اتحاد بین دموکراسی خواهان ایران، چگونه؟
علی سالاری
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٨ تير ۱٣٨۵ -
۲۹ ژوئن ۲۰۰۶
طی دههً گذشته، نسیم فرح بخش دموکراسی خواهی سراسر ایران را فراگرفته و از کافه های روشنفکری و کافه نت ها، تا کوچه پس کوچه های شهرها و روستاهای سراسر ایران را در نوریده است. بحث های روشنفکری و آکادمیک حول دموکراسی، در تالارهای دانشگاه تهران تا حجره های حوزه های علمیه، و از بیت رهبری ولایت مطلقهً فقیه تا دفتر مدعی سلطنت، نخود هر آش، نقل هر مجلس، و گرما بخش هر محفلی شده است. اما دور از حوزهً دعوا بر سر قدرت و رهبری، بسیاری در این سالیان شبانه روز تلاش کرده و مبارزه کردند، دار و درفش و ترور و زندان را بجان خریده و هستی بر سر آزادی، دموکراسی و حقوق بشر نهاده اند، برخی دیگر نیز به خیال موج سواری علم دموکراسی برداشته اند. براستی در این آشفته بازار، برای رسیدن به دموکراسی معیار و شاخص ها را در کجا باید جست؟ مرزها را در کجا استوار کنیم؟ و اتحادها را چگونه شکل دهیم؟ اتحاد عمودی، افقی و یا موازی، کدامیک؟
شکل بندی نیروهای سیاسی مدعی دموکراسی خواهی در ایران امروزه یک تقسیم بندی عمودی را نشان می دهد. باند مصباح یزدی می گوید دموکراسی، بی دموکراسی، خدا و امام زمان با باند ماست، و همین ما را بس! دفتر رهبری می گوید دموکراسی اسلامی تحت رهبری مطلقهً حضرت آقا ولا غیر! و این حلقهً خودی دموکراسی اسلامی انقدر تنگ است که عملا بجز باند مصباح و سپاه پاسداران در آن جا نمی گیرند !
دموکراسی خواهان دیگر اصلاح طلبان حکومتی هستند که عاشق جمال آقا هستند، ولی بشرطها و شروطها! بهمین دلیل مشروطه خواهند. آنها حتا در این مورد تقیه را واجب ندانسته نشان داده اند که "حرف مرد یکی است"، بهمین دلیل هرچند ولی فقیه مشروط نشد و با "کودتای سپاهی" دکشان کرد، ولی باز هم اصرار دارند که اهل مشروطه اند! این گروه نیز اگر چه شعار ایران برای همهً ایرانیان می دهد، ولی از آنجا که نه زیر چتر ولایت مطلقهً فقیه جا گرفت و نه جرأت اعلام خروج از خیمهً نظام را دارند؛ خلاصه از خیمهً ولایت رانده و از تشکیل جبهه دموکراسی خواهی با دموکراسی خواهان خارج از نظام باز مانده اند، چون کسی را نمیابند که یک خیمهً بی بنیاد دیگر را علم کند. آنها که حس ششم اقتصادی خوبی داشته اند بسر کار و کسب برگشته اند. برخی در تردد بین دادگاه وزندان و دفترکارشان غبطهً دوران امام راحل را می خورند و برایش زیر لب سه تا صلوات می فرستند. و برخی دیگر هم شغل شریف خانه داری، می بخشید خانه نشینی، پیشه کرده، بچه ها را تر و خشک کرده راهی مدرسه، و خانمها را برای تشکیل جامعهً مدنی جلو فرستاده اند، در سکوت و تنهایی خانه، با خدایشان خلوت، و با خودشان درد دل می کنند! بسیاری از آنها خودشان را، و دیگران آنها را، بخاطر خودسانسوری مذمّت می کنند !
نیروی سوم دموکراسی خواهی، همان اپوزیسیون عمدهً رژیم است که در شورای ملی مقاومت ایران گرد آمده اند. این نیرو هم شاخص عمودی را با مرزبندی قاطع، هم با نظام ولایت مطلقه فقیه، و هم نظام سلطنتی استوار کرده است. این موضوع با گفتهً معروف مسئول شورا، آقای مسعود رجوی مبنی بر "نه شاه و نه خمینی" بعنوان مرزبندی سیاسی خدشه ناپذیر ترسیم شده است. حرفشان هم از اول این بوده که "افعی کبوتر نمی زاد" ، اگر هم بزاد (مثل اصلاح طلبان حکومتی) حتما نافرجام است، چرا که دموکراسی با ماهیت ارتجاعی رژیم سازگار نیست .
نیروی بعدی در واقع اصلاح طلبان خارج از نظام هستند که در دو شورای جمهوری خواهان ملی، و جمهوری خواهان سکولار و لائیک گرد هم آمده اند. در حالیکه این هر دو نیرو بنظر می رسد که با سلطنتها مرزبندی دارند ولی در مورد حد اقل گروه اول مرزبندی آنها با رژیم کمرنگ تر است، چرا که از نظر آنان رژیم خودش جمهوری است. طی یکسال گذشته که کفگیر اصلاحات به ته دیگ خورده برخی از این دوستان هم گویی سر خورده شده اند، و بسر کارو کسب و زندگی خود برگشته اند و دیگر حرکت چشم گیری از آنها دیده نشده است .
گروه بعدی بابتکار دکتر حسین باقر زاده تشکیل شده و به منشور81 شناخته می شوند. حرف اقای باقرزاده هم این است که دعوا بر سر نوع حکومت (منظور سلطنت) را کناربگذاریم و با سلطنت طلبان هم وحدت کنیم. معتقدین به این رویکرد اخیرا نشستی در لندن داشته اند و به خیال اینکه طرحی نو در انداخته اند، اقبال سیاسی این ایده را تست می کنند .
آقای اکبر گنجی زبان گویای اکثریت نیروهای دموکراسی خواه خارج از نظام، در داخل ایران هستند، و به اعتبار مقاومت تحسین برانگیز تحمل زندان و هفتاد روز اعتصاب غذا،( جا دارد هر کجا نامی از گنجی می آید، از تلاشهای بویژه خانمشان در آن دوران نیز یاد و تقدیر نمود) مورد اقبال عموم نیروهای آزادیخواه و دموکرات می باشند. ویژگی منحصر بفرد اکبر گنجی اصرار او بر مبارزهً مسالمت آمیز و مقاومت مدنی است. آنطور که ازآخرین صحبت های اکبر گنجی با رادیو فرانسه برمی آید، نظام ولایی را سلطانی می داند، و خواهان تکرارسلطنت در ایران نیست و جمهوریخواه می باشد .
همانطور که از توضیح مختصر بالا برمیاید، در یک جمع بندی کلی، بنظر می رسد که اولاً برسر کلیات حقوق بشر و دموکراسی، کما بیش توافقی نا نوشته بوجود آمده که مبارک است. اختلافات اصلی که در عمل بارزشده اینست که چگونه و توسط چه کسی؟ بعبارتی، بحث قدرت و رهبری که پیش می آید کسی اهل کوتاه آمدن نیست. این وضعیت تداعی همان ضرب المثل ایرانیست که "صد (هفت) درویش در گلیمی بخسبند و دوپادشاه در اقلیمی نگنجند". اینجاست که ستونها و شاخص های عمودی خلل ناپذیر برافراشته می شوند و بعبارتی اختلافات لاینحل رخ می نمایند .
از طرف دیگر شعار اتحاد، اتفاق و همبستگی، شعار همهً جبهه بندی های فوق از ولایت فقیه تا سلطنت طلبان، از مشروطه خواهان ولایی تا مشروطه خواهان سلطنتی، از جمهوری خواهان مذهبی تا عرفی می باشد. ولی فقیه می گوید: شما دموکرات باش ولی رهبری با من، بعبارتی اول تمامیت نظام و ولایت فقیه را بپذیر بعد فقیه سالاری با من. ولی فقیه در عمل برخلاف ادعاهایش دموکرات نبوده و مانند شاه سابق دنبال یک دست کردن حاکمیت بوده است. تمام نهادهای مستقل مدنی و احزاب را منحل و بی خاصیت کرده، با جنبش دانشجویان و کارگران و زنان و اعتراضات حق طلبانهً اقوام و اقلیت ها برخورد قهر آمیز را تجویز کرده است. بدیهی است که هر ناظر خارجی خواهد گفت آخر ما دم خروس را باورکنیم یا قسم حضرت عباس را، مردم عای هم که این دوگانگی بین حرف و عمل واعظان منبرنشین را با گوشت و پوستشان لمس کرده اند، مدتهاست که عطای ادعاهای ولی فقیه را به لقایش بخشیده اند .
