روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۷ تير ۱٣۹۰ -
۱٨ ژوئيه ۲۰۱۱
«ما ویک موضوع راهبردی»عنوان سرمقالهی روزنامهی جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛موضوع «مهدویت» که گاهی توسط عدهای کوتهنظر و خرافهپرست یا سودجو و حقهباز به موضوعی دمدستی تنزل پیدا میکند، جزو مباحث کلان و زیربنایی است که سلطهجویان عالم نیز درباره مقابله با آن مطالعه و برنامهریزیهای گسترده دارند.
برخی استراتژیستهای غربی، مانند «فرانسوا توآل»، اعتقاد به مهدویت (با مختصاتی که در اندیشه تشیع مطرح شده) را در کنار «عاشورا» و «اجتهاد» از جمله ویژگیهای منحصر به فرد مکتب تشیع میدانند و بر این باور هستند که این ویژگیها شیعیان را به رغم در اقلیت بودن، به مکتبی جریانساز و ممتاز در طول تاریخ تبدیل کرده است.
از این منظر راهبردی، اعتقاد به مهدویت موجب میشود شیعیان تا ظهور آن مصلح کل، هیچ نظام معارض با آن را برنتابند و در مقابل هرنظم جهانی ساخته و پرداخته نظامهای سلطهجو، مقاومت کنند.
از جمله مباحث ذیل موضوع مهدویت، نشانههای ظهور است؛ موضوعی که در دوران بیش از ۱۱۰۰ ساله غیبت، درباره آن زیاد گفته و نوشته شده است.
این موضوع در زمان ما نیز مورد توجه قرار گرفته و دو جریان کلی را به وجود آورده است؛ ۱) جریانی که با استناد به برخی نشانهها و تطبیق آنها با مسائل روز، ظهور را قریبالوقوع میداند و حتی برای آن، زمان هم تعیین میکند. ۲) جریانی که آن هم با استناد به برخی نشانههای مطرح شده در روایات، اعتقادی به نزدیک بودن ظهور ندارد.
از نفس وجود این دو جریان که در طول تاریخ هم سابقه دارند، میتوان این نتیجه را گرفت که هیچ یک از این دو نظر را نمیتوان قطعی و مسلم پنداشت و براساس آن بنایی ساخت؛ ضمن این که تمرکز بر هر کدام از این دو نظر، توالی فاسدی دارد و با فلسفه انتظار نیز در تناقض است.
از جمله توالی فاسد تمرکز و قطعی دانستن نزدیکبودن ظهور و خصوصا تعیین زمان ظهور، فاصله گرفتن از دوراندیشی، تدبیر و برنامهریزی است. ایجاد شک و تردید در اصل موضوع مهدویت در صورتی که ظهور در کوتاه مدت و زمان تعیین شده اتفاق نیفتد، از دیگر پیامدهای مخرب این باور است.
ایجاد یاس و ناامیدی و بیانگیزه کردن منتظران بهمنظور ایجاد آمادگی برای ظهور نیز از پیامدهای منفی اعتقاد بهدور بودن زمان ظهور است؛ ضمن اینکه این گروه ناخواسته زمان ظهور را تعیین میکنند!
لذا اندیشه و باور صحیح، حفظ آمادگی همیشگی برای ظهور، زمینهسازی برای ظهور و انجام وظایف منتظران در دوران غیبت است.
نکته دیگر در باب پرداختن به علائم ظهور اینکه مهم تر از علائم و نشانههای ظهور، طرح بحث درباره زمینهسازی ظهور، وظیفه منتظران، خرافهزدایی از این موضوع راهبردی و روشنگری درباره اقداماتی است که دشمنان در حال انجام آنها هستند. و نکته آخر قابل اشاره در این مجال اینکه برخی اقدامات خطا و حاوی نکات انحرافی از قبیل ساخت CD «ظهور بسیار نزدیک است» از یک نیاز حکایت میکند؛ نیاز به دانستن بیشتر درباره مهدویت و نیاز به بهروز بودن این دانستنیها. این نیاز را مانند هر نیاز مشروع و صحیح دیگر باید شناخت و به آن پاسخ مقتضی داد و گرنه براساس جهل یا اغراض باطل بهبیراهه کشانده میشود.
کیهان:جای خالی ستون های ویران شده
«جای خالی ستون های ویران شده»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛تاثیر استراتژیک تحولات در منطقه عربی - اسلامی، بهم ریختن ساز و کارهایی است که طی حدود سه دهه گذشته برای این منطقه تدارک دیده شده بود. این تحولات نیاز جدی به «چینش جدید» را به کسانی که به آن نظم دل بسته بودند یادآور شده است و از این رو شاهد تحرکات شدید غرب حول دو محور «شناخت دقیق آنچه رخ داده» و «بررسی امکانات و نیروهای بر جای مانده» هستیم. این موضوعی است که کمی نیاز به بحث دارد.
با سقوط نظام شاهنشاهی در ایران، غرب مهمترین ضلع نظام آمریتی - عمودی - خود را از دست داد و البته - تقریبا - همزمان با آن مصر را بدست آورد و توانست با آن تا حدی موقعیت فرو پاشیده دهه های ۱٣۴۰ و ۱٣۵۰ را بازسازی کند. از آن طرف جبهه عربی مقابل آمریکا و غرب که مصر را از دست داده بود، ایران را در کنار خود دید و تلاش کرد که از این طریق خود را بازسازی کند. از این رو سوریه، لیبی، الجزایر، یمن جنوبی و سازمان آزادیبخش فلسطین - جریان چپ جهان عرب - به سمت ایران آمدند. یکی - دو سال بعد عراق از جبهه میانه به سمت آمریکا و جریان آمریکایی منطقه - عربستان، اردن و .... - رفت و برای از میان برداشتن نگرانی های فزاینده آمریکا به دستور ایالات متحده وارد جنگی تمام عیار با ایران شد اما تقریبا همزمان با این تحول، ترکیه دستخوش تحول تدریجی - از رژیمی کاملا وابسته به رژیمی نسبتا میانه رو - شد. پیروزی حزب مام میهن به رهبری تورگوت اوزال در ۱۵ آبان ۱٣۶۲ چهره ضد ایرانی ترکیه را ترمیم کرد و به نیروهای هوادار انقلاب اسلامی ایران امکان فعالیت داد.
از حدود اوایل سال ۱٣۶٣، آمریکایی ها با اینکه فشارهای متمرکزی علیه جمهوری اسلامی و دولت های همگرا با آن در منطقه اعمال می کردند اما در عمل از یک طرف باور کردند که امکان عملی تغییر وجود ندارد و از طرف دیگر به این جمعبندی رسیدند که در این شرایط نیز قادر به تامین منافع و سیاست های خود می باشند. در این میان وضعیت نسبتا باثبات کشورهای عربی تحت سیطره آمریکا این اطمینان را در دهه های ۱٣۶۰ و ۱٣۷۰ به وجود آورده بود که «نظم منطقه ای مبتنی بر توازن» استمرار پیدا می کند. گزارش های مختلف محافل آمریکایی در این دوره بیان گر آن است که آمریکا مردم عرب را فاقد مختصات لازم برای «ایجاد تغییرات اساسی» می دانسته است.
واقعیت هم این است که منطقه عربی - شامل شمال آفریقا و آسیای جنوب غربی - بعد از تجربه موج ناسیونالیسم عربی دهه های ۱٣٣۰ و ۱٣۴۰ - تحت تاثیر اشغال سرزمین فلسطین - که به روی کار آمدن رژیم های سوسیال، ناسیونال در کشورهای مصر- ۱٣٣۱-، عراق-۱٣٣۷-، یمن ۱٣۴۱، الجزایر ۱٣۴۱، سوریه ۱٣۵۰، لیبی ۱٣۴٨ و تونس ۱٣٣٣ منجر شده بود، وارد هیچ تجربه دیگری نشده بود و حال آنکه در این فاصله مناطق دیگر دستخوش تحولات عمده ای شده بودند که از آن جمله باید به تحولات فراگیر در رژیم های راستگرای آمریکای لاتین، تحولات کیفی در رژیم های آسیای جنوب شرقی- کشورهای حوزه آسه آن- اشاره کرد. رکود نسبی ۴۰ ساله جهان عرب در فاصله دهه ۱٣۵۰ تا آخر دهه ۱٣٨۰ از یک طرف غرب را نسبت به حفظ سیطره خود بر منطقه عربی- اسلامی مطمئن نموده و از سوی دیگر امکان اعمال سطحی از تغییرات کنترل شده را تداعی می کرد.
تغییرات از این نوع با روی کار آمدن جرج بوش در سال ۱٣۷۹ مورد توجه مقامات آمریکا قرار گرفت و بر این اساس «نیاز جهان عرب به تغییرات» وارد ادبیات رسمی دولت جرج بوش گردید. آمریکا به رژیم های وابسته خود می گفت برای جلوگیری از فروپاشی خود و نظم منطقه ای- در شرایطی که تغییر آن به نفع آمریکا امکانپذیر نباشد- باید به نوسازی (modernization) تن داد اما این ادبیات با مخالفت جدی رژیم های وابسته عرب بخصوص در مصر، عربستان و یمن مواجه گردید. این رژیم ها هرگونه تغییر را زمینه ساز فعال شدن «موج خفته» در کشورهای عربی می دانستند. از آن طرف دولت جرج بوش از میانه راه -۲۰۰۵- دچار دردسرهای بزرگی شد. سیاست اشغال افغانستان و عراق علیرغم هزینه زیاد، شکست خورده و به چالش بزرگ غرب در منطقه آسیای جنوب غربی تبدیل شده بود. در این شرایط بوش سیاست تغییرات مهندسی شده در رژیم های وابسته را کنار گذاشت و در ادبیات رسمی آمریکا «ثبات» جای «نوسازی» را گرفت.
در اواسط سال ۲۰۰۶، رایس وزیر خارجه آمریکا در یک نطق رسمی گفت: «دمکراسی و انتخابات بهترین انتخاب برای خاورمیانه نیست بلکه امروز این منطقه بیش از تغییر به ثبات سیاسی احتیاج دارد.» این شعار البته در داخل آمریکا به نوعی خلف وعده و اعتراف به شکست تعبیر شد. به همین دلیل حزب دمکرات برای بازسازی موقعیت خود شعار تغییر را انتخاب و مهمترین عنصر آن را تغییر در نگاه آمریکا نسبت به جهان اسلام معرفی کرد. اوباما دو ماه و نیم پس از آن که وارد کاخ سفید شد اولین سفر رسمی خود به جهان اسلام را ۱۷ فروردین ٨٨ از ترکیه آغاز کرد که این خود پیام هایی را به همراه داشت: ۱-شعار لزوم تغییر نگاه به جهان اسلام اعتراف به شکست برنامه های ضد اسلامی غرب بود اگرنه اوباما می توانست به جای واژه «جهان اسلام» از واژه جهان عرب یا جهان سوم و یا خاورمیانه و... استفاده کند همانگونه که قبل از او در دولت های کلینتون و بوش معمول بود.
۲- شعار اوباما با شعار بوش کاملاً متفاوت بود چرا که بوش از لزوم تغییر فرمی (Reform)- در مقابل تغییر محتوایی- حرف می زد و اوباما از کنار گذاشتن ادبیات جنگ در مواجهه با جهان اسلام سخن می گفت.
٣- شروع سفر به جهان اسلام از ترکیه- و نه مصر یا عربستان- هم نشان داد که زمینه برای طرح چنین شعاری در کشورهای عربی فراهم نیست و می تواند موقعیت رژیم های لائیک در مصر و عربستان را به خطر اندازد کما اینکه وقتی اوباما در تاریخ ۱۴ خرداد ٨٨ در سفر دوم خود به مصر رفت و در جامعه الازهر حضور یافت و خطاب به جهان اسلام پیامی- با ظاهری- همدلانه فرستاد، واکنش تند مقامات مصری را در پی داشت. در آن زمان رئیس مجلس مصر رسماً اعلام کرد: رفتار تجدیدنظرگرایانه آمریکا نسبت به اسلام سیاسی می تواند به حکومت اخوان المسلمین در مصر منجر شود.»
البته کاملاً واضح بود که شعار مدار ا با اسلام بیش از یک پز (perestige) برای آمریکای گرفتار در میان جهان اسلام نبوده و اوباما به شعار «ثبات به جای تغییر» بوش وفادار است رفتار ماه های بعد آمریکا هم این را به خوبی به اثبات رساند. اوباما از همان ماه های اول به قدرت رسیدن- و بطور خاص از سپتامبر ۲۰۰۹- شعار تغییر را رسماً و حتی در لفظ هم کنار گذاشت. بحران شدید مالی سال ۲۰۱۰ و شکست سنگین انتخاباتی حزب دمکرات در همین سال هم اساساً دولت آمریکا را وارد وضعیت جدیدی کرد و کار را به جایی رساند که اوباما از یک سو اعلام کرد که نیروهای نظامی آمریکا را زودتر از موعد مقرر- ۲۰۱۱- از عراق خارج می کند و از سوی دیگر زمزمه خروج نظامیان آمریکا از افغانستان هم بلند شده بود که در اجلاس لیسبون- آبان ٨۹- نهایی شد و رسماً اعلام گردید. این دو نکته کافی است برای آنکه بدانیم وضع سیاسی و امنیتی آمریکا در دوره اوباما- به خصوص در حوزه سیاست خارجی- وخیم تر از دوره بوش بود و این کفایت می کرد تا آمریکا به ثبات در کشورهای وابسته به خود در منطقه عربی- اسلامی به عنوان «ضرورتی استراتژیک» نگاه کند و هرگونه تغییر را آغاز دوره ای از «بی ثباتی های مهارناپذیر» بداند.
تغییرات سریع و پرشتاب در حوزه عربی- اسلامی در این شرایط به راه افتاد و مانند یک «بهمن» راه را بر غرب بست. غرب به سختی به نظاره این تحولات نشست و با کمال ناباوری شاهد فروپاشی ستون مصر در معادله منطقه ای خود گردید. در واقع آمریکا پس از آنکه ایران را از دست داد همه امید خود را به مصر معطوف کرده بود و انصافاً در فاصله وقوع انقلاب اسلامی در ایران تا زمان فروپاشی رژیم مبارک، مصر به خوبی از عهده نقش خود برآمده بود، آمریکا واقعاً توانسته بود با کمک مصر از یک سو مانع به قدرت رسیدن بسیاری از جنبش های ضد آمریکایی در شمال آفریقا و خاورمیانه بشود و از سوی دیگر رژیم صهیونیستی را از بحران های بزرگ که حیات آن را از هم می گسست، نجات دهد.
فروپاشی رژیم وابسته در مصر موقعیت مخالفان آمریکا در منطقه را به نحو ویژه ای بالا برد. از این رو آمریکا همزمان با این تحولات سه پرونده را رو به روی حزب الله لبنان- دادگاه حریری- دولت سوریه- به نمایش گذاشتن کاریکاتور انقلاب- و دولت ایران- بحث حقوق بشر- گشود اما با این وجود آمریکا که به شدت احساس می کند اقدامات سلبی نقشی در بازسازی امنیتی- سیاسی موقعیت آمریکا ندارند، درصدد برآمد تا یک موقعیت ایجابی خلق کند. آمریکا و رژیم صهیونیستی به این منظور به سمت ترکیه رفتند و با وعده های بسیار چرب تلاش کردند تا ترکیه را در مقابل سوریه و ایران قرار داده و به عنوان راهی برای برون رفت از تحولات عظیم منطقه عربی- اسلامی نشان دهند. این بازی دوام چندانی نیاورد و پس از حدود ۴ ماه به شکست انجامید. مقامات ترکیه به زودی دریافتند که قادر به ایفای نقش در برنامه ای آمریکایی- صهیونیستی نیستند و از این رو از اوایل تیرماه پیغام های مبتنی بر «توضیح و توجیه» آنان به ایران و سوریه سرازیر شد.
در یک جمعبندی باید گفت مهمترین اثر تحولات جاری در منطقه، فروپاشی «نظم تعادلی» بود که آمریکا از اوایل ۱٣۶٣ به ناچار به آن تن داد. حالا این وزنه تعادل به ضرر آمریکا و به طور کلی غرب بهم خورده و این در حالی است که پیش از آن سیاست نظامی گری مبتنی بر اشغال هم به بن بست رسیده بود. ادبیات نزدیک شدن به جهان اسلام هم که در سال اول ریاست جمهوری اوباما مطرح شد و نیز تلاش های آمریکا برای نزدیک شدن به اسلام گرایان در مصر و سوریه راه به جایی نبرده است.
تجربیات و ابزارهای آمریکا با آنچه در متن کشورهای اسلامی- عربی می گذرد سنخیت ندارد. آمریکا دیپلماسی قدرتمندی دارد، نیروها و دیوان سالاری عظیم امنیتی- نظامی دارد، رسانه های دیداری، شنیداری و الکترونیکی قدرتمندی دارد و بر شبکه ای از روشنفکران و رژیم های وابسته در این منطقه تسلط دارد، اما مردمی که در این منطقه به میدان آمده و شش ماه است یقه رژیم های وابسته به غرب را گرفته اند پذیرای دیپلماسی، رسانه، نیروی نظامی- امنیتی و عناصر وابسته غرب نیستند و امکان دیگری هم برای اثرگذاری در اختیار آمریکا نیست. پس بدون تردید در حالی که ساختار امنیتی غرب فرو پاشیده، برخلاف دهه ۱۹٨۰ امکان جدیدی برای بازسازی موفقیت غرب در این منطقه وجود ندارد.
خراسان:گام باقی مانده در پرونده کهریزک
«گام باقی مانده در پرونده کهریزک»عنوان سرمقالهی روزنامهی خراسان به قلم کوروش شجاعی است که در آن میخوانید؛با وجود این که ۲سال از حوادث تلخ و ناگوار پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری می گذرد اما هنوز پرونده یکی از تلخ ترین و اسف بارترین آن ماجراها یعنی جان باختن ۳نفر از جوانان کشور در بازداشتگاه کهریزک به نتیجه نهایی نرسیده است و متاسفانه بخش هایی از این پرونده درحالی همچنان مفتوح مانده است که علاوه بر خانواده های جان باختگان، نمایندگان مجلس، نیز پی گیر روشن شدن تمامی زوایای این پرونده بوده اند، و مهمتر این که به اذعان خانواده های روح الامینی، کامرانی و جوادی فر، رهبری نیز در دیدار با این خانواده ها از پی گیری این موضوع حمایت کرده اند. و اگرچه خانواده های قربانیان بازداشتگاه کهریزک در مصاحبه هایی از نگاه جدی و پی گیرانه نسبت به این پرونده اعلام رضایت کرده اند، اما در عین حال علاوه بر محاکمه مباشرین این ماجرا بر محاکمه آمران این پرونده نیز تاکید داشته و دارند. این خواسته خانواده قربانیان کهریزک حتی بار دیگر توسط این خانواده ها طی مصاحبه هایی در حاشیه مراسم دومین سالگرد قربانیان این حادثه که با حضور نماینده دفتر رهبری برگزار شد، مطرح و پی گیری شد.
درباره این پرونده می توان حداقل به چند نکته بدیهی اشاره و سوالاتی را مطرح کرد.
۱ - مدیریت هر سازمان و ارگانی در زمان عادی کار چندان مشکلی نیست، بلکه مدیر را آن هنگام می توان کارآمد، موفق و موثر به حساب آورد که در شرایط غیرعادی بتواند مجموعه خود را مدیریت کند بر این اساس به نظر می رسد مسئولین وقت بازداشتگاه کهریزک و مدیران بالادستی آنان اعم از دادستان، برخی قضات و نیروی انتظامی آنچنان که باید نتوانستند شرایط آن برهه زمانی را مدیریت کنند که خلاصه به واقعه تلخ جان باختن سه نفر از جوانان هم وطنمان در ماجرای کهریزک منجر شد. شاید استعفا و یا حداقل عذرخواهی حداقل ۲نفر از مسئولین رده بالا در قوه قضاییه و نیروی انتظامی می توانست کمی از تلخی این ماجرا بر کام مردم و خصوصا خانواده های قربانیان این جنایت بکاهد. اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد که هیچ بلکه حتی عده ای بر این باورند که اگر اطلاع و پی گیری موکد رهبری نبود چه بسا که این حادثه تلخ را برخی به گونه ای دیگر جلوه می دادند و اساسا این ماجرا پی گیری نمی شد.
۲ - حادثه تلخ جان باختن ۳جوان در ماجرای کهریزک ماجرای ساده، کوچک و کم اهمیتی نبود بلکه حادثه تلخ و فاجعه ای بود که فشار زیادی بر افکار عمومی و کشور تحمیل کرد و بر این اساس مباشران و مقصران و آمران و حتی قصورکنندگان باید در اسرع وقت و البته در عین دقت محاکمه و به مجازات می رسیدند تا هرچه سریع تر بهانه ها از ضد انقلابیون و بدخواهان ملت و نظام که به شدت از این جریان سوء استفاده کردند، گرفته می شد.
نه آن که متاسفانه در ابتدای آن ماجراها برخی از مسئولین مرتبط با کهریزک بعضا حتی اطلاعات و اخبار کذب درباره این ماجرا را تحویل مردم دادند گویی فراموش کرده بودند که در عصر انفجار اطلاعات، خبرها را اساسا نمی توان برای مدتی طولانی کتمان کرد یا افکار عمومی را از طریق دادن اطلاعات غلط و غیرموثق به انحراف کشانید که این کار غلط حداقل ۲ پیامد بسیار منفی به دنبال دارد اول این که اعتماد و اطمینان افکار عمومی به اظهارات برخی منابع و مسئولان را تضعیف می کند و دوم این که برخی از مردم برای دریافت اطلاعات و اخبار به منابع خبری خارجی مراجعه می کنندکه در این صورت متاسفانه به دست خود مدیریت اخبار و اطلاعات و مدیریت برخی از افکار عمومی را به خبرگزاری های بیگانه می سپاریم.
۳ - خانواده های قربانیان کهریزک گرچه از روند قضایی و همچنین برخی رده های انتظامی و دادگاه های مربوطه و احضار و محاکمه ۱۲ متهم این پرونده و صدور حکم برای ۱۱نفر از متهمان اظهار رضایت کرده اند اما همچنان بر این باور و ادعا هستند که آقای مرتضوی به عنوان دادستان وقت از جمله آمران و دستوردهندگان انتقال بازداشت شدگان به کهریزک است و او نیز هرچه سریع تر باید به عنوان متهم مورد محاکمه قرار گیرد نه این که امروز در یک مسئولیت مهم اجرایی دارای پست و مسئولیت باشد، گرچه ممکن است آقای مرتضوی دفاعیاتی داشته باشد و حرف هایی برای طرح در محکمه، اما نکته اساسی این که در جریان واقعه تلخ کهریزک وی به عنوان دادستان و مسئول رده بالای سیستم قضا و سازمان زندان ها و بازداشتگاه نه تنها برای کاستن از فشار افکار عمومی، تسلی دل خانواده قربانیان و کاستن از فشار بیگانگان از سمت خود استعفا نداد بلکه حتی از مردم به خاطر اتفاقی که در زیرمجموعه اش افتاده است عذرخواهی نکرد، این اتفاق حتی پس از تعلیق او رخ نداد و متاسفانه قبل از روشن شدن نقش آمریت وی در جریان انتقال بازداشت شدگان به کهریزک و محاکمه او به این اتهام، عهده دار مسئولیتی مهم در دولت دهم نیز شد!
اما آیا به منطق و تدبیر نزدیک تر نبود که دولت پس از محاکمه و در صورت رفع اتهام و شفاف شدن کامل موضوع و روشن شدن افکار عمومی، مسئولیتی بر عهده مرتضوی می گذاشت؟ طرفه این که آیا حداقل اتهام وی و برخی مسئولین نیروی انتظامی ، ناتوانی و ناکارآمدی در اعمال مدیریت در شرایط خاص و بحرانی نبود؟ که بلافاصله پس از تعلیق توسط دولت به مسئولیت و مدیریت سازمانی دیگر گمارده می شود. گرچه به نظر خانواده قربانیان کهریزک و اذعان برخی نمایندگان و مسئولان اتهام جدی وی، اساسا عمل نکردن به دستور موکد رهبری مبنی بر تعطیلی بازداشتگاه کهریزک پیش از این ماجراها است. نکته دیگر این که خانواده های قربانیان کهریزک و برخی مسئولان رده بالای کشور به صراحت بر این نکته تاکید کرده اند که در جریان آن حوادث حتی رهبری دستور داده اند که اگر برای نگهداری بازداشت شدگان جا ندارید آن ها را آزاد کنید که اگر به این دستورهای صریح و به موقع رهبری عمل می شد اساسا جنایت کهریزک به وقوع نمی پیوست.
۴ - جمهوری اسلامی با توکل به خدا و به پشتوانه عظیم مردم به حدی از رشد و کمال و قدرت مبتنی بر اراده مستحکم ملت دست یافته است که بتواند نقص ها، کاستی ها، ایرادها و نقاط ضعف خود را شناسایی و ترمیم و با اصلاح تکمیل کند. بر این اساس هیچ مسئولی در هیچ رده ای و هیچ سازمان و دستگاه و ارگانی نباید و حق ندارد خود را مساوی و معادل اصل نظام قرار دهد و ناتوانی و نقص و قصور خود را پای اصل نظام بنویسد و حق ندارد خود را از نقد و نظارت عمومی جامعه و افکار عمومی مبرا بداند بلکه هر فرد و هر سازمان و نهادی که در انجام وظایف خود دچار نقص و کوتاهی و تقصیر شد باید تاوان آن را نیز در محکمه، وجدان عمومی و افکار عمومی پرداخت کند و به مجازات برسد.
۵ - قوه قضاییه به اذعان خانواده قربانیان کهریزک تاکنون عملکرد خوبی در جریان رسیدگی به این پرونده از خود نشان داده است اما کارآمدی و استقلال هر چه بیشتر دستگاه قضایی وقتی محک جدی تری خواهد خورد که قرار باشد در پرونده ای میان شهروندان و عضو یا اعضایی از هیئت حاکمه به داوری بنشیند که گویی اکنون پرونده کهریزک به این مرحله خود رسیده و دست اندرکاران دستگاه قضا در مقابل این آزمون قرار گرفته اند که با توجه به رویکرد دوره جدید مدیریت دستگاه قضایی امید است که از این آزمون نیز سربلند بیرون بیاید.
۶ - خانواده های قربانیان کهریزک با اهتمام قابل تقدیر خود و تدبیر داهیانه رهبری همچنان در متن و بطن نظام اسلامی قرار دارند و با شکیبایی مثال زدنی و درک عمیق مسائل و شرایط تاکنون جلوی بسیاری از سوء استفاده های بیگانگان از واقعه تلخ کهریزک را گرفته اند پس شایسته است مسئولان قضایی و انتظامی آخرین گام ها را برای تکمیل رسیدگی به این پرونده بردارند و از آن مهم تر این که از این پس این چنین مجموعه هایی به گونه ای مدیریت شود که دیگر هیچ گاه شاهد حوادث و فجایعی چنین تلخ نباشیم.
جمهوری اسلامی:تزلزل در پایههای "استراتژی شرقی" آمریکا
«تزلزل در پایههای "استراتژی شرقی" آمریکا»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛سه سال پس از وعدههای باراک اوباما برای تغییر در رفتار سیاسی واشنگتن در داخل و خارج و ترسیم چشم اندازی مقبول برای دیپلماسی جهانی آمریکا، اوضاع به سمتی پیش میرود که همین وعدهها میتواند مقبولیتی افزونتر برای نامزدهای انتخاباتی آمریکا به همراه داشته باشد. چرا که پایههای استراتژی جهانی آمریکا به ویژه در قلمرو شرقی به شدت متزلزل شده است. ناگفته پیداست که تمامی ناکامیها و نارسائیها ناشی از سیاستهای اوباما نبوده ولی انکار نمیتوان کرد که از هم گسیختگیها در دیپلماسی آمریکا در سالهای اخیر، بیش از پیش نمود عینی و ملموسی پیدا کرده است.
سیاستهای واشنگتن در قبال چین و کره شمالی ابعاد تحریک آمیزی به خود گرفته است. فروش جنگ افزارهای مدرن و فوق مدرن به تایوان در مقیاس ۵/۶ میلیارد دلار، دیدار با "دالائی لاما" رهبر جدائی طلبان تبت و برگزاری مانورهای نظامی متعدد در پشت مرزهای آبی چین، رهبران پکن را علیه سیاستهای واشنگتن، بیش از هر زمان دیگری بدگمان کرده و آنها از اهداف آشکار و نهان آمریکا به شدت خشمگین به نظر میرسند. حتی فشارهای فزاینده علیه کره شمالی و تحولات مشکوک در جهت ایجاد تعارضات نظامی بین ۲ کره و مانورهای نظامی در دریای زرد و دریای چین، پیامدهای نامطلوبی را به همراه داشته است.
اوضاع درخصوص جهت گیری آمریکا به سوی هند و فاصله گرفتن تدریجی از پاکستان هم سیاست ناکارآمدی بوده که به همراه طیفی از اقدامات جنایتکارانه آمریکا در مناطق شمالی و قبائلی پاکستان و استفاده از حملات هواپیماهای بدون سرنشین در صفحات مرزی و شمالی، تحریک احساسات مردمی و حتی حکومتی علیه واشنگتن را به "نقطه انفجار" رسانیده است. چرخش سیاسی آمریکا، رهبران پاکستان را نسبت به اهداف واقعی واشنگتن دچار تردید و سردرگمی کرده و بدبینی را به اوج خود رسانیده است.
اوضاع در افغانستان به مراتب وخیمتر است. مقامات آمریکا اعم از سیاسی و نظامی مرتباً اهداف و برنامههای متفاوت و حتی متناقضی را اعلام کردهاند که هیچکدام برای یک دوره قابل ذکر، نشانگر دیدگاه رسمی واشنگتن تلقی نشده است. افزایش نیروها، کاهش تعداد نظامیان، خروج نیروهای ائتلاف از افغانستان، تلاش برای سرکوب طالبان، مذاکره با طالبان، طبقه بندی تروریستها به خوب و بد، تجلیل از کرزای، لجن مال کردن وی و تمامی دولتمردان کابل و متهم ساختن آنها به فساد مالی و دخالت در قاچاق مواد مخدر و... طیف وسیعی از سیاستهای متغیر و بیثبات واشنگتن در افغانستان را فهرست میکند.
دیپلماسی واشنگتن در قبال روسیه نیز دقیقاً از نوعی بلاتکلیفی و فرصت طلبی حکایت دارد. واشنگتن، رهبران کرملین را به همفکری و تعامل فرا میخواند اما به طور همزمان از استقرار سپر دفاع موشکی در پشت مرزهای روسیه سخن میگوید. از تعلیق چنین سیاستی حرف میزند ولی با لهستان و چک، قرارداد استقرار تجهیزات ناتو برای تحقق همین هدف را امضا میکند. خود را به پوتین و مدودف، نزدیک نشان میدهد اما با مخالفین آنها نیز نرد عشق میبازد. زمینههای امضای پیمان استارت ۲ را فراهم میکند ولی با تدارک ضمنی برای انهدام ظرفیتهای استراتژیک روسیه، خشم ژنرالهای روس و رهبران کرملین را برمی انگیزد.
همین رفتارهای دوگانه و پرتناقض در قبال کشورهای عرب و مسلمان هم در مقیاس وسیعتری عیناً تکرار و مشابه سازی شده است. تقریباً بدون استثناء، هیچ یک از مواضع رسمی آمریکا در قبال حوادث مصر، تونس، عربستان، یمن، بحرین، لبنان، عراق، اردن و لیبی را نمیتوان یافت که دستکم در چند مورد نقض نشده باشد یا موضعی مخالف و مغایر با آن اعلام نشده باشد و یا در عمل، رفتار دیگری متفاوت با آن اعمال نشده باشد. آمریکا در یک موضع سالوسانه و عوامفریبانه مدعی است که از حرکت ملتهای عرب در جهت کسب آزادی و دستیابی به حقوقشان حمایت میکند ولی در لبنان با مقاومت اسلامی به عنوان "برآیند غالب" شدیداً در تضاد و تقابل است و برای نابودی مقاومت از هیچ جنایت و خیانتی، حتی به قیمت بدنامی روزافزون آمریکا هم ابائی ندارد.
واشنگتن هنوز هم علیرغم ادعای همراهی با ملتها، از پلیدترین رژیمهای دیکتاتور و موروثی عرب جانبداری و با آنها همراهی و همفکری میکند که مانع پیروزی قطعی ملتها در بهار عربی شود. اگر قرار باشد حقیقت امر بازگو شود، حتی هنوز هم آلترناتیو مطلوب آمریکا برای تمامی کشورهای عربی و اسلامی، همچنان رژیمهای خونخوار، دیکتاتور، موروثی و بدنامی هستند که همگی در کارنامه سیاه خود بدترین انواع رویاروئی با ملتها را با بیشرمی کامل ثبت کردهاند ولی هنوز هم واشنگتن در موضع گیری رسمی خود مدعی همراهی با ملتها است! البته ملتها بیدار شدهاند و چنین رفتارهای پرتناقضی را نمیپسندند و به آن تمکین نمیکنند. همین پدیده باعث تزلزل در پایههای استراتژی شرقی آمریکا شده است.
سیاست روز:عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود!
«عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛روز گذشته سالروز تاسیس شورای نگهبان قانون اساسی بود. موافقان و مخالفان این نهاد قانونی در مدح و ذم شورای نگهبان بسیار گفتهاند و هم بسیار نوشتهاند، اما عملکرد شورای نگهبان کمتر به بوته نقد سپرده شده است تا ضمن احترام به اعضاء و شخصیتهای والامقامی که بعضا در حد و شان مراجع بوده و از احترام و اکرام عام خاص برخوردارند، کاستیها نیز مورد توجه قرار گیرد و با رفع نواقص و برطرف کردن عیوب در بالا بردن راندمان کار و بهرهوری کوشش گردد لذا دشمنیها و مخالفتها و در مقابل مجیز گوییها باعث شده که عزیزان نقد عملکردها را نیز برنتابند و مدام در انتظار مداحی اهل قلم منبر و تریبون باشند.
در تمام نظامهای سیاسی دنیا، برای حکمیت و داوری بین دستگاه تقنینی و سیستم اجرایی کشور مجموعهای مانند شورای نگهبان پیش بینی شده است.
به عنوان مثال در آمریکا دیوان عالی قضایی و در فرانسه دادگاه عالی قانون اساسی بالاترین مرجع برای رسیدگی و حل و فصل اختلاف بین قوا محسوب شده و رای آن نهایی بوده و برای همه لازم الاجرا است. در قانون اساسی جمهوری اسلا می ایران حراست از قانون اساسی یعنی تطبیق مصوبات با شرع مقدس و خود قانون اساسی و صیانت از آراء مردم بر عهده این نهاد گذارده و هجده اصل از اصول این میثاق ملی که خونبهای هزاران شهید و جانباز و معلول میباشد، به جایگاه قانونی و وظایف خطیر آن پرداخته شده است.
این شورا از جمله سه وظیفه عمده انطباق مصوبات با موازین اسلام و قانون اساسی (اصل نود و چهارم) و نظارت بر همه انتخابات به جز شوراها (اصل نود و نهم) و همچنین تفسیر قانون اساسی (اصل نود و هشتم) را بر عهده دارد.
در طول عمر با برکت انقلاب اسلامی عملکرد این نهاد در مقایسه با کارکردهای سایر دستگاههای نظام نه تنها از جایگاه ویژهای برخوردار بوده بلکه عملکرد قابل دفاعی نیز داشته است چرا که مجموعه شورای نگهبان چون بنیانی مرصوص در مقابل انحرافات ایستادگی و از نفوذ ایادی دشمن به داخل خاکریزهای خودی جلوگیری کرده و از آراء مردم با سلیقههای متفاوت در دورههای مختلف به خوبی صیانت کرده است.
که اگر صلابت و قاطعیت این شورا نبود، در ادوار مختلف مجلس و دولت با توجیهات عامه پسند تاکنون دوره ریاست جمهوری برای بعضیها مادام العمر شده و مجلس شورای اسلامی نیز در حد مجلس سنا تنزل یافته بود. جا دارد در سالروز تاسیس این نهاد انقلاب از اعضاءمحترم شورای نگهبان به ویژه فقهای معزز و مدیران و پرسنل متعهد و ولایتمدار آن تقدیر به عمل آید.
خدا قوت و اجرکم علی الله.
اما اگر خواسته شود عملکرد این نهاد با نگاهی نقادانه که به حق نزدیکتر است مورد تحقیق و تفحص قرار گیرد باید صادقانه عنوان کرد دیکته بیغلط، دیکتهای نانوشته است و اصولا فعالیت مجموعهها مبرا از عیب و نقص نمیتواند باشد. جهت ارزیابی درستی عملکردها و تعیین موفقیت آنها در مقایسه با ماموریتها،دستگاه مذبور میباید مورد سئوال قرار گیرد. که به لحاظ جایگاه قانونی و ساختاری، تصمیمات شورای نگهبان عین صواب تلقی شده، فصل الخطاب بوده و به مرجعی هم پاسخگو نمیباشند.
البته برای پرهیز از افتادن در ورطه دور باطل تسلسل وجود چنین نهادهای قانونی در نظامهای سیاسی دنیا امری لازم و پذیرفته شده و با عقل بشر نیز همخوانی دارد. حال برای راستی آزمایی و تعیین درجه کامیابیها ناگزیریم به افکار عمومی مراجعه نماییم، آرا و نظرات مردم همچون میزان الحرارهای میتواند وجود تب و لرز و یا سلامت در بدن اجتماع را به ما نشان دهد که وجود اعتماد عمومی به عنوان یک سرمایه اجتماعی حاکی از سالم بودن سیستم و صحت کار آن میباشد. بنابراین هر نوع تصمیم و عملی که باعث پایین آمدن اعتماد عمومی و کاستن از سرمایه اجتماعی باشد عملکرد وی ناصواب تلقی میشود.
حال با هر توجیهی که صورت گرفته باشد. یکی از تعابیری که در مورد نقش و تاثیر شورای نگهبان به کار میرود، وجود این نهاد را برای کشور به مثابه تنگه احد در صدر اسلام میدانند در جنگ احد رسول مکرم اسلام(ص) گروهی از مجاهدان اسلام را به عبدالله بن جبیر برای حفاظت از تنگه استراتژیک احد گماردند و تاکید فرمودند در هیچ شرایطی چه پیروزی و چه شکست آنها حق ترک پست خود را ندارند.
سپاه اسلام با تدبیری که رسول الله در آرایش نیروها و به کارگیری تاکتیکهای جنگی داشتند سپاه اسلام ابتدا بر سپاه کفر پیروز شد. دشمن در حال عقب نشینی بود که متوجه ضعف نیروهای اسلام در تنگه احد شد که به خاطر غفلت و دنیاطلبی برخی از سپاهیان برای جمع آوری غنایم جنگی ترک پست کرده بودند.
لذا جمعی از سپاه کفر به فرماندهی خالد بن ولید از نقطه سوق الجیشی تنگه احد با به شهادت رساندن فرمانده و جمع قلیلی از مجاهدان که بر سر پیمان با رسول خدا پا برجا بودند، کوه احد را دور زده و به عقبه و عمق استراتژیک سپاه اسلام نفوذ کرده و باعث شکست آنان شدند و مسلمانان با یک غفلت جنگ پیروز را با شکست سخت واگذار کردند.
در جریان نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز برخی از اعضاء و مدیران شورای نگهبان که به زعم خود اصولگرایان را پیروز میدان رقابتهای سیاسی میدیدند به نیت خیرخواهی و اصلاح امور! پست مهم و استراتژیک نهاد شورای نگهبان را ترک کرده و در دولت نهم ماوی گزیدند.
غافل از اینکه این ترک اولی تاثیر بسیار منفی در افکار عمومی گذاشته و بیطرفی داور را در بازیهای بعدی با تشکیک مواجه خواهد کرد.
البته نه اینکه قبول پستهای اجرایی در دولت برای اعضاء و مدیران این نهاد حرام و برای بقیه مباح باشد اما در جایی که دشمنان سیلی خورده و طعم تلخ شکست از دست دادن ابهت ابرقدرتی را چشیده و مترصد کوچکترین بیاحتیاطی را به عنوان شاهد مثال برای تحمیق نیروهای ساده و بیبصیرت به کار میگیرد. ترک اولی نیز از بزرگان، گناهی نابخشودنی خواهد بود.
مردمی که این حرکت ناصواب را به چشم خود دیده بودند زمینه و ذهنی آماده برای پذیرش تبلیغات اغواگرانه دشمنان داشتند که متاسفانه برخی از موضع گیریهای ناشیانه و بعضا جانبدارانه در جریان انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری باعث شد که دشمن با استفاده از ظرفیتهای ستون پنجم خود در اعتماد مردم به این نهاد را با تشکیک جدی مواجه بسازد.
شورای نگهبان برای بازسازی و ترمیم اعتماد عمومی که متاسفانه مخدوش شده بود تلاشهای زیاد و قابل تقدیری برای راستی آزمایی تصمیمات خود در دهمین دوره ریاست جمهوری به کار برد که خیلی موفق نبود و نتیجه آن شد که یادآوری خاطرات آن روز هم با سختیهای مخصوص خود همراه است.
و اینک مرور تاریخ صرفا برای عبرت آموزی و قبول مسئولیت هر یک از دستگاهها و نهادها در تعلل و غفلتی که داشتهاند و همچنین برنامهریزی برای آینده جهت جبران مافات و تحقق فرمایش گهربار پیامبر اعظم حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) است که فرموده: «مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود.»
۱- پیامبر اکرم(ص): «العاقل لا یلسع من حجر مرتین»
۲-پیامبر اکرم(ص): «المومن لا یلسع من حجر مرتین»
مردم سالاری:فرصت مناسب برای تحلیل سفرهای استانی
«فرصت مناسب برای تحلیل سفرهای استانی»عنوان سرمقالهی روزنامهی مردم سالاری به قلم محمدحسین روانبخش است که در آن میخوانید؛
۱- دو سه ماهی است که سفرهای استانی دولت قطع شده و دیگر خبری از آنها نیست. ضمن این که اگر چه ثمره هاشمی دستیار ارشد محمود احمدی نژاد عنوان کرده که دور تازه سفرها پس از ماه مبارک رمضان آغاز می شود، اما شواهد و قرائن نشان نمی دهد که پس از این، سفرهای استانی مثل قبل ادامه پیدا کند زیرا نه دولت و دولتمردان انگیزه کافی برای ادامه آن گونه سفرها دارند و نه حامیان احمدی نژاد مثل قبل همراهی تمام عیار با او دارند تا سفرها را آن طور که می خواهد پیش ببرد.
در مورد سفرهای استانی هر نظری داشته باشیم، نمی توان منکر این شد که این سفرها، استفاده تبلیغاتی کلی و جزئی بسیاری داشت، کما این که در هر دوره انتخاباتی امثال این سفرها برای کاندیداهای مختلف طراحی و اجرا می شد ولی با ابتکار دولتمردان فعلی آن سفرهای مقطعی به صورت داستانی دائمی درآمده بود که با حمایت عجیب صدا و سیما هم همراه بود.
از سوی دیگر موارد استفاده تبلیغاتی جزئی تری هم داشت مثلا وقتی مخالفت ها با رفتار وگفتار اسفندیار رحیم مشایی بیشتر شد، جایگاه او در این سفرها هم بهتر شد تا جایی که گاه به نظر می رسید صدا وسیما نمی تواند تصویری از احمدی نژاد بدون حضور رحیم مشایی نشان دهد! حالا وضعیت با گذشته این تفاوت را دارد که اولا در هر سفر استانی امکان مانورهایی مثل سابق وجود ندارد وحتی این احتمال هم می رود که رسانه ها بیشتر روی مسائل ناخوشایند دولتی ها در سفرهای آینده (مثل مخالفت با حضور جریان انحرافی و...) مانور دهند تا سخنان احمدی نژاد.
از سوی دیگر عدم حضور افراد مربوط به جریان انحرافی در سفرها برای دولتمردان قابل تحمل نیست و نوعی شکست تلقی می شود که بدین صورت با هر سفر استانی درواقع نقض غرض صورت گرفته است! ثانیا وعده های جدیدی که قرار است در سفرهای جدید داده شود دیگر مثل سابق راحت پذیرفته نخواهد شد و علا وه بر منتقدان سابق، کسانی که وظیفه تعریف و تبیین وعده ها را داشتند امروز از این کار معاف هستند. پس دیگر سفر استانی به راحتی و دلپسندی سابق نیست و حتی می تواند برای دولتمردان، ترک آن واجب تر و مفیدتر از انجامش تشخیص داده شود!
۲- طی این ماه ها که خبری از سفرهای استانی نیست مشخص شده که انجام یا عدم انجام این سفرها خیلی تفاوتی در خدمت رسانی به مردم ندارد و اگر چنین اتفاقی هم افتاده باشد به سفرهای استانی مربوط نیست، ضمن این که در حال حاضر، بسیاری از هزینه هایی که این سفرها به بیت المال تحمیل می کرد نیز قطع شده است.
با این همه می توان به طور دقیق و علمی بررسی کرد که واقعا آیا نیازی به انجام این گونه سفرها که گاه بر خلا ف آنچه تبلیغ می شد پرخرج هم بود، وجود داشته و دارد؟ آیا این که گاهی عنوان می شد که احمدی نژاد تنها مسوولی است که به همه جای ایران سفر کرده واقعا افتخاری بوده و باعث تغییری شده است؟ آیا این سفرها به اندازه هزینه های مستقیم و غیر مستقیمی که داشتند، مفید فایده بوده است و در یک کلا م آیا به اندازه استفاده تبلیغاتی که دولت از آن برده، مردم هم از آن منتفع شده اند یا نه؟!
یکی از معیارهایی که می تواند در پا سخگویی به این سوالا ت کمک کند معیار توزیع عادلا نه امکانات است. سفرهای استانی بر این مبنا صورت می گرفت که اقصی نقاط مملکت هم به اندازه پایتخت امکانات پیدا کند و مشکلا تش حل شود اما این اتفاق در صورتی به وقوع می پیوست که چنین هدفی براساس یک سیستم هدفمند و برنامه ریزی شده و مبتنی بر کار کارشناسی انجام پذیرد، نه براساس رفتار احساسی و سلیقه ای با مشکلا ت افراد. درست است که مشکلا ت کشور در واقع از مشکلا ت فردی تشکیل شده اما حل مشکلا ت مردم به شکل مجرد، می تواند مشکلا ت جدیدی به وجود آورد. به عبارت دیگر مشکلا ت مردم مثل زنجیره ای است که به هم تنیده شده و بازکردن یک گره می تواند گره های دیگری را در قسمت های دیگر پدید آورد.
در سال های اخیر دیده اید که دادن وام های بی ضابطه به افراد چطور مشکل شخصی آنها را حل کرده ولی در مجموع باعث مشکلا ت اقتصادی از قبیل افزایش نقدینگی و تورم شده است، یا گاهی بودجه های تخصیص یافته به یک منطقه باعث شده که مجموعه هایی در آنجا شکل بگیرد یا ساخته شود که کارایی نداشته و تنها بودجه مملکت را هدر داده است.
امروز در حالی که سفرهای استانی تعطیل است بهترین زمان برای سنجش سفرها است تا اگر روزی و روزگاری دیگر دوباره شرایطی برای این گونه رفتارها فراهم شد و دولتی خواست چنین کارهایی کند، بعضی ها فقط نقش تماشاچی را بازی نکنند و لا اقل تجربه ای که داریم مانع از آزمون تازه ای با هزینه ملت شود.
تهران امروز:ما برای اخلاق زندهایم
«ما برای اخلاق زندهایم»عنوان سرمقالهی روزنامه ی تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛قتل در شهر ما ارزان شده است، به ارزانی عصبیتی زودگذر و خشمی بیپایه. چه جانهای باارزشی که مفت به خاک میافتند و چه وجدانهایی که از پس صدای مهیب این افتادنها هنوز بیدار نمیشوند تا از خود بپرسند: «در این معرکه نفسپرور اخلاق کجاست؟!» قویترین مرد ایران ـ داداشی ـ با اصابت ضربات چاقو در کمتر از نیم ساعت در کف خیابان جان میدهد، همزمان و کمی آنسوتر روحانی جوانی ـ علی خلیلی ـ که آمر به معروف بوده به خون مینشیند و پنج بیمارستان بزرگ پایتخت کشور از پذیرشش سر باز میزنند و... همین چند صباحی پیش بود که دختری کاردآجین شد تنها به جرم دوست نداشتن دیگری و... هرچه به عقب برویم باز هم هست رخدادهایی که مثل رعد بر جان و روان مردمان این دیار فرود آمد و عقل را فرو نهاد تا خوابزدگان رویانشین را به خود آورد که «حال اخلاق خوب نیست!»
اتفاق عجیبی افتاده! رخداد بیسابقهای! که همه ما را به شدت سادهانگار کرده بهطوری که تا اتفاقی از جنس قتلهای سعادتآباد یا فاجعههایی از سنخ حواشی اصفهان یا وقایعی از گونه کاشمر و پل مدیریت و چه وچه به وقوع میپیوندد بلافاصله «حکمها» و «فریادها» چنان برمیخیزد که «بروید، بگیرید و بکشید» و یا کیست مقصر چنین فاجعهای جز «این» و جز «آن» و گویی پدیدههای انسانی مسائلی تکخطی و بسیار سهل و ساده است و با پیدا کردن مقصری همه مشکلاتش حل میشود.
همین سادهسازی عقل فریب است که جا را برای عقلانیت نقاد تنگ میکند تا نتواند ریشهیابی کند و زنهار دهد که «از پس این قافله تاراج خزان میآید آقایان!»
اینکه متجاوز یا قاتلی پیدا و قصاص شود سهل است ولی آنچه سخت است این است که همه ما ـ نه فقط مسئولین و روسای فلان ارگان و بهمان دستگاه ـ از خود بپرسیم که ما با اخلاقمان چه کردهایم؟ چرا اخلاق اجتماعی ما تا بدین پایه ضعیف شده که با کوچکترین خشمی به راحتی بزرگترین گناه ـ قتل ـ را مرتکب میشویم؟
کجاست آن روحیه تعاون، ایثار، ازخودگذشتگی، صبوری، جانفشانی و ایستادگی در برابر نفس اماره و مکاره این روز و روزگار؟
ما را چه شده است که قتلهای دلخراش و رخدادهای جانآزار برای ما سهل و ممتنع شده است؟!
مبادا به این فاجعهها عادت کنیم و این رخدادها ما را به خواب غفلت ببرد.
به یاد بیاوریم که هستیم؟ کجا ایستادهایم؟ و قرار است ـ و یا لااقل قرار بود ـ چه بکنیم؟
ما دستاندرکار تدارک فاجعه یا تکثیر آن نیستیم. ما برای اخلاق زندهایم، برای آنچه خدا مقدر کرده که «تخلقو به اخلاق الله» شویم.
ما برای اخلاق زندهایم و برای اخلاق میمیریم و این راهی است که انبیاء و اولیا و نیکان و فرزانگان این خاک به ما آموختهاند و آموختهاند که از همان ابتدای تاریخ تاکنون قتل، قتل است و تجاوز، تجاوز و قرار نیست که قبحاش و پلیدیاش تمام شود یا فراموش گردد و نادیده انگاشته شود. اگر چندین هزاره دیگر هم بر این سیاره بگذرد، اخلاق همان است که بود و معیارهای اخلاق جاودانند و هیچکس نمیتواند ادعا کند که اخلاق خیلی پیشرفت کرده است. بله، دیگر آدمها، آدمها را نمیخورند ولی هنوز قتل هست، تجاوز هست، کشتار هست. اگرچه اینها هست ولی اینها اصل نیست، اصل فداکاری است، اصل گذشت است، اصل ایثار است، اصل رعایت حق و حقوق دیگران است، اصل عدالت است. این اصلها ارزشهای ما هستند و ارزشهای ما اخلاق ما را میسازند. ما زندهایم برای ارزشها، برای اخلاق، برای آنچه همه بودن ما را میسازد. باید دوباره به بازخوانی معنای زندگی پرداخت، شاید دوای درد ما این باشد، شاید.
ابتکار: در برابر مدارا نایستیم!
«در برابر مدارا نایستیم!»عنوان سرمقالهی روزنامهی ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در ان میخوانید؛در نقشه جغرافیا در همسایگی ما کشوری قرار گرفته که از هرچه نشان داشته باشد، از «مدارا» نشانی ندارد. برادرکشیهای طولانیمدت و تعصبات قومی، نژادی، گروهی و حزبی، از این جغرافیا، تاریخی پر از جنگ و کشتار ساخته است. اینهمه البته به گذشتهای دور تعلق ندارد، که در برابر چشمان باز رسانهها اتفاق میافتد. همان رسانههایی که جهان را به نظاره اینهمه عداوت و تعصب مینشاند.
امروز تصاویری که جهان از افغانستان در برابر دیدگان خود دارد، تابلویی است که در یک طرف آن شعلههای آتش به آسمان رفته است و در سویی دیگر، عدهای به صف ایستاده، تفنگ بر دوش صف روبهرو را نشانه رفتهاند. در مرکز تصویر، زنانی برقعپوش به انواع و اقسام قید و بندها، دست و پا بستهاند و....
در هفته گذشته اما تصاویری بر این تابلو افزوده شده که هم نشان از گذشته مألوف دارد و هم آیندهای متفاوت را نوید میدهد.در یکی از تصاویر برادر رئیسجمهور به دست معتمدترین نزدیکان خود به قتل میرسد. رئیس گروه نگهبانان که قرار محافظت از وی را امضا کرده بود، خود لوله تفنگ را بر سینهاش نشانه رفت و جان از وی ستاند.
در تصویر بعدی، رئیسجمهور کرزای بر جنازه برادر ایستاده و او را به آغوش سرد خاک میسپارد؛ اما همزمان با چشمی تر از قاتلان برادرش با عنوان «برادران» یاد میکند و از آنان میخواهد تا بهجای «مرگ» به «زندگی» بیندیشند. باوجود انفجار مرگبار دیگری که در مجلس ختم برادرش رخ داد و چند نفر دیگر را به کام مرگ کشاند، در نامهای از سازمان ملل خواست تا نام پانزده مقام طالبان (متهمان قتل برادر) را از لیست تحریمها خارج کند. همه انگیزه او از این عمل، تشویق این گروه به ترک برادرکشی است.
اگرچه هنوز زود است که حامد کرزای را در کنار کسی همچون نلسون ماندلا نشاند و او را در نماد «مدارا» شریک دانست، اما بدون تردید هر اقدامی از این دست میتواند به ترویج مدارا و تحمل کمک کند، آنچه نیاز اصلی جهان معاصر است.
بهنظر میرسد که یکی از علل حوادث تلخ چند سال اخیر در کشور ما، که کار از انکار و تکذیب آن گذشته است، نداشتن ارزشی با عنوان مداراست. موضوعی که عمداً در برابر دفاع از ارزشها و قانون و مقدسات گذاشته شد تا تمایل به آن هزینهای گزاف داشته باشد. هزینهای به بهای زیر پا گذاشتن قانون و مقدمات غافل از آن که هم آموزههای ملی و هم در دستورات مذهبی ما توجه به این موضوع (مدارا) در ردیف فرامین الهی قرار گرفته است.
توجه به اظهارات برخی افراد دخیل در جریانات اخیر کشور نشان میدهد که نهتنها در برنامههای خود هیچ جایی برای این موضوع حیاتی باز نکردهاند، بلکه توجه به آنرا نیز نهی میکنند و عجیب اینکه از جایگاه دین و نظام نیز دراینباره قلم میفرسایند و سخن میرانند.
نگاهی گذرا به برخی از اتفاقات چند سال اخیر کشور و حتی برخی اقداماتی که بهنظر میرسد در شرف وقوع باشد، نشان میدهد که با تزریق اندکی مدارا به بدنه تصمیمات و اقدامات میتوانستیم از میزان هزینههایی بکاهیم که دراینباره صرف شد.
به باور نگارنده جان ایرانی و روح اسلامی نمیتواند فارغ از مدارا در جسم ما خانه داشته باشد. ما هر کار که کنیم، نمیتوانیم این مدارا را نادیده بگیریم. اما آنچه دراینباره حاصل شده، اقداماتی است که در غیاب مدارا انجام گرفته، گویی آنرا برای مدتی به تعطیلات فرستادهایم.
یکی از دلایل آن نیز ممکن است این باشد که افرادی در مقام مسئول و محل مراجعه مردم، با تمام توان تلاش میکنند این بُعد از شخصیت انسانی ما را در تصمیمات کمرنگ کنند و بالاتر اینکه ما را به جنگ مدارا بفرستند. مدارا بخشی از وجود ماست، آنرا انکار نکنیم.
آفرینش:سیاست امریکا در خاورمیانه
«سیاست امریکا در خاورمیانه»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش است که در ا» میخوانید؛اگر نگاهی به تاریخ سیاسی خاورمیانه در چند دهه اخیر داشته باشیم باید گفت که امریکا در طول این سال ها بخشی از خاورمیانه و مسائل مربوط به آن بوده و هست و تقریبا هیچ مسئله ای در این منطقه نیست که به نوعی به امریکا برنگردد و جای پایی از این قدرت در معادلات سیاسی منطقه یافت نشود .
در این حال باید گفت در طول این دهه ها نیز سه مولفه و متغیر اساسی در نگاه واشنگتن به خاورمیانه نقش داشته است. در این بین جدا از اهمیت داشتن همیشگی امنیت اسرائیل برای امریکا ، اهمیت مسئله انرژی و برخورد با رادیکالیسم و بنیادگرایی همواره سه مولفه اساسی در این نگاه بوده است و همچنان نیز مورد اهمیت برای این کشور در راستای تامین منافع ملی خود در خاورمیانه است .
در این حال جدا از تغییر تاکتیک ها امریکا همواره با استراتژی هایی تقریبا یکسان به منطقه نگریسته است و همچنان که در تحولات و انقلاب های اخیر خاورمیانه مشاهده کردیم امریکا همیشه سعی کرده است بحران ها و مسائل پیش آمده در منطقه را در جهت منافع ملی خود و سوار شدن بر این جریان ها مدیریت و راهنمایی کند. در این حال اگر نگاهی واقع بینانه به تحولات اخیر در کشور های خاورمیانه داشته باشیم باید گفت واشنگتن از آغاز این انقلاب ها همواره کوشیده است تا با تغییر بازی های گوناگون و استفاده از ابزارهایی همچون مالی؛ رسانه ای، دیپلماتیک ،ایدئولوژیک ، روانی ، حتی حقوق بشری و...به دنبال اهداف چند بعدی خود در منطقه باشد.
در این بین همچنان که در مورد مصر رخ داد امریکایی ها به دنبال پیروی الگوی تغییردر مصر در چهارچوب نظم مد نظر امریکا هستند و در مورد سایر کشورها نیز همچون لیبی به بازتعریف روابط با نیروها و نخبگان جدید می پردازند. در این بین نیز همچنان گذشته بر توجه به منافع متحدان منطقه ای خویش در خاورمیانه نظر دارند و از این پتانسیل در جهت منافع خود بهره میبرند.
گذشته از این آنچه به نظر مهم تر است منافع ملی این کشور است که تعیین کننده سیاست خارجی است چه اینکه امریکا (همچنان که در مورد تحولات چند ماه گذشته در بحرین نشان داد) توجه به اصولی همچون دموکراسی را زمانی مد نظر قرار می دهد تا برخلاف الگوهای ثبات و منافع خود نباشد در این بین باید گفت نباید انتظار داشت که واشنگتن در راستای منافع خود دست به دوگانگی رفتاری در پشتیبانی از تحولات و پیامد های انقلابی نزند بلکه اگر نگاهی به اهداف استراتژیک و ژئوپلیتیک واشنگتن در خاورمیانه بیندازیم بیش از هر زمانی جدا از شعار های افسانه ای و ایدئولوژیک همچون دموکراسی این سیاست های رئالیستی این کشور همانند حرکت تغییرات در مسیر منافع امریکا است که امروزه تعیین کننده اصلی سیاست خارجی این ابرقدرت در خاور میانه است.
شرق:میبخشم، اما فراموش نمیکنم
«میبخشم، اما فراموش نمیکنم»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم لطفالله میثمی است که در ان میخوانید؛آنچه از «نلسون ماندلا» در ذهن من به یادگار مانده است، جمله معروف اوست که میگوید «میبخشم، اما فراموش نمیکنم.» همین جمله بیانگر روح بزرگ و متعالی ماندلاست، اویی که سالها در زندانهای مختلف رژیم آپارتاید آفریقایجنوبی اسیر بود و متحمل سختترین شکنجهها شد. با وجود اینکه ۲۷ سال از عمرش را در اسارت گذراند، هرگز در طلب انتقام برنیامد.
من که خود زندان کشیدهام تجلی فلسفه اسلام را در کلام نلسون ماندلا یافتم. او با رفتار و منش خود بیآنکه بداند تعالیم اسلام را عینیت بخشید و بخشش را معنا کرد. در تاریخ صدر اسلام مشهور است هنگامی که مسلمانان برای فتح مکه لشکر کشیدند، در میان سپاهیان زمزمه بود که «الیوم، یومالحرمله»، یعنی امروز روز انتقام است، اما پیامبر رحمت(ص) در جواب انتقامجویان گفت که «الیوم، یومالرحمه»، یعنی امروز روز بخشش است و همین گفته حضرت محمد(ص) را من در رفتار و کلام ماندلا یافتم.
او که میتوانست پس از دوره شکنجه و زندان و هنگامی که قدرت را در دست داشت، سفیدپوستان و نظام آپارتاید را با انتقام روبهرو سازد رفتاری را از خود نشان داد که هم برای او، هم برای نظام تحت حکومتش اعتبار و بزرگی به همراه آورد. از سوی دیگر حضرت یوسف(ع) بعد از ۴۰ سال وقتی که برادرانش به نزد او آمدند، جمله زیبایی گفت که شاید از جمله ماندلا ظرافت بیشتری دارد و آن، این جمله است که «آیا زمانی که جاهل بودید یادتان هست نسبت به یوسف و برادرش چه کردید؟» و با این جمله دیگر نه سوال و جواب و بازجویی بود و نه انتقامی! و با این جمله یوسف(ع) بخشید ستمی که بر او رفته بود.
سیدجمالالدین اسدآبادی میگوید، هنگامی که به اروپا رفتم، عمل به اسلام و مسلمانی را فراوان دیدم، اما مسلمان نیافتم! و هنگامی که به وطن بازگشتم مسلمان فراوان دیدم و نشانی از اسلام و مسلمانی نه! میخواهم از این نکته ظریف استفاده کنم و بگویم که امثال نلسون ماندلا با وجود اینکه دینشان دین ما نیست، اما در بسیاری موارد از برخی از ما رفتار انسانی و اخلاقی کاملتری دارند و ما میتوانیم از آنها یاد بگیریم انسان بودن را. نود و چهارمین زادروز نلسون ماندلا از آن جهت اهمیت دارد که به ما و جامعهمان ندا در میدهد که میتوانید تمام بدیها را ببخشید! اما فراموش نکنید آمران و عاملان آن را که تاریخ جمعی ما به این حافظه ماندگار نیاز دارد و نورسیدگان مسلما تجربه آن را چراغ راه آیندهشان قرار خواهند داد.
دنیای اقتصاد:شرط تجارت با سیاستورزان
«شرط تجارت با سیاستورزان»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن میخوانید؛مذاکرات تجاری دو روز اخیر مقامهای ایرانی با مقامهای پاکستانی و چینی، صورتی از سیاستورزی است که اقتصاد و تجارت را به ابزار تحقق هدفهای سیاسی و تامین هدفهای امنیتی تبدیل میکند.
براساس مذاکراتی که تاکنون انجام شده، رییسجمهوری پاکستان خواستار افزایش حجم تجارت ایران و پاکستان از یک میلیارد دلار کنونی به چهار میلیارد دلار در چند سال آینده شده است. هیات چینی نیز ابراز امیدواری کرده حجم مبادلات کنونی ایران و چین که حدود ٣۰ میلیارد دلار است به ۱۰۰ میلیارد دلار افزایش یابد.پارهای قراردادها نیز برای تحقق این هدف امضا شده است.هنوز معلوم نیست این هدفها محقق میشوند یا نه؛ زیرا این کشورها در گذشته نیز پیشنهادهای مشابهی ارائه کردهاند.
ایران و چین یک دهه پیش از امضای تفاهمنامه ۱۰۰ میلیارد دلاری در زمینه نفت و گاز خبر دادند؛ اما تنها بخش کوچکی از این تفاهمنامهها به قرارداد تبدیل شد و به اجرا درآمد؛ اما به نظر میرسد وعدههای تازه، جدیتر از وعدههای پیشین باشد.چین از سال گذشته با پشتسر گذاشتن ژاپن، به دومین اقتصاد جهان (از نظر حجم تولید ناخالص داخلی) تبدیل شده است. این ارتقای موقعیت، چین را به تکاپوی تازه برای تامین انرژی مورد نیاز برای اقتصاد رشدیابندهاش وادار کرده است. ایران یکی از منابع اصلی تامین این انرژی به شمار میرود.
افزونبر این واقعیت اقتصادی، وضع تازه چین، مسوولیت سیاسی این کشور را در عرصه بینالمللی افزایش داده است و رهبران پکن ناگزیرند سیاست خارجی خود را با دقت و وسواسی بیش از گذشته پیگیری کنند. یکی از وجوه سیاست خارجی چین، توازن روابط با ایالاتمتحده و اروپا و ژاپن است و در چنین رابطهای ایران کشور مهمی به شمار میرود.
در مورد پاکستان نیز وضع مشابهی حاکم است. پاکستانیها در سالهای اخیر و بهویژه در سه ماه گذشته از آمریکا دورتر شدهاند و پابهپای آن رقیب دیرینه آنان؛ یعنی هند به آمریکا نزدیکتر شده است. این تحولات برای نزدیکتر شدن پاکستان به ایران انگیزههای نیرومندی ایجاد کرده است. در همین مذاکرات اخیر، رییسجمهور پاکستان خواستار همکاریهای امنیتی برای مهار ناامنی در مناطق مرزی و حل بحران افغانستان شد.
اما این روابط نزدیک ایران با دو همسایه شرقی که تامینکننده منافع اقتصادی، سیاسی و امنیتی است، چهره دیگری هم دارد که نباید از آن غفلت شود.سیاست خارجی پاکستان، بهویژه در حوزه آمریکایی و اروپایی آن بسیار منعطف و دگرگون شونده است؛ یعنی اینکه در پس هر انتخاباتی باید انتظار داشت که روابط اسلامآباد با واشنگتن تیرهتر شود یا بهبود یابد.
چین نیز چنین خصلتی دارد. در این کشور همه هدفهای سیاسی در خدمت استراتژی صادرات است و هنوز ایالاتمتحده بزرگترین مقصد کالاهای چینی است. به همین علت احتمال دور شدن همیشگی چین از آمریکا یا ترجیح دادن روابط با کشورهای دیگر به قیمت رنجش آمریکاییها زیاد نیست.
به همین علت روابط تجاری رشدیابنده ایران با چین و پاکستان را باید همواره موضوعی فراتر از اقتصاد و سیاست دید و در چارچوب ملاحظات جدیتر سیاست و امنیت تحلیل کرد.نگاهی به سیاستهای این دو کشور در دو دهه اخیر بسیار عبرتآموز است. پاکستان راهی را طی کرده که در مسیر آن جنگ و صلح با طالبان، ائتلاف و اختلاف با آمریکا و رفاقت و رقابت با ایران مشهود بوده است.
چینیها نیز در این مدت گام به گام در پی شعار معروف دنگ شیائوپنگ رهبر اصلاحات خود رفتهاند که میگفت: «گربه باید موش بگیرد، رنگ آن اهمیتی ندارد.»دادوستد با همسایگان سیاستورز، حتی در حوزه اقتصاد و تجارت و فرهنگ، رفتاری سیاسی است که مهمترین کالاهای آن امنیت و مصالح آینده است.
تامین امنیت و تحصیل منافع در همنشینی با کشورهایی مانند چین و پاکستان در گرو رعایت قاعده اعتدال و توجه به این اصل است که قدرت و تاثیر این کشورها به میزان رقابت آنان با رقیبان بینالمللی ایران بستگی دارد و به همین علت رصد دائمی رفتار بینالمللی و تشخیص زمانهای چرخش مواضع آنان ضرورت تام دارد.
جهان صنعت:فاجعهای که دیده نمیشود
«فاجعهای که دیده نمیشود»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم مریم بابایی است که در ان میخوانید؛ در رتبهبندی نشاط ملتهای جهان که در سال ۲۰۰۶ صورت گرفته بود از بین ۱۲۷ کشور جهان، ما رتبه ۹۶ را کسب کردیم از سوی دیگر، محققان میگویند در سال ۷۹ شیوع بیماری روانی ۲۱ درصد بود و حالا این رقم به ۹/٣۴ درصد افزایش یافته است.
قتلها، خشونتهای خیابانی، کودکآزاری و ضربوشتمها و گسترش زیاد آنها همه نشانگر پایین آمدن آستانه تحمل در مجرمان است حتی اگر در نگاه نخست اینها تابعی از مشکلات اقتصادی گریبانگیر این افراد بوده است، باز هم انتخاب نادرست نحوه برخورد با مشکل و ناشکیبایی این افراد در مقابل این مسایل نمایانگر محیط اجتماعی و حتی فرهنگی است که به یک روان رنجیده فرصت تظاهری چنین ناخوشایند میدهد.
هنوز برای بسیاری از مردم شهرهای دور از مرکز و در روستاها بسیاری از بیماریهای روانی ناشناخته و درماننشدنی تلقی میشوند و بسیاری دیگر از ترس انگ خوردن برای درمان خود کاری نمیکنند و این در حالی است که در کشور ما بیشترین بار بیماریها بر دوش بیماریهای روانی و بعد از آن حوادث و تصادفات است.نکته قابل توجه اینکه در چنین شرایطی وزارتخانه عریض و طویلی که متولی سلامت و بهداشت جامعه است در ساختار جدید خود دفتر سلامت روانی و اجتماعی این وزارتخانه را به حاشیه رانده و نقش آن را کمرنگتر از گذشته کرده شاید مسوولان منتظر بروز فجایع عظیمتری در جامعه هستند تا دست به کار شوند!
منبع: جام جم آنلاین
|