سخنی درباره ارتباط جامعه با معلولان
فرید انصاری دزفولی
•
نظری به خود بیاندازیم و شجاعانه از خود و اطرافیانمان بپرسیم چقدر توانسته ایم مشکلات یک انسان کم توان و ناتوان را به تصویر کشیم و برای حل مشکلات هم نوعان خویش چه گامی برداشته ایم. مشکلات اجتماعی بدون همبستگی اجتماعی لاینحل می مانند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۶ شهريور ۱٣۹۰ -
۲٨ اوت ۲۰۱۱
در نوشتاری بنام "شهروندی بنام معلول"(1) بیان گردید که اجتناب از فکرکردن در باره معلولیت، شیوه است که افراد غیر معلول به کار می برند. و باز گفته شد که بجای قبول معلولیت بعنوان یک واقعیت زندگی که می تواند در کمین هر کسی باشد، افراد جامعه از ارتباط گیری و نزدیکی با افراد دارای معلولیت دوری می جویند. برای روشن شدن مطلب محاوره ای را برایتان بازگو می کنم که در همین روزها برایم رخ داده است.
چندی بیش با دوستی درباره فعالیت ها و اقدامات انجمن صحبت می کردم و از او می پرسیدم چرا ارتباط ایرانیان بویژه ایرانیان برون مرز با معلولان ناهنجار است و حتی بسیاری از ایرانیان نسبت به فعالین و حامیانشان و مشکلات معلولان بی توجه هستند. او پاسخ داد: آقای انصاری قبول کنید بسیاری به صرف اینکه در نام انجمن شما از کلمه معلول استفاده شده است علاقه ای به شرکت در برنامه های انجمن ندارند و پی گیر اقدامات انساندوستانه شما نیستند. او اضافه کرد اکثرهموطنان ما نسبت به مشکلات افراد دارای معلولیت و پدیده معلولیت بی توجه هستند و فکر می کنند چون این افراد ضعیف و ناتوان می باشند نباید با آنان ارتباط برقرار کرد و چه بسا باید از آنان دوری نمود و به حال خود رهایشان کرد.
در پاسخ گفتم: افراد دارای معلولیت در حقیقت انسان می باشند که بایستی از کرامت و احترام انسانی و همبستگی اجتماعی برخوردار باشند. توانائی و استعداد بسیاری از آنان حتی از افراد عادی جامعه فراتر است و کثیری از این افراد با بکارگیری استعداد های خود و رشد دادن این استعدادها ناتوائی خود را مبدل به توانائی می کنند و دائم در حال رشد و بالندگی هستند. به او گفتم به یاد بیآوریم ورزشکاران کم توان و ناتوانی که چگونه توانائی های خود را در بازیهای پارالمپیک، مسابقات هنری چون موسیقی، خطاطی و نقاشی و حتی ادبیات به منصه ظهور رسانده اند و سرآمد جامعه می باشند.
افراد دارای معلولیت صرف نظر از کاستیهای جسمی، روانی، شنوائی و بینائی همچون دیگر انسانها دارای حقوق ذاتی و انسانی خویش می با شند و باید از حقوق انسانی و شهروندی برابر با دیگران بهره مند شوند.
دوستم گفت: آقای انصاری حرفهای شما درستند ولی واقعیت چیز دیگری است و متاسفانه اکثریت جامعه افکار شما را ندارد. مثلاً اگر یک فرد معلول نتوانست ازدواج کند یا شرایطی برایش ایجاد نشد که موجب پیشرفت او شود افراد جامعه اینها را طبیعی می دانند و فکر می کنند باید اینطوری باشد.
به او پاسخ دادم وجود چنین رابطه ناهنجاری بازده عدم وجود ارتباط درست بین اجزا جامعه است. سعی کردم از رهگذر چگونگی ارتباط معلولین با جامعه این ارتباط را نشان دهم و متذکر شدم وقتی سخن از ارتباط معلولین با جامعه مطرح میشود، ابتدا باید مشخص شود ارکان این ارتباط کدامند؟
حال وقتی یک نقش در یک سیستم اجتماعی با بحران تعامل با سایر نقشها روبهروست یکسری عوامل در این روند موثرند که به نظر من مهمترین عامل عدم شناخت صحیح و کامل سایر نقشها از آن است.
حال سوالی اساسی پیش میآید که اصولاً چرا شناخت جامعه ما از معلولیت و معلول اینقدر کم و محدود و نادرست است. اگر بپذیریم که شناخت محدود تنشهای اجتماعی از یک نقش ماحصل حضور کمرنگ آن نقش در جامعه است، میتوان خود را تا حدی با این پاسخ قانع کرد که دلیل شناخت ناقص از معلولیت، حضور کمرنگ معلول در جامعه است؛ اما این پاسخ چرای بزرگتری با خود به همراه میآورد که چرا حضور معلول در جامعه کمرنگ است و این چرای بزرگ خود مجموعهای از چراهای دیگر است که مثلا، اینکه چرا معلولین از زندگی مرفه ای برخوردار نیستند و از امکانات اجتماعی محرومند؟
چرا مناسب سازی شهری برای معلولین شکل نمی گیرد تا آنان راحت تر بتوانند از مراکز تفریحی، خدماتی و اداری استفاده نمایند و چرا استفاده از مراکز محتلف شهری برای معلولین دشوار و در برخی موارد غیرممکن است؟ چرا یک معلول جسمی- حرکتی هر بار که از خانه خارج میشود با مشکلات عدیده ای از جمله عبور از پیاده رو و یا عبور به آنطرف خیابان مواجه میشود؟ و چرا بیرون رفتن از خانه برای این افراد کاری عذاب آور است؟
این مسائل کوچک و بیاهمیت نیستند و هر کدام نیازمند ساعتها تحلیل جامعهشناسانه و روانشناسانه دارند و همه این تحلیلها سرانجام به یک نکته کلیدی ختم میشود و آن نکته همان شناخت ناقص از معلولیت در جامعه است و راه برون رفت از این مشکلها همانا کار جدی برای شناساندن معلولین به جامعه است که در جامعهشناسی به آن فرهنگسازی میگویند.
بدیهی است جامعهای که خود به دلیل نبود فرهنگ مناسب در ایجاد تعامل با معلولین دچار مشکل است، نمیتواند فرهنگسازی کند. چون اگر لزوم رسیدن به فرهنگ مناسب ارتباط با معلول را تشخیص میداد دیگر نیاز به فرهنگسازی نبود، اینجاست که پای بازیگر سومی به بازی کشیده میشود به نام مسئول و فعال اجتماعی که تلاش می کند تا پلی بین معلولان و جامعه شود. مسئول به معنای واقعی کلمه کسی است که چه به لحاظ موقعیت اجتماعی و چه به واسطه دارا بودن تفکری متمایز از تفکر عام در جامعه، از محدوده عمل وسیعتری نسبت به دیگران برخوردار می شود که باید مورد حمایت افراد جامعه بویژه افراد نیکوکار و انسان دوست قرار گیرد. این حمایت به او امکان و قدرت عمل میبخشد، تا به نحوی که بتواند با فرهنگ سازی پیامی را به جامعه خود برساند.
بنا براین فعالین اجتماعی با مسئولیتی که می پذیرند تلاش می کنند از طریق فرهنگ سازی ارتباط صحیحی بین معلولان و جامعه بوجود آورند و آنان را به یکدیگر نزدیک سازند.
اما چگونه؟ مسئولی که قرار است در زمینه معلولین فرهنگسازی کند، باید نگاهاشتباه جامعه نسبت به معلولین را با دیدگاههای نو و منطقی عوض کند و یکبار دیگر به این دو پرسش پاسخگوید که معلولیت چیست و معلول کیست؟
یک مسئول که قصد فرهنگسازی در این زمینه را دارد، باید به جامعه بفهماند که اصولاً معلولیت مادرزادی یک حادثه در زمان بارداری است. و معلولیت غیر مادرزادی یا بر اثر تصادف رانندگی، حوادث طبیعی مثل سیل، زلزله، طوفان و یا جنگ و یا خشونت و فقر اجتماعی، بهداشتی، درمانی و اقتصادی ایجاد میشود. پس معلولیت نه خواست خدا است نه یک قهر الهی. انسان معلول، انسانی مفلوک، عاجز و شایسته انزوا و طرد اجتماعی نیست. پس معلولیت عیب نیست.
این گام نخست در فرهنگسازی است که واژهها را از نو معنا کنیم و هنگامی که معنای واژهها در اذهان عمومی تغییر پیدا کرد جامعه تازه معلول را میشناسد و اینجا برمیگردیم به نکتهای که در آغاز بحث گفتیم، یعنی قبول معلولیت بعنوان یک واقعیت زندگی که می تواند در کمین هر کسی باشد، افراد جامعه بجای عدم ارتباط گیری با افراد دارای معلولیت باید با آنان ارتباط برقرار کنند تا با شناخت از این افراد ارتباط صحیحی با آنان ایجاد نمایند. این ارتباط باعث میشود تا معلولان به اهمیت این ارتباط و نقش و حضور خویش پی ببرند. برقراری تعامل هنجار با معلولان از اینجا شروع میشود. وقتی معلول به خوبی شناخته شود و توانایی و ضعفش به درستی در جامعه انعکاس یابد حقوق و تکلیف او نیز مشخص میگردد.
چون هر نقشی دارای یک حقوق است و یک تکلیف، یک حقی دارد که سایر نقشها باید به او بپردازند و یک تکلیفی دارد که باید در مقابل نقشهای دیگر انجام دهد و این حقوق و تکلیف را ویژگیهای هر نقش تعیین میکند. حقوق و تکلیف معلول نیز در سایه ویژگیهای او تعریف میشود و در اینجاست که احترام به حقوق و کرامت انسانی افراد دارای معلولیت روشن میشود و ترحم در مورد آنان بیمعنا می گردد. بدین منوال آگاهی سازی و فرهنگ سازی در مورد معلولان و ارتباط با آنان صورت می گیرد.
اما تمام این آگاه کردنها، آموختنها و یادآوریها کار یک شب نیست و مسئول اجتماعی که قرار است کار فرهنگسازی کند باید به این نکته کاملاً آگاه باشد و برای قدم نهادن در این راه خود را از همه لحاظ آماده کند. فرهنگسازی را باید جدی گرفت و جسورانه و لاینقطع باید آنرا ادامه داد.
نظری به خود بیاندازیم و شجاعانه از خود و اطرافیانمان بپرسیم چقدر توانسته ایم مشکلات یک انسان کم توان و ناتوان را به تصویر کشیم و برای حل مشکلات هم نوعان خویش چه گامی برداشته ایم. مشکلات اجتماعی بدون همبستگی اجتماعی لاینحل می مانند.
(1) www.iraniandsa.com
فرید انصاری دزفولی: فعال اجتماعی، مدافع و فعال حقوق معلولین و سالمندان، بنیانگذار انجمن حمایت از معلولین ایرانی در بریتانیا و سر دبیر نشریه آنلاین توانا.
www.iraniandsa.com
|