انقلاب آرام یا اصلاحات از پائین!
امیرفرشاد ابراهیمی
•
تجربه هشت ساله جنبش اصلاحات دوم خرداد که اصلاحاتی از بالا به پائین بود آشکار ساخت گذار به دموکراسی در جوامعی همچون ایران با زیرساختهای سنتی و غیرمدرنیته الزاما و اکیدا وابسته به خیزش جنبشهای اجتماعی در زیر ساخت های کلان جامعه است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۷ تير ۱٣٨۵ -
۲٨ ژوئن ۲۰۰۶
مقدمه
در همین روزهاست که ما باید در گوشه ای جمع بشویم تا اولین سالگرد فوت اصلاحات در کشورمان را برگزار کنیم! نمی دانم حتما خیلی ها و خیلی از دوستانم که هنوز بر طبل اصلاحات و اصلاح طلبی می کوبند شاید از این نوشته من ناراحت بشوند. همانهایی که از ایران در همین روزها و پس از نوشته آخری ام برایم نامه نوشتند که فلانی تو هم تا پایت به آن سوی مرز رسید شدی دو آتیشه و .... که البته راست می گویند. ظاهرا رسم است هر کسی که اول از ایران می آید بیرون یک سیر نزولی را طی کند از دو آتیشه بودن و سرنگونی طلب و زنده باد مرده باد شروع می شود تا میرسد به بی تفاوت! اما هر چه که کردم دیدم جمله ای دیگر پیدا نمی کنم! اینکه بنویسم تولد احمدی نژادیسم! یا مرگ اصلاحات که فرقی ندارد؟
یک سال از آن مرگ و یک سال از این تولد میگذرد، و نه سال هم از آغاز جنبش دوم خرداد میگذرد، جنبشی که چه به نظر من مرده باشد و چه به نظر دیگر دوستان همچنان پویا و فعال اما باید همه اگر ذره ای انصاف داشته باشیم بپذیریم که، باز اگر بگوئیم برای خودش برنامه ای هم داشته و یک جنبش کور نبوده است اما در ثمره خود موفق نبوده و ناکام مانده است. نه سال از آن روزها میگذرد اما هنوز حتی علمدار اصلاحات آقای خاتمی هم برای ما یک تعریف جامع و روشن از اهداف اصلاحات و رویکردهای آن ارائه نداده است. چه مرده باشد و چه زنده، در یک نکته ظاهرا تردید نیست و آن اینکه جنبش در طول هشت سال ریاستجمهوری خاتمی از دستیابی به هدف خود باز ماند. اما اینکه هدف جنبش دوم خرداد چه بود آیا واقعا و اصلا این جنبش هدفی را در پی داشت؟
متاسفانه در تمام هشت سال حاکمیت ارکان اصلاحات و هر کدام بنا به فراخور و عمر و قدمت خود از نهاد دولت گرفته تا پارلمان و شوراها که هر کدام در مقطعی در خدمت اصلاح طلبان بودند و همچنین دیگر نهادها و احزاب مدنی و سیاسی هیچگاه اصلاح طلبان نتوانستند به یک اتحاد و ائتلاف واقعی دست بیابند که آخرین افتراق آنها را در انتخابات ریاست جمهوری گذشته شاهد بودیم که چندین کاندیدای اصلاح طلب قد علم نمود و عملا رای مردم را شکافت. اما اکنون که تمامی نیروهای اصلاح طلب شکست را تجربه کرده اند در این شکست و درد مشترک ناخواسته در این میان اتحادی شکل گرفته است که نمونه های آنرا در نشست اعتراضی به بازداشت مهندس علی اکبر موسوی خوئینی در محل سازمان دانش آموختگان ادوار تحکیم وحدت مشاهده نمودیم. اکنون و در این وضعیت به باور من باید از مشی اصلاح طلبی حکومتی فاصله گرفته و پروژه دیگری که ترمیم موانع ساختاری هشت سال گذشته را مورد توجه قرار میدهد، اتخاذ نمود. اصلاح طلبان واقعی باید با عبرت گرفتن از قهر و عدم اقبال مردم در دو انتخابات گذشته شوراها و ریاست جمهوری آن کاری را انجام دهند که اصلاحطلبان حکومتی چه از نظر تئوریک و چه از نظر عملی شهامت اقدامش را نداشتند، به تعبیر دیگر می بایست با به میان مردم بازگشتن و در قالب حرکت در نهادهای مدنی و جنبشهای اجتماعی خاصه جنبش دانشجویان و زنان، کارگران، اقوام و... و سازمان یابی سیاسی و تئوریک آنها تغییرات ساختاری را به حاکمیت و هسته سخت افزاری نظام اجبار و تحمیل نمایند. در این صورت تغییرات واقعی در ایران میسر میشود. این شیوه از آنجا که حرکتی گام به گام و همچنین کاملا مدنی و آرام خواهد بود در نتیجه ما را به سمت یک انقلاب نرم افزاری و مسالمتآمیز سوق خواهد داد. در این راهبرد از آنجا که در بردارنده اقبال آحاد جنبشهای پویای داخل خواهد بود نهایتا ما را به سوی دموکراسی سوق خواهد داد و رفته رفته میلیونها نفر از مردم به تدریج سازماندهی و بسیج می شوند و نهایتا با توجه به قدرت و وزن اجتماعی ایشان میتوان تغییرات ساختاری کلان به عنوان مثال تغییر قانون اساسی و یا حذف و تقویت بعضی از نهادهای را به اصولگرایانِ اقتدارگرا تحمیل کرد. خاصیت این راهبرد گام به گام این است که اگر در افق نزدیک نتوان وقوع یک انقلاب آرام را انتظار داشت، اما ضمن آماده سازی نیروها و آبدیده کردن آنها می توان گامی اساسی در جهت توسعه سیاسی جامعه به جلو برداشت. چرا که اصلی ترین نقطه شکست اصلاح طلبان حکومتی عدم برنامه سازمانی و تشکیلاتی در میان توده ها بوده است. به بیان ریزتر این تئوری زیربنایی بجای موج سواری و یا تهییج اذهان در زمانه های انتخاباتی با بستر سازی دراز مدت بجای آنکه یک انقلاب را بیاورد گام به گام انقلاب خود خواهد آمد .
این پروسه بستر سازی از یک محور طویل الجهت از منتقدان آرام شروع شده و از اپوزیسیون درون نظام هم گذر کرده نهایتا میتواند به اپوزیسیون خارج از نظام نیز امتداد یابد. این اتحاد عملی با تکیه بر اراده انقلابیون (یا حرکت آگاهانه اقشار و توده ها) اصلی ترین رکن این استراتژی می باشد که شالوده یکی از شرایط وقوع انقلاب است. متاسفانه جماعت بسیاری از فعالان سیاسی و حتی قائلان به مشی براندازی و اصلاحات رادیکال از این نکته کلیدی غافل می باشند که انقلابها همواره خواه انقلاب خیابانی و خونین همچون انقلاب ۵۷ و خواه انقلاب آرام و مخملین همچون آنچه که در قرقیزستان و اوکراین بوقوع پیوست یک پدیده تسلسل وار و عادی و پریودیک نمی باشند و انقلاب در هر نوع و هر مدل خاص زمانی و مکانی خود یک پدیده نورادیک و یا استثنایی هستند و از همین جهت است که به باورمن می بایست همه اصلاح طلبان بنیادین راهبردهای خود را نه در دقیقه نود و نه بر اساس یک اتفاق بلکه بر پدیدههای نُورادیک تنظیم کنند .
از نگاه دیگر، تجربه هشت ساله جنبش اصلاحات دوم خرداد که اصلاحاتی از بالا به پائین بود آشکار ساخت که گذار به دموکراسی در جوامعی همچون ایران با زیرساختهای سنتی و غیرمدرنیته الزاما و اکیدا وابسته است به خیزش جنبشهای اجتماعی در زیر ساخت های کلان جامعه، در حالیکه این گذار از بالا (همچون آنی که در دوم خرداد ۷۶ در حوزه حکومت و جامعه سیاسی اتفاق افتاد صرفا نه اصلاحات بنیادین که صیغه موقتی بود برای مصالحه میان اصلاحطلبان و اقتدرگرایان! که از آنجا که هیچ پشتوانه تئوریک و مردمی نداشت بزودی اقبال خود را در میان عامه از دست داد و بجای تقویت دموکراسی و اصلاحات بنیادین یک وضعیت اقتدارگرای تازه نفس را نیز بوجود آورد. پس باردیگر و اکنون با توجه به سابقه اصلاحات هشت ساله دولتی نیازی اکید وجود دارد که تفکر پیگیری روشنگرانه و سازمانی دموکراسی از پائین یعنی جنبشهای مردمی و سازمانی فراگیر را در برابر اصلاحات از بالا یعنی امید بستن یکطرفه به پیگیری دموکراسی از سوی حاکمان اقتدار طلب را، در عرصه عمومی به گفتمان غالب تبدیل کنیم. تئوری مطرح شده در دل اصلاحات حکومتی فشار از پائین و چانه زنی در بالا، هرچند که پس از گذشت یک فصل از عمر دولت اول اصلاحات عملا از آن هم دست کشیدند و استراتژی خروج از حاکمیت را مطرح کردند، تصور بسیار خامی از رابطه و تعامل میان دولت و جامعه در ایران داشت. اصلاح طلبان گمانشان بر این باور استوار بود که جامعه مسلح شده به راهبرد اصلاحاتی با پشتوانه رای خام مردمی از پائین براحتی میتواد با اعمال فشار سد مستحکم اقتدارگرایی و انحصارطلبی موجود در حکومت را شکافته و تغییرات ساختاری را به ارمغان بیاورد. در صورتیکه جامعه سنتی و در حال گذار ایران اختصاصات منحصر بفرد خود را دارد و تا آگاه سازی کافی انجام نشود و صرفا با تهییج افکار عمومی و قرمز و آبی کردن اوضاع در دقیقه نود و مردم را به حضور درانتخابات فراخواندن، این حضور نا آگاهانه هیچ پشتوانه مردمی برای حمایت و همچنین پمپاژ فشار از پائین نخواهد داشت. تاریخ نشان داده است که مردمی که در صبح زنده باد مصدق گفتند و در شب مرده باد مصدق، طبیعتا تا زیر ساختهای سیاسی و دانش سیاسی و اندیشه سازمانی شان ترمیم نشود وضع به همین منوال است، تا کار تشکیلاتی و فکری روی نیروهای توده ای جامعه انجام نگیرد، آنوقت این نیروهاای عظیم نمیتوانند بفهمند چرا یک شبه باید به «عالیجناب سرخ پوش » که تا پیش از این مورد نفرت بود به عنوان کاندیدای اصلاح طلب بله بگویند! از این رو عیب بزرگ راهبرد اصلاح طلبان حکومتی با اندیشه اصلاحات از بالا به پائین فارغ از عدم تشکیلات فراگیر در تمام سلولها و اندام جامعه، این است که طرفداران تغییر در جامعه و اصلاح طلبان مردمی را بدون هیچگونه طرح و برنامه و راهبرد عملی دقیق در برابر حکومتی بزرگ، و مدعی مذهب قرار میدهند که تمامی رسانه ها و بیش از سه میلیون پایگاه مقتدر بنام مساجد را در اختیار خود داشته و قادر است بنام ملت دهها هزار جمعیت را به نام حامی خود و با استفاده ابزاری از دین و انقلاب بصورت فله ای و اتوبوسی هرجا که بخواهد بیاورد و صدای جنبش اصلاحات طلبی از پایین را مهار کند و صندوقهای رای را با استفاده ازپتانسیلهای خود در مساجد و پادگانها پر کند .
به عنوان مثالی دیگر باید پذیرفت پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات شوراهای اول و مجلس ششم به خاطر فشار و حمایت جنبش اصلاحات حکومتی بود نه کار تشکیلاتی اصلاحطلبان. چراکه می بینیم در سال ٨۵ که دیگر تئوری اصلاح طلبان حکومتی رو به انسداد و پایان بود و دیگرجنبشی قدرتمند و در عمل فعال نبود، اصلاحطلبان با دست خالی به میدان انتخابات آمدند و هر چند که به نظر میرسید تعداد دموکراسیخواهان در سال ٨۵ از سال ۷۶ بیشتر شده اما بخشی از بیست میلیونهایی که در سال ۷۶ و ٨۰ جزو نارضائیان از وضع موجود بودند، در سال ٨۵ کاملا به همین دلیل نبود تشکیلات فراگیر و تئوری منسجم یا در انتخابات شرکت نکردند یا در اعتراض ناآگاهانه به رقیب اصلاحطلبان رأی دادند. اکنون و با تاسی از تجربه هشت ساله اصلاحات حکومتی باید آن طیف فعال از میان اصلاح طلبان که چاره را در اصلاحات بنیادین و عبور از خاتمی و بایدی رفراندوم می دانند باید با یک حرکت آرام و گام به گام و ملی با آگاه کردن افراد به حقوق و مسولیتهایشان، با ایجاد و تقویت نهادهای مدنی و صنفی، با تقویت نظام رقابت حزبی، با مواجهه فعال با انتخابات برای تغییر ابعاد نامطلوب جامعه از طریق ورود به مجلس، دولت و... کار تشکیلاتی و سازمانی خود را آغاز کنند و در این راهبرد حتی اگر اقتدار طلبان و حاکمیت پای اصلاحطلبان را برای ورود به دولت و مجلس قطع کنند بیمی نداشته باشند و همچنان در حوزه اندامهای جامعه (جامعه مدنی) انحصارطلبیها را افشاء و محکوم کنند و به ایستادگی مدنی خود ادامه دهند .
