یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ای گروهی ددِ عبا بر دوش!
● پیشکش به جنبش دانشجویی


اسماعیل خویی


• خلق را رام تان نمی خواهیم:
رام ِ اسلام تان نمی خواهیم.

ای گروهی ددِ عبا بر دوش!
خلق را دام تان نمی خواهیم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ تير ۱٣۹۰ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۱


 

● پیشکش به جنبش دانشجویی


خلق را رام تان نمی خواهیم:

رام ِ اسلام تان نمی خواهیم.

ای گروهی ددِ عبا بر دوش!

خلق را دام تان نمی خواهیم.

آن همه دام،در قُم و مشهد

یا که در شام ،تان نمی خواهیم.

دام چین اید وما هُش ایم و به جُز

باد در دام تان نمی خواهیم.

پیک ِ مرگ اید و شوم تان پیغام:

پیک و پیغام تان نمی خواهیم.

ما عوام ایم نیز اگر،خود را

خیل ِ انعام تان نمی خواهیم.

نعمات ِ وطن به دست ِ شماست:

لیک،اِنعام تان نمی خواهیم.

گر رودمان زِ یاد طعم ِ طعام،

باز،اطعام تان نمی خواهیم.

مدح ِ ما"ملّت"از کرم مکنید:

زان که اکرام تان نمی خواهیم.

بس که بدریخت اید،غیر ِ عبا

بهر ِ اندام تان نمی خواهیم.

از سیاه و سفید و سبز،به هر

رنگ،عمامّه تان نمی خواهیم.

غیر ِ تلخای رنج و ناکامی،

هیچ در کام تان نمی خواهیم.

بام تا شام مان عذاب دهید:

شام تا بام تان نمی خواهیم.

شاد و پدرام مان نمی خواهید؛

شاد و پدرام تان نمی خواهیم.

خواب وآرام مان نمی خواهید؛

خواب و آرام تان نمی خواهیم.

در رسیدن به هر چه می خواهید،

جز که نا کام تان نمی خواهیم.

خسته ایم از تقیّه و تزویر:

کذب ِ اسلام تان نمی خواهیم.

روزگار ِ فن است و صنعت و علم:

وحی و الهام تان نمی خواهیم.

یوغ ِ دین واره ی حکومتی و

کُند ِ احکام تان نمی خواهیم.

خاص تان"رهبر" است و عام "سپاه":

خاص تا عام تان نمی خواهیم.

"گِردباد"ید و دردوار ِ جنون:

شرّ ِ سرسام تان نمی خواهیم.

پس پریروزی آرزوهای ِ

نا بهنگام تان نمی خواهیم.

جُز به راه ِ قدم شکستن ِخویش،

هیچ اقدام تان نمی خواهیم.

سرِ سالاری ی جهان دارید:

طمع ِ خام تان نمی خواهیم.

از جهان جُز که دشمن ِ انسان

کند اعلام تان نمی خواهیم.

تیر و تق تاق ِ فتنه انگیز و

بمب و بم بام تان نمی خواهیم.

جز که هر بمب تان شود بومی

بر سر ِ بام تان نمی خواهیم.

شرّ ِ آغاز ِ کارتان دیدیم:

شرّ ِ فرجام تان نمی خواهیم.

چه شگفت- ای کژان هم ازآغاز! -

که به فرجام تان نمی خواهیم؟

به سر آغاز هر چه بود، گذشت:

به سرانجام تان نمی خواهیم.

یاری از خاله انگلیس ِ شما

وز عمو سام تان نمی خواهیم:

خود نظام ِ شما بر اندازیم،

گر چه اعدام تان نمی خواهیم.

جانیان اید و بیش از این که همین

گردد اِفهام تان نمی خواهیم.

گر که پیرید،بر بلندی ی دار

رقص ِ اجسام تان نمی خواهیم؛

ور جوان،سوختن ز داغ ِ شما

جگر ِ مام تان نمی خواهیم:

این که ماند به کشتگاهان مان

نقشی از گام تان نمی خواهیم؛

یا که در کارگاه ها گذرد

بام تا شام تان نمی خواهیم؛

یا که زندان و بند دارد تلخ

تا ابد کام تان نمی خواهیم.

می زداییم هر نشان ِِ شما،

نه همین نام تان نمی خواهیم.

ور که نام از شما بریم ،خطاب

جز به دشنام تان نمی خواهیم.

وه که جز زهری اندک اندک کُش

هیچ در جام تان نمی خواهیم.

جُز به رنج وشکنج ِ بیماری،

ختم ِ ایام تان نمی خواهیم.


هم نشین تان ، به روز وشب ،غم باد!

مرگ تان دردناک و کم کم باد!




دهم فروردین۱٣٨۷،
بیدرکجای لندن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست