یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی به مساله تحقیر ملیتها، یک ناهنجاری اجتماعی نهادینه شده!


آیدین تبریزی


• شاید یکی از بهترین راهها برای از میان برداشتن این معضل اجتماعی [تحقیر و توهین ها] که روز به روز به دلیل ناهنجاریهای متعدد اجتماعی، ابعاد گسترده تری به خود می گیرد، فعالیت فرهنگی و تقبیح یکپارچه توسط روشنفکران جامعه در حرف و عمل (منظور آن است که هم در اعلام رسمی و هم در خلوت خصوصی) و همزمان با آن تصویب قوانین مدنی برای مجازات مرتکبین به این عمل ضد اخلاقی باشد تا به تدریج قبح این عمل ضد اخلاقی به حالت طبیعی خود برگردد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۵ تير ۱٣٨۵ -  ۲۶ ژوئن ۲۰۰۶


جناب نسیم نسرین در نوشته ای به نقد مقاله دکتر رضا براهنی پرداخته اند که خود جای نقد بسیار دارد. داستان نقد در این سرزمین نیز مانند بسیاری دیگر از مباحث، خود داستان غم انگیزی است. این که هر بی نام و نشانی به خود اجازه می دهد که شعور ادبی یک استاد مسلم ادبیات و رئیس سابق انجمن قلم کانادا را با دلیلی آبکی به زیر سئوال ببرد و زمین و زمان را به هم بدوزد تا نشان دهد که یک استاد مسلم ادبیات از درک منظور یک نویسنده معمولی روزنامه عاجز است؛ حقیقتا مایه شرمساری و حیرت است. (من در اینجا از سایت اخبار روز و عصر نو که مبادرت به انتشار این نقد کرده اند، در خواست می کنم تا اصل مقاله دکتر براهنی را نیز در صفحه اصلی سایت و در کنار نقد فوق قرار دهند تا خواننده توانایی مراجعه به نوشته اصلی را، که این چنین در معرض نقادی بی منطق قرار گرفته است، داشته باشد.)
این که ما نگران جان مانا نیستانی باشیم که رژیم به جای اصلاح خود و برآورده کردن خواسته های اساسی ملت آذربایجان که شامل حقوق زبانی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و ... است، به قربانی کردن یک نویسنده نگون بخت که خود پرورش یافته و قربانی یک سیستم شوونیستی است، بپردازد به واقع قابل درک است و این اتفاقا نگرانی عمده ما آذربایجانیان نیز هست که رژیم با شکستن کاسه کوزه ها بر سر یک نویسنده، خود را تطهیر نماید و قضیه را فیصله یافته تلقی نماید. اما این به آن معنی نیست که (شاید به بهانه مصلحت اندیشی) حقیقت را انکار نماییم و از آن بدتر به یک نویسنده نامدار ایرانی توهین روا بداریم که تو درک درستی از ادبیات نداری و حتی جانب احترام را نیز نگه نداریم و با تکرار مکرر لفظ "پیر" برای دکتر براهنی به ایشان توهین کنیم. (با عرض پوزش از دکتر براهنی، ناچارم توضیح دهم که ناگفته پیداست که منظور نویسنده از تکرار لفظ "پیر" القای مفهوم "کم عقل شدن به دلیل پیری" و گذشتن تاریخ مصرف است!)
البته دکتر براهنی به روشنی اشاره کرده اند که   "کسانی که طنز او به سوسک تبدیلشان کرده است، قدرتی از خود نداشته اند که او را زندانی کنند. روزنامه ای که او در آن کاریکاتور را کشیده، روزنامه ی رسمی کشور است، و دستگاهی که او را زندانی کرده، همان دستگاهی است که روزنامه ی رسمی کشور به آن تعلق دارد." پس این اعتراض به آذربایجانیان که چرا مانا نیستانی در بند است؟!، اصولا بی معنی است چون ما نه قدرتی در زندانی کردن او داشته ایم و نه حقی در اعتراض کردن به توهین او (چرا که دهها نفر از کسانی که اعتراض کرده اند کشته شده و صدها نفر زخمی و زندانی شده اند) پس مسائل را با هم مخلوط نکنید! عجیب آن است که دکتر براهنی در آن مقاله صریحا توضیح داده اند که صورت مساله آذربایجان با صورت مساله کاریکاتور و مانا نیستانی کاملا متفاوت است ولی متاسفانه این منتقد مدعی ادبیات، از درک این مفهوم ساده عاجز بوده است!
نویسنده مدعی است که هدف از کاریکاتور روزنامه ایران، به نقد کشیدن مذاکرات هسته ای ایران و غرب است! و به عنوان دلیل به ing دار بودن کلمات که مختص انگلیسی است اشاره می کند. اما باید گفت که دعوا بر سر یک کلمه "نمنه" نیست و آن تنها یک نشانه است برای رسیدن به منظور اصلی نوشته. نکته ای که دقیقا نشان دهنده منظور نویسنده است آن بخشی از نوشته است که می گوید: "سوسک (ترک) زبان آدمیزاد سرش نمیشه و دستور زبان سوسکی (ترکی) اونقدر سخته که ٨۰ درصد خود سوسکهام (ترکهام) بلد نیستن و ترجیح می دن که به زبونهای دیگر (فارسی!) صحبت کنن" با فرض پذیرش نظر نویسنده، سئوالی که اینجا مطرح است این است که از کی تا حالا انگلیسی ها دستور زبانشان را نمی دانند و ٨۰ درصدشان ترجیح می دهند به زبانهای دیگر (کدام زبان؟!) صحبت کنند؟!
اما این جمله دقیقا به فقر زبانی آذربایجانیان ایران دلالت دارد که به دلیل عدم آموزش علمی و کلاسیک زبان مادریشان، حقیقتا بیش از ٨۰ درصدشان دستور زبان ترکی را نمی دانند و آن را تنها به صورت محاوره ای میدانند و برخی از آنان به دلیل سیاستهای شوونیستی و تخریب هویت ملی شان، ترجیح می دهند به کودکانشان زبان فارسی بیاموزند تا آنها در مدارسی که یک زبان جدید و بیگانه از همان اول ابتدایی به تمام کودکان این سرزمین از هر قوم و زبانی تحمیل می شود؛ دچار مشکل مضاعف آموزشی نشوند! آیا آن جمله نمایش دقیقی از این وضعیت نابهنجار زبان ترکی و دیگر زبانهای غیرفارسی در ایران نیست؟! بدا به حال مانا که چنین مدافعان بی منطقی دارد! با انکار توهینی چنین آشکار، به شعور آذربایجانیان توهین نکنید و پرونده خود و مانا را سنگین تر نکنید! آذربایجانیان مردمان کینه توزی نیستند و مطمئنا یک اقرار به اشتباه و عذرخواهی صمیمانه (نه انکار تقصیر و توهین به شعور آنها) توسط نویسندگان مطلب و شاید چند ماهی تحمل خلوت زندان برای اندیشیدن به آنچه در حق انسانهای هم وطن خود مرتکب شده اند؛ باعث بخشش آنها توسط آذربایجانیان خواهد شد (البته اگر حکومت به آذربایجانیان حقی در بخشش یا عدم بخشش او قائل باشد!). اما این تنها مساله کوچک آذربایجان است و صورت مساله اصلی آذربایجان همان است که دکتر براهنی به روشنی توضیح داده اند.
با آنکه بارها گفته ایم که بحث حقوق اساسی آذربایجانیان از بحث تحقیر آنان جداست اما اینجا ناچار هستیم که به این موضوع به عنوان یک ناهنجاری اجتماعی نهادینه شده بپردازیم. حقیقت آن است که مانا نیستانی مقصر، اما شایسته ترحم است! مانا، همانند اکثر فرزندان این مرز و بوم از همان کودکی عادت به شنیدن و تعریف کردن جوکهایی برای اقوام مختلف از جمله ترکها، رشتیها و ... کرده است به گونه ای که قبح این عمل برای او و بسیاری دیگر از بین رفته است. تمام کسانی که ممکن بود که الگوی مانا باشند، از روشنفکر، دکتر، مهندس و بازاری گرفته تا آشنا و فامیل، همراه با او به هموطنانشان خندیده اند و هرچه جوکی که تعریف کرده، با مزه تر (بخوانید تحقیرآمیزتر!) بوده، بیشتر تشویق شده است!