نتیجه :
الف - تجربه هشت سال اصلاحطلبی و جنبش دوم خرداد آشکار کرد که صرفا نمی بایست فقط حاکمیت مورد انتقاد قرار گیرد بلکه سایر مولفههای اساسی جامعه نیز باید همواره مدنظر باشد و مورد تنویر و بررسی قرار گیرند چراکه در جامعه ایران این فقط هرم حاکمیت نبوده که با معضل استقامت و انسداد و استنکاف روبرو بوده بلکه سایر نهادها نیز مثل جامعه سیاسی در تعریف حوزه احزاب و گرایشات سیاسی و یا حوزه نهادهای مدنی و صنفی و همچنین حوزه شخصیتهای قابل اعتماد و با نفوذ سیاسی، و فرد فرد مردم با معضل و ضعف روبرو بودند. اگرچه در حال حاضر با توجه به پشت سر گذاشتن جنبش دوم خرداد هم اکنون وضعیت تحزب بهتر از سال ۷۶ است اما هنوز کوشندگان سیاسی و دموکراسی خواهان زیادی در ایران هستند که به حزبی نبودن خود افتخار میکنند. در این صورت است که ما شاهدیم ایران بیش از اینکه تشکل و حزب داشته باشد با انبوهه ای تکنواز سیاسی و سیاسیون تک محور روبرو است. وهمچنین بیش از ده هزار نهاد مدنی و حزب سیاسی در ایران به ثبت رسیده است ولی عملا کمتر از ۲۰ درصد آن فعال است و وظایف ومسئولیت خویش را تنها در شب انتخابات می خواهند انجام دهند. از دیگر سو نیز سازمانهای غیر دولتی و ان. جی. او. ها و نهادهای صنفی بدون اطلاع از وظایف و مسئولیتهای خویش بیشتر از دولت احساس طلبکاری میکنند تا اینکه برای خود وظیفهای در عرصه تصمیمسازی امور عمومیِ جامعه قائل باشند. روزنامه ها و مطبوعات به جای احزاب بر نشسته اند و احزاب بجای دولت برای خود حق تصمیم گیری قائلند، بیش از نیمی از دارندگان حق رای در جامعه به یکباره تحت تاثیر قرار میگیرند و به میدان انتخاباتی می آیند و به اصلاحطلبان رأی میدهند و بعد هم فوری تا یک شبه انتظارات خود را برآورده نمی بینند یا در انتخابات بعدی شرکت نمیکنند و یا از روی عناد و لجبازی به مخالف کاندیدای اصلاحطلبان رأی میدهند. لذا راهبرد انقلاب آرام و یا اصلاحطلبی از پائین ابتدا در صدد سم پاشی آفت سیاستزدگی برخواهد آمد و سپس در جبهه های فراگیر و گسترده آموزش و کادر سازی و سازماندهی در پائین را پی خواهد گرفت و در یک حرکت تدریجی، مستمر، صادقانه، کارشناسی و غیرهیجانی به پیش خواهند رفت .
ب - اصلاحطلبان باید با ایستادگی مدنی از مواضع اصولی خود و حقوق شهروندان دفاع کنند و در هر صحنه انتخاباتی فعالانه وارد شوند و از همان ابتدای کار سیاست تحریم را در دستور کار خود قرار ندهند و جامعه را آگاه سازند. یکی از کارآترین ابزار جلو رفت اصلاحات حضور نمایندگان و مدیران و رهبران سیاسی است که ریسک پذیر باشند و صادق و با تکیه بر نظرات اصولی و لاینفک خویش جسور باشند و از پیگری مستمر اصلاحات خسته نشود. بزرگترین ضعف اصلاحات هشت ساله دوم خرداد این بود که از این دست مدیران کم داشت و بیش ازآنکه عامل اجرایی داشته باشد و مدیر، تماما رهبر تک نواز و غیر قابل کنترل سیاسی داشت.
پ - در جامعه ایران جنبشهای اصلاح طلب اجتماعی زیادی اعم از دانشجویان، زنان، قومی، کارگران، محرومان اداری و حاشیهنشینان وجود داشته و دارد که از فقر اطلاعاتی و سازمانی رنج می برند و با آنکه کمابیش فعالاند اما اصلاح طلبان تئوریک و شاخص هیچگاه نتوانستند یک رابطه متقابل و سازنده با نمایندگان متنوع جنبشهای خرد اجتماعی برقرار کنند. راهبرد انقلاب آرام باید با سازمان دهی وسیع و فراگیر به اینان از این پتانسیل بزرگ در مواقع لزوم استفاده نماید .
ج – این نوشتار در دفاع از اصلاحطلبی از پائین در برابر اصلاحات حکومتی، یک دفاع ایدئولوژیکی و مسلکی نیست بلکه ارائه این بحث به عرصه عمومی است تا در معرض نقد و بررسی صاحبنظران و علاقمندان به سرنوشت جامعه ایران قرار گیرد وگرنه در برابر تبعیضها و نابرابریهای جامعه میتوان هم رویکرد انقلابی، هم اصلاحی و هم محافظهکارانه داشت. این نوع دفاع از رویکرد اصلاحی در این نوشته صرفاً یک دفاع پرگماتیستی آنهم در شرایط کنونی جامعه ایران است .
|