سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اصلاح طلبان و معضل فلسطین و اسرائیل


سهیل روحانی


• اصلاح طلبان باید اعلام می کردند که خواهان حل مسالمت آمیز مناقشه فلسطین و اسرائیل در چارچوب قطعنامه های سازمان ملل هستند. این سیاست منافع ایران را حفظ می کرد و به فلسطینیان برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی کمک می کرد. متاسفانه اصلاح طلبان کم و بیش از همان سیاست ورشکسته و بی حاصل جمهوری اسلامی در قبال مسئله فلسطین و اسرائیل پیروی کردند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ مهر ۱٣۹۰ -  ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۱


سیاست خارجی هر کشور تأثیری مهم، و گاه سرنوشت ساز، بر حفظ تمامیت ارضی، امنیت، رفاه، رشد اقتصادی، پیشرفت های علمی و توسعه فرهنگی آن کشور دارد. از این رو، برای هر جنبش سیاسی تدوین سیاستی که به روشنی نشان بدهد که آن جنبش پس از کسب قدرت چه رویه ای در قبال مسائل جهانی و دیگر کشورها در پیش خواهد گرفت اهمیت بسیاری دارد.
اصلاح طلبان، پیش از انتخابات و پس از آن، فرصت داشتند که سیاست خارجی معقولی تدوین کنند که در مورد مشکل آفرین ترین جنبه های سیاست خارجی جمهوری اسلامی - یعنی رابطه با امریکا، مسئله فلسطین و بحران هسته ای - رویکردی واقع بینانه و منطبق بر منافع ملی ایران داشته باشد. تدوین چنین سیاستی به اصلاح طلبان امکان می داد که به چند هدف نایل آیند: سیاست خارجی دولت احمدی نژاد را نقد و جنبه های منفی آن را برملا کنند و با این کار بر بی اعتباری آن بیفزایند؛ سیاست خارجی پیشنهادی خود را به مثابه گزینه برتر ارائه کنند و با این کار اعتبار خود را بالا ببرند؛ به امریکا که یگانه ابر قدرت و مقتدرترین کشور عالم است نشان دهند که سیاست خارجی اصلاح طلبان عاری از ماجراجویی و مبتنی بر همزیستی مسالمت آمیز و احترام متقابل به منافع ملتها است؛ انگیزه بیشتری در دولت امریکا برای حمایت از اصلاح طلبان ایجاد کنند. تدوین و تبلیغ چنین سیاستی، به ویژه با توجه به سیاست خارجی ناکارآمد و ضد ملی جمهوری اسلامی، فوریت و اهمیت بسیاری داشت و آگاهی سیاسی ایرانیان را بالا می برد و آنها را با منافع ملی خود آشنا می کرد. متأسفانه اصلاح طلبان به انجام این مهم نایل نیامدند.

یهودستیزی

سیاست جمهوری اسلامی در قبال مناقشه اعراب و اسرائیل ریشه در یهودستیزی ۱۴۰۰ ساله جوامع اسلامی دارد. با ظهور اسلام، یهودیان عربستان با حریفی تازه نفس رو به رو شدند که روز به روز نیرومندتر می شد و شیوه زندگی و استقلال اقتصادی و سیاسی آنها را به گونه ای فزاینده تهدید می کرد. سرانجام مسلمانان بر یهودیان مسلط شدند، گروهی را از خانه هایشان بیرون راندند، برخی را برده کردند و بسیاری را کشتند. به گفته آیت الله خمینی «مولای ما امیرالمومنین سلام الله علیه، مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا، ... در عبادت آنطور بود، در برابر مستکبرین و کسانی که توطئه می کردند شمشیر را می کشید و هفتصد نفر را در یک روز چنانکه نقل می کنند از یهود بنی قریضه که نظیر اسرائیلیها بودند و شاید اینها از نسل آنها باشند، از دم شمشیر می گذراند.» صحیفه امام خمینی، جلد نهم، صفحه ۲٨۲
از آن پس یهودیان در سراسر جهان اسلام، و از جمله در ایران، به شهروندانی درجه دوم تبدیل شدند و جان و مال و ناموسشان دستخوش هوی و هوس های حاکمان اسلامی، روحانیون، مذهبی های متعصب، اوباش و فرصت طلبان قرار گرفت. روحانیون نقشی کلیدی در تولید و گسترش نفرت و خشونت علیه یهودیان و زرتشتیان ایفا می کردند. روحانیون به مردم می گفتند که که آزار رساندن به یهودیان و زرتشتیان صواب دارد و موجب پاداش اخروی می شود. تحقیر یهودیان و بیگاری کشیدن از آنها امری عادی بود. مسلمانی که باری داشت می توانست در کوچه و بازار یخه هر جهودی را که بخواهد بگیرد و او را با تهدید و فحش و کتک مجبور کند که بارش را بر دوش بگیرد و به رایگان به مقصد برساند. اگر مسلمانی جهودی را می کشت قصاص نمی شد و حد اکثر دیه مختصری می پرداخت اما اگر جهودی به کشتن مسلمانی متهم می شد جهود کشی به راه می افتاد و کل جامعه یهودیان در معرض قتل و غارت قرار می گرفت. یهودیان، همچون زرتشتیان، با فشاری عظیم رو به رو بودند تا دست از دین اجدادی شان بردارند و مسلمان بشوند. یهودیانی که مسلمان نمی شدند باید جزیه می دادند و اگر نمی دادند با کتک و شکنجه از آنها می گرفتند. جهود کشان پدیده ای معمولی بود و «برای رفع زیاد شدن این جماعت ملعون و تحصیل مقداری از دولت و ثروت آنها» به کار می رفت. یوسف شریفی: درد اهل ذمه ـ نگرشی بر زندگی اجتماعی اقلیت های مذهبی در اواخر عصر صفوی
مردم، به تحریک و جلوداری روحانیون، از هر فرصتی برای حمله به محله کلیمی ها و غارت و زدن و کشتن یهودیان استفاده می کردند. شرح این وقایع معمولاً نگاشته نمی شد و با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده می شد اما داستان غارت محله کلیمیان شیراز، که توسط شاهدی عینی گزارش شده و از گزند روزگار در امان مانده است، نمونه ای از هزاران ظلم فراموش شده است که طی ۱۴ قرن در جهان اسلام به اقلیت های مذهبی شده است. این واقعه در سال ۱۹۱۰، یعنی ۴ سال پس از انقلاب مشروطه، رخ داده است:
«به مدت شش تا هفت ساعت ویرانی و قتل سراسر محله را در خود گرفته بود.... تمام ۲۶۰ خانه یهودیان مورد چپاول و غارت قرار گرفتند. همه در این چپاول شرکت داشتند، سربازان، ارازل و اوباش، سیدها، زن ها و بچه های مسلمان ... هر چیزی که می شد رویش قیمتی گذاشت به غارت بردند.... بدین ترتیب بین پنج تا شش هزار یهودیان شیراز از هستی ساقط شدند. امروز صبح من به محله یهودیان رفتم. چگونه می توانم صحنه فلاکت بار ویرانی را توصیف کنم؟ ..... مصیبت، شیون، گریه، .... زن ومرد و پیر بر روی خاک نشسته به سینه خود مشت می کوبند و کمک وعدالت می طلبند..... کشته ها روی خرابه ها دراز کشیده اند. حتی کفن هم نمی شود برای آن ها پیدا کرد. مجروحین روی زمین از درد غلت می خورند و در آتش تب می سوزند. آن شش هزار نفری که ظاهرا زنده اند در واقع مردگانند که شکل و شمایل زنده ها را دارند .... وسایل کفن و دفن را از جاهای دیگر آوردیم، چون اوباشان هرچه بود به غارت بردند.» یوسف شریفی: درد اهل ذمه
یهودیان در دنیای مسیحیت هم سرکوب می شدند و با تبعیضات گوناگون رو به رو بودند. کشیش ها می گفتند که تمام یهودیان، چه آنهایی که به هنگام مرگ مسیح زنده بودند و چه آنهایی که بعد از مرگ مسیح به دنیا آمدند، مسئول قتل حضرت مسیح هستند و مرتکب خدا کشی شده اند. به یهودیان تهمت می زدند که کودکان مسیحی را می کشند و از خونشان در مراسم مذهبی شان استفاده می کنند. بلایای طبیعی را هم به یهودیان نسبت می دادند. در قرن ۱۴ میلادی بیماری طاعون در اروپا شایع شد و میلیونها نفر را کشت. گناهش را به گردن یهودیان انداختند، خانه هایشان را غارت کردند، بسیاری از آنها را کشتند، برخی را زنده در آتش سوزاندند و هزاران نفر را از کشورهای اروپایی بیرون راندند.
برخی از مورخان بر این باورند که رفتار مسلمانان با یهودیان بهتر از رفتار مسیحیان با یهودیان بوده است. این مورخان می گویند که مسلمانان، بر خلاف مسیحیان، یهودیان را قاتل مسیح نمی پنداشتند و بر این باور بودند که مسیح هرگز کشته نشده و به آسمان عروج کرده است و بنا بر این دلیلی نداشتند که یهودیان را به خاطر قتل مسیح هدف انتقام جویی های خود قرار بدهند. با این همه، شواهد تاریخی بیانگر آن است که یهودیان در جهان اسلام با بدرفتاری و تبعیض های گسترده رو به رو بودند.
متاسفانه بسیاری از نویسندگان مسلمان به جای آن که این جنبه نکبت بار تاریخ کشورهای اسلامی را به طور شفاف مطرح و محکوم کنند و از آن درس بگیرند آن را انکار می کنند. عبد الکریم سروش می گوید: «در مورد اهل ذمه هم اگرچه همیشه مورد خوش‌رفتاری مسلمان بوده‌اند اما اینکه از حقوق برابر با مسلمانان برخوردار نبوده‌اند چیز قابل‌انکاری نیست. ولی توضیح دادم که منطق این امر را تا حدودی می ‌توان توضیح داد. امروز مفهومی به نام شهروندی وجود دارد. اگر شما شهروند هلند باشید پاره‌ای از حقوق را دارید که من که شهروند هلند نیستم چنین حقوقی را ندارم و از بخشی از حقوق بشر به صرف اینکه در هلند به دنیا نیامده‌‌ام محرومم. در گذشته هم مسلمان بودن در سرزمین‌های اسلامی و مسیحی بودن در کشورهای مسیحی همان معیار شهروندی بود.» [تأکید از من است: روحانی] پیام قرآن آزاد کردن عقل: گفت ‌وگو با دکتر عبدالکریم سروش
مقایسه وضع غیرشهروندان در کشور پیشرفته هلند با وضع اهل ذمه در جهان اسلام قیاس مع الفارق است. درست است که کسانی که شهروند هلند نیستند از برخی حقوق شهروندی محروم اند اما مجبور نیستند که به هلندی ها جزیه بدهند، دائماً تحقیر بشوند، کتک بخورند، بیگاری بدهند، خانه هایشان غارت بشود، به زور مجبور به ترک دین شان بشوند و در معرض بلاهای دیگر قرار بگیرند.
اما این ادعا که اهل ذمه «همیشه مورد خوش‌ رفتاری مسلمانان بوده‌اند» انکار حقایق تاریخی است و حتی از انکار هالوکاست توسط احمدی نژاد هم بی رحمانه تر است. احمدی نژاد با انکار هالوکاست منکر یک فاجعه هولناک شده که در محدوده جغرافیایی نسبتاً کوچکی - یعنی اروپای تحت سلطه آلمان نازی - و در محدوده زمانی نسبتاً کوتاهی - یعنی دوره پنج ساله جنگ جهانی دوم - رخ داده است. اما این ادعا که «اهل ذمه ... همیشه مورد خوش‌رفتاری مسلمان بوده‌اند» انکار هزاران ظلم کوچک و بزرگی است که طی حدود ۱۴ قرن در محدوده جغرافیایی بسیار گسترده جهان اسلام بر یهودیان، زرتشتی ها و مسیحیان رفته است. این مظالم، رویهم رفته، چه بسا به مراتب فجیع تر و ویرانگرتر از هالوکاست نازی ها بوده است.
در پی استیلای اعراب بر ایران میلیونها زرتشتی، یهودی و مسیحی ترجیح دادند که «اهل ذمه» باشند و به فاتحان باج (جزیه) بدهند اما از دین نیاکانشان دست نکشند. اگر با اهل ذمه همیشه خوش رفتاری شده بود، این افراد مسلمان نمی شدند. آن چه موجب شد که جوامع بزرگ زرتشتی، یهودی و مسیحی ایران به تدریج تحلیل بروند و پس از ۱۴ قرن به جوامعی بسیار کوچک تبدیل بشوند فشار بی وقفه بر آنها بود.
گفتنی است که اهل ذمه از روی میل و رغبت مسلمان نشدند. اسلامی که اعراب نماینده آن بودند نمی توانست به دلهای ایرانیان راه یابد. فاتحان عرب زبان ایرانیان را نمی فهمیدند، با ایرانیان به زبان شمشیر سخن می گفتند، خود را نژاد برتر می پنداشتند، به ایرانیان به دیده تحقیر می نگریستند و به جان و مال و ناموس ایرانیان دست اندازی می کردند. چنین رفتاری مسلماً نمی توانست ایمان به اسلام را در دل اهل ذمه بنشاند اما می توانست آنها را چنان مستأصل کند که برای نجات از فشار مداوم به دامن اسلام پناه ببرند.
اعراب، تحت لوای اسلام، به هیچ گونه اصلاحات اجتماعی - اقتصادی دست نزدند تا بتوان ادعا کرد که ایرانیان از آن راه به اسلام جلب شدند. استیلای اسلام در مواردی حتی بر نابرابری های اقتصادی و اجتماعی افزود. به عنوان مثال، در اواخر دوران ساسانی چند زن بر تخت سلطنت امپراتوری ساسانی نشستند. این موضوع نشان می دهد که ایران ساسانی برای زنان این حق را قائل بود که به بالاترین مقام کشور، یعنی پادشاهی، دست یابند. اما اسلام زنها را شایسته رهبری نمی دانست و در ایران اسلامی زنی پادشاه نشده است.
زن ستیزی اسلامی چنان ریشه دار است که هنوز هم سایه شومش بر سر ایرانیان سنگینی می کند. به عنوان مثال، در پی انتخابات سال ۱٣٨٨، تصمیم احمدی نژاد مبنی بر انتخاب وزیران زن با مخالفت روحانیون محافظه کار رو به رو شد. محمد‌تقی رهبر، نماینده اصفهان و رئیس فراکسیون روحانیون مجلس، گفت که «بسیاری ازعلما ومراجع تقلید از جمله آیت‌الله صافی گلپایگانی و آیت‌الله مکارم شیرازی نسبت به انتخاب وزیر زن شبهه فقهی دارند و خواستار تجدید نظر احمدی‌نژاد در این خصوص هستند.» (سایت فردا، ٣۰ مرداد ۱٣٨٨) آیت‌الله سید احمد علم‌الهدی، امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری، هم در سخنرانی اش در نماز جمعه ی ٣۰ مرداد ۱٣٨٨ گفت که «ما مبلغ آپارتاید جنسیتی نیستیم اما معتقدیم ساختار زن و مرد به گونه‌ای است که اسلام مسئولیت‌ها و وظایف را چه در خانواده و چه در اجتماع تقسیم کرده است.» از دید این روحانی اصولگرا این «تقسیم مسئولیت‌ها در اسلام» چنان استثنا ناپذیر است که حتی شخصیتی مثل فاطمه زهرا هم از شمول آن مستثنی نیست: «در دوران هجرت پیامبر گاهی پیش می ‌آمد که علی (ع) و پیامبر (ص) در شهر نبودند و با این که هیچ مردی به لحاظ شخصیت و مدیریت همپای حضرت فاطمه (س) نبود، اما پیامبر هیچ گاه به جای خودشان برای مدیریت شهری، دختر بزرگوارشان را قرار ندادند.» امام جمعه مشهد در دفاع از گفته هایش به نظرات زن ستیزانه آیت الله خمینی هم متوسل شد و گفت: «امام خمینی (ره) در بیانیه‌ مربوط به انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در پاییز ۱٣۴۱ ایراد شد، برابر دانستن زن و مرد را بدعت دانستند.» (خبرگزاری دانشجویان ایران - ایسنا)
دگراندیشان ایرانی هزاران سال قربانی ظلم و تبعیض بوده اند. اگر ایرانیان می خواهند فجایع گذشته دوباره تکرار نشود باید با گذشته شان صادقانه رو به رو شوند، دلایل وقوع فجایع گذشته را دریابند و از آن ها درس بگیرند. ما نمی توانیم بر شالوده انکار تاریکی های گذشته آینده ای روشن بسازیم. ما به میلیونها ایرانی دگراندیشی که در چهارده قرن گذشته جان و مالشان را در راه حفظ عقیده شان گذاشتند این دِین را داریم که بدرفتاری هایی را که با آنها شده است خوش رفتاری جلوه ندهیم و ظلمی را که در حقشان شده است توجیه نکنیم.

تشکیل اسرائیل

در واپسین سال های قرن نوزدهم، گروهی از یهودیان برای تشکیل میهنی یهودی دست به کار شدند و با برنامه ای منظم یهودیان را به مهاجرت به فلسطین تشویق و در آنجا ساکن کردند. آن زمان یهودیان فقط حدود ۴ درصد جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند و بقیه مردم فلسطین مسلمان و مسیحی بودند. مهاجرت گسترده یهودیان به فلسطین ترکیب جمعیت را به سرعت دگرگون کرد و قدرت اقتصادی و سیاسی فلسطینی ها را در هم شکست و به استیلای یهودیان بر فلسطینی ها انجامید. سرانجام، با تصویب سازمان ملل، رویای چند هزار ساله یهودیان تحقق یافت و میهن یهودی در سال ۱۹۴٨ بر نقشه عالم پدیدار شد. اما تحقق رویای یهودیان با خانه خرابی و آواره شدن میلیونها فلسطینی و نقش بر آب شدن رویای فلسطینی ها برای تشکیل میهن فلسطینی همراه بود و صدها نبرد کوچک و بزرگ مرزی و چهار جنگ خونین با اعراب را - در ۱۹۴٨، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷٣- در پی داشت.
فلسطینی ها بازندگان اصلی تأسیس اسرائیل هستند. کثیری از آنها از سرزمین هایشان بیرون رانده شده اند و سالها است که در شرایطی اسف انگیز در اردوگاههای فلسطینی در اردن، سوریه، لبنان، کرانه غربی و نوار غزه زندگی می کنند. اسرائیل ادعا می کند که این افراد، به هنگام جنگ ۱۹۴٨، به میل خود خانه هایشان را ترک کرده اند اما فلسطینی ها این ادعا را رد می کنند و می گویند که آوارگی آنها ناشی از سیاست ایجاد وحشت از سوی اسرائیل برای بیرون راندن آنها از خانه هایشان بوده است. به عنوان مثال، در آوریل ۱۹۴٨، حدود یک ماه پیش از تأسیس اسرائیل، کماندوهای سازمان های شبه نظامی ایرگون و لِهی (اِشترن) به دهکده دیریاسین در نزدیکی بیت المقدس وارد شدند و بسیاری از ساکنانش را کشتند. این کشتار، و کشتارهای مشابه، موجی از وحشت در میان فلسطینی ها پدید آورد و بسیاری از آنها را بر آن داشت که برای حفظ جان خانه هایشان را ترک کنند و به کشورهای عرب همسایه بگریزند.
گروهی از فلسطینی ها با واقعیتی به نام میهن یهودی کنار نیامده اند و هنوز رویای نابودی اسرائیل را در سر می پرورانند. گروهی دیگر - هر چند به تلخی - موجودیت اسرائیل را پذیرفته اند اما با این وجود موفق به راضی کردن اسرائیل به ایجاد کشور مستقل فلسطینی نشده اند. فلسطینی ها گاه به عملیات مسلحانه متوسل می شوند و به اسرائیل صدمه می زنند اما از آنجا که اسرائیل از فلسطینی ها به مراتب نیرومندتر است صدماتی که اسرائیل به فلسطینی ها می زند به مراتب ویرانگرتر و مرگبارتر از صدماتی است که فلسطینی ها به اسرائیل میزنند. اسرائیل در دسامبر ۲۰۰٨ به نوار غزه حمله کرد و در عملیاتی که سه هفته طول کشید بیش از ۱۴۰۰ فلسطینی را کشت و حدود ۴۰۰۰ خانه مسکونی را ویران کرد. تعداد کشته شدگان اسرائیلی ۱٣ نفر بود که ۴ نفر شان با آتش نیروهای خودی جان سپردند. بنابراین، اسرائیلی ها، در برابر هر کشته ای که دادند، حدود ۱۵۰ فلسطینی را کشتند. بی جهت نیست که فلسطینی ها «نبرد غزه» را «کشتار غزه» می نامند.

جمهوری اسلامی و مسئله اسرائیل

سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر محور امریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی می گردد. بیش از ٣۰ سال است که مومنان، به تحریک رژیم اسلامی، در نمازهای جمعه در سراسر ایران فریاد مرگ بر امریکا و اسرائیل سر می دهند و پرچم های این دو کشور را آتش می زنند و لگد مال می کنند. ولی فقیه، روسای سه قوه، وزیران، نمایندگان مجلس، فرماندهان نظامی، امامان جمعه، پاسدارها و بسیجی ها در حمله به امریکا و اسرائیل گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند و برخی با افتخار از آرزوی خود برای نابود کردن اسرائیل سخن می گویند. جمهوری اسلامی جنگ با عراق را تحت شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» ادامه میداد و توجیه میکرد. احمدی نژاد با انکار هالوکاست و سخنرانی های عوامفریبانه علیه اسرائیل آتش بیار معرکه شده است. جمهوری اسلامی میلیاردها دلار از ثروت مردم ایران را برای مبارزه با اسرائیل به سوریه و فلسطین و لبنان فرستاده است بی آن که کمکی به آرمان مردم فلسطین یعنی تأسیس کشور فلسطینی کرده باشد.

مسئله سرزمین غصبی

جمهوری اسلامی با این بهانه که اسرائیلیان گروهی غاصب اند که از دیگر کشورها به فلسطین آمده و ساکنان بی گناهش را بیرون کرده و زمین هایشان را تصاحب کرده اند از به رسمیت شناختن اسرائیل خودداری کرده و خواهان محو اسرائیل از نقشه عالم شده است. در این که اسرائیل کثیری از فلسطینی ها را از سرزمین هایشان بیرون رانده است تردیدی نیست اما توسل جمهوری اسلامی به این موضوع ریاکارانه است و بر دلیل اصلی مخالفت این رژیم با اسرائیل، یعنی یهودستیزی رژیم اسلامی، سرپوش می گذارد. اسرائیل یگانه کشوری نیست که از راه تسلط مهاجران خارجی بر مردم بومی تأسیس شده است. کشورها ی بسیاری در جهان کم و بیش از همین راه تأسیس شده اند اما این موضوع جمهوری اسلامی را از برقراری رابطه با آنها باز نداشته است. به چند نمونه نگاه کنیم.
در سال ۱۴۹۲ که کریستوفر کلمب قاره امریکا را کشف کرد میلیونها سرخ پوست در این قاره زندگی می کردند. این کشف برای سرخ پوستان فاجعه ای به بار آورد که نظیرش در تاریخ بشر دیده نشده است. رفتار اروپائیان با بومیان مصداق بی چون و چرای نسل کشی بود. ظرف حدود سه قرن ده ها میلیون سرخ پوست به شکل های گوناگون نابود شدند. گروهی قتل عام شدند. گروهی برده شدند و از کار طاقت فرسا جان سپردند. میلیونها سرخ پوست به آبله، طاعون، آنفلوآنزا و بیماری های واگیر دیگری که مهاجران با خود به نیمکره غربی آوردند مبتلا شدند. از آنجا که این بیماری ها قبلاً در نیمکره غربی وجود نداشتند و بومیان قبلاً در معرض آنها قرار نگرفته بودند و در برابرشان مصونیت طبیعی نداشتند گروه گروه و قبیله به قبیله از این بیماری ها جان سپردند. دیری نپایید که اروپائیان بر سراسر قاره امریکا مسلط شدند و زبان و مذهب و فرهنگ خود را بر آن حاکم کردند. امروزه در امریکای لاتین بیش از ٣۰ کشور مستقل وجود دارد که زبان رسمی هیچ یک از آنها زبان بومیان این کشورها نیست. زبان رسمی اکثر کشورهای امریکای لاتین اسپانیولی است که زبان استعمارگران اسپانیایی بود. زبان رسمی برزیل، که بزرگترین کشور امریکای لاتین است و حدود ۴۰ درصد خاک امریکای لاتین و یک سوم مردم این منطقه را در بر می گیرد، پرتغالی است که زبان استعمارگران پرتغالی بود. سورینام مستعمره هلند بود و زبان رسمی اش هلندی است. زبان رسمی ۱۱ کشور در امریکای لاتین انگلیسی است. حدود ٨۰ درصد مردم امریکای لاتین مسیحی کاتولیک هستند که دین استعمارگران اسپانیایی و پرتغالی بود.
ایالات متحد امریکا هم مسیر کم و بیش مشابهی طی کرد. مهاجران انگلیسی در سال ۱۶۰۷ میلادی ماندگاهی به نام جیمز تان در ساحل شرقی امریکا تأسیس کردند و از آنجا به تدریج به سمت غرب پیشروی کردند. مهاجران ظرف حدود دو قرن و نیم اکثر سرخ پوستان را نابود کردند، زمین هایشان را به زور تصاحب کردند و دولت و دین و زبان خود را بر امریکا حاکم کردند. به این فهرست می توان کانادا که بزرگترین کشور نیمکره غربی و دومین کشور بزرگ عالم است و استرالیا که بزرگترین کشور اقیانوسیه است و چند کشور دیگر را افزود.
همانطور که دیدیم، در پنج قرن گذشته، مهاجرانی که هیچ ریشه ای در بخش بزرگی از سرزمینهای کره زمین نداشتند به این سرزمینها رفتند و با زور و ترفندهای بی شرمانه این سرزمین ها را از چنگ بومیان بیرون آوردند و دولتهای خود را بر استخوان های قربانیانشان برپا کردند. چطور است که جمهوری اسلامی این بیگانگان را غاصب نمی داند و جنایات آنها را مانعی در راه به رسمیت شناختن کشورها یشان نمی بیند و حتی برخی از این کشورها را یاران گرمابه و گلستان خود به حساب می آورد اما به خون اسرائیل تشنه است و یهودیانی را که به این کشور مهاجرت کرده و بر آن مسلط شده اند را غاصب و جنایتکار می داند اگر چه این یهودیان، بر خلاف مهاجرانی که بر نیمکره غربی و استرالیا و غیره مسلط شدند، دست کم می توانند ادعا کنند که با فلسطین به کلی بیگانه نبودند و اجدادشان زمانی در فلسطین زندگی می کردند و حتی مدتها بر این سرزمین فرمان می راندند؟

مسئله هالوکاست

دولتمردان جمهوری اسلامی برای توجیه اسرائیل ستیزی خود به فرضیه های مبتذلی متوسل می شوند و مثلاً ادعا می کنند که هالوکاست، یعنی کشتار شش میلیون یهودی به دست آلمان نازی، هرگز رخ نداده و ساخته و پرداخته صهیونیستها برای جلب همدردی جهانیان برای تأسیس کشور یهودی بوده است. گاهی هم می گویند به فرض هم که چنین اتفاقی افتاده باشد فلسطینیان نباید بهای جنایات آلمانی ها را بپردازند. این استدلال ها البته عوام فریبی است. یهودیان برای تأسیس اسرائیل نیازی به هالوکاست نداشتند. یهودیان در سال ۱٨۹۷، یعنی سالها قبل از هالوکاست، برنامه تأسیس میهن یهودی در فلسطین را در شهر بال در سویس به تصویب کنگره جهانی صهیونیستی رسانده و برای اجرای آن دست به کار شده بودند. آنها در سال ۱۹۱۷ نظر مساعد دولت انگلیس را که آن زمان بر فلسطین حکومت می کرد نسبت به آرمان خود جلب کردند و با برخورداری از حمایت این کشور برنامه های خود را با سرعتی بیشتر به پیش بردند.
پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، صهیونیستها در فلسطین عملاً دولت یهودی نیرومندی پدید آورده بودند. یهودیان ارتش آموزش دیده مجهزی به نام «هاگانا» و سازمان های شبه نظامی زیرزمینی نیرومندی به نام «ایرگون» و «لِهی»، داشتند و از آنها برای محافظت از یهودیان و نبرد با اعراب استفاده می کردند. یهودیان در فلسطین موسسات تولیدی و پژوهشی متعدد و کارخانه های مخفی اسلحه و مهمات سازی ایجاد کرده و به نیروی اقتصادی مهمی تبدیل شده بودند. سازمان های اطلاعاتی یهودیان پر توان و قادر به انجام عملیات پیچیده جاسوسی در داخل و خارج از فلسطین بودند. به هنگام جنگ جهانی دوم هزاران یهودی فلسطینی در ارتش انگلیس ثبت نام کردند و در اروپا در کنار سربازان متفقین جنگیدند و تجربه رزمی اندوختند. این سربازان پس از بازگشت به فلسطین به هاگانا پیوستند و بر توانائی رزمی آن افزودند. هنگامی که در پایان جنگ جهانی دوم، در ۱۹۴۵، خبر فاجعه هالوکاست به گوش جهانیان رسید یهودیان در فلسطین دولت زیرزمینی کارآمدی ایجاد کرده بودند و از نظر نظامی، اطلاعاتی، علمی، اقتصادی و ارتباطات جهانی بر فلسطینی ها برتری مطلق داشتند.
درست است که هالوکاست همدردی جهانیان را نسبت به یهودیان برانگیخت اما اگر هالوکاست هم رخ نداده بود دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم که اسرائیل تأسیس نمی شد. تأسیس اسرائیل صرفاً نتیجه هالوکاست نازیها نبود بلکه نتیجه هزاران هالوکاست کوچک و بزرگی بود که قرنها در دنیای مسیحیت و اسلام علیه یهودیان صورت گرفته بود.

ذهنیت های ریشه دار

برخورد اسلام به یهودیان و استیلای دیرینه مسلمانان بر اقلیت های یهودی ذهنیت های نادرستی در مسلمانان پدید آورده و رویکرد واقع بینانه به مناقشه اعراب و اسرائیل را با دشواری های بزرگی رو به رو کرده است. مسلمانان، و از جمله ایرانیان، قرنها آمرانه و از موضع قدرت با یهودیان سخن گفته اند. اکنون جهان دیگرگون شده و تناسب نیروها میان مسلمانان و یهودیان به هم خورده و جهان اسلام قدرت آن را ندارد که با اسرائیل به زبان زور سخن بگوید اما هنوز بسیاری از مسلمانان از ذهنیت گذشته دست نشسته و قادر به اتخاذ رویکردی که متناسب با واقعیات جهان کنونی باشد نشده اند.
دشواری دیگر مسلمانان این است که بر این ذهنیت که یهودیان در سطحی پایین تر از آنها قرار دارند فایق آیند. این ذهنیت ناشی از استیلای دیرپای مسلمانان بر جوامع یهودی است. اقلیت های یهودی، برای آن که با خشونت های گسترده تراز سوی جوامع اسلامی رو به رو نشوند، بدرفتاری های اکثریت مسلمان را تحمل کرده و از خود دفاع نمی کردند. این موضوع برای مسلمانان این ذهنیت را به وجود آورد که یهودیان آدمهای بزدل، تو سری خور و بی غیرتی هستند که شجاعت دفاع از جان و مال و ناموسشان را ندارند و از مسلمان ها پایین ترند. این ذهنیت بر نگرش جهان اسلام نسبت به اسرائیل سایه افکنده و کشورهای اسلامی را از شناخت درست توانائی های اسرائیل باز داشته و از پیروی از سیاست های موثر در قبال اسرائیل محروم کرده است. نمونه ای از این ذهنیت را می توان در برخورد جهان اسلام به موفقیت های نظامی اسرائیل دید. با تأسیس اسرائیل جهان اسلام با یهودیانی رو به رو شد که نه تنها از برابر ارتشهای مسلمانان پا به فرار نمی گذاشتند بلکه آنها را به سختی در هم می شکستند. جهان اسلام با حیرت و ناباوری و انزجار شاهد پیروزی های نظامی کشور کوچک و تازه تأسیس یهودی بر کشورهای مسلمان بود. از آنجا که مسلمانان نمی توانستند ذهنیت هزار و چهار صد ساله شان در باره یهودیان را به آسانی عوض کنند به اسرائیل اعتبار چندانی نمی دادند و پیروزی های اسرائیل را تماماً به حساب امریکا و انگیس و دیگر کشورها می گذاشتند. این ذهنیت ها گرچه به تدریج رنگ می بازد اما هنوز در جهان اسلام، و از جمله در ایران، به شکل گسترده ای وجود دارد و مانعی بزرگ در برابر رویکرد معقول به مناقشه اعراب و اسرائیل است.

معیار دو گانه

همسایگان عرب اسرائیل با گذشت زمان به تدریج این واقعیت را پذیرفته اند که باید با اسرائیل کنار بیایند. مصر که طی ۲۵ سال، یعنی از ۱۹۴٨ تا ۱۹۷٣، چهار جنگ بزرگ با اسرائیل کرده بود اسرائیل را در سال ۱۹۷۹ به رسمیت شناخت و رابطه متقابلاً سودمندی با آن برقرار کرد. اردن هم که از سال ۱۹۴٨ با اسرائیل در وضعیت جنگی به سر می برد در سال ۱۹۹۴ با اسرائیل پیمان صلح امضا کرد و این کشور را به رسمیت شناخت. اکنون حتی بسیاری از فلسطینیان وجود میهن یهودی را به عنوان واقعیتی پذیرفته و صرفاً خواهان استقرار میهن فلسطینی در کنار اسرائیل هستند. اما جمهوری اسلامی که نه مرز مشترک با اسرائیل دارد و نه یک وجب از خاکش به دست اسرائیل تصرف شده است کاسه از آش داغ تر و آتش بیار معرکه شده است و مدام از نابودی اسرائیل سخن می گوید و آتش اختلاف میان اعراب و اسرائیل را فروزان تر می کند و چه بسا با این کار بر احتمال بروز جنگ میان اسرائیل و همسایگان مسلمانش می افزاید و همسایگان اسرائیل را با تلفات جانی و مالی فراوان و چه بسا شکست در جنگ و از دست دادن بخش های بزرگتری از سرزمین هایشان رو به رو می کند. رژیم ولایت فقیه نه در کنار گود، که بیش از هزار کیلومتر دور تر از گود، نشسته و از فلسطینی ها و همسایگان عرب اسرائیل می خواهد که اسرائیل را از نقشه عالم محو کنند.
جمهوری اسلامی با بسیاری از کشور های جهان اعم از مسلمان، مسیحی، بودایی و کمونیست رابطه سیاسی دارد و اهمیتی نمی دهد که دین مردم این کشورها چه باشد اما چشم دیدن کشور یهودی اسرائیل را ندارد و می خواهد آن را از صفحه روزگار محو کند. اگر دلیل این برخورد یهودستیزی نیست، پس چیست؟ بیماری یهودستیزی فقط به روح الله خمینی و احمدی نژاد و اصول گرایان محدود نمی شود بلکه کثیری از اصلاح طلبان و حتی روشنفکران سکولار را هم در بر می گیرد.
سیاست خارجی ایران، و به ویژه مداخلات ایران در فلسطین و لبنان، دشمنی امریکا، اسرائیل و بسیاری از دیگر کشورها را نسبت به ایران برانگیخته و زیانهای اقتصادی و جانی مهمی به مردم ایران وارد کرده است. تحریم های اقتصادی علیه ایران که سالها است ادامه دارد هزینه خریدهای خارجی ایران را بشدت بالا برده و جیب ملت ایران را خالی کرده است. دولت ایران برای تأمین بسیاری از نیازهای خود به بازار سیاه روی آورده و کالاهای بنجل را به چند برابر قیمت واقعی شان خریده است بی آن که تضمینی در مورد کیفیت آن ها داشته باشد. فریدون عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران می گوید که «دیگر کشورها ... مرتب به دنبال آسیب زدن به تاسیسات اتمی ایران از طریق ویروس یا فروش تجهیزات معیوب و غیره هستند.» ایسنا ابعاد واقعی خرابکاری های دیگر کشورها در صنایع ایران روشن نیست اما از آنجا که صنایع اتمی بر بسیاری از صنایع غیر اتمی متکی است خرابکاری های صنعتی دشمنان برنامه هسته ای ایران نمی تواند صرفاً محدود به تأسیسات اتمی باشد. این خرابکاری ها آهنگ رشد اقتصادی ایران را کند کرده و زندگی را برای نسل های کنونی ایرانیان و نسلهای آتی دشوارتر و رنج آورتر کرده است.
جمهوری اسلامی ایران، از نخستین روز حیات، به بهانه دفاع از فلسطینیان پرچم اسرائیل ستیزی را بر افراشته و ایران را به باتلاق مناقشه اعراب و اسرائیل کشانده است. هدف جمهوری اسلامی نابود کردن دولت یهودی و جلوگیری از برقراری صلح میان اسرائیل و فلسطینی ها است. حمایت ایران از گروه اسلام گرای حماس به افزایش اختلافات و دو دستگی در میان فلسطینیان دامن زده و موضع آنها را در برابر اسرائیل ضعیف تر کرده است. جمهوری اسلامی سیاستی ناکارآمد و پرهزینه را دنبال می کند که هم به زیان فلسطینیان و هم به زیان ایران است.

رویکرد معقول به مسئله فلسطین و اسرائیل

ایرانیان عمدتاً به دلایل مذهبی یعنی مسلمان بودن فلسطینی ها - و البته یهودی بودن اسرائیلی ها - و وجود اماکن مقدس مسلمانان در فلسطین به مسئله فلسطین علاقه مند هستند. مسلمانان ایران، که طبق آمار رسمی حدود ۹٨ درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند، می خواهند که این اماکن در کنترل مسلمانان باشد. مسلمانان ایران می خواهند به همکیشان خود در فلسطین کمک کنند همان گونه که یهودیان سراسر جهان به هم کیشان خود در اسرائیل کمک می کنند. کمک به فلسطینیان البته ایرادی ندارد. ایراد کار در این است که رژیم جمهوری اسلامی مناقشه فلسطین و اسرائیل را به جنگی صلیبی تبدیل کرده و زیانهای بزرگی به ملت ایران زده است.
اکثر مردم اسرائیل خواهان زندگی مسالمت آمیز با همسایگان مسلمان خود هستند. اما برخی جناح های راست گرای اسرائیل هنوز از رویای ایجاد اسرائیل بزرگ که قرار است تا رود دجله گسترده باشد دست نکشیده اند. سیاست های خامنه ای - احمدی نژاد آب به آسیاب این جناح ها می ریزد. این جناح ها خواهان برقراری صلح پایدار با همسایگان اسرائیل نیستند چون این کار موجب تثبیت مرزهای اسرائیل می شود و آنها را از پیشبرد نقشه هایشان باز می دارد. این نیروها می خواهند وضعیت کنونی نه صلح نه جنگ را حفظ کنند تا امکان بروز جنگ های دیگر و تصرف سرزمینهای بیشتر را از دست ندهند. تحقق این سیاست رویای فلسطینی ها را برای ایجاد کشور فلسطینی نابود می کند، مرزهای اسرائیل را به تدریج به مرزهای ایران نزدیک تر می کند، بر امکان استیلای اسرائیل بر سراسر خاورمیانه می افزاید و منافع ملی ایران را مورد تهدید قرار می دهد. از این رو سیاست خارجی ایران باید حمایت از برقراری صلح عادلانه و پایدار میان اسرائیل و همسایگانش و ایجاد کشور مستقل فلسطینی باشد. این سیاست به خون ریزی میان اعراب و اسرائیل پایان می دهد، به فلسطینیان امکان می دهد که با سربلندی در کشورشان زندگی کنند و با تثبیت مرزهای اسرائیل با همسایگانش منافع ملی ایران را هم تأمین خواهد کرد.
احساس همدردی ایرانیان نسبت به فلسطینیان قابل درک است اما ظلمی را که بر فلسطینیان رفته است نمی توان با شعار مرگ بر اسرائیل و دادن سلاح به حماس و حزب الله لبنان جبران کرد. سیاست سی و چند ساله جمهوری اسلامی کمکی به آرمان ملت فلسطین نکرده و از بسیاری جهات به سود جناههای جنگ طلب و توسعه طلب اسرائیل تمام شده است. سخنرانی های تند و آتشین احمدی نژاد علیه اسرائیل و شعارهای مرگ بر اسرائیل مومنان در نمازهای جمعه یک مو از سر اسرائیل کم نمی کند اما به اسرائیل امکان می دهد که دون کیشوت های نحیف و درمانده ای از قبیل احمدی نژاد و علی خامنه ای را به مثابه دشمنانی سهمگین به جهانیان معرفی کند و حس همدردی جهانیان، و به ویژه یهودیان را، نسبت به خود جلب کند و از حمایت های آنها برخوردار شود و به بهانه دفاع در برابر جمهوری اسلامی پیشرفته ترین و مهلک ترین سلاح ها را از امریکا دریافت کند و به رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه دامن بزند و مسئله تأسیس کشور فلسطینی را تحت الشعاع قرار بدهد.
اصلاح طلبان باید خواستار پایان یافتن مداخلات نظامی جمهوری اسلامی در فلسطین و لبنان می شدند و اعلام می کردند که کمک های ایران به مردم فلسطین باید به صورت کمکهای داوطلبانه مردمی و تلاش در سازمان ملل و دیگر مجامع جهانی برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی باشد. از آنجا که بخش بزرگی از ایرانیان با فلسطینیان احساس همدردی دارند بی تردید هر سال از این راه مبالغ هنگفتی در اختیار فلسطینیان قرار می گرفت. موسوی و کروبی حتی می توانستند اعلام کنند که اگر اسرائیل از مانع تراشی در برابر تأسیس کشور مستقل فلسطینی دست بردارد و این کشور را به رسمیت بشناسد آنها هم برای به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی جمهوری اسلامی تلاش خواهند کرد. این موضع گیری چه اشکالی داشت که اصلاح طلبان نکردند؟ آیا می ترسیدند که کودتاچیان کارزار تبلیعاتی علیه شان به راه اندازند و در بوق های تبلیغاتی شان بدمند که موسوی و کروبی صهیونیست شده اند؟ مسلماً رژیم ولایت فقیه دستگاههای تبلیغا تی اش را علیه رهبران اصلاح طلب به کار می گرفت اما بی تردید نتیجه ای نمی گرفت. موسوی و کروبی می توانستند برای ایرانیان توضیح بدهند که سیاست رژیم اسلامی در قبال مسئله فلسطین و اسرائیل سیاستی ورشکسته است که موجب خرابکاری های دیگر کشورها در ایران و تحریم های گسترده علیه ایران شده است بی آن که به آرمان مردم فلسطین کمکی کرده باشد. در واقع، دامن زدن به بحث در باره نقش ایران در مناقشه اسرائیل و فلسطین می توانست موضع گیری های رژیم اسلامی در باره این مناقشه را، که سالها به عنوان یگانه راه درست به ایرانیان عرضه شده اما به دلیل وجود اختناق در ایران به چالش کشیده نشده است، به نقد بکشد و با آشکارکردن ضعفهای آن موجب بی اعتباری رژیم ولایت فقیه در چشم هواداران این رژیم و بالا رفتن آگاهی سیاسی مردم ایران بشود. گیرم که دستگاههای تبلیغاتی رژیم صدای موسوی و کروبی را منعکس نمی کردند؛ اینترنت، بی بی سی، صدای امریکا، هزاران وبسایت طرفدار موسوی، شبنامه ها و غیره که می کردند. از آن جا که میرحسین موسوی و مهدی کروبی از محبوبیتی عظیم برخوردارند و اکثر ایرانیان به وطن پرستی آنها اعتقاد دارند رویکرد جدید آنها به مسئله فلسطین، که حتی می توانست شامل به رسمیت شناختن اسرائیل در پی تشکیل کشور مستقل فلسطینی باشد، تأثیری بزرگ بر ایرانیان می گذاشت و موجب برخورد واقع بینانه تر ایرانیان به مناقشه اسرائیل و اعراب می شد و به جهانیان نشان می داد که ایرانیان به این مناقشه صرفاً از پشت عینک یهود ستیزی و تعصبات مذهبی نگاه نمی کنند بلکه خواهان یافتن راه حلی عادلانه برای پایان دادن به رنج و سرگردانی مردم فلسطین و ایجاد صلح پایدار در خاورمیانه اند.
اما رهبران اصلاح طلب سیاستی که نشانگر چرخشی واقع بینانه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی باشد ارائه نکردند. مهدی کروبی در دیدار با موسوی در روز ۱۹ مهر ۱٣٨٨ گفت: «اولا من باید تاکید کنم که نگاه ما به رژیم صهیونیستی تغییر نکرده است. فلسطین همچنان مسأله ماست و روز قدس نیز روز حمایت از مردم مظلوم فلسطینی و تبری از رژیم صهیونیستی است.» به بیان دیگر، به فرض هم که اصلاح طلبان بر سر کار آیند، تا آنجا که به مسئله اسرائیل و فلسطین مربوط می شود، در بر پاشنه قدیم خواهد چرخید.
سیاست خارجی انسانی و واقع بینانه در قبال مسئله فلسطین این است که به ترسیم کشور مستقل فلسطینی بر نقشه عالم کمک کرد نه این که همچون احمدی نژاد و همفکران متعصب و عوام فریبش خواهان کاری غیر ممکن، یعنی محو اسرائیل از این نقشه، شد. حل و فصل مناقشات مهم بین المللی صرفاً به این که کدام طرف از نقطه نظر اخلاقی و انسانی بر حق تر است و کدام طرف نیست بستگی ندارد بلکه به قدرت طرفین مناقشه بستگی دارد. اسرائیل از نظر علمی و نظامی پیشرفته ترین کشور خاورمیانه و یگانه کشور هسته ای این منطقه است. اسرائیل به منابع مالی جهان دسترسی گسترده ای دارد و از حمایت محافل قدرتمند سیاسی و اقتصادی در امریکا و اروپا برخوردار است. از همه مهمتر، نظام سیاسی اسرائیل دموکراسی است و در نتیجه از نظام های استبدادی حاکم بر کشورهای مسلمان خاورمیانه کارآمدتر است. اما فلسطینیان از هیچ یک از این امکانات برخوردار نیستند و برای ایجاد کشور مستقل فلسطینی فقط می توانند به فداکاری ها و جانفشانی های خود و حسن نیت انسانهای عدالت جوی جهان و حمایت دیگر کشورها متکی باشند.
اصلاح طلبان باید اعلام می کردند که خواهان حل مسالمت آمیز مناقشه فلسطین و اسرائیل در چارچوب قطعنامه های سازمان ملل هستند. این سیاست منافع ایران را حفظ می کرد و به فلسطینیان برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی کمک می کرد. متاسفانه اصلاح طلبان کم و بیش از همان سیاست ورشکسته و بی حاصل جمهوری اسلامی در قبال مسئله فلسطین و اسرائیل پیروی کردند و ابتکاری در این زمینه به خرج ندادند و فرصتی طلایی را برای بی اعتبار کردن سیاست های خامنه ای - احمدی نژاد، آگاهی بخشیدن به ایرانیان، بالا بردن حیثیت ایران در جهان و کسب حمایت های بیشتر جهانی از دست دادند.

امریکا، کالیفرنیا، ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست