سرشت سیاسی مساله کرد و مساله زبان مادری
سامان شجاعی
•
راه حل مشخص است، راهبردهای امنیتی و فرهنگی به مساله زبان مادری را باید استیضاح کرد، از دل استیضاحی که این راهبردها مشمول آن می شوند ممکن است رویکرد رهایی بخشی به این موضوعات شکل گیرد و در خدمت جنبش قرار گیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۴ مهر ۱٣۹۰ -
۲۶ سپتامبر ۲۰۱۱
معروف است که در میان کوهی از اخبار ناگوار گاهی یک خبر خوب نیز می رسد، رسمیت یافتن زبان کردی در ارمنستان بدون شک از همان خبرهای خوب بود که چندی پیش منتشر شد. دستیابی اقلیت کرد در ارمنستان به حق ابتدایی خود چیزی بود که در میان فعالان کرد از آن استقبال شد. با آغاز سال جدید تحصیلی در ایران بحث بر سر مساله تدریس زبان مادری در کردستان باز هم درگرفته است، برخی از فعالان کرد استدلال می کنند هنگامی که جمعیت یک ملیونی کردها در ارمنستان از چنین حقی برخوردار شدهاند چرا در ایران نباید زبان مادری برای ملیونها انسان کرد و آذری تدریس شود.
زبان مادری در جایگاه یک حق
فعالان کرد، سازمانهای حقوق بشری و احزاب کردستان پیوسته به طرح چنین خواستی پرداختهاند، در چندین سال گذشته حتی شاهد برگزاری تجمعات مختلفی از سوی دانشجویان کرد در دانشگاهها بودهایم، در برخی از این تجمع ها آنان مشخصا به عدم تدریس زبان مادری در مدارس و دانشگاه ها اعتراض داشتهاند.
خواست تدریس زبان مادری یک خواست برحق و انسانیست، نوام چامسکی زبان شناس شهیر جهانی در سفری که چند سال پیش به دیاربکر کردستان ترکیه داشت اینگونه راجع به حق آموزش زبان مادری اظهار نظر کرده است، “بعنوان یک انسان، باید بگویم که این موضوع چنان روشن است که جای بحث ندارد. این یک حق مسلم است. حق استفاده از زبان مادری، به هر طریقی که انسان برگزیند- در ادبیات، در گردهمایی های عمومی، به هر شکلی- یک حق اولیه و اساسی انسانی است. در این مورد جائی برای بحث و جدل بیشتر وجود ندارد”
به تبعیت از او در این باره که زبان مادری باید در آموزش کنجانده شود یا خیر صحبتی نمی کنم، چرا که حق بودنش آشکارتر از آنیست که بحث بر سر آن مبنایی داشته باشد. در این یادداشت کوتاه اما میخواهم به چگونگی طرح این حق در کردستان بپردازم و انگارههای اشتباهی که حول آن شکل گرفته است را نقد کنم. ابتدا با ذکر نمونههایی از پرداختن به مساله در عراق زمان صدام حسین و ترکیه کنونی آغاز و سپس الزامات سیاسی طرح مساله تدریس زبان کردی در ایران نیز اختصاصا بررسی خواهند شد.
تدریس زبان کردی در عراق زمان صدام و ترکیه کنونی
یادمان نرفته است که در اوج کشتارهای نژادی “انفال” و “حلبچه” توسط رژیم بعث، زبان کردی در مدارس این کشور تدریس می شد، در کردستان تدریس عربی در عرض تدریس زبان کردی قرار داشت و حتی در بغداد یک تشکیلات بسیار قوی فرهنگستان برای ارتقای سطح زبان کردی تاسیس شده بود. در همان حال که ارتش عراق در کردستان به ژنوساید می پرداخت، دولت این کشور بودجهی کلانی را صرف تدریس زبان کردی و همچنین فعالیت برای ارتقای کیفی آن می کرد.
در ترکیه اضافه بر ممنوعیت کامل تدریس زبان کردی هر فعالیتی اعم از سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی با استفاده از زبان کردی نیز قانونا جرم محسوب می شود، دادگاه های ترکیه سالهاست که اتهام استفاده از زبان کردی را در کنار دیگر جرایم سیاسی به لیست اتهامات سیاستمداران کرد افزودهاند، لیلا زانا سیاستمدار شهیر کردستان ترکیه که هم اکنون برای بار دوم به پارلمان این کشور راه یافته است به “جرم ایراد قسم به زبان کردی در پارلمان” بیشتر از ١٠ سال را در زندان به سر برد، در این کشور هر گونه استفاده از زبان کردی حتی در مساجد کردستان هم منع شده است، دادستانی ترکیه برای “عثمان بایدمیر” شهردار کرد دیاربکر بیش از ١٠٠ سال زندان درخواست کرده که یک چهارم آن به دلیل استعمال زبان کردی بود. اما این فقط یکی از چهرههای مسالهی کرد است، در چهرهی دیگر کردها امسال با شرکت در انتخابات پارلمانی توانستند ٣٦ تن را به مجلس بفرستند، بیش از ٩٥ شهردار کرد از لیست حزب صلح و دمکراسی (بزرگترین حزب قانونی کردها در ترکیه) حائز اکثریت آرا در انتخابات شهرداریهای ترکیه شدند.
دولت ترکیه از سویی زبان کردی را ممنوع ساخته و از سوی دیگر در مقابل مبارزات کردها در این کشور هر روز در حال عقب نشینی بیشتراست، آنان ناچار به قبول سیاسی مساله شدهاند، تحت این فشارها اردوغان بارها بر حل مسالهی کرد تاکید کرده و نمایندگان ویژه او در چند نوبت و با هدف حل مساله با حزب کارگران کردستان هم دیدار داشتهاند.
به مسالهی زبان برگردیم، گفته شد که در عراق زمان صدام با آن وضعیت سرکوب و اعمال ژنوسید زبان کردی تدریس می شد و در ترکیه با وجود حضور کردها در نهادهای تصمیم ساز و قبول مساله باز هم با تمام قدرت به ممنوعیت کامل زبان کردی ادامه داده می شود، در ایران هر چند در عمل خبری از تدریس زبان مادری نیست اما کردها عملا و در واقع از آن محرومند، و در این میان کردهای ارمنستان با وجود آنکه هیچگاه مدعی وجود مساله کرد در آن کشور نشدهاند اما به حقوق زبانی خود دست یافتهاند، با عطف به این واقعیات رابطهی مسالهی زبان مادری در کردستان با سیاست چیست؟ این تضادها را چگونه باید حل کرد؟
سرشت اساسا سیاسی مساله کرد
مساله کرد از همان آغاز، مبنایش بر “هویت طلبی” قرار نداشته است، به جرات باید گفت “زبان مادری” خواست درجهی چندم مردم در کردستان محسوب می شود، مسالهی کرد مسالهایست فراهویتی؛ به این معنا که پرداختن مستقیم به هویت اتنیکی، نژادی و زبانی در وضعیت سیاسی ای که برقرار است هیچگاه از اضطرار برخوردار نبوده است، ضمن اینکه باطل ترین عنصر در جنبش کرد همواره عنصر نژادی بوده است، اتنیک هم اصولا به عنوان قاعدهی مساله در نظر گرفته نشده است، تاریخ مساله کرد تاریخیست که جدال میان مرگ و زندگی در کردستان رقم زده است، سیاست جنبش کرد فقط تلویحا به هویت اشاره دارد، در کردستان پیش از آنکه پای یک فرهنگ در میان باشد، یک اضطرار تمام عیار برقرار است که پا به عرصهی خود حیات به عنوان مساله گذاشته، چیزی که دریافتن اش ممتنع اما وقوعش سهل است در کردستان همانا مرگ است و در این میان صحبت از زبان مادری به تنهایی و در انتزاع بیشتر به شعر گفتن می ماند.
هم عرض نبودن حقوق فرهنگی کردها با اضطرار سیاسی البته به معنای بی اهمیتی آنها نیست، اهمیت این خواستهها اما تنها در جایی قابل بررسی است که پیشتر اهمیت سیاسی مسالهی کرد و مساله اضطرار به روشنی گوشزد شده و تصفیه حساب کافی با آن به عمل آمده باشد. از این منظر یکی از اشکال سیاست زدایی از مساله کرد همیشه ارجحیت دادن به مسالهی فرهنگ در برابر سیاست بوده است، تقلیل مساله کرد به برآوردن خواستهای فرهنگی همانقدر بی محمل است که تلاش برای خلاص شدن از مساله صرفا از طریق سرکوب های فرهنگی و زبانی.
با توجه به این نکات حرکت از سمت خواستههای فرهنگی برای طرح مساله کرد از همان ابتدا عقیم است، تلاش برای محصور کردن مساله در بحث هایی از این دست همانا اعلام صف بندی سیاسی است حول شکاف فرهنگ، طرح انتزاعی این شکاف در کردستان اما نه تنها نمی تواند واجد امر سیاسی باشد که برعکس به معنای ادعای انحلال سیاست است. در جامعه شناسی سیاسی کردستان هر چند این خواستهها سیاسی محسوب می شوند با این وجود تمامیت سیاست را اشغال نکردهاند، اینجا سیاست بخشا معطوف به بر آوردن خواستههای زبانی و فرهنگیست. سیاست در کردستان ابتدا و پیش از هر چیز دیگر واجد عینیتی تاریخی و بین نسلی است، امری که محتوای اجتماعی رادیکالی به همراه دارد، چیزی که به مادیت و زبان مرگ و زندگی در آمده و قابل تعویض با محرومیت از حقوق فرهنگی و زبانی نیست.
راهبردهای فرهنگی و امنیتی
در مواجهه با مساله زبان مادری در کردستان اما دو نوع برخورد را باید از یکدیگر تمییز داد، یکی راهبرد فرهنگی است و دیگری راهبرد امنیتی. این دو راهبرد هر چند از یک نوع منطق پیروی نمی کنند اما هر دو به یک اندازه به خود مساله بی اعتنا هستند، اولی همراه با جزئی انگاری و انتزاع است و دومی توام با خشونت.
اشتباهی را که برخی از فعالان کرد در مواجهه با مساله زبان مادری مرتکب می شوند نشات گرفته از ندیدن طبع اساسا سیاسی مساله کرد است، آنهایی که می پندارند پرداختن به مسائل فرهنگی مهمتر است از مسائل سیاسی، آنهایی که حقوق بشر را جایگزین و حتی رقیب سیاست می پندارند، کسانی که بر این گمان باطل اند که میتوان با انحلال سیاست و پایان دادن به صف بندیهای سیاسی در کردستان به جامعه مدنی دست یافت، تمام کسان دیگر اعم از کرد و غیر کرد که در کردستان سیاست را در وجهی اتنیکی درک کردهاند و تنها در افق قومیت و تفاوتهای قومی میتوانند به آن بیندیشند، و نیز ورژنهایی از قبیل “اصلاح طلبان کرد” همه و همه در مواجهه با جامعه شناسی سیاسی مساله کرد به تقلیل سیاست در کردستان پرداخته و در خوشبینانهترین حالت امکان سیاست مبتنی بر هویت فرهنگی و زبانی و مذهبی را در کردستان ممکن پنداشتهاند.
راهبرد امنیتی اما از گذشته از اعمال سرکوب سخت افزارانه در مقولهی فرهنگ، از مسائلی همچون زبان مادری هم به تولید خشونت می پردازد، چیزی که یک کودک کرد در بدو تحصیل تجربه می کند بدون شک یک خشونت تمام عیار است، تحقیقات علمی متعددی در این رابطه موجود است که میتوان به نتایج آنها ارجاع داد، دامنه این خشونت به تمام زندگی ما هم تسری یافته است، کسی که با وجود تحصیلات آکادمیک قادر به نوشتن به زبان مادری خود نیست در جهان امروز بدون شک شخص نادری است، خشونتی که در مدرسه سنگ بنای آن نهاده می شود در تمام میراثی که ممکن است از طریق فرهنگ به انسان برسد جاری می شود، همه چیز چنین شخصی در حیطهی یادگیری زیر سایه سنگین خشونت ابتدایی ای قرار میگیرد که به واسطهی محرومیت از تحصیل زبان مادری متحمل شده است. راهبرد امنیتی در کردستان همواره زبان را به عنوان یکی از محمل های خود نشانه رفته است.
تضادهای ناشی از استعمال “قرابت فرهنگی”
با این وجود برخی از دوستان استدلال کردهاند که چون مساله در ایران از بعد سیاسی برخوردار است یا کردها در ایران کمتر از هر جای دیگری با تنش فرهنگی مواجهاند و نسبت فرهنگی بیشتری نیز با فارس ها دارند پس باید مساله اینجا در نسبت با کشور ارمنستان راحت تر حل شود، اما مشکل آیا به همین سادهگیست؟ این دوستان با وجود تصدیق اولویت سیاست بر فرهنگ بازهم به سادهانگاری روی می آورند، نکته اول اینکه مسالهی کرد در ارمنستان از ابعاد سیاسی آنجنانی برخوردار نیست تا بتوان مقایسهای به عمل آورد، در ثانی مسالهی رسمیت یا عدم رسمیت یک زبان اساسا امری است تا حدودی بی ربط به عمق، شدت و دامنهی مساله سیاسی، برای مثال اینکه در ایران ارمنیها امکان تحصیل به زبان خود را دارند اما کردها از آن محرومند حتی نشانگر سیاسی بودن مسالهی ارمنیان ایران هم نیست چه رسد به عمق و پیچیدگی بیشتر مسالهی آنان در قیاس با مساله کرد، با استدلال این دوستان باید هم در ایران قائل به وجود مسالهی ارمنیان بود، هم گستردگی آن و هم قرابت فرهنگی بیشتر آنان با فرهنگ غالب.
نمونهی عینی دیگری را هم میتوان برای نقض این ادعا در نظر گرفت، آیا اعراب در ایران خود تدریس گسترده و رسمی زبان عربی را به عنوان یکی از حقوق احقاق یافته خود تلقی کردهاند؟
حل مساله زبان مادری همبسته با حل سیاسی
با وجود تمام این مسائل بیایید از دید عملی هم نگاهی به امکان حل مساله زبان مادری فارغ از حل کلی مساله کرد در ایران بیندازیم، وضعیتی را تصور کنیم که مساله از لحاظ سیاسی دست نخورده باقی مانده، وضعیت اضطراری همچنان برقرار است و حقوق سیاسی به صورت گسترده نقض می شود، با این حال اما در مدارس با بودجهی دولتی زبان کردی در حال تدریس است، آیا این حتی جزئا هم به معنای برآورده شدن حقوق مردم کردستان باید تلقی شود؟ در نمونه عراق پیش از صدام دیدیم که این امر پیش از ارتباط با مردم کرد با اعمال سیاست های فرهنگی دولت بر کردستان ارتباط دارد، در مثال ترکیه هم مشاهده شد که لزوما اینگونه نیست که شاخص زبان نشانگر اقدامی در جهت شناسایی سیاسی مساله باشد، این جاست که باید گفت ضمن اینکه هر نوع تلاش برای وانمود کردن به حل مساله از طریق تغییر در سیاست های فرهنگی خود را به عنوان مغالطهای آشکار برملا می سازد، سرشت سیاسی مسالهی کرد را هم مبرم تر از پیش می نمایاند.
فرض کنیم دولت جمهوری اسلامی تصمیم به تدریس زبان کردی در مدارس گرفته است، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ وضعیت آموزشی در ایران در کل حتی برای تدریس زبان فارسی هم چنان به هم ریخته و بی نظم است که با فرض تحقق آموزش زبان کردی در آن بازهم نباید با خوشبینی تام به آن نگاه کرد، زبان کردی در این ساختار اضمحلال یافتهی آموزشی نه تنها هیچ رشدی نمی کند که احتمال اضمحلال دارد و این به معنای مشکل دیگری خواهد بود که به نوبهی خود مشکلات فزایندهتری را دامن خواهد زد. آموزش زبان کردی در آموزش و پرورش ایران هر چند می تواند مثبت باشد اما می تواند موقعیت بسیار مناسبتری که هم اکنون زبان کردی میان کردها در ایران در مقایسه با کردی در عراق از لحاظ ساختار نوشتاری و گفتاری دارد را با مشکلات حادی مواجه سازد که در آینده خود راه حلهای جدیدی را طلب خواهد کرد، مشکلی که حتی میتواند دامنگیر چند نسل هم شود. تداوم بیماری ساختاری زبان کردی در کردستان عراق پس از سقوط صدام خود در اینباره گویاست.
چه باید کرد؟
نه تنها نباید از حساسیت سیاسی مساله زبان کردی در ایران کاست بلکه به عکس آنچه ضرورت تام دارد دیدن ماهیت سیاسی تمام مسائل است، اما توجه کافی باید داشت که حساسیت مساله زبان نشات گرفته از حساسیت سیاسی مساله کرد است نه برعکس، دیدیم که زبان مادری بویژه برای کردستان در پارادایم “هویت طلبی” و مبارزه برای کسب حقوق فرهنگی صرف قابل طرح نیست، چنین چارچوبهایی در خود حاوی تضادهای چاره ناپذیر اند، ضروری است ابتدا برای طرح موثر و عینی مساله، زبان مادری را در جایگاه سیاسی خود نشاند و به منتزع کردن اش از سیاست خاتمه داد. راه حل مشخص است، راهبردهای امنیتی و فرهنگی به مساله زبان مادری را باید استیضاح کرد، از دل استیضاحی که این راهبردها مشمول آن می شوند ممکن است رویکرد رهایی بخشی به این موضوعات شکل گیرد و در خدمت جنبش قرار گیرد.
|