جنبشهای اجتماعی و رژیمهای مترقی - سخنی چند با خانم نوشین احمدی خراسانی - ت. سام
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣۱ شهريور ۱٣۹۰ -
۲۲ سپتامبر ۲۰۱۱
در تاریخ ۷ سپتامبر ۲۰۱۱ خانم نوشین احمدی خراسانی مقاله ای را تحت عنوان " جنبش های اجتماعی، مداخله نظامی و گفتمان «امپریالیسم»" انتشار دادند که به نظر نگارنده حاوی مطالب مهمی است که جا دارد در نقد و بررسی به آنها پرداخته شود. این اهمیت نه تنها به علت محتوی و نقطه نظرات مطرح شده بلکه همچنین به این علت است که بسیاری از مطالب مربوطه که در حکم چهارچوب زیربنایی برای درک مطالب مطرح شده است در این مقاله غایب است و در نتیجه درک مطلب را دشوار می سازد. بطور کلی ایشان در این مقاله نیاز برای طراحی یک دیپلماسی بین المللی مناسب و مستقل برای پیشبرد "منافع مستقل جنبشهای اجتماعی" را مطرح می کنند و نگرشهای آرمان گرایانه بخصوص "ضد امپریالیستی" را مانعی بر این راه ارزیابی مینمایند.
به نظر می رسد آنچه از "جنبشهای اجتماعی" منظور نظر خانم احمدی خراسانی است جنبشهایی چون جنبشهای ملی و قومی و مذهبی، جنبش کارگری، جنبش جوانان و دیگر چنبشها و بخصوص جنبش زنان باشد. روشن است که هر کدام از این جنبشها خواستهای مستقل خود را دارند و کوشش انها در مطرح کردن بخش مشخص و خاصی از نیازهای مردم ایران است. اما خطا خواهد بود اگر این جنبشها را بدون ارتباط با یکدیگر و مطلقا بطور مستقل از یکدیگر در نظر بگیریم. واقعیت امر این است که نیازها، خواستها و مسایل مطرح شده از طرف این جنبشها تنها در صورتی قابل یافتن پاسخ است که در چهارچوب کلی تری که همانا استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی برای ایران باشد مطرح شود. به عبارت دیگر جنبشهای خاص چون جنبش کارگری، جوانان، ملی و قومی و زنان نمی توانند بدون توجه به نیازهای کلی تر جامعه ایران که همانا نیاز به حکومت استقلال طلب، آزادیخواه و عدالت طلب باشد به مطرج کردن مطالبات، مسایل و نیازهای خود بپردازند. مطرح کردن مطالبات، مسایل و نیازهای جنبشهای مختلف بدون در نظر گرفتن چهارچوبهای کلی مسایل و نیازهای مردم ایران می تواند انها را به بیماری ذهنگرایی و جدایی از جامعه دچار کند که در این صورت بر ضد منافع همین جنبشها عمل خواهد کرد.
یگذارید مثالی از جنبش زنان بزیم و این سوال را مطرج کنیم که آیا یک رژیم وابسته حتی در صورت سکولار بودن می تواند پاسخگوی مطالبات و نیازهای زنان ایران به مفهوم وسیع و عمیق آن باشد؟ به عبارت دیگر آیا رژیمی که دغدغه اصلی آن رشد، پیشرفت و بالندگی همه جانبه مردم ایران نباشد آیا می تواند حامل فرهنگی مترقی برای مردم ایران باشد که نتیجه آن دستیابی زنان کشور ما به حقوق حقه خود باشد؟ به نظر نگارنده توجه به این نکته اهمیت بسیار دارد که بحث بر سر بخش خاصی از زنان ایران مانند روشنفکران و یا زنانی که در موقعیت خاص اجتماعی – اقتصادی قرار دارند نیست و نیازها و خواسته های زنان به مفهوم وسیع آن مد نظر است. همچنین اگر رژیمی آزادی و عدالت کش بر کشور مسلط باشد (همانطور که هم اکنون هست) آیا امکان برآورده شدن حقوق زنان وجود دارد؟ همانطور که مشاهده می نمایید عناصر و ابعاد مختلف جامعه بشدت به هم تنیده شده و تنها با در ارتباط قرار دادن این عناصر و ابعاد و نتیجه گیریهای درست و منطقی است که می توان به پاسخ های درستی برای پرسش دایمی "چه باید کرد؟" رسید.
خانم احمدی خراسانی مقاله خود را چنین آغاز می کنند:
"زمانی نه چندان دور، شعار ضدیت و دشمنی با امپریالیسم، ملت های منطقه و جوامع پیرامونی را در برابر نیروهای خارجی متحد می کرد، و انقلاب های ضداستعماری، انقلاب هایی «رهایی بخش» تلقی می شدند. اما تحولات جهانی و نیز تجربه های تلخ و پُر هزینه در برخی از این کشورها، که پس از کسب استقلال نصیب شان شد نسل های جوان این جوامع را نسبت به آن شعارهای کلاسیک ضدامپریالیستی و به اساس رهایی بخشی آن انقلاب ها، عمیقاَ دچار تردید کرده و رویکردی متفاوت را در برخی از این کشورها رقم زده است."
آیا منظور خانم احمدی خراسانی این است که اکنون که در بسیاری از کشورها که در آنها جنبشهای بزرگ استقلال طلبانه وجود داشته نتوانسته اند به اهداف "رهایی بخش" خود دست یابند باید بطور کلی استقلال طلبی و اهداف استقلال طلبانه را بدور انداخت و مدافع وابستگی شد؟ وافع امر این است که آنجا که جنبشها و انقلابات استقلال طلبانه به خطا رفته و دچار شکست شده اند خطا را نه در عرصه استقلال طلبی، بویژه استقلال از کشورهای استعمارگر و امپریالیست، بلکه در عرصه تشکیل و ساماندهی و تداوم یک رژیم مردمی دانست. امروز باید و می توان تجارب کشورهای مختلف در عرصه برپایی رژیمهای مردمی و مترقی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و درسهای لازم برای برپایی رژیمهایی با آنچنان ماهیتی را از آن استخراج کرد. فاصله گرفتن از استقلال طلبی هیچگونه همخوانی با هیچ هدف مترقی ندارد. خانم احمدی خراسانی ادامه می دهند:
"غلیظ ترین نمونه این رویکرد، همکاری انقلابیون لیبی با کشورهای قدرتمند غربی برای رهایی از شرّ رژیم دیکتاتوری قذافی است و رقیق ترین نمونه آن نیز شعار «اوباما، یا با اونا، یا با ما» در جنبش سبز ایران بود."
به واقع شگفت انگیز است که خانم احمدی خراسانی چگونه آنان را که در پناه بمبهای کشورهای امپریالیستی به دنبال کسب قدرت هستند "انقلابیون" لقب می دهند.
به هر ترتیب ایشان در بخش دیگری از مقاله خود چنین آورده است:
"به باور من هیچ دوره ای از تاریخ معاصر نبوده که جنبش های اجتماعی از «امکانات و فرصت های خارجی» برای تقویت خود بهره نبرده باشند. حتا در زمانی که کشورهای منطقه با خیز بلند «جنبش های استقلال طلبانه» روبرو شده بودند باز هم «امکانات خارجی» یکی از منابع قدرت آنان بوده است."
می توان با خانم احمدی خراسانی موافق بود که می بایست از هر گونه امکانی، منجمله "امکانات و فرصت های خارجی" استفاده کرد اما باید اطمینان حاصل کرد که در وافع این چنبش است که از این "امکانات و فرصتها" سود می برد، نه آنانکه، هرچند در مقابل دشمن مشترک قرار میگیرند، ولی قصدشان نه سود رسانیدن به جنبش بلکه سو استفاده از آن بمنظور رسیدن به منافغ سلطه طلبانه خود است. و در عین حال می بایست به هزینه ای که برای همراهی با این نیروهای سلطه گر پرداخته می شود توجه داشت. به این مفهوم که شما بعنوان فعال سیاسی و جنبش نیز بعنوان یک جنبش سیاسی چاره ای جز تجزیه و تحلیل مسایل سیاسی و روشن ساختن آن برای مردم شرکت کننده در جنبش خود را ندارید. آیا اگر در تحلیل های خود به این نتیجه رسیدید که نیروهایی که شما فصد استفاده از "امکانات و فرصتهای خارجی" آنها را دارید با مقاصد سلطه گرانه خود در گوشه و کنار این کره خاکی مداخله می کنند، آیا چشم بر حقیفت فرو خواهید بست و آنرا فربانی "مصلحت" خواهید کرد؟ بعبارت دیگر آیا به انسانهایی که گوش به شما دارند چگونه تحلیلی را ارایه خواهید داد؟ بهتر است فراموش نکنیم که نیروهای دمکراتیک و مردمی برنده ترین سلاحی که در اختیار دارند آگاهی مردم است. هرگونه سازش و اختلال در آگاهی رسانی به توده ها می تواند عواقب بسیار جدی برای نیروهای مردمی منجمله "جنبشهای اجتماعی" در بر داشته باشد.
مسیله آرمانگرایی نیز یکی از مقولاتی است که خانم احمدی خراسانی به آن پرداخته اند. ایشان در این زمینه چنین می گویند:
"می خواهم بگویم اساساَ «آرمان» و ایدئولوژی، حتا اگر آرمان «حقوق بشر» (به مثابه ایدئولوژی کلان نگر) هم باشد عملا پایه استواری برای واقعیت سخت دیپلماسی بین المللی، نیست و شاید که صلاح نباشد مبنایی منحصربفرد و انحصاری برای پیشبرد دیپلماسی بین المللی جنبش های اجتماعی قرار بگیرد."
با خانم احمدی خراسانی می توان موافق بود که در عرصه سیاست نمی توان به آرمانها جنبه "منحصر بفرد و انحصاری" داد و این حتی در مورد آرمان حقوق بشر هم صادق است. اما آنچه در مورد آرمان و آرمانگرایی نباید فراموش کرد آنست که آرمان و آرمانگرایی ارتباط مستقیم با مواضع ایدیولوژیک دارد و در واقع آرمانهای مختلف از مواضع ایدیولوژیک خاص خود است که مفهوم می یابد. ای چه بسا ارمانهایی که پایه در مواضع ایدیولوژیک خاصی که با زندگی مردم هیچگونه ارتباط مستقیمی ندارد (همچون حزب اللهی های خودمان که آرمان جوامع صدر اسلام را دنبال می کنند) دارد و بواقع در مردم بعلت واپسگرایی آن بطور عمومی احساسی جز نفرت ایجاد نمی کند. اما در مقابل این نوع آرمانگرایی واپسگرایانه، آرمانخواهی وجود دارد که انسانها، شرایط زندگی انها و عمیق ترین احساسات انسانی آنها چون حس برابری طلبی و عدالت خواهی را در مرکز توجه دارد و در مجموع خواستار چنان شرایط اجتماعی است که همگان بتوانند در محیطی مناسب به رشد استعدادهای خود بپردازند. بسط و گسترش همچون آرمانهایی در میان مردم تکیه گاهی خارایین برای نیروهای مردمی ایجاد خواهد کرد که تنها با تکیه بر آن می توان به مقابله با دشمنان "جنبشهای اجتماعی" رفت. شایسته و بایسته است که نیروهای مترقی و پیشرو جامعه از همچون آرمانگرایی استفاده هر چه بیشتری را ببرند. ایشان می نویسند:
"در حقیقت با فروپاشی شوروی، «ضدیت با امپریالیسم آمریکا» به عنوان یک چتر واحد ایدئولوژیک که می توانست برای جنبش های اجتماعی منبعی از امکانات و فرصت ها ایجاد کند، دیگر کارکردش را از دست داد."
گویا که در زمان حیات شوروی، "ضدیت با امپریالیسم آمریکا" نه بعنوان یک خواست پایه ای و اصولی در جهت استقلال ملی (که برای بسیاری ار فعالین سیاسی آن زمان جنبه آرمانی داشت و بسیاری از آنها هم جان بر سر آرمان خود باختند) بلکه خواستی فرصت طلبانه بوده است تا در زیر "چتر واحد ایدیولوژیک" بتوانند از "امکانات و فرصتها" استفاده کنند. آیا به همین علت نیست که خانم احمدی خراسانی معتقدند که با فروپاشی اتحاد شوروی دوران ارمانگرایی و "ضدیت با امپریالیسم امریکا" به پایان رسیده؟ تو خود گویی که این نه شوروی بلکه "امپریالیسم امریکا" بوده است که فروپاشیده. نه خانم احمدی خراسانی. تا آنجا که به مبارزه مبارزان برای رهایی از بندهای تنیده شده توسط امپریالیسم امریکا و تلاش برای استقلال ملی مربوط می شود انها راه درستی را پیمودند و مانیز بمثابه نسل حدید باید ادامه دهنده راه انها باشیم.
و بالاخزه ایشان اینطور نتیجه گیری می کنند:
"بازتولید گفتمان کلاسیک «امپریالیسم» که زاییدهی گفتمان چپ در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی بود در دیپلماسی خارجی جنبش های اجتماعی آن هم در ایران امروز، به چند دلیل، ناکارآمد است. اول: به دلیل آن که جنبش های اجتماعی را در برابر «امکانات و فرصت های خارجی» خلع سلاح می کند و آنان را از بهره بردن از این امکانات دور نگه می دارد. دوم: به دلیل آن که این محرومیت باعث می گردد که جنبش ها هر روز منزوی تر و ضعیف تر شوند. منظور این است که بازتولید گفتمان «امپریالیسم» در جنبش های اجتماعی، نه تنها آنها را توانمند و قدرتمند نمی کند بلکه آنان را در مقابل دشمن های متعدد ناتوان ساخته و از بهره بردن از امکانات گوناگون محروم می کند. سوم: این که شرایط کنونی در منطقه نشان می دهد که در دوره های ضعف و خاموشی جنبش های اجتماعی است که باید انتظار جنگ و مداخله نظامی را داشت و به نظر نمی رسد که این پیامد پُر هزینه (بروز جنگ)، همان هدفی باشد که نیروهای چپ (که مخالف مداخله خارجی هستند) در پی آن باشند. در واقع بازتولید گفتمان «امپریالیسم» در جنبش های اجتماعی حداقل در شرایط کنونی منطقه می تواند پیامدهایی داشته باشد که اتفاقا درست برعکس آن هدفی است که مدافعان و مبلغان گفتمان امپریالیسم، مد نظر دارند."
اول باید امیدوار بود که خانم احمدی خراسانی "امکانات و فرصت ها" را بیشتر نزد مردم ایران بجویند تا نزد "خارجیان."جنبشهای موجود در ایران باید از طریق پیوند هر چه بیشتر با نیازها و مطالبات توده های وسیع مردم، این توده ها را به میدان مبارزه بکشانند. با بیرنگ کردن خواسته های مردم، و یا در امیختن و بیان مطالبات تنها بخشهای معدودی از مردم نمی توان به خواسته های جنبش دست یافت. دوم به جای نگرانی برای تضعیف جنبش در صورت عدم پیوند آن با "خارجیان" باید تلاش کرد تا جنبش نیروی خود را از داخل و از میان توده های وسیع جان به لب رسیده بگیرد. و سوم اینکه مردم ایران تنها به این علت که احتمال حمله امپریالیسم امریکا به کشورشان می رود از آرمان "استقلال ملی" یعنی یکی از آرمانهای خود در کنار آزادی و عدالت اجتماعی دست نخواهند شست. مردم ما هزگز خواهان جنگ با هیچ کشوری نبوده اند و برداشتشان هم از "استقلال ملی" نه جنگ علیه امریکا و یا هیچ کشور دیگری نیست. آنچه انها در نظر دارند این است که منابع و امکانات کشورشان در راستای رشد و زندگی بهتری برای انها مورد استفاده قرار گیرد.
|