یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

رساله‌ای موجز در باب فرعون‌شناسی - مهدی معتمدی مهر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۴ شهريور ۱٣۹۰ -  ۲۶ اوت ۲۰۱۱


از ماه مبارک رمضان به عنوان ماه قرآن یاد می‌شود. خدا را سپاس که رمضان ۱٣۹۰، زمینه‌‌ی نهایی شدن و انتشار یادداشت حاضر را فراهم آورد. کندوکاوی در آیات قرآن مجید، پیرامون شناخت‌شناسی فرعون آشکار می‌سازد که تکبر، خودبزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی، کیش شخصیت، استبدادرای، خودشیفتگی، احساس حقارت، تفرقه‌افکنی، عهدشکنی، فرافکنی، کوته‌بینی، اندوه‌گستری، خشونت‌ورزی، جنایت‌پیشگی، ناتوانی از درک وضعیت، قدرت‌محوری، ناکجاآبادگرایی، مسوولیت‌گریزی، گمراهی و گمراه‌سازی، محافظه‌کاری، تحجر و واپس‌گرایی از جمله ویژگی‌های اخلاقی، اعتقادی و سیاسی این حاکم خودکامه‌‌‌ بوده که روزگاری در میان مرزهای تاریخ و اسطوره، می‌زیسته است. بازخوانی حکایت موسی و فرعون و شناخت ویژگی‌های قهرمان منفی داستان، به عنوان یک کلیشه‌ی واجد خصوصیات قراردادی که ظاهراً غیرواقع می‌نماید و اصولاً طرح بحث فرعون‌شناسی تا چه حدی در زمانه‌ی ما قابل طرح بوده و ضروری است؟ متاسفانه، نویسنده‌‌ی متن حاضر قاصر از پاسخ‌گویی موجز است و پاسخ بدین پرسش را به تنوع دریافت‌های خوانندگان پس از مطالعه و پیگیری متن حاضر واگذار می‌کند

مقدمه:

داستان‌خوانی از جمله سنت‌های پسندیده‌ای است که از دیرباز در سراسر جهان مرسوم بوده است و به رغم آن که امروزه، گاهی تصور و یا به نادرستی بیان می‌شود که تنها برای کودکان باید قصه گفت، شاهنامه‌خوانی و یا نقالی‌های قهوه‌خانه‌ای از جمله شواهد این مدعا محسوب می‌شوند که خواندن داستان برای بزرگ‌سالان، هم می‌تواند مفید باشد و هم ضروری. تم‌ داستان‌های هزار و یک شب، لیلی و مجنون و خسرو شیرین نظامی، حکایات گلستان سعدی، سفرنامه‌های عرفانی عطار و یا حماسه‌های هومر فراتر از مفاهیمی است که در هر دوره‌ی زمانی برای کودکان مناسب فرض شود. در تورات ( بخش‌هایی از عهد عتیق ) و قرآن مجید نیز داستان‌های فراوانی به چشم می‌خورند. یکی از این داستان‌ها که البته قرآن از آن به درستی با تعبیر قصص یاد می‌کند، داستان موسی (ع) است. قرآن، ذکر حکایات و مثل‌ها را موجب بیداری و عبرت مردم دانسته و اعلام می‌دارد که: خداوند به منظور آگاه‌سازی مردم، ابایی ندارد که حتی پشه‌ای و مانند آن را به مثل آرد. ( ان الله لا یستحیء ان یضرب مثلا ما بعوضه – بقره‌، آیه‌ی ۲۶ ) و البته طرح این پرسش، بی‌جا نمی‌نماید که این حکایات و قصص تا چه حد منطبق بر واقعیات می‌باشند؟ آیا قصص پیامبران، صرفاً زاده‌ی باورهای عقیدتی و مذهبی بوده و یا یک سر، منطبق با حقایق تاریخی هستند؟

پاسخ به این سوال، به راحتی امکان‌پذیر نیست. از یک سو دانسته‌های بشر از وقایع کهن تاریخی و به ویژه دوران پیش از عصر صنعت چاپ، قطعیت نداشته و ورود در جزییات، چندان نمی‌تواند مورد وثوق و تایید علمی قرار گیرد و از سوی دیگر، پرسش بنیادین آن است که رسالت اصلی کتابی آسمانی مانند قرآن چه می‌تواند باشد؟ چنان‌چه تاریخ‌نگاری را رسالت اساسی کتاب یاد شده، محسوب داریم، چاره‌ای نیست جز آن که شرح قصص مندرج در آن را یک به یک و مو به مو، صرفنظر از اعتبار و تایید تاریخی آن، مورد تایید قرار دهیم، لیکن چنان‌چه هدایت بشر را همان‌گونه که قرآن ادعا می‌کند، به عنوان رسالت اصلی آن کتاب مد نظر قرار دهیم، آن‌گاه، صحت کلیت و جوهر داستان‌ها و جهتی که پیش روی اندیشه‌‌ی خواننده مطرح می‌سازند، می‌تواند و باید مورد بررسی قرار گیرد. از همین رو، اگرچه به زعم باورمندان به دین و به استناد آیه‌ی شریفه‌ی "ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک، ماکنت تعلمها انت و لاقومک من قبل ـ هود،۴۹"، داستان‌های قرآن مجید، جملگی بیان حقایق هستند اما نباید و نمی‌توان معیار صحت قصص یاد شده را با شاخص‌های مکاتب واقع‌گرایی هنری یکسان دانست.

رئالیسم ( واقع‌گرایی ) مکتبی است ادبی در رمان و نمایشنامه که خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسیسم را از بین می‌برد و به مشاهده‌ی واقعیت‌های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل و بیان تشریح و تجسم آنها می‌پردازد. هدف حقیقی رئالیسم، تشخیص تأثیر محیط و اجتماع بر واقعیت‌های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق " تیپ‌هایی " است که در اجتماع معینی به وجود آمده‌‌اند. از این روست که کار نویسنده در این مکتب به کار یک مورخ نزدیک می‌شود.
شخصیت، تیپ و یا چهرمان از ارکان اصلی هر داستان است. ضعف در شخصیت‌پردازی می‌تواند ضربه‌ی جبران ناپذیری به داستان بزند. هر چقدر داستان به لحاظ سوژه و انتخاب واژگان قوی باشد، بدون یک شخصیت‌پردازی خوب نمی‌تواند داستانی منسجم ارزیابی شود. شخصیت‌های داستانی گاه ساده، گاه پیچیده و گاهی قراردادی یا کلیشه‌ای تصویر می‌شوند. اشخاص قراردادی یا کلیشه‌ای عموماً در داستان‌های قدیمی بیشتر وجود داشته‌ و همواره به یک شکل ظاهر می‌شده‌اند. خوب ِ خوب و یا بد ِ بد بودند و یا مشخصات ظاهری قابل پیش‌بینی داشتند.

در رئالیسم، هنرمند سعی دارد واقعیت‌های دنیای پیرامون خویش را همان‌گونه که به چشم می‌آیند و همان‌گونه که برای سایر انسان‌ها قابل رویت هستند به نمایش در آورد. به عبارت دیگر در این سبک، نویسنده آن‌چه را که به چشم مشاهده می‌کند، بدون هیچ‌گونه اغراق یا دخالت احساسات شخصی خویش به تصویر می‌کشد. بنابراین به رغم آن که اخلاق به معنای خلق و خو، کردار، و افکاری که عمل از آن‌ منتج می‌شود، از ارکان اصلی شخصیت محسوب می‌شود، اما آن‌چه امروز در ساختن و تراشیدن شخصیتِ یک روایت، اصل است، نسبی بودن اخلاق و خلافِ گفته‌ی ارسطو، زیرپوستی بودن خصوصیات شخصیتی است تا لذت کشف بیش‌تری برای مخاطب باقی بگذارد. باز هم خلاف گفته‌ی ارسطو، اشخاص ِداستان و قهرمانان داستان‌های رئالیستیک، نباید لزوماً سیرت‌های یک سره پسندیده و یا حتی یک سره ناپسند داشته باشند، چرا که در باورپذیری‌شان خدشه وارد می‌شود.

