"درخت زنگ زده" و "غروب خیابان"
عسگر آهنین
•
بر او لباس سبز نپوشانید
آیینه ای در آن شکاف نصب کنید
تا جلوه گاه سروهای جوان باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۱ شهريور ۱٣۹۰ -
۱۲ سپتامبر ۲۰۱۱
درخت زنگ زده
درخت پاییزی زنگ می زند
در سینه، ساعت او دارد از کار می افتد
بر وی لباس سبز چه می پوشانید
او مدتی ست که دیگر بهار را
از یاد برده است.
یک لحظه در شکاف سینه ی او مکث اگر کنید
جز کاغذ مچاله و ُ پرها ی به جا مانده نمی بینید
بر او لباس سبز نپوشانید
آیینه ای در آن شکاف نصب کنید
تا جلوه گاه سروهای جوان باشد
این، آخرین مدال افتخار
بر سینه ی درخت کهنسال است.
۱۰ سپتامبر ۲۰۱۱
غروب خیابان
بر نیمکت خستگی خود، کنار خیابان، نشسته بودم
یک آشنا در آن محله ندیدم
بر شانه های ثانیه ها حمل می شدم
دیدم که آفتاب لب بام است
"من شاهد غروب خیابانم"، گفتم
پس، رو به آفتاب، "شب بخیر" گفتم
او، دامن طلایی خود را
بر پشت بام ها کشید وُ، نرم، فرو رفت
من هم به سوی خلوت خود رفتم.
۴ ژوئن ۲۰۱۱
|