نگره و نقدی بر ادبیات دگرباش
ماهی (مجتب)
•
اکنون ادبیات دگرباش به لطف تلاشهای نویسندگاناش به مرحلهای رسیده که لایق نگاه عمیق و منتقدانه باشد. گرچه حیات حرفهای ادبیات دگرباش در آغاز راه است اما توانسته به شکل، ساختار و تعریف واحدی برسد. مطالعهی آثار نویسندگان دگرباش، با در نظر گرفتن همهی مشکلاتی که در راه زیستی آزاد تجربه کردهاند، جذاب و جدیست. در این نوشتار، بخشی از آفریدههای نویسندگان دگرباش مورد بررسی قرار میگیرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۵ مهر ۱٣۹۰ -
۲۷ سپتامبر ۲۰۱۱
اکنون ادبیات دگرباش به لطف تلاشهای نویسندگاناش به مرحلهای رسیده که لایق نگاه عمیق و منتقدانه باشد. گرچه حیات حرفهای ادبیات دگرباش در آغاز راه است اما توانسته به شکل، ساختار و تعریف واحدی برسد. مطالعهی آثار نویسندگان دگرباش، با در نظر گرفتن همهی مشکلاتی که در راه زیستی آزاد تجربه کردهاند، جذاب و جدیست. این دستاورد کمی نیست که نویسندگان دگرباش جنسی در ایران، با وجود انبوه مشکلات و سانسورهای اجتماعی، توانستهاند به جایگاه ادبیِ قابلاعتنا و نقدپذیری برسند. آنها اغلب خود را از نظمهای معمول میرهانند و با باوری ایدهگرایانه دست به نوشتن میزنند. نوشتنهای آنها، با دستیافتن به فرم موفق خود، میتواند دنیای ادبیات دگرجنسگرا را تحت تاثیر قرار بدهد. در این نوشتار، بخشی از آفریدههای نویسندگان دگرباش مورد بررسی قرار میگیرد.
نمایش عظیم درد - بررسی آثار همسرشت
پیش از هر چیز باید بدانیم که با شاعری روبهرو هستیم که مطلقاً هیچ اطلاعی در موردش نداریم. او همسرشت نام دارد؛ و چه کسی میداند که همسرشت کیست، کجاست، چه میکند، چهها خوانده، کجا بوده! او نمونهی کاملی از همجنسگرایان ایرانیست و با نامی که انتخاب کرده بیش از پیش بر استعدادهای کثرتبارش تاکید میگذارد. در شعر همسرشت عناصر پُررنگی مدام تکرار میشوند و گاهی هم – در سرودههای موفقاش- به اوج میرسند. طنز تلخ و گزنده، نگاه اجتماعی، تقطیع متفاوت، فرمگرایی و برهنگی کلمات از مهمترین المانهای شعر مستقل همسرشت هستند. او را باید شاعری عصیانی دانست که فریادش چنان بلند و رساست که شاید باعث ناراحتی بسیاری از دگرجنسگراها شود، اما چه اهمیتی دارد اگر دگرجنسگرایی از فریاد رسا و رهیدن از انواع سانسور – حتا سانسور خود کلمات– توسط یک شاعرِ گی ناراحت شود و چنین گستاخنویسیهایی را در حیطهی شعر نگنجاند، که اوی دگرجنسگرا دلاش به مردانه-زنانهنویسیهای پایتختنشینان تا ماتحت فرو رفته در توهم و دود سیگار خوش است و هنوز گذرش به حضور برهنگی کلمات در قالب خواستهای همجنسگرایانه نیافتاده است!
«من که / حساب و کتاب آدم!ها را نمیفهمم / یکی که میفهمد / یا فکر میکند که میفهمد / یا آنقدر کونبیوجدان نیست / که میتواند بفهمد / بیتعارف و ترس / با زبون خوش / به من بگوید / سهم من از زندگی چند درصد است؟» (بخشی از شعر شمارهی 105)
او از نوعی همسرشتگرایی سخن میگوید که در باطن همجنسگرایان متبلور است. او یک همسرشت است و برای همسرشتگرایان است که مینویسد؛ نویسشی که با فریاد و عصیان همراه است. ایدههای متهورانهاش گاهی میتواند خواننده را بهیاد دوران طلایی عصر «بیت» در آمریکا و نوشتههای شاعرِ گی، آلن گینزبرگ بیاندازد. گینزبرگ هم در سلسله تلاشهای جذابی، آشکارکنندهی برهنگی کلمات در آثارش بوده است. همسرشت با تقطیع و فاصلهگذاریهای نامعمول و آگاهانه، شعر را در بافت تازه و معنای کوبندهای عرضه کرده است.
«چند شب پیش / برای خوشگذرانی / به خانهای رفتم / که مکان بود / و در آنجا هشت زن / بودند / که بودند / ولی پارهپورهتر / از اینکه / بتوانند وصلهای را جور باشند / چون همه شده / بودند / و مردی هم بود / که نای جورها را / داشت میکرد / با توضیح این / حتماً که / ظلم / آنها را / نا / جور / کرده» (بخشی از شعر شمارهی 139)
مرز باریکی هست بین تصویرهای ارائه شده در شعرهای همسرشت با تصاویر اروتیک در شعر. همسرشت تقریباً هیچگاه در پی اروتیکسازی نیست و فضای شعرهای او را نمیتوان اتمسفر مبتنی بر تَنانهگی و اروتیکسازی دانست. او «درد» همسرشتگرایان را فریاد میزند و از محدودی «بودن»های همجنسگرایانه در ایران میگوید. «من شاعر دردهای همسرشتگراییام»، «من در ناکجاترین بودن تبعیدم».
اما شاعر گاهی هم تغییر جا میدهد و شعرهایش را از زبان فردی معمولیتر روایت میکند. در آنجا تغزل به زبانی ساده و با درکی بیتکلف ارائه میشود که میتواند نمایش دیگری از شعرهای همسرشت باشد. شاعر در تلاش برای گریز از سنتگرایی و بافتهای معمولی، گاهی حتا خود را ملزم به رعایت دستور زبان فارسی هم نمیداند، و برای مثال، دست به استفاده از افعالی میزند که از لحاظ زمانی با دیگر عناصر جمله سازگار نیستند، و یا از دو فعل پشت هم استفاده میکند. «میدانم که / آقای سلماسی / چرا / بچهدارنمیشود بود» (از شعر شمارهی 92)
برقرار کردن ارتباط با شعرهای همسرشت میتواند سخت و پیچیده باشد و این شاید به تلاش غالب بخشهای جامعه برای قطع ارتباط همسرشتِ گی با دنیای بیرون برگردد. او در طلب برقراری ارتباط با هیچ «دنیای دیگری» نیست، چرا که چنین ارتباطی در نگاه او بدون هرگونه اهمیت و منزلت است و صِرف وجود و آفرینشاش را دلیل بر بودن، نوشتن و استقلال ادبیاش میداند.
همسرشت علاقهی آشکاری به فرمگرایی هم دارد. در این بین، چند تلاش موفقاش، دیدنیاند.
«کونی باید همیشه
بکند
بکند بکند
بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند
بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند بکند
نَبَرد»
همسرشت! ای برادرِ نادیده و نادیدنی! با بودنات که منجر به نوشتنی آزاد، پُررنج اما مستقل شده، مسئولیتی بر دوش گرفتهای؛ مسئولیتی که شاید تو را از دیگران پیشتر برده باشد. حالا من به عنوان یکی از همسرشتگرایان، در مقابل همسایهگان دگرجنسگرایم، در مقابل راننده تاکسیهای بد-دهن شهرم، در مقابل مذهبیهای خشکاندیش و سکولارهای هموفوب و در مقابل رئیسجمهوری که وجود من را منکر میشود، این سطرهای تو را تکرار میکنم: «معماران کلمات جنسی / بد / جنس / ترین / واژه را / همسرشتخواهی / خواستند / معنی کنند».
تو! تو چقدر زندگی کردهای.
کتاب «آخرین بازمانده از نسلِ... همسرشت» تنها اثر این شاعر است که بر روی اینترنت منتشر شده و در وبسایت «نمایشگاه کتابهای دگرباشان جنسی» قابل دریافت است. مدتهاست که پنج کتاب دیگر از همسرشت، آمادهی انتشار بر روی اینترنت میباشد.
زایش دنیای نارنجی - بررسی آثار ساقی قهرمان
ساقی قهرمان را میتوان خالق قطب دیگری از شعریّت در دنیای ادبیات دگرباش دانست. چرا که سرودههای او برخوردار از ذهنیتی فردگرایانه و منحصر است که در پی ارائهی اندیشههای آزادشدهی شاعر، با زبانی کمتر تجربه شده و ریختی پستمدرن، تصویرگر جهانبینی شخصی اوست. قهرمان شاعری تجربهگراست، و همانطور که در اولین دفتر خود با نام «از دروغ» نشان میدهد، شعرهایش را با روایتهایی کمپیرایه اما کامل توامان میکند. جهانِ شعرهای او سرشار از روایتها و داستانهای یک زن همجنسگراست، که با سانسور، خشونت، اجتماع ناآگاه و بسیاری مسائل دیگر درگیر شده. عنصر خشونت بازتاب ویژهای در نگاه ساقی قهرمان به شعر دارد و او اغلب روایتگر خشونتهاییست که در دنیای شخصی و غیر-شخصیاش تجربه کرده و چشیده است.
در «از دروغ» شعرها با روایتهای ساده و ملموسی همراه شدهاند که مخاطب را به اثر نزدیک میکند. شاعر در تمام شعرهای روایی خود، آگاهانه دست به آغاز روایتی زده که در سطر آخر بهخوبی قطع و کامل میگردد. دگرباش، از آنجا که ذاتاً در بافت متفاوتی حس میکند، متفاوت هم مینویسد. شعرهای قهرمان بهخوبی نشانگر تفاوت دنیاهاست. دنیا از نگاه زنی همجنسگرا تفاوتهای آشکاری با دنیای شاعران دگرجنسگرا دارد. برای کشف جذابیت این تفاوتها، باید شعر قهرمان را بررسی کرد. «آبستن بودم / زاییدم / کودکی بینگاه بیصدا بیسر / دستهایش روی پستانهایم / پاهای نازکاش روی پاهایم / دهاناش / شیرینی لذت را مکید / بینگاه بیصدا بیسر / / آبستنام / آبستن از آستانهی این در خواهم رفت / کودکانم را یکی یکی به آب خواهم داد / با اندرونی خسته آنگاه / به جانب شهر پُرولوله برخواهم گشت / تو / در آستانهای / من / "نه رفتن.. نه ماندن" را نظاره میکنم / تاب نمیآورم» (شعر «زایش») در دنیای همجنسخواهانه، شاعر آن رنگ و بوی متفاوتی را به تغزل میبخشد که در شعر فارسی به دلیل همهی محدودیتها کمتر دیده شده است. شعر «زایش» نمونهای موفق در دنیای شعرهای ساقی قهرمان است، که در برخوردی انسانگرایانه، روایتی کامل از نگاه قهرمان به دنیا را نشان میدهد.
انسان و رنجهایش از دیدگاه زنی که در بسیاری از سالهای عمر، با سانسورهای اجتماعی درافتاده و با آنها جنگیده، نقش پُررنگ و مهمی بازی میکند. شاعر گرچه به قهرمانسازی نزدیک نمیشود، اما به «انسان» توجه ویژهای دارد.
