میانجیگری و دیالوگ برای حل اختلافات و صلح بین افراد و گروه ها
چگونه می شود از اختلاف های ناخواسته پرهیز کرد - ۵
آراز. م. فنی
•
در مقاله های قبلی در رابطه با نیازها و ریشه های اختلاف؛ خشونت و دلایل آن بطور عمومی توضیح داده شد. به نظریات فروید و لورنز نیز اشاره ای شد. در این قسمت قدری عمیقتر به بررسی تعریفهای گوناگون ارایه شده از خشونت می پردازم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
٣ تير ۱٣۹۰ -
۲۴ ژوئن ۲۰۱۱
گفتمان راهکارهای صلح و حل اختلافهای میانگروهی و فردی: در مقاله های قبلی در رابطه با نیازها و ریشه های اختلاف؛ خشونت و دلایل آن بطور عمومی توضیح داده شد. به نظریات فروید و لورنز نیز اشاره ای شد. در این قسمت قدری عمیقتر به بررسی تعریفهای گوناگون ارایه شده از خشونت می پردازم.
اریش فروم، تقسیم بندی و تعریف خشونت: با توجه به عمق و برد نظریات فروم در باره ی بررسی خشونت، در ادامه بررسی دلایل وجود تنشها در جامعه و نقش نیازها و غرایز افراد که در اشکال گوناگون خود بعنوان ی نیروی جوهری برای حفظ خود عمل می کند و نیز تاثیر فرهنگ اجتماعی در ایجاد خشونت؛ بررسی خشم و عصبیت بین مردم/گروههای اجتماعی، این بخش را با توضیح نظریات فروم ادامه می دهم. این بیشتر بدین جهت که اریش فروم بیشتر از آنکه روانشناس باشد روانشاس اجتماعی بود. او در مطالعات خود از یک متدولوژی پژوهشی ترکیبی تقاطعی استفاده می کرد تا راهکارهای بالینی. شاگرد فروید بود اما رویکردهای بدیل و گزینه برای پژوهش مسایل روانی افراد و گروه ها برگزید.
فروم بیش از شش سال از دوره ی فعال پژوهشی خود را روی مطالعه، درک و آنالیز رفتار انسان بصورت فردی (فردیتگرائی) و در گروه های اجتماعی سرمایه گذاری کرد. نتیجه ی این پژوهش کار بسیار ارزشمندی شد با عنوان: آنالیز رفتار انسان ویرانگر که در سال ۱۹۷٣چاپ شد. دیسیپلینهای ترکیبی مورد استفاده ی فروم در این پژوهش عبارت بودند از: فیزیولوژی، علم اعصاب، قومشناسی، مردمشناسی، دیرینه شناسی، حیوانشناسی که با روانشناسی و روانشناسی اجتماعی ترکیب بسیار غنی و گسترده ای را بوجود می آورد.
فروم غریزی بودن خشونت را در این نوشته رد کرده، موضع خود را در رابطه با تعریف و چهارچوب حوزه ی مورد مطالعه دگرگونه بیان کرده و بدین ترتیب از نظریات فروید و لورنز فاصله گرفته و یا آنها را تکمیل کرده است. او در مورد تعریف و اشکال خشونت می نویسد که، دو نوع پرخاشگری وجود دارد:
۱. پرخاشگری خوش خیم (ملایم) و ۲. پرخاشگری و نوع خشونت بدخیم (آسیبرسان) . بنظر فروم پرخاشگری خوشخیم ذاتی و غریزی است. در طبیعت انسانها و اکثر موجودات زنده نهفته است و این نوع پرخاشگری برای حفظ و بقای زندگی ضروری می باشد. از بین میرود آنگاه که خطراتی که جان انسانها و یا حیوانها را تهدید می کنند از بین بروند.
بنظر فروم پرخاشگری آسیبرسان را تنها در بین انسانها می توان یافت و هیچ هدف و یا هدفهای عالی چون حفظ بقا و یا دفاع در مقابل تهدیدات طبیعی را در بر نمی گیرد. این نوع پرخاشگری ریشه در غریزه حفظ وجود بیولوژیکی نداشته و می تواند نتیجه ی محیط اجتماعی؛ نوع تربیت و روابط ناسالم باشد. هدف و یا محتوای این نوع رفتار ویرانگری و سنگدلی بوده و بیشتر برای ارضای هوسها و امیال ... استفاده می شود. در بین پاره ای از افراد این چنین رفتاری بیشتر از دیگران وجود داشته و تکرار می شود.
فروم در عین حال معتقد است که این نوع خشونت نادرتر از خشونت ملایم بوده و می تواند ریشه ی فرهنگی نیز داشته باشد. به نظر او برخی از فرهنگها خشن تر از سایرین هستند و خشونت می تواند با فرهنگ غالب (غیر دموکراتیک- توضیح از من) ارتباط مستقیم داشته باشد. این ادعا ریشه در مطالعات اقوام ابتدائی که توسط فروم انجام گرفته دارد. قومشناسی، مردمشناسی و مطالعه ی تاریخ سیاسی اقوامی که توسط پژوهشگرانی چون مارگرت مید، روث بنیدیکت و سایرین در این حوزه مطرح شده اند، امکانات لازم را برای چنین استنتاجی فراهم می کند. او می نویسد:
" تلاش می کنم با جمع بندی این مطالعات نشان دهم که ویرانگری یکی از جوابهای احتمالی به نیازهای روحی است که ریشه در نوع زندگی انسان دارد و از همکاری بین روابط اجتماعی گوناگون و نیازهای بنیادی انسان سرچشمه می گیرد" .
نیازهای اولیه/بنیادی انسانی می تواند به اشکال گوناگون ارضا شوند. برای مثال این نیازها می توانند با سرسپردگی (ارادت)، باور به خدا، عشق به انسان و یا حقیقت جوئی و یا با پرستش نمادهای ویرانگر پر شوند. نیاز ایجاد رابطه های تنگاتنگ با دیگران با عشق و مهربانی ارضا شده و یا با روابط چون وابستگی به دیگران که با عنوانهائی چون سادیسم، مازوخیسم، ویرانگری و یا نارسیسم می شود توضیح داد قابل ارضا هستند.
نیاز به ساختار و یا راهنما
انسانها بطور عموم در زندگی کوتاه خود در جستجو و ایجاد یک معنای عالی و یا پیمودن راه زندگی به سوی مقصد مشخصی هستند. بعضی ها این غنا را در تربیت فرزندان، باور و یا پرستش به یک عنصر معنوی می بینند و دیگران شاید با خلق آثار هنری، ادبی یا علمی به آن دسترسی پیدا می کنند. پاره ای نیز برای ارضای خود، پر کردن و معنی دادن به زندگی خود، آگاهانه و یا غریزی به ارایه خدمات در موسسه های اجتماعی و یا ایجاد چنین موسسات اجتماعی همت می گمارند.
انسانها بطور تجربی، برای رسیدن به این آمال نیاز به یک چهارچوب/برنامه ی کار و یا راهنمای عمل دارند. وجود نوعی نقشه ی جغرافیائی و یا اطلس امکانات و مشکلات برای اینکه بتوانند هدفدار و درست عمل کنند نیاز و لازمه ی هر زندگی هدفمند هست. دلیل وجودی راهنمای عمل این است که انسان فاقد آن غرایزطبیعی که حیوانات برای زندگی دارند، هست. فروم در ادامه نتیجه می گیرد که انسان با توجه به توضیحات بالا نیاز به سرسپردگی به عنصری، پدیده ائی و نیروئی دارد که اورا اقناع کند. به دیگر بیان پرکردن زندگی با کنشهای مهمی که به زندگی انسان رنگ زده، معنی داده و اورا از تنهائی نجات می دهند. یادآوری لحظلات خوب و بد و فکر به گذشته بخش جدی یک زندگی اجتماعی است. بدون حافظه ی تاریخی انسان می تواند به زندگی حیوانی برگردد.
بغیر از ویرانگری، نیازهای غریزی و اجتماعی که سازنده هستند و راهکارهای گزینه ای در پیش روی انسان انسان قرار می دهند به ایجاد بالانس در حیات انسانی کمک می کنند. این نیازها که پروسه ی استمرار حیات را میسر می کنند، پدیه های اجتماعی هستند که می توان از آنها با عنوانهای "حمایت از زندگی"، نیاز به عشق و سازندگی نیز نام برد. انتخاب بین این گزینه ها و یا امکانات، راهی است که یک انسان باید انتخاب کند. انسان می تواند به همگنان خود عشق بورزد، که این خود نیاز به استقلال، آگاهی و خلاقیت فردی دارد؛ یا این که حالتی از نیازها را غریزی انتخاب کند که می تواند به یک حالت همزیستی بین انسانها پیوند زده شود. بدیگر بیان جزئی از یک کل شدن و یا دیگران را در خود جذب کردن پروسه ی همگنانی انتخاب انسانی را تشکیل می دهد.
در این همزیستی افراد یا در صدد کنترل دیگران هستند (سادیسم) و یا توسط دیگران کنترل می شود (مازوخیسم) و این پروسه ی اجتماعی شدن می تواند هر دو این حالت را در بر داشته باشد. آلترناتیو و یا حالت دیگری نیز مشاهده شده است. یک فرد می تواند چنان شیفته ی خود و توانائیهای خود شود که سعی کند خود را به عنوان مرکز ثقل زمین و هستی به حساب بیآورد. این حالت با مفهوم خود شیفتگی و یا نارسیسم توضیح داده شده است. فروم عشق و شیفتگی به مرگ، ویران کردن و کشتن را با مفهوم نکروفیلی توضیح می دهد. این حالت می تواند با سادیسم یعنی نیاز به کنترل دیگران ترکیب شده و ابعاد مخرب وسیعتری بخود بگیرد.
نیاز به تکامل یک ساختار شخصیتی: فروم در استمرار پژوهش خود توضیح می دهد که انسان در روند زندگی اجتماعی خود یک نیاز مهم دیگری را رشد می دهد که می توان از آن با مفهوم نیازی که منجر به رشد یک هویت/شخصیت فردی می شود، نام برد. در رابطه با شخصیت فردی و فردیت، رابطه ی آن با جمع و گروه و هویت گروهی پژوهش های زیادی انجام شده و نوشته شده است که در اینجا مجال طرح و بررسی آنها وجود ندارد اما ضرورت بررسی آن در رشد خشونت و اقتدارگرائی قانونی و یا عرفی امری است ناگزیر. خیلی از خشونتهای قرون اخیر با آفرینش هویتهای جمعی چون ناسیونالیسم، کمونیسم و یا لیبرالیسم یکی دیده می شود گرچه این کانستراکشیون های اجتماعی/سیاسی در پیدایش خود چنین اهدافی را در برنامه های خود نگذاشته اند. این حالت برای مذاهب نیز باید اطلاق شود.
به نظر فروم تکوین شخصیت افراد انسانی برخلاف حیوانات، ربطی به غرایز ارثی و ژنتیکی ندارد. هدایت زندگی انسانها بهمین دلیل توسط نیروهای درونی و نیازهای دیگری اجتماعی، منجمله شخصیت اکتسابی و اجتماعی انسانها اداره می شود. در بالا توضیح دادم که فروم روی دو ساختار شخصیتی تاکید دارد: شخصیت و هویتی که به زنده بودن یاری می رساند و نوع دیگری که به زندگی آسیب می رساند.
عشق، همبستگی، عدالت و عقلگرائی آن بیانهای ادارکی/احساسی از سیندرومهای زندگی بخش هستند و در مقابل سادومازوخیسم، ویرانگری، خودشیفتگی، خست و امیال غریزی چون همخون آمیزی از دردنشانهای زندگی آسیبرسان هستند. بدین ترتیب فروم معتقد به وجود یک نوع دوآلیسم از دردنشانهای وجودی در انسان می باشد. یک ترکیبی از این علایم ناهنجارگونه را می توان در انسانها باهم و شاید همزمان پیدا کرد. شخصیت هر فردی با غالب بودن این یا آن دردنشان فرم می گیرد.
اگر بخواهیم یک مقایسه کوتاه بین نظریات لورنز، فروید و فروم داشته باشیم می بینیم که: لورنز از خشونت و یا پرخاشگری بعنوان پدیده ائی صحبت می کرد که بیواسطه ی عوامل بیرونی (بعنوان یک هیجان خلق الساعه) بروز می کند. این هیجان/احساس در درون افراد رشد پیدا می کند و بروز و رشد آن نتیجه ی وجود غرایز طبیعی انسان است. یعنی ارثی و ژنیکی است.
بنظر فروم این تعریف و یا توضیح می تواند در باره ی خشونت یاری رسان قابل قبول باشد ولی نمی تواند توضیح دهنده ی خشونت بدخیم (آسیبرسان) باشد. برای مثال وجود سادیسم (نیاز به کنترل دیگران با اعمال خشونت منفی همراه است) اجتماعی و اکتسابی بوده و بعنوان یک شخصیت فردی در میانکنش رفتار اجتماعی هست که شکل می گیرد و ارثی نیست. وقتی این حالت پروسه ای شده و تعمیق پیدا می کند می تواند در مراحلی اوج گرفته و یا کاهش پیدا کند. یک مریضی جسمی می تواند مسئله ی ظهور و یا بروز سادیسم را بیشتر توضیح دهد. زردی و یا یرقان (هپاتیت ب) ویروسی هست که امروز قابل کنترل هست ولی هیچ وقت از خون شخصی که به این مریضی مبتلا شده خارج نمی شود. می توان ویروس ها را بطور کلی تحت کنترل در آورد ولی اگر شرایط آماده شود تعداد زیادی از ویروسها می توانند دوباره فعال شوند. سادیسم هم، با توجه به نظر فروم بدین شکل عمل می کند.
خشونت خوش خیم (یاری رسان): این نوع خشونت همانطوریکه من در قبل نیز توضیح دادم، برخلاف خشونت آسیبرسان، ژنتیکی و مادرزادی در نهاد موجودات زنده و انسان وجود دارد و زمانی بروز و یا خودش را نشان می دهد که انسان و یا حیوان خودش را در خظر ببیند. از بین می رود وقتی خطر از بین می رود. فروم توضیح می دهد که نقش این نوع خشونت در زندگی مهمتر از دیگری است و بهمین جهت بیشتر نمود دارد/ بروز می کند. در نهایت هدف پرخاشگری یاری رسان ویرانی نیست بلکه حفظ و بقای زندگی را بهمراه دارد.
اوجگیری اختلافات یک تقسیم بندی پلکانی
ادامه دارد
|