کفشها
یوسف صدیق (گیلراد)
•
پشت دیوار سبز کاج،
در ساعت مردمکهایت
آفتاب قدیمی، سرخ میزند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۲ تير ۱٣۹۰ -
٣ ژوئيه ۲۰۱۱
(۱)
این لنگه کفش کودکانهی قرمز
به سبکپاییها میرساند مرا.
به شنهای آن ساحل
که رد قدمهای خواهرکام را
تا کرانهی این شعر میآورند.
ماه کوچک من
پا به پای کودکیام راه میرود
و کفشهایش را
هنوز
کنار همان شمعدانیهای قرمز
روی پلهها جفت میکند.
(۲)
پشت دیوار سبز کاج،
در ساعت مردمکهایت
آفتاب قدیمی، سرخ میزند.
* *
سبز و سیاه و سرخ،
میخواهم
کفشهای سپیدم را بپوشم.
چالههای دلم را پر کنم
و حفرههای فراموش تو را نیز،
که کفشهایت را
گم کردهای در راههای من.
(۳)
کفشهایم را شناسایی کردهاند.
ناچار،
با دستهایم راه میروم.
بد نیست!..
دیگر کاغذ نمیخواهم.
شعرهایم را
روی زمین مینویسم،
در کوچهها و خیابان ها.
برای تو که میخوانیام؛
برای آنان که میخوانم شان.
(۴)
در ممکنها
کفشهایم را میپوشم.
پابرهنه
در ناممکنها میدوم؛
از شیراز تا قونیه
و به چرخش چشمی
سر از نیشابور درمی آورم.
* *
همهی کفشهای دیروز و
امروزم را
بین ممکنها و ناممکنها
ردیف کردهام.
تیر ماه ۱۳۹۰
|