گفت و گو با "دیگری" (۲)
اکبر کرمی
•
در پایان های دمکراتیک، هر گفت و گویی همیشه بی پایان تلقی می شود؛ و ختم یک گفت و گو، همیشه بر اساس مصلحت ها و ضرورت های جمعی و به صورت موقتی، انعطاف پذیر و توافقی شکل می گیرد. بدین ترتیب هر موضوعی در این راهبرد، از جمله "مصلحت"، "ضرورت"، "توافق" و حتا "گفت و گو"، خود موضوعی است برای یک گفت و گوی بی پایان دیگر و توافقات تازه
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۶ تير ۱٣۹۰ -
۲۷ ژوئن ۲۰۱۱
و اما جنگ
مساله ی صلح و انتخاب آن، هیچگاه ساده نبوده است و در عمل پیچیدگی های خیره کننده و خرد کننده ای وجود دارد.
همیشه وقتی گفت و گو تعطیل شود، جنگ هم آغاز می شود؛ وقتی گفت و گو تعطیل می شود، همه ی چیزهای خوب – از جمله صلح - تعطیل می شود.
از این منظر، جستجوی ریشه های تنومند جنگ را باید تا سرچشمه های خیس فرایندهای ختم یک "گفت و گو" دنبال کرد.
در هر گفت و گویی دو گونه "پایان" قابل تصور است:
اول: پایان های دمکراتیک.
دوم: پایان های غیر دمکراتیک.
در پایان های دمکراتیک، هر گفت و گویی همیشه بی پایان تلقی می شود؛ و ختم یک گفت و گو، همیشه بر اساس مصلحت ها و ضرورت های جمعی و به صورت موقتی، انعطاف پذیر و توافقی شکل می گیرد. بدین ترتیب هر موضوعی در این راهبرد، از جمله "مصلحت"، "ضرورت"، "توافق" و حتا "گفت و گو"، خود موضوعی است برای یک گفت و گوی بی پایان دیگر و توافقات تازه.
در پایان های دمکراتیک، انتخاب صلح و لوازم پایداری آن، ازجمله (برابری، آزادی و قانون(توافق)) انتخاب هایی استراتژیک و پایه ای اند. به عبارت دیگر، گرچه در این راهبرد، همواره گفت و گو از – و در - موضوع برابری، آزادی و توافق وجود دارد و تلاش برای دریافت های تازه تر و نجات بخش تر ادامه دارد، اما این جستجوها و گفت و گو ها به معنای چشم پوشی از توافق های پیشین نخواهد بود. "تاریخ" و "تاریخ گفت و گو" در این دست تلاش ها اهمیتی بی بدیل دارد؛ تاریخی دانستن هر گفت و گویی نمی گذارد اطراف یک گفت و گو، گرفتار تراژدی دگماتیزم شوند، خیال های فراتاریخی ببافند و از ادامه ی گفت و گو طفره روند و تاریخ، نمی گذارد توافقات پیشین نادیده انگاشته شود، داوری های گذشته فراموش شود و کمدی تکرار رقم بخورد.
سازو کارهای ویژه برای "پایان های دمکراتیک" در یک گفت و گو (مثل حاکمیت دوره ای اکثریت، قرعه کشی، ریاست های ادواری و ...) و ضمانت های لازم برای "ادامه ی گفت و گو" (استاندارهای حقوق بشر که حداقل آزادی و برابری را بیمه می کنند) همچنین می تواند نام دیگر "توسعه" باشد. فرایندی که لوازم جامعه پذیری و زیست اجتماعی را برای همگان فراهم آورده و "جماعت" را به "جامعه" تبدیل می کند.
در این چشم انداز، توسعه نایافتگی هم می تواند به نبود ضمانت های لازم برای ادامه ی هر گفت و گویی اشاره داشته باشد و هم به نبود سازوکارهای لازم برای ختم دمکراتیک (و به هنگام) آن گفت و گوها. توسعه نایافتگی نوعی اختلال در فرایند تبدیل جماعت به جامعه است؛ سندرمی که ناکامی یک گروه انسانی را در کاربرد خردمندانه ی گفت و گو تصویر می کند.
گفت و گو را نباید محدود به گفت و گوهای فلسفی، فرهنگی و سیاسی بدانیم؛ چه، هر گفت و گویی از جمله گفت و گوهای اقتصادی، هنری، ورزشی و ... می تواند شامل این راهبرد باشد.
اگر بخواهیم عینی تر به این موضوع نگاه کنیم به نظر می رسد، انواع باورهای اسطوره ای و دینی و ایدیولوژیک، که به نوعی پایان تاریخ و پایان گفت و گو اشاره دارند، از جمله ی موانع اصلی ادامه ی یک گفت و گوی جدی هستند. پایان های اسطوره ای، ایمانی و ایدیولویک همواره با نادیده گرفتن و حذف گروه های مخالف و منتقد، به پایان گفت و گو و لاجرم آغاز جنگ دامن می زنند؛ چه این دست پایان ها، دست کم پاره ای از اجتماع را از همزیستی مسالمت آمیز با دیگران و جامعه پذیری محروم می کند و آنان را در دو راهی تسلیم یا طغیان سرگردان می سازد.
این پایان ها غیر دمکراتیک اند، یعنی هیچگاه نمی توانند با "ارج شناسی جدید" که آدمیان و داوری های آنان را آزاد، برابر و شناور می خواهد و می داند همراه گردد. در این پایان ها، ایستادن بر روی پاهای خود به رسمیت شناخته نمی شود و آدمی به ایستادن بر فراز پاهای دیگری و تسلیم برحکم وی آماده می شود. خودبسندگی افراد، گروه ها و گفت و گو ها در این راهبرد، نه تنها به رسمیت شناخته نمی شود که حتا آزاد نیز تصور و تصویر نمی گردد و همه به ذوب شدن در اسطوره ی بدخیم برادر بزرگ تر پروار می شوند.
مساله ی اصلی در هر پایانی، چگونگی غلبه بر اصلی ترین بحران هستی (زندگی)، یعنی پرگونگی، تکثر و عدم ثبات در هستی است؛ در پایان های اسطوره ای همواره این "فصل الخطاب های اسطوره ای" اند که چنین نقشی را بر عهده دارند؛ فصل الخطاب هایی که همانند "موسی" به مدد جادوی کلمات و ایمان به اسطوره از نیل هستی آنتروپیک می گذرند. در پایان های دمکراتیک اما، همه چیز به توافق های موقتی ما وابسته است؛ غلبه بر این جهان متکثر و شناور- حتا زبان متکثر و شناور- تنها به مدد توافق های ما امکان پذیر است. در پایان های دمکراتیک، "وحدت" و "انسجام اجتماعی" با رسمیت یافتن همگان و مکانیزم هایی که به اعمال اراده ی همگانی امکان ظهور و بروز می دهد، شکل می گیرد؛ در حالی که در پایان های غیردمکراتیک همه چیز به اراده و خواست برادر بزرگ تر مبتنی است و همگان به ذوب شدن در او و نیست شدن در برابر ولایتش ترغیب و تهدید می شوند.
پایان های دمکراتیک بر دو گونه اند.
پایان های (توافق های) پنهان: چنین توافق هایی به برش های زبانی و زمانی ما وابسته اند و نسبت هم پوشانی های ما در زمان و زبان می تواند نسبت توافق های ضمنی و پنهان ما را روشن کند.
پایان های (توافق های) آشکار: چنین توافق هایی فراتر از هم پوشانی های زبانی و زمانی به تلاش های نام گرایانه و آگاهانه ی ی ما در غلبه بر کثرت اشاره دارند.
پایان های اسطوره ای را هم می توان در سه گروه خلاصه کرد.
ایمان به پدر (به کلی دیگری): اگر در پایان های دمکراتیک هماهنگی، همراهی و انسجام به توافق، داوری و انتخاب آدمی موکول می گردد، در پایان های غیر دمکراتیک هماهنگی، همراهی و انسجام به سکوت و تسلیم و ایمان آدمی به دیگری منوط شده است. در پایان های دمکراتیک، آزادی آدمی "در مقام خواهش" بی قید و شرط است و در "مقام سازش" نیز تنها اوست که می تواند و می پذیرد به خواست های خود قید بزند و برای نشستن در پای توافق های تازه آماده شود. فرایند تحدید آزادی های فردی در چنین گفتمانی در یک بده بستان سیاسی - مدنی انجام می پذیرد. فرد به آزادی های خود قید می زند و توافق ها و پایان های دمکراتیک را به رسمیت می شناسد و حاکمیت نیز تضمین می کند استانداردهای حقوق بشر - حداقل آزادی و برابر – را تضمین کند و امکان ادامه ی گفت و گو را فراهم آورد. "اقلیت" به سلیقه ی "اکثریت" تن می دهد تا امکان ختم به هنگام گفت و گوها فراهم آید و اکثریت هم با رعایت و تضمین حقوق اقلیت به ادامه ی گفت و گو تن می دهد تا امکان تبدیل مسالمت آمیز اقلیت ها به اکثریت رسمیت پیدا کند. مدل های دمکراتیک، ترجمان دیگری از واقعیت پرگونگی اجتماع و اهمیت بی بدیل اقلیت ها و فردیت ها در آن دریای خروشان اند؛ چه، اقلیت و اکثریت همانند موج هایی کوچک و بزرگی هستند که می آیند و می روند.
آن چه ماندنی، واقعی و همیشگی است افراد اند.
در پایان های غیر دمکراتیک همیشه "دیگریی" وجود دارد که تشخیص، داوری و انتخاب او به تشخیص، داوری و انتخاب خود آدمی ارجحیت دارد! چه، این دیگری همیشه "دانای مطلق" و "قادر متعال" است. در این چهارچوب است که آزادی آدمی در مقام خواهش، مثله می شود، قید می خورد و با انگشت اشاره ی آن "به کلی دیگر" به آزادی های خوب و بد تقسیم می شود.
باور به این "به کلی دیگر" و "داوری هایش" همیشه یکی از اصلی ترین موانع ادامه ی هر گفت و گویی است؛ چه، ایمان به این دیگری، ایمان به پایان گفت و گو نیز هست! رد پای این ایمان به دیگری را در بسیاری از فجایع تاریخی - که به نوعی به پایان گفت و گو و شروع جنگ منتهی شده است – می توان دید.
ایمان به برادر بزرگ تر: ایمان به آن "به کلی دیگری" در برابر "ایمان به خود" در درون یک گفتمان هم می تواند ادامه داشته باشد و مانع از ادامه ی گفت و گو در دل آن گفتمان شود. پیامبران، امامان، قدیسان و افراد ویژه، برادران بزرگتری هستند که تشخیص، داوری و انتخابشان به تشخیص، داوری و انتخاب آدمی رجحان دارد و همیشه می تواند به پایان گفت و گو اشاره داشه باشد. برادر بزرگتر، گرچه دانای مطلق و قادر متعال (به کلی دیگر) نیست، اما به گونه ای با آن مرتبط است و صفاتی چون "عصمت" نماد این پیوستگی است.
ایمان به پیشینیان: ایمان به آن "به کلی دیگر" می تواند به ایمان به داوری پیشنیان نیز دگردیسی پیدا کند. شایع ترین نوع این عارضه را می توان در ایمان به شناخت شناسی سفت و سخت کلاسیک (پوزیتیویسم و پوزیتیویسم وارونه) در برابر شناخت شناسی شناور جدید دید، که ادامه ی برخی از گفت و گو ها را غیر ممکن می کند. برای مثال، در پوزیتیویسم بدون توجه به محدویت های مشاهده و تجربه از دریافت های سفت و سخت علمی گفت و گو می شود و در پوزیتیویسم ورارونه، گرچه در منازعه ی عقل و نقل، و در دفاع از نقل به نقد پوزیتیویسم همت گماشه شده است و از محدویت های دوگانه ی عقل و تجربه ی آدمیان گفت و گو می گردد، اما هم زمان به دریافت های سفت و سخت از متون دینی اصرار می شود. پوزیتیویسم وارونه در بی توجهی کامل به "غیبت داوری الهی"، تلاش دارد از "متن مقدس" به خوانش ها و "دریافت های مقدس" گام بگذارد؛ به عبارت دیگر، در پوزیتیویسم وارونه با انتساب یک متن به "دانای مطلق و قادر متعال" توهم عبور از محدویت های دوگانه عقل و تجربه، نطفه می بندد و بستر لازم برای پایان گفت و گو در سایه سار بلند پدری شکل می گیرد. این پایان، گرچه به نام و در سایه ی "اسطوره ی پدر" شکل می گیرد، اما چیزی نیست جز "ایمان به پیشینیان" و باورهایشان و پایان هایشان.
پوزیتیویسم وارونه (کلام) با قربانی کردن آدمی در پیشگاه آن "به کلی دیگر" و نیز دریافت پیشینیان از آن، "تحکم و تسلیم" و "امتناع گفت و گو" را نظریه پردازی می کند.
در همه ی این پایان ها نوعی ایمان به پایان تاریخ لانه کرده است؛ ایمانی که نمی گذارد آدمیان به نیروی فرزانگی خویش اعتماد ورزند و در آفرینش جهان های جدید موثر باشند. این بی اعتمادی به آدمی و تاریخ او است که بی اعتمادی به "تاریخ اندیشه" و "تاریخی بودن اندیشه" را به ارمغان می آورد. در سایه ی چنین بی اعتمادی عمیق و سنگینی است که داوری ها، خواست ها و توافق های آدمیان محلی از اعراب نمی یابد و قانون نطفه نمی بندد.
ذات گرایی، عوام گرایی و بازی های زبانی – از جمله اشتراک های لفظی و پدیده ی شگفت انگیز نام گذاری – اصلی ترین دام هایی هستند که پایان های اسطوره ای را به کام خود می کشند. پایان های اسطوره ای با تکیه بر درک اسطوره ای عوام از ثبات حاکم بر هستی - که به مدد هزاره های ممتد سرکوب ناشی از توتم ها، تابوها، نام ها، نشانه ها، اسطوره ها، زبان ها، دین ها و علم ها حاصل آمده است - تلاش می کند با تعبیه ی "ذات"ی برای هر چیز به مساله ی پرگونگی هستی چیره شود. پایان های اسطوره ای با هر گونه درکی از این مفاهیم که بخواهد آن ها را به عنوان توافق های انسانی و تاریخمند مورد ملاحظه قرار دهد، مخالفت می کند؛ و به همین دلیل از فهم قانون در مفهوم مدرن آن، که چیزی نیست جز توافق های انسانی، طفره می رود.
از این منظر، شاید بتوان "بود و نبود قانون" را وجه ممیز توسعه یافتگی (مدرن بودن) و توسعه نایافتگی (پیشامدرن بودن) تلقی کرد. دم خروس یک نظام پیشامدرن، حتا با وجود ادعاهای پرگویانه و خودستایانه اش، وقتی آشکار می شود که تلاش می شود چیزی، نهادی یا کسی بیرون از توافق و فراتر از قانون تصور و تصدیق شود. توسعه نایافتگی همیشه با تبعیض های سیستماتیک هم گره خورده است؛ تبعیض هایی که هرگونه تلاش برای عبور از آن ها به عبور از سیستم و ساختار شکنی می انجامد. تبعیض و استثناء سکه رایج همه ی نظام های توسعه نایافته است. نظام هایی که می توان آن ها را با نبود قوانینی که امکان گفت و گوهای بی پایان را فراهم آورد و نیز نبود قوانینی که امکان پایان های دمکراتیک را تضمین کند، توصیف کرد. در جوامع توسعه نایافته همیشه باورها و داوری هایی هستند که فراتاریخی تلقی می شوند. این باورها و داوری ها هستند که به دسته بندی آدمیان و گفتمان ها منجر می شوند؛ خودی ها در برابری غیرخودی!
ارج شناسی عمودی، سلسله مراتبی و کهن در برابر ارج شناسی افقی، پخ شده و جدید.
در ارج شناسی عمودی، همیشه پهنه ی یک گفت و گو و پایان آن به صورت عمودی و از پیش تعیین شده است و خروج از آن هنجارها نیز به معنای بدعت تلقی می گردد. بدعت هایی که یا در چرخه ی سرکوب، سانسور و سکوت در هم می شکند و یا به ارج شناسی عمودی دیگری می انجامد و پایانی را جای گزین پایانی دیگر می کند.
ارج شناسی عمودی همیشه به جنگ منتهی می شود و شقه شقه شدن سرشت و سرنوشت محتوم آن است.
درمان قطعی جنگ، تن دادن به ارج شناسی جدید و افقی است که همه ی آدمیان را آزاد و برابر می داند و می خواهد. ارج شناسی ای که در آن برابری، تنها محدود به توزیع برابر آزادی – در مناسبات حقوقی – نیست و به توزیع برابر شان نیز همت می گمارد.
عبور از "آزادی خواهی" به "رسمیت طلبی".
عبور از "پذیرفتن" حضور دیگری به "رسمیت بخشیدن" به حضور او.
توزیع برابر شان به معنای ملی کردن همه ی فرایندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری است.
گام نخست در این عبور، تن دادن به "برابری داوری ها" و ضرورت گفت و گوهای بی پایان و پایان های دمکراتیک است.
ادامه دارد...
|