دادخواهی روزنهای به سوی بازیابی سلامت روانی جامعه - نورایمان قهاری
متن سخنرانی در نشست کارزار تدارک دادگاه بینالمللی برای محاکمه جمهوری اسلامی ایران به جرم جنایات علیه بشریت
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۱ تير ۱٣۹۰ -
۲ ژوئيه ۲۰۱۱
متن سخنرانی نورایمان قهاری، دکتر روانشناس، در نشست کارزار تدارک دادگاه بینالمللی برای محاکمه جمهوری اسلامی ایران به جرم جنایات علیه بشریت، یکشنبه ۲۱ ماه مه ۲۰۱۱ در استکهلم، سوئد
طرفِ جلاد را گرفتن کار دشواری نیست، زیرا او تنها چیزی که از شاهدان میخواهد این است که در مقابل قساوتی که میبینند، دست به عملی نزنند. او روی تمایلات افراد به سکوت، نابینائی و ناشنوائی نسبت به “بدیها” حساب میکند. قربانی ِجلاد اما نیازمند است تا نظارهگران با درک وضعیت او به مسئولیت خویش در قبال درد و رنجی که او میکشد عکسالعمل نشان دهند، با او همدردی کنند، و قصاوت انجام گرفته را به خاطر بسپارند. ولی تمایل تماشاگران اغلب بر این است که به سویی دیگر نگاه کنند، انگار که قربانیان نامرئیاند.
بازماندگان سرکوب دههی شصت و فرزندان آنان سالهاست که از جایگاهی نامرئی در چشمان مردم ایران و جهان قرار داشته اند. از سویی دیگر، فرزندان قتلعامشدگان تابستان ۱۳۶۷ هنوز نه تنها برای آنچه که از دست دادهاند، بلکه برای آنچه که هیچوقت ازآنشان نبوده است تا از دست دهند، عزاداری میکنند: کودکیای که از آنها به سرقت رفته و جایگزینشدنی نیست.
آنچه را که نتوان به زبان آورد، نمیتوان رهایش کرد، و اگر توانائی رهایی از آن نباشد، زخمهای ناشی از آن چرکین شده و از پیکرهی یک نسل به پیکرهی نسلی دیگر انتقال می یابد. به جانبهدربردگان و بازماندگان گفته میشود گذشتهها گذشتهاند؛ ببخشید ولی فراموش نکنید! گذشتهها را دفن کنید و به زندگی خود ادامه دهید. چنین واکنشهائی از سوی جامعه، سکوت بازماندگان در مورد تجارب خود را تضمین میکند و آنها را به این نتیجهگیری میرساند که هیچکس به آنان اهمیت نمیدهد و هیچکس واقعا نمیتواند درک کند بر آنان چه رفته است، مگر کسانی که تجربهی مشابهای داشتهاند. این در نهایت منجر به ایجاد قراردادی نانوشته مبنی بر سکوت و خاموشی بین بازماندگان از یکسوی و جامعه از سوی دیگر میشود. واقعهای که برای بازماندگان از لحاظ خانوادگی، فرهنگی – اجتماعی و روانی بسیار مضر است و احساس انزوا، تنهایی و عدم اعتماد نسبت به جامعه را در آنها تشدید میکند.
سرکوب سیاسی
علیرغم اینکه رژیم اسلامی اِعمال خشونت و نقض حقوق بشرعلیه شهروندان و فعالین سیاسی را، از آغاز موجودیتش تا به امروز، به اشکال متفاوت ادامه داده، یکی از هولناکترین، گستردهترین و همهجانبهترین سرکوبهای سازماندهیشده علیه مخالفین در ایران را در دهه شصت مرتکب شده است. رژیم اسلامی با اِعمال سرکوبی سیستماتیک و ایجاد وحشتی پیگیر در دههی شصت، جامعه را به سوی خاموشیای فلجکننده راند، و ترس و سکوت را بر جامعهی ایران حکمفرما نمود.
ترس و سکوت
ترس و سکوت ابزار ترور و سرکوب دولتی و عواقب جدائیناپذیر آن هستند. ترس، سکوت را دامن میزند و سکوت ترس بیشتری را بازتولید میکند. هدف، ایجاد فرهنگی است که در آن حفظ موجودیت و جان فقط از راه سکوت امکانپذیر است. سکوت به عنوان یک استراتژی تطبیقی برای بقا، احساس انزوا در افراد را تشدید کرده، در رشد روابط اجتماعی و دستیابی به پاسخها و راهحلهای مشترک و جمعی اختلال ایجاد میکند. هدف، از بین بردن امیدواری فرد به ایجاد آینده ای بهتر برای جامعه خود است. تداوم و استمرار ترس و سکوت، روندی را دامن میزند که طی آن فرد با تجربهی مکرر ناامیدی، به مرحلهای از ناتوانی میرسد که تنها به بقای فردی خود میاندیشد. تداوم سکوت در جامعه “داستانهای رسمی” تحمیلشده از طرف دولت را هر چه بیشتر تقویت کرده، و تشخیص آنچه در حال وقوع است را تقریبا برای مردم غیرممکن میسازد. و تداوم این روند، به ایجاد حس بیاعتمادی شدید در فرد، خانواده و جامعه میانجامد. جنگ تحمیلی دولت ها به مردم، ترس، بیتفاوتی، یا عدم یکسان شمردن سرنوشت خود با سرنوشت فعالین سیاسی، به سکوت مردم در برابر دستگیریها و اعدامها انجامید و در نبود ِاعتراضی منسجم و همگانی، روزانه بیش از صدها فعال سیاسی و دگراندیش در سالهای اولیهی دهه شصت دستگیر، شکنجه، اعدام و سرانجام تنها در تابستان ۶۷ هزاران تن از آنان به دست رژیم اسلامی به طور دستجمعی قتلعام شدند. سرکوب مخالفین سیاسی در ابعادی چنین گسترده در تاریخ سیاسی معاصر ما بیسابقه بوده است. اما تنها قربانیان مستقیم شکنجه، اعدام و قتلعام نبودند که تاثیرات ویرانگر این سرکوب سیاسی را تجربه کردند. خشونت عملی خنثی نیست، و خشونت دولتی عواقب دهشتناکی برای قربانیان مستقیم آن، خانوادهها و بالطبع جامعهی ایران به همراه داشته و باعث بروز آسیبدیدگی در ابعادی متفاوت گشته است.
آسیبدیدگی زمانی به وقوع میپیوندد که هرگونه اقدامی برای نجات از فاجعهی در حال وقوع بیفایده است: زمانی که نه مقاومت و نه فرار امکانپذیر است. سرکوب سیاسی نوعی از تجربهی آسیبزای ویژه است، که با اِعمال تهاجمی مشخص برای نیل به هدف کنترل عمومی جامعه صورت میگیرد. و علیرغم مقاومت و امکان واگشتپذیری (قابلیت دوباره روی پا ایستادن) افراد و خانوادهها و تمامیت جامعه متحمل ضرباتی هولناک و مخرب میشوند. سرکوب سیاسی و آسیبدیدگی اجتماعی به همین دلیل، موارد فردی ِ آسیبدیدگی در چارچوب تداوم خشونت سیاسیِ در ایران، هیچگاه به تمامی نمیتواند بازگوکنندهی چگونگی شکلگیری و بروز اختلالات در فرد و جامعه باشد، و باید ازتقلیل مسائل پیچیدهی سیاسی و تاریخی به حد عوارض فردیِ روانی خودداری کرد.
آسیبدیدگی مشترک یا آسیبدیدگی اجتماعی
یکی از ابعاد مهم تجربیات پیچیدهی قربانیان، و بیانگر تاثیرات ماندگار و شدید آسیبدیدگیهای ناشی از آزار سیاسی است. بر خلاف ضربهی روانی که پیآمد یک واقعه فاجعهآمیز و غیرمنتظره است، آسیبدیدگی اجتماعی نتیجهی رویدادهای مشقتبار پی در پی است که سیستم حاکم آنها را برنامهریزی و هدفمندانه بر جامعه تحمیل میکند. آسیبدیدگی اجتماعی نوعی از آسیبدیدگی حاد است، که ماهیتی فردی و جمعی دارد، ماهیتی که تداوم و شدت ِ واقعهی آسیبزا و وابستگی میان ابعاد اجتماعی و روانیاش، مشخصههای اصلی آن را تشکیل میدهند. بر اساس این تعریف، واقعه آسیبزا دارای خصلتی دیالکتیکی است که در آن فرد قربانی اصلی است، اما ماهیت واقعه آسیبزا در روابط اجتماعیای نهفته است که فرد تنها بخشی از آن است. پس، با اینکه آثار این آسیبدیدگی در فرد آشکار میشود، باید آن را به عنوان محصول روابطی غیرانسانی و ناشی از سیستم اجتماعی و سیاسی ِمبتنی بر استثمار، سرکوب و خشونت دولتی به شمار آورد و در همین چارچوب مورد ارزیابی و بررسی قرار داد.
یکی از پیآمدهای این آسیبدیدگی تخریب حس تعلق فرد به جامعه و فعالیتهای اجتماعیاش است. یکی دیگر از تاسفبارترین پیآمدهای آسیبدیدگی اجتماعی این است که در تداوم روند اِعمال خشونت و سرکوب دولتی، و تلاش افراد برای حفظ خود و بقاء، پارامترهایی اعلامنشده به طور خزیده و خاموش در اشخاص و جامعه درونی گشته و به جزئی از فرهنگ غالب تبدیل میشوند. پس در اینجا میتوان از آسیبدیدگی اجتماعی به عنوان پیآمد برخورد “طبیعی ِ” فرد با وضعیت ِ به اصطلاح “غیرطبیعی ِ طبیعیشده” صحبت کرد. یعنی افراد واکنشهایی طبیعی نسبت به شرایطی نشان میدهند که به خاطرسیستم سرکوبگر به وجود آمدهاند و جزیی از زندگی طبیعی انسانها نیستند و نباید باشند. چون روابط اجتماعی علت این نوع آسیبدیدگی هستند، حفظ این روابط منجر به انتقال آسیبدیدگی و افزایش تعداد افراد آسیبدیده از یک نسل به نسلی دیگر میشود.
وضعیت غیرطبیعیِ طبیعیشده
در راستای چنین شرایطی برخی از وضعیتها که در شرایط رشد عادی اجتماعی غیرطبیعی تلقی میشوند طبیعی شده و به تودهها تحمیل میشوند. از جمله میتوان از وضعیتهای زیر به عنوان نمونه یاد کرد:
• مادر یا پدری برای حفظ نظام جگرگوشه خود را به مقامات تحویل میدهند.
• کودکان در زندان بزرگ میشوند و شاهد زجر و تحقیر و شکنجه مادران و پدرانشان میشوند. آنان در محیطی دوگانه رشد میکنند که در آن پدران و مادرانشان از یک طرف “نجس” و “منافق” و از طرف دیگر قهرمانند، و شخصیتشان در محیطی دوگانه شکل میگیرد، که در آن نامرئی بودن و سکوت راز بقاء است.
• معلمین به جای حفظ امنیت و تاثیرگذاری مثبت برای رشد شاگردان خویش، به عاملین آزار کودکانی تبدیل میشوند که پدران و مادرانشان زندانیاند و یا اعدام شدهاند.
• همشاگردیها به نام “امر به معروف و نهی از منکر” به رادارهای خبرچین برای “عاملین تربیتی” حکومت تبدیل میشوند. پیآمدهای سرکوب پیآمدهای مستقیم و جانبی سرکوب بسیارند.
در زیر اشارهای گذرا به برخی از این پیآمدها می شود:
• مادران و پدران زندانیان و اعدامیها فلج و زمینگیر میشوند.
• کودکان بسیاری بیسرپرست میشوند.
• بسیاری دیگر برای حفظ امنیت جانی تنها یا همراه خانواده از کوهها و جنگلهای خطرناک عبور میکنند و به سرزمینهای ناشناخته میروند، تا با رنج تبعید (بیهویتی، فقر، بیکاری، بیگانگی با فرهنگ و زبان، بیخانمانی، تحقیر، افسردگی، سودای همیشگی بازگشت…) دست و پنجه نرم کنند.
• همسران زندانیان و اعدامیها با فقر گریبانگیر میشوند.
• همسایگان از ترس به خانوادههای زندانیان و آنان که آزاد شدهاند سلامی نمیکنند.
پیآمدهای سرکوب و رشد کودکان کودکان و نوجوانانی که تحت شرایط ناامن و ترسآلود زندگی میکنند ممکن است دچار آسیبدیدگی اجتماعی شده و دامنهی وسیعی از علائم آسیبدیدگی را از خود بروز دهند. چگونگی بروزعلائم آسیبدیدگی در کودکان به ماهیت و نوع واقعه آسیبزا، مرحله رشد، جنسیت، واکنش و درجهی حمایت و سلامت خانواده و شخصیت کودک بستگی دارند. اثرات وقایع آسیبزا در کودکان اغلب در واکنش فوری شدید عاطفی نمایان میشود. اما با وجود این واکنش اولیهی شدید، ممکن است شکلی از یک بیاحساسی عاطفی نسبتا ثابت در کودکان رشد کند که معمولا واکنش دفاعی آنان در پاسخ به هزینهی عظیم احساسی است که باید برای تجارب خود بپردازند. این حساسیتزدایی دفاعی باعث میشود این کودکان در زندگی روزمره بیتفاوت، سرد و حتی فاقد احساسات به نظر بیایند. از سوی دیگر، اثرات ناشی از وقایع آسیبزا ممکن است در کودکان و نوجوانان به صورت اضطراب دائمی، یا اختلالات رفتاری نمایان شود. در فضای تداوم خشونت سیستماتیک، مانند محدودیت آزادیهای مدنی، کودکان میتوانند دچار احساس ناامنی وعدماطمینان همهجانبه شوند، که این خود باعث ایجاد احساس ناامیدی در مورد آینده میشود. سرکوب و بیعدالتی تاثیراتی منفی بر روی رشد اعتماد به نفس و خودارزشگذاری، شجاعت ِرودررو شدن با خطر، و قابلیت دیدن راهحلها و امکانات در کودکان و نوجوانان دارد. ترس حاکم بر جامعه همچنین محدودیتهایی بر روی رشد سالم شخصیت کودک میگذارد، رشدی که بر اساس درونی کردن الگوهای موجود و انتخاب آزاد گزینههای اجتماعی و فردی صورت میگیرد.
به طور خاص، در مورد فرزندان اعدامیان و قتلعامشدگان دههی شصت در ایران، میتوان به دو شکل مشخص از تجربه آسیبزا اشاره کرد: تجربهی جدایی فیزیکی و شخصی از پدر و مادر و تجربهی دروغها و پنهانکاریهائی که در بطن سرکوب، ستم و وحشت جاسازی شدهاند. برای نمونه، در دههی شصت، اِعمال سکوت در مدارس از طریق دستگاه ترس و کنترل با استفاده از آمارگیری دورهای در مورد اینکه چه کسانی پدر یا مادرشان را از دست دادهاند، در پوششی به ظاهر دلسوزانه انجام میگرفت.
واگشتپذیری
با اینکه سرکوب سیاسی دنیای قربانیاش را در کلیت آن زیر و رو میکند، هنوز میتوان نشانههای سلامت روان و باروری ذهن را در زندگی بسیاری از جانبهدربردگان از شکنجه و بازماندگان کشتارهای جمعی مشاهده کرد. تحقیقات در حوزه روانشناسی آسیبدیدگی درباره پیآمدهای ناشی از شرایط محدود کننده، وقایع ناگوار، و سرکوب نشان میدهند درجایی که برخی شرایط آسیبدیدگی را وخیمتر میکنند، همانطور هم میتوانند بعضی انسانها را به سوی رشد سوق دهند. به عبارت دیگر، غالب آمدن بر بدترین چالشهای زندگی میتواند راهگشای موقعیتهای جدیدی برای پیشرفت اجتماعی فرد بوده و باعث “رشد پس از وقوع فاجعه” گردد. پدیدهای که این قابلیت رشد را توضیح میدهد، واگشتپذیری نامیده شده و تعریف مختصر آن توانایی فرد برای احیای خویش و دوباره روی پا ایستادن است. استفاده از مفهوم واگشتپذیری برای توضیح موفقیت افراد و مقابلهی آنان با مسائل در نبود شرایط سخت و فشار بیمعنی و اشتباه است. همچنین باید تأکید کرد که این نه شرایط محدودکننده و سرکوبگرانه، بلکه چگونگی برخورد فرد به آن شرایط، بر اساس خصوصیات، تجربیات، آرمانها، باورها، و اهدافش است که او را واگشتپذیر میسازد. حضور واگشتپذیری لزوما به معنی عدم وجود آسیبدیدگی نیست. واگشتپذیری یعنی داشتن قابلیت رشد و پیدایش منابعی جدید در پاسخ به موقعیتهای طاقتفرسایی که انسان را محدود میکنند.
• واگشتپذیری یعنی قابلیت قدم گذاشتن به آن سوی محدودیتها، در شرایطی که به فرد فشاری شدید وارد میآید.
• واگشتپذیری یعنی قابلیت مقابله با شکستهای غیرمنتظره و چیرهگی بر مصیبتهای ناخواسته.
بسیاری از محققین، ریشهی واگشتپذیری را چندگانه دانسته و معتقدند عوامل متعددی در رشد واگشتپذیری در افراد موثرند. برخی از این عوامل عبارتند از:شخصیت فردی، عزت نفس، اعتماد به نفس، سرشت شخصی و نوع پیوند و دلبستگی بین فرد در کودکی و کسی که او را بارمیآورد، اعتقادات خانوادگی و آموزشهای خانواده دربارهی چگونگی حل و برخورد با مشکلات، و آرمان و باورهای فردی و گروهی. افراد بسیار واگشتپذیر میدانند که چگونه دوباره به روی پای خود بایستند زیرا معمولا تلاش میکنند تا برای رسیدن به نتیجهای مطلوب راهی پیدا کنند. آنان میتوانند تغییرات را تحمل کنند چون انعطافپذیر بوده، به سرعت خود را با تغییرات وفق داده، و ضمن همکاری و همیاری با دیگران، از تجربیات سخت خود میآموزند. افراد بسیار واگشتپذیر بهتر از دیگران میتوانند مشکلات بزرگ را تحمل کنند چون میدانند چگونه از تجربیات مصیبتبار توانائی کسب کرده، و اغلب پس از واقعهای مصیبتبار رشد یا موفقیت را تجربه میکنند. شناسایی و استفاده از قابلیت واگشتپذیری افراد در روند التیام و بازسازی فرد و جامعه از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
فراروی واگشتپذیری از طریق تبدیل درد به روایات شخصی و ترویج عمل مثبت هنگامی دیده میشود که سختیها نیز بتوانند مفید ارزیابی شده و به عنوان نیرویی ضروری برای رشد استفاده شوند. مفهومی که این حرکتِ “فراتر رفتن از یک درد شخصی” را توضیح میدهد فراروی نام دارد. فراروی به عنوان یکی از شاخصهای واگشتپذیری، رشد وجدان آگاه است، که اغلب دغدغههای اخلاقی را گسترش داده، تعهد به عمل، و حتی برگزیدن نوعی زندگی برای تحقق بخشیدن به حقوق دیگران را به همراه دارد.
فراروی
پیدا کردن رسالت فراروی می تواند به شکل تعهدی اجتماعی از قبیل تمایل به سخن گفتن در مورد آنچه ناگفتنی است، یا قدم برداشتن در راه برقراری عدالت از طریق ایجاد تشکلهائی برای احقاق حقوق جانبهدربردگان و بازماندگان سرکوب سیاسی نمایان شود. برای نمونه، خانوادههای قربانیان ِجنایات، هدف جدید زندگی خود را در به هم پیوستن برای حمایت از خانوادههای دیگر یا جلوگیری از فجایع مشابه پیدا میکنند. بازسازی فرد و جامعه فجایع آسیبزا باعث ایجاد گسست در جریان طبیعی زندگی میشوند و درمان آسیب دیدگی، به خصوص آسیبدیدگی ناشی از سرکوب سیاسی، دوران و روند درمانی طولانی مدتی را میطلبد. برای درمان آسیبدیدگی اجتماعی نه تنها درمان فرد آسیبدیده، بلکه برخورد به شرایطی نیز لازم است که باعث بروز این آسیبدیدگی می شود. بهبودی و بازسازی بازماندگان بسته به روند ِدرمانیای فردی و اجتماعی است.
واگشتپذیری
بررسی مجدد باورها قرار گرفتن در معرض آسیبدیدگی ممکن است به بررسی و ارزیابی مجدد ِ درک ِفرد از خود، دیگران، باورهای مربوط به جهان و ارزشهایش دامن بزند. اگر چه تغییر در درک ِاز خود، باورها، و ارزشها میتواند منفی باشد، درصدی از افراد تغییرات مثبتی را در نتیجهی مقابله با واقعه آسیبزا گزارش میدهند. سیستمهای باوری عوامل قدرتمندی در واگشتپذیری هستند، که به افراد کمک میکنند بر آثار تخریبی سختیها فائق آیند. هنگامی که مردم انتظار دارند که هیچیک از تلاشهایشان به جایی نرسد، درمانده خواهند شد و لذا در دست زدن به هر گونه اقدامی برای نجات خویش عقیم میمانند. در صورتی که افراد معتقد باشند همهی حوادث غیرقابلکنترل هستند، عجز آنان بیدار میشود و هر چقدر جریانات زندگی خود را بیشتر خارج از کنترل خود ببینند، درماندهتر رفتار خواهند کرد. تنها راهی که بازماندگان میتوانند از طریق آن کنترل کامل بازسازی خود را به دست گیرند مسئولیتپذیری در قبال این بازسازی است. بهبودی و بازسازی امکانپذیر است ایجاد ارتباط مجدد و کشف توانائیها تجربیات محوری روند بازسازی هستند. این بازسازی مستلزم آن است که فرد به خود اجازهی کسب آگاهی، به خاطر آوردن و تصدیق آنچه که اتفاق افتاده است را بدهد. اجازهی لمس تمام احساسات مربوط به وقایع وحشتناکی که اتفاق افتادهاند، از جمله خسارات و نقصانهای عظیمی که جزءِ جدائی ناپذیرتجربیات آسیبزا هستند. چنین روشی ممکن است به طور موقت عارضههای آسیبدیدگی را افزایش دهد، اما گزینش این رویکرد به جای پرهیز و دوری گزیدن از خاطرات دردناک، در نهایت برای بازماندگان تسکین به همراه دارد.
نشانههای بهبودی آسیبدیدگی در فرد نشانههای بهبودی در فرد آسیبدیده بسیارند. در اینجا به این بهبودهای پایهای اشاره میشود:
• اگر بازماندگان به طور فعال در جهت دستیابی به بهبودی قدم بردارند، قادر خواهند شد پیشفرضهای شخصی و فشارهای اجتماعیای که در گذشته و حال آسیبپذیرشان کرده و آنها را در نقش قربانی محبوس نگه میدارند را شناسائی کنند.
• در روند بازسازی فردی، عوارض ناشی ار آسیبدیدگی به درجهی قابل کنترلی میرسند.
• بازمانده قادر به تحمل احساسات مربوط به خاطرات تلخ میشود.
• بازمانده بر خاطرات خود تسلط پیدا میکند.• خاطرات روایتی منسجم، روشن و قابلفهم ترسیم میکنند.
• اعتماد به نفس مجددا بازمیگردد.
• روابط مهمی با دیگران برقرار میشوند.
• یک سیستم منسجم باوری و معنوی که داستان واقعهی آسیبزا را احاطه میکند از نو ساخته میشود.
دادخواهی، برقراری عدالت و بازسازی
برقراری دادگاه و دادخواهی جزئی از مجموعهی راهحلهای لازم در جهت بازسازی حس عدالت در بازماندگان و حرکت به سوی درمان جامعه است. در حالی که توانبخشی فردی ازعهدهی دادگاه خارج است، دادگاه میتواند، با برقراری حس عدالت، بهبودی و بازسازی جامعه را تقویت کند. به رسمیت شناختن این اصل که جرمی به وقوع پیوسته و جنایاتی صورت گرفتهاند، در روند بهبود، فرد و جامعه را به طورمثبت تحت تاثیر قرار میدهد. تجربهی کشورهایی که شاهد خشونت سیاسی بودهاند نشان میدهد که مشارکت فعال در دادگاه یا طرح ابتکاری ِدیگری برای برقراری عدالت، به بازسازی حس توانمندی دربازماندگان خشونتها و جنایات جمعی کمک میکند. شهادت دادن در دادگاه و روایت شخصی خود را با دیگران در میان گذاشتن میتواند ضمن رسمیت بخشیدن به پذیرش جرمی که وقوع یافته، به ایجاد روایت منسجم جمعی کمک کند تا قطعات از هم گسستهی تجربهی یک نسل، به هم متصل شده و خاطرات مشابه و در عین حال متفاوت از یک فاجعهی مشترک بازسازی شوند. با پیدا کردن صدای خود و ظهور و مرئی شدن، بازماندگان میتوانند تمرکزشان را بر روی رشد توانمندی فردی خویش قرار دهند. باید اذعان داشت که ممکن است حتی با محاکمه مجرمان، درد شخصی افراد هرگز التیام نیابد. این درد مربوط به عدم حضور پدر و مادر یا فرزند اعدامشده است. این نشانهی درد درونی یک کودک است، در اشتیاق مهربانی پدر یا مادری، که به اعتقاد او اگر حضور داشت او هیچیک از سختیهای تحمیلشده بر خود را تجربه نمیکرد، یا درد مادر یا پدری است که پس از قتل فرزندش هرگز پشت راست نکرده است. اما صرف نظر از ماندگاری این درد یا حتی نتیجهی دادگاه، به زبان آوردن روایات خود، برای برخی، حس افتخار میآفریند زیرا توانستهاند درجهت افشای و پاسخگو نگهداشتن مجرمین، و احقاق حقوق خویش و جانباختگان قدمی برداشته باشند. این کمک در مورد پیگرد قانونی و آوردن مجرمان به سکوی عدالت، قدمی مهم و شجاعانه از سوی بازماندگان در جهت بهبودی خویش و جامعهشان است. بازماندگان حق قطعی و بیچون و چرائی دارند تا جزئیات داستانهای شخصی ِ پدر و مادر، همسران و فرزندان و دوستان و رفقای خود را بدانند، و به بخشهایی از معمائی پی ببرند، که هر یک از جزئیات و قطعاتش بخشی از هویت ِبه سرقت رفتهی آنان را تشکیل میدهد. این بازسازی ِهویت ِبه سرقت رفته، یادآوری خاطرات ممنوعه، به سخن آوردن دردهای ماندگار و مبارزه با نادیده گرفته شدن میتواند در بهبودی فرد و جامعه موثر باشد. شاید یکی از مهمترین چالشهایی که بازماندگان، به ویژه بازماندگان جنایات عظیم، با آن روبرو میشوند، عدم امکان برگزاری مراسم و یادبود برای جانباختگان و تخریبی که اینگونه جنایات به بار میآورند است. اقدامات رسمی از سوی دادگاه برای پرداخت غرامت به بازماندگان میتواند به اشکال مختلف صورت گیرد؛ از جمله، در ثبت ابعاد کشتار و سرکوب در جمهوری اسلامی با همهی جزئیات آن، در برپا کردن بنا و مراسم یادبود برای جانباختگان، همراه با اعادهی حیثیت ازجانبهدربردگان از شکنجه و زندان، اعدامیان، قتلعامشدگان و خانوادههای آنان. این اقدامات میتواند گامی باشد در جهت برقراری ذرهای از حس عدالت و قدم دیگری برای بهبودی و بازسازی فرد و جامعه. به خاطر سپردن یعنی در بیش از یک جهان زیستن، ممانعت از محو شدن گذشته، و فراخواندن آینده برای اینکه گذشته را روشن کند. حافظه تاریخی به صورت فردی و مشترک پایه هویتی جمعی است که یادآور و حافظ خاطره قربانیان خشونت سیاسی است. یادآوری و نگاهداری از این خاطرات اجازه میدهد تا حقانیت مبارزه قربانیان برای حقوق انسانها و برقراری عدالت بازسازی شود. حافظه تاریخی بازسازی نام قربانیان و خانوادههای آنان را تسهیل کرده، بدین وسیله اعتبار و شرف آنان را دوباره به اثبات میرساند تا جامعه بتواند به طور همگانی به سوی ترمیم یافتن قدم بردارد. حافظه تاریخی، برای حمایت از نسلهای آینده، اشخاص و دستگاههایی را که دست به نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت زدهاند مسئول قرارداده، و خواهان پاسخگویی آنها میشود.
منبع: justiceforiran.org
|