قهرمان نقش منفی داستان موسی، فرعون است. البته باید توجه داشت که عصر تدوین این داستان، پیش از پیدایش اندیشه‌ و مکتب رئالیسم بوده است و به واسطه‌ی رمزگونگی و وجه نمادین آن و همچنین تشابهاتی که بین روایت قرآن با بخش‌های اسطوره‌ای تورات یافت می‌شود، به رغم آن که یافته‌های تاریخی و باورهای دینی، تکیه بر وقوع این حوادث و صحت اصل حکایت موسی و فرعون دارد، وجود و لزوم دقیق شاخص‌های واقع‌گرایی در این داستان، مبتنی بر معنایی رئالیستیک، انتظاری نابه‌جا به شمار می‌رود. از همین رو به رغم آن که امروزه آموخته‌ایم که در عالم واقع، هیچ کس به تمامی بد و دیگری یک سره خوب نیست و به عبارت دیگر، انسان موجودی خاکستری است، درست به رنگ سلول‌های مغز و عنصر والای اندیشه‌اش، اما بنا بر روایت قرآن، فرعون هم‌روزگار با موسی، نماد تمامی فریب‌کاران بوده و گویی، تجسم انسانی ِ ابلیس و سرآمد تمامی کافران و طاغیان و مستکبران معرفی شده است. هم از این روست که گاهی فرعون، بسان حقیقتی دور اما آشنا با آن که شخصیتی کلیشه‌ای می‌نماید، غیرواقعی نیز به نظر نمی‌رسد. به عبارت دیگر، فرعون ِ قرآن بیش از آن که یک شخص باشد، به مثابه‌ی یک شخصیت و تیپ قابل ارزیابی است و هم از این رو، شناخت‌شناسی فرعون به دست نمی‌آید مگر آن که در برخی موارد، ابلیس را شناخت و در بعضی ویژگی‌های سایر اهل کفر دقت داشت. منطق فرعون درست در برابر و در نقطه‌ی تضاد با فطرت موسی بیان شده است. اما پرسش دیگر آن که به راستی بازخوانی حکایت موسی و فرعون و شناخت ویژگی‌های قهرمان منفی داستان، به عنوان یک کلیشه‌ی واجد خصوصیات قراردادی که ظاهراً غیرواقع می‌نماید و اصولاً طرح بحث فرعون‌شناسی تا چه حدی در زمانه‌ی ما قابل طرح بوده و ضروری است؟ متاسفانه، نویسنده‌‌ی متن حاضر قاصر از پاسخ‌گویی موجز است و پاسخ بدین پرسش را به تنوع دریافت‌های خوانندگان پس از مطالعه و پیگیری متن حاضر واگذار می‌کند.

ترجمه‌های آیاتی از قرآن مجید که در این نوشتار مورد استفاده قرار گرفته است، برگرفته از " قرآن مبین " به قلم قرآن‌پژوه گرامی جناب آقای مهندس علی اکبر طاهری قزوینی است و در پایان پیش‌گفتار، یادآوری می‌کند که این اثر معنوی گران‌بها ( قرآن مبین )، مونس بی‌بدیل روزهای تنهایی در اتاق‌های کوچک " شهرآباد اوین " و راهنما و همراه‌‌ ِ هماره‌‌ی سالیان اخیر نویسنده‌ بوده است.
در پایان مقدمه‌، جا دارد سپاس‌گزاری خود را از توجه قرآن‌پژوه کم‌نظیر - جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان – بیان دارم که با بذل زمان و اصلاحات و راهنمایی‌هایی‌های خود، امکان نهایی شدن متن حاضر را فراهم آوردند و امید دارد تا پژوهش‌گران قرآنی و سایر خوانندگان این متن، در تکمیل و یا تصحیح برداشت‌های نادرست و اشتباهات احتمالی، نویسنده‌ را یاری دهند.

فرعون‌شناسی

بنا بر روایت قرآن مجید، فرعون واجد ویژگی‌هایی است که به ترتیب شرح داده می‌شود:

۱.       تکبر (خود بزرگ‌بینی)
واژه‌ی تکبر برگرفته از ریشه‌ی کبر و در معنای خودبزرگ‌بینی به کار می‌رود. قرآن مجید این وصف را نخستین بار برای ابلیس به کار می‌برد. زمانی که ابلیس از پذیرش کرامت آدم آموزش دیده ( فراگیرنده‌ی اسماءالحسنی ) سر باز می‌زند، خداوند وی را به صفت مستکبر خطاب کرده و از درگاه خود می‌راند. [ و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین ( بقره، آیه‌ی ٣۴ ) ]قرآن مجید در آیات گوناگون و از جمله در آیه‌ی ۴۶ سوره‌ی مومنون ( فاستکبروا و کانوا قوماً عالین )، آیه‌ی ٣۹ سوره‌ی قصص ( واستکبر هو و جنوده )، آیه‌ی ۷۵ سوره‌‌ی یونس و آیه‌ی ۵۶ سوره‌ی غافر ( ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتیهم ان فی صدورهم الا کبر ) صفت کبر را برای فرعون و کفار آل فرعون به کار می‌برد.
فرعون خو د را خدا می‌نامد ( فقال انا ربکم الاعلی – نازعات، آیه‌ی ۲۴ و "لئن اتخذت الها غیری" – شعراء،٣۰ ) و نه تنها قومش را خفت داده و خود را محروم از نیروی جمع می‌دارد ( فاستخف قومه – زخرف، آیه‌ی ۵۴ )، بلکه تصور درستی نیز از نیرو و واقعیت مخالفان خویش نداشته و آنان را ناچیز و اندک و به تعبیر برخی پیروان معاصرش، خس و خاشاک می‌پندارد ( ان هولاء لشر ذمه قلیلون – شعراء، آیه‌ی ۵۴ )
معنای دیگر تکبر و یا پیامد آن، خودبزرگ‌بینی است. فرد خود بزرگ بین، به لحظ روانی مبتلا به کیش شخصیت است. استبداد رای داشته و خود را محور هستی بر می‌شمارد. چنین فردی اصولاً از درک وضعیت عاجز است و از همین رو توان شناخت و ارزیابی پدیده‌ها را در فرجه‌ی زمانی معقول از دست می‌دهد. فرعون در مواجهه با طرح حقیقت، بیانی تمسخرآمیز دارد و با طعنه و هزل با آن روبرو می‌شود. فرعون با لحنی استهزاآمیز در برابر دعوت موسی، به اطرافیانش می‌گوید: آیا نمی‌شنوید آن‌چه می‌گوید ( قال لمن حوله الا تستمعون - شعراء آیه‌ی ۲۵ ) و بدین وسیله می‌خواهد حقیقت را لوث کرده و بر ادعاهای کذب خود صحه بگذارد. و یا زمانی که موسی وی را به توحید و خدای نادیدنی فرا می‌خواند، به کنایه و استهزا از وزیرش می‌خواهد که نردبانی بسازد که وی به آسمان رفته و حقیقت را جویا شود ( غافر، آیه‌ی ۲۶ ). آیه‌ی ۴۷ سوره‌ی زخرف نیز بر وجود این ویژگی در فرعون تصریح داشته و بیان می‌دارد که: و چون آیات ما را بر آنان ارایه کرد، همان دم آنان خنده سر دادند ( فلما جاءهم بآیاتنا اذا هم منها یضحکون )

بنا بر نقل قرآن، فرعون خود را خدا می‌داند و حتی آشکارا اعلام می‌دارد که: "لئن اتخذت الها غیری". اما این امر به چه معنا می‌تواند تعبیر شود. یافته‌های تاریخی گواهی دارند که فراعنه‌‌ی مصر به خدایگان آمون و آتون باور داشته‌اند و امروزه بنا بر ملاحظات و مستندات تاریخی، به قطعیت چنین ادعایی از سوی فراعنه و یا احدی از ایشان، نمی‌توان یقین داشت. اما از سوی دیگر یادآوری می‌کند که سرنوشت‌سازی و یا تعیین سرنوشت مردم و بندگان، از جمله ویژگی‌های خداوند در هر باور دینی است، از همین رو فرعون ـ چنان‌چه فراتر از یک شخص حقیقی و در قامت شخصیتی عام قلمداد شود ـ حاکمی است که به مردم و آحاد ملت سرزمینش، تنها به دیده‌‌ی " بنده‌‌ی متکلف " می‌نگرد و نه شهروند صاحب حقوق و به همین جهت، مانع مشارکت مردم در ساختن سرنوشت خویش اعم از فردی و اجتماعی می‌شود. گویی هم از این روست که مهم‌ترین خواست موسی، رهایی قوم از سلطه‌ی فرعون بوده است و نه ایمان آوردن فرعون و همراهیانش به پذیرش حقیقت. [شعراء، آیه‌ی ۱۷ ( ان ارسل معنا بنی اسراییل )]. بر خلاف آن‌چه که برخی داستان‌سرایان مذهبی گفته‌اند، بعید است که بنی‌اسراییل بردگان فرعون بوده‌اند، چرا که در قضیه‌ی سامری اشاره می‌شود که بنی‌اسراییل از طلاهایی که در اختیار داشتند، گوساله می‌سازند ( اعراف، ایه‌ی ۱۴٨ ). بنابراین، قوم محدودی که در لحظه‌ی هزیمت آن قدر طلا و زیور آلات در اختیار داشته قاعدتاً نباید برده ( در معنای خادم بدون مزد ) باشد. به نظر می‌رسد که مساله‌ی اصلی فرعون و مردم، نه خروج از بردگی که خروج از بندگی در معنای طرح حقوق انسانی و طبیعی و به طور کلی، مساله‌ی چرخش قدرت و در واقع، جنگ بین حکومت فرد و حاکمیت ملت بوده است. آیه‌ی ۲۰ سوره‌ی مائده حکایت از آن دارد که موسی برانگیختن پیامبری از درون قوم و قرار دادن پادشاهانی از میان بنی اسراییل را از جمله نعمت‌های خداوند بر می‌شمارد که در پرتو قیام و خروج از حاکمیت فرعون به دست آمده است ( اذ جعل فیکم انبیاء و جعلکم ملوکاً ). بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که اساس مبارزه و یکی از محورهای اصلی تضاد موسی و بنی‌اسراییل با فرعون، مساله‌ی حکومت و امکان مشارکت بنی‌اسراییل در سرنوشت سیاسی و اجتماعی‌شان بوده است و ادعای الوهیت فرعون نیز، می‌تواند در این راستا مورد توجه قرار گیرد.

فرعون مبتلا به استبداد به رای است. در پاسخ به دعوت موسی می‌گوید: " اگر معبودی جز من قائل باشی زندانی‌ات خواهم کرد " ( شعراء ۲۹ ) و زمانی که جادوگران، به حقیقت کلام موسی ایمان می‌آورند به آنان می‌گوید: چگونه پیش از آن که به شما رخصت دهم، به او ایمان می آورید. [ قال فرعون ءامنتم به قبل ان ءاذن لکم ( اعراف، ۱۲٣ ) ] و در فرازی دیگر، فرعون خود را محور حق و تشخیص مصلحت مردم معرفی می‌کند. غافر، ۲۹ ( قال فرعون ما اریکم الا ما اری ).
قرآن مجید، تکبر و خود بزرگ بینی را عامل دوری جستن از حقیقت و نشانه‌های آشکار آن می‌داند. آیه‌ی ۱۴۶ سوره‌ی اعراف می‌فرماید: کسانی را که به ناحق در زمین تکبر می‌ورزند. از توجه به آیات خویش باز خواهیم داشت و در نتیجه اگر هر نشانه‌ای ببینند به آن ایمان نیاورند. قرآن می‌فرماید: چون آیات ما بر او ( شخص کافر ) خوانده شود، متکبرانه روی بر می‌گرداند، گویی آن را نشنیده است و گوش‌هایش سنگین است. قرآن مجید، عدم درک وضعیت را از جمله ویژگی‌های کافران بر می‌شمارد. ( لقمان، ۷ )

بنا بر روایت قرآن به نظر می‌رسد که فرعون، کاملاً بر نادرستی باورهای غیرعقلانی که ترویج می‌کرده، غیرانسانی بودن نحوه‌ی حکومتش و حقیقت دعوت موسی، وقوف داشته است. به کلام دیگر، از زمان فرعون تا کنون، هیچ خودکامه‌‌ی متکبری مشکل آگاهی نداشته است. در آیه‌ی ۱۰۲ سوره‌ی اسراء، موسی خطاب یه فرعون می‌گوید: تو به خوبی آگاهی که این معجزات را تنها صاحب اختیار آسمان‌ها و زمین به عنوان موجبات بصیرت فرستاده است. ( قال لقد علمت ما انزل هولاء الا رب السماوات و الارض بصائر ). ( و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین هود، ۹۶ )، موسی نخستین پیام‌آور حق بر فرعون نیست و بلکه آخرین آن‌هاست، از این رو فرعون پیش از آن نیز سخن حق را شنیده و امکان و فرصت سنجش داشته است. اعراف، ۱۰٣ ( ثم بعثنا من بعد هم موسی بایاتنا الی فرعون و ملائه ). جادو مُجاز است و در برابر حقیقت قرار دارد، بنابراین کسی که تکیه بر جادو دارد، از همان وهله‌ی نخست، به خوبی آگاه است که نادرست و دروغ می‌گوید و هم از این روست که نقش بر آب شدن حیله‌ی ساحران، به افشای ماهیت ادعای دروغین فرعون می‌انجامد. حقیقت، عریان و فرعون رسوا می‌شود. اعراف، ۱۱٨ و ۱۱۹ ( فوقع الحق و بطل ما کانوا یعلمون. فغلبوا هنا لک و و انقلبوا صاغرین ). آیه‌ی ۱۴ سوره‌‌ی نمل نیز به صراحت حکایت از آن دارد که فرعون و همراهیانش با آن که در دل به سخن موسی باور داشتند، از سر ستم و سرکشی انکار حقیقت کردند ( و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا ). نکته‌ی حایز اهمیت آن که ابلیس نیز ضمن برخورداری از باور کامل، به گمراهی مردم می‌پردازد ( سوره‌ی ص، آیه‌ی ٨۲ ) و فرعون نیز واجد همین خوی شیطانی معرفی می‌شود. فرعون، دروغ‌گویی است که خود می‌داند دروغ می‌بافد.

از دیگر ویژگی‌هایی که قرآن مجید برای فرعون بر می‌شمارد و ذیل صفت تکبر قابل بررسی است، برتری‌جویی است. آیه‌ی ۴ سوره‌‌ی قصص به صراحت می‌فرماید: ( ان فرعون علا فی الارض ). این مفهوم به دقت و صراحت در آیات ٣۹ قصص، ٣۱ دخان و ٨٣ یوتس نیز تکرار و تصریح شده است.
برتری‌جویی از آن‌جا که مبتنی بر نگرش تبعیض‌آمیز است، خود به خود به ستم و بی‌عدالتی می‌انجامد. از سوی دیگر، فردی که واجد چنین خصلتی است، خود را برتر از دیگران فرض کرده و برای دیگران حقی قائل نمی‌شود. بنابراین سرانجام برتری‌خواهی به تمامیت‌خواهی و همه چیز را برای خود خواستن می‌انجامد.

۲.       خودشیفتگی
" خودشیفتگی، یک بیماری روانی – ذهنی در بسیاری از آدمیان است. این ویژگی‌ رفتاری در قرآن کریم در قالب خود-خداانگاری
( Theomonism ) و خداگونه کردن نفس آمده است و آن را ریشه‌ی بسیاری از انحراف‌ها و ظلم‌ها و رویدادهای فاجعه‌آمیز بشری می‌داند ( جاثیه-۲٣، فرقان ۴٣ و قصص، ۵۰ ). خودشیفتگی می‌تواند فردی و یا جمعی باشد. خودشیفتگی مطلق از مصادیق روان‌پریشی است. بیمار، خود را جانشین واقعیت‌ها می‌سازد. تماماً از خویشتن سرشار است و خودش را خدا و جهان می‌داند. نوع دیگر خودشیفتگی فردی، دیوانگی قدرت گفته می‌شود که از جمله مصادیق تاریخی آن، می‌توان از اسکندر مقدونی، چنگیزخان، ناپلئون، بیسمارک، هیتلر، موسولینی، صدام حسین، قذافی و مانند ایشان نام برد. چنین افرادی به تعبیر اریک فروم: کلامشان، معیار غایی قضاوت در همه چیز از جمله مرگ و زندگی است. این افراد به میزانی که خود را محور حقیقت و در قالب خدا می‌بینند، بیشتر از مردم فاصله می‌گیرند و این جدایی، فرد مبتلا را بیشتر وحشت‌زده ساخته و بر بی‌رحمی و سبوعیتش می‌افزاید. " ( برگرفته از مقاله‌‌ی خودشیفتگی، عوارض و درمان به قلم آقای دکتر ابراهیم یزدی – زمستان ۱٣٨۵ )

خودشیفتگی اگرچه صفتی است که در نتیجه‌ی تکبر و برتری‌جویی پدید می‌آید، لیکن به جهت استقلال مفهومی و جایگاهی که در میان بیماری‌های روانی شناخته شده دارد، به طور جداگانه مورد بحث قرار می‌گیرد. خودشیفته، همه را دشمن می‌انگارد و هر آن کس را که با وی نیست، علیه خود می‌بیند و تفاوتی میان مخالف و معاند قائل نمی‌شود. فرد خودشیفته در برخی موارد ناآگاهانه و یا به نحو ارادی، اعمال خویش را بر می‌گزیند. خودشیفته خود را محور هستی دانسته و از آن‌جا که نمی‌تواند ارزیابی واقع‌بینانه‌ای از عملکرد خویش داشته باشد، امکان اصلاح خویش را از دست داده و به سوی تباهی و نابودی رهنمون می‌شود. آیه‌ی ٣۷ سوره‌ی غافر می‌فرماید: رفتار زشت فرعون در نظرش آراسته شد و از راه درست باز داشته شد و نیرنگ فرعون به تباهی انجامید.

( و کذالک زین لفرعون سوء عمله و صد عن السبیل و ما کید فرعون الا فی تباب ). آیه‌ی ٨ سوره‌ی فاطر نیز صراحت دارد که خودشیفتگی منجر به عدول از واقع‌بینی شده و از این رو فرد خودشیفته سرنوشت دیگری را برای خود رقم می‌زند. ( افمن زین له سوء عمله‌ء فرءاه حسنا فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء )
خودشیفتگی جمعی، گروهی و یا فرقه‌ای نیز مصادیق خود را دارد. ظهور اندیشه‌های تبعیض‌گرایانه‌ی مبتنی بر نژاد،جنسیت و حتی دیدگاه‌ مذهبی، حاصل این سنخ از خودشیفتگی است و بروز دو جنگ جهانی با تلفات مهیب انسانی و اقتصادی نیز ناشی از ترویج و رشد خودشیفتگی جمعی بوده است. در خودشیفتگی جمعی، جامعه‌ای که به این ویژگی مبتلا می‌شود، بر اساس برتری‌جویی نژادی و یا عقیدتی، خود را متمایز از دیگر جوامع و یا صاحبان عقاید دیگر دانسته و برای تثبیت جایگاه خویش، از هیچ عمل غیرانسانی و ابراز هیچ خشونتی ابا نمی‌کند.

قرآن با طرح نام اسلام به عنوان دینی عام که نوح و هود و موسی و ابراهیم و غیره را متصف به آن می‌داند و در فرازهای آشکاری که داوری نهایی میان دیدگاه‌های گوناگون مذهبی را تنها از آن ِ خداوند می‌داند و مردم را از پیش‌داوری در این مباحث و هرگونه برتری‌جویی عقیدتی، پرهیز می‌دهد، به نحوی واضح، هرگونه تبعیض مبتنی بر عقیده را حتی برای پیروان محمد (ص) نفی کرده و نادرست می‌انگارد.

٣.      احساس حقارت (خود کم‌بینی)
وجه دیگر تکبر و برتری‌جویی، احساس حقارت است. فرد متکبر با نفی کرامت انسانی سایر هم‌نوعانش در واقع هویت و کرامت انسانی خویش را هم نفی می‌کند و وقتی که نوع بشر را عاجز از دستیابی به کمال می‌بیند، به طریق اولی چنین درکی را از وجود خودش نیز ابراز می‌دارد. فرعون در نفی رسالت موسی و هارون تکیه بر ماهیت انسانی پیام‌آور داشته و می‌گوید: چگونه دو بشر همانند خودمان را که قومشان بندگان ما هستند باور کنیم. ( فقالوا انومن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون – مومنون، ۴۷ ). وجود این احساس ( خود کم بینی ) مانعی اساسی در باور به خود و اطمینان نسبت به راهی است که فرد مبتلا به این بیماری برگزیده است. چنین افرادی قاعدتاً احساس ناپایداری داشته و احساس ناامنی می‌کنند. آیه‌ی‌ ششم سوره‌ی قصص نیز وجود چنین احساسی را در فرعون و قومش تایید می‌کند: و به دست آنان ( موسی و قومش ) به فرعون و هامان و سپاهیانشان سرنوشتی را که از آن می‌ترسیدند بنماییم. ( و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون )

به نظر می‌رسد که بخشی از ملاء که از قدرت و نفوذ قابل توجهی در حکومت فرعون برخوردار بوده‌اند،کاهنان اعظم معابد دینی و روحانیون حکومتی حامی فرعون بوده‌اند. مستند این ادعا، آیه‌ی ۴٣ سوره‌‌ی یوسف است ( یا ایها الملاء افتونی فی رویی ). در فرهنگی شمنی، پیشگویی و تعبیر خواب از جمله کارکردهای کاهنان، جادوگران و روحانیون بوده است و از آن‌جا که فرعون زمان یوسف، از ملاء، درخواست پیشگویی و تعبیر خواب داشته است، این مقامات قاعدتاً باید روحانی بوده باشند. آیات متعددی از قرآن مجید حکایت از آن دارند که فرعون به رغم سرکشی‌ها، طغیان‌‌گری‌ها و خشونت‌ورزی‌هایش، شخصیتی بسیار ضعیف داشته و تحت تاثیر و نفود درباریان و به ویژه ملاء قرار داشته است.
در آیه‌ی ۲۶ سوره‌ی غافر، فرعون برای کشتن موسی، کسب موافقت درباریانش را می‌جوید و حتی به منظور اقناع آنان، توجیه می‌کند که موسی دین آنان را دگرگون ساخته و در زمین فساد و تباهی به بار خواهد آورد ( و قال فرعون ذرونی اقتل موسی ). نمونه‌ی دیگر این نفوذپذیری، آیه‌ی ۱۰۹ سوره اعراف است که در آن، ملاء موسی را به جادوگری متهم می‌کنند ( قال الملاء من قوم فرعون ان هذا لسحر علیم ) و سپس همین اتهام از سوی فرعون نیز تکرار می‌شود. و یا در آیه‌ی ۱۱۰ همین سوره، فرعون به صراحت، نظر و رای ملاء را خواستار می‌شود ( فماذا تامرون ) و برای به دست آوردن نظر مثبت این قشر، به تحریک و شانتاژ ایشان دست می‌زند ( یرید ان یخرجکم من ارضکم ). دعوت از جادوگران نیز به خواست اولیه‌ی همین درباریان انجام پذیرفته است ( قالوا ارجه و اخاه و ارسل فی المدائن حاشرین، یاتوک بکل ساحر علیم - اعراف، ۱۱۱ و ۱۱۲ ). آیه‌ی ۱۲۷ سوره‌ی اعراف دلالت بر آن دارد که فرعون دومین کشتار جمعی‌اش در قوم بنی اسراییل را نیز پس از ماجرای ساحران و رسوایی در برابر مردم، به تحریک و فتوای همین صنف ( ملاء ) به انجام می‌رساند.

۴.      ناکجاآبادگرایی
از جمله ایراداتی که منکران مسیر کمال و هدایت بر دعوت‌کنندگان به سوی حقیقت وارد می‌سازند آن است که اگر خداوند می‌خواست چنین امر مهمی را به انجام رساند، چرا انسان‌های عادی را مامور چنین امر خطیر ساخته است و از فرشتگان و اهل آسمان مدد نگرفته است. قوم نوح چنین مساله‌ای را ابراز می‌داشت و در نفی پیام‌آورشان استدلال می‌کردند که: این مرد جز بشری همانند شما نیست و پیروی از انسان‌های عادی ( فاقد امتیازات مالی و سیاسی ) را موجب هلاکت بر می‌شمردند. ( و قال الملا من قومه الذین کفروا و کذبوا بلقاء الاخره و اترفناهم فب الحیوه الدنیا ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون و یشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلکم انکم اذا لخاسرون – مومنون، آیات ٣٣ و ٣۴ ). فرعون نیز می‌گوید که: چرا دستواره‌های زرین از آسمان بر او ( موسی ) افکنده نشده است؟ یا چرا فرشتگان همراهش نیامده‌اند ( فلولا القی علیه اسوره من ذهب او جاء معه الملائکه مقترنین – زخرف، آیه‌ی ۵٣ ). این کنایه بر پیامبر اسلام نیز روا شده و منکران دعوتش با این استدلال که محمد (ص) بشری عادی بوده و مانند تمامی مردم غذا می‌خورد و در کوچه و بازار راه می‌رود، نیز در همین راستا قرار داشته‌اند. اتفاقاً قرآن مجید تکیه بر آن دارد که نه تنها پیامبران افراد عادی هستند، بلکه این امر مزیتی برای آنان و مردم سرزمینشان است. تاکید موسی (ع) بر قومش مبنی بر آن که فرستادن پیامبری از میان قوم، نعمت و منتی است که خداوند بر بنی‌اسراییل روا داشته است ( مائده، ۲۰ ) و یا درج و جاودانه‌سازی احساس ترس در شخصیتی مانند موسی که حتی به لقای خداوند نیز نائل شده است،

( فاوجس فی نفسه خیفه موسی – طه، آیه‌ی ۶۷ ) و چندین ملامت آشکار بر پیامبر اسلام در سوره‌‌های تحریم و عبس و یا تاکید بر ویژگی‌های انسانی نبی اکرم که: " اگر یاری خداوند نبود، حتی سست و ناامید می‌شد ( انفال، آیه‌ی ۴٣ )" و نهایتاً تاکید قرآنی " انا بشر مثلکم "، همه و همه دلالت بر آن دارند که هدایت بشری در مسیر فعالیت‌ها و تنها به دست آحاد بشر پدید خواهد آمد و قرآن مجید تاکید بر ذکر این نکته دارد که هیچ نجات‌دهنده‌ای از آسمان و یا جامعه‌ای دیگر فرود نخواهد آمد. انسان با تمامی ویژگی‌های انسانی و فراز و فرود‌های کردار و اندیشه‌اش و از درون جامعه باید راه رستگاری را بجوید.

از آن‌جا که خرده‌گیران بر وجه انسانی و درون قومی بودن عاملان هدایت و رهبران اجتماعی، عموماً کسانی هستند که اصلاً باوری به آسمان و ارزش‌های معنوی ندارند، به نظر می‌رسد، تمسک به این ایراد، صرفاً از آن جهت است که این گروه، خواهان حفظ وضع موجود بوده و علی‌الاصول خواهان تغییر و اصلاح امور نبوده و می‌خواهند با طرح چنین شرطی، وصول به زندگی بهتر را تعلیق به محال کنند و راه بهبود را بر زندگی بشر ببندند.

۵.      گمراهی و گمراه‌سازی
همان‌گونه که ذکر شده، فرد متکبر و خودشیفته به جهت عدم ارزیابی واقع‌بینانه از عملکرد و باورهایش، خود را در مسیر هلاکت می‌اندازد. بدیهی است که فردی که خود نمی‌تواند صلاح و صواب خویش را بجوید نه می‌تواند عامل هدایت دیگران شود و نه قاعدتاً تمایلی بر این امر دارد. دوری جستن از مسیر کمال و سوق یافتن به گمراهی حاصل عمل چنین فردی است. آیه‌ی ٣۷ سوره‌ی زخرف دلالت بر این معنا داشته و می‌فرماید: شیاطین این افراد را از راه خدا باز می‌دارند، ولی آنان پندارشان ( خودشیفتگی ) آن است که راه یافته‌اند ( و انهم لیصدونهم عن السبیل و یحسبون انهم مهتدون )
در منطق قرآن، گمراهی در برابر نعمت قرار دارد ( غیر المغضوب علیهم و لا الضالین ). به عبارت دیگر، والاترین نعمت، هدایت و حرکت به سوی کمال است. آیه‌ی ۹۷ سوره‌ی هود، صریحاً دلالت بر آن دارد که راه فرعون رو به سوی کمال نبست.
( فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید ) و در فرازی دیگر می‌فرماید که فرعون، قومش را گمراه کرد، نه هدایت ( و اضل فرعون قومه و ما هدی – طه، آیه‌ی ۷۹ )

۶.      محافظه‌کاری ( تحجر – واپس‌گرایی )
در طول تاریخ، همواره کسانی بوده‌اند که خواهان حفظ وضع موجود بوده و در مسیر تغییرات ضروری و بنیادین به عنوان مانع عمل کرده‌اند. با توجه به آن که تغییرات و اصلاحات اجتماعی و اعتقادی برآمده از ضرورت‌ها هستند، فارغ ار اراده‌ی اراده‌گرایان پیش رفته و تحقق می‌یابند و در این میان نیز همان گروه و طبقه، به جهت حقارت اندیشه و یا منافع فردی و گروهی بر خواسته‌ی خود پافشاری کرده و واپسگرایانه، خواستار بازگشت به نظام و وضع سابق‌اند. این ویژگی به دفعات در تاریخ ادیان و قصص پیامبران دیده شده و مورد تصریح قرآن مجید قرار گرفته است.

فرعون و اطرافیانش با این بهانه‌ی واهی و دروغین که مساله‌ی توحید، خدای نادیدنی و دعوت موسی، سابقه‌‌‌‌‌‌‌ی تاریخی نداشته و در آیین نیاکانشان دیده و پذیرفته نشده است، از توجه به ادله‌ی روشن وی سرباز زده و منکر حقیقت می‌شوند. ( و ما سمعنا بهذا فی ابائنا الاولین – قصص ٣۶ ) به عبارت دیگر عدول از باورهای سنگ‌شده و معیارهای واپس‌گرایانه، عامل دوری جستن از مسیر هدایت قلمداد شده است.
در آیه‌ی ۷٨ سوره‌‌ی یونس نیز ملاک منکران حقیقت از پذیرش دعوت پیامبرشان، عدم تمایل به انصراف از راه پدران بیان شده است. ( قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه اباءنا ). آیه‌ی ۶۶ سوره‌‌ی مومنون به صراحت از تعبیر " عقب رفتن " برای این گروه واپس‌گرا استفاده می‌کند: آیات من بر شما تلاوت می‌شد و شما وا پس می‌رفتید ‍[ به آن پشت می‌کردید ] ( قد کانت ءایتی تتلی علیکم فکنتم علی اعقابکم تنکصون ).

۷.      عهدشکنی
عهدشکنی، ویژگی ثابت تمامی کسانی است که در طول تاریخ از پذیرش حقیقت سرباز زده‌اند ( و ما وجدنا لاکثرهم من عهد و ان وجدنا اکثرهم فاسقین – اعراف، آیه‌‌ی ۱۰۲ ). آیه‌ی ۱۲ سوره‌ی نمل، فرعون را فاسق می‌نامد ( ال فرعون و قومه انهم کانوا قوما فاسقین ). ترمینولوژی قرآنی، فاسقان را کسانی می‌داند که پس از بستن عهد با خدا آن را می‌شکنند ( بقره، ۲۷ ). قرآن فرعون و قومش را نیز در زمره‌ی عهدشکنان بر می‌شمارد: گفتند ای موسی از صاحب اختیار خود بنا بر عهدی که با تو دارد برای ما بخواه که اگر این اضطراب و بلا را از ما برداری یقیناً به تو ایمان می‌آوریم و دودمان یعقوب را در اختیارت می‌گذاریم و چون بلا را از آنان برداشتیم، باز هم پیمان شکستند ( اعراف، آیات ۱٣۴ و ۱٣۵ و زخرف، آیات ۴۹ و ۵۰)

در بینش دینی، ایمان به خدا و رد هرگونه معبودی جز خدای یگانه، عهدی است در برابر خالق و تعهدی در برابر مخلوق. از این رو، تنها خداوند حق پرسش‌گری و یا عقاب‌دهی در خصوص آن را دارد و نه هیچ کس دیگر. آیه‌ی ۱٣۶ سوره‌‌ی اعراف، گواهی بر این ادعاست. در این آیه تصریح شده است که خداوند از این افراد انتقام گرفته و آنان را سزا می‌دهد. ( فانتقمنا منهم و اغرقناهم فی الیم ) و در بینش عرفی نیز، قانون و اصول آن، عهدی است که میان حاکمیت و مردم برقرار می‌شود.حاکمی که قوانین و تعهدات اساسی‌اش را با جامعه و مردم سرزمینش زیر پا گذاشته و حقوق ملت را نادیده می‌انگارد، خصوصیتی در حکم فسق در مقامات دینی را دریافت می‌دارد و انسانی که پذیرای ستم می‌شود و از آزادی و حقوق انسانی و تعهدات دوجانبه‌ی خویش با حاکمیت که در قانون دمکراتیک تجلی می‌یابد، صرفنظر می‌کند نیز در زمره‌ی چنین افرادی قرار می‌گیرد.

٨.      مسوولیت‌گریزی
استضعاف در برابر استکبار قرار داشته و هر دو مفهوم دلالت بر معانی نسبی دارد. فرعون و قومش از سویی در زمره‌ی مستکبران قرار دارند اما از سوی دیگر، این جماعت و تمامی منکران حقیقت، خود توسط ابلیس به استضعاف کشیده شده‌اند و در واقع، مستکبر اکبر ابلیس است. مسوولیت‌گریزی صفتی است که در کنه استکبار تنیده و هر مستکبری به درجات از این ویژگی برخوردار است. مستکبر از آن‌جا که حاضر به پاسخ‌گویی در برابر عملکرد خود نیست، حاضر به پذیرش مسوولیت عمل خود نیز نبوده و در لحظه‌‌ی حساب و کتاب ( خواه در قیامت و خواه در همین دنیا ) خود را بی‌گناه و آلت دست جلوه می‌دهد. ابلیس از جمله مستکبرانی است که در موقعیت‌های پاسخ‌گویی در برابر کسانی که مطیع وسوسه‌های وی شده‌اند، بدانان خطاب می‌کند که: هیچ سلطه‌ای بر شما نداشتم جز این که دعوتتان کردم و پذیرا شدید. پس مرا ملامت نکنید، خود را ملامت کنید ( و ما کان علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم ). ابلیس در لحظه‌ی پایانی قیامت از خود سلب مسوولیت کرده و اعلام می‌دارد: خدایا من او را به طغیان نکشیدم، ولی خود در ضلالتی بی‌پایان بود ( قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید – ق، آیه ۲۷ )

همچنین است حکایت منکران حقیقتی که توسط مستکبران به استضعاف کشیده شده‌اند. گناه‌کاران در قیامت به مستکبران می‌گویند: اگر شما نبودید ما ایمان می‌آوردیم ( یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لو لا انت لکنا مومنین – سبا، آیه‌ی ٣۱ ) و سروری‌خواهان نیز خود را مبرا از این اتهام دانسته و ایشان را مسبب گمراهی خود اعلام می‌کنند ( قال الذین استکبروا للذین استضعفوا ا نحن صددنکم عن الهدی بعد اذ جاء کم بل کنتم مجرمین – سبا، آیه‌ی ٣۲ ).
ویژگی مسوولیت‌گریزی در جوامع استبدادزده به وفور به چشم می‌خورد. تمامی طبقات اجتماعی اعم از حاکمیت و ملت بارها چنین صفتی را از خویش بروز داده و نسبت به کنش و یا واکنشی که بدان دست زده‌اند، در وقت گرفتاری اعلام تبری می‌کنند. مصاحبه‌های تلویزیونی که مقامات سیاسی و امنیتی جوامع استبدادی پس از فروافتادن از قدرت انجام داده و می‌دهند، به دفعات بیان‌گر تایید چنین ادعایی است. شاه پهلوی در آخرین روزهای حیاتش سعی داشت تا خود را از جنایات دوران حکومتش مبرا سازد و تمامی تقصیرات و کوتاهی‌ها را به عهده‌ی کارگزارانش قرار دهد و کارگزاران نظامی، امنیتی و سیاسی وی نیز در پی آن بوده و هستند که تمامی مسوولیت‌ها را متوجه فساد اخلاقی، مالی، سیاسی و خودخواهی‌ها و جاه‌طلبی‌های شخص پادشاه سازند. خاطرات علم و فردوست و یا بازجویی‌های افرادی مانند هویدا و نصیری در این خصوص می‌توانند نمونه‌های مهمی ارزیابی شوند. در ایام اخیر نیز همین سناریو از سوی قذافی، مبارک و حتی اسد و البته حامیان و همراهان سابق ایشان، بارها تکرار شده است.

۹.      فرافکنی
فرافکنی نیز از جمله عارضه‌های روان است. فردی که اقدام به فرافکنی می‌کند، در یک فرآیند مسوولیت‌گریزانه، قصد و ماهیت عملکرد خویش را به دیگری نسبت می‌دهد. ابلیس، نخستین کسی است که در عالم هستی به فرافکنی روی می‌آورد و نافرمانی خود را به اغوای خداوند نسبت می‌دهد ( قال فبما اغویتنی – اعراف، ایه‌ی ۱۶ ). فرعون نیز در برابر دعوت موسی به سوی حقیقت از شیوه‌ی جادوگری مدد می‌‌گیرد و از سوی دیگر، موسی را متهم به جادوگردی می‌کند ( شعراء، آیه‌ی ٣۴ و غافر، آیه‌ی ۲۴ ) و حتی به موسی بهتان می‌زند که رییس جادوگرانی است که به دعوت وی ( فرعون ) بدان‌جا آمده‌اند و آشنایی قبلی با موسی نداشته‌اند. ( انه لکبیرکم الذی علمکم السحر – شعراء، آیه‌ی ۴۹ ).

و یا در فرازی دیگر در آیه‌ی ۲۷ سوره‌‌ی شعراء، فرعون به موسی اتهام جنون می‌زند ( قال ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون ) و حال آن که موسی و تمامی پیام‌آوران تحول‌خواه الهی و غیرالهی، مردم را به حقیقت، آزادی، خردگرایی و احتراز از گناه فراخوانده‌اند و فرعون و قومش مردم را به بندگی و استضعاف و بهره‌کشی وا می‌داشته‌اند. آیه‌ی ۵۲ سوره‌ی ذاریات، تصریح دارد که بهتان‌زنی و فرافکنی شیوه‌‌ی تمامی منکران حقیقت در طول تاریخ ادیان و حتی تاریخ بشر بوده است و بیان می‌دارد: بر پیشینیان آنان هم هیچ رسولی مبعوث نشد، مگر آن که همین گونه گفتند: جادوگر است یا دیوانه ( کذلک ما اتی الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون ) و حال آن که فرعون، خود کسی بود که مردم را از حقوق و کرامت انسانی محروم می‌داشت و آنان را به سوی خرافات و جهل و سکوت و انفعال در برابر بهره‌کشی و ستم سوق می‌داد.

از جمله اتهامات دیگری که فرعون بر موسی روا می‌دارد: دگرگونی در دین و فساد و تبهکاری بر روی زمین است ( انی اخاف ان یبدل دینکم او یظهر فی الارض الفساد – غافر، آیه‌ی ۲۶ و قال الملا من قوم فرعون اتذر موسی و قومه لیفسدوا فی الارض – اعراف، آیه‌ی ۱۲۷). اتهامی ناروا، آشنا و دیرینه که نخستین بار، فرشتگان عرش از سر ِ ناآگاهی بر انسان روا داشتند ( قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء – بقره، آیه‌ی ٣۰ ) و حال آن که تبهکاری و فساد دقیقا مصداق حاکمیت و عملی بود که فرعون و قومش مرتکب می‌شدند. اینک سال‌هاست که این اتهام بر هر آزادی‌خواهی که در برابر بی‌عدالتی حاکمان خودکامه قد بر افرازد، نسبت داده می‌شود.

۱۰.   تفرقه‌افکنی
فرعون شخصیتی برتری‌خواه و متکبر داشت، قدرت چنین فردی نه در مشروعیت و کسب نظر عموم مردم که در ضعیف نگه داشتن آنان و جلوگیری از طرح و انسجام خواسته‌هایشان معنا و تداوم می‌یابد. بنابراین بدیهی بود که خواستار وجود فرمان‌برانی باشد که هرگز به آزادی و کرامت انسانی خویش نیاندیشند و از آن‌جا که وحدت مردم، به برانگیختگی خرد جمعی و جهت یافتن نیرو و حرکت آنان به سوی حقوق و هویت انسانی‌شان رهنمون می‌شد، فرعون به درستی اندیشیده بود که بزرگ‌ترین تهدید برای تداوم حاکمیت تمامیت‌خواهانه‌اش، وحدت عملی و انسجام فکری مردمان سرزمین مصر خواهد بود و از این رو به منظور ضعیف نگه داشتن آنان، از وحدت و سازمان‌دهی آرمان‌ها و حرکت مردم ممانعت می‌کرد. (ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا – قصص، آیه‌ی ۴ ).

در مقابل، موسی و برادرش به عنوان رهبران دینی و اجتماعی تحول‌خواه زمانه‌ی خود، در می‌یابند که در روزگار خفقان، راز شکست حاکم خودکامه، جز وحدت و انسجام هم‌اندیشان هم‌درد نیست. از این رو، بر موسی و برادرش وحی شد تا بی پرسش از ایمان مردم و تنها به منظور حفاظت از ستمی عام، برایشان خانه‌هایی مجاور قرار دهند با پنجره‌هایی رو به روی هم ( و اوحینا الی موسی و اخیه انت تبوء لقومکا بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبله - یونس، آیه‌ی ٨۷ ). تا مستضعفان نیرو گیرند و ستم‌دیدگان و رهایی‌طلبان از تعبد فرعون و تفرعن حامیان سه‌گانه‌اش، صدای هم بشنوند، یگانگی پیشه سازند و بر حال هم گواهی دهند و بر دردهای یکدگر آگاهی یابند و دوای هم باشند.

۱۱.   کوته‌بینی
باور به آخرت، چنان‌چه خود را از عارضه‌های بی‌کنشی، وانهادگی و معامله‌گری رها سازد، می‌تواند مترادف با برخورداری از دید بلند مدت تعبیر شود. در واقع کسانی که به آخرت ایمان دارند، اعمال و نیات خود را در راستای اهدافی دوراندیشانه طراحی و اجرا می‌کنند. لیکن ناباوران، به منافع کوتاه مدت می‌اندیشند و از امکان ارزیابی‌های عمیق‌تر بی‌بهره‌اند. قرآن فرعون را نیز در زمره‌ی کسانی بر می‌شمرد که فاقد ارزیابی و دید بلند مدت هستند و چنان در اعمال قدرت خود و ستم بر مردم و چپاول و بهره‌کشی از تهی‌دستان، بی‌پروا عمل می‌کنند که زمینه‌های نافرمانی فراگیر مردم و سقوط و نابودی خود را در دریای خروشان اعتراضات و خشم مردم به دست خود رقم می‌زنند.
آیه‌‌ی ۱۶ سوره‌ی طه ابراز می‌دارد: آن کس که رستاخیز ( آخرت ) را باور ندارد و پیرو هوای نفس خویش شده است، هرگز نباید تو را از توجه به رستاخیز بازدارد که به هلاکت و تباهی افتی ( فلا یصدنک عنها من لا یومن بها و اتبع هوئه فتردی )

۱۲.    اندوه‌گستری
قرآن مجید در آیه‌ی ۱۱۵ سوره‌ی صافات اشاره به نجات قوم بنی‌اسراییل از اندوهی دارد که فرعون و حاکمیت وی، اسباب آن را فراهم کرده بود ( و نجیناهما و قومهما من الکرب العظیم ). آیه‌ی ۴۹ سوره‌ی بقره، سلب آزادی‌های مردم، عدم رعایت حقوق انسانی و کشتار و بهره‌کشی را مصداق اندوهی سترگ در میان آنان می‌داند. به عبارت دیگر، اندوه عام، پیامد حاکمیت فرعونی است و در جامعه‌ی استبدادزده، شادی جایی ندارد و خروج مردم بر حکومت خودکامه‌ی فرعون و دستیابی به آزادی و آزادگی است که موجب شادی آنان می‌شود.
به تعبیر شاعر ملی و مردم‌گرای ایران هوشنگ ابتهاج – سایه - :
عشق شادی است، عشق آزادی است                                  عشق آغاز آدمی‌زادی است

۱٣.   قدرت‌محوری
آیه‌‌ی ٣۹ سوره‌‌ی ذاریات حکایت از آن دارد که فرعون با تکیه بر قدرتش از پذیرش حق سر باز زد ( فتولی برکنه ). قدرت فرعون مبتنی بر پذیرش مردم و یا حمایت الهی نیست و بلکه همان‌گونه که خود فرعون در آیات ۵۱ و ۵۲ سوره‌‌ی زخرف اذعان می‌دارد: این قدرت ناشی از تسلط وی بر منابع مالی و امکانات سیاسی بوده است و فرعون به صراحت، شایستگی خود را مبتنی بر قدرت و ثروت قرار داده ( الیگارشی ) و خطاب به مردم مصر می‌گوید: ای قوم من! آیا فرمانروایی مصر در اختیار من نیست و این نهرها از دامنه‌‌ی قصر من جریان ندارد؟ مگر نمی‌بینید؟ بلکه من شایسته‌ترم نسبت به این مرد که بی‌مقدار است و نمی‌تواند به روشنی سخن بگوید ( و نادی فرعون فی قومه قال یقوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهر تجری من تحتی افلا تبصرون. ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لا یکاد یبین )

موسی نیز در آیه‌‌ی ٨٨ سوره‌ی یونس بدین حقیقت گواهی داده بود که عامل برتری و منشاء قدرت فرعون در امکان گمراه‌ساختن جامعه، در برخورداری وی از منابع مالی عظیم قرار دارد ( و قال موسی ربنا انک اتیت فرعون و ملاءه زینه و اموالا فی الحیوه الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ). نکته‌ی جالب آن است که موسی به منظور غلبه بر چنین امکاناتی از خداوند، درخواست مال و قدرت نمی‌کند و بلکه نقطه‌ی آسیب‌پذیری و عامل پیروزی نهایی بر فرعون را در مساله‌‌ی بینش دیده و از خداوند می‌خواهد که دل‌های فرعون و قومش را سخت گرداند تا از درک حقیقت عاجز شده و در برابر رسالت موسی، از گزینش راه درست مقابله باز مانند.

۱۴.   جنایت‌پیشگی
بنا بر روایت قرآن، بن‌مایه‌ی قیام موسی، ستم‌کاری فرعون بیان شده است ( و اذ نادی ربک موسی ان ائت القوم الظالمین – شعراء آیه‌ی ۱۰ ). فرعون به منظور سرکوب مردم و ممانعت از برخاستن صدای مخالفان عقیدتی و معترضان به نحوه‌‌ی حکومتش، از هیچ جنایت و خشونت و سبوعیتی کوتاهی نمی‌کند و برای استمرار حاکمیت ستم‌کارانه‌اش، وضعیت فوق‌العاده اعلام کرده و به کشتار جمعی، تبعید مخالفان و حتی نسل‌کشی مبادرت می‌ورزد.
فرعون ِ قرآن، در دو مقطع زمانی، دست به کشتار وسیع و حتی نسل‌کشی بنی‌اسراییل می‌زند: نخست، وقتی که کاهنان، در بیان تعبیر خواب هولناکش، او را از فرزندی که قرار است در بنی‌اسراییل زاده شود، بیم می‌دهند ( یذبحون ابناءکم و یستحیون نساءکم – بقره، آیه‌ی ۴۹ ) و بار دیگر زمانی که جادوی ساحران، افشا شده و ماهیت حکومت و شخصیت فرعون در برابر دیدگان مردم، رسوا و اعتراضات علیه وی، فراگیر می‌شود ( سنقتل ابناءهم و نستحی نساءهم – اعراف، آیه‌ی ۱۲۷ و آیه‌ی ۲۵ سوره‌ی غافر). همچنین، فرعون چنان در اعمال قدرت مطلقه‌اش بی‌پروا عمل می‌کند که ساحرانی را که خود گردآورده و آنان در برابر بینه‌ی روشن موسی و نه مارساختن از عصا، به حقیقت ایمان می‌آورند، به جرم دگراندیشی به مرگی فجیع تهدید می‌کند که بعدها سنت فقهای جزم‌اندیش شده و در مقام حد ارتداد روا دانسته می‌شود. بنا بر روایت آیات ۱۲۴ سوره‌ی اعراف و ۴۹ سوره‌‌ی شعراء، فرعون به ایشان می‌گوید: دست و پای شما را به عکس یکدیگر قطع می‌کنم و همه‌‌ی شما را به دار می‌آویزم ( لاقطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین ).

تبعید نیز از جمله‌ راه‌کارهای سرکوب‌آمیز دیگری است که فرعون نسبت به دگراندیشان زمانه و مخالفانش روا می‌دارد. آیه‌ی ۱۰٣ سوره‌‌ی اسراء حکایت از چنین رویکردی داشته و بیان می‌دارد: فرعون تصمیم گرفت همه‌ی آنان را از سرزمین تبعید کند ( فاراد ان یستفزهم من الارض ). به نظر می‌رسد که فرعون نیز در زمره‌‌ی حاکمانی قرار دارد که مخالفان خود را به گرفتن پاسپورت و خروج از کشور توصیه‌ می‌کنند.
اعمال حصر، محدودیت و مقررات فوق‌العاده نیز از جمله راه‌کارها و اقداماتی است که می‌توان به حکومت فرعون در سرکوب و کنترل مخالفانش نسبت دارد. ظاهراً فرعون در نتیجه‌ و یا به بهانه‌ی سزادهی جماعتی که حصر شکسته و از ملک وی خروج کرده‌اند، به قصد کشتار جمعی، ایشان را تعقیب می‌کند. پیش از این نیز مساله‌ی حبس و حصر خانگی بر لوط پیام‌آور روا شده بود و بنابراین باید عملی شناخته شده در سنت حکومت‌های خودکامه و منحرف باشد. آیه‌ی ۷۰ سوره‌ی حجر حکایت از آن دارد که قوم منحرف لوط به وی می‌گویند: مگر ما تو را از [ میزبانی ] افراد متفرقه منع نکرده بودیم؟ ( قالوا او لم ننهک عن العلمین )

۱۵.   ناتوانی از درک وضعیت ( دیر شنیدن صدای مردم )
فرعون خودر ا مسلط بر اوضاع می‌بیند ( و انا فوقهم قاهرون – اعراف، آیه‌ی ۱۲۷ )، دشمنان خود را ناچیز و خس و خاشاک می‌نامد و خود را خدای جهانیان و قادر بر تعییت سرنوشت فردی و اجتماعی مردم سرزمینش می‌پندارد. اما آیا ارزیابی واقع‌بینانه‌ای دارد؟ به نظر می‌رسد که فرعون هم‌چو کسی است که دست به آتش می‌زند اما داغی آن را نمی‌فهمد و یا به دره‌ای می‌نگرد اما ژرفا و هلاکت بر آن لغزیدن را در نمی‌یابد، به تعبیر قرآن مجید، چنین افرادی گوش شنوا برای دریافت کلام حق ندارند و به غفلت دچارند
( سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون و ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشوه – آیات ۶ و ۷ سوره‌‌ی بقره ).گوش می‌دهد اما نمی‌شنود و نگاه می‌کند اما نمی‌بیند ( لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون – اعراف، آیه‌ی ۱۷۹ ). هم از این روست که عظمت قیام مردم را تا وهله‌ی پایانی درک نکرده و سرانجام، دیوانه‌وار به دریا می‌زند و به دست خویش، موجبات سقوط و نابودی خویش را فراهم می‌آورد.

فرعون بی‌هیچ ملاحظه‌ای از هیچ جنایتی کوتاهی نمی‌کند. پسران بنی‌اسراییل را می‌کشد و دخترانشان را به زنده‌ماندن و بی‌شرمی وا می‌دارد، چگونه است که فرعون با آن همه کاهن و پیشگو و نیروی نظامی و امنیتی ( هامان )، از درک تضاد درونی دربار خود غافل می‌شود، دشمن آشکار خود را بازنشناخته و در دامان خود پرورش می‌دهد؟ به عبارت دیگر، موسی حاصل تضاد حاکمیت فرعون است و با شناخت عمیق از وضعیت فرعون و حاکمیتش، به درستی و سهولت، شکاف میان حکومت و مردم را تعمیق کرده و موجبات فراگیری اعتراضات مردم را فراهم می‌آورد و فرعون سرمست از غرور و قدرتی مطلقه، از درک ضروریات و بدیهیات ناتوان است. فرعون در آیه‌ی ۱٨ سوره‌ی شعراء خطاب به موسی گلایه می‌کند: مگر از کودکی تو را در کنار خویش پرورش ندادیم و سال‌هایی از عمرت را در میان ما به سر نبردی؟ ( قال الم نربک فینا ولیدا و لبثت فینا من عمرک سنین )
و چنین است که چشم فرعون از دیدن حقیقتی ساده که موسی بارها از ان به عنوان آیات روشن یاد می‌کند سر باز زده و تنها در دم آخر، اذعان می‌دارد که کلام حقیقت [ و یا صدای انقلاب مردم ] را شنیده و دریافته است ( فاتبعهم فرعون و جنوده بغیا و عدوا حتی اذا ادرکه الغرق قال ءامنت انه لااله الالذی ءامنت به بنواسراییل و انا من المسلمین – یونس، آیه‌ی ۹۰ )

و شگفتا که دیکتاتورها همیشه صدای مردم را دیر می‌شنوند. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست