یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

شاهنامه خوان دوره گرد سخنگوی... می شود


محمدحسین یحیایی


• یکی از دلایل پایداری و جان سختی های استبداد در ایران تمرکز قدرت و ثروت در یک قطب و آنهم در مرکز است، برای رسیدن به آزادی و پایداری آن راهی جز تقسیم قدرت بین مردم بویژه واحد های ملی متصور نیست. از آن رو طرفداران استبداد در درون و بیرون مرز ها به شدت با آن مخالفت می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۶ مرداد ۱٣۹۰ -  ۲٨ ژوئيه ۲۰۱۱


ایران کشور پهناوری است که واحد های ملی با زبان، فرهنگ و سنت های گوناگون به شکل پراکنده در آن زندگی می کنند. رژیم های استبدادی که سال های طولانی زیر نام و عناوین مختلف و با بهره گیری از درآمد های هنگفت نفتی بر ان حکم رانده، با عملکرد خود مانع از شکوفایی فرهنگ، زبان و اقتصاد آنان شده است. استبداد حاکم در دیروز و امروز در آرزوی ساختن ملت و امت واحد با زبان و فرهنگ و رفتار واحد همه و یا برخی از ظرفیت های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مردم بویژه واحد های ملی را از بین برده است. هر دو رژیم گذشته و حال به شدت مرکز گرا، نظامیگر ،خشونت ورز و کثرت گریز که یگانه سازی را در راستای منافع خود با توسل به زور و گاهی حیله و نیرنگ پیش برده است. رژیم گذشته قانون اساسی مشروطه و اصل مهم آن انجمن های ایالتی و ولایتی را تعطیل و رژیم کنونی ماده ۱۶، ۱۹ و مواد دیگری که حقوق اقلیت ها را در شرایط انقلابی پیش بینی کرده بود از همان سال های نخست به فراموشی سپرده است.
یکی از دلایل پایداری و جان سختی های استبداد در ایران تمرکز قدرت و ثروت در یک قطب و آنهم در مرکز است، برای رسیدن به آزادی و پایداری آن راهی جز تقسیم قدرت بین مردم بویژه واحد های ملی متصور نیست. از آن رو طرفداران استبداد در درون و بیرون مرز ها به شدت با آن مخالفت می کنند و با رفتار و گفتار سبکسرانه خود، جنبش دمکراسی و آزادی خواهی واحد های ملی را وابسته به خارج می خوانند ، گاهی پا را فرا تر گذاشته با بی شرمی و بی حیایی زبان آنان را که از مادر آموخته اند زبان بیگانه می شمارند و برای فراموشی آن را به باد تمسخر می گیرند.
یکی از کسانی که به بیماری خود شیفتگی گرفتار شده، خود را دانشمند خود خوانده می داند و در برنامه های گوناگون تلویزیونی شرکت می کند آقای مهندس بهرام مشیری است. این آقا بیش از چهل سال است در ایالات متحده زندگی می کند، گاهی طرفدار دمکراسی می شود و گاهی هم به یاد آموخته های گذشته از آن تنفر دارد. در خیلی از گفتار و رفتار، تعادل و پایداری ندارد ولی در دو موضوع فکر ثابت و پایداری دارد، یکی در دشمنی با نیرو های چپ و دیگری مخالفت با زبان و فرهنگ واحد های ملی در گستره ایران که سال های طولانی است در کنار هم زندگی می کنند. به نظر می رسد دشمنی مشیری با این واحد ها به دوران نظامیگری ایشان بر می گردد که در آن دوران رگه هایی از فاشیسم در ذهن شان لانه کرده است. نگاهی به برنامه تلویزیونی ایشان در ۲۵ جولای پیشرفت بیماری خود شیفتگی، هذیان گویی و نفرت از دیگران را بخوبی نشان می دهد. در این برنامه ایشان خود را سخنگوی... می انگارد و گزارشی از کشتار بی رحمانه بلوچ های وهابی شده می دهد که به نام آزادی سر می برند و می خواهند جدا شوند. ایشان کاری به شرایط اجتماعی و اقتصادی آن جا ندارد که مردم در آن منطقه چگونه زندگی می کنند! ، سپس به ترکمن ها، کرد ها و در نهایت به ترک های آذربایجان می پردازد. در این میان گزارش خود را در رابطه با فعالیت نهاد ها، سازمان ها و جامعه مدنی و دانشگاهی آذربایجان تهیه و چگونگی آن را در برنامه خود اعلان می کند. از استاد هیئت که خدمات ارزنده ای به نظام پزشگی کشور کرده است سخن می گوید، چگونگی فعالیت و آدرس محل اقامت ایشان را گزارش می کند. در برنامه تلویزیونی خود مجله ای را در دست گرفته به دفعات تکان می دهد، به محتوای آن اشاره می کند ولی نام آن را که ترکی است نمی برد. زیرا نمی خواهد کلمه ی ترکی بر زبان براند.
آقای مشیری که خود را همه فن حریف، شاهنامه خوان، حافظ شناس و سرآمد در تاریخ، ادبیات، موسیقی و... می پندارد ، در قفس کوچک خود ساخته گرفتار آمده است. در نام فضولی شاعر بلند آوازه آذربایجان در قرن ۱۶ میلادی گیر کرده،. رنج و عذاب فراوانی از این نام می برد که چرا نام ایشان فضولی است. و می گوید. فضولی هم آدمه؟ این آدم با این نام بی مغز و بی مایه است. چون اسمش فضولی است، یک شاهی ارزش ندارد. بیچاره فضولی باید ۵۱٣ سال در شکم مادرش صبر می کرد و از فرهنگستان زبان فارسی به مدیریت مشیری با نام های آریا نژاد، آریا پرست، شاه دوست، شریعت پناه و... متولد می شد. چرا ایشان نام خود را در سال ۱۴۹٨ فضولی گذاشته تا قلب ظریف و نازک مشیری را بشکند و مایه ننگ ایشان شود؟ . دانشمند بی دانش و سرلشگر بی لشگر برای خوش خدمتی به
... ادامه می دهد. استاد هیئت در باکو نشسته می خواهد نقشه های خود را عملی کند. رژیم پهلوی را ستم شاهی می خواند. مگر رژیم پهلوی چقدر کشته ؟ چرا مردم آذربایجان را مظلوم می خواند؟. بحرالعلوم، دانای دانایان، خداوندگار علم و ادب ، هنر و ولی فقیه ساکن در ایالات متحده، مشیری بزرگ !! به پژوهشگران ترک های آذربایجان، کرد های کردستان، بلوچ های بلوچستان، ترکمنان ترکمنستان و عرب های خوزستان اجازه اظهار نظر در مورد خودشان را نمی دهد. ایشان با صدای بلند بگونه ای داد می زنند که جمهوری اسلامی هم بشنوند و می فرمایند، آنان باید پیش از هر سخنی از ایشان اجازه بگیرند تا در مورد تاریخ، فرهنگ و اوضاع اقتصادی و اجتماعی خود حرف بزنند !. آقای مشیری ناراحت از این است که چرا رژیم پهلوی در سرکوب جنبش مردم آذربایجان در ۲۱ آذر قتل عام نکرده و یا بیشتر نکشته است ! .
آقای تاریخ دان به آذربایجانی ها یادآور می شود که اجداد واقعی شما چنگیز خان مغول، آتیلا، هلاکوخان، محمود غزنوی، قزل ارسلان و... است، شما آذربایجانی ها کوروش و یعقوب لیث نمی شناسید، امامتان در باکو نشسته و ... حالا پرسش اینجاست، آقای تاریخ دان با این گفتار خود به کی و چی خدمت می کند. ادبیاتی که بکار می برد شباهت عجیبی به گفتار سران رژیم جمهوری اسلامی بویژه احمدی نژاد دارد. جمهوری آذربایجان را دولت جعلی و تقلبی می خواند، درست به گونه ای که احمدی نژاد دولت اسرائیل را می نامد. به نظر می رسد نیازی به ادامه سخن نیست، زیرا ماله کشی و مغلطه کاری های این دانشمند خود خوانده برای انحراف اذهان جوانان ادامه خواهد یافت. اینگونه ذهنیت های بیمار با چاشنی فاشیسم سخن از وجدان و اراده ملی می زنند ولی خواهان حاکمیت یک گروه، یک زبان و یک فرهنگ بر جامعه چند گانه کشورند. از آن رو دلبستگی خاصی به دولت های مقتدر، تمامیت خواه و مرکز گرا دارند.
استاد به اصطلاح زبان شناس عقده گشایی می کند، به یاد همکیشان گذشته خود می افتد که برای تحقیر زبان های دیگر در راستای اثبات زبان خود که از سوی برخی نهاد های جهانی لهجه سی و سه از زبان عربی شناخته شده می گوید. زبان ترکی ادبیات ندارد، زبان نیست و... این هم تراوش یک اندیشه بیمار، تو سری خورده و تحقیر شده در جامعه ای است که در آن زندگی می کند و با عقده و خود بزرگ بینی به تحقیر دیگران می پردازد. در رابطه با فضولی سخن می گوید که نه شناختی از ایشان و نه از زبان ایشان دارد. همان که ترکی است برای دشمنی و نفرت کافی است.ناگفته نماند بیش از ۴۰۰ سال از دوران این شاعر مردمی گذشته است و هنوز اشعار ایشان بصورت ترانه و یا سه گاه خوانده می شود و مردم آذربایجان آن را زمزمه می کنند.
فضولی شاعر و سخنور نامی آذربایجان به سه زبان ترکی، فارسی و عربی شعر سروده اشعار بسیار ساده و گیرا و روان وی که بیشتر عاشقانه و مهر ورز است به زبان های روسی، آلمانی، فرانسه، ارمنی و روسی ترجمه شده است. قصاید و غزلیات وی در زمان شاه اسماعیل صفوی منتشر شده، در سال های پیری به فلسفه روی آورده است. در این سال ها هفت جام، صحت و مرض و رند و زاهد را نوشته است. گاهی صدای اعتراض بلند کرده در ستایش آزادی می نویسد. خوب می باشد فضولی شیوه آزادگی   در ریاض دهر نحلی کاین ثمر دارد کجاست ؟
بیش از ٣۰۰ میلیون انسان در سراسر دنیا با لهجه های گوناگون به زبان ترکی سخن می گویند و رابطه بسیار گسترده ای با دنیا و فرهنگ های دیگر دارند. در ادبیات جایگاه ویژه ای پیدا کرده اند. جایزه نوبل را در ادبیات می برند و آثارشان به زبان های دیگر از جمله به زبان فارسی ترجمه می شود. در شرایط سانسور و خفقان، هنوز هم بیشترین آثار ادبی را با همه محدودیت ها ترک های آذربایجان در ایران تولید می کنند، اگر شرایطی پیش بیآید که آنها بتوانند به زبان مادری خود تحصیل کنند و به آن زبان بیآندیشند، آثار ماندگاری تولید خواهند کرد. بنابرین به گفتار بی ارزش نادانان دانا نمایی مانند مشیری ها توجه نمی کنند و کینه آنان را به دل نمی گیرند زیرا از کوزه همان تراود که در اوست. گفتار ایشان هیچگونه ارزش علمی، ادبی و هنری ندارد، مجموعه آن در دائرالتمعارف های دیروزی و انترنت های امروزی یافت می شود و تکرار همان هایی است که از دوران رضا شاه و قدرت گیری هیتلر در آلمان از سوی فاشیست های وطنی گفته شده است . از آن رو گفتار پر از نفرت و کینه ایشان چیز جدیدی بر گفتار های پیشین نمی افزاید تنها تخم نفاق را در جامعه می پراکند.
جامعه ما برای رسیدن به آزادی و دمکراسی نیازمند همبستگی، همکاری و تفاهم همگانی است. همبستگی و همکاری از همطرازی، برابر حقوقی و رعایت جهان شمول حقوق بشر و کنوانسیون های جهانی می گذرد. همه واحد های ملی در گستره ایران دارای حقوق مساوی و حق مساویند. نباید زبان واحد، دین واحد، نظام و رهبر واحد بر جامعه تحمیل شود. با همبستگی و همکاری همگانی واحد های ملی، قدرت مرکزی ضعیف و با گذشت زمان و رشد دمکراسی و نهاد های دمکراتیک از بین می رود، دین و باور های مذهبی از قدرت سیاسی زدوده می شود. نظام چند قطبی و یا نوعی از فدرالیسم جمعیتی با حقوق برابر شکل می گیرد که می تواند ظرفیت های رشد و توسعه همگانی را فراهم آورد. دیگر دوران برتری جویی زبانی، نژادی، دینی، گروهی و ملی به پایان رسیده است...

محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست