یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مشاهدات من از ۲۲مین کنفرانس بنیاد پژوهش‎های زنان ایران


فریده زبرجد


• برگزارکنندگان کنفرانس امسال در یک مورد به واقع یک ایده تازه را برای اولین بار در کنفرانس‎های بنیاد که کم یا بیش چند صدایی بوده است به اجراء گذاشتند: یک صدایی کردن کنفرانس و حذف هر آنچه را که نمی‎پسندیدند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ مرداد ۱٣۹۰ -  ٣۱ ژوئيه ۲۰۱۱


پس از بازگشت از هلند، همکار روسم پرسید: در کنفرانس چه خبر بود. فکر می‎کنم در واقع گزارش هر آنچه آزارم داده بود را با جوش و خروش دادم. با نگاه پر ازهمدردی گفت که حرف‎هایم او را به یاد شوروی سابق می‎اندازد. نمی‎دانم در گفتار و رفتار من چه دیده بود که روزبعد با تعجب پرسید: چرا خانه نمانده‌‌‌ام و استراحت نکرده‎ام! راست می‎گفت انقدر بی حال بودم که دکتر یک هفته برایم مرخصی نوشت و هنوزپس از گذشت چندین روز از ۲۲مین کنفرانس بنیاد پژوهش‎های زنان ایران در آمسفورت هلند حالم جا نیامده است. چرا؟
برگزارکنندگان کنفرانس امسال که به گفته‎ی خودشان سابقه‎ای در جنبش زنان و در برگزاری کنفرانس‎های بنیاد نداشتند، زحمت زیاد کشیده بودند وچندین بار اشاره کردند که بعضی از ایده‎های آن‎ها برای اولین باراست که اجرا می‎شود؛ نمی‎‎دانم. اما آن‎ها در یک مورد به واقع یک ایده تازه را برای اولین بار در کنفرانس‎های بنیاد که کم یا بیش چند صدایی بوده است به اجراء گذاشتند: یک صدایی کردن کنفرانس و حذف هر آنچه را که نمی‎پسندیدند!
معمولا کنفرانس‎های بنیاد عرصه‎یی برای رویارویی نظرهای متفاوت جنبش زنان ایرانی بوده. امسال حتا قبل از حضور در کنفرانس، به نظر می‎رسید که عرصه‎ی این رویارویی بسیار محدود باشد. اما باورم نمی‎شد که چنین تنگ! اگر برگزارکنندگان امسال همه‎ی سه روز کنفرانس را به فعالان جنبش زنان داخل کشور، که در دو ساله گذشته به ناچار از ایران خارج شده‎‎اند اختصاص داده بودند وعنوانی مناسب برای کنفرانس انتخاب کرده بودند، به این شدت دچار سرخوردگی نمی‎شدیم.
کنفرانس امسال در قالب پانل‎های مختلف ارائه شد و سخنران به معنای سخنران نداشت. (هرچند که در واقع همه سخنرانی کردند، نه طرح بحث). میزگرد روز اول "زنان و جنبش‎های اجتماعی اخیر در کشورهای اسلامی" بود که به زبان انگلیسی برگذار شد. اگر انگلیسی خوب می‎دانستم حتما بهره بیشتری می‎بردم، چون ترجمه نمی‎شد و آن مقدار که خانم هاله قریشی زحمت کشید و ترجمه کرد، برای امثال من کافی نبود.
جایزه زن برگزیده هم که در همان روز اول داده شد، حال ما را خراب کرد. زنان برگزیده امسال "زنان در بند" بودند. فیلم مربوطه را خانم محبوبه عباسقلی زاده تهیه کرده بود که "زنان در بند"شان فقط شامل زنانی می‎شد که پس از انتخابات رئیس جمهوری در سال ٨٨ به زندان افتاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. اگر می‎بود "زنان در بند از سال ٨٨ تاکنون" قابل فهم بود. تیتر با محتوا منطبق بود و جایی برای اعتراض نمی‎ماند. اگر درایت گلناز امین نبود که همه زنانی را که در سالن حضور داشتند و زمانی دیر و دراز در بند بودند به روی صحنه فرا نمی‎خواند، چه می‎شد؟!
عنوان نخستین پانل در روز دوم "رابطه‎ی جنبش زنان در داخل و خارج از ایران" بود. آنچه که از پانل در ذهن تداعی می‎شود، شرکت چندین نفر است که در باره‎ی موضوعی واحد نظراتی متفاوت ارائه دهند و یکدیگر را به چالش کشند. این پانل نمونه‎ی بارز یک دستی و یک صدایی بود و نشانی از جنبش زنان خارج کشور در آن نبود. صحبت‎ها و نظرهای هر سه سخنران مکمل یکدیگر بود و آن‎ها بارها سرهاشان را به نشانه تایید و تاکید هم تکان دادند.
جالب اینجاست که وقتی یکی از مدعوین به چنین ترکیبی از سخنرانان اعتراض کرد، خانم منیره کاظمی پاسخ داد که: ۲۱ سال است که حرف‎های خارج کشوری‎ها را گوش می‎دهد و می‎خواهد یک سال حرف‎های داخل کشوری‎ها را بشنود (تا به حال نشنیده بود؟) این سخنان با کف زدن‎های بسیاری از حضار تایید شد. اما واکنش سخنرانان و مهمتر از آن اداره کننده پانل، که قاعدتا باید نقشی خنثی و بی‎طرف داشته باشد، حیرت انگیز بود. چه آن‎ها نیز همراه با حضار سرشار از خوشی کف زدند و خندیدند. می‎دیدم و باور نمی‎کردم که فعالان و مروجین تئوری‎های ضدخشونت با هلهله و دست زدن‌هایشان این چنین چماق تکفیر بر سر کسانی می‎زدند که اعتراضی به حق و دموکراتیک داشتند.
عنوان پانل‎ بعدی روز دوم"جنسیت و خشونت" موضوع یکی از کنفرانس قبلی بنیاد بود.
کنسرت و نمایش گروه بانو در شب دوم کنفرانس، تلخی روز را از من و ما گرفت.
عنوان پانل اول جوانان در روز یکشنبه "نقش رسانه‎های سایبری در توانمند سازی جنبش زنان" بود که در آن سیاست تک نوازی برگزارکنندگان ادامه پیدا کرد و فعالان سایت‎های زنان خارج کشور فرصتی نیافتند تا از نقش خود "در توانمند سازی جنبش زنان" بگویند. عنوان پانل دوم"جوانان و خشونت" بود.

چند نکته دل آزار در این کنفرانس:
۱ ـ در این کنفرانس انگار قرار براین بود که در جاهایی اعلام موضع و مرزبندی‎هایی شود که نه ضرورتی و نه ربط چندانی به جنبش زنان داشت. تعریفی که دوست عزیزم منصوره شجاعی از تبعید داد (بحثی به کلی حقوقی) و خون همه‎ی تبعیدیان سرموضع را به جوش ‎آورد، در محتوای سخنرانی او جایی نداشت. اما او می‎بایست تکلیف خودش را با این واژه و تبعیدیان روشن می‎کرد. نمی‎دانم این قانون عقب افتاده هنوز در کدامین کشورها اجرا می‎شود. آیا کشورهای دموکراتیک نیز ناراضیان خود را به تبعید می‎فرستند؟ حالا اگر جمهوری اسلامی گروهی عظیم را ناچار به ترک کشور کرده و آنها پناهنده‎گی سیاسی از دیگر کشورها گرفته‎اند، آیا آنها دیگر تبعیدی نیستند و مهاجر و توریستند؟ به راستی در مراجع حقوقی مقوله پناهنده و فراری (Flüchtlinge,Refugee) محلی از اعراب ندارد و به رسمیت شناخته نمی‎شود؟ آیا گریختگان آلمان هیتلری، شیلی پینوشه، اسپانیای زمان فرانکو که سال‎ها در تبعید زندگی کردند و خود را جز تبعیدی نمی‎نامیدند و به همین دلیل بیش از پیش به غنای ادبیات تبعید افزودند، یک اشتباه بزرگند؟ آیا فلسطینی‎های آواره باید خود را مهاجر بنامند؟ سوری‎های چادر نشین در ترکیه در چه مقوله‎ای می‎گنجند؟ آیا این بحث صوری وجه دیگری از همان قانون گرایی اصلاح طلبانه نیست؟
یا خانم محبوبه بیات که چندین بار بدون سند و مدرک اشاره کرد که: شماها (کدام شما؟) معتقدید که هیچ کاری در ایران نمی‎شود کرد و نباید کرد (نقل به مضمون). یا خانم سپیده کلانتری که او هم بحثی حقوقی ارائه داد و مورد استقبال حاضران قرار گرفت، در پایان بی‎ارتباط به مضمون بحث خود، اشاره کرد که: به نظر می‎رسد صحبتهای من مورد پذیرش حاضران است (نقل به مضمون). اما ایشان نیز پافشاری داشتند که تاکید کنند: موافق اصلاحات گام به گام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و با انقلاب کاری ندارند!

۲ ـ دوقطبی کردن نظرها. نگاه غالب بعضی از گردانندگان، سخنرانان و حاضرین بر این بود که یک گرایش چپ "عقب افتاده" و" نادان" و"فسیل" به مسایل جنبش زنان در ایران وجود دارد و یک گرایش "فرهیخته" و "به روز" و گل و بلبل. و لاغیر.

٣ ـ شاید بیش از همه این نکته آزارم داد که نسل جوانتر از خودمان را که نه روزهای پر شور انقلاب را از سر گذرانده‎اند، نه انقلابشان دزدیده شده است، نه سال‎های سیاه بگیر و ببند را تجربه کرده‎اند (و بر خلاف نظر میهن جان جزنی سهمشان نه جایزه و بورس و دوره دکترا و بسیاری امکانات دیگر، بلکه زندان و اعدام و دربه دری و تبعید و بسیاری ناملایمات دیگر بوده است و سهم دیگری جز انصاف در نگاه به تاریخ و حرکت‎ها نمی‎خواهند) و ای بسا نشنیده‎اند و یا اگر آن ‎گونه که شنیده اند آن‎ها را از هرچه آرمان و تغییر بنیادی است رمانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و نه حداقل‎های زمان شاه را دیده و تجربه کرده‎اند را می‎توانم بفهمم. چشم باز کرده‎اند، ارزش‎ها و معیارهای جمهوری اسلامی را شناخته و با همان ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بزرگ شده‎اند. پس وقتی کسی از حاضران که شاهد تظاهرات سکوت روز شنبه بود، به درستی اعتراض کرد که: دفاع از حقوق زندانی به حق است؛ ولی چرا شرکت کنندگان در تظاهرات به مثل عکس عرب سرخی یکی از بنیان گذاران بخش اطلاعات سپاه پاسداران را که در دستگیری‎ها و کشتار سال‎های ۶۰ دست داشت به سینه زده‎اند؟ و پرسید که اگر روزی سرکوبگران امروز در ایران به زندان افتادند، باید عکس آنها را هم به سینه زد یا نه؟ و اعتراض آقای علی عبدی فعال جنبش زنان و حقوق بشر بلند شد. بغض او را با تخفیف درک می‎کنم، اما رفتار هم نسلان خودم را نه.
چرا چنین شد؟ دلایلش چه بود که بسیاری با حسی تلخ کنفرانس را ترک کردند. انقدر خسته و افسرده بودیم که عده‎یی حتا در مراسم کوچک شادی روز آخر هم شرکت نکردیم.
پیام گلناز امین در روز شنبه به دلم نشست. نمی‎دانم مواضع او با دل اکثر برگزارکنندگان و حضار چه کرد!
به نظرم کار تحقیقی خانمی که از ایران آمده بود هم خوب بود.
حضور پر رنگ نسلی جوانتر که پس از رویدادهای انتخابات ٨٨ به خارج آمده‎اند در این کنفرانس می‎توانست فرصتی باشد برای پر کردن شکاف اطلاعات و نسل‎ها که با بی‎تدبیری برگزارکنندگان از کف رفت. دریغ!
پس از یک هفته مرخصی وقتی سرکار برگشتم، همکار روسم دوباره با دل‎نگرانی نگاهم کرد و گفت:
تو که هنوز رنگت پریده و سرحال نیستی! بعد دستی به شانه ام زد و گفت: توباید از حزبت استعفا بدی! خندیدم و گفتم هنوز کار داریم.

فریده زبرجد
۲۲ یولی ۲۰۱۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست