یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

هموطن ما متهمیم! - امید حبیبی نیا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ مرداد ۱٣۹۰ -  ۱۶ اوت ۲۰۱۱


روزگاری بود که در این مملکت باید هر چیزی پیرو منش و آئین یک قاعده کلی بود. هر چیزی یا باید سیاه بود یا سفید. حد وسطی وجود نداشت. اما زمانه عوض شده و دیگر نمی توان با تفکر قالبی از جوان امروزی انتظار داشت که همه چیز را دربست و درهم بپذیرد.

روزگاری بود که هر روایتی فقط یک نسخه داشت اما زمان گذشت و ما حتی به روایت های چند نسخه ای نیز شک کردیم.

روزگاری بود که فقط یک نفر حرف می زد و همه گوش می کردند و اگر هم کسی «نق» ی می زد دیگران نهیب ش می زدند که «ساکت! حالا وقت نق زدن نیست! بگذار حساب این یکی را برسیم و بعد...» و آن بعد که هیچ وقت سر نرسید هیچ، سر هر دو بردار رفت.

روزگاری بود که مخاطب فقط در حکم پامنبری بود و یا حکم نوچه و مرید را داشت که به اشاره مرشد دمار از روزگار «مخالف» در می آورد.

روزگاری بود که...

اما اکنون چرخ روزگار چرخیده است، سی و سه سال از زمانی که ملت تصویر «امام ش» را روی ماه دید و برخی روشنفکرانمان نیز که بر نردبان چشمان کوردلی خود به نظاره ماه پرداخته بودند همرنگ جماعت شدند و تصدیق کردند که تصویر امام شان بر ماه نقش بسته، گذشته است.

تاوان این همرنگی و همسویی آن برخی از روشنفکران اما جز حسرت و حیرتی از آن صبح نابجا نبود.

اما بودند کسانی که سوار موج نشدند و گفتند که استبداد نعلین از استبداد چکمه خطرناک تر است، سزای اینان اما جز دشنه و طناب و سرب داغ نبود.

چرخ روزگار چرخید و چرخید تا به امروز رسیدیم، بار دیگر جنبشی رخ نمود که می توانست تاروپود نظامی درنده خو که برپایه مذهب، ابتدایی ترین حقوق افراد یک ملت را به اسارت کشیده درهم بکوبد و باز گروهی برموج سوار شدند تا از این میان کلاهی برای خود بسازند.

کاسه های گدایی بردست به در وزارتخارجه این دولت و آن دولت روانه شدند. کسب و کار رسانه ای خود را به مدد موج سواری بر افکار عمومی «انبوه خلق» و پوپولیسم مبتذل حزبی شان رونق بخشیدند و لشگر اصحاب خود را به خارج از کشور فراخواندند.

بار دیگر «نقش عوضی» بر حریم ماه زدند، دروغ متاعی شد پرطرفدار. خلایق نیازمند داستان های مهیج و پر سوز و گداز و سکسی بودند.

پس لشگریان به کار شدند، «شهدای قلابی»، «قربانیان تجاوز قلابی» و «داستانهای جمیزباندی قلابی» از خطرات و فرارهای بزرگ شان ساختند.

و آنان که قربانیان واقعی تجاوز بودند بار دیگر با این لاطائلات مورد تجاوز قرار گرفتند، آنان که گمنام در گورهای فراموش شده شان به خاک سپرده شده بودند بار دیگر هدف تک تیراندازان قرار گرفتتند، آنان که زندان رفته و شکنجه شده و فراری و آواره بودند بار دیگر با این افسانه بافی ها مصیبت زودباوری ملت را بر جسم و روان خود یافتند.

و ما می دانستیم!

ما می دانستیم آن کسی که خاطرات می نویسد دروغ می گوید!
ما می دانستیم آن کسی که شهید قلابی می سازد دروغ می گوید!
ما می دانستیم آن کسی که خود را قربانی جلوه می دهد دروغ می گوید!

ما نشانی ها را می دانستیم، گور شهیدان را سراغ داشتیم و چهره قربانیان را می شناختیم و...

سکوت کردیم!

ما سکوت کردیم، چون نمی خواستیم آب به آسیاب دشمن بریزیم! به ما گفتند: «هیس! حالا که وقت این حرفها نیست!

کیهان فردا تیتر می زند. حالا بگذار حساب رژیم را برسیم و بعد...»

اگر آهسته نقی زدیم که نشان بدهیم سکوتمان از سر رضایت و همدستی نیست برایمان دار و دسته راه می انداختند. ما را «عوضی و مشکوک و تفرقه برانگیز» می خواندند و برایمان «مامور» می فرستادند که ساکت مان کنند یا که گوشه نق زدن مان را به هم بزنند.

بلندگوها را به تمامی به کف آورده اند؛ در آنها یا فرمان حمله به مخالفان می دهند یا با تکیه بر هواداران سینه چاک کم سن و سال شان رجزخوانی و دروغ بافی می کنند.

در هر رسانه ای از بزرگ تا کوچک ش، هیئتی وار اصحاب و سینه چاکان خود را وارد کرده و به اسم «روزنامه نگار» جا زده اند تا فقط یک صدا باشد.

دار و دسته تازه از راه رسیده در خارج از کشور که گاه پاسپورت به دست با مهر خروج قانونی در صف رای در برابر سفارتخانه های جمهوری اسلامی مشت حواله مخالفان جمهوری اسلامی می کنند و گاه عقربه های ساعت شان را به وقت جماران تنظیم می کنند، همگی می دانند که برای چه احضار شده اند و «بی ترمز» بر همان راهی می روند که برایشان مقدر شده است.

جنجال و هیاهو می کنند تا اگر به فرمان مرشد کسی تحریم شد یا گوشمالی، دیگران جرات نکنند نق بزنند.

در این آشفته بازار البته که دشمن ریشخندمان می کند، گروهی را به بازی می گیرد و به ملت چنین می نماید که همه اپوزیسیون و همه روزنامه نگاران خارج از کشور ساده لوح و منفعت جو هستند، گروهی هستند که هدف برایشان وسیله را توجیه می کند و دعوا بر سرلحاف ملاست!

و ما باز سکوت کردیم تا دشمن سوءاستفاده نکند!

روشن نیست پس از این همه سکوت دشمن باز چه سوءاستفاده دیگری می تواند بکند که تا به حال نکرده است!

روشن نیست سکوت ما در برابر دروغ و فرصت طلبی و دسیسه های گروهی که با هزار بند و ریسمان به «قدرت» وابسته اند تا به کی قرار است فرصت ها را از چنگ ما برباید و ما را به تاکتیک هایی از نوع «اسب تروا» یا جنگ و دعوا بر سر «انجمن روزنامه نگاران» سرگرم کند.

روشن نیست سکوت ما در برابر تحریف تاریخ و واقعیت چگونه می تواند شهد تاریخ را از گندچال دهان هر دو جناح رژیم اسلامی نجات دهد.

ما سکوت کردیم و در ازای این سکوت بزدلانه سزاوار طعن و لعنت نسل های آینده هستیم، از همان سیاق که اکنون ما بر برخی روشنفکران سال پنجاه و هفت روا می داریم.

هموطن ما متهمیم!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست