ترور سپهبد رزم آرا در مسجد سلطانی - همنشین بهار
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ مرداد ۱٣۹۰ -
۱ اوت ۲۰۱۱
نشست بهرام شاهرخ با نواّب صفوی
در تاریخ معاصر ایران، وقایع سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۹ در ارتباط با سپهبد رزمآرا و دورهای که از ترور ناموفق شاه در دانشگاه تهران شروع و به ترور موفق رزم آرا در مسجد شاه تهران ختم شد، حرف و حدیث بسیار دارد.
۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹، رزم آرا به مسجد سلطانی و مجلس ختم آیت الله میرزا محمد فیض قمی برده شد و آنجا با ۳ گلوله به خاک افتاد.
چند روز پیش از واقعه آیت الله کاشانی گفته بود انشاالله در همین روزها دریچه امیدی گشوده خواهد شد و در همین ایام اعلیحضرت پیکی به خانه دکتر مصدق میفرستند و پست نخست وزیری را به ایشان پیشنهاد میکنند.
(این مسئله در کتاب خاطرات و تألمات دکتر مصدق صفحه ۱۷۸ اشاره شده است.)
محمود هدایت، برادر زن رزمآرا که معاون پارلمانی او نیز بود و پس از حادثه ترور به عنوان مطلع بازجویی شد گفته است: با اسدالله علم به مجلس ترحیم آیتالله فیض رفتیم اما مدتی بعد عَلم مجلس را ترک کرد و به نخستوزیری رفت و رزمآرا را به اصرار به مسجد شاه آورد. صبح روز حادثه هم برای دیدن نخستوزیر به دفتر او رفته بود، اما رزمآرا حضور نداشت...
ترور وی که ظاهراً به پای خلیل طهماسبی و فدائیان اسلام نوشته شده و آیت الله سید صدر الدین صدر عاملی پدر امام موسی صدر فتوایش را داده، رازآلوده است. گویا گلوله هایی که به وی اصابت کرده، کالیبر یکسانی نداشته و از یکسو شلیک نشده بودند. برخی پای دربار شاه، اسدالله علم و اربابانش را پیش کشیده و میخائیل سرگهیویچ ایوانف (از مورخین وابسته به وزارت امور خارجه شوروی سابق) به امپریالیسم نسبت داه است!!
کتاب «تاریخ نوین ایران» (صفحه ۱۵۲)
جدا از وحدت و تضاد شاه با رزم آرا و فتنه های امثال سرلشکر حسن ارفع و اسدالله علم و چرخش اشرف پهلوی در اواخر عمر رزم آرا، یکی از حلقات مفقوده ترور او، نشست «بهرام شاهرخ» مأمور سرشناس اینتلیجنس سرویس بریتانیا با فدائیان اسلام و نواب صفوی دو روز پیش از واقعه مسجد سلطانی است...
شاه و شیخ زوجی متضاد اما جدایی ناپذیرند.
در دوران صفوی (بعد از ورود امثال محقق کرکی از لبنان به ایران)، که مراسم عمرکشون راه افتاد و در همه جای کشور نماز جمعه و سینه زنی و عزاداری و سفره مشکل گشا و ختم انعام و... باب شد، پرداختن به زیارتگاهها نیز در دستور کار قرار گرفت.
ضریح و گنبد و بارگاه و، ذهنیت عاطفی و مذهبی مردم معتقد و بی پناه به خدمت تشیع صفوی درآمد و مدرسه آستانه مقدسه (فیضیه قم) هم رنگ و رو گرفت...
ابتدا کتیبه ای نوشتند که در ایوان سر در ورودی صحن عتیق مدرسه آستانه مقدّسه (فیضیه) نصب شده و پُر از مداحی و چاپلوسی های شرک آلود برای پادشاه صفوی است. اینگونه کتیبه ها بر این واقعیت که اسلام پناهی عمله ستم جز کید و دغل نیست، گواهی میدهد.
***
نه فقط صفویان و شاه طهماسب، در دوره قاجار و زمان فتحعلیشاه و در دوره های بعد نیز اصحاب قدرت حواسشون بود که شاه و شیخ زوجی متضاد اما جدایی ناپذیرند و باید هوای همدیگر را داشته باشند. شیخ دعاگوش شاه بود و شاه در مراسم ترحیم آیات عظام صاحب عزا میشد...
...
اگر اعلیحضرت همایونی برای جبران مافات و آنچه در گذشته بین پدر (رضا شاه) و روحانیت گذشته بود، میکوشید با امثال آیتالله بروجردی خود را هم آواز و همراه نشان دهد، تعجبی نداشت. قرآن آریامهری چاپ میشد، شاهنشاه روزهای عاشورا و تاسوعا روضه میگرفت و عکس وی (در دامان آیت الله بروجردی) در ابعاد وسیع بین مردم پخش میگشت...
آیت الله فیض و آن مجلس ترحیم
آیت الله فیض شاگرد آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوّم) بود. او وقتی از سامرا به قم آمد و مدرسه فیضیه و دارالشفاء که مخروبه شده و حجره هایش به انبار و کاهدان تبدیل شده بود، سر و سامان گرفت و طلاب علوم دینی جا و مکان پیدا کردند، بر سر زبان ها افتاد.
آیت الله فیض در اسفند سال ۱۳۲۹ درگذشت و آیت الله بروجردی بر جنازه اش نماز گذارد، اعلیحضرت نیز سر افتاد که باید در مجلس ترحیمش سنگ تمام بگذارد و گذاشت !
اعضای دولت شرکت کردند و شاهنشاه پشت سرهم سفارش میکردند حتماً آقای نخست وزیر (سپهبد رزمآرا) هم به مسجد شاه بروند...
رزم آرا به مجلس ترحیم آیت الله فیض برده شد و اجَلش سر رسید. کنار حوض مسجد سلطانی گلوله خورد و بر زمین افتاد.
رزم آرا شوهر خواهر صادق هدایت بود و گفته شده خودکشی وی سی و چند روز پس از ترور رزم آرا (جُدا از دست خالی و خُلق تیره بین هدایت و درگذشت شهید نورایی)، از جمله به این دلیل بود که هدایت تاب مقاومت در مقابل چنین ضربهای را نداشت...
گذشته چراغ راه آینده است.
طرح اینگونه مباحث چه ضرورتی دارد؟ رزم آرا و قاتلینش صد کفن پوسانده اند و از مرگ وی بیش از ۶۰ سال گذشته است.
شاه سر بر خاک نهاده. اسدالله علم نیست. دکتر مصدق، آیت الله کاشانی، نواب صفوی، خلیل طهماسبی و بهرام شاهرخ و...همه و همه رفته اند. دو سال و نیم بعد از ترور رزم آرا در ایران کودتا شده (۲۸ مرداد ۳۲)، خیلی ها را گرفتند و کشتند...نَفس ها، سالها و سالها در سینه حبس شد. «مُشت های آسمان کوب قوی، واشدند و گونه گون رسوا شدند»...
۱۵ خرداد پیش آمد، سیاهکل، فدائیان، مجاهدین، صدها جان شیفته خود را به آب و آتش زدند، شب و روزی نبود که مبارزین راه آزادی را شکنجه نکنند، اما جریان راست ارتجاعی و نوادگان فکری و عقیدتی محقق کرکی از دخمه های ارتجاع به واگون انقلاب پریدند و آنهمه رنج و فدا را بر باد دادند...
بلای جنگ، اسیرکشی سال ۶۷،..، اعتماد مردم پرپر شد و باز پاک ترین فرزندان این میهن به خاک افتادند و ما گرفتار این شب ظلمانی شده ایم. گذشته هرچه بود گذشته است...
واقعش این است که گذشته، نگذشته و کوله بارش همچنان روی دوش ما سنگینی میکند. رزم آرا یا آیت الله فیض بهانه است. ما چاره ای نداریم جز آنکه بر لب جوی تاریخ بنشینیم و از آن بیاموزیم. در گذشته نباید زیست امّا، به گذشته باید نگریست. «گذشته چراغ راه آینده است.»
***
سایه روشنهای زندگی و مرگ رزم آرا، تنظیم رابطه آیت الله کاشانی با خلیل طهماسبی (و فدائیان اسلام) و مواضع دکتر مصدق... نکته های بسیار قابل تأملی دارد که به برخی از آنها در ویدئوی ضمیمه اشاره نموده ام.
تنظیم صدا و تصویرها وقت بسیار زیادی برده و من برای ارائه این بحث شبهای بسیار بیدار مانده و صدها سند و عکس را بررسی کرده ام اما میدانم نارسا است و پوزش میخواهم.
همنشین بهار
ترور سپهبد رزم آرا در مسجد سلطانی
(بخشهای ۱ و ۲ متصل)
www.youtube.com
|