نباید فراموش کرد که نظام سلطانی ولایت فقیه، اولا مذهبی (مستبد و قرون وسطایی) است و دوم نفتی (وابسته به درآمد نفت و نه مردم، و بنا براین بلحاظ اقتصادی وابسته است) و سوم پلیسی (سرکوبگر) و چهارم الیگارشی (چند سره) است. واقعیت استبداد ولایی از دست بدست هم دادن مکانیسم های مربوط به ویژگی های فوق است که به شکل امروزیش در آمده است و بسیار ساده سازانه است که فقط یک ویژگی آنرا عمده کنیم. بهمین دلیل، مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر، الزاماً مبارزه ای همه جانبه نیز می طلبد. کشورهای صنعتی که از خاورمیانه فقط انرژی آنرا می خواهند تا قبل از حادثهً یازدهم سپتامبر این منطقه را مذهبی-نفتی می خواستند. بعبارتی مذهب را بخاطر نفت تقویت می کردند چرا که مذهبیون را کم هزینه ترین در برقراری استبداد سیاسی و نیازمندترین در اقتصاد می دانستند. تنها بعد از یازدهم سپتامبر، و حال روشدن برنامهً اتمی و حمایت از تروریسم رژیم، متوجه شده اند که این مذهبیون چنانچه دستشان برسد، بیرق جنگ صلیبی و ادعاهای امپراطوری مذهبی دیگری را برمی افرازند .
شورای ملی مقاومت هم تاجایی که بخاطر دارم می گوید، اول مصوبات شورای ملی مقاومت و رهبری مجاهدین را بپذیرید، بعد "نه شاه و نه خمینی" را، آنگاه بعد آزادی، همراه دیگر انقلابیون تصمیم خواهیم گرفت چه کسانی را دموکراسی خود بپذیریم. بدیهی است که نباید انتظار داشت آزادیخواهان وطن، بویژه مجاهدین، با موج سواران تازه از راه رسیده که هنوز هیچ آزمون و امتحانی در راه ادعاهایشان پس نداده اند، و نیز با مستبدین دیروز و حاکمان امروز دریک ناو همبستگی بسوی سرمنزل دموکراسی سوار شوند، زیرا که قبلا تجربه کرده اند که بعد از پرداخت بهای عبور قایق از طوفانها و سختیهای راه، وقتی به مقصد رسیدند، گواهی سرنوشت مجاهدین صدر مشروطه و نیز انقلاب ضد سلطنتی، آنها را از دم تیغ خواهند گذراند. بنا براین وسواس دارند که اینبار موج سوار کم مایه و بی مقداردیگری را به رهبری نرسانند تا بمحض چشیدن لذت شهوت قدرت و ثروت، به دیکتاتور خونخوار دیگری بدل شده و خون آزادیخواهان نسلی دیگر را بر زمین ریزد. بنا براین استواری قدم آنان، در این زمینه، چیزی از قرب دموکراسی خواهی آنان نمی کاهد. چالش پیش روی مجاهدین و عموم نیروهای انقلابی چپ ایران بطور عام، همان معضل عبور از دستگاههای فکری دوران جنگ سرد و نصب العین قراردادن موازین دموکراسی و حقوق بشر می باشد .
آقای حسین باقرزاده، بانی منشور 81، پیشنهاد اتحاد افقی بین نیروهای اپوزیسیون دارد که تلاش قابل تقدیری است در اینکه اگر بتوانند افراد و نیروهای غیر فعال را جذب و فعال کنند. ولی فکر می کنم در اینکه بقیه را بخواهند زیر چتر آن منشور برده و همکاسهً سلطنت طلبان کنند، ایدهً درستی نیست. ایشان پیشنهاد می کنند که نیروهای آزادی خواه و دموکرات و فعالان حقوق بشری، در عین حفظ هویت مستقل خود، اعم از سلطنت طلب و جمهوری خواه، اختلاف بر سر نوع حاکمیت را کنار نهند و بر سر حد اقلها به وحدت برسند. بدیهی است که این پیشنهاد نمی تواند از طرف سه نیروی عمدهً دموکراسی خواه دیگر مورد استقبال قرار گیرد. نخست جمهوری خواهان که حاضر نیستند رهبری جنبش را به دست یک فرد غیر انتخابی دیگر، فرزند شاه سابق، واگذار کنند که در آینده خود و یا نسل های آینده مجبور باشند آنرا مشروط و دموکرات نمایند. اساساً ایدهً مشروطیت زمانی موضوعیت پیدا می کند که مثل انگلیس و سایر دموکراسی های با نظام سلطنتی، شاه و یا سلطان حاکمی بدست خود و در زمان حاکمیتش به دموکراسی تن دهد، نه اینکه یک آدم معمولی و بی اعتباری را خودمان برداریم و شاه کنیم و بعد هم مجبور باشیم اورا مشروط و محدود کنیم. مگر شیر نارگیل خورده ایم !
این ایده، از طرف شورای ملی مقاومت هم که مرزبندی خلل ناپذیر "نه شاه و نه خمینی" را دارند، قابل استقبال نیست. دموکراسی خواهان حکومتی اعم از مشروطه خواه و یا مدعیان دموکراسی اسلامی نیز بدیهی است که با آن مخالفند. در این بین تکلیف دموکراسی چه می شود؟ آیا باید منتظر ماند تا آن وحدت افقی مدّ نظر این دوستان بین نیروهای دموکرات بوجود آید بعد وارد عمل شد؟ براستی چاره چیست؟ چطور بتوانیم از هرز روی نیروها، با هر هویت و گرایش و تشکل و جبهه ای، در راه دموکراسی جلوگیری کنیم؟ چطور هر آرزو و گرایش و نظر خیر برای حاکمیت مردم را در عمل بکارگرفته به ثمر نبشانیم. چگونه دموکرات بودن را از وضعیت کالای عتیقه و لوکس به کالای رقابتی و قابل دسترس همگانی تبدیل کنیم؟
فکر می کنم برای یافتن راه حل نخست باید در برداشت خود از دموکراسی تجدید نظر کنیم. روشن است تا زمانیکه از دموکراسی بوی قدرت و رهبری به مشام برسد، نیروهای دموکراسی خواه ایرانی باز هم بر سرآن حاضر به مصالحه نبوده و نخواهند بود. حال آنکه دموکراسی در اساس انتقال دوره ای مسئولیت هایی است که پاسخگو، قابل حسابرسی و شفاف باید باشند. یعنی دموکراسی اصل دعوا را از میان برمی دارد. بدین معنی که دموکراسی اساس اعتقاد به رهبری متمرکز و وجود قدرت سیاسی را زیر سوال ببرد. نویسندهً فرانسوی کلود لفورت در کتاب "فرم سیاسی جوامع مدرن: بوروکراسی، دموکراسی و توتالیتریسم (صفحه 21) بدرستی توضیح می دهد که چگونه در دموکراسی های مدرن امروزی رقابت آزادانه، مکانیزم ها و کنترل کننده های قدرت و رهبری، ایندو را طوری مشروط و محدود کرده است که در عمل هیچکس حق ولایت و وراثت بر مردم را ندارد. بقول لفورت، جای قدرت و رهبری در نظام دموکراسی همیشه خالی empty place"" است .
با چنین برداشت بغایت درست ، مترقی و انسانیی از دموکراسی، می توان نتیجه گرفت: آنها که موضوع دعوا را بر سر تصاحب رهبری و قدرت می فهمند، در واقع دموکرات نیستند. در مناسبات دموکراسی، همهً اجزای جامعه بطور دینامیک باید فعالانه، و نه فقط در انتخابات، در قدرت و رهبری سهیم باشند. در دموکراسی بر سر قدرت و رهبری رقابت هست ولی جنگ و دعوا نیست، قاضی نهایی نیز جامعهً مدنی و مدرن و مردم آگاه آنند. رقابت سازنده در خدمت به هدفی واحد، نه با اتحاد افقی (و در نوردیدن همهً مرزبندیهایی که بدلیل دیدگاهها و منافع متفاوت در هر جمع و جامعه باید باشند و رقابت بین آنان لازمهً رشد و تعالی فرد و جامعه است) نه اختلاف و جدایی خلل ناپذیرعمودی و دشمن دیدن هرآنکه غیر خودیست؛ بلکه به موازات همدیگر، آنهم بسوی هدفی واحد (دموکراسی و حقوق بشر) سمت گیری می کند. نیروهای موازی وقتی هدف واحدی داشته باشند، مثل خدمت به مردم، تحقق آزادی، دموکراسی و حفوق بشر در پروسهً عمل بهمدیگر نزدیک ترشده به وحدت می رسند، حال آنکه نیروهای موازی وقتی هدفشان بدست گرفتن قدرت و رهبری، مانند آنچه در درون رژیم جریان دارد، روز بروز از هم دورتر می شوند، تا آنجا که شکاف بین آنها به جدایی می انجامد. بعبارتی خطوط موازی که در نظر و عمل بسوی آزادی و دموکراسی هدفگیریکرده اند، لاجرم در پروسهً عمل با هم تلاقی خواهند کرد. این همان رمز و راز ماندگاری دموکراسی در حل مسالمت آمیز مسئله قدرت و رهبری می باشد. اتفاق در عین تنوع، همکاری در عین اختلاف اتحاد ساز است ولی متحد کردن همه با هم و نفی اختلاف سلیقه ها، دیدگاه ها و منافع باعث تفرقه بوده است .
بنا براین، اختلافات مبارک و لازمهً رشدند، به شرطی که بکارگیری قهر و سرکوب را تجویز نکنند؛ بشرط اینکه بجای تمرکز روی قدرت و رهبری، برسر اعتقاد، ترویج و عمل به پرنسیبهای دموکراسی و حقوق بشر، با هم همکاری کنیم. بعنوان مثال از حقوق زندانیان سیاسی، حقوق ضایع شدهً زنان، کارگران، دانشجویان، دستگیرشدگان اعتراضات هموطنان آذری، همه و همه (در ورای مرزبندی های جمع و تشکل و حزب و شورا و جبههً خود) یک صدا دفاع کنیم. بیانیه ها و یا دامنهً فعالیت ها اگر به سرنوشت مردم و مملکت مربوط است، از دیگران نیز دعوت کنیم تا درنظر، طرح، و عمل سهیم شوند. اینگونه درپروسهً عمل، جنبش دموکراسی خواهی، کادرهای ورزیده خود را باز خواهد یافت. آری، نا برده رنج گنج میسر نمی شود، مزد گنجی شایستهً اوباد که بهای اعتقاد به آزادی و دموکراسی را مثل بسیاری دیگر از فرزندان مجاهد و آزادیخواه ایران زمین پرداخته و می پردازد. باید باور کنیم که دموکراسی با "همه با هم" و تحت رهبری یک رهبر فرزانه بدست نمی آید، با منم منم هم کاری درست نمی شود. وقتی همه با هم برای رسیدن به هدفی واحد بسوی سرمنزل دموکراسی مبارزه و تلاش کنیم، در پروسهً تلاش، لاجرم تشکل مطلوب و وحدت عملی را بازخواهیم یافت. در افق چنان مبارزه ای می توان بردمیدن سپیده دم آزادی و دموکراسی در سراسر ایران و برای همهً ایرانیان، با هر تعلق قومی و زبانی، مذهبی و غیر مذهبی، و با هر نگرش ایدئولوژیک را بشارت داد. داستان رسیدن به قلهً آزادی و دموکراسی مردم ایران، داستان سفرمرغان عطار نیشابوری را در خاطر زنده می کند،آنگاه که سیمرغ آزادی به سرمنزل دموکراسی رسید خواهیم دید که آنرا نه یک مرغ بل سی مرغ به ارمغان آورده اند .
پنجشنبه، 2006/06/29
G_alisalari@hotmail.com
( قابل توجه دوستانی که این سلسله مقالات را دنبال می کنند، می توانید نوشته های مرا در وبلاگ "گذار به دموکراسی" به آدرس : http://www.gozarbedemocracy.blogspot.com دنبال کرده و در بخش کامنت نظرات موافق و مخالف خود را بیفزایید .)
(1) Claude Lefort (1986), "The Political Forms of Modern Society: Bureaucracy, Democracy, Totalitarianism", Edited and Introduced by John B. Thompson Polity Press, First published in the United Kingdom- 19fl/I Polity Press, Cambridge,
|