سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مصاحبه با خدا


امیر مومبینی


• به خدا گفتم:
ببین رفیق
من تو را نه توی تلسکوپ می‌بینم
نه توی میکروسکوپ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۰ تير ۱٣۹۰ -  ۱ ژوئيه ۲۰۱۱


 به خدا گفتم:
ببین رفیق
من تو را نه توی تلسکوپ می‌بینم
نه توی میکروسکوپ
از فیزیک می‌پرسم
می‌گوید کمیتی ندارید
از شیمی می‌پرسم
میگوید کیفیتی ندارید
ریاضیات هم می‌گوید
نه عدد مثبت هستید
نه عدد منفی
خوب، حالا
این فرضیه‌ی موجودیت شما را
چطور به اثبات برسونم؟

گفت:
ببین رفیق
چرا بیهوده می‌گردی
همون که توی تلسکوپ نگاه می‌کنه
همون که از فیزیک و شیمی می‌پرسه
همون که به ریاضیات رجوع می‌کنه
همون منم
من موش آزمایشگاه نیستم
آزمایشگر پشت دستگاه هستم!

گفتم:
پس چرا اینا میگن
نه با علم بلکه با دل باید تو را شناخت

گفت:
خوب،
هر کسی با یک جایی از بدنش فکر میکنه
اگر از تمساح بپرسی
حتما میگه با دندونا باید منو شناخت

گفتم:
رفیق ممکنه در یک کلمه بگویید
تفاوت شما با شیطون چیه؟

گفت:
من سوال سیالی هستم که شعور جلو انسان میذاره
او جواب جامدیه که حماقت جلو شعور می‌ذاره

گفتم:
راست میگن که شما
انسان را شبیه خودتون درست کردید؟

خندید و گفت:
نه بابا!
شیطون می‌خواست یه چیزی شبیه من درست کنه
و منو خراب کنه
شیطونی کرد و آدم را درست کرد

گفتم:
کاش شما هم یه چیزی شبیه او درست می‌کردید
و انتقام می‌گرفتید

گفت:
فکر میکنی بیکار نشستم؟
پس این همه آخوند و کشیش چیه؟
منم اینها را مثل او قالب زدم

گفتم:
مصاحبه داره تموم میشه
اگه پیامی برای آدما دارید بفرمایید

برافروخته فریاد کشید:
آهای‌ی‌ی‌ی‌ی‌ی‌احمق‌ها!
ملعون‌ها!
ابلیس‌ها!
اعصاب منو خرد کردید!
فکر می‌کنید توی کیهانی به این عظمت
با این همه کهکشان و ستاره و سیاره و راز و رمز
با این همه اشعه و سرعت و انفجار و حرکت
شما کی هستید
که من برای کردار و رفتارتان قانون وضع کنم
و برای ریدنتان قائده تعیین کنم
و برای پوشاندن موهاتون
به کهکشان‌های همسایه چارقد سفارش بدم
و برای پنهون کردن پک و پوزتان چادر بدوزم
و برای تطهیر ماتحت‌تان
به کارخانه‌ی بیگ بانگ آفتابه سفارش بدم
و بنشینم اینجا و تماشا کنم
چطور همنوع خودتون رو توی خاک می‌کارید
و مثل سگ‌های هار دهنتان کف می‌کنه
و هی به جسم اون نگون بخت سنگ می‌زنید
تا جونش خونین و مالین از تن بیرون بیاد
آخر کدوم حیوان دیگه‌ای را می‌بینید
که شکنجه بکنه
سنگسار بکنه
اعدام بکنه
جنگ راه بندازه
و همه‌ی این کثافتکاری‌هاشو به حساب من بذاره؟
آخر احمق‌ها
مگه من جنون دارم که این همه مخلوقات را رنج بدم!

گفتم:
ببخشید عالیجناب
شما که این همه از دست اینا عصبانی هستید
یک فوت بفرمایید
و اونا را از روی زمین پاک کنید

دست گذاشت روی سینه‌ی من
و از اون بالا پرتابم کرد روی زمین
و همینطور که فرار می‌کردم می‌شنیدم که می‌گفت:

لعنتی
ملعون
من با چه حقی اونا را از روی زمین پاک کنم
مگر خدا با مخالف خودش مثل آدم برخورد می‌کنه
مگر خدا حق داره هیچ هستی را نیست بکنه!
مگر من می‌تونم!
مگر من میخواهم!
مگر من مثل شما هستم قوم‌الظالمین!

 
* به درخواست نویسنده، بخش نظرها درباره ی این مطلب بسته است


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست