یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

میرحسین موسوی و خودکامگی رهبری - هادی قدسی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱ تير ۱٣۹۰ -  ۲۲ ژوئن ۲۰۱۱


اکبر اعلمی در وبلاگ خود متن دفاعیه میرحسین موسوی را به عنوان نخست وزیر و عضو شورای باز نگری قانون اساسی از طرح ارائه شده مربوط به اصل 177 را به این شرح انتشارداده است:

میرحسین موسوی: " یکی از مزایای این طرح مشکل بودن تغییر قانون اساسی است. برای این که هر لحظه در جامعه چنین موجی و چنین احساسی وجود نداشته باشد که قانون اساسی را خیلی راحت میشود عوض کرد. در قانونگذاری، طراحی برای آینده، طمع کردن دشمنها و امثال اینها ممکن است جوهای فشاری برای دگرگون کردن قانون اساسی را در کشور به وجود بیاورد که برخورد با آن کار ساده ای نباشد. ما هر چه قدر تغییر قانون اساسی را مشکل بکنیم راحت تر عمل خواهیم کرد و قانونهای محکمتری خواهیم داشت و روشنتر پیش خواهیم رفت برای همین خود مشکل کردن این کار به اعتقاد من یک اصل است و ما راحت نباید مثل قانون عادی یک راه حلهایی را پیشنهاد بکنیم که آنی منجر بتواند بشود به قانون اساسی. ما فردا نمی دانیم که چه اتفاقاتی در کشور می افتد. این گروه آن گروه در حکومت باشند در مجلس در اینجا و آنجا باشند اینها خیلی ساده یک جو فشاری را برای عوض کردن قانون اساسی ایجاد بکنند این یک نکته است.
نکته دوم این هست که گفته میشود که ممکن است این مخل اختیارات رهبری باشد. در این پیشنهادی که ما دادیم دو جا رهبری به طور قاطع دخالت میکند. وقتی مسأله در مجلس تصویب شد میتواند رد بکند، می تواند قبول بکند. می تواند بعضی قسمت هایش را قبول و بعضی قسمتهایش را رد بکند. تازه بعد از تصویب قضیه هم رهبری حق رأی دارد و این شبهه ای که هست که ممکن است یک چیز غیر اسلامی و اینها بیاید اصلاً این غیر عادی است. وقتی که رهبر تصویب کننده خواهد بود، تصور اینکه رهبر یک چیز غیر شرعی را انتخاب بکند و به اصطلاح تصویب بکند نیست. همیشه اهرم دست رهبر هست که بخواهد کج برود مجلس می گوید اینرا امضاء نمی کنم. اینرا تصویب نمی کنم و به رأی نمی گذارم. برای همین نظارت رهبر به صورت عالی در این مجلس خواهد بود و همه متوجه خواهند بود که اگر فرضاً اصل 12 را بخواهند عوض کنند رهبر هست که بگوید من اینرا امضاء نمی کنم یعنی مجلس بازنگری و شورای بازنگری کار خودش را درست بکند برای همین به طور کامل به اعتقاد من مسأله رهبری در اینجا مطرح است فقط این حسن را دارد که عملا مسأله زمزمه تغییر قانون اساسی از خود رهبر شروع نشده این به نفع رهبری است که اشراف دارد بر جمعیت (24/03/1368)".

آن چه از این سخنان برداشت می شود، در کردار آقای موسوی هنوزهم قابل مشاهده است. در ذهن ایشان قانون اساسی مجموعه مقدس و غیر قابل تغییری می باشد. به بیان دیگر، از نظر ایشان این مردم هستند که باید برای همیشه خودشان را با قانون اساسی موجود تطبیق داده و همان طور که بارها اعلام داشته است، در چارچوب آن عمل کنند. این که چرا خود ایشان به روح آن، که اطاعت از اوامر رهبری می باشد عمل نمی کند، مقوله دیگری است که باید به آن پرداخته شود زیرا در ظاهر، این امر را تداعی می کند که ایشان به دستگاه دولتی استبدادی برای مهار کردن مردم و آسان حکومت کردن عقیده دارد نه به شخص ولی فقیه.
البته این نظر، حاکم بر اصلاح طلبان است. سعید رضوی فقیه روزنامه نگار اصلاح طلب در برنامه صفحه 2 بی بی سی هفته پیش، رسما پشتیبانی خود را از نظارت استصوابی برای یک انتخابات "آزاد" اعلام داشت و دخالت مردم را برای احقاق حقوق خود، "خشونت" خواند. ایشان غافل است ازاین واقعیت که با رها کردن خانه و کاشانه و در به در شدن وبه خارج آمدن، برخود خشونتی را تحمیل کرده است که خودش بانی آن نبوده، بلکه نظامی را که او پشتیبانی می کند، هرچند مانند ایشان انسان در برابرش نرمش نشان دهد، بالفطره خشونت زا می باشد. به این ترتیب برخلاف نظر ایشان، حرکت مردم نمی تواند خشونت ایجاد نماید، برعکس اما سکوت آنان درحقیقت قبول و تحمیل خشونت بر خویشتن تلقی می شود که به نوبه خود دستیاری خشونت زائی استبداد به حساب می آید.
نکته قابل توجه اما این است که آقای موسوی از همان زمان از تضاد میان حاکمیت مردم و ولایت مطلقه فقیه ساخته دست خویش اطلاع داشته و پیش بینی "موج" مخالفت مردم را هم می کرده است. او دامنه تمامیت خواهی را تا بدان حد در ذهن خویش وسیع تصور می کرده که تا مهار "احساس" درونی مردم به وسیله قانون اساسی ودر قلمرو و خدمت ولایت مطلقه فقیه قرار دادن آن پیش رفته است. به این دلیل قانون را به گفته خود، چنان باید تنظیم می کرد تا " چنین احساسی وجود نداشته باشد که قانون اساسی را خیلی راحت می شود عوض کرد".
به این ترتیب ترس اصلاح طلبان از برقراری حاکمیت مردم برسرنوشت خویش از آنان طرف دارانی واقعی از نظام ولایت مطلقه فقیه ساخته است. ولایتی که میدان را از مردم خالی کند تا دولت مردان بتوانند با خیالی آسوده و فراغ بال آن گونه که می خواهند، به دور از نظارت مردم حکومت کنند. "دوران طلائی امام" جز همین میدان خالی از مردم، یاد آور چه چیز دیگری می تواند باشد که با طلایش مقایسه می کنند؟
در کل، آن چه در آن سخنان مد نظر ایشان نبوده، "مردم" می باشد. ومحور دفاعیه ایشان، استقرار و استمرار ولایت مطلقه فقیه می باشد تا در پناه آن بتوان در غیاب مردم راحت حکومت کرد.
آن چه می باید به آن توجه نمود این است که مردم، به خصوص جوانان نباید امید و عمل خود را متصل به اشخاص کنند. این بدان معنا نیست که از تجربه و تبادل اندیشه با دیگران خود را محروم نمایند وباکسانی که پیشینه مبارزه دارند قطع رابطه کنند، بلکه سعی داشته باشند در تصمیم خود، با پرهیز از خودسانسوری، خود مختار عمل کنند. به خصوص در رابطه با کسانی که تجربه شده اند و در گفتار و عملشان ابهام وجود دارد باید خواهان شفافیت در نظر و عمل باشند. باید از ابهام گویی و پذیرش کم ترین ابهام پرهیز کرد و در شفافیت کامل عمل نمود.

bayaneroshan.blogfa.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست