سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«آنچه می گذشت مصاف قلم و سرنیزه بود!»
بخش دوم


فریبا مرزبان


• "سرکوب مطبوعات" کتابی ست که باید نوشته شود. کتابی که هر برگ آن حماسه ای ست از نبرد سهمگین بین آزادی و استبداد. اما آنچه برای مطبوعات پیش آمد، پیدایش فصلی تازه بود در تاریخ قلمزنی ایران. مبارزه آشکار و نهان بین قلم و سرنیزه که پایانی بر آن نیست. طبیعی است که آنچه تا به اینجا دراین مقاله آمده تصویری ناکامل است از ابعاد سانسور مطبوعات در ایران در دهه های پیش ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ شهريور ۱٣۹۰ -  ٣۱ اوت ۲۰۱۱


تاریخ خواهد نوشت که تعصب زدگان و خشک اندیشان و یکسو نگران در این انقلاب جا بر مردم آگاه و کادرهای ورزیده اداری و فکری و طبقه روشنفکر تنگ کردند و خرد خرد آنها را از دایره تصمیم گیری راندند و با پشتوانه جنگ افزار قشریت خود را حاکم گرداندند. حکومت یک طبقه را بر طبقه ای دیگر مستقر ساختند و فضایی متوحش و هراس آلود پدید آوردند. سرانجام تاریخ اینگونه نوشته خواهد شد دستاورد انقلاب 57 خون ریزی و خشونت بود نه تامین آزادی و جان شهروندان. انقلاب بردگی خود کرده بود، بازگشت به بربریت بود، رسیدیم به آنجا که کوخ ها سر بلند نکردند بلکه کوه ها سرافکنده شدند! 1
تاریخ روزنامه نگاری جوان ایران، دگرگونی نوینی را آغاز کرده بود. با آنکه امکانات چاپ و تکثیر بسیار محدودی در اختیار مبارزان راه آزادی بود، لیکن نیروی قلم و رسالت نویسنده بار دیگر نشان داد که برای آگاهی توده ها و هدایت آنان، در برابر هر گونه فشار و سانسور، دارای تحمل و ایستادگی کافی ست. و با افزایش شمار با سوادان و روشنفکران، روزنامه نگاران توان و نیروی خویش را در جامعه مطرح می کنند.
در همان زمان کیهان در مقاله ای خطاب به مردم چنین می نویسد: « اگر امروز به اعتصاب خود- و نه به اعتراض خویش، پایان می دهیم به فرمان شماست که گفته اید بنویسید، حقیقت را نه دروغ را! شرم مان باد اگر شایسته طاعت فرمان شما نباشیم! .... و مقاله با این عبارت پایان یافته بود: « ... اعتصاب ما به فرمان شما، پایان می پذیرد و اعتراض مان تا جاودان زنده است. ما را با این دولت و هر دولتی در هر زمان دیگری یک سخن بیشتر نیست ... سانسور ... بی سانسور، و این نه تنها خواست ما، بلکه فرمان ملت است! ....»
جامعه مطبوعات ایران، مستقل از دیگران تصمیم به اعتصاب گرفت و حالا هم مستقل از دیگران به اعتصاب پایان می دهد. اما، روزنامه اطلاعات با تیتر چهارستونی زیر عکس بزرگی از خمینی در صفحه اول نوشت: « ...دستور امام خمینی در مورد شکستن اعتصاب مطبوعات » و بعد با حروفی درشتر از حروف متن روزنامه، متن زیر را چاپ کرد. « از اعتصاب کنندگان محترم مطبوعات که زیر بار سانسور دیکتاتوری نرفتند، تشکر می کنم و اکنون که دولت غیر قانونی جدید مدعی برداشتن سانسور است، آقایان به کار ادامه دهند و از اعتصاب بیرون آیند تا تکلیف ملت با دولت غیر قانونی معلوم شود. » 2
مبلغان رژیم گفته های خمینی را به حساب فرمان او برای پایان اعتصاب دانستند و در کتاب صحیفه نور منتشر کرده اند. 3
آقای محمد علی سفری روزنامه نگار و از مدیران سندیکا در پاسخ به پرسش دکتر مصطفوی سردبیر مجله روشنفکر که پرسیده بود: " آخر این چه کاری بود شما کردید" ؟ در دفاع از اعتصاب مطبوعات می گوید: طبق تصمیم هیات مدیره و بیانیه هایی که منتشر شده، به محض سقوط این دولت ما اعتصاب را خواهیم شکست ولو اینکه رییس دولت بعدی « شمر » باشد. ما کاری به نخست وزیر بعدی نداریم. طبیعی است که اگر آن دولت هم همین رویه را اتخاذ کند، طبعاً با آن دولت نیز درگیر خواهیم شد. 4
با اعتصاب مطبوعات عرصه خالی شد و رادیوهای هوادار خمینی و موافقان تاسیس جمهوری اسلامی در ایران هرگونه که منافعشان حکم می کرد اخبار مربوط به ایران را تغییر دادند و یک سویه کردند. از دید نویسنده اقدام مطبوعات عملی دو جانبه بود 1- اعتصاب مطبوعات شجاعانه و غرور آمیز با اهدافی ژرف بود که تاثیر خود را بر بطن انقلاب گذاشت و حکومت را تحت فشار قرار داد 2- راه را برای جولان دادن عقب افتاده های فکری و ذهنی و افراد مرتجع و پیشبرد سیاست های حامیانشان که آمریکا و انگلیس را شامل می شد، باز گذاشت.
اعتصاب روزنامه نگاران اینگونه شروع شد: ماجرای ۱۷ شهریور، در دوران نخست وزیری شریف امامی، سبب تغییر اساسی در سیاست وی شد. او، که تا پیش از آن کوشیده بود با اقداماتی نظیر تعطیل کازینوها و بازگرداندن تاریخ شمسی به تقویم ایران، رضایت گروه‌های مذهبی را جلب کند، مهرماه ۱۳۵۷ در تهران اعلام حکومت ‌نظامی کرد.
روز سیزدهم مهرماه، چند نظامی برای کنترل روزنامه‌ها وارد تحریریه‌های کیهان و آیندگان شدند. هیئت‌های تحریریه، در اعتراض به این اقدام، بلافاصله اعلام اعتصاب کردند. این اعتصاب، پس از ۴ روز، به امضای سندی میان دولت و سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات منتهی شد، که به "منشور آزادی مطبوعات" معروف شده است. براساس این سند، دولت متعهد شد که از هرگونه دخالتی در کار مطبوعات بپرهیزد.

دولت شریف‌امامی پایدار نماند. روز پانزدهم آبان‌ماه ۱۳۵۷ دولت نظامی با نخست وزیری تیمسار غلامرضا ازهاری جای دولت شریف‌امامی را گرفت. پس از اعلام خبر تشکیل دولت نظامی، تمام روزنامه‌‌نگاران ایران، به این دلیل که نمی‌خواستند سانسور نظامی را تحمل کنند، دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب با پشتیبانی کارکنان اداری و کارگران مطبوعات همراه شد. سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، برای آن که جریان انتقال خبر کاملا قطع نشود، مسئولیت انتشار یک خبرنامه روزانه را به رضا مرزبان و فیروز گوران، دو عضو سرشناس خود سپرد. این دو، امروز با نگاهی کاملا متفاوت به آن اعتصاب می‌نگرند.
آقای فیروز گوران، در هر دو دوره اعتصاب نقشی اساسی داشت؛ از همراهی با اعتصابیون تا مذاکره برای پایان اعتصاب و البته دو بار تجربه زندان همزمان با آغاز اعتصاب بزرگ و چند روزی هم در دوره بختیار. آقای گوران معتقد است که دست زدن به اعتصاب طولانی یک اشتباه بود. او استدلال می‌کند: «در آن شرایط پر التهاب، روزنامه نگاران، قلم‌ها را بر زمین گذاشتند و افکار عمومی را کاملا به روحانیان سپردند. اندکی پس از آغاز اعتصاب، من احساس می‌کردم که این کار درست نیست » . 5
اما آقای رضا مرزبان معتقد است که روزنامه‌نگاران هیچ راهی جز توسل به اعتصاب نداشتند. او می‌گوید: « اعتصاب هم درست بود و هم اجتناب ناپذیر. اوضاع در آن زمان به گونه‌ای بود که راهی جز اعتصاب در برابر روزنامه‌نگاران و سندیکا قرار نداشت».
سانسور دوره ناصری از 16 دی ماه 1357 شروع شد و در خلال32 سال گذشته ادامه دارد و حکومت نقطه پایانی بر آن نمی گذارد.
آقای جواد طالعی می نویسد: شانزدهم دی‌ماه ۱۳۵۷، همزمان با پایان اعتصاب و آغاز نخست وزیری دکتر شاپور بختیار، تیتر اصلی کیهان، چنین بود: «اعتصاب مطبوعات به فتوای امام خمینی پایان یافت». این خبر، را، دبیر سرویس اقتصادی وقت کیهان و رئیس هیئت مدیره سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، بدون آگاهی سایر اعضای هیئت‌مدیره در اختیار کیهان قرار داده بود.
محمد خوانساری، رئیس هیئت‌مدیره سندیکا، نوه آیت‌الله خوانساری بود و به این دلیل مناسبات تنگاتنگی با روحانیت داشت. شب پیش از انتشار روزنامه‌ها، اعضای هیئت مدیره سندیکا، در بازگشت از خانه بختیار، جلسه خود را برای تصمیم‌گیری درباره سرنوشت اعتصاب تشکیل دادند و به اتفاق آراء تصمیم به پایان اعتصاب گرفتند. در این نشست، محمد خوانساری پیشنهاد کرد که با آیت‌الله طالقانی در این مورد مشورت شود. اما سایر اعضای هیئت مدیره، به اتفاق، بر این نکته تاکید کردند که اعتصاب با اراده جمعی روزنامه‌نگاران آغاز شده و ارتباطی با جامعه روحانیت نداشته است. بنابر این، در مورد پایان دادن به آن نیز، سندیکا به نمایندگی روزنامه‌نگاران تصمیم می‌گیرد و نه روحانیت.
روز بعد، هنگامی که روزنامه با انتشار فتوای آیت‌الله خمینی از چاپخانه بیرون آمد، اعضای سندیکا از رحمان هاتفی سردبیر وقت کیهان توضیح خواستند.. او توضیح داد که محمد خوانساری موضوع پایان اعتصاب را با نمایندگان آیت‌الله خمینی در میان نهاده و آن‌ها در تماس با پاریس، از آیت‌الله خمینی خواسته‌اند که در این مورد فتوا صادر کند. 6
سند دیگری برای رد کردن ادعای روحانیت مسلمانان جاهل این ست که در روز 17 دی ماه از سوی ارتشبد عباس قره باغی رئیس ستاد بزرگ ارتشداران خطاب به دکتر بختیار ... در باره مطالب مندرج در جراید نوشت: پس از اینکه مقررات مندرج در ماده 8 قانون حکومت نظامی و آزادی کامل مطبوعات توسط دولت گردید و به دنبال انتشار اعلامیه انجمن نویسندگان مطبوعات سندیکای نویسندگان روزنامه های صبح و عصر که مدتی منتشر نمی شدند، از روز شانزدهم دیماه 1357 مبادرت به انتشار نمودند. و ...... 7
حقیقت این ست که در سحرگاه پانزدهم آبانماه با یورش نظامیان به موسسات مطبوعاتی و اشغال آن، بار دیگر بین سرنیزه و قلم مبارزه ای رودررو آغاز شد که البته این نخستین بار نبود، ولی هرگز این چنین سبعانه نیز آزادی مطبوعات تهدید نشده بود. استبداد را چنین پسند آمد که دیگر بار چکمه پوشان زمام امور را بدست گیرند تا به زعم « استبداد » اخلال گران سرکوب شوند. ظرف مدت کوتاهی با قلم های آزاده چه کردند؟
حقیقت دیگر این ست در وقتی که همه حواسها متوجه سرنوشت مطبوعات بود، روحانیت در کمین طعمه نشسته و طعمه ای لذیذتر از مطبوعات نیافتنه بود؛ چرا که مطبوعات توانسته بود حضورش را به اثبات برساند و بعنوان وزنه ای، در جامعه التهاب زده ایران به حساب آید. بعد از عقیم ماندن تلاش برای متصل کردن این جریان به روحانیت، همدستان خمینی دست به کار شده بودند؛ با شایعه پراکنی و انتشار اخبار دروغ و با دستور خمینی به موسسات مطبوعاتی کرُنش کردند و موسسه کیهان و اطلاعات را در انحصار در آوردند.
در تاریخ پر نشیب و فراز کشور کهن سال ما، ایام تاریکی وجود داشته که اگر به دیده تحقیق بنگریم، اغلب دستاورد دسیسه های ..... هستند.
کیهان و اطلاعات را بنیاد مستضعفان گرفت. تصفیه کیهانی‌ها، مقدمه پاکسازی گسترده مطبوعات بود. در تابستان سال ۱۳۵۸ آیت‌الله خمینی با اعلام این مطلب که دیگر آیندگان را نمی‌خواند، زمینه توقیف آیندگان و تعدادی دیگر از مجلات و نشریات را فراهم ساخت.
درباره تعطیل روزنامه آیندگان، آقای فیروز گوران که در آن زمان عضو ارشد شورای سردبیری این روزنامه بود می‌گوید: «گروهی مسلح به ساختمان آیندگان حمله کردند. یکی از آن‌ها با نشان دادن کاغذی تا شده گفت که آیندگان توقیف شده است. همانجا سه عضو شورای سردبیری و گروهی دیگر از همکاران آیندگان را به یک مینی‌بوس ریختند و به زندان بردند». 8
همزمان با توقیف آیندگان، دادستانی انقلاب فرمان توقیف حدود ۵۰ نشریه دیگر را صادر کرد. به این ترتیب، پیش‌بینی شاپور بختیار تحقق یافت: روزنامه‌نگارانی که با اعتصاب خود به روند پیروزی انقلاب شتاب بخشیده بودند، خود قربانی این انقلاب شدند. 9
آخرین مجمع عمومی و انتخاب هیئت مدیره سندیکای نویسندگان در 26 مهرماه 1358 پس از استقرار جمهوری اسلامی برگزار شد و پس از آن به دلایل مختلف از جمله به رسمیت نشناختن و قائل نبودن حق تشکل و سندیکا ودیگر فشارهای حکومتی از قبیل بازداشت عده ای از اعضاء و تصفیه بخشی از مطبوعاتیان مهمترین تشکل صنفی روزنامه نگاران ایران در وضعیتی بلاتکلیف قرار گرفت و به دست فراموشی سپرده شد... . 10 و 11

کیهان فرهنگی مقاله ای منتشر کرد با هدف صدمه زدن و بدنام کردن هیات مدیره سابق سندیکای نویسندگان و خبرنگاران که مستقلانه بر پای خود ایستاده بودند و در دامن جمهوری اسلامی نیفتادند. مقاله مذکور که همراه با اتهامات دروغین ست و جز از دشمنی حسین شریعتمداری با مطبوعاتیان، با روشنفکران، با انقلابیون و با پویندگان جامعه مدنی و آزاد نیست. کیهان که از بدچهره ترین جراید مطبوعاتی در بعد از انقلاب 57 ست در بخش فرهنگی خود در معرفی سندیکا این چُنین می نویسد:
سندیکای نویسندگان و خبرنگاران یکی از فعال ترین نهادهایی بود که با هدف به تاخیر انداختن و به هرز بردن امواج مخالفت با رژیم شاهنشاهی و جلوگیری از تعالی و تعمیق مبارزات ملت ایران تشکیل شد. و چون با هدف کنترل غیر مستقیم مطبوعات و نویسندگان طراحی شده بود، خیلی زود به یکی از مهمترین ابزارهای سرکوب و نیز وسیله مطمئن برای کنترل و نظارت بر فعالیت های مطبوعاتی مبدل شد. رژیم برای کنترل مطبوعات طرح و برنامه مدونی نداشت و برای کنترل و هدایت آنها از همان شیوه های دوران رضاخان سود می جست و با همان روش به اصطلاح کلاسیک، یعنی با داغ و درفش و حضور مستقیم سانسورچی ها در چاپخانه ها، با روزنامه نگاران و روزنامه ها برخورد می کرد. 12
لاشخوران مستقر در کیهان که کوس رسوایی شان گوش فلک را هم کر کرده ست فراموش کرده اند رهبرانشان چه تلاش ها که نکردند و چه نیرنگها که به کار نبردند تا بلکه سندیکا را متقاعد سازند و به خود وصل کنند. تعطیل کردن و غیر قانونی خواندن سندیکای نویسندگان و خبرنگاران، بازگو کننده اختلاف میان روزنامه نگاران مستقر در سندیکا و جامعه روحانیت ست!
کیهان فرهنگی که در بی فرهنگی شهره شده ست در معرفی هیات مدیره سندیکا مینویسد: رضا مرزبان عضو حزب توده بود و در تمام عمر مطبوعاتی اش حتی یک کلمه در مخالفت با رژیم ننوشت در آستانه پیروزی انقلاب به ناگهان یک شبه انقلابی شد و صفحات پیغام امروز را به تریبون افراطی ترین نیروهای مخالف اسلام و انقلاب مبدل ساخت و در نوشته هایی که شخصاً می نوشت، صحبت از ضرورت مبارزه مسلحانه با نیروهای مسلمان به میان آورد. تشدید تضادهای درون خلق و دامن زدن به اختلافات قومی و داغ کردن تنور درگیریها و خونریزی های کردستان و گنبد و خوزستان یکی از مهمترین فعالیتهای وی در برخورد با انقلاب بود. رفتار او با مردم و انقلاب آنقدر خصمانه بود که مردم در اجتماعات و راه پیمایی های ویژه ای خواستار محاکمه و اعدام وی شدند. مرزبان مخفی شد و از کشور گریخت. 13
کیهانیان مقرضانه بر علیه نویسندگان و خبرنگاران قلم می زنند و چشمانشان را برهم گذاشته اند و اسناد منتشر شده را نمی بینند. از خود نمی پرسند: اگر رضا مرزبان بر علیه سلطنت نمی نوشت دلایل ممنوع القم شدن ایشان چه چیز بوده ست؟ آخر رضا مرزبان آخرین ممنوع القلم از گروه 14 نفره سال 1353 بهمراه مهدی بهشتی پور بود. شریعتمداری که بازجو و شکنجه گر آقای بهشتی پور بوده ست از سایرین بیشتر می داند که اینان کی بودند و چه خدمات شایانی در عرصه مطبوعات انجام دادند.
آقای جواد طالعی در معرفی بهشتی پور می نویسد: درجریان یورش‌های سهمگین آغاز دهه 1360، بهشتی پور نیز به جرم نوشتن مقاله و گزارش در نشریات توده ای دستگیر و به زندان منتقل شد. دورانی طولانی زیرفشار گفتگوهای نفرت انگیز " حسین شریعتمداری" و " حسن شایانفر" قرار گرفت. این دو، درآن تاریخ هنوز روزنامه کیهان را به چنگ نیآورده و درکمیته مشترک (زندان توحید و بعدها بند 3 هزار ( زیرنظرمستقیم " سعید امامی" بازجو بودن!!
کیهان در باره اسماعیل رائین می نویسد: او هم عضو حزب توده بود و هم با اشرف پهلوی دوستی نزدیک داشت. او هم عضو تشکیلات فرماسونری بود و هم بر علیه فرماسونری افشاگری می کرد. و نام او را در لیست سیاه روزنامه نگاران گذاشته است. در ادامه می نویسد که او کتاب فراموشخانه و فرماسونری را به دستور شاه با هدایت مقامات آمریکایی نوشت که تمام اسناد ساواک در باره فرماسونری در اختیار وی قرار گرفت. 14
آقای اسماعیل رائین جلد سوم "فراموشخانه و فرماسونری در ایران" را در بعد از انقلاب 57 منتشر ساخت که در آن لیستی از روحانیون و مسئولان بلند پایه ایرانی را که در کلوپ فوق عضویت داشتند منتشر کرده بود. اسماعیل رائین در اندک زمانی پس از انتشار این کتاب در جمهوری اسلامی مرموزانه و ناگهانی از بین رفت!
مقاله نویس کیهان آقای محمدعلی سفری را همراه محمد علی مسعودی مالک روزنامه اطلاعات دانسته و منتصب به رژیم پهلوی معرفی می کند. و بی شرمانه می نویسد: او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ناگهان تغییر موضع داد و کوشید تا خود را از یاران و همگامان مخلص دکتر محمد مصدق و از معترضین رژیم پهلوی معرفی نماید و از خود قهرمان نشان دهد. ادامه می دهد: سفری حتی یک لحظه در خدمت مردم قرار نداشت و اصولاً به معقوله مردم فکر نمی کرد. 15
و آقای جواد طالعی را نمونه ای از نویسنده های چپ آمریکایی در روزنامه کیهان معرفی می کند و ایراد میگیرد که "چرا بیانیه علیه سانسور را با همکاری رحمت الله مقدم مراغه ای تهیه کرده بوده ست" در دوران نخست وزیری دکتر جمشید آموزگار! 16
در مقابل ادعاهای پوچ و بی اساس شریعتمداری آقای مسعود برزین پاسخی کوتاه به کیهان نوشتند: که صرفاً تخیلی و تصورات ناصحیح ست پژوهشی غیر حقیقی خواندند. 17
انقلاب که می توانست رویاروی ارتجاع مطبوعاتی باشد دو جنبه کاملاً متضاد با هم داشت. جنبه نخست آن انتشار و شکوفایی مجلات و روزنامه های مختلف بود که نه تنها در دگرگونیهای اجتماعی- سیاسی، عامل مهمی بشمار آمده اند، بلکه از نظر ایجاد تحولی عمیق در نثر فارسی و ادبیات سیاسی – انقلابی و فرهنگ توده ای تعیین کننده بوده اند. مسلماً روزنامه ها و جراید رسمی یا دولتی منتشر در ایران توانایی برآوردن چنین وظایفی را نداشتند. سرنیزه استبداد و سانسور شدید بر مطبوعات اعمال می شد. رژیم ضد آزادی بارها به وضوح نشان داده که تحمل پذیرش کوچکترین حرکت را ندارد به همین دلیل یا به سرکوب مطبوعات اقدام کرده و یا اینکه در جامعه مطبوعاتی تحولات به کندی پیش رفته اند.
کیهان که حالا دیگر در تصرف حزب الله در آمده بود گزارشی در باره پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشت. پیغام امروز که مجدداً انتشار خود را آغاز کرده بود نقد تندی بر این گزارش نوشت و یادآوری کرد هشتاد سال پیش، شیخ فضل الله نوری هم چنین مطالبی را عنوان می کرد. اما دیگر این سخنان به شوخی می ماند. در آخر اسفند روزنامه، حمله ی ارتش را به کردستان، نقد کرد. به نقد این عمل پرداخت و ...   18
ترس حکومت که روز به روز به علت بروز جنبش های داخلی و نارضایتی توده ها، افزایش می یافت، همراه با هراس از آگاهی و بیداری مردم و قدرت نفوذ اینگونه نوشته ها و وسایل ارتباطی هیات حاکمه را به فکر چاره جویی انداخته بود. کوته بینی همراه باعث شده است تا در برابر سیل خروشان نیروهای خلاق مردمی، واکنش نامناسب نشان دهند و با استفاده از روشهای سرکوب گرانه، در برابر جبر تاریخی و شرایط متحول اجتماعی، مقاومت مذبوحانه از خود بروز دهند. در این زمینه نیز، بدون توجه به نیازها و خواست های حق طلبانه و مترقیانه ملت، حکومت، نهاد سرکوب دیگری را بر مجموع بنیادهای ضدملی و واپسگرایانه ی خویش می افزاید.
حاصل مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی در خصوص محدودیت مطبوعات، در اصل 24 قانون اساسی متجلی شد. اما این اصل به صراحت تکلیف قضیه را روشن نکرد و با قید مبهم «اخلال در مبانی اسلام» راه را برای اتخاذ هر دو برداشت (سنتی و نوین) باز گذاشت. هر چند با نگاهی به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی و حذف قیود متعددی از پیش‌نویس‌های اولیه این قانون در ارتباط با این اصل نظیر: «مخالفت احکام واضحه اسلام»، «کتب ضاله» و «موجب گمراهی مردم» و با توجه به محدود نمودن قید آزادی مطبوعات به «اخلال در مبانی اسلام» شاید بتوان تمایل خبرگان قانون اساسی را به تفکر دوم استنباط نمود.
نخستین یورش های نظام جدید به مطبوعات تقریباً بلافاصله پس از استقرار دولت موقت ولی عمدتاً توسط گروه های فشار خارج از ساختار حکومتی- صورت گرفت. آیت الله خمینی در روز یازدهم اسفند 1357، به هنگام عزیمت از تهران به قم، در یک سخنرانی از مطبوعات خواسته بود به ملت بپیوندند.
از آنجا که نحوه تفکر «ارتجاع» همواره موجب تصمیمات و اقدامات واپسگرایانه و نامردمی می شود و هر چه عمر حکومت مخالفین آزادی و تکامل جامعه، بیشتر می شود، فعالیت هایی که در تمام زمینه ها انجام می دهند، خیانت بارتر و سرکوبگرانه تر خواهد شد. اداره سانسور در ایران از همین جایگاه و از زمان اعتمادالسطنه دایر شد به منظور تفتیش کتب و روزنامه ها. سانسور در باطن، بی پایه و به دور از ضابطه است، بنابراین به هیچ روی، حد و مرزی ندارد و کلیتی نامفهوم است که در تفسیر آن، منافع فردی و گروهی مطرح می شود و در مجموع برضد آزادی ست. 19
سانسور جدیدی که از دل انقلاب سر برمی کرد با دستگاه سانسور پیش از انقلاب تفاوت های فاحشی داشت. به گفته اسماعیل جمشیدی، در سال های پس از انقلاب، این شیوه جدید روش های جدیدی از مبارزه با سانسور را نیز ایجاب می کرد:
این روزها اغلب مردم می پرسند چرا روزنامه ها آنطور که باید و شاید نمی نویسند. آیا سانسور جدیدی درکار نیست؟ حقیقت این است که نحوه سانسور به آن صورتی که در رژیم گذشته وجود داشت کاملاً از بین رفته است. امّا نمی توان از این حقیقت چشم پوشید که شکل جدیدی از سانسور در مطبوعات حضور دارد و آن اعمال نظر نیروهای فشار است. 20
خمینی در بیانات و پیام های متعدّدی به مسئله مطبوعات اشاره می کرد، ولی همواره چنان مبهم و دو پهلو سخن می گفت که گفته هایش می توانست هم در جهت آزادی و استقلال مطبوعات تعبیر شود، و هم درجهت اسلامی کردن آنها.
خمینی در مصاحبه‌های خود مکرراً بر آزادی بیان و مطبوعات تأکید داشتند. ایشان در پاسخ به این سوال که «... در مورد آزادی‌های دموکراتیک... آیا مارکسیست‌ها و کمونیست‌ها آزادی اظهار عقیده و بیان خودشان را دارند یا نه؟ گفتند: دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای اقلیت‌های مذهبی آزادی به طور کامل هست و هر کس می‌تواند اظهار عقیده خودش را بکند و اسلام جواب همه عقاید را دارد و دولت اسلامی تمام منطق‌ها را با منطق جواب می‌دهد». در نظریه خمینی آزادی بیان یکی از حقوق اساسی افراد است و اعطا شدنی نیست. 21
عملکرد و گفتار خمینی پس از ورود به تهران در تضاد با ادعاهای او در پیش از بازگشت به ایران بود. او به هیچ یک از وعده هایی که داده بود عمل نکرد. سخنرانی های او هر لحظه میدان را بر دگراندیشان تنگ تر می کرد. چنان که شرح آن رفت، در بسیاری موارد گروه های فشار به تشویق و تحریک مقامات دولتی یا امامان جمعه حرکتی را علیه نشریه ای آغاز می کردند، و درصورت لزوم، مقامات قضایی در پی این اقدامات به آن جنبه قانونی می بخشیدند.

اداره امور را به شورای انقلاب سپرده بود و شورا درصدد کانالیزه کردن افکار عمومی و مطبوعات بود. در ۲۲ دی ۱۳۵۷ شورای سلطنت معرفی شد و به طور همزمان خمینی تشکیل شورای انقلاب را اعلام نمود. وی در بخشی از اطلاعیه خویش گفت: این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده‌است از آن جمله مأموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد. 22
در عمل شورای انقلاب تا پیش از تأسیس مجلس، نهاد قانون‌گذار در ایران به شمار می آمد تصمیم گیرنده نهایی و مسئول همه ارتباط ها و برنامه های حکومتی بودند. وجود این شورا پیش از انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در ماه‌های آغازین پس از آن به جهت مسائل امنیتی فاش نشده و این شورا در ابتدا به صورت محرمانه و غیر علنی فعالیت می‌کرد.
رفسنجانی در این رابطه چنین می نویسد: آیت الله خمینی، مطهری، بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی را به عنوان هسته اولیه شورای انقلاب اسلامی تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر، با اتفاق نظر این پنج نفر، اضافه شوند و در جلسات ابتدایی، تصمیم بر این شد که حتی الامکان، ترکیب شورا، از اعضای روحانی و غیر روحانی، به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد. ترتیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل آن شورا، چنین بود: آیت الله محمود طالقانی، سید علی خامنه‌ای، محمد رضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس مصطفی کتیرایی، سرلشگر ولی الله قرنی، سرتیب علی اصغر مسعودی، به اتفاق آراء، به عضویت انتخاب شدند.23
پس از انقلاب ۱۳۵۷ و تشکیل دولت موقت، آقایان بازرگان، سحابی، کتیرایی، حاج سید جوادی و قرنی، به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آن‌ها، حسن حبیبی، عزت الله سحابی، عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زاده انتخاب گردیدند و در مرحلهٔ بعد، پس از کشته شدن مطهری، میر حسین موسوی، احمد جلالی و دکتر حبیب الله پیمان انتخاب شدند که تا پایان شورا عضو بودند. و مسعودی، به کار اجرایی رفت.24

تعدادی از اعضای شورا همچون مرتضی مطهری، محمود طالقانی، محمدجواد باهنر و ولی‌الله قرنی در ماه‌های آغازین کشته شدند و بیشتر اعضای باقی‌مانده شورا از جمله مهدی بازرگان، احمد صدر حاج سید جوادی، یدالله سحابی، عزت‌الله سحابی، صادق قطب‌زاده، ابوالحسن بنی‌صدر، علی‌اکبر معین‌فر، حبیب‌الله پیمان در سال‌های بعد مغضوب حکومت جمهوری اسلامی واقع شدند. 25
از تصمیمات و اختیارات شورای انقلاب تعیین اعضای ستاد انقلاب فرهنگی بود و فاجعه فرهنگی اول اردیبهشت 59 را تحت عنوان " انقلاب فرهنگی" ببار آورد. در پی فرامین و نطق های پی در پی خمینی در اواخر سال 1358 و دخالت های آشکار و پنهان بهشتی- هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای دانشگاه ها یکی پس از دیگری به تصرف قوای مسلح در می آمدند؛ با این تحرکات « دومین فاجعه » تحت عنوان« انقلاب فرهنگی1359» بوقوع پیوست. در دانشگاه ها جوی خون راه انداختند. پاک سازی دانشگاهیان و دانشجویان و اسلامی کردن دانشگاه ها با ستاد انقلاب فرهنگی بود که عبارت بودند از: علی شریعتمداری، محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد، جلال الدین فارسی و میر حسین موسوی. 26
آقای غلامحسین صالحیار از ملاقاتی که میان هیات مدیره سندیکا و شورای انقلاب انجام گرفته بود به شرح زیر می نویسد: محمدعلی سفری، هاتفی کیهان، فرهمند کیهان، گوران آیندگان و صالحیار. بهشتی، موسوی اردبیلی، مفتح، فلسفی ... از طرف شورای انقلاب بودند که در دو مورد نظر داده اند. اول آنکه بعضی از روزنامه ها در انعکاس اخبار انقلاب و مبارزات و فعالیت های مربوط به آن به بعضی گروههای مخالف رژیم، نظیر کمونیست ها، مجاهدین و... خیلی بها می دهند، بطوریکه برای خواننده ممکن است این توهم ایجاد شود که گروه های مختلف در سطوح تقریباً نزدیک به هم انقلاب کرده و اساس رژیم را متزلزل ساخته اند که یکی از این گروهها هم روحانیون هستند. اداره انقلابی زیر نظر امام و توسط شورای انقلاب و رهبران روحانیت انجام می شود. بهشتی گفته بود: در جمهوری اسلامی همه چیز باید طبق مقررات اسلامی صورت گیرد و ما برای تمام این امور برنامه و نیروی انسانی متعهد و آگاه و روشنفکر داریم. ما احتیاجی به کسانی که نخواهند همراه ما باشند نداریم. 27
نخستین دیدار بین مطبوعاتی ها و سران جمهوری اسلامی در تاریخ ماند!!! و طرح موارد فوق تعیین تکلیف کردن در مورد مشی مطبوعات بشمار می رفت. و عکس العمل مطبوعاتی ها مساعد نبود . بنابراین عقیده داشتند در مورد انعکاس اخبار و گزارش های مربوط به انقلاب، این شخص سردبیر و یا شورای سردبیری و اعضای تحریریه هستند که باید روش و سیاست روزنامه را مستقلاً تعیین کنند و ... 28
درسال 1358، امّا، حرکت در جهت گسترش تعداد مطبوعات و گشودن فضای موجود برای بازتاب دادن به تنوّع آرای موجود در جامعه نیز ادامه یافت. نشریات مهّم جدیدی از قبیل نامه کانون نویسندگان ایران و کتاب جمعه آغاز به کار کردند، و هریک به سهم خود به روند سرکوب و سانسور در مطبوعات اعتراض کردند.29

پس از آن و در طول 32 سال، هر نشریه و مطبوعه ادبی که می‌توانست مجرای گردش آزاد اطلاعات و پل ارتباطی اهالی قلم و مخاطبانشان باشد، مورد دست‌اندازی حکومت قرار گرفت. خبرنامه کانون نویسندگان ایران، مجله اندیشه آزاد، کتاب جمعه، گردون، برج، آدینه، دنیای سخن، کارنامه، ره آورد دانش و هر مجله ایی که اهالی کانون در 30 سال اخیر می‌یافتند، توقیف می‌شد یا چنان در تنگنا قرار می‌گرفت تا از انتشار باز بماند. اما از سوی دیگر ادبیات حکومتی در نشریات مثل ادبیات داستانی، شعر سوره و … تبلیغ می‌شد. علاوه بر مبارزه مستقیم، ایزوله کردن مخاطبان یعنی تلاش پنهان برای ربودن مخاطب و سوق دادن او به یک منبع خاص تولید آثار ادبی با انتشار و توزیع رانتی مجلاتی که ایدئولوژی حاکم را تبلیغ می‌کردند، مصادره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و موسسه انتشارات امیرکبیر و …، تسلط بر رادیو و تلویزیون و ایجاد ده ها مرکز چاپ و پخش کتاب با رانت‌های دولتی، حذف نویسندگان و شاعران منتقد از صفحات روزنامه‌ها و …
....هر آنچه می گذشت مصاف قلم و سر نیزه بود، جامعه مخاطب را از نویسندگان و شاعرانی که بنیانگذاران و همراهان دیرسال کانون بودند، روز به روز تحلیل برد و چهره‌های ادبی جوان و منتقد حکومت نیز هرگز از فرصت شناخت مخاطب و شناخته شدن از سوی مخاطب بهره‌مند نشدند. یعنی نویسندگان منتقد هرگز نتوانستند ضریب نفوذ اجتماعی‌شان را به دورانی برسانند که سواد عمومی و مکانیزم‌های نشر و اطلاع‌رسانی بسیار ضعیف‌تر از دوران پس از انقلاب بود.
کیهان و اطلاعات بوسیله نمایندگان خمینی تسخیر شده بود و آیندگان باقی بود که باید تصرف می شد. آیت الله مفتح نخستین فرستاده ی خمینی به موسسه اطلاعات بود و حاج مهدی عراقی و حاج مهدیان که تاجر آهن بود مسئولان موسسه کیهان شدند و کار تصفیه ی دو روزنامه بزرگ آغاز گردید. تعدادی از روزنامه‌نگاران اخراجی از کیهان پس از چند روز بیکاری "کیهان آزاد" را منتشر کردند که فشار‌ها به نوع دیگری به آنان ادامه یافت و چاپ "کیهان آزاد" متوقف شد و اخراجی‌ها با انتشار مجله "پیروزی" به استقامت در برابر فشار معنا بخشیدند. سرانجام تعدادی از تصفیه شدگان کیهان درحالیکه کل موسسه به تصرف انقلابیون درآمده بود به اجبار ترک وطن کردند. نوبت به آیندگان رسیده بود که از همکاری و حمایت " جبهه دموکراتیک ملی ایران " برخوردار بود.
20 اردیبهشت 1358 دفتر خمینی با انتشار بیانیه ای نوشت: امام فرمودند از این پس من روزنامه آیندگان را نمی خوانم ........... و مطالب مندرج در آن هرگز مورد تأیید من نیست. اظهارات خمینی در باره روزنامه آیندگان اسم رمز حمله به دفاتر این روزنامه در تهران و شهرستانها بود.
همزمان دو اطلاعیه از سوی او منتشر شد که در یکی آمده بود آن چه روزنامه ی آیندگان در باره ی عوامل دست اندرکار مرگ آیت الله مطهری نوشته دروغ محض است. این روزنامه همیشه نقش انحرافی داشته است، بر خلاف مصلحت ملت مسلمان بوده و این روزنامه را از این پس نمی خوانند ....
در اطلاعیه دوم در باره روزنامه پیغام امروز می نویسد: آن چه در روزنامه پیغام امروز راجع به تشکیل شورای ملی به فرمان امام مرکب از احزاب مذهبی و غیر مذهبی و سیاسی نقل شده است، دروغ محض است و دفتر امام این مطلب را شدیداً تکذیب می کند و مصمم است در مقابل اخبار دروغ و انحرافی که موجب از هم پاشیدگی وحدت همه قشرها می باشد، عکس العمل مناسب نشان داده و ....   30
به دنبال تهدیدنامه های دفتر خمینی و سخنان او مبنی بر اینکه « معنی آزادی این نیست که هر کس برخلاف قوانین، بر خلاف قانون اساسی یک ملت هر چه دلش میخواهد بگوید مثلاً اهانت به مردم بکند.» 31
« بعضی مطبوعات به خیال اینکه آزادی است میخواهند از مردم سلب آزادی کنند» 32
پس از گفته های خمینی قطب زاده که رئیس تلویزیون ملی ایران بود و اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پای به میدان گذاشتند. با ایراد این قبیل سخنرانی ها و فشار از سوی مجاهدین انقلاب اسلامی نبردی دیگر آغاز شد؛ " بهلول " در خطر قرار گرفت.
بهلول اولین مجله طنز پس از انقلاب است. این نشریه که رویه خود را در شناسنامه فکاهی، سیاسی- انتقادی اعلام کرده است، از نشریات موفق پیش از کودتای 1332 بود که در سالهای پس از کودتا امکان نشر نیافت. نخستین شماره پس از انقلاب آن تحت عنوان : « دوره جدید، سال بیست و نهم» انتشار یافت.
پس از چاپ شماره 17 در یکشنبه 31 تیر 1358 توقیف شد و شماره 18 را پس از یک وقفه پنج هفته ای، در 4 شهریور همان سال چاپ کرد. این نشریه از تابستان 1360 به بعد امکان ادامه نشر نیافت و آخرین شماره آن (شماره 90) در 28 صفحه، در 31 خرداد 1360 به چاپ رسید و سپس توقیف شد. 33
محمد علی سفری می نویسد: هجوم گاه و بیگاه بر واحدهای مطبوعاتی، و درگیری های داخلی سبب شد که آیندگان تعطیل شد؛ و مسئولانی بر آن گماشت؛ قانون مطبوعاتی عرضه شد که با مخالفت شدید « اهل قلم» مواجه گردید ولی گوش شنوایی نبود. 34   
"سرکوب مطبوعات" کتابی ست که باید نوشته شود. کتابی که هر برگ آن حماسه ای ست از نبرد سهمگین بین آزادی و استبداد. اما آنچه برای مطبوعات پیش آمد، پیدایش فصلی تازه بود در تاریخ قلمزنی ایران. مبارزه آشکار و نهان بین قلم و سرنیزه که پایانی بر آن نیست. طبیعی است که آنچه تا به اینجا دراین مقاله آمده تصویری ناکامل است از ابعاد سانسور مطبوعات در ایران در دهه های پیش. همین اندک، امّا، می تواند مبنائی باشد برای مقایسه آن دوران با دوران کنونی. درچنین مقایسه ای حفظ ساختار سخن اهمیت می یابد، چرا که کنار هم قراردادن جنبه های مشخّصی از ابعاد سانسور در دو نظام سیاسی ما را قادر می سازد تا تحول در انواع عوامل بازدارنده را ببینیم، و درباره تغییرات کیفی سانسور یا میزان افزایش یا کاهش درآن به نتایج نسبتاً درستی دست یابیم.

ادامه دارد.
شهریور 1390
www.gozide.com
Face book: gozide selective

تحقیق و گردآوری از منابع زیر صورت گرفته ست:
مبارزه با سانسور بقلم نویسنده
مطبوعات ایران در برابر سانسور، احمد کریمی حکاک
تعطیلی آیندگان اقدام شکرالله پا کنژاد و کنگره یی که برگزار نشد، ایرج شکری
کتاب قلم و سیاست، محمد علی سفری
تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، گوئل کهن

1- بر گرفته از بخش نخُست مقاله حاضر
2- روزنامه اطلاعات 16 دیماه 1357
3- جلد 4 صفحه 146
4- قلم و سیاست، محمدعلی سفری
5- آقای فیروز گوران .... از جمله جواد طالعی که در یکی از سووال‌ها از او نقل قول کرده‌اید کشور را ترک گفتند. مهدی سحابی، روزنامه‌نگار و مترجم برجسته کشور و از اعضای موثر این گروه نیز بعدها از ایران خارج شد و در سال ۱۳۸۸ در پاریس درگذشت..
6- مقاله یک دروغ تاریخی، جواد طالعی
7- اطلاعات 18 دی 1357
8- فیروز گوران عضور ارشد روزنامه آیندگان. اینگونه خود را معرفی می کند، حرفه‌ام را، روزنامه‌نگاری را، خودم انتخاب کردم. من دستفروش بودم. حادثه، سرکوب و جمع‌آوری دستفروشان میدان توپخانه و خیابان ناصرخسرو تهران (حدود سال 1336 یا 37) من را به این دنیای دائما در سرکوب کشاند. زمانی تا حد بسیار کمی متوجه نقش روزنامه‌نگار در مطبوعات شدم که در زندان شماره 3 و 4 قصر تهران زندانی بودم. این نقش و اهمیت حرفه‌ام در زندان عادل‌آباد شیراز بیشتر برایم روشن شد. حالا من روزنامه‌نگار هستم و بیکار، اما بسیار شادمان از حرفه‌ای که دارم.
9- دویچه وله، بهمن 1387
10- همشهری آنلاین   www.hamshahrionline.ir
11- The Syndicate of Press Writers and Reporters of Iran 1962-79                        
      طول مدت و خدمات سندیکا   1358- 1341   
12- کیهان فرهنگی، شماره 146مهر ماه 1377. مقاله کیهان فرهنگی - نام نویسنده ندارد - مدیر مسئول موسسه کیهان حسین شریعتمداری
13- در 28 مرداد 1358 خمینی حکم به سرکوب و جهاد در کردستان داد و از سویی دیگر به انحلال جبهه دموکراتیک ملی ایران و تعطیل پیغام امروز و قتل دکتر متین دفتری و رضا مرزبان داد. این حکم توسط خلخالی خوانده و رادیو خبر آن را منتشر کرد. رضا مرزبان، گریز ناگریز.
14- کیهان فرهنگی، شماره 146، مهرماه 1377
15- همانجا
16- همانجا
17- آقای مسعود برزین پاسخ به یک مقاله نقل از کیهان فرهنگی
18- گزاره اول، رضا مرزبان، گریز ناگریز
19- محمد حسن خان اعتمادلسطنه، وزیر انطباعات ناصرالدین شاه، نخستین کسی بود که در زمینه انحصار دخانیات ایران و مقررات به آن طرحی تهیه کرد. تاریخ سانسور در مطبوعات ایران، گوئل کهن.   
20- اسماعیل جمشیدی از دست اندرکاران مطبوعات
21- قبل از ورود به ایران
22- کیهان
23- ویکی پدیا
24- همانجا
25- آخرین جلسه شورا در ۲۶ تیر ۱۳۵۹ پس از تاسیس مجلس شورای اسلامی برگزار و منحل اعلام شد. وزرای کابینه شورای انقلاب، اداره مملکت، اینگونه بین اعضای شورا تقسیم کار شد: محمود احمدزاده هروزی- صنایع، عباس شیبانی- کشاورزی، خامنه ای ـ دفاع و پاسداران، هاشمی رفسنجانی - وزارت کشور، باهنر ـ آموزش و پرورش، داریوش فروهر- کار، مصطفی کتیرایی- مسکن، مهدوی کنی ـ کمیته و دادگستری، بهشتی ـ جهاد سازندگی، بنی صدر ـ وزارت خارجه، عباس تاج- نیرو، محمد یوسف طاهر قزوینی- راه، معین فر ـ نفت، رضا صدر- بازرگانی، حسن حبیبی ـ آموزش عالی، معین فر- نفت، عزت الله سحابی ـ برنامه و بودجه، میناچی ـ ارشاد ملی، قدوسی ـ دادگاه انقلاب.
26- برگرفته از مقاله " تهاجم فرهنگی" در سال روز انقلاب فرهنگی 1359 به قلم نویسنده
27- قلم و سیاست، محمدعلی سفری
28- زیر عنوان " یادداشت های غلامحسین صالحیار سردبیر دوران انقلاب، روزنامه اطلاعات شماره های 19- 20- 21 بهمن 1370   
29- کتاب جمعه از چهار مرداد 58 تا خرداد 59 منتشر شد.
30- کیهان 20 اردیبهشت 1358
31- 9/3/58 ، سایت حوزه
32-    18/3/58 ، همانجا
33- بهلول، در روز سه شنبه 29 اسفند 1357 ، در 28 صفحه ، به قیمت 5 تومان و با روی جلد و پشت جلد رنگی انتشار یافت. صاحب امتیاز و مدیر مسئول بهلول، سید احمد سکاکی و سردبیرآن ، سید ابراهیم سکاکی بود و از شماره 2 زیر نظر شورای نویسندگان اداره می شد.
بهلول، که آغازگر حرکت مجدد مطبوعات طنز پس از انقلاب به شمار می آید، زمانی انتشار دوباره ی خود را شروع کرد که هنوز اخلاق در طنز نهادینه نشده بود. از این رو، بخشی از مطالب و تصاویر آن، تداوم بخش حرکت هزل پیش از خود به شمار می آید. عمده ی مطالب بهلول شامل کاریکاتور، عکس، نثرهای کوتاه، صفحه جوک، گزارش طنز از مجلس (تماشاخانه پارلمان)، فرهنگ بهلول، داستان کوتاه (با امضای عوضعلی خان) ، جدول و شعر بود. طنز آورانی چون محمد حاجی حسینی، محمد خرمشاهی، قدرت اله عسگری، محمد اوزی، ناصر داروگرکرمانی، ایرج شمس (با امضای ایرج آنتن) با آن همکاری مستمر داشتند. اشعار ضربی حاجی حسینی در این نشریه طرفداران خاص خود را داشت. در زمینه کاریکاتور ، احمد عبداللهی نیا، جواد علیزاده ، بیژن دلزنده، بهمن عبدی و داروین میثاقی با آن نشریه همکاری داشتند. بهلول، از نظر سیاسی به جناح فکری خاص وابستگی نداشت و سعی می کرد در جهت انقلاب حرکت کند و موضعی انتقادی- ارشادی در برخورد با مسایل روز داشته باشد. علاوه بر این، بخش قابل توجهی از آثار و کاریکاتورهای آن، به خاندان سلطنت و وابستگان بیگانه می پرداخت. با این حال، بهلول برای تداوم کار، با مشکل مواجه بود.
34- ص299 سخن کز دل بر آید.... قلم و سیاست، محمدعلی سفری.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست