فرهنگ دیالوگ و رسم مچ گیری - علیرضا اردبیلی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣۰ خرداد ۱٣۹۰ -
۲۰ ژوئن ۲۰۱۱
هدف از ورود به یک دیالوگ دست یابی به تأثیرگذاری و تأثیر پذیری در میان طرفین بحث و طرف سوم یعنی مخاطبین و تعقیب کنندگان آن بحث است. در صورتی که فرهنگ دیالوگ در میان باشد، طرفین بحث در زمانی که کفایت بحث اعلام میشود، در مواردی نظر مخالف را پذیرفتهاند، در موارد دیگری آنتاگونیستی بودن مواضع محرز شده است و احتمالا توافق کردهاند روی دسته سومی از مسائل، بحث ادامه یابد. همینطور ممکن است بدون اینکه کسی از موضعی عدول کرده باشد، ابهام یا نکته مورد سوآلی در نتیجه استدلال و احتجاج نزدیکتر، از لیست مسائل طرح شده حذف شود.
در نوع دیگری از بحثها هدف نه روشن شدن و نه روشن کردن، نه تأثیر گذاردن و نه تأثیر پذیرفتن بلکه هدف از همان ابتدا انهدام طرف مقابل از طریق مچ گیری و پرونده سازی است.
این شیوه اخیر در برخی اطاقهای کم جمعیت پالتاک شیوه مرضیه کسانی است که من آنها را حواشی کم تعداد جنبش ملی آذربایجان نامیدهام. کار اینان به کمین نشستن در پای صحبت مخالفین خود، ضبط صداها و استخراج جملات و قطعاتی برای پرونده سازی است. روشن است که در هر صحبتی میتوان جملاتی را یافت که به درد اینگونه مچ گیریها بخورد. در صحبت شفاهی بدون امکان گیومه گذاری، آوردن تعاریف، جملات معترضه، قید و تأکیدهای مرسوم در متون کتبی، این جماعت دست خالی نمیمانند و هرکدام توبرهای از سخنان ضبط شده مخالفان را همراه دارند که گاه مربوط به سالهای سال قبل هستند. اینان بجای صحبت رو در رو با مخالفان خود و شرکت در یک سری بحثهای معمولی هرکدام در یک اطاق 8 تا بیست نفره (که گاه میتواند بیشتر هم باشد) به مونولوگهای تهییجی مملو از اهانت علیه آن دیگری میپردازند و هر چندگاه یک صدای ضبط شده از مخالفین خود را از بقچه خودشان بیرون میآورند تا هم نفسی تازه کنند و هم چاشنی به خیال خود مهمی برای قوت کلام خودشان بکار برده باشند. اینگونه عملیات جنبه کارزاری دارند و مثل موتور سوختی راکتهای پرتاب کننده سفینهها تا پایان سوخت خودشان در یک مرحله با صرف انرژی تصاعدی به کارزار مقدس خودشان ادامه میدهند تا سپس وارد دوران آرامش مابین دو طوفان شده و مشغول ذخیره انرژی برای کارزار بعدی میشوند.
در جریان یک دیالوگ حتی اگر در چهارچوب یک بحث متمدنانه هم نباشد، هرکسی میتواند در مورد سخنانی که بنظرش مبهم میآید، توضیح بخواهد یا باسخنی که طرح شده مخالفت بکند. گوینده سخنان مبهم یا مورد مخالفت هم حق دارد اگر ابهامی باشد آنرا رفع کند یا اگر سخنی به خطا گفته باشد، آنرا اصلاح کند. یک بحث سیاسی هرگز قرارداد محضری خرید و فروش نیست که هر تغییری منوط به توافق طرفین داشته باشد. در یک بحث نظری طرفین بنحو یکطرفه حق تفسیر سخنان خود را دارند و هر چیزی را که اشتباه تشخیص دادند، میتوانند اصلاح کنند و بقول معروف هر اشتباهی مرجوع است. از آنجایی هم که علوم انسانی فاقد امکاناتی چون لابراتوآر، لوله آزمایش و امثالهم است امکان خطا در طرح یک ادعا یا نظر بمراتب از امکان مشابه در علوم تجربی بیشتر است.
یار همفکر آقای مددی در زمان سخنرانی من در اطاق حاضر بود اما احتمالا به دلیل مشغول بودن به کار دائمیاش یعنی ضبط سخنان شفاهی، امکان طرح سوآل نیافتهبود. اما چند روز بعد که در یک جلسه دیگر از همان اطاق این مسئله را مطرح کرد، من به صراحت نظر خودم را گفتم.
اما اینان به کارزار شروع شده خودشان از طریق "آتماجا" در اینجا و آنجا ادامه دادند و اینک نوبت آقای مددی است که بدنبال سلسه عملیات اعضای حلقه خود، با توسل به این حدیث به جبران کسری خودشان از بحث در موضوعات دیگر بپردازند. گویا در پاسخ به این اشاره بجا که من صراحتا ارتباط بیولوژی با نظرات سیاسی را رد کردهام، این جماعت ادعا کردهاند که در مقابل هجمه پالتاکی آنان میخواهم نظرات خودم را کتمان کنم.
آقای مددی در جایی هم به سابقه دیگری از پرونده سازی حلقه خود در سایتی بنام "سول گونآذ" خبر میدهند. این همان سایتی است که نوشتجاتی با مواضعی بغایت شبیه کیهان حسین شریعتمداری را با امضاهای خلق الساعه ای چون "عباس میانالی" و "وهاب تبریزلی" برای اولین بار و گاه بطور انحصاری منتشر میکرد. جهت دیگر این نوشتجات هم در دفاع از جناب مددی بودند. در گذاشته نیز آقای مددی نقل قول از محفل خودش را "سند" حساب کرده است.
امروز کلمه "طالبان" در سوئد به معادل "فاناتیک" مثلا در مفهوم مثبت در توصیف هوادار سفت و سخت یک خواننده یا در مفهوم منفی برای توصیف مردسالار بودن مردان سوئدی بکار میرود. خانم گودرون شیمان Gudrun Schyman دبیر سابق حزب چپ سوئد در سال 2002 در کنگره حزب چپ سوئد، مقابل دوریبنهای تلویزیون، همه مردان سوئدی را "طالبان" نامید. کاربرد این کلمه مبالغهآمیز در مورد مردان سوئد به بحثهای موافق و مخالف وسیعی دامن زد و توانست دستور روز فضای مئدیال سوئد را تحت تأثیر قرار بدهد و موجب ثبت این حادثه بعنوان "سخنرانی طالبان" در تایخ احزاب سیاسی و فعالتهای حزبی سوئد شد بنحوی که در بیوگرافی خانم شیمان در ویکیپئدیا و منابع دیگر هم به آن اشاره میشود. مخالفان خانم شیمان هیچکدام استنباط تحت الفظی از سخنان او نکردند و انتقاد آنها به مضمون دیدگاه فمنیستی ایشان در موضوع بود. صد البته خانم شیمان در این سخنان بیاد ماندنی قصد داشت تا استفاده از مبالغه بعنوان یک عنصر از صنایع بیان (مثل استعاره، کنایه، تشبیه و...) دست بر روی یک ناهنجاری جامعه خودش بگذارد. و الا به مخیله کسی هم نرسید که سخنان ایشان را به معنی تحت الفظی آن تعبیر و استنباط بکند و از خانم شیمان بخواهد که که ثابت کند که در سوئد کدام مقام دولتی معادل "ملاعمر" است و الخ! (برای دیدن متن آن سخنرانی به سوئدی روی این جمله کلیک کنید)
من در همان گفتگو که متن آن بعداز پخش در اطاقهای پالتاک قرار است کمبود آقای مددی در بحث بالکل دیگری را جبران بکند، کیفیت تصویری تلویزیون بی بی سی را "صد برابر" کیفیت تصاویر تلویریون صدای آمریکا اعلام کرده ام یا در بیان تعدادی که برای اعتراض به نحوه بیان ساعت پخش برنامههای سرویس ترکی آذربایجانی صدای آمریکا رقم "ملیون" را بکار بردهام. در یک بحث شفاهی چنین مبالغههایی مرسوم است. البته کسانی میتوانند ادعا کنند که من واقعا منظورم این بوده است که تعداد پیکسلهایی که برنامههای تلویزیون بی بی سی را از ماهواره مخابره میکند، "صد برابر" رقم مشابه مربوطه در مورد تلویزیون صدای آمریکاست یا رقم معترضین به سرویس ترکی صدای آمریکا "یک ملیون" نفر بوده است. در یک بحث معمولی که مچ گیری و پرونده سازی هدف نباشد، این نحوه بیان نه به معنی لغوی بلکه به یک عنوان یک جزء از صنعت بیان شفاهی فهمیده میشود. اگر هم واقعا کسی رقمهای "صد" و "ملیون" یا اصطلاح "ایراد کروموزومی" را به معنی لغوی آن دریافت کند یا چنین شائبهای برای او ایجاد شود میتواند از گوینده این جملات طلب توضیح بکند.
یار همفکر آقای مددی هم این توضیح را بعدا از من خواسته و من به صراحت گفتهام که من به هیچ ارتباطی میان بیولوژی یعنی خواه کروموزوم یا خواه ژن و هر خصوصیت دیگری با تفکر سیاسی و اعتقادات افراد نمیشناسم.
حال اگر این پرونده سازان و مچ گیران چشم بصیرت مرا بازکردهاند، این جماعت در میان اینهمه کارزارهای اهانت و اتهام بیپایان علیه عالم و آدم، حداقل مرتکب یک کار نیک هم شدهاند و بایستی این نوشته بنده را به سیاق اعلانات روزنامههای زمان شاه (..در محضر آیت الله نوری...) به اعلام رسمی رهیدن از گمراهی در محضر خودشان بپذیرند. اما واقعیت این است که در شرح ارتباط بیولوژی انسانها با نژاد، فرهنگ و زبان، من نظرات روشنی خواه بصورت مقاله و اظهار نظر از قلم خود و خواه از طریق ترجمه مقالات علمی داشتهام که یکی از آنها مربوط به سال 1997 است و ربطی به فعالیتهای مچ گیرانه آقای مددی و یارانش ندارد. لیست پنج نمونه از این مقالات که در اینترنت باقی مانده اند و یک مقاله که مجموعه اول تریبون چاپ شده است به شرح زیر است:
یک. علی رضا اردبیلی (با امضای نصرت اله معینی): مقاله "فرهنگ، زبان، نژاد"
"، تریبون 1، بهار 1997، ص ص 97-101
(متاسفانه این مقاله در سایت تریبون موجود نیست)
خلاصه این مقاله چنین است: تقسیم بندی بشر با نژادهای متعدد نادرست است و هیچ مبنای علمی ندارد. بر اساس سه مشخصه زیر میتوان از اختلافات جدی بیولوژیک در میان نسل بشر یاد کرد:
"1. تحمل لاکتوز یا شکر موجود در شیر
2. نوع هموگلوبین خون
3. مقعر بودن قسمت عقب دندانهای پیشین."
این تقسیم بندیها هیچ تطابقی با "نژاد"های ادعایی ندارند. بر اساس عامل اول اسکاندیناویها، عربها، اهالی شمال هند و قوم "فولانی" در شمال نیجریه در یک گروه قرار میگیرند. در مبنای معیار دوم (نوع هموگلوبین) سوئدیها و نلسون ماندلا در کنار هم قرار میگیرند در صورتی که یونانیها و ایتالیاییها به گروه دیگری تعقل پیدا میکنند. در تقسیم بندی برساس مقعر بودن یا نبودن قسمت عقب دندانهای پیشین، سوئدیها هم گروه سرخ پوستان، ژاپنیها و چینیها قرار میگیرند.
دو. مقاله دیگری که من از سوی هیئت تحریریه تریبون در جواب یک خواننده نوشتهام مطلبی است با تیتر "ترکان و روسها" که در تریبون 3 به تاریخ بهار 1988 چاپ شده است. در این این نوشته در یک پاراگراف با استناد به مفاد کتاب "تاریخ و جغرافی ژنهای انسانی" The history and geography of human genes منتشره در سال 1996 از سوی دانشگاه پرینکتون جملات زیر از سوی من نوشته شده است:
"منشأ آفریقایی کلیه ساکنان کرۂ ارض از سوی اهل علم قطعی حساب میشود. مطالعۂ کدهای ژنتیک گروههای انسانی امروز اطلاعات دقیقی از خاستگاه و منشأ تک-تک گروههای قومی دنیا میدهد. بزرگترین تفاوتهای ژنتیک مربوط به گروههای قومی درون آفریقاست و مثلا نه میان آفریقاییها و اروپاییها. نتیجه آخرین تحقیقات ژنتیک از جمله در اثر "تاریخ و جغرافی ژنهای انسانی" آمده است:
The history and geography of human genes
of L. Luca Cavalli-Sforza, Paolo Menozzi, & Alberto Piazza
Princeton University Press, 1996
انسان نیمی از عمر 200 هزار سالۂ خود را ساکن آفریقاست. تاریخ مهمترین مهاجرتهایی که در نیمه دوم این دوران رخ داده است به شرح زیر است:
- مغولها و چینیها حداقل 67 هزارسال پیش،
- آبورجینهای استرالیا: از طریق جنوب آسیا حداقل 50 هزار سال پیش،
- اروپاییها: از خاورمیانه، حداقل 20 هزار سال پیش
- آمریکا: گروههای کوچک از شکارچیان سیبری در تواریخ مختلف بین 35 تا 15 هزار سال قبل از شمال شرق آسیا وارد قاره آمریکا شدند. بومیان آمریکا به سه گروه ژنتیکی تقسیم میشوند: 1.آمهریندها (Amerindes)، این گروه شامل تمامی بومیان آمریکای جنوبی است، 2.نادنها (NA-denes) 3.اسکیموها. ملاحظه میفرمایید که دوری از شعارهای ناشی از کوتهبینی و خرافات قدیم و جدید و مراجعه به علم، اشتراک نژادی انسان را گواهی داده و دلایلی برای نژادسازی و نژادستایی به دست نمیدهد" (صفحات158 و 159 تریبون 3، بهار 1988)
سه. علی رضا اردبیلی: آخرین میخ بر تابوت آریائیسم
دو نوشته بالا پیشاز از خواندن کامل کدهای ژنتیک انسانی نوشته و منتشر شدهاند. مقاله "آخرین میخ..." بلافاصله بعداز اعلام رسمی تنایج دو پروژه بزرگ موازی برای خواندن کامل ژنهای بشری است که برای اولین بار قرار بود که در در ماه فوریه 2001 در مطبوعات علمی دنیا منتشر شود. این نتایچ در عمل به دلیل رقابت میان مجلات علمی زودتر از زمان توافق شده در تابستان سال 2000 منتشر شدند. نام دو پروژه مزبور HUGO و TIGR بود.
در این مقاله به توضیح پیرامون نحوه بررسیها و اهمیت نتایج آن در بحثهای سیاسی و تقسیم بندیهای اجتماع بشر به "نژاد"ها پرداختهام. و تأکید کردهام که تحقیقات "...نشان داده است که مطلقا چیزی بنام "نژاد انسانی وجود خارجی ندارد."
چهار. نوشته یوهان نیلسون ترجمه علی رضا اردبیلی : 18 دختر حوا
این ترجمه از مقاله "یوهان نیلسون" از روزنامه سوئدی "داگنز نوهتر" به تاریخ 26 اوت 2000 است که بلافاصله بعداز انتشار پیشاز موعد نتیجه تحقیقات بر روی ژنهای انسانی منتشر شده است. این ترجمه در تریبون 6 به تاریخ زمستان 2001 منتشر شده است. طبق این تحقیقات عظیم براساس مطالعه بر روی کدهای ژنتیکی موجود در میتوکندریها، برای تمامی انسانهای ساکن کره زمین از ناحیه مادری 18 "هاپلو گروپ" یا شاخه خویشاوندی شناسائی شده است که بنام "دختران حوا" معروف شدهاند. این شاخهها با 18 حروف اول انگلیسی مشخص میشوند. از سوی دیگر بر اساس کدهای ژنتیکی موجود بر روی کروموزوم ”Y” خاص مردان 10 شاخه خویشاوندی مردانه شناسائی شده است. این "هاپلو گروپ"ها با ده رقم رومی نامگذاری شدهاند. یعنی ردیابی ژنتیکی کلیه آحاد زنده بشر الزاما به یکی از 18 شاخه مادری و یکی از 10 شاخه پدری منتهی میشود. یوهان نیلسون در این مقاله در مورد تعداد انسانهای موجود بر روی زمین توضیح میدهد که "در عرض چندین هزارسال بیشاز دوهزار نفر و یا کمتر نبودهایم"
آقای یوهان نیلسون ژورنالسیت روزنامه "دگنز نوهتر" سوئد است و نه داشمند علوم ژنتیک. رسم کار هم این است که ژورنالیستها و اهل مدیا از منابع علمی، مطالبی که طبق تشخیص خودشان برای عموم طیف مخاطبین آنها جالب باشد از طریق استخراج، خلاصه، ترجمه و ساده کردن مباحث پیچیده، تنظیم و منتشر میکنند.
پنج. علی رضا اردبیلی: ظهور و افولافسانه هند و اروپایی
خلاصه نویسی وترجمه بخشی از کتاب "بتهای آریایی" اثر محقق سوئدی بنام استفان آرویدسون
این تخلیص و ترجمه اثر بزرگ استفان آرویدسون بنام "بتها آریایی" (با کلیک روی نام کتاب، میتوانید متن انگلیسی آنرا در میان کتابهای اسکن شده گوگل ببینید) است. در این مطلب مفصل ضمن ترجمه بخشهایی از کتاب مزبور تاریخچه دویست سال شارلاتینیسم "علمی و سیاسی" تقسیم بشر به نژادهای بشر ارائه شده است. من بعلاوه در موارد متعددی به میزان اختلاف کمتر از یک درصدی کدهای ژنتیکی انسان و شیمپانزه اشاره کردهام.
برخورد من به موضوع وحدت کلیه آحاد بشری و نیاکان مشترک همه بشر و منشأ آفریقایی کلیه انسانها روشن و صریح بوده است. معنی این تأکیدات آن است که "ایراد کروموزومی" نمیتواند متوجه یک ملت یا یک گروه خاص باشد و چنانچه در همان چند دقیقه ضبط و مونتاژ شده از سوی حلقه مددی سخنان من در مورد "صد برابر" بودن کیفیت تکنیکی تصاویر تلویزیون بی بی سی فارسی و "یک ملیون بودن" تعداد معترضین به سرویس ترکی صدای آمریکا بدون توجه به مبالغه زبانی و توصیفی بکار رفته در آنها به معنی تحت الفظی استنباط شود، ادعای "ایراد کروموزومی" و هر ایراد ژنتیکی دیگری از سوی من قاعدتا بایستی متوجه کل آحاد بشر باشد و نه ملت خاصی.
علیرغم این توضیحات مطمئنم که هوس مچ گیران حلقه آقای مددی با این توضیحات فروکش نخواهد کرد و تفکر ایدئولوژیک و توتالیتاریستی میانهای با دیالوگ متمدنانه ندارد. خوشبختانه هر بحثی ولو به دور از فرهنگ لازمه یک دیالوگ، سه طرف دارد و در فضایی که تحت کنترل سانسور و حاکمیت پلیس سیاسی نباشد، مهمترین حکم، حکم طرف سوم یعنی مخاطبین و تعقیب کنندگان یک بحث است. کارزارهای قبلی پروندهسازی و تبلیغ نفرت از سوی آقای مددی تاکنون با اقبال افراد خاصی روبرو شده و تحسین آنان را متوجه جناب مددی کرده است. تا سرنوشت این کارزار آقای مددی چه باشد.
(در سطور فوق لینکهای اینترنتی در روی کلمات و جملات بارگذاری شدهاند و با کلیک در روی کلمات و جملات میتوان منابع مورد اشاره را در سیایتهای اینترنتی باز نمود. متأسفانه در برخی سایتهای اینترنتی از جمله ایران گلوبال، اینگونه لینکها در موقع آپلود کردن بر روی سرور از بین میروند. لذا چنانچه خواهان رجوع به منابع اشاره شده هستید و اینکار در سایت مورد مراجعه امکان پذیر نیست میتوانید این مقاله را در سایت تریبون www.tribun.com باز کنید.)
|