روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۷ شهريور ۱٣۹۰ -
۲۹ اوت ۲۰۱۱
«درس هایی از تجربه لیبی»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛پس از حدود ٨ ماه منازعه طاقت فرسا و پرشدت، اکنون معمر قذافی دیکتاتور لیبی ساقط شده اما هنوز معلوم نیست جانشین سیستم حکومتی منحصر بفردی که او ظرف چند دهه بنا کرد کدام فرد یا سیستم خواهد بود. اکنون در لیبی پرسش از آینده مهم ترین سوال است و کمتر کسی در فکر آن است که رازهای حکومت عتیقه سرهنگ را نبش کند.
دورنمای لیبی هم برای مردم و انقلابیون و هم برای غربی هایی که به صراحت می گویند دندان طمع تیز کرده اند مهم ترین مسئله پیش روست. چه چیز ضامن ثبات در لیبی خواهد بود؟ چند نکته زیر کمک خواهد کرد که بتوان پاسخی آزمون پذیر برای این سوال فراهم کرد.
از همان روز اول که بهار عربی آغاز شد، مسئله ثبات برای آمریکایی ها مهم ترین دغدغه بود. وقتی آمریکایی ها درباره ثبات صحبت می کنند در واقع هیچ منظوری جز این ندارند که روند جاری امور که طی دهه ها به نحوی شکل داده شده که تامین کننده حداکثر منافع آمریکا باشد، باید حتی المقدور دست نخورده باقی بماند. بهار عربی افسانه ثبات را باطل کرد و آمریکایی ها با دگوگونی هایی مواجه شدند که به هیچ وجه انتظارش را نداشتند. پس از آنکه آمریکایی ها از حفظ وضع موجود در منطقه ناامید شدند و تغییر را اجتناب ناپذیر یافتند، شعار ثبات اینگونه ترجمه شد که حالا اگر قرار است تغییری هم رخ بدهد این تغییر باید دارای فرایندی آرام و قابل مدیریت باشد. معلوم بود که آمریکایی ها از سرعت و هیجانی که در رفتارهای انقلابی هست می ترسند و به همین دلیل مایل است اوضاع حتی المقدور به نحوی مدیریت شود که بیشترین نقش را در آن داشته باشد.
مهم تر از این، استراتژیست های آمریکایی در چند ماه اخیر بارها گفته اند که علاقه ای به تغییرات انقلابی ندارند چرا که در اینگونه تغییرات عموما صحنه گردان ماجرا، گروه های سازمان یافته ای هستند که در چند دهه گذشته همواره آمریکا با آنها درگیر بوده و اغلب اگر نزدیک به ایران نباشند دشمن آمریکا و اسراییل حتما هستند. پروژه لیبی بوضوح با این الگو انطباق ندارد. آمریکا ٨ ماه پیش با دو هدف اصلی به لیبی حمله کرد و اکنون که دیکتاتور گریخته، مانده است که داستان را چگونه جمع کند. اولین هدف از حمله به لیبی این بود که آمریکا می خواست شرایطی ایجاد کند تا مردم منطقه سابقه حمایت چند دهه ای آمریکا از دیکتاتورها را از یاد ببرند. آمریکایی ها می خواستند بگویند آنقدر طرفدار آزادی هستند که حتی حاضرند برای دفاع از دموکراسی در منطقه ای بیابانی بدون اینکه نفع مشخصی برای آنها داشته باشد وارد جنگ شوند. هدف دوم که اصرار داشتند پنهان بماند، کنترل شرایط بعد از سقوط قذافی به گونه ای که اولا منافع غرب تا حد امکان دست نخورده باقی بماند و ثانیا، این جابه جایی به عنوان یک الگو به سایر کشورهای در حال انقلاب نیز منتقل شود.
اکنون چه اتفاقی رخ داده است؟ آنچه رخ داده این است که غربی ها وارد جنگی شده اند که همان اواسط کار معلوم شد نتیجه ای هراس آور برای آنها خواهد داشت اما دیگر توان بیرون کشیدن پای خود از آن را نداشتند. روزی که جنگ لیبی آغاز شد آمریکایی ها می دانستند قذافی خواهد رفت ولی نمی دانستند جایگزین او چه کسی خواهد بود؟ هر چه جنگ بیشتر طول کشید یقین غرب از اینکه جایگزین قدافی نیروهایی عمیقا اسلام گرا و شاید بتوان گفت رادیکال خواهند بود بیشتر شد اما دیگر راهی برای بازگشت به عقب نداشتند چرا که ننگ شکست از قذافی یا معامله پس پرده با او بزرگتر از آن بود که قابل تحمل باشد. در نتیجه آمریکایی ها به جنگی ادامه دادند که در واقع هیچ از نتیجه آن خشنود نبودند.
در لیبی چیزی حدود ۱۴۰ قبیله وجود دارد که ٣۰ قبیله از میان آنها دارای سازمان یافتگی قابل توجه و توان سیاسی و رزمی گسترده اند. قذافی بر خلاف صدام که در دوران حکومت خود تمام تشکل های دینی و قومی عراق را از هم پاشاند و عملا اجازه هیچ نوعی از سازماندهی را به مخالفان خود نداد اما سازمان یافتگی قبیله ای در لیبی را به عنوان یک امر غیر قابل تغییر به رسمت شناخت و در طول دهه های گذشته با آن به همزیستی پرداخت. بنابراین زمانی که قبایل لیبی تصمیم گرفتند به مخالفت با قذافی برخیزند -و اگر این کار را نمی کردند از ناتو کاری ساخته نبود- مشکلی به نامه سازماندهی و ایجاد سلسله مراتب صدور و اجرای فرمان وجود نداشت و به سرعت یک ماشین جنگی عظیم علیه قذافی شکل گرفت. مشکلی که اکنون غرب با آن دست به گریبان است این است که این ماشین جنگی را که حالا دیگر به راه افتاده چگونه باید متوقف کند؟ کسانی درون ناتو عقیده دارند تنها راه، خلع سلاح مخالفان است. اما مجموعه ای عظیم از رزمندگانی به شدت ماهر و با انگیزه را که از وقتی تصمیم به بیرون کردن قذافی از لیبی گرفتند تا زمانی که این کار را واقعا انجام دادند تنها چند هفته طول کشید، چگونه می توان خلع سلاح کرد؟ آیا ناتو که اعلام کرده حتی یک سرباز در خاک لیبی پیاده نخواهد کرد آمادگی ورود به چنین گرداب هولناکی را دارد؟ بسیار بعید است که کسی در سلسله مراتب فرماندهی ناتو حتی فکر چنین کاری را به ذهن خودرا بدهد. چه راهی باقی می ماند. تنها گزینه این است که آمریکایی ها مطالبات و خواسته های رزمندگان لیبیایی را که بار اصلی براندازی قذافی را به دوش کشیدند به رسمیت بشناسد؛ مطالباتی که اطلاعات اندک موجود نشان می دهد تشکیل حکومت پای بند به اجرای قوانین شریعت در راس آن است.
پارادوکس آمریکا در خاورمیانه بهتر از هر جای دیگر خود را در لیبی نشان داده است.
آمریکایی ها یا باید خود را از فرایند تغییر در منطقه کنار بکشند و منفعلانه صحنه را نظاره کنند یا اگر تصمیم به مشارکت در فرایند تغییر بگیرند لاجرم به روی کار آمدن نیروهایی مدد رسانده اند که نخستین و بزرگترین دشمن خود را آمریکا می دانند. این لازمه و نتیجه هویت دینی نهادینه شده در قلب و جان مردم این منطقه است که دهه ها فرایند سکولاریزاسیون از بالا نه تنها آن را کمرنگ نکرده بلکه عمقی بی مانند به آن بخشیده است.
بنابراین، نتیجه عملیات ناتو در لیبی در بدترین حالت (البته برای آمریکا) تشکیل یک حکومت دینی کنار گوش اروپاست که جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه را از اساس دگرگون خواهد کرد و در بهترین حالت لیبی در یک بی ثباتی بزرگ ناشی از درگیری غرب و انقلابیون فرو می رود که تبعات امنیتی آن برای اروپا کمرشکن خواهد بود.
آنچه احتمالا این وضع را بدتر می کند و مشکل را برای غرب صد چندان خواهد کرد، تاثیری است که پیروزی اسلامگرایان در لیبی بر وضعیت امنیت اسراییل خواهد گذاشت. آن روز اول که تحولات منطقه تازه آغاز شده بود سعی می کردند با شوخی هایی از این قبیل که گسترش دموکراسی در منطقه به نفع اسراییل است خود را آرام کنند اما هر چه جلوتر آمده ایم بیشتر روشن شده روی دیگر تحولات منطقه چیزی جز این نیست که دیکتاتوری هایی که همواره مانع شنیده شدن فریادهای مردم منطقه علیه اسراییل بوده اند سقوط کرده اند و از این به بعد این فریادها هر روز بلندتر از روز قبل خواهد شد.
مصر درست در کنار مرزهای سرزمین های اشغالی در حال تبدیل شدن به یک نگرانی امنیتی جدی برای اسراییل است. لیبی حتی می تواند از مصر هم خطرناک تر باشد چرا که جبهه ای جدید در غرب سرزمین های اشغالی باز می کند و اگر نیروهای ضد اسراییلی در آنجا کار را به دست بگیرند، احتمال جریانی قدرتمند از پول، اسلحه و نیروی انسانی برای کمک به مبارزان فلسطینی شکل خواهد گرفت. تا آنجا که به اسراییل مربوط است آنچه در حال رخ دادن است این است که قذافی به عنوان یکی از دیکتاتورهایی که مخصوصا طی چند سال اخیر به یکی از دوستان واقعی صهیونیست ها در منطقه تبدیل شده بود، از کار برکنار شده و جای او را کسانی گرفته اند که لالایی فرزندانشان سرود آزادی قدس شریف است.
در لیبی برای آمریکایی ها راهی جز این نیست که میان دو گزینه امتیاز دهی به رزمندگان یا وارد شدن به درگیری با آنها یکی را انتخاب کنند. هیچ راه حل سیاسی اضطراری برای این پارادوکس وجود ندارد. انتخاب آسانی در کار نیست. خاورمیانه در حال نشان دادن چهره واقعی خود به غرب است، چهره ای که مترسک هایی مانند بن علی و مبارک و قذافی همواره مانع دیده شدن آن بودند. مدل ایران بسط یافته است و غرب پس از دهه ها تکیه به دیکتاتوری و سرکوب در منطقه اکنون راهی جز پذیرفتن این نظم جدید ندارد با این تفاوت که این بار نظم جدید منطقه است که غربی ها را نخواهد پذیرفت.
جمهوری اسلامی:گوهر وجود رجائی و باهنر
«گوهر وجود رجائی و باهنر»عنوان سرمقالهی روزنامهی جمهور اسلامی است که در آن میخوانید؛نامگذاری هفته اول شهریور به "هفته دولت" به برکت وجود دو خدمتگذار صادق و لایق، محمدعلی رجائی و محمدجواد باهنر، و به برکت خون آن دو عزیز سفر کرده که در سمتهای ریاست جمهوری و نخست وزیری شایستگیهای زیادی از خود نشان داده بودند صورت گرفته است.
بسیار بجا و مفید است که هر سال به همین مناسبت، یاد این دو دولتمرد مردمی و خدوم گرامی داشته میشود و طرحهائی نیز افتتاح میگردند و به بهرهبرداری میرسند. اما آنچه لازم است و به نظر میرسد مورد توجه کافی قرار نمیگیرد، ویژگیهای رجائی و باهنر است، همان ویژگیهائی که نام و یاد آن دو را جاودان کرده و موجب آنهمه برکات و خدمات شدهاند. تکیه بر این ویژگیها و تبدیل کردن آنها به "فرهنگ" است که میتواند هزاران رجائی و باهنر به جامعه تحویل دهد و استمرار انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را تضمین نماید.
شهیدان رجائی و باهنر، از ویژگیهای زیادی برخوردار بودند که جهاد فی سبیل الله، ساده زیستی، تلاش برای خدمت به محرومان و بعد از رسیدن به مقام و منصب تغییر نکردن و خود را نباختن از جمله آنها بودند ولی گوهر اصلی و ممتازی که موجب تبلور این ویژگیها در وجود آنها شد، صداقت و صفای آنها بود. کسی که اهل صداقت و صفا نباشد، در برابر مقام و منصب مقهور میشود و هنگامی که به قدرت میرسد خود را میبازد و به جای آنکه از قدرت برای خدمت به مردم استفاده کند، آن را به ابزاری برای سوءاستفاده از مردم و بالا کشیدن هرچه بیشتر خود از نردبان قدرت تبدیل مینماید.
صداقت و صفا کیمیائی هستند که مس وجود انسان را طلا میکنند و کسی که وجودی طلائی دارد، به چیزی چشم طمع نمیدوزد. برای چنین کسی مال دنیا و قدرت و شهرت و... همچون فلزات بیارزشی هستند که در مقابل طلا رنگ میبازند و بیمقداری خود را آشکار میکنند. این طلا است که هم خود پربها است و هم به غیر از خود بها میدهد.
شهیدان رجائی وباهنر این چنین بودند. کسانی که با این دو عزیز معاشر بودند این واقعیت را لمس کردهاند که آنها بعد از رسیدن به وزارت و وکالت و ریاست جمهوری و نخست وزیری همان رجائی و باهنری بودند که قبل از دست یابی به این مقامات و مناصب بودند. مهمتر آنکه آنها هرگز برای رسیدن به این مناصب، تلاش نکردند و برای اثبات خود به نفی این و آن متوسل نشدند. به همین دلیل بود که خدا به آنها توفیق خدمت بیمنت به مردم را عنایت فرمود و محبت آنان را نیز در قلب مردم جای داد.
صفا و صداقتی که جوهر وجودی رجائی و باهنر را تشکیل میدادند، آنها را به پیگیری خط امام و عمل به اصول و آرمانهای انقلاب و حراست از ارزشهای اسلامی موفق کرد. اگر بخواهیم موفقیتهای این دو یار وفادار انقلاب و خدمتگزار صادق ملت را فهرست کنیم، قطعاً در صدر فهرستی که باید نوشت، پای بندی آنها به آرمانهای انقلاب قرار دارند. مواردی از روشنترین آرمانهای انقلاب را در بخش اجرائی میتوان در این رهنمود امام خمینی دید که فرمودند:
"به همه مسئولان کشورمان تذکر میدهم که در تقدم ملاکها، هیچ ارزش و ملاکی مهمتر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسئولیتها و اداره کشور و بالاخره جایگزین همه سنتها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود، چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح، چه امروز و چه فردا، که خدا این امتیاز را به آنان عنایت فرموده است و صرف امتیاز لفظی و عرفی کفایت نمیکند، که باید هم در متن قوانین و مقررات و هم در متن عمل و عقیده و روش و منش جامعه پیاده شود و مصلحت زجر کشیدهها و جبهه رفتهها و شهید و اسیر و مفقود و مجروح دادهها و در یک کلام، مصلحت پابرهنهها و گودنشینها و مستضعفین، بر مصلحت قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامی مقدم باشد و نسل به نسل و سینه به سینه شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند" صحیفه امام جلد ۲۰ صفحه ٣٣٣.
ما امروز بشدت نیازمند جاری شدن این منشور ارزشمند و کارگشا در جامعه خود هستیم. صادقانه باید اعتراف کنیم که امروز تقواو جهاد در راه خدا ملاک تقدمها نیست. تلخ است اما باید بپذیریم که این تقدم ارزشی و الهی امروز معیار انتخابها و امتیاز دادنها به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسئولیتها نیست. چه بسا آنچه در این رهنمود امام خمینی رضوانالله تعالی علیه آمده، در قالب قانون نیز به بدنه اجرائی کشور ابلاغ شده لکن در عمل مغفول قرار گرفته و برعکس آنچه امام فرمودند مصلحت زجرکشیدهها و جبهه رفتهها و شهید و اسیر و مفقود و مجروح دادهها و پابرهنهها و گودنشینها و مستضعفین برمصلحت قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جهاد و تقوا و نظام اسلامی مقدم نیست. بدون پرده پوشی و در کمال صراحت باید اقرار کنیم که این توصیه اکید امام که فرمودند باید "نسل به نسل و سینه به سینه، شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند" امروز در جامعه ما مغفول و متروک است.
با ادعای رجائی گونه بودن نمیتوان رجائی شد. رجائی به آنچه میگفت عمل میکرد و هرگز وعدههای بیپشتوانه نمیداد. پشتوانه صداقت او در گفتار و عمل، پای مجروح و بدن شکنجه شده او بود که در سفر به مقر سازمان ملل در آمریکا آنرا به خبرنگاران نشان داد و گفت این سند زنده جنایت آمریکا علیه ملت ایران است. کسی که سختی زندان را تحمل کرده باشد و آثار زجر و شکنجه و شلاق را بر جان و روح خود داشته باشد میتواند طعم تلخ محرومیت محرومان و تبعیضها و تقدمهای فاقد معیار و ملاک و تصاحب امتیازها توسط افراد نالایق را درک کند و از قدرت خود برای رفع تبعیضها استفاده نماید. ما امروز به رجائی و باهنر با همان صفا و صداقت مثال زدنی که در وجود آنها بود سخت نیازمندیم. تردید نکنیم که ادامه راهی که انقلاب اسلامی پیش پای ما گذاشته، فقط با برخورداری از گوهر گرانبهای صداقت و صفا میسر خواهد بود.
رسالت:برداشتهایی تجربی از دانشگاه متدین
«برداشتهایی تجربی از دانشگاه متدین»عنوان سرمقالهی روزنامهی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛تجربه تدریس راقم این سطور به عنوان یک معلم جوان در تعدادی از دانشگاه های تهران طی یکی دو ترم گذشته حاوی رهیافتهایی بوده که برخی از آنها موید برداشت های رهبر معظم انقلاب و عده ای از آنها مکمل فرمایشات معظم له در دیدارهای رمضانی اخیر ایشان با اساتید دانشگاه و دانشجویان است. اشاره به برخی از این تاییدات و تکمیلات در این وجیزه خالی از لطف نیست.
۱- دانشگاه موتور پیشرفت کشور و رکن اصلی استقامت و ایستادگی ملت ایران است. نبض انقلاب اسلامی هنوز در دانشگاه می تپد. جوامع مختلف اگر اقتدار، استقلال، پیشرفت و ثروت می خواهند باید دانشگاه را تقویت کنند. "العلم سلطان"؛ علم در دنیای امروز مایه اقتدار است. به تعبیر میشل فوکو دانش قدرت می آورد و قدرت نیز می تواند دانش تولید کند. عرصه علم، دانش و نوآوری یکی از زمینه هایی است که صف بندی های آشکار و پنهان دشمن برای جلوگیری از توزیع عادلانه دانایی در آن بین کشورهای پیشرفته به لحاظ علمی و دنیای عقب افتاده به صراحت رویت می شود. انحصار گرایی، تبعیض، تحمیل، تبختر، خودخواهی، ناجوانمردی و خست متاسفانه بخشی از واقعیات دنیای علم و فناوری در زمانه ای است که عده ای مدعی شاهراه آزاد اطلاعات هستند. در این فضا دانشگاه را باید بیش از پیش تقویت کرد. نگاه صحیح و واقع بینانه به جبهه بندی های بین المللی در عرصه علم و فناوری و التفات به رویکرد جدید دشمن در ترور شخصیت های علمی ایران مثل شهید علیمحمدی، شهید شهریاری، شهید داریوش رضایینژاد برای متوقف کردن حرکت پرشتاب علمی ایران در حوزه های مختلفی چون هسته ای، سلول های بنیادین، ابررایانه ها، نانو تکنولوژی، هوافضا و ... است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب "چنانچه به مجموعهی دشمن به چشم یک جبهه مستمری که وظایف را تقسیم کردند، نگاه کنیم، آن وقت احساس مسئولیت ما در هر قضیهای شکل تازهای به خودش می گیرد."در این جهاد علمی عقبه دولتی و قانون گذاری باید خط مقدم که همان دانشگاه است را پشتیبانی جدی بنماید.
۲- یکی از نکات مورد تاکید و تایید رهبر معظم انقلاب روحیه مطالبه گری و نشاط در بین دانشجویان و اساتید دانشگاه است. یکی از برکات انقلاب اسلامی ایران جرأت و جسارت ابراز دیدگاه ها و عقاید در بین دانشجویان و اساتید دانشگاه است. بحمدالله این دیدگاه ها صرف پیشنهادات عملیاتی نیز نیست بلکه روز به روز عمیق تر شده و به سطح فکر و اندیشه نیز نزدیک شده است. روحیه مطالبه گری در دانشگاه مکمل و مقوم نظام دانایی سیاسی در کشور است. درجه بصیرت سیاسی و اجتماعی دانشجویان به عنوان بخش مهمی از بدنه نخبگی در جوامع مختلف به میزان و کیفیت جریان اطلاعات در دانشگاه، جامعه پذیری سیاسی، سهولت در تضارب مستقیم آراء و اندیشه های متفاوت، اعتماد نسبت به حمایت حاکمیت از فرایندهای متنوع اقناع افکار نخبگان، اطمینان از سلامت منابع تغذیه اطلاعاتی و ... بستگی دارد.
امروز دانشجویان و دانشگاهیان این جرات و جسارت در طرح اندیشه های نو، نقد رهیافت های غربی، مطالبه گری از مسئولان در راستای پیشرفت کشور را دارند اما هنوز محملی برای طرح این ایده ها و نظرات تدارک دیده نشده است. شاید محافظه کاری روسای دانشگاه، یا شاید کم همتی تشکل های دانشجویی و یا ... باعث شده است که فضا برای طرح مطالبات و انتظارات دانشجویان که نسل سوم و چهارم انقلاب را تشکیل می دهند مهیا نباشد. کرسی های آزاد اندیشی بخش مهمی از مسیر تعمیق بصیرت سیاسی در دانشگاه را هموار می کند. مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای خود با نخبگان علمی ضمن مواخذه و مورد عتاب قرار دادن متولیان دانشگاه نسبت به تعلل بی مورد در راه اندازی کرسی های آزاد اندیشی فرمودند: "آزاداندیشی واقعی با اقداماتی مانند ایجاد کرسی های آزادِ "فکری - سیاسی" و معرفتی در دانشگاهها و بحث منطقی دانشجویان برای درک حق و حقیقت محقق می شود."
٣- فقدان یک دیالوگ مستمر بین دانشجویان به عنوان نسل سوم انقلاب و اساتید، مسئولان و انقلابیون سلف یکی از آسیب هایی است که مانع از فهم صحیح از مطالبات و انتظارات جوانان که قرار است فرمان مدیریت کشور را به دست بگیرند می شود. دغدغه انقلابی ماندن نسلهای سوم و چهارم همواره انقلابیون سلف را می آزارد اما آیا تا به حال به ضرورت نزدیک کردن دیدگاه ها و ایجاد اشتراک نظر بین نسلهای متاخر و متقدم اندیشیده شده است؟ مسیر ایجاد اشتراک نظر تحمیل عقاید و ارزشها نیست بلکه با تعاطی افکار و برقراری یک دیالوگ پویا و با نشاط می توان این عقلانیت تفاهمی را ایجاد کرد. در همین راستا به عنوان یک پروژه کلاسی در ترم گذشه از دانشجویان درس انقلاب اسلامی خواستم تا به عنوان نسل سوم انقلاب به "اولویت شناسی مسائل کشور" بپردازند. یعنی همانطور که به زعم کارگزاران و مسئولان کشور ممکن است فلان مسئله موضوع اصلی کشور باشد از دانشجویان خواستم که مسئله و مشکل اصلی کشور را از منظر خودشان طرح کنند و سپس در حد بضاعت راهکاری برای حل این مشکل عنوان نمایند. از آنها خواستم این مسئله را در قالب یک کنفرانس در کلاس ارائه کنند تا دانشجویان دیگر نیز بتوانند در خصوص دیدگاه مطرح نقطه نظرات خود را بیان نمایند.
نتیجه این پروژه کلاسی برخلاف تصور من بود. بیش از ٨۰ درصد مسائلی که دانشجویان به عنوان مسئله اصلی کشور طرح کردند دقیقا منطبق با
اولویت شناسی نسل اول انقلاب از موضوعات کشور بود و حاوی دغدغه های مذهبی، ملی و ضرورت پیشرفت کشور و تحقق عدالت بود. یعنی در واقع اشتراک نظر به طور عملی وجود داشت اما فقدان یک دیالوگ فعال سبب شده بود که تصور شود دانشجویان نسل سوم و چهارم نظرات متفاوتی دارند. تجربه این پروژه کلاسی بیشتر شبیه یک کرسی آزاد اندیشی بود که ضمن تضارب دیدگاه ها و نقطه نظرات به دانشجویان این احساس را می داد که خود را در مسائل اصلی کشور شریک بدانند.
۴- رهبر معظم انقلاب در دیدار اساتید دانشگاه ها فرمودند:" جامعه باید جامعه دینی باشد؛ در رأس آن هم دانشگاه است. دانشگاه باید دانشگاه متدین باشد. در مفهوم "متدین" از عرایض من تلقی غلط نشود. تدین به معنای معرفت عمیق دینی، ایمان عمیق و باور ژرف به دین و معارف دینی است، که طبعاً عمل به دنبالش میآید؛ باید دنبال این باشیم. " دانش بدون نورانیت ایمان همچون اسب کور و لجام گسیخته ای است که نه تنها انسان را به مقصد نمی رساند بلکه بشر را به قعر دره های حیوانی پرتاب می کند. بشر بی ایمان دانش را به ابزاری تبدیل می نماید که بتواند مطالبات نفس سرکش خود را با آن برآورده نماید و به هر چیزی متوسل می شود تا در دستگاه قدرت الهی طغیان کند و زمینه را برای نافرمانی الهی آماده می کند. امروزه در غرب بخشی از دانش به طور مستقیم در خدمت هواهای نفسانی و خوی حیوانی بشر قرار گرفته و لطمات فراوانی را به جامعه انسانی وارد ساخته است.
این در حالی است که طهارت نفس و صفای باطن جهت دهنده به علم است. دانشگاه متدین حرکت علمی در ایران را بر مبنای معنویت سامان می دهد. تجربه چند قرن گذشته نشان می دهد متأسفانه برخی کشورهای غربی ضمن انحصار گرایی علمی و یک
جانبه گری و تبعیض در عرصه فناوری های استراتژیک مثل تکنولوژی هسته ای، از علم سوء استفاده کرده و آن را در جهت مخالف با منافع بشری و ارزشهای انسانی بهکار گرفته اند. آنها با تکنولوژی هسته ای بمب می سازند و در هیروشیما و ناکازاکی بر سر مردم بی دفاع می ریزند. تکنولوژی که قرار است روشنایی بخش خانه ها شود در اثر بی ایمانی به شعله های سوزنده ای تبدیل میگردد که آتش به جان و مال مردم می اندازد.
امروز دانشگاه ها و دانشجوی نسل سوم انقلاب بر خلاف تبلیغاتی که صورت می گیرد بسیار عفیف تر و انقلابی تر از نسل های گذشته است. تنها تفاوتی که این نسل از نسل های گذشته دارد این است که در عین انقلابی گری از عقلانیت مضاعفی برخوردار است و مسائل را با خطکش تدبیر اندازه می زند. برداشت های سطحی از دانشگاه متدین به اصل دیانت در دانشگاه لطمه میزند باید مجالی برای دین مداری در ساختار و کارکرد دانشگاه جستجو کرد.
قدس:طوفان آیرین؛ تکمیل پازل ناکامی های اوباما
«طوفان آیرین؛ تکمیل پازل ناکامی های اوباما»عنوان سرمقالهی روزنامهی قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن میخوانید؛خبر طوفان خطرناک و پرهزینه آیرین در دوران سپری نمودن تعطیلات باراک اوباما در ایالت ماساچوست، بر نگرانی حزب دموکرات و نامزد آنها برای رقابتهای ریاست جمهوری افزوده است، زیرا در روزهای اخیر که بازار مناظره ها دو حزب رونق گرفته، این موضوع به عنوان برگ برنده رقیب ارزیابی می گردد.
وقوع طوفان آیرین، سوژه دیگری است که اکنون می تواند مستمسک رقبا گردد تا این موضوع را به ناتوانیهای اوباما در مدیریت گذشته اش الصاق نموده و ناتوانی دولت را ابزاری برای دستیابی به قدرت قرار دهند.
طوفان کاترینا نیز که در مقطع زمانی جرج بوش در ایالتهای جنوبی آمریکا رخ داد، بستری برای رقبای دموکرات فراهم نمود تا از این منظر، رئیس جمهور وقت را به ناتوانی در مدیریت بحران مذکور متهم کنند و این موضوع را به عنوان برگ برنده خود در رقابتهای انتخاباتی مورد استفاده قرار دهند . اکنون کاهش محبوبیت اوباما به شکل طبیعی این ذهنیت را در اذهان ایجاد خواهد کرد که ناتوانی دولت در مقابله با این طوفان، رقبا را در موضع برتری قرار خواهد داد . طبیعی است که همواره در آستانه انتخابات، رقبا تلاش می کنند بعضاً با بزرگنمایی مشکلات، رقیب و بویژه حزب در مصدر قدرت را مواخذه و از منظر افکار عمومی، سیاستهای آنها را شکست خورده معرفی کنند . اکنون اوباما با توجه به ناکامیهای گسترده ای که در پرونده دارد، موضوع آیرین می تواند ضربه سختی را بر وی وارد نماید.
باراک اوباما، رئیس جمهور کنونی آمریکا برای حضور مجدد در کاخ سفید با مشکلات عدیده ای روبه روست که امکان موفقیت مجدد وی را در کاخ سفید با دشواریهای زیادی مواجه نموده است . انتقادها و اعتراضها به عملکرد منفی مستأجر کاخ سفید تا آنجا بالا گرفت که برخی از نمایندگان با استناد به متمم ۲۵ قانون اساسی، اوباما را از نظر عقلانی در اجرای وظایف ریاست جمهوری، فاقد صلاحیت معرفی و تلاش نمودند از این منظر حقوقی، وی را از قدرت ساقط کنند.
وضعیت نابسامان اقتصاد آمریکا، مهمترین ناکامی دولت کنونی است برخی صاحب نظران، بهبود یافتن رکود آمریکا را یک توهم ارزیابی می کنند . در حال حاضر، وضعیت اقتصادی آمریکا به مرحله بحرانی رسیده است و چشماندازی برای خروج از این وضعیت تا آینده نزدیک متصور نیست، به گونه ای که «نیوت گین گریچ» رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا و یکی از این نامزدها، در اظهاراتی اعلام نمود : زمانی که ۱۴ میلیون آمریکایی بیکار هستند، ما به رئیس جمهور جدید برای پایان دادن به فعالیت اوباما نیاز داریم . در چنین شرایطی، پیروزی برای فردی که انگشت اتهامهای صاحب نظران و افکار عمومی متوجه اوست برای بار دوم دشوار است، مگر اینکه دستگاه رسانه ای و شرکای سیاسی اوباما بتوانند با فضاسازی، سیاستهای حزب رقیب را مسبب وضعیت به وجود آمده معرفی کنند .
گفتنی است، اوباما به وعده های انتخاباتی اش عمل نکرده و همین موضوع، از سوی رقیب مستمسک قرار گرفته است . از سوی دیگر، طرح شعارهای گذشته انتخاباتی، ادعاهای جمهوریخواهان را تقویت می کند . اکنون که موسم انتخابات فرا رسیده، بار دیگر یکی از شعارهای چهار سال پیش، یعنی تعطیلی زندان گوانتانامو را ابزار انتخابات قرار داده است، به گونه ای که این تحقق نیافتن وعده ها، سبب کاهش محبوبیت وی شده است . طبق نظرسنجی انجام شده توسط موسسه گالوپ، ۷۱ درصد مردم آمریکا از برنامه اقتصادی اوباما ناراضی هستند .
در نظرسنجی صورت گرفته توسط گالوپ، رضایتمندی مردم از اقدامهای دولت اوباما برای ایجاد اشتغال، به زیر ۴۰ درصد رسیده است . اطلاعات اخیر نشان می دهد تنها ٣۹ درصد آمریکاییها از برنامه های اوباما برای اشتغال رضایت دارند . هر دو این آمارها بدترین عدد و رقم در دوران ریاست جمهوری اوست . اوباما نتوانست در حوزه سیاست خارجی پرونده قابل دفاعی را ارائه کند . موضوع عراق، بازی دو سر باخت برای دولتمردان کاخ سفید گردید . اکنون نتیجه مذاکرات مقامهای واشنگتن با دولتمردان عراقی در هاله ای از ابهام قرار دارد، اگر چه برخی اظهارات پاسخ صریح و دندان شکن مقامهای عراقی مبنی بر موافقت نکردن با استمرار حضور نیروهای آمریکایی را رسانهای نموده است . از سوی دیگر، خبرهای ناگوار برای آمریکاییها در افغانستان در تعرضهای گسترده طالبان به نیروهای آمریکایی در رسانه ها، به چشم می خورد .
ناکامی آقای تغییر در تعریف مناسبات با مسلمانان کاملاً نتیجه عکس داد تا جایی که در این دوران، بیداری اسلامی در پایگاه های آمریکا رخ داد و ثمرات این بیداری، اروپا و حتی خود آمریکا را تحت تأثیر قرار داد . تلاشهای ناکام در پیشبرد روند صلح خاورمیانه که در شرایط کنونی ولیده نامشروع را با اعتراضهای گسترده در مناطق ۱۹۴٨ روبه رو کرده است و ناخرسندی دولتمردان تل آویو در همراهی نکردن کشورها در سازمان ملل برای رأی منفی به استقلال فلسطین، از مواردی است که رئیس جمهور کنونی را ناموفق جلوه می دهد.
بنابراین، خروجی دست به دست شدن قدرت در سیستم نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا، بیانگر این واقعیت است که در پایان هر ٨ سال و یا ۴ سال، با ظهور یک چهره مطرح و ارائه طرحهای بازسازی شده گذشته برای ۴ سال دیگر به مدد رسانه ها، سرابی را برای افکار عمومی معرفی می کنند تا از این منظر، حضور در قدرت را دموکراتیک ارزیابی کرده و فرصت سکانداری قدرت فقط در دست دو حزب در گردش باشد که از آن به گردش نخبگان تعبیر می شود . ولی اکنون بیداری جهانی، افکار عمومی این کشور را نیز هوشیار نموده و به این واقعیت دست یافتند که نظام سیاسی دموکراسی در آمریکا، ابزار تحمیل اراده اقلیت بر اکثریت است.
سیاست روز:ترکیه هوشیار باشد!
«ترکیه هوشیار باشد!»عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم محمد صفری است که درن میخوانید؛شاید ترکیه را بتوان یک کشور قدرتمند در منطقه تلقی کرد. شاید بسیاری از تحلیلگران عالم سیاست، بپندارند که ترکیه با این قدرت و توان اقتصادی و سیاسی، میتواند بر کشورهای منطقه و حتی تحولات در حال وقوع برخی کشورهای اسلامی تاثیر بگذارد.
شاید هم خیلیها تصور کنند که ترکیه در آینده نزدیک به یک کشور ابرقدرت در منطقه تبدیل خواهد شد و آنگاه هیچ خدایی را بنده نخواهد بود. اما اگر برخی چیزها را از ترکیه بگیرید باز هم همین تحلیلها خواهد بود. مثلا آمریکا و ناتو را از او بگیرید چه اتفاقی میافتد؟
ترکیه نیز همچون دیگر کشورهای اسلامی، کشوری با اکثریت مردم مسلمان است هر چند نژاد و زبان آنان همچون ایران با دیگر کشورهای اسلامی تفاوت دارد، اما خواستگاه مردم این کشور اسلام است.
این کشور پس از روی کار آمدن «آتاترک» و اعمال قانون و حکومت لائیک و مبارزه با مذهب اسلام، تاکنون مبارزات بسیاری را در مقابل این ایدئولوژی به خود دیده است. مردم این کشور گرچه در یک فضای سکولار زندگی کردهاند، اما همواره همین مردم پایبندی خود را به مبانی اسلام نشان دادهاند و با روی کار آمدن دولت اسلامگرا، این تصور در ذهنشان نقش نخواهد بست که اکنون دولت اسلامگرا حاکم شده است پس دیگر دغدغهای وجود ندارد. این وجه ظاهر قضیه است.
هنگامی که اردوغان در اجلاس داووس با شیمون پرز رئیسجمهور اسرائیل برخورد کرد و به مجادله پرداخت و سپس جلسه را در اعتراض به حضور شیمون پرز ترک کرد، مردم این کشور به صورت خود جوش و با حضور گسترده در فرودگاه از این عمل اردوغان حمایت قاطع کردند.
این اقدام مردم ترکیه را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ آیا این واکنش مردم ترکیه را نمیتوانیم یک واکنش ضد صهیونیستی بدانیم؟ قطعا همین است. مردم ترکیه همانند دیگر مردم کشورهای اسلامی نسبت به اشغال خاک فلسطین توسط رژیم جعلی صهیونیستی و کشتار و قتل عام مردم غزه معترضند. آنها هم خواهان پایان اشغالگری رژیم صهیونیستی هستند. آنها هم با کشتار بیرحمانه مردم فلسطین توسط سربازان اسرائیل مخالفند و همین امر باعث میشود که کشتی کمکرسانی به مردم غزه از سوی مردم ترکیه راهی سرزمینهای اشغالی شود تا شاید مرحمی باشد بر زخمهای عمیق مردم فلسطین، اما همین کشتی با سرنشینان ترکیهای مورد حمله ارتش اسرائیل قرار میگیرد و ۹ نفر از اتباع ترکیه در این حمله کشته میشوند. ترکیه همان کشوری است که با رژیم صهیونیستی مناسبات سیاسی و اقتصادی خوبی دارد و حتی رزمایشهای نظامی گوناگونی را با هم برگزار میکنند.
سفارتخانه این رژیم غاصب در ترکیه مستقر است و در مقابل سفارتخانه ترکیه در سرزمینهای اشغالی فعال است. اقدام ارتش اسرائیل در قتل عام سرنشینان ترکیهای کشتی کمک به غزه، چگونه باید پاسخ داده میشد؟ مقامات و سران ترکیهای چه پاسخی باید به این اقدام جنایتکارانه میدادند؟ کوچکترین کاری که میشد انجام داد، اخراج سفیر و تعطیلی سفارتخانه رژیم اشغالگر قدس بود که دولت ترکیه، این کار را انجام نداد و تنها خواستار عذرخواهی مقامات اسرائیل از ترکیه شد که این هم میسر نشد.
مردم کشورهای اسلامی منطقه که دست به اعتراضات گسترده زدهاند نخستین دلیل برای اعتراض و انقلاب خود را وابستگی سران کشورهای خود به آمریکا، رژیم صهیونیستی و اروپا اعلام کردهاند. آنها خواهان برپایی دولتی اسلامی هستند که با رژیم جنایتکار و غاصبی همچون اسرائیل روابط دوستانه و صمیمانه نداشته باشند.
پس از سرنگونی حسنی مبارک، خواسته مردم مصر قطع ارتباط مصر با اسرائیل بود، پس از آن که دولت موقت به این خواسته اهمیت نداد این مردم بودند که به سوی سفارتخانه رژیم صهیونیستی سرازیر شدند و پرچم این رژیم جعلی را به زیر کشیدند و پرچم فلسطین را به اهتزار درآوردند.
ترکیه اگر بخواهد به سیاستهای فعلی خود از جمله دخالت مستقیم در امور داخلی سوریه، وابستگی به آمریکا و ارتباط سیاسی و اقتصادی با رژیم صهیونیستی ادامه دهد، احتمال زیادی وجود دارد که با اعتراض مردم مسلمان کشور خود مواجه شود.
ترکیه اکنون در قبال سوریه نقشی را بازی میکند که آمریکا و رژیم صهیونیستی از او خواستهاند.
اگر دولت حاکم ترکیه خواهان ماندگاری است، بهترین جایی که میتواند به آن تکیه کند مردم مسلمان این کشور است.
اکنون تحولات گسترده اسلامی در کشورهای منطقه در حال وقوع است، چه بسا این تحولات به سوی ترکیه هم روانه شود. آنگاه سران ترکیه چه خواهند کرد. بهتر است از هماکنون در اندیشه باشید.
ایران:اینجا ایران است
«اینجا ایران است»عنوان سرمقالهی روزنامهی ایران به قلم محمد رحمانی است که در آن میخوانید؛قواعد مرسوم سیاست هیچ توجیهی را نمیتواند برای رفتار سیاسی ایرانیان بیابد، مردمی که گاهی در انتخاب خود تجدیدنظر کرده و چرخش معنادار را اعمال میکنند. بررسی تاریخ معاصر ایران خود گواهی روشن بر این مطلب است...
مردمی که در قیام ۱۴ اسفند بهطور تمام از کاشانی و مصدق حمایت میکنند هنگامی که درمییابند درگیر بازی سیاسی، سهمخواهی و تمایل مصدق برای تبدیل شدن به یک دیکتاتور شدهاند به هیچوجه حاضر به حمایت از وی نمیشوند از همینرو با میدانداری شعبان بیمخها کودتای ۲٨ مرداد رخ میدهد. اما محمدرضا پهلوی این قاعده را به نحوی دیگر شرح میدهد، وی در حال ملاقات با یکی از سفرای کشورهای غربی وقتی متوجه تصاویر تظاهرات مردمی میشود با تعجبی معنادار با اشاره به بانوان بیحجاب، جوانان هیپی و... میگوید این فرهنگی است که من برای آنها به ارمغان آوردهام پس چگونه آنان علیه من قیام کردهاند. بسیاری از همان جوانان با پیروزی انقلاب چهرهای متفاوت یافتند و تبدیل به کارگزاران و سرداران دفاع مقدس ما شدند. اما انتخابات ریاست جمهوری هم از این اصل مستثنی نبود، با وجود اینکه میلیونها نفر عضو حزب جمهوری اسلامی شده بودند کاندیدای مورد حمایت این حزب در نخستین انتخابات جایگاهی بهتر از سومی نیافت تا بنیصدر با ۱۱میلیون رأی بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زند.
اما با عزل و استیضاح نخستین رئیسجمهور کشور خبری از این ۱۱میلیون نفر نبود و تنها عدهای قلیل که بیشتر در سازمان مجاهدین خلق (منافقین) سازماندهی شده بودند دست به اعتراض زدند. حتی انتخاب بعدی مردم انتخابی متفاوتتر بود، آنان فردی را برگزیدند که بیشترین اختلاف را با رئیسجمهور قبلی داشت. چندی بعد وقتی مردم فهمیدند که عدهای میخواهند خوب و بد را به آنها تفهیم کنند با رأیی یکدست متفاوتترین کاندیدا را برگزیدند تا اثبات کنند که هیچ حزب و دستهای نمیتواند بهجای مردم تصمیم بگیرد و بدین سان موج دوم خرداد سنگر به سنگر قوه مجریه، مقننه و شورای شهر را فتح کرد.
همین مردم وقتی وادادگی و سیاستبازی رجال اصلاحات را دیدند باوجود دعوت نخبگان و نمایندگانشان در مجلس حاضر به همراهی تحصن نمایندگان مجلس ششم نشدند. اصولاً نوبت به انتخابات ریاست جمهوری رسیده بود تا شگفتیسازی مردم تکمیل شود. از سویی هاشمی رفسنجانی مرد با نفوذ سیاست ایران فردی دارای حزب، ساختار و تشکیلات منسجم به میدان آمده بود. اکثریت احزاب و گروههای اصولگرا نیز بر زیر چتر لاریجانی خیمه زده بودند.
قالیباف هم توانسته بود حمایت قاطع بسیاری از لابیهای قدرت و ثروت و به عبارت دیگر نیروهای نامرئی را به خود جذب کند. معین نیز با شعارهای ساختارشکنانه و رد صلاحیت مقدماتی خود در قامت کاندیدای اپوزیسیون ظاهر شده بود. در این بین تنها محمود احمدینژاد بود که نخواسته بود حمایت هیچ گروه شاخصی را به خود جلب کند، فردی که نه وزیر بوده نه وکیل، حتی دوستان شهردار تهران هم حاضر به حمایت از وی نشدند. به نحوی که در نهایت جمعیت آبادگران نیز تنها ساعاتی به انتخابات مانده از وی حمایت کردند. حتی نظرسنجیها هم هیچ شانسی را برای احمدینژاد متصور نبود لیکن این مردم بودند که باید انتخاب میکردند.
در همین ناباوری، فردی که شعارهایی را میداد که دیگران به اعتقاد خود آنها را پوسیده میپنداشتند به دور دوم انتخابات راه یافت و رقیب مردی شد که اکثریت جناح راست و چپ به حمایت از وی پرداختند، حتی خاتمی هم با پشتوانه ۲۲ میلیون رأی خود به مردم توصیه کرد که برای جلوگیری از حاکمیت اختناق به هاشمی رفسنجانی رأی دهید. موج تخریبها بیسابقه بود. تمامی مراحل ترور شخصیت صورت گرفت اما مردم باز هم تسلیم فضاسازیها نشدند. محمود احمدینژاد فارغ از سیاستبازیهای مرسوم تنها با توجه به منافع ایران اسلامی و برپایی عدالت در دور نخست ریاست خود دست به اقداماتی زد که بسیاری شانسی برای احمدینژاد برای دور دوم قائل نبودند. سهمیهبندی بنزین، پنجه در پنجه افکندن غولهای سیاست، اقتصاد و قدرت ارکان این تحلیل به حساب میآمد. انتخابات دور دهم نیز با دو قطبی شدن انتخابات وارد فضای عجیب شده بود، در سوی مقابل اصلاحطلبان به سراغ چهرهای رفته بودند که اصولگرایان و عامه مردم از وی به نیکی یاد میکردند. ضمن این که میرحسین موسوی توانسته بود حمایت تمامی اپوزیسیون را به خود جلب کند. شاید تبریک معنادار اردشیر... بگذریم که این حکایت طولانی است. دوستی قبل از انتخابات به یکی از روستاهای دورافتاده رفته و از جوانی پرسیده بود که به چه کسی رأی میدهی؟ وی بلافاصله به علمک گاز اشاره کرد و گفت: به این. معنای این سخن را جوان خود تشریح میکند. وی میگوید: سالیان سال مسئولین گویا ما را فراموش کرده بودند و امروز رئیسجمهوری به سرکار آمده که یک تنه کمکاریهای قبلی را جبران کرده، امروز بعد از چهار سال ما همزمان دارای آب آشامیدنی، گاز و تلفن شدهایم و جاده خاکی ما آسفالت شده بنابراین به چه کسی به غیر از مسبب این خدمات میتوانم رأی بدهم؟!
حال بعد از موج تخریب ناموفق اصلاحطلبان نوبت به تخریبی از جنس متفاوت رسیده بود. اکنون باید دولت و رئیسجمهور به مقابله با ولایت متهم میشدند تا پایگاههای مردمی دکتر تخریب شود. اقتدارگرایان متوجه شده بودند که احمدینژاد اهل مسامحه و باج دادن نیست فلذا برای حذف وی از آینده سیاسی کشور برنامهریزی کردند.
کارشکنیها در حال اجرای بزرگترین جراحی اقتصادی کشور میتواند بزرگترین آسیب را به محبوبیت رئیسجمهور بزند اما باز هم در این بین این هوش و مدیریت مردم ایران بود که نادیده گرفته شده بود. ایران بارها مورد هجوم و اشغال خاک خود قرار گرفته اما هر بار با تاکتیکی متفاوت از خطر نابودی فرهنگ خود رهایی یافت. ایران سالهای سال بعد از اشغال توسط رومیان خود را احیا کرد. در مقابل هجمه اعراب وقتی ایدئولوژی اسلام را متعالی یافت با کمترین مقاومتی مسلمان شد ولی هرگز زبان و ادبیات خود را به فراموشی نسپرد. ملت ایران مهاجمان وحشی مغول را رام کرده و از آنان مسلمانان با درایت ساخت. در جنگ جهانی اول و دوم خود را حفظ و با وجود اشغال شدن خاکش توسط متفقین از خطر تجزیه رهایی یافت. پیچیدگی مردم ایران ناشی از توجه فوقالعاده آنان به عقلانیت و درک شخصی آنان از شرایط است. مردم ایران اسلامی اهل تحمیل عقاید دیگران به خود نیستند. آنان اگر خود به نتیجهای برسند به دور از فشار نظری به آن تن درمیدهند، حال مردم ایران اسلامی خود مختارند که به هجمه روانی سیاستبازان چگونه پاسخ دهند؛ پاسخی که قطعاً باز هم سیاستبازان را متعجب خواهد کرد!
حمایت:بازیگری خانم اشتون
«بازیگری خانم اشتون»عنوان یاداشت روز روزنامهی حمایت است که در آن میخوانید؛کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای دیداری رسمی به مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین و رژیم صهیونیستی راهی سرزمینهای اشغالی شده است.
هر چند که وی هدف از این سفر را اقدامی برای کمک به فلسطین و نقش آفرینی اروپا در تحولات خاورمیانه عنوان میکند اما بررسی سیاستهای وی و غرب نکات دیگری از اهداف این رایزنیها را آشکار می سازد.
اول ) کاترین اشتون به دلیل ناتوانی در اجرای تعهدات خود به ۲۷ عضو اتحادیه اروپا که وی را نماینده سیاست خارجی خود کردهاند در برابر انتقادهای شدید کشورها قرار گرفته است. اشتون که موقعیت شغلی خویش و نیز به دلیل ماهیت انگلیسی اش موقعیت کشورش را در میان اعضای اتحادیه اروپا در خطر می بیند با ورود به برخی پروندهها تلاش دارد تا خود را فردی موفق معرفی نماید.
با توجه به حساسیتهای خاورمیانه وی روند سازش را در اولویت این طرح قرار داده است. البته وی با رویکرد حمایتی به صهیونیستها سعی دارد از لابی صهیونیستی در اروپا برای حفظ موقعیت خود برخوردار شود.
دوم)، ملتهای اروپایی در هفتههای اخیر بویژه با حضور گسترده خود در راهپیمایی روز قدس و تحریم کالاهای صهیونیستی باردیگر بر لزوم حمایت از فلسطین تاکید کردهاند. کشورهای غربی که موقعیت درونی خود را متزلزل میبینند برآنند تا با رویکرد هر چند ظاهری به فلسطین از خشم مردم نسبت به همگرایی خود به صهیونیستها بکاهند.
سوم)رژیم صهیونیستی اکنون در کنار بحران شدید داخلی در برابر فلسطینیها و عرصه بین الملل با مشکلات عدیدهای مواجه شده که رویکرد جهانی به پذیرش تشکیل کشور فلسطین در مرزهای ۱۹۶۷ در نشست آتی سازمان ملل از آن جمله است.
اکنون کشورهای غربی حامی صهیونیستها با حضور در سرزمینهای اشغالی و اعمال فشار بر فلسطینیها و جامعه جهانی برآنند تا حداقل از میزان بحرانهای این رژیم بکاهند. در این راستا اشتون در دیدار با ابومازن رسما مقابله با مقاومت و عدم بازگشایی پرونده فلسطین در سازمان ملل را مطرح کرد. آنها در کنار تهدید از سیاست تشویق با ادعای کمکهای مالی به تشکیلات خودگردان استفاده میکنند.
نکته مهم آنکه تحولات فلسطین از جمله در سازمان ملل اکنون بدون خواست و نظر غرب اجرا میشود امری که غربی ها از عرف شدن آن در هراس است لذا تلاش دارند تا با ورود به عرصه روند سازش از استمرار این روند جلوگیری نمایند. البته آنها با رویکرد ظاهری به فلسطین برآنند تا رضایت ملتهای خاورمیانه بویژه کشورهایی مانند مصر را که رویکرد به مقاومت یافتهاند برای ادامه روابط با غرب جلب نمایند
آفرینش:خستگی اقتصاد از واردات بی رویه
«خستگی اقتصاد از واردات بی رویه»عنوان سرمقالهی روزنامهی آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛در سیر تحولات اقتصادی کشورمان هر روز شاهد انتقاد و گلایه یک بخش از تولید کنندگان از وضعیت هزینه های تولید هستیم.
یک روز کشاورزان از افزایش هزینه های کاشت تا برداشت اعتراض دارند، یک روز باغداران از نخریدن میوه هایشان، یک روز دامداران از تعطیلی بسیاری از واحدهای دامی سخن می گویند، روزی دیگر صنعت گران و کارخانه داران از افزایش هزینه ها ی تولید گلایه دارند،... و همه آنها درد مشترک خود را که باعث ورشکستگی و تعطیلی کسب و کارشان شده است واردات بی رویه می دانند. عاملی که بعد از آزاد سازی قیمت ها به آچارفرانسه دولت برای کنترل و تعادل اقتصاد و بازار تبدیل شده است. اما انگار این نکته از دید تصمیم گیران اقتصادی کشور پنهان مانده است که واردات برای مهار تورم و کمبودهای بازاردر یک مقطع کوتاه مدت مفید و پاسخگو خواهد بود. واقعیت و علل بیماری اقتصاد و رکود بازار ما افزایش هزینه های تولید است که باعث کاهش تولید کالا از سوی تولیدکنندگان گردیده است و دولت را مجاب به واردات کرده است و گرنه تولید کنندگان و صاحبان صنایع در کشور کمبودی در زمینه افزایش تولیدات خود ندارند. تنها عاملی که باعث رکود و تعطیلی صنایع و بنگاه های تولیدی گردیده عدم توانایی تولیدکنندگان در تامین هزینه های تولید می باشد. عاملی که با اتخاذ سیاست های وارداتی قوز بالا قوز تولیدکنندگان گردیده است.
بحث ما در مورد ناقص اجرا شدن طرح هدفمندی ها نیست بلکه تاکید ما بر رکود تولید و افزایش بیکاری است که با تعطیلی بنگاه های تولیدی گریبان جامعه را خواهد گرفت. مسلما حاصلی که واردات کالا تا کنون برای ما داشته چیزی جز ضربه به تولید کننده داخلی و چند نرخی شدن قیمت ها در بازار نبوده است.
اما بحث واردات تنها به کالاهای مصرفی مردم ختم نمی شود بلکه صنایع و کارخانجات بزرگ صنعتی کشور را تحت تاثیر قرار داده و در حال فلج کردن آنها می باشد. استفاده یک سری افراد و گروه های سود جو از وضعیت فعلی باعث شده تا بسیاری از کالاهای غیر ضروری که روند عادی تولید خود را طی می کردند با واردات از کشورهایی همچون چین و مالزی دچار رکود و سقوط شوند. اتخاذ سیاست های وارداتی از این نوع که امروز در کشور شاهد آن هستیم نه تنها حمایت از مصرف کننده محسوب نمی شود بلکه خیانت به تولید کننده قلمداد می گردد.
سیاست های نظارتی دولت و عدم اختصاص سهم صنعت و کشاورزی از درآمد هدفمندی ها باعث شده تا تولید کنندگان داخلی دست از تولید بردارند و نیاز کشور به واردات کالا از خارج روز به روز بیشتر شود. لازم است تا دولت با حمایت از تولیدکنندگان و نظارت به بحث واردات جلوی معضلاتی همچون بیکاری و تورم را بگیرد و موجبات خودکفایی کشور را در زمینه های مختلف فراهم سازد.
شرق:جشن بازگشت به فطرت
«جشن بازگشت به فطرت»عنوان سرمقالهی روزنامهی شرق به قلم علیمحمد صابری است که در آن میخوانید؛ بر اساس آیه فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَه اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (پس روی خود را با گرایش تمام به حق به سوی این دین کن با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار ولی بیشتر مردم نمیدانند) (روم - ٣۰). عید فطر، عید بازگشت به فطرت خدادادی و مادرزادی خود است.
عید فطر، عید بازگشت به فطرت حقیقی انسان است. در قرآن نام دو عید بزرگ آمده و خداوند هیچگاه در آن دستور به عزا نداده است. در عید فطر غلبه بر نفس و کبر و منیت و در عید قربان کشتن نفس منظور است. و هر دو این اعیاد به صورت اجتماعی برگزار میشود و برای تمامی مسلمین بسیار مهم است و چون بر اساس افق مکه جشن گرفته میشود، همه باید در یک روز جشن بگیرند نه در روزهای مختلف تا در همدل شدن آنها اثر کند. فطر، فطرت انسان است و عید، بازگشت به فطرت انسان.
در عرفان اصطلاحی است که میگویند «لُبس» که پوشیدن لباس تقواست و «خلع» که درآوردن لباس دنیازدگی است. روزه به معنی خلع لباس دنیا و لبس و پوشیدن لباس تقواست. عید فطر، عید کمال بندگی است. در روزه هیچگاه نفس نخوردن و نیاشامیدن ملاک نبوده است بلکه اصل، گردن گذاشتن به امر خداست.
نیز عید فطر جشن اخلاق هم هست. مسلمین در این روز یاد میگیرند به هم محبت کنند تا عنان نفس سرکش را به دست بگیرند و تسلیم خشم و غضب و شهوت نشوند و این الفت نه با روزه و عید فطر که از شفقت به خلق به دست میآید که میفرماید: «فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانا» (پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید) (آل عمران - ۴). در عید فطر یاد میگیریم که باید ایمان را به دست بیاوریم و به مومن حقیقی دست پیدا کنیم، چه به موجب «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ» (که واقعا انسان دستخوش زیان است) (العصر - ۲) همه زیانکارند و باید «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» (مگر کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کردهاند) (العصر - ٣) را پیدا کرده و مومن حقیقی را بیابیم، که او خضر وقت است و ما را به ایمان واقعی و مقام یقین میرساند. که حافظ گفت: «طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی». روزه تمرین به دست آوردن ایمان هم هست و در عید فطر، تقویت ایمانی را جشن میگیریم که مقدمه رسیدن ما به یقین است.
در عید فطر دعا میکنیم که خدایا نشانهای از نور الهی بر ما بتابان و همانطور که ما را در جرگه مسلمین قرار دادی، به جرگه مومنین واقعیات هم بپیوند.
فطر، عید نزدیک شدن به ایمان است و رسیدن به مقام یقین که از نشانههای علم الهی است. به قول عرفا، از دال به مدلول پی میبریم، مثل پروانهای که از دیدن دود پی به وجود آتش و سپس شمع میبرد. غرض رسیدن به انوار الهی است و این همان اسم جلاله الله است که بر قلب مومن حقیقی و انسان کامل ثبت شده است.
عید فطر در واقع بازگشت به نوعی ایمان و معرفت الهی و حقالیقین است. چرا که مومنان واقعی به ایمان نیز بسنده نکرده میخواهند به یقین برسند که به ابراهیم فرمود: «قَالَ أَوَلَمْ تُومِن قَالَ بَلَی وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» (فرمود: مگر ایمان نیاوردهای؟ گفت: چرا، ولی تا دلم آرامش یابد) (بقره - ۲۶۰). وحدت بالاتر از توحید و مقام عینالیقین است چرا که خود وحدت همان مقام «حقالیقین» است. رسیدن به مقام فنا فی الله است. پروانه دود را میبیند و به شمع میرسد. میبیند روشنی و گرمی از شمع است.
هر چه پروانه به شمع نزدیکتر میشود، نه که شمع آب شود، بلکه او ذوب میشود تا حقیقت او بماند و از دوییت به وحدت برسد. آن موقع مقام وحدت حاصل میشود که عرفا میگویند: فناء فیالله که بقای حقیقی و رسیدن به حقیقت خود است. مولوی گفت: «حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بدم پخته شدم سوختم.» خامی مقام عمل به شریعت است و تمرین بندگی کردن. پختگی مقام طریقت و پی بردن به روح عبادت و مقام سوختن، مقام رسیدن به حقیقت و فطرت است.
دنیای اقتصاد:اولین چالش اقتصادی حکومت نوپای لیبی
«اولین چالش اقتصادی حکومت نوپای لیبی»عنوان سرمقالهی روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم دکتر علی دادپی است که در آن میخوانید؛در حالی که دولتی جدید در لیبی بر سر کار میآید، اقتصاد لیبی و به دست آوردن ابزار لازم برای اداره آن دلنگرانی اصلی هیات حاکمه جدید است.
در این میان دسترسی به ذخیره ارزی و حسابهای بانکی حکومت معمر قذافی در خارج اولین چالش اقتصادی نظام جدید خواهد بود. حسابهای ارزی لیبی، املاک متعلق به حاکم سابق و سهام این کشور در شرکتهای مختلف، تنها در ایالات متحده ارزشی برابر ٣۷ میلیارد دلار دارند. ارزش داراییهای بلوکه شده این کشور در آلمان ٣/۷ میلیارد یورو، در بریتانیا ۱۲ میلیارد پوند و در هلند ٣ میلیارد یورو است. کشورهای اتریش، اسپانیا و پرتغال ارزش داراییهایی بلوکه شده این کشور را در بانکهایشان اعلام نکردهاند. بهنظر میرسد میلیاردها دلار دیگر در حسابهای مخفی و در بانکهای کشورهای آفریقایی بهویژه آفریقای جنوبی و کشورها آمریکای لاتین پنهان شده باشد. در حالی که کشورهای غربی حداقل در ظاهر تابع قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند، هیاتهای حاکمه در بسیاری از این کشورها نه دلیلی برای همکاری با دولت شورشی دارند و نه انگیزهای برای دست شستن از میلیاردها دلار موجود در سیستم بانکیشان.
شکی نیست که شورای انتقالی برای دوران گذار و بازسازی کشور و احیای اقتصاد لیبی به این میلیاردها دلار چشم امید دوخته است. برای کشوری که تولید ناخالص داخلی سالانهاش ۹۰ میلیارد دلار است، تنها ذخایرش در ایالات متحده برابر یک سوم درآمد سالانهاش است. با این حال گرچه دولت آمریکا جزو حامیان شورای انتقالی است، تاکنون تنها ۵/۱ میلیارد دلار از این ٣۷ میلیارد دلار را آزاد کرده است و برای این آزادسازی هم منتظر مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد بوده است. در حالی که شورای انتقالی برای آزادی حسابهای بانکی و داراییهای بلوکه شده این کشور تلاش میکند، فصل جدیدی به کاربردهای تئوریهای اقتصاد سیاسی اضافه میشود.
اول؛ دولتهایی که این اموال را بلوکه کردهاند میتوانند از این حجم داراییها برای کنترل دولت شورشیان لیبی و اعمال فشار بر نظام جدید آن استفاده کنند. تاکنون دولتهای آلمان و هلند هر کدام با اعطای وامی معادل ۱۰۰ میلیون یورو به شورای انتقالی لیبی موافقت کردهاند. مبلغی که تنها درصد اندکی از داراییهای این کشور در اتحادیه اروپاست.
دوم؛ واقعیتی است که تزریق این حجم نقدینگی به یک اقتصاد جنگزده میتواند باعث افزایش تورم و گرانی بیش از اندازه قیمتها و در نتیجه ناپایداری اقتصادی شود. خطر وقوع این ناپایداری اقتصادی جدیتر میشود اگر به خاطر بیاوریم شورای انتقالی لیبی هنوز فرم یک دولت را ندارد. علاوه بر این طی سالهای حکومت قذافی نهادهای دولتی نه تنها تقویت نشدهاند، بلکه نهادهایی چون ارتش و وزارتخانههای گوناگون برای تحکیم قدرت در خانواده قذافی تضعیف هم شدهاند. در نتیجه هیچکدام از ارگانهای نظارتی و اجرایی لازم هنوز قدرت و توان لازم را برای استفاده صحیح از این ذخایر ندارند.
سوم؛ مانند گنجینه سه برادر این داراییها میتوانند انگیزهای برای رقابت سیاسی و تفرقه مابین گروههای مختلف شورشیان باشند، آن هم در زمانی که ایشان نیازمند اتحاد و یکدلی برای حفظ استقلال کشورشان و برقراری نظم و حکومت قانون هستند. میلیاردها دلار ذخیره ارزی میتواند به جاهطلبیهای سیاسی خردهمستبدان منتظر فرصت دامن بزند و امکان توافق سیاسی و پایبندی به توافقات سیاسی را کاهش دهد و امید به برقراری دموکراسی در این کشور ستمدیده را قربانی کند. کابوسی پایان یافته است، اما برای فرار از کابوسی دیگر کار شورای انتقالی لیبی تنها تازه آغاز شده است.
منبع: جام جم آنلاین
|