این یک بیماری مسری همه گیر در کشور ماست که نیاز به درمانی جدی دارد. البته جوانانی که شاید بدون غرض به ساختن جوکها مبادرت می کنند، شایسته ترحم اند. آنها از تمام تفریحات سالم دنیای امروز محرومند. آنها سرشار از عقده ها و آرزوهای سرکوب شده اند، پس شاید آنها محق باشند که من ترک را ملامت کنند که چرا بی جنبه بازی در می آوری! و از این که "خر" بناممت ناراحت می شوی و تفریح ما را خراب می کنی!؟ اما من نیز حق دارم اعتراض کنم چرا که این تحقیرهای مداوم نوعی از خود بیگانگی و فرار از هویت خویش را در بین برخی اقشار آذربایجانی بوجود آورده و کودکان معصوم آذربایجانی را در برابر همتایان مرکز نشین شان دچار نوعی خود کم بینی کرده است. او گاهی جرات اظهار نظر ندارد زیرا احساس می کند، بیش از آنکه به نظرش گوش دهند، به لهجه اش خواهند خندید! جامعه ما سرشار از عقده ها و تناقضات و نارسایی هاست. در این بین، همه ما مقصریم و همه ما شایسته ترحم! اگر هیچ کس تقصیر خود را نپذیرد و در برابر تقصیر دیگری، ترحم نداشته باشد، عاقبت نامیمونی در انتظار همه ماست.
اگر تحقیر و توهین محدود به معدودی افراد دارای عدم تعادل روانی باقی بماند و اکثریت جامعه آن را تقبیح نمایند، اصولا مشکلی وجود نخواهد داشت اما اشکال زمانی پیش می آید که قبح یک عمل ضد اخلاقی از بین می رود و همه گیر می شود و تحقیر شوندگان بیش از تحقیر کنندگان در معرض فشار هستند که چرا بی جنبه بازی در می آورید؟! شاید یکی از بهترین راهها برای از میان برداشتن این معضل اجتماعی که روز به روز به دلیل ناهنجاریهای متعدد اجتماعی، ابعاد گسترده تری به خود می گیرد، فعالیت فرهنگی و تقبیح یکپارچه توسط روشنفکران جامعه در حرف و عمل (منظور آن است که هم در اعلام رسمی و هم در خلوت خصوصی) و همزمان با آن تصویب قوانین مدنی برای مجازات مرتکبین به این عمل ضد اخلاقی باشد تا به تدریج قبح این عمل ضد اخلاقی به حالت طبیعی خود برگردد.
در همین زمینه مقاله دیگری به قلم محمود قزوینی با عنوان "مژده به قومپرستان و حامیان آن! مجلس اسلامی قانون مجازات توهین کنندگان به مقدسات قومی را تصویب می کند" در سایت گویا نیوز منتشر شده، که در آن نویسنده کوشیده است تا به بهانه طرح قانون مجازات توهین کنندگان به اقوام، حرکتهای ملی را به عنوان دشمنان آزادی بیان معرفی کند! شکی در این نیست که جمهوری اسلامی ثابت کرده است که داور و قاضی خوبی برای محافظت از آزادی بیان نیست و معلوم نیست که قانون فوق از استانداردهای لازم برخوردار است یا نه و این که آیا در عمل این چنین قانونهایی چگونه اجرا خواهد شد و آیا تبدیل به ابزاری برای سرکوب مخالفان و دگر اندیشان خواهد شد یا نه؟! اما صرفنظر از همه اینها من در اینجا به دفاع از اصل حقوقی این چنین قانونی خواهم پرداخت تا به شبهه افکنی های مطرح شده در آن مقاله پاسخ داده شود.
در دوران پیش از جنگ دوم جهانی، جو بسیار سنگینی بر علیه یهودیان در اروپا وجود داشت و آنها هم بدلایل مذهبی (متهم بودن اجدادشان به قتل عیسی مسیح! مشابه متهم بودن ترکان به وحشی گری اجدادشان!) و هم به دلایل قومی و نژادی شدیدا تحت انواع تحقیرها و توهین ها بودند. همین جو سنگین بود که باعث نسل کشی تاریخی یهودیان به دست هیتلر (که به هولوکاست مشهور است) گردید. پس از آن تاریخ، قانونی در تمام کشورهای اروپایی به تصویب رسید که هرگونه نژادپرستی بر ضد یهودیان و انکار هلوکاست با مجازات قانونی روبرو می شود. بحث بر سر اینکه آیا این قانون ناقض آزادی بیان است یا نه بحث بسیار مهمی است.
می توان به آزادی بیان به عنوان یک مفهوم مجرد نگاه کرد و هیچ قیدی برایش متصور نبود، اما آیا می شود فاجعه نسل کشی یهودیان را که نتیجه به وجود آمدن یک جو تحقیر و توهین عمومی نسبت به یهودیان در بین تمام اقشار روشنفکر و عامی جامعه اروپا بود، بی تفاوت بود؟! آیا ارزش آزادی بیان بیش از ارزش جان انسانهاست؟! آیا نمی شود بیاموزیم که نقدهایمان را بدور از توهین و بی طرفانه بنویسیم؟! آیا بهتر نیست اخلاق حرفه ای را در نوشته هایمان رعایت کنیم تا باعث رنجش دیگران نشویم؟! آیا بدون توهین نمی توان به بیان حقایق پرداخت؟! آیا بدون پسوند وحشی برای ترکها و سوسمارخور برای عربها، نمی توان به بررسی تاریخ پرداخت؟! آیا رعایت ادب و نزاکت باعث الکن ماندن زبان در بیان حقایق است؟!...
  حقیقت این است که آزادی بیان با آزادی فحاشی و اهانت متفاوت است و آنهایی که بدون توهین و تحقیر، خود را در بیان منظورشان ناتوان می بینند، باید به سلامت روانی خود مشکوک باشند! متاسفانه این مرضی مسری در جامعه ماست که هرکه بیشتر فحاشی کند، شجاعتر و آزاد اندیش تر به حساب می آید؟! به عنوان مثال همین جناب نسیم نسرین نمی توانستند بدون لقب "پیر" دادن به دکتر براهنی و طعنه زدنهای مداوم، نقد خود را بنویسند؟! ما باید یاد بگیریم که به دشمن خود نیز احترام قائل شویم و این اتفاقا اولین قدم در آزادی بیان و قلم است و بدون آن ما به ناکجا آباد خواهیم رسید. بگونه ای که منطق آنچنان سست خواهد شد که شاعر بزرگی چون شاملو نیز کودکان ترک های نگون بخت امروزی را که روحشان نیز از گذشته تاریخ بی اطلاع است؛ "کودکان قبیله شرمسار تاریخ" خواهد نامید و نادرپور، به نویسنده بزرگ هم وطنش "درخت عرعر" خطاب خواهد کرد؟!
البته تذکر این نکته همین جا لازم است که برخلاف ادعای این منتقد بی منطق و کم حوصله (چون همان گونه از متنشان مشخص است چنان با عجله مطلب را نوشته اند که حتی فرصت تصحیح املایی نوشته شان را نیز نداشته اند و شاید فرصت درست فکر کردن را هم همینطور!)، هدف دکتر براهنی نیز از اشاره به این مثالها نه مظلوم نمایی که اشاره به پیش زمینه طولانی این نوع تحقیرها و تبدیل شدن یک ناهنجاری اجتماعی به هنجاری، همه گیر است که به روشنفکرترین بخشهای جامعه نیز رسوخ کرده و در جای خود بسیار خطرناک است و به زایل شدن منطق در مباحثات منجر خواهد شد و می تواند به تکرار حوادث دهشت بار نسل کشیهای قومی که در آلمان هیتلری و یا یوگسلاوی سابق شاهد آن بودیم در کشور عزیزمان منجر شود. این خطر را جدی بگیریم و برای درمانش چاره اندیشی کنیم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست