• در رویاهایم
عشق می ورزم
در رویاهایم
به جنگ غول ها می روم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٨ مرداد ۱٣۹۰ -  ۱۹ اوت ۲۰۱۱

 
 
در رویاهایم
عشق می ورزم
در رویاهایم
به جنگ غول ها می روم
در رویاهایم
معشوقه ی خیالی را
از چنگ راهزنان می رهانم

اگر صدای مرا می شنوید
که دارم با خود سخن می گویم
یا در برابر حریف
رجز می خوانم،
مبادا
مبادا
مبادا که بگویید:
دیوانه است!

آخر چه فرق می کند مگر برای شما
سودی برای شما دارد
که جام شرابم را
قوطی ی نوشابه بخوانید
یا کوزه ی شراب را
فلاسک چای؟
کمی به کودکی خود برگردید:
این، ویژگی مشترک آدم تنها
با کودکان بازیگوش است

من، گرم کارزار نهایی شده ام
در خود به جنگ رسولانی رفته ام
که عشق را گناه دانستند
و، جام زهر خود را
در کام خدایان عشق چکاندند

این، جنگ داخلیست
در آن اسیر نمی گیرند
پیروز می شوی
یا کوزه ی شراب تو بر سنگ می خورد

در خود شکست می خورم وُ
پیروز می شوم
در خود حریف را
به خاک می اندازم
در خود به خاک می افتم
و اسب لاغر من
رخش رستم است!

نگاه تان چرا نگران است؟
مرا به هیچ کس نیازی نیست
نه در آسمان ها
نه روی زمین
گوینده و مخاطب خویشم
و پاسخ خود را، نیز
از دهان خویش
می شنوم.
این، اوج خودکفاییست!

عمری به جنگ برون رفتم
تنها شدم
اکنون به جنگ درون مشغولم
خونین ترین نبرد من این است

حتا نیاز ندارم که باورم کنید
من خود به آنچه که می گویم،
باور دارم
آیا همین کافی نیست؟

فرصت، برای آغازی دیگر،
از دست رفته است
هنگام آن رسیده، که دیگر
در سینمای رویاهایم بنشینم
تا آن زمان که پرده بر افتد.

از رفتن ام
به صحنه ی نهایی این جنگ
باز ندارید
آنجا، زنی به سراغم خواهد آمد
که دسته گلی هم به دست دارد
و، از بیان عشق خود به من
در پیشگاه مردم عوام نمی ترسد
و شاخه گلی را که به او دادم
در آینه های تمام شهر
تکثیر می کند.

آنجا به جستجوی زیبایی ها هستم
تا صحنه ی نهایی این بازی
معنایی هم داشته باشد.

این آخرین نبرد من است
دست مرا نگیرید
تا ضربه ی نهایی را
بر دشمنی، که عمریست
با من به جنگ و گریز است،
وارد کنم!

معشوقه ی خیالی
از چهره ام غبار وُ خون وُ عرق را
کنار خواهد زد
و، زخم های مرا خواهد بوسید
من چشم های خسته ی خود را
در سایه موهای پریشانش
خواهم بست.

آلمان؛ ۱۹ اوت ۲۰۱۱