نکاتی دربارهٔ تحلیل و تحلیلگری سیاسی - احمد جواهریان
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
٣۱ خرداد ۱٣۹۰ -
۲۱ ژوئن ۲۰۱۱
صفحات نشریات مختلف سیاسی اجتماعی فارسی زبان در داخل و خارج کشور پر از تحلیل های مختلف پیرامون تحولات سیاسی ایران و جهان است. حجم این تحلیل های اغلب غیر حرفه ای تا آنجاست که می شود حدس زد این روزها در نزد بسیاری از کنشگران سیاسی، سیاست ورزی به ارائه تحلیل های نه چندان پخته سیاسی خلاصه شده باشد. جالب اینکه ادامه کاری و برخورد پیگیرانه و مسئولانه لازم در کار بخش بزرگی از ما تحلیلگران مشاهده نمی شود و اشتباه های مکرر هم کسی را به فکر تجدید نظر در کار و ریشه یابی خطاهای صورت گرفته نمی اندازد. کافی ست وقایع تازه ای رخ دهد و دوباره با تحلیل اشتباه دیگری از همان فرد تحلیلگر مواجه شویم که از نوشته اش پیداست، حتی دیگر تحلیل ها و نقد و نظرها پیرامون مبحث مورد توجهش را مطالعه نکرده است – حتی وقتی که تحلیل های قابل مراجعه توسط احزاب و سازمان هایی با ده ها سال تجربه ارائه شده است. به این گزاره دقت کنید :
امپریالیست ها با توجه به پیامدهای تجاوز خونبار نظامی شان به افغانستان و عراق، توان وارد شدن به جنگ دیگری را ندارند.
برخی از تحلیلگران سیاسی قبل از جنگ عراق نیز این گزاره را به نوع دیگری در نوشته هایشان تکرار می کردند و بعد از حمله هم هیچگاه به ریشه یابی و نقد این اشتباه مهلک خود نپرداختند. درست قبل از بحران لیبی هم این گزاره بسیار تکرار شد و با وجود نقض دردناک این تحلیل اشتباه، باز آن را دوباره در مورد سوریه یا ایران و یا ... بکار می برند. عین همین اشتباه را می توان در رابطه با محکوم کردن مبارزات اصلاح طلبانه علیه دیکتاتوری حاکم، چه در جریان شکل گیری دوم خرداد یا انتخابات اخیر و اعتراضات وسیعی مشاهده کرد که به شکل گیری جنبش سبز انجامید. این تحلیلگران باید با خودشان و دوستانشان خلوت می کردند و می پرسیدند آیا قبل از انتخابات چنین سیری از وقایع را متصور بوده اند یا به محکوم کردن دیگر جریاناتی مشغول بوده اند که همراهی با مردم را توصیه می کردند. اگر به مخیله شان هم خطور نمی کرد که جنبشی در حال شکل گیری ست، و امکان تلفیق مبارزات مختلف سیاسی اجتماعی در سپهر سیاسی کشور امری محتمل است، باید کارشان را تعطیل می کردند و به بررسی این امر می پرداختند که دلیل این کور رنگی سیاسی چیست؟ دست به قلم شدن، بدون نقد جدی چنین نابینایی هایی، بسیار غیر مسئولانه است.
البته با گذشت زمان، دقت تحلیل ها به محک تجربه می خورد و همیشه به علت پیچیدگی دنیای واقعی و محدودیت افق دید و درک ذهنی تحلیلگران، ضعف و نارسایی ها خود را نشان می دهد و این امری طبیعی ست. وظیفهٔ هر تحلیلگر واقعبین سیاسی، نقد تحلیل های قبلی خود و انجام اصلاحات لازم در تمام مراحل مختلف فرایند تحلیل، از نگرش و شیوهٔ برخورد گرفته تا جمع آوری داده ها، روش های دسته بندی و برگزینی فاکت ها، شکل دهی به امکان های تحلیلی ممکن از سیر وقایع و ارزیابی آن ها و در نهایت ارائه آن فرمولبندی هایی ست که مهم ترین وجوه تحولات مورد نظر را در بر می گیرد. باید دانست کار تحلیلگر با نشر تحلیل مورد نظرش پایان نمی گیرد، بلکه تازه آغاز می شود. در این مرحله است که ارزیابی کارکرد تحلیل ارائه شده در سیر حوادث، با سیل عظیم فاکت های تازه محک می خورد و بازخورد این مجموعهٔ اطلاعات است که در نهایت، به ارتقاء و بهبود دانش و توان تجربی تحلیلگران می انجامد. به همین دلیل، کار تحلیل سیاسی همیشه کاری جمعی است، و انجام آن به شیوهٔ فردی - و در شرایطی ضرور- به علت پیچیدگی و دشواری اش، با مخاطرات جدی روبرو است.
یک از هدف های مهم هر تحلیل سیاسی روشنگری ست. روشنگری یا آنچه در اشکال سازمانی اش به طور سنتی تبلیغ و ترویج نامیده شده، گسترهٔ بزرگی را در بر می گیرد. باید متوجه بود که شناخت اهداف، برنامه ها و شیوهٔ عمل حاکمیت سیاسی در کشور و یا جهان پیرامون آن تنها بخشی از آگاهی مورد نیاز برای مبارزه است. برای تشویق دیگر افراد به مبارزهٔ پیگیرانه و هدفمند سیاسی، لازم است بدیل سیاسی مناسبی برای جایگزینی جامعهٔ بحرانی، خفقان زده و ناعادلانه موجود داشت. بدیل مورد نظر باید با منافع مخاطبان همخوان بوده، باورپذیر و دستیافتی و در صورت امکان نمونه های قابل دفاع و بطور نسبی موفقی داشته باشد.
ما با تنوع وسیعی از مخاطبان روبروییم که نحوهٔ ارتباط زنده، فعال و تاثیرگذار با آن ها به اندازهٔ خود پیامی که در صدد انتقال ارگانیک آنیم اهمیت دارد. اینجاست که علاوه بر انتخاب محتوا (مطابق با نیاز واقعی جامعه)، شیوهٔ بیان، رسانهٔ مورد استفاده، و درک سپهر سیاسی واقعا موجود اهمیت می یابد.
مخاطبان ما همچون خود ما دارای جهان بینی، باور، سنت، علایق، قضاوت و پیشداوری های مختلفی هستند و ما با آن ها نه در یک خلاء سیاسی، بلکه در سپهر سیاسی ای روبرو هستیم که کنشگران متنوع و قدرتمند دیگری نیز دارد. در واقع ما با ارتباطی روبرو هستیم که علاوه بر ما از بازیگران کوچک و بزرگ تری در این صحنه متاثر است و این سپهری که در آن به کنشگری سیاسی مشغولیم، به شدت تحت نظارت قدرت های سیاسی و رسانه ای حاکم بر کشور و جهان قرار دارد.
مارکسیسم لنینیسم بدون شک بزرگ ترین بخش دانش سیاسی نیروهای ترقی خواه را تشکیل می دهد (برای بسیاری از ما این نقش یک نقش محوری ست) و درک درست و عمیق آن برای ارائه تحلیل های سیاسی واقعبینانه و دگرگون ساز یک ضرورت است، اما باید متوجه بود که تحلیل های بسیار متفاوت و اغلب متضادی به نام تحلیل مارکسیستی داده شده و می شود. برای مثال به نام مارکسیسم به اصلاح طلبان حکومتی و حتی جنبش سبز حمله می شود و به نام مارکسیسم از این مبارزات پشتیبانی می شود. تعجب آور هم نیست. تکیه به روش علمی هیچگاه به معنی رسیدن به نتایج واحدی نبوده است. برای مثال کلیه دانشمندان محیط زیست نظر واحدی در رابطه با تاثیر جدی گرمایش زمین بر افزایش دامنهٔ کمی و کیفی زلزله ها و طوفان های اخیر ندارند. علاوه بر این همیشه شبه علم در کنار علم وجود داشته و در تخریب آن کوشیده است.
به همین دلیل، تاکید بر مارکسیسم لنینیسم بعنوان روش کار و بکارگیری ادبیات آن در یک تحلیل، کمکی به صحت و دقت یک تحلیل نمی کند. ارزیابی عیار واقعی یک تحلیل تنها در کارگاه عمل و پراتیک سیاسی ممکن است. و این بدان معناست که تا چه حد فرمولبندی های ارائه شده با واقعیت همخوانی دارد، یا بر عکس، تا چه مقدار باید دست و پای واقعیت ها را برای تطبیق با یک تحلیل برید و «به اندازه» کرد.
|