مسخ: گزارشی از اولین هم اندیشی - میترا یوسفی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲ تير ۱٣۹۰ -
۲٣ ژوئن ۲۰۱۱
دیروز بیست و دوم ژوئن مقابلِ مقرِ سازمانِ دولت های متحد جمع شدیم؛ در های آهنیِ مقرّ شان را بسته بودند و ما را هم تاراندند تا آن انتهایی ترین نقطه ی خیابان؛ بی شمار نبودیم؛ منسجم نبودیم؛ گفتند: برای ما ایمیل بزنید؛ قوانینِ "تازه" اجازه ی ورودِ شما را به داخلِ مقر نمی دهند؛ عکس های زندانیانِ در اعتصاب، خیس می خورد زیرِ بارانِ یکریز و ما به دست هایمان نگاه می کردیم؛
پلیس در ونِ خودش نشسته بود و ما را می پایید؛ گفته بودیم این بار شعار نمی دهیم؛ و اساسآ هیچ بنی بشری هم از آن برهوتِ سازمانِ دولت ها گذر نمی کرد که صدای ما را بشنود؛ اتوبوس های توریستی می گذشتند و آدم های اتو کشیده با کارت های الکترونیکی در مقابلِ میله های درِ می ایستادند و با مکثی موقر وارد می شدند؛ ما آدم های ویژه ای نبودیم؛ حقوقِ بشر شاملِ حالِ ما نمی شد؛ ما از بشری حرف می زدیم که "تن" می زند؛ از بشری که آخرین ذره های خودآیینی و مقاومت ش را در لا به لای زندگی رتق و فتق یافته بازمی جوید؛ و این ها بی ربط ست به دغدغه های دولت هایی متحد که همدستانه در ساخت و شکل دهیِ این جغرافیای شرم همیاری کرده و می کنند؛
قدم های ما این بار لرزان تر از قبل بود؛ تصویرِ حضورِ سه-چهار هزار نفره در خیابان های شهرهایمان ریشخندمان می کرد؛ مقرِ سازمان دولت ها را به خودش واگذاشتیم؛ در حلقه ای تنگ، زیرِ باران جمع شدیم؛ شبیه ِ هم نبودیم؛ اعتمادی نبود؛ خسته و مستاصل بودیم؛ خیابان از ازدحامِ ما خالی بود؛ صدا به صدا نمی رسید؛ خشمگین بودیم و حاملِ این تاریخِ بی قراری و بیهودگی های مدام؛
روایت کردیم از دو سال، حضورِ خیابانی و تلاش برای سازمانیابی و شکل دادنِ جمعی که اراده اش معطوف به کنش های موثر و خلاق باشد و خودش را پیوند بزند با جنبش های مترقیِ جهانی؛ روایت کردیم چه ناباورانه، "من" ورای "ما" بزرگ می شد و هر تلاشی برای نزدیکی ، تفارق و فاصله را رقم می زد؛ روایت کردیم چطور کنش هایمان به ویترینی ترین/سطحی ترین شکلِ ممکن تقلیل پیدا کرد؛ روایت کردیم چطور کنش اعتراضی، بدل به نردبانی شد که عده ای از آن بالا رفتند و عکس هاشان را در چشمانِ ناباورِ دیگران فرو کردند؛ روایت کردیم که همه ی این ها چه به ما نزدیک بود و هست و چه ترسی گریبان گیرِ ماست و این که استثنا، تنها در گروِ هوشیاری و تداومِ نقد میسر می شود؛
روایت کردیم از تجربه ی کنفدراسیون و پارادایمِ جهانیِ امروز؛ روایت کردیم که مرزهای مخدوشِ این واقعیتِ دهشتناک که حضورِ قاطع ش را "تیز" در ما فرو می کند چه بی کنشی و انفعالی را در ما تشدید کرده؛ ما آواره ی جهانی هستیم که در شکل دهی و فهمِ مناسبات ش هیچ مشارکتی نداشتیم و در بهترین حالت حافظِ آیه هایی بودیم از پیامبرانی که معجره ی شان برای سرزمینِ خودشان هم دیری نپاییده؛ ما آواره ی "دموکراسی" و "حقوق بشر" ایم آنقدر که تردید می کنیم و برای فرار از تاریخِ سرکوب و خشونت، یک فاشیست را هم انسانی می دانیم دارای فکر که باید به او احترام گذاشت؛ ما از آن طرف ِ بام افتادیم؛ ما آنقدر شانه هامان سنگین ست که آرزو می کنیم در جهانی بی خشونت زنده گی کنیم؛ سنگ زدن به پنجره ها در گوشِ ما صدای تانک می دهد؛ ما میل داریم از جنبش بی خشونت حرف بزنیم بی آنکه هسته های مقاومت و نافرمانیِ مدنی را باز تعریف و تقویت کنیم؛
داخل و خارج هم نمی شناسد؛ ما مسخِ واژه هایی هستیم که تمیز ند و به کثافتِ زیسته ی ما نمی آیند؛
روایتِ ما از اولین باری که بعد از ماه ها به یمنِ تنِ آزادِ هدی صابر انجام شد آغازی بود برای هم اندیشی های بیشتر حولِ اینکه چه باید کرد و چه می توان کرد؛ بی گمان ما نومیدیم زیرا که بارها سرهامان را به سنگ کوبیدیم؛ نومیدیم زیرا که نمی دانیم این کنش ها آیا وفادار هست به آن رخدادِ "مردم" محور؟ نومیدیم زیرا که "مرز" ها آنچنان توانمندند که برچسبِ بیگانه بر پیشانیِ ما بزنند و پاهامان از حرکت وابمانند؛ نومیدیم زیرا که کمترین اتصال از داخلِ آن واقعیتِ اجتماعی ، از ما می گریزد و ما در تبیینِ وضعیتِ و فهمِ روزنه های باریکِ رو به رهایی در آن جغرافیا محرومیم؛ نومیدیم زیرا در فهمِ مناسباتِ جهانی که در آن زیست می کنیم دچارِ کج فهمی ها و بیچارگی های فراوانی یم؛ اما توامان امیدواریم زیرا که هنوز وقتی زیرِ بارانِ سیل آسا به تعدادِ انگشتان ِ دو دست گردِ هم می آییم در چشمانِ هم برقی می بینیم که می گوید:جهانِ دیگری ممکن ست؛ هنوز باور می کنیم که دستانی در کارند که کورمال کورمال دست می سایند و راهی می جویند؛ گیرم که آنقدر مداوم و آنقدر درخشان و آنقدر کارا نباشد؛ زنده گی همین ور رفتن با زخم هایی ست که نمی گذارد به خواب در بغلطیم؛
جلسه ی بعدیِ هم اندیشی پیرامونِ چه باید کرد و چه می توان کرد :: یکشنبه بیست و ششمِ ژوئن - شهر کلن :: آلمان // اطلاعاتِ تکمیلی متعاقبآ منتشر می شوند؛
|