«اگر دلم میبارید / مثل باران / اگر تو مثل قارچ میروییدی / روی دامن خیسام..» (بخشی از شعر «مورچه») عناصر زنانه در دنیای شاعر، با نمایشی چندبعدی و بدون رعایت هر گونه قرارداد و کلیشه موجودیت تازهای مییابند. همین از بزرگترین تفاوتهای دید همجنسخواهانه در متن است. شعرها در یک وجه نمیمانند و شاعر بهخصوص در تصویرسازیهای تغزلی، بهخوبی تغییر مکان میدهد و شعر خود را از دنیاهایی که صرفاً زنانهاند و از دلتنگیهایی صرفاً معشوقطلبانه سرچشمه میگیرند فراتر میبرد. «از دروغ» در سال 1998 توسط نشر «افرا» در کانادا منتشر شده است.
ساقی قهرمان در ادامهی روند شعریاش، به اروتیسم میرسد. او در کتاب «و جنده یعنی جان میبخشد» که یک سال بعد توسط نشر «افرا» به انتشار میرسد، گرایش آشکاری به سمت اروتیکنگاری دارد و گرچه در کتابهای بعدیاش این روند کامل میشود، اما در «و جنده...» هم میتوان تجربههای خوبی از کاربرد این عنصر مشاهده کرد. بهخصوص در پیوند با تغزل، و درهمپیچیدگی عشق زمینی و عشق الهی، حضور اروتیسم کامل کنندهی ضلع سوم مثلثیست که شاعر بر پایهی آن طرحهای ذهنیاش را بر صفحهی سفید عملی کرده است.
برخوردی فارغ از احساساتگرایی، در اوج پرداختهای شخصی بر اساس تمهای تجربی از بهترین قوتهای کتاب است. «و جنده...» سرانجام حسهای برانگیختهی انسانی حساس و شاعری آگاه است. «(وقتی گریه میکنم) قطرههای غلیظ شربت آلبالو / از لای پلکها / میغلتند روی لبهایم / چه بغض شیرینی میآورد جهان میگویم / جهان دست پهنی است که موها را از روی پیشانی و دور گردنم کنار / می زند و همچنان که ته چشم هاش می خندد، میگوید ها! چه / شیرین!» (بخشی از شعر «این جهان من»)
اما خشونتهای سیاسی-اجتماعی همچنان ذهن شاعر را به خود درگیر کردهاند، که حاصلاش شعرهاییست با رنگ متفاوتی از اعتراض. شاید بهترین شعر در مجموعهی «و جنده...» اثری باشد با نام «اعاده» که در آن اشارههایی به مرگ محمد مختاری میشود. تاکنون شاعران بسیاری در سوگ رفیق شاعرشان مرثیه سرودهاند، اما نگاه قهرمان بر این واقعه، منجر به خلق متفاوتترین مرثیه برای او شده است. مرثیهای که از اساس مرثیه نیست و باز هم برخورد شخصیگرایانهی شاعر با واقعهای تاسفبرانگیز است که در فرم ایدهآل خود توانسته بسط پیدا کند و مخاطب را در درون به چالش بکشد. آغاز این شعر را میخوانیم: «من آدم نمیشوم / نه آدم نمیشوم / همین رفیق شاعرمان را که دار زدند خوب که گریه کردم گفتم / دیدی مُرد و نخوابید با من / آدم نمیشوم / اینجا بود / پارسال پیرارسال / میدانستم مختاری، مختاری است اما / نه من آدم نمیشوم»
در دو کتاب پایانی، شاهد تفاوتهای مهمی در شعرهای قهرمان هستیم. تلاشهایی در جهت به حرکت درآوردن زبان و گاهی کاربردهای حجمگرایانه، از کتاب سوم به بعد برجسته میشود. اما سومین کتاب با نام «ساقی قهرمان. همین» حاصل تلاشهایی ناموفق در این زمینه است. شاعر در این کتاب، از شعرهای تاثیربرانگیز «و جنده...» به اشعاری سختخوان و مشکلفهم رسیده است که بهنظر نمیرسد در چارچوبهای درستی رشد کرده باشند. تصویرسازیها اغلب بیش از حد انتزاعی و سردرگم کننده است و راه هرگونه ارتباط با شعر را قطع میکند. اینکه درک بیشتر شعرهای کتاب سوم، مشکل است، به خودیِ خود بد نیست، اما از آنجا که راه شناخت آنها هم صعب و اغلب ناپیداست، اثر را به چالشی منفی میکشاند.
کتاب چهارم با نام «دست من است و دست به من میبرد» در سال 2009 توسط نشر «گیلگمیشان» منتشر میشود. نشر «گیلگمیشان» چند سالیست که با مدیریت ساقی قهرمان تلاشهای درخوری جهت انتشار و معرفی آثار نویسندههای دگرباش جنسی انجام داده است.
در کتاب اخیر، برخورد قهرمان با مقولهی زبان، نه معتدلتر که آگاهانهتر شده است. شناخت شاعر از ایدههای خود در بحث زبان، او را به شعرهایی منسجمتر رهنمون کرده که بخصوص در بهکارگیریِ عنصر اروتیسم، از بهترین نمونههای شعر فارسیست. «مورچهها به صف میدوند به سوراخ / لک زده دلام که انگشتهایم را ول کنم به ولوله لای کسام» (بخشی از شعر «در گور») اما شاعر کار را به تاکیدهای بیجا، و استفادههای طولانی از اعضای جنسی نمیکشاند و بیشتر بدون اشارهی مستقیم، ماهرانه تصویرسازی میکند.
«دست من است...» در دل خود دارای ایدههای زبانی و اجراهای منظمیست که با وفاداری به محورِ روایت و شخصینگاریهای تعمیمیافته، میتواند نشانگر حیات ادبی شاعری مستقل، آگاه و غیرمعمولی باشد. «آمد. رفت. / ساقی قهرمان. / / عشق از سر میآید اینجا تا پا / یک روز توی کس پنهان میشود / یا یک شب یا یک هفته یا یک ماه یا یک سال / بیرون که میزند ازکس از سر میآید / تا پا» (بخشی از شعر «جون 2006»)
قهرمان از زاویه دید یک مولف، به دنیای شعر خیره شده و توانسته در این بلبشوی متنی، شعر خود را پیدا کند و برای آن در پی متعالیترین جایگاه باشد.
بدنهای کال - بررسی آثار الهام ملکپور
الهام ملکپور در سال 1385 مجموعه شعری با نام «که جامائیکا هم کشوریست...» را توسط نشر «مهرراوش» در ایران منتشر کرده است. او از معدود شاعران همجنسگراییست که تجربهی چاپ کتاب کاغذی را با مجوز وزارت «ارشاد و فرهنگ اسلامی» در ایران دارد. «که جامائیکا...» قدمی بلندپروازانه است. شاعر چینش متنوعِ واژهها را تجربه کرده و توانسته شعرش را در فرم کمتر تجربهشدهای عرضه کند. «که جامائیکا...» از اساس کتاب متفاوتیست. در اولین صفحهاش، به استیفن هاوکینگ تقدیم شده و در نهایت میتواند تصویر شاعر جوانی را نشان بدهد که نمیخواهد در قالب همیشهگی متن بماند. همین تلاش برای رهایی، گاهی به از همگسیختهگیهای تعمدی منجر شده است. تصاویری ناقص، که در پی هم و گاهی بدون ارتباطات منطقی به شعر وارد شدهاند، در این کتاب دیده میشود. «که جامائیکا...» کتابی تجربهگرایانه است که ایدههای خوبی دارد، با اینهمه، مجموعه شعر الهام ملکپور در ایران آنچنان که باید دیده نشد.
شاعر در سال 2009 و توسط نشر «گیلگمیشان» دو مجموعهی دیگر به دست انتشار سپرد که هر دو به صورت کتاب الکترونیک منتشر شدند. «کتابخور» نام یکی از این دو کتاب است، که اندیشههای شخصیشدهتری را دنبال میکند. «کتابخور» را میتوان ادامهی منطقی «که جامائیکا...» دانست. سطربندیها و ریخت متفاوت در این کتاب هم دیده میشود؛ البته دیگر خبری از «گسیختهنویسی» نیست. شعرها با وجود لحن مناسب، گاهی به دام شخصینگری افتادهاند. «کتابخور» فارغ از هر گونه سانسور حکومتی و در فضایی آزاد منتشر شده است، که این خود بر استقلال ذهنی شاعر افزوده.
«بستنی» کتاب دیگر ملکپور است. شعرها سادهتر شدهاند اما روایتی که شاعر در ابتدای هر شعر شروع میکند، تا پایان کامل نمیشود و لحن یکنواخت موجود در کتاب، شعرها را به گوش خواننده تکراری و خستهکننده مینمایاند.
«ملیحه! / الان کجا هستی؟ / در دالانهای ذهن من هنوز بوی اسفناج میدهند کفشهای تو / کفشهای من برای بخشش هر پیادهرو / ولی / من هنوز خیسِ خیسام....از اضطراب ناقوسهایی که به سمت هر کفش اخراج میشوند / از اضطراب هر طرف در ظرفهای چسبناک اکسیژن / مرا ببخش / ....به خاطر دانههای بنفش روی گونههایت» (ص 22 از کتاب «کتابخور»)
نگاهی به کتاب «قهوهخانه» - خشایار خسته
از معدود نوشتههای داستانی قابل اعتنا در حوزهی ادبیات دگرباشان جنسی، داستان بلند «قهوهخانه» نوشتهی خشایار خسته است. نویسنده داستاناش را با فضای خشن و «مردانه»ی یک قهوهخانه پیوند داده، که در روند قصهپردازی، توانسته رسانای خوبی برای انتقال بخشی از خشونتهای اجتماعی باشد. خبرهای تکاندهندهای که از اعمال خشونتهای جنسی، تجاوز و سایر آسیبهای اجتماعی میشنویم در داستان «قهوهخانه» به شکلی داستانی جان گرفتهاند و البته بهتر از هرگونه خبر و گزارش، خواننده را تحت تاثیر قرار میدهند. شخصیتپردازیها خوب و روایتِ اثر، جذاب است. و گرچه نویسنده میتوانست قصهپردازیاش را با بسط و شرح بیشتری همراه کند، اما «قهوهخانه» به لطف روایتِ بیپرده و صریح از آسیبهای جنسی-اجتماعی، داستانیست خواندنی و تاثیرگذار. این کتاب در سال 2010 توسط نشر «گیلگمیشان» منتشر شده است.
«این اولین تجربهی من بود، اولین برخورد نزدیک من با جریان مخفی قهوهخانه. رامین ترسیده بود. من هم که گنگ بودم و میلرزیدم انگار. تا خانهشان همراهیاش کردم. جور در نمیآمد. میگفت من چیزی نمیدانم و آنقدر معصومانه میگفت که من چارهای جز باور کردن گفتههایش نداشتم. یعنی خودش هم صادقانه دنبال دلیل حملهی باقر بود و در استدلالهای من، همراهیام میکرد و فکر میکرد، سکوت میکرد و فکر میکرد، دنبال کلید میگشت. او واقعاً این کار را میکرد و من باور کردم که هیچ نمیداند.» (ص 12 از کتاب «قهوهخانه»)
خشایار خسته، بهجز این کتاب، دو مجموعه شعر هم منتشر کرده است.
ترجمهی شعرهای آلن گینزبرگ
«آمریکا و چند شعر دیگر» نوشته ی آلن گینزبرگ با ترجمهی رامتین شهرزاد در سال 1387 به صورت کتاب الکترونیک منتشر شد. کتاب با وجود همهی جذابیتهایی که در شعر گینزبرگ دیده میشود و همچنین با درنظر گرفتن اهمیت «آمریکا» در میان آثار این شاعر آمریکایی، اما به دلیل کمدقتی مترجم در انتقال روابط موجود در متن، نمایش فاجعهآمیزی از سیلِ کلمات سرگردان در دنیای متن است. ترجمهی اثر تقریباً بدون هیچ حک و اصلاحی منتشر شده و این به مشکلات خارج از انتظاری برمیگردد که مترجم جوان اما عجول، در مسیر ویراستاری کتاب، برای ساقی قهرمان، ویراستار آن کتاب- بهوجود آورده بود، بهطوریکه قهرمان با وجود ذکر ناماش در شناسنامهی اثر به عنوان ویراستار، آنطور که در گفتگو پیرامون این کتاب، و دو اثر ترجمه شده ی دیگر از همین مترجم عنوان کرد، ، عملاً به دلیل چیزی که من خودخواهیهای یک مترجم جوان مینامم، از ویراستِ متن باز ماند. شعرهای قدرتمند کتاب، با ترجمههایی سرد و غیرقابل نفوذ به فارسی برگردان شدهاند که در نهایت به درد خوانندهی فارسیدان نمیخورد.
«پدر مرگ، دیگر بیشتر گریه نکن / مامان اونجاست، زیر کف اتاق / برادر مرگ، حواسات به مغازه باشد / / عمهی پیر مرگ استخوانهایت را مخفی نکن / عمو پیر مرگ نالههایت را میشنوم / اوه خواهر مرگ شکوههایت چقدر شیریناند / / اوه بچههای مرگ بروید نفس بکشید / سینههای هقهق کنان مرگهایتان را راحتتر میکند / درد رفته، اشک بقیهاش را پُر میکند» ( ص 29 از کتاب «آمریکا و چند شعر دیگر»)
عدم تسلط مترجم بر «زبان» در سطرهای پنجم و هشتم بیش از هر وقت آشکار است، تا آنجا که حتا فهم اولیهی سطرها هم سخت شده است.
ما برای فتح ثانیهها آمدهایم – باربد شبنشین
مجموعه شعر «ما برای فتح ثانیهها آمدهایم» سرودهی باربد شب، از دیگر کتابهای الکترونیک دگرباشان است که در سال 2009 توسط نشر «افرا» منتشر شده. پرداختهای نهچندان قوی و استفادهی کمتر آگاهانه از زبان، دو نقیصهی اصلی این کتاباند، اما «ما برای...» به لطف صمیمیت شاعر در طرح درونیاتاش، اثری خواندنی و قابل اعتناست. سادگی و کمپیرایهگی نویسنده در نوشتن، او را به شعرهایی کمادعا با تصویرسازیهای عموماً مناسب رهنمون کرده است.
«پس شاعر دیوانه فریاد زد: / "کاندومی که صرف خودارضایی میشود / راهی به سوی سلامت نیست / اعتراضی است سطحی و تلخ به تنهایی" / / آه تنهایی تنهایی! / حیف که تو صورتکها را میبینی» (ص 15 از کتاب «ما برای...»)
در پایان
جریان ادبیات دگرباشان جنسی، با وجود انبوه محدویتها و سانسورهای حکومتی-اجتماعی، حیات خود را بهدست آورده، و راهاش را باز کرده است. این جریان، دوشادوش با رشد هرروزهی کتابهای الکترونیک، از دام سانسورها عبور کرده و خود را به اطلاع جامعه رسانده است. میتوان امیدوار بود که در سالهای پیشِ رو، با جدیتر شدن انتشار کتابهای الکترونیک در دنیای مجازی، شاهد تاثیر دوچندان چنین کتابهایی باشیم. در حال حاضر تقریباً هر ماه شاهد انتشار آثار سانسورشده در دنیای مجازی هستیم و این کتابها گاهی چندین برابر کتابهای کاغذی مخاطب پیدا میکنند. در این میان ادبیات دگرباش مسئولیت بزرگی بر دوش گرفته و میخواهد که صدای اعتراض خود را به گوش هر شنوا و ناشنوایی حتا برساند. ادبیات دگرباش، با وجود عمر کم، دارای یک دستاورد و پیشرفت عظیم است که نمیتوان به سادگی از کنارش گذشت: استقلال ادبی و تلاش برای بهدست آوردن زندگیِ متفاوت در دنیای متن.
--
نمایشگاه کتاب دگرباش در آدرس زیر قرار دارد
http://ketabkhaneh88.blogspot.com
|