روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۵ تير ۱٣۹۰ -
۶ ژوئيه ۲۰۱۱
«شطرنج ایرانی و قمار آمریکایی در منطقه» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می خوانید:
در یک ماه گذشته، سرعت تحولات منطقه نسبت به ۵ ماه قبل از آن اندکی کاهش یافته اما در عوض، تحولات به سطحی بنیادی تر و عمیق تر منتقل شده است.
یک روش بررسی استراتژیک تحولات منطقه این است که ببینیم فضای منطقه خاورمیانه در مجموع به چه سمتی در حال حرکت است و برنده نهایی بازی کیست.
این روش علاوه بر اینکه مستلزم بررسی دقیق حجم انبوهی از جزئیات است، به اندکی قدرت پیشگویی هم نیاز دارد و هم اینکه اقتضا می کند از سطح وقایع نگاری صرف فراتر برویم و از منظری راهبردی و بلند مدت به تحولات بنگریم.
یک روش دیگر اما -که به سختی می توان آن را از روش اول تفکیک کرد- این است که تحولات را کشور به کشور بررسی کنیم و ببینیم هر کدام از بازیگران در هر کشور خاص تا چه حد به اهداف خود دست یافته و بعد تلاش کنیم با یافتن روند های کلی، یک تصویر کلان از وضعیت منطقه به دست بیاوریم.
این یادداشت از روش دوم استفاده می کند و تلاش خواهد کرد با ارائه توصیفی دقیق از وضعیت چند کشور درگیر بحران، یک الگوی کلی را بویژه از این جهت که راهبرد آمریکا تا چه حد کامیاب بوده ترسیم کند.
از لیبی یعنی غربی ترین کشور جهان اسلام شروع کنیم. آمریکا و ناتو به این دلیل وارد جنگ لیبی شدند که تصور می کردند اولا به آسانی قادر به حذف قذافی از صحنه و به چنگ آوردن منابع آن، خواهند بود و ثانیا این پیام را به مردم منطقه خاورمیانه می دهند که برای رها شدن آنها از چنگ آنچه در غرب دیکتاتوری خوانده می شود آماده پول خرج کردن و به خطر انداختن جان سربازانشان هستند.
بویژه تحلیل آمریکایی ها این بود که به این مداخله نظامی نیاز دارند تا بتوانند اعتبار از دست رفته خود را نزد مردم خاورمیانه بازسازی کنند.
جنگ اکنون عملا به بن بست رسیده است به این دلیل که؛ ۱- توان نظامی ناتو آنقدر نبوده است که ابتدا برآورد می شد و همین باعث شد رابرت گیتس در سفر دو هفته پیش خود به بروکسل به صراحت ناتو را به تنبلی و ناشی گری نظامی متهم کند و بگوید که اگر قرار باشد همیشه بار ناتو را آمریکا به دوش بکشد دیگر نیازی به هم پیمانی نظامی به اروپا نخواهد بود.
۲- اروپایی ها یکی یکی در حال کنار کشیدن از جنگ هستند چرا که بحران اقتصادی بی سابقه منطقه یورو، اساسا به آنها اجازه چنین ولخرجی هایی را نمی دهد و احتمال اعتراض های خیابانی در بسیاری از کشورهای اروپایی قوت گرفته است.
٣- آمریکا هم حضور نظامی خود در عملیات لیبی را کمرنگ کرده به این دلیل که اوباما در آستانه انتخابات ۲۰۱۲ به شدت تحت فشار جمهوری خواهانی است که سیاست خارجی او را پرهزینه و فریبکارانه توصیف می کنند. ضمن اینکه بحران اقتصادی درونی آمریکا طوری است که مسلما مردم آمریکا علاقه ای ندارند در حالی که بچه های خودشان بی کارند هزینه بازی های جنگی کمپانی های نظامی در آفریقا را بدهند.
۴- و بالاخره اینکه ولو راه حل سیاسی در لیبی به نتیجه برسد، هیچ تضمینی نیست که گروه جایگزین در لیبی همانی باشد که آمریکایی ها می خواهند.
از ٣۰ عضو شورای انتقالی لیبی، فقط اسامی ۱۰ نفر اعلام شده چرا که آن ۲۰ نفر دیگر جنگجویان مسلمانی هستند که همانقدر که با قذافی دشمنی می ورزند آمریکا را هم خصم خود می دانند بنابراین دورنما در لیبی (ظرف ۶ ماه آینده) این است؛ تشکیل یک حکومت اسلامی بیخ گوش اروپا.
مورد دوم مصر است. در مصر، فضا روز به روز ضد اسراییلی تر، و تا آنجا که آمریکا در کنار اسراییل باشد، روز به روز ضد آمریکایی تر خواهد شد. علت هم این است که با توجه به ضد اسراییلی بودن عمیق افکار عمومی مصر، هرچه به سپتامبر یعنی ماه برگزاری انتخابات پارلمانی نزدیک تر می شویم کاندیداها برای جلب بیشتر نظر مردم هم که شده مجبورند در سر دادن شعارها و اتخاذ مواضع ضد اسراییلی با هم مسابقه بگذارند و همین باعث خواهد شد که آمریکا هم دیگر (به دلیل ملاحظات داخلی) چندان نتواند بر فضای داخلی مصر اثر بگذارد.
اکنون پروژه آمریکایی ها در مصر این است که اگر بتوانند از طریق شورای نظامی انتخابات پارلمانی را منتفی کنند بهانه ای که می آورند این است که ابتدا باید قانون اساسی مصر نوشته شود و بعد انتخابات پارلمانی برگزار شود اما نگرانی اصلی این است که اگر انتخابات در شهریور برگزار شود بدون شک گروه های اسلامی و در راس آنها اخوان، اکثریت مطلق پارلمان را در اختیار خواهند گرفت.
اخوان المسلمین - که آمریکا دریافته آینده مصر بدون تردید در اختیار آنهاست- به صراحت گفته است که اگر به هر دلیلی انتخابات به تعویق بیفتد رویارویی سنگینی را با شورای نظامی به راه خواهد انداخت طوری که این شورا هم به مبارک ملحق شود.
اخوان عقیده دارند اگر بناست قانون اساسی نوشته شود این کار باید بعد از تشکیل مجلس خلق و توسط نمایندگان منتخب مردم انجام شود که این البته فاجعه ای برای آمریکا خواهد بود چرا که معلوم است از درون قانون اساسی که اکثریت اخوانی مجلس مصر بنویسد، جز حکومت اسلامی بیرون نخواهد آمد.
فعلا آمریکایی ها دو نقطه امید دارند. یکی اینکه مشکلات اقتصادی گریبان مردم مصر را چنان بفشارد که هر لحظه خود را محتاج کمک های اقتصادی غرب ببینند و به این ترتیب امکان کنترل تصمیم های سیاسی آنها از طریق باج گیری اقتصادی برای آمریکا محقق شود. این امید، بیشتر از آنکه واقعیت باشد، توهم است.
نه آمریکا و نه اروپایی ها اساسا در موقعیتی نیستند که بتوانند کمک های مالی چشمگیری به مصر بکنند ضمن اینکه مردم مصر دریافته اند تا زمانی که مجلس و دولت مردمی و ضد آمریکایی روی کار نیاید، هر چه هم کمک خارجی وارد مصر شود در چنبره فساد حاکمان نیست و نابود خواهد شد.
نقطه دوم امید آمریکا این است که خیال می کند توانسته با حذف کردن چهره ای مانند نبیل العربی و جایگزین کردن او با محمد العرابی مصر را از ایران دور نگه دارد.
اما این امید هم دیری نخواهد پایید. همانطور که همه مقام های مصری گفته اند تصمیم اصلی در مورد نحوه روابط با ایران را پارلمان آینده مصر اتخاذ خواهد کرد که گفتیم لاجرم اسلامگرایان ضدآمریکایی در آن اکثریت خواهند داشت.
وقتی شورای نظامی منحل شود و پارلمان و دولت آینده مصر شکل بگیرد، آن وقت تازه آمریکایی ها خواهند دید که قیام مردم مصر چه بر سر راهبرد منطقه ای آنها آورده است.
و سوم، باید به وضع سوریه هم نظری اجمالی انداخت. روز نخست، راهبرد آمریکا در سوریه این بود که با سوء استفاده از فرصت تحولات منطقه اگر توانست دولت اسد را ساقط کند و اگر نه، آن را چنان تضعیف نماید که بتواند امتیازهایی کلان در مورد روابط با ایران و حزب الله از آن بگیرد و به تدریج سوریه را از محور مقاومت حذف کند.
مهمترین ماموریت برای ایجاد ناآرامی در سوریه بر عهده سعودی و اسراییل گذاشته شد. مجموعه اطلاعات موجود نشان می دهد میزان سرمایه گذاری که سعودی برای زمین زدن حکومت بشار اسد انجام داد تقریبا فقط با اسراییل قابل مقایسه است.
به تدریج، آمریکایی ها سعی کردند ترکیه را هم وارد بازی کنند. طراحی آمریکا این بود که با سوء استفاده از پیوند تاریخی ترکیه و اخوان المسلمین، ترک ها را که همواره با هوشمندی از ورود به بازی شیعه- سنتی در منطقه خودداری کرده بودند، به درون این پروژه خطرناک بکشاند که البته تا حدودی هم موفق شد، اما به تدریج مشکلات این راهبرد خود را نشان داد.
نخست اینکه اکثریت مردم سوریه هرگز با معترضان همراهی نکردند و رادیکال کردن تحرکات اقلیت از طریق سوق دادن آن به درگیری مسلحانه با دولت نیز نتوانست جای خالی اکثریت غایب را پر کند.
در نتیجه اعتراضات در سوریه، همواره اعتراض اقلیت باقی ماند. در مرحله بعد، آمریکایی ها دریافتند که یکپارچگی و انسجام طبقه حاکم بویژه ارتش و نیروهای امنیتی در سوریه به حدی است که امکان بوجود آوردن هیچ شکافی در آنها وجود ندارد بنابراین امکان کودتا هم منتفی است.
اتفاق سوم این بود که در پیش گرفتن راهبرد اصلاحات هوشمندانه توسط اسد، همراهی با اعتراضات بویژه در شهرهای بزرگ مرکزی را هر چه کمتر کرد و محور آمریکا-اسراییل- سعودی دریافت که دورنمای سرنگون شدن اسد در کوتاه مدت مطلقا قابل سرمایه گذاری نیست.
شاید به همین دلیل هم بود که آمریکایی ها هرگز عباراتی که درباره مبارک استفاده کردند را درباره اسد به کار نبردند و نهایتا اینکه نه آمریکا و نه اسراییل نتوانستند اطمینانی در این باره بوجود بیاورند که جایگزین احتمالی اسد کمتر از او ضد اسراییلی خواهد بود و برعکس این موضوع به طور قطعی مطرح بودکه جایگزین حکومت اسد هم با درجه بالایی ضد اسراییل عمل خواهد کرد.
در نتیجه اکنون وضع راهبرد آمریکا در سوریه این است: اسد آنقدرکه آنها برای امتیازگیری ضروری بود ضعیف نشده، روابط سوریه-سعودی که قبل از تحولات رو به بهبود بود عمیقا متشنج شده، ترکیه دیگر قادر نخواهد بود نقش واسطه پس پرده بین سوریه و اسراییل را برعهده بگیرد و ضمنا دولت اسد هم بیش از هر زمان دیگری دوست و دشمن خود را شناخته وبه ایران نزدیک شده است.
این تحلیل کامل نیست، چون وضعیت اردن، بحرین، یمن،سعودی، تونس، ترکیه و افغانستان و پاکستان را بررسی نمی کند اما از همین مقدار می توان نتیجه هایی بسیار قابل توجه گرفت:
۱- آمریکا در هیچ کدام از کشورهای کلیدی منطقه قادر به تغییر دادن بازی به نفع خود نبوده است.
۲- همچنان نیروهای مردمی و گروه های سازمان یافته اسلامی نقش اصلی را در پروژه های آینده دولت سازی در منطقه دارند و هرچه این نقش برجسته تر شود، منطقه به الگوی ایرانی نزدیک تر و ازنظم مطلوب آمریکا دورتر خواهد شد.
٣- هیچ نسخه ای از پروژه دموکراسی سازی آمریکایی برای وضعیت جدید منطقه وجود ندارد و دموکراسی های جدید در منطقه به شدت ضد آمریکایی خواهند بود.
۴- بحران اقتصادی و سوء مدیریت متمرکز، احتمال انتقال بحران های خاورمیانه به اروپا و آمریکا را بسیار زیاد کرده است. بنابراین، آمریکا و اروپا برای کنترل اوضاع داخلی خود هم که شده باید به حضور منطقه ای را کمرنگ کنند.
شاید بتوان همه این تحلیل را در این یک جمله خلاصه کرد: آمریکا در منطقه قمار بازی می کند و ایران شطرنج.
رسالت: «به حکم عقل تن دهیم»
«به حکم عقل تن دهیم» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن می خوانید:
رهبر معظم انقلاب اسلامی دوشنبه گذشته در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مسئولین حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه نکاتی را تذکر دادند که با توجه به اهمیت ویژه آن برای فضای سیاسی کشور ابعاد آن را واکاوی می کنیم.
رهبری انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه در باب آثار مضر اختلافات نکات زیر را اظهار داشتند.
۱. یکی از این کارهای مضر، دامن زدن به اختلافات و مشتعل کردن فضای اختلاف و هو و جنجال است که باید همه دستگاهها و نهادهای نظام مراقب این موضوع باشند.
۲. باید هرچه ممکن است اختلاف نظرها و اختلاف سلیقهها را کم کرد و در فضای بحثهای اختلافی ندمید.
٣. پیرامون برخی بگومگوها و بحثهای اختلافی در کشور : کسانی که به این بحثها دامن میزنند، آیا خوشحالی دستگاههای تبلیغاتی بیگانه و تحلیلهای آنها را نمیبینند. ابراز شادمانی دشمنان، نشان میدهد این موضوع یک نقطه ضعف است، بنابراین باید از ادامه آن جلوگیری کرد.
۴. اما زمانی موضوع، اختلاف نظر و سلیقه است و نه ایستادن در مقابل انقلاب. در چنین شرایطی، وظیفه همه، ندمیدن در اختلاف نظرها و در پیش گرفتن شیوه تبیین و روشنگری در مقابل برخی افکار غلط، با در نظر گرفتن همه جوانب آن است.
۵.من با حرکت روشنگرانه، تبیین منطقی و مستدل در مقابل تفکر غلط مخالفتی ندارم اما نباید این تفکر غلط را نیز تابلو کرد تا همه از آن مطلع شوند.
۶. هرگونه حرکت روشنگرانه باید به دور از هو و جنجال باشد زیرا جنجال، حرف منطقی را هم خراب میکند.
تحلیل بند ۱: اختلاف انسان ها امری طبیعی بوده وحتی هویت انسان ها بر اساس تفاوت هایی است که در حوزه های مختلف با هم داشته و حتی از لحاظی اختلاف میان آگاهان جامعه میتواند منشا رحمت و نزول برکات ظهور اندیشه های جدید باشد.اما هر چند که اختلاف در حوزه نظر منشا خیر و برکت است ولی در عرصه عمل اختلاف، مایه سستی و تعویق امور شده ، بویژه در امور حکومتی که لازمه خدمت رسانی، سرعت عمل است باعث کندی کارها و ناکارآمدی می شود ؛ ضمن آنکه فضای هو و جنجال اساسا بستر مناسبی برای حل اختلافات نبوده و منجر به غلبه احساسات و کاهش نقش عقل می گردد.بویژه آنچه که از نهادهای اجرایی انتظار می رود وحدت رویه در عمل و حل مشکل ونه مشکل سازی است که فضای اختلاف و اختلاف افکنی می تواند به آن بینجامد.
از سوی دیگر ،توده های مردم که ناظران آرام ولی دقیق صحنه ها هستند از اختلافات مسئولان بویژه در سطح مسئولان قوا، جز ناتوانی و ناکارآمدی و تزلزل در عمل و ناامیدی نسبت به آینده خویش، تصویری در ذهنشان شکل نمی گیرد.
مردم باخویش می اندیشند که این مسئولان که قادر نیستند مشکل خویش را حل کرده و هرروز جنجال های خود را به منظر عام می کشانند؛ چگونه توانایی رفع مشکل ما را دارند؟
تحلیل بند۲: معمولا در نظام های سیاسی پاره ای از نهادها یا حتی افراد نقش نهادهای حل منازعه را داشته و می کوشند با استفاده از خرد و انصاف خویش،اختلافات را به سوی وحدت و مشکلات را به سوی راه حل هدایت کنند.
این افراد یا نهادها؛ یا نهادها و شخصیتهای قانونی هستند یا شخصیت های دارای اعتبار اجتماعی. این نهادها یا افراد تا آن حد اهمیت دارند که می توان گفت،بروز آشوب ها و حتی انقلاب ها بهدلیل کار نکردن سیستم های حل منازعه است.شرط کارکرد درست این نهادها یا افراد آناست که طرفین منازعه برای این داور مقبول اعتبار قائل بوده و حرمت آن بهدلیل کارکرد منصفانه در دل و دیده آنها جای گرفته باشد.
واقعیت آناست که در جامعه ما به هر دلیلی (توطئه بیگانگان یا اشتباهات این افراد و نهادها)ذهنیتی دال بر فقدان بی طرفی و جهت دار بودن این نهادهای قانونی بهوجود آمده است که تصویر مطلوبی نیست ؛ضمن آنکه متاسفانه آن گاه که فضای سیاسی داغ می شود با شتاب افراد معتبر را به میدان کشیده و با نقل چند عبارت جهت دار از آنها ؛ اعتبارشان را در نزد طرف مقابل از میان برده و اثرگذاریشان را به حداقل کاهش می دهیم.
یا آن که اگر این افراد بخواهند در اوج تنش های احساسی سکوت کرده یا موضع میانه ای را اتخاذ کنند به آنها برچسب سازشکار یا مشکوک به ارتباطات با طرف مقابل می خورد.از اینرو؛عناصر موثر در حل منازعه در کشور ما متاسفانه روزبهروز کاهش مییابند ؛تا بدانجا که فعلا بار عظیم حل منازعه همه بر دوش رهبری قرار گرفته است.
اکنون رهبری خواهان کاهش تنش ها و ندمیدن در اختلافات شده اند. درخواستی خردمندانه که هم مبنای عقلانی و هم زیر بنای شرعی دارد؛ اگر رهبری را شاخصی در رفتار سیاسی می دانیم؛که عقلا باید بدانیم؛ وقت آن است که با سنجش رفتار ها با این شاخصه ،عناصر اختلاف افکن و آتش افروز را از صحنه طرد یا حداقل به حاشیه برانیم.
تحلیل بند ٣: یکی از نشانه های درستی یا غلط بودن یک عمل؛ واکنشی است که دشمنان نسبت به آن انجام می دهند؛حال اگر سخنانی ، با هر نیتی که ابراز شود،محمل تبلیغاتی و بهانه برای حمله به کارآمدی و ارزش های کشور به دشمنان می دهد؛آیا نباید نسبت به صحت ابراز آن تردید کنیم؟گفته اند اگر دشمن را شناختید از اعمالی که دشمن راشاد می کند باید خود داری کرد؛آیا نگفته اند : نصیحت از دشمن پذیرفتن خطاست ولیکن شنیدن رواست تا به خلاف آن کار کنی، که آن عین صواب است یاهر که با دشمنان صلح می کند ، سر آزار دوستان دارد. سخنی که دشمن را شاد کند و برای او سوژه تهیه کند،صلح با دشمن است و جنگ با دوستان؟
تحلیل بند ۴ آیا ندمیدن در اختلافات به بهانه سوء استفاده دشمن منجر به بسته شدن فضای بحث و گفتگو در کشور نمی شود؟قطعا بحث و اختلاف نظر می تواند در صورت درستی روش ها به راه حل انجامیده و تعالی را در پی داشته باشد ولی اولا این در موضع نظر است و جایگاه آن نیز اندیشکده ها یا حتی رسانه هایی است که اعتبارشان در رسیدن به راه حل و نه دمیدن در اختلافات برای ازدیاد شمارگان است؛ثانیا، وسیله آن بهره گیری از عقل و دستاوردهای خردمندانه اندیشمندان است نه هوچی بازی های فرصت طلبانه و نیت آن نیز باید روشنگری و نه نردبان سازی برای عروج سیاسی و کسب مقام باشد.
تحلیل بند ۵: چه بسیار رخ داده است که برخورد نابخردانه با یک اندیشه غلط نه تنها موجب افول آن نشده بلکه باعث بازاریابی آن هم شده است.یکی از روش های تبلیغی که در بازاریابی کنونی تجاری کاربرد داشته و انگلیسی ها از قدیم برای پیشبرد اهدافشان به آن اتکا می کرده اند؛مخالف تراشی برای یک تفکر و یا کالاست ولی مخالفت هایی منطقا ضعیف اما پر هیاهو تا هیاهو، آن فکر را مطرح کرده و منطق ضعیف، مخاطبان را به این باور برساند که منطق ضعیف مخالفان نشانگر منطق قوی آن فکری است که بدان حمله شده است. تردید نباید کرد مبلغان یک اندیشه غلط نه فقط در صف هواداران آن اندیشه بلکه در صف مخالفان ساده لوح یا حتی نفوذکرده در صف مخالفان هم یافت می شود.
تحلیل بند۶. «جنجال، حرف منطقی را هم خراب میکند» این عبارت سخنی است که سیاستمداران باید در رفتارهای خود در نظر گیرند. اساسا در هیاهو عقل و انصاف هر دو می میرد و غول کینه وخشم جان می گیرد. چنانچه می خواهیم در میهنمان پیشرفت و تعالی را شاهد باشیم و همزمان ارزش ها را پاسداریم یک راه وجود دارد؛همه به حکم عقل تن دهیم.
تهران امروز: «با هم دانشگاه را اصلاح کنیم»
«با هم دانشگاه را اصلاح کنیم» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم کامران بارنجی است که در آن می خوانید:
وزیر علوم روز گذشته بار دیگر بر لزوم اجرای قانونی، در دانشگاهها تاکید کرد که رسانه ها از آن به عنوان «طرح تفکیک جنسیتی» یاد می کنند. طرحی که قرار است بر اساس آن دانشجویان دختر و پسر شرایط جدیدی از زندگی تحصیلی دانشجویی را تجربه کنند.
آن طور که وزیر علوم می گوید در صورتیکه از مهرماه این طرح اجرایی شود تمامی دانشگاه های دولتی، آزاد و غیرانتفاعی موظف خواهند شد که کلاس های دانشجویی دختران و پسران را از هم جدا کنند و یا اینکه اگر امکان جداسازی فراهم نباشد دانشجویان موظف شوند جدا از هم بنشینند.
اساس الزام به اجرای چنین طرحی هم اظهار نگرانی های عده ای از مسئولان تصمیم گیرنده و مراجع عظام تقلید از فضای ناهنجار در برخی از دانشگاهها بود. واقعیت این است که در سالهای گذشته فضاهای دانشگاهی کشور به لحاظ رعایت شئونات اسلامی آن طور که باید، از سوی فرهیخته ترین قشر کشور رعایت نمی شد.
انتشار بلوتوث ها و فیلم های کوتاهی از کارهای نامتعارف تعدادی دانشجو در محیط دانشگاهی نگرانی های مراجع و مسئولان را بیشتر از گذشته کرد لذا کسی بر ضرورت اجرای چنین آیین نامهای در فضای فعلی دانشگاه های کشور شک ندارد و همین هم باعث شده که وزارت علوم امروز بعد از سالها به صورت جدی اجرای آیین نامه «حفظ حدود و آداب اسلامی در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی» را پیگیری کند. اما برخی نگرانی ها از نحوه اجرای این طرح وجود دارد.
نگرانیهایی از این دست که اجرای آیین نامه حفظ حدود و آداب اسلامی در دانشگاهها بهانه ای برای برخی برخوردهای ناشایست شود.
چرا که اجرای چنین طرح هایی(مانند طرح مبارزه با بدپوشی) ظرافت های خاص خودش را دارد. دانشجو در دانشگاه، زبان و همزبان خودش را می خواهد.
زبان دانشجو زبانی است که خود او باید ناظر، مجری و حافظ آییننامههای موجود باشد. همانطور که امام خمینی(ره) فرمودند: «دانشجویان ما باید خودشان توجه بکنند که رفتار خودشان، کردار خودشان، گفتار خودشان همه اینها منطبق با موازین اسلامی و اخلاقی باشد.»
و به خاطر همین دید باز و روشنی که معمار انقلاب درباره دانشجویان داشتند؛ در زمانی که عده ای با بد فهمی از موضوع اسلامی کردن دانشگاهها سعی بر دیوار کشی در دانشگاهها داشتند؛ امام(ره) صراحتا دستور دادند که دیوارها برداشته شود.
البته قطعا نظر امام (ره) مبنی بر اختلاط دانشجویان تحت هر شرایط نبود بلکه نظر ایشان بر این موضوع ناظر بوده است که دانشجو خودش باید تصمیم بگیرد که شرایط موجود برای اسلامی کردن دانشگاهها را بوجود آورد لذا در شرایط فعلی و با علم بر ضرورت اجرای طرح هایی برای احیای دوباره فضاهای اسلامی در دانشگاهها به نظر میرسد شاید اگر تنها همین جمله امام(ره) که خطاب به دانشجویان فرمودند:«همه چیز ما در دانشگاه است. همت کنید با هم دانشگاه را اصلاح کنید.»
به عنوان الگویی در سر در دانشگاهها نصب شود؛ شاید دیگر نیازی به دخالت عوامل غیر دانشگاهی، در اجرای آییننامهای که میخواهد حدود و آداب اسلامی را در دانشگاهها حفظ کند نباشد.
جمهوری اسلامی: «موج سواران و قیامهای مردمی جهان عرب»
«موج سواران و قیامهای مردمی جهان عرب» سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
نبیل العربی، دبیرکل تازه کار اتحادیه عرب در نخستین روزهای تصدی مسئولیت جدیدش ضمن اظهار علاقمندی نسبت به گسترش مناسبات جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عرب ادعا کرد ایران در امور داخلی کشورهای عرب دخالت میکند و به شرط پایان دادن به این دخالتهای مورد ادعا میتواند شاهد فراهم شدن زمینههای بهبود مناسبات با کشورهای عربی باشد.
این برای نخستین بار نیست که ادعای دخالت ایران در امورداخلی کشورهای عرب مطرح میشود و احتمالاً آخرین بار هم نخواهد بود. پیش از این بارها برخی رژیمهای عرب سعی کردهاند ناکامیهای سیاسی - اجتماعی خود را به حساب دخالت ایران بگذارند و از این طریق بر بحرانهای ریشهدار داخلی سرپوش بگذارند.
علاوه بر این، اشغالگران آمریکائی و برخی رژیمهای اروپائی دنباله روی آمریکا در توجیه شکستهای مستمر نظامی - امنیتی و سیاسی در عراق و افغانستان سعی نمودهاند از شگردهای تکراری بهره بگیرند و با توسل به تبلیغات عوام فریبانه چنین وانمود سازند که گویا تمامی ناکامیها و شکستهای آنها به خاطر دخالت ادعائی ایران در عراق و افغانستان بوده است.
این مسئله همواره جای تعجب و تردید بوده است که اشغالگرانی از آنسوی دریاها به منطقه آمدهاند و خاک عراق و افغانستان را زیر و رو کردهاند و اکنون در توجیه شکست و ناکامی خود، انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه گیری میکنند!
دقیقاً در ادامه همین سیاستهای ناکام تبلیغاتی غرب است که طی ماههای اخیر شاهد گمانه زنیها و تبلیغات مسموم در مورد «ریشههای قیام ملتها در بهار عربی» هستیم.
تصادفی نیست که مقامات واشنگتن از نخستین روزهای شکل گیری قیامهای مردمی در کشورهای عرب تا امروز، مرتباً سعی دارند ایران را به عنوان عامل و هدایتگر امواج قیامهای مردمی در منطقه معرفی کنند ولی هرچه بیشتر تلاش میکنند تا سرنخی نشانگر دخالت ایران پیدا و آنرا افشا نمایند، کمتر نتیجه میگیرند و همچنان عاجز و درمانده هستند.
با وجود این، حقایق علنی و ملموس نشان میدهد ملتهای مظلوم از تجربههای موفق ایران در مصاف با دشمنان انسانیت، استفاده کردهاند و با الگوپذیری از این «فرهنگ مقاومت» ، سعی دارند به حاکمیت فضای جهنمی و خفقان حاکم بر کشورشان خاتمه دهند.
این برای ایران اسلامی افتخار بزرگی است که فرهنگ مقاومت را احیا کرده و حتی بدون آنکه خود بخواهد یا تلاش سازمان یافتهای در این مقوله انجام دهد، این تجربههای موفق نزد سایر ملتها مطرح و مورد استقبال قرار گرفته است.
در اینجا موضوع حیاتی و مهمی وجود دارد که به برکت خونهای به ناحق ریخته شده مظلومان تاریخ معاصر، پیامهای مقاومت و ایثار و شجاعت و پیامدهای آن، بیش و پیش از آنکه توسط پرچمداران مقاومت منعکس شود، اتفاقاً توسط دشمنان مقاومت منعکس و جهانگیر شده است.
در واقع دشمنان مقاومت بدون آنکه خود بخواهند، «بلندگوی مقاومت» شدهاند و با نشان دادن ترس و خشم و اعتراض خود، عظمت وعزت بیشتری را برای مقاومت، در نزد ملتها ایجاد کردهاند و هنوز هم سرگرم ایفای همین قبیل نقشها هستند.
نبیل العربی و اربابانش، بدون آنکه خود بخواهند، عملاً به انعکاس وسیعتر و رساتر این پیام مقاومت اسلامی در منطقه و جهان پرداختهاند که صف دوستان و دشمنان ملتها را به وضوح مشخص کردهاند.
ملتهای سرافراز با دیدن این صحنهها و مقایسه مواضع دیگران، به خوبی میتوانند و خوشبختانه توانستهاند راه صحیح و اطمینان بخشی را انتخاب کرده و طی نمایند تا شاهد پیروزی و عزت و اقتدار خود باشند.
بیان جملات کینه توزانه علیه ایران در چنین مقطعی و با چنان ادبیاتی، قطعاً به زیان ما و ملتها نخواهد بود بلکه دقیقاً هم جبهه بودن آمریکا، صهیونیستها، ارتجاع عرب و برخی موج سواران بیآبرو همچون نبیل العربی را به وضوح به تصویر میکشد درحالی که اگر همین قیام پرشکوه ملت مصر نمیبود، این شخص حتی خواب تصاحب صندلی وزارت خارجه مصر و سپس کرسی دبیرکلی اتحادیه عرب را هم نمیدید.
به عکس آنچه برخی عناصر ساده اندیش تصور میکنند، بیان چنین اراجیفی، خط فکری و سرنخ متصل به این جریان را آشکار میسازد و این برای رفتارشناسی ملتها نه تنها زیانی محسوب نمیشود بلکه خود یک غنیمت و فرصت است که دریابند حتی دبیرکل تازه کار صحنه سیاسی دنیای عرب در پرتو قیام پرشکوه ملتها بگونهای پالایش و خالص شود که قدر و منزلت قیام و استقامت ملتها به درستی متجلی گردد تا کسی جرئت نکند درعین تجلیل متملقانه و چاپلوسانه از قیامهای عربی، همزمان آنرا نشانه دخالت ایران معرفی نماید و درصدد تخطئه و جوسازی برآید.
قیام پرشکوه اخیر ملتها در بهار عربی میتواند مجد و عظمت از دست رفته دنیای عرب را به آنها باز گرداند و زمینههای استقلال رأی و استقلال عمل ملتهای عرب را فراهم و تثبیت نماید، حتی اگر موج سواران و فرصت طلبان به تناسب مأموریت و خصلتهای ذاتی خود، موضع دیگری داشته باشند.
ابتکار: «آقای رئیس، این کار نشد دارد!»
«آقای رئیس، این کار نشد دارد!» سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن می خوانید:
در اوج مباحثات و دعواهای سیاسی اخیر اوایل هفته جاری، ناگهان رئیسجمهور در سخنان غافلگیرکنندهای از طرح «واگذاری زمین در قطعات هزارمتری به هر خانوار ایرانی برای احداث باغ و خانه» و رویایش برای ویلانشینکردن همه مردم ایران سخن گفت.
شش سال از عمر دولتمداری محمود احمدینژاد بهعنوان رئیسجمهور، پشت سر گذاشته شده و طی این مدت رئیس دولت تجارب متعدد و متفاوتی را از سر گذرانده است.
در این مدت باوجود اقدامات و طرحهای پایه ای و اثرگذار قوهمجریه، بسیاری از طرحها و ایدههایی که رئیسجمهور به شیوه غافلگیری و با ضرباهنگ چکشی اعلام کرده یا در همان گام اول متوقف و به فراموشی سپرده شده، یا در میانه راه رها گردیده، یا بدون هیچ نتیجهای، همچنان مصرانه پیگیری میشود.
او زمانی شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» را به چالش کشید و از رویای پرجمعیتشدن خانوادهها و ایران ۱۵۰میلیوننفری سخن راند.
روزی از ارائه سهام کارخانجات و شرکتهای معظم دولتی به همه مردم در قالب سهام عدالت سخن گفت. یک روز از صفرکردن قیمت زمین در معاملات مسکن با اجرای طرح «مسکن مهر» داد سخن داد و روزی دیگر ایده «هر نوزاد ایرانی یکمیلیون تومان» را پیش کشید.
چند ماه بعد، از خروج وزارتخانهها و دستگاههای اداری دولت از پایتخت و توزیع آن در شهرهای مختلف کشور سخن گفت و متعاقب آن جمعیت دهمیلیونی تهران را به چالش کشید و با هشدار درراهبودن زلزله بزرگ، طرح دولت برای کاهش پنجمیلیوننفر از جمعیت تهران را مطرح کرد.
بسته شدن پرونده هستهای برای همیشه، اعلام علنی اسامی مفسدان اقتصادی، دورکارشدن بیست تا پنجاه درصد کارکنان دولت و دو برابر شدن مبلغ یارانه نقدی مردم هم طرحها و وعدههای بعدی بود، بهگونهایکه در این شش سال سیکل اعلام وعدهها تقریباً هیچوقت متوقف نشد.
هرچند برخی از این ایدهها و طرحها در نگاه اول، شیک و اقتصادی و آرمانی بهنظر میرسید و در جای خود، درصورت کار کارشناسی صحیح ممکن بود منشای اثرات مهمی در زندگی مردم شود ، اما درعمل این وعدهها میان زمین و هوا معلق ماند و در همه سالهایی که گذشت، آنچه البته به جایی نرسید اجرا بود.
اما همچنان رئیسجمهور هرچند ماه یکبار، با ایدهای جدید رودرروی دوربینها و مردم میایستد و همه را غافلگیر میکند.
تجربه شش ، هفت ساله نشان داده است که آقای رئیسجمهور همواره هنگام طرح ایدهها و برنامههای جدید یا راهکارهایش برای حل موضوعی، از پشت تریبون صورت مسئله و راه حل را آنچنان صریح و ساده و قطعی مطرح میکند که مخاطب حتی فرصت تعجبکردن و غافلگیرشدن هم پیدا نمیکند.
بهعبارتدیگر تقریباً میتوان گفت که اصل غافلگیری اصلیترین شگرد و شیوه عمل محمود احمدینژاد برای پیشبرد امور و عملیاتیکردن دیدگاهها و برنامههایش بهعنوان رأس قوهمجریه کشور بوده است.
کمااینکه ارائه هزار متر زمین ویلایی به هر خانواده ایرانی تازهترین و غیرمترقبهترین و شاید جنجالیترین نمونه از تصمیمهای رئیسجمهور برای توزیع عادلانه منابع ملی میان مردم است.
رئیسجمهوری در حالی ایده باغنشینی خانوادههای ایرانی را در آغاز سال هفتم ریاست خود مطرح میکند که چرایی شکلگرفتن چنین رویایی در ذهن رئیسجمهور به معمایی برای مخالفان و موافقان ایدههایی از این دست مبدل شده است.
بهنظر میرسد او با توجه به دغدغههای عدالتطلبانه و خاص خود، بستهای از شرایط آرمانی را برای هر خانواده پرجمعیت اما خوشبخت و خودکفای ایرانی در سر میپروراند. بهطور طبیعی یک خانواده شش هفت نفره در آپارتمانی شصت هفتاد متری چندان خوشبخت نخواهد بود و دولت باید زمین و دیگر منابع لازم برای احداث بین پانزده تا بیست میلیون خانهباغی و باغشهرنشینکردن ایرانیها و تحقق این آرمان اجتماعی رئیس دولت را فراهم کند.
این در حالی است که طرح معظم مسکن مهر که ایده بلندپروازانه دولت در چند سال گذشته برای خانهدارکردن همه ایرانیها بوده، هنوز به سرانجام روشنی نرسیده است. در این مدت وزرای مسکن و شهرسازی تقریباً همه اهتمام و هم و غم خود را به پای نهاییکردن این طرح گذاشتهاند.
اما مسکن مهر باوجود هزینههای چندهزارمیلیاردی مردم و دولت و امیدواریهای عمومی، در کوهی از مشکلات کوچک و بزرگ دست و پا میزند. یک جا کارهای ساختمانی تکمیل شده؛ اما زیرساختهای اولیهای مانند برق و آب و گاز فراهم نیست. در شهر همسایه همه زیرساختها فراهم است؛ ولی ساختوساز متوقف مانده. جایی دیگر همهچیز مهیاست؛ اما از استقبال مردم خبری نیست و....
تقابل و توازی طرح باغشهرشدن زمینهای کشور با طرح مسکن مهر اما کوچکترین ابهام از هزارویک ابهام کارشناسان بر سر راه ایده جدید رئیسجمهور است.
هدررفت اراضی منابع ملی کشور برای اجرای این طرح بزرگ، نیاز به حداقل هزارهزارمیلیارد تومان منابع مالی، محالبودن تأمین همه زیرساختهای لازم برای چنین سطحی از اراضی مسکونی، خطر رواج مجدد زمینخواری و... باعث شده تا کارشناسان بهطور قاطع، مدعی نشدنی و ناممکنبودن چنین طرحی در ایران بشوند و حتی کلید خوردن چنین طرحی را نیز خطرناک توصیف کنند.
دراینبین کارشناسان محیطزیست و منابع طبیعی و زمین، متعجبترین و نگرانترین مدعیان طرح جدید رئیس جمهورند.
آنها میگویند که اجراییشدن این طرح نیازمند سیهزار کیلومترمربع زمین، یعنی معادل دوبرابر تراکم موجود تمامی شهرها و روستاهای کشور است.
برای تأمین چنین حجمی از زمین باید بخش زیادی از اراضی منابع طبیعی کشور از انواع و اقسام موجودات زنده حیوانی و گیاهی پسگرفته و به ویلانشین شدن مردم اختصاص داده شود.
اجراییکردن چنین کاری به زعم آنان که دستی بر آتش دارند، بهمعنی حراج و تاراج حال و آینده منابع ملی و محیطزیست و اکوسیستمهای مختلف در کشور است و پیشازاین نیز با مخالفت صریح مقامات ارشد نظام مواجه شده است.
حمایت: «جدال در خانه»
«جدال در خانه» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن می خوانید:
آمریکا که در صحنه بینالملل ادعای قدرت برتر را سر داده و همچنان به دنبال هژمونی انحصاری است، این روزها در صحنه داخلی با سلسلهای از چالش ها مواجه شده به گونهای که کاخ سفید به ریاست جمهوری اوباما در برابر مجموعهای از مخالفان قرار گرفته است. در صحنه داخلی آمریکا اکنون دو دسته بازیگر قابل مشاهده است.
اولا مردم آمریکا که از وضعیت اقتصادی و سیاستهای جهانی کشورشان به تنگ آمدهاند خواستار پایان شرایط کنونی هستند. برپایی تظاهرات اعتراض آمیز از جمله اعتراضها و اعتصابهای زنجیرهای ایالت ویسکانسین و حتی اعلام تجزیه برخی مناطق نظیر تگزاس از جمله این تحولات میباشد.
ثانیا محور اصلی دیگر تحولات آمریکا را میتوان در داخل کنگره آمریکا مشاهده کرد. جایی که نه صرفا جمهوریخواهان بلکه دموکراتها به صف بندی در برابر اوباما روی آوردهاند.
مخالفت با اقدام نظامی آمریکا در لیبی و حتی اعلام طرح استیضاح احتمالی اوباما به دلیل ورود به جنگ، مخالفت با خواستههای اقتصادی اوباما در زمینه کسری بودجه، وضع قوانین سخت گیرانه نسبت به دولت در کنگره، افزایش انتقادها و اعتراضهای نمایندگان به سیاستهای کاخ سفید و... نشانههای جدایی گسترده کنگره با دولتمردان آمریکا است.
بررسی پرونده تحولات داخلی آمریکا نشان میدهد که در آستانه انتخابات، جمهوریخواه و دموکرات برای کسب آرای مردمی تحرکات گستردهای را آغاز کرده و برای رسیدن به مقصود به هر ابزاری متوسل میشوند.
با توجه به اینکه دموکرات و جمهوریخواه هر دو بر اصل مقابله با کاخ سفید تاکید دارند میتوان گفت که فضای کلی جامع آمریکا نگاه منفی نسبت به سران کاخ سفید داشته و خواستار دگرگونی در ساختار آن میباشند.
با توجه به این مساله نمایندگان برای آنکه بتوانند در انتخابات آرای مردمی را کسب کنند ،عملا در برابر کاخ سفید قرار گرفتهاند. بسیاری از ناظران سیاسی بر این عقیدهاند که صف بندی کنگره از دو جهت برای اوباما شکست میباشد.
نخست آنکه تزلزل موقعیت سیاسی وی در میان جریانهای سیاسی حتی در درون حزب دمکرات (حزب وی) را آشکار میسازد و دوم آنکه عدم محبوبیت مردمی آن را بیش از پیش برملا میکند.
این شرایط نشان میدهد که اوباما برای انتخابات سال ۲۰۱۲ با چالشهای گستردهای مواجه است چرا که نه از حمایت سیاستمداران برخوردار است و نه از حمایت مردمی.
چنین شرایطی اوباما را در کابوس شکست در انتخابات ۲۰۱۲ قرار داده هرچند که وی با تحرکات تبلیغات در حوزه داخلی و خارجی به ویژه متهم کردن نماینده به عنوان عامل ناکامیهای دولت به دنبال یافتن راه فراری از بن بست کنونی است که تاکنون نیز به نتیجه نرسیده است.
آفرینش: «دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست»
«دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست» سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید:
با تبریک اعیاد شعبانیه و میلاد امام حسین ، امام سجاد و حضرت ابوالفضل علیهم السلام و فرارسیدن روز جانباز خالی از لطف نبود تا در حد توان و بضاعت قلممان این ایام را تبریک بگوییم و مقام شهدا و جانبازان عزیز را گرامی بداریم.
اما بیانات اخیر رهبر انقلاب و سفارش ایشان به مسولان در مورد توجه و رسیدگی به اوضاع و احوال خانواده شهدا تلنگری شد تا در این راستا حرف دلی بزنیم.
رهبر انقلاب در مورد رسیدگی به خانواده شهدا فرمودند:«رسیدگی هم مهمترینش و بهترینش عبارت است از تلطف و احوالپرسی و خبرگیری؛ همهاش کمک نیست، خیلیها هم به کمک احتیاج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهی و همدلی، همه احتیاج دارند؛ از بالا تا پائین همه دوست میدارند که مورد ملاطفت قرار بگیرند».
ما صحبت های ایشان را تفسیر به رای نمی کنیم اما آنچه را که به راحتی می توان از مضمون این کلمات برداشت کرد چیزی نیست بجز اینکه ما «غرق در خود» شده ایم و افزایش مشغله های سیاسی، دغدغه های اقتصادی، اختلافات بی مورد، بی مهری و رقابت بر سر رسیدن به اهداف آنقدر ذهن ما را مشغول کرده است که اصلا فراموش کرده ایم که اهداف شهدایی که در راه ارزش های حقیقی انقلاب جان خود را فدا کردند چیزی ورای رفتار و کردار کنونی ما بود. چرا ما به نصایح و هشدارهای جانبازان و دل سوختگان واقعی انقلاب که میراث دار این ارزش ها هستند گوش جان نمی سپاریم.
چرا باید از خود گذشتگی و ایثار از بین ما رخت ببندد و جای آن را اهانت، تهمت و بد رفتاری با مخالفان و منتقدان پر کند.
مگر شهدایی که رفتند هدفی جز خدمتگزاری به مردم داشتند پس چه تغییری پیش آمده است که مهمترین هدف و ارزش انقلاب یعنی خدمت به مردم معنای دیگری یافته است.
اما در آخر حرف دلی با گلگون کفنان انقلاب که جوانی و آروزهای خود را به پاس آرامش خاطر امروزماخرج کردند، می زنیم: ای عاشقان وشیفتگان خدمت اگر امروز ما به هردلیلی نتوانستیم رفتار و کردارمان را به افکار شما پیوند بزنیم، چیزی از ارزش خون شما در احقاق اهداف والای این انقلاب کاسته نشده است و مطمئنا آرمان های شما از جان و بطن این مردم وانقلاب خارج نخواهد شد هرچند کوتاهی هایی در این مهم صورت بگیرد. وباید به این نکته اعتراف کنیم که :
«دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست»
دنیای اقتصاد: «ارز، طلا و مسکن مهر»
«ارز، طلا و مسکن مهر» سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن می خوانید:
به یاد دارم در زمان دانشجویی یکی از همدورهایهای ما، دچار یک سانحه شدید شد و استخوانهای لگن و ران او شکست.
وقتی در بیمارستان به عیادت او رفتم از درد شدیدی رنج میبرد. پزشکان برای آنکه از درد طاقت فرسای او بکاهند، از مرفین (نوعی ماده مخدر) استفاده میکردند.
به عبارت دیگر یکی از زشتترین و کریهترین محصولات جامعه بشری یعنی مواد مخدر، در شرایط مشخص میتواند ضرر کمتری داشته و مورد استفاده قرار گیرد؛ اما نکته مهم در این موضوع آن است که استفاده از ماده مخدر برای یک انسان در طول عمرش شاید تنها یک بار لازم شود.
بعد از آنکه بحران مالی سال ۲۰۰٨ بخش بزرگی از جهان را در بر گرفت، بسیاری از این کشورها برای رهایی از بحران، دست به دامن سیاست انبساط پولی شدند. با تاسف در همان زمان، ما از این موضوع بسیار ذوق زده شدیم؛ به این دلیل که احساس کردیم بسیاری از کشورهای مهم دنیا هم به روشی روی آوردهاند که ما سالها است از آن پیروی میکردهایم؛ بنابراین راه درست همین است و باید در پایبندی به سیاست بسط شدید پول، ثابت قدم باشیم.
در صورتی که سیاست انبساط پولی از راه انتشار پایه پولی همچون مرفین، شاید هر ۴۰ سال یک بار آن هم از سر ناچاری مورد استفاده قرار گیرد. با این مقدمه وارد بحث مسکن مهر میشویم.
به نظر میرسد یکی از طرحهای نسبتا موفق دولت، طرح مسکن مهر بود؛ اما این موفقیت باعث شده است که نواقص آن تحتشعاع قرار گرفته و کمتر مورد بررسی قرار گیرد؛ بنابراین برای هر چه بهتر انجام شدن طرح مسکن مهر به پارهای از نقاط ضعف این طرح اشاره میکنیم.
شاید مهمترین ایراد در طرح مسکن مهر که اشکالات دیگر نیز زاییده آن است، سرعت بالا در عملیاتی نمودن طرح مزبور باشد. طبیعی است که عجله در هر کاری ضریب خطا را افزایش میدهد.
بر اساس اطلاعات موجود، بانک مرکزی سال گذشته ۷ هزار میلیارد تومان خط اعتباری در اختیار بانک مسکن قرار داد تا در قالب مسکن مهر به کار گیرد. این مقدار پول با ضریب فزاینده ۴.٣ ، خالق بیش از ٣۰ هزار میلیارد تومان نقدینگی است.
این میزان عظیم از نقدینگی هم میتواند در هر حرکت رفت و برگشتی از بانکها وارد هر بازاری شده و آن را متلاطم کند و مجددا به بانک بازگردد. چیزی که در بازارهای طلا، ارز و مسکن قابل وقوع است. ضمن آنکه شتاب بیش از حد طرح مسکن مهر را نیز باید در تزریق این پولها دانست.
ذیلا به برخی اشکالات طرح مسکن مهر اشاره میشود:
۱- ضعف نظارتی روی پیمانکاران مجری به دلیل گستردگی زیاد این طرح. به عبارت دیگر گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد برخی پیمانکاران با کاهش کیفیت ساخت درصدد سود بیشتر بودهاند.
۲- کم توجهی به ضوابط مهندسی و شهرسازی در ساخت برخی از پروژههای مسکن مهر که البته این ایراد نیز میتواند ناشی از ضعف نظارتی باشد. برای مثال تخلف از طرح تفصیلی شهرها و گسترش خارج از ضابطه شهر و تخلف از ضوابط ساختمان سازی.
٣- تبدیل برخی کاربریهای غیرمسکونی به کاربری مسکونی که در بلند مدت اثرات نامطلوبی خواهد داشت. برای مثال در مواردی مشاهده شده است که کاربریهای فضای سبز شهری و کاربریهای زراعی در خارج از شهر به طرح مسکن مهر اختصاص یافته است.
۴- تعجیل اجرایی به ویژه در شهرکهای اقماری بعضا موجب میشود پروژهها با کمبود خدمات و تاسیسات شهری مواجه شوند و همین موضوع، در جذب جمعیت در این شهرکها تاثیرگذار است.
۵- در سال گذشته مواردی وجود داشت که بیش از تعداد ثبتنامکنندگان، مسکن مهر ساخته شد (مثلا به جای هزار واحد دو هزار واحد) و روی دست وزارت مسکن ماند.
به هر حال مسکن مهر تامینکننده نیاز دهکهای متوسط به پایین جامعه میباشد و طبیعی است که تولید بیشتر در این طرح با عدم تقاضا مواجه خواهد شد.
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت که عمده ایرادات طرح مسکن مهر ناشی از عملکرد بانک مرکزی در تزریق بیش از حد پول در این طرح بوده که باعث سرعت بیش از حد اجرای طرح مسکن مهر شد و این تعجیل نیز نقاط ضعف آن را افزایش داد.
از آنجا که تورم در سالجاری فشار زیادی بر تولیدکنندگان داشته است بنابراین مسوولان باید تمام سعی خود را در سال جهاد اقتصادی مصروف مقابله با دیو خانمان برانداز اعتیاد پولی کنند.
اگر چه درمان اعتیاد و زندگی پاک برای بیماری که دهها سال مبتلا به آن بوده است کاری بس دشوار است؛ به ویژه به این دلیل که اعتیاد مزبور در برخی مکاتب اقتصادی، تئوریزه نیز شده است.
منبع: جام جم آنلاین
|