سازمان مجاهدین خلق و کودکان سرباز
نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران (بخش پنج)
سهیلا وحدتی
•
کودکان سرباز در ایران قربانی سیاست های بیرحمانه حکومت جمهوری اسلامی شدند، از "بچه های بسیجی" که در جنگ با عراق شرکت کردند گرفته تا بسیاری از کودکان هوادار سازمان مجاهدین خلق و "بچه های پژاک" که بدست حکومت کشته شدند. در این میان اشاره به نقش سازمان های سیاسی در سربازگیری کودکان نیز ضروری است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ مهر ۱٣۹۰ -
۲۹ سپتامبر ۲۰۱۱
کودکان سرباز در ایران قربانی سیاست های بیرحمانه حکومت جمهوری اسلامی شدند، از "بچه های بسیجی"(1) که در جنگ با عراق شرکت کردند گرفته تا بسیاری از کودکان هوادار سازمان مجاهدین خلق(2) و "بچه های پژاک"(3) که بدست حکومت کشته شدند. در این میان اشاره به نقش سازمان های سیاسی در سربازگیری کودکان نیز ضروری است. پیشتر درباره سربازگیری کودکان بدست پژاک(4) صحبت شد. در اینجا به عملکرد سازمان مجاهدین خلق در رابطه با کودکان پرداخته می شود.
اهمیت بررسی مساله کودکان سرباز
در نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران صحبت بر سر سیاست های درست و یا نادرست حکومت و یا خط مشی حزب حیات آزاد کردستان و یا سازمان مجاهدین خلق نیست. بلکه موضوع مورد توجه یک مقوله حقوق بشری است. همه نهادهای سربازگیری، از حکومت ها گرفته تا گروه های اپوزیسیون، موظف به رعایت حقوق بشر کودکان هستند.
درست است که مقوله های حقوق کودک و حقوق بشر در آن زمان که سازمان مجاهدین خلق ایران وارد فاز نظامی شد و سربازگیری کودکان را آغاز نمود، اصولا بدین شکل مطرح نبود. هنوز سندهای بین المللی مانند «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون»(5) نوشته نشده بود، و «مقاوله نامه اختیاری میثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ»(6) هنوز وجود نداشت.
اما اکنون بیش از یک دهه است که استانداردهای بین المللی حقوق بشر روشن می سازد که هیچ گروه سیاسی حق ندارد اسلحه دست کودکان دهد، و هنوز می بینیم که سربازگیری کودکان توسط سازمان مجاهدین خلق ایران تا به امروز هیچگاه متوقف نشده و ادامه یافته است.
عملکرد سازمان مجاهدین خلق در رابطه با کودکان سرباز
در اینجا عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران از دو زاویه مورد بررسی قرار می گیرد. ابتدا عملکرد درونی سازمان، یعنی سربازگیری کودکان و استفاده از کودکان در عملیات نظامی، و سپس عملکرد بیرونی سازمان در این زمینه، یعنی برخورد نظامی و بشدت خشونت بار با کودکان سرباز هوادار رژیم، بررسی می شود. در حاشیه، به کشتن کودکان غیرنظامی توسط سازمان مجاهدین خلق نیز اشاره می شود.
• عملکرد درونی سازمان – سربازگیری کودکان و استفاده از کودکان در عملیات نظامی
بیشترین تعداد کودکان که توسط سازمان مجاهدین خلق سربازگیری شدند آن دسته از کودکانی بودند که پیش از ورود سازمان به "فاز نظامی" هوادار سازمان مجاهدین بودند و پس از 30 خرداد 1360 به دستور سازمان اسلحه بدست گرفته و یا وارد عملیات نظامی شدند. در اینجا این دوره را می توانیم دوره «سربازگیری جمعی کودکان» بخوانیم.
سربازگیری کودکان پس از ورود سازمان به فاز نظامی نیز ادامه یافت. سربازگیری کودکان در دوران پس از خرداد 1360 را به عنوان دوران «سربازگیری فردی کودکان» بررسی خواهیم کرد.
یک - سربازگیری جمعی کودکان
سازمان مجاهدین خلق ایران بزرگترین سازمان سیاسی غیرحکومتی پس از انقلاب 1357 بود. هنوز آماری از تعداد اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران و یا سن آنها در سالهای نخست پس از انقلاب در دست نیست. با توجه به تظاهرات خیابانی و تیراژ نشریه «مجاهد» که گفته می شود به چهارصد و پنجاه هزار رسیده بود(7) می توان گفت که این سازمان صدهاهزار نفر هوادار در سراسر کشور داشت. کودکان زیر 18 سال یا دانش آموزان دبیرستانی اگر بخش عمده سازمان را تشکیل نمی دادند، با توجه به خبرهای نشریه «مجاهد» درباره فعالیت های سازمان و نیز با توجه به تعداد کودکانی که در دهه 1360 توسط رژیم دستگیر، زندانی و اعدام شدند، می توان تخمین زد که بخش قابل توجهی از هواداران سازمان را تشکیل می دادند.
سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان سیاسی دارای اسلحه بود و به اعضا و هواداران خود آموزش های مقدماتی درباره استفاده از اسلحه ارائه می کرد گرچه تا پس از خرداد 1360 هنوز دست به استفاده از سلاح گرم نزده بود.
"موضوع اسلحه داشتن مجاهدین خلق به روزهای اول انقلاب بر می گشت؛ روزهایی که پادگان ها تسخیر و اسلحه در دست همه مردم بود.[…] در آذرماه همان ۵۸ مجاهدین خلق به تقلید از "بسیج ۲۰ میلیونی"، تشکیلاتی بنام "میلیشیا" یا چریک نیمه وقت براه انداخته بودند. مجاهدین خلق می گفتند، "میلیشیا"، "بازوی انقلاب" و "هسته اصلی ارتش مردمی"، علیه تجاوز خارجی و بویژه تجاوز امپریالیزم آمریکا است. (اطلاعیه سیاسی ـ نظامی شماره ۲۳ مورخ ۲ آذر ۵۸) اما حاکمیت جدید از "میلیشیا" تصور دیگری داشت. برای آنان، "میلیشیا" نیروی نظامی آینده سازمان مجاهدین خلق بود."(7)
آغاز درگیری مسلحانه با حکومت
رودررویی سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران با حکومت جمهوری اسلامی خیلی سریع به رودررویی مسلحانه این سازمان با حکومت انجامید. نگاهی به روند این رودررویی در بررسی سربازگیری کودکان از این رو اهمیت دارد که نشان می دهد این سازمان چگونه هواداران خود را ارتش و سربازان بی چون و چرای خود دانسته و با یک دستور از بالا به پایین، بدون توجه به سن، امکانات، وضعیت و خواسته های آنان، به ناگهان همه را وارد فاز نظامی می کند و از آنها می خواهد که در عملیات مسلحانه شرکت کنند.
سعید شاهسوندی، عضو سابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق، آغاز روند این رخدادها را بدینگونه شرح می دهد که بصورت جدی از هفتم اردیبهشت 1360 آغاز می شود. "در هفتم اردیبهشت ۶۰، مجاهدین خلق بدون اطلاع قبلی و با کمک نیرو و تجربه تشکیلاتی، یک راهپیمایی را سازماندهی می کنند که به "راهپیمایی مادران" معروف می شود."(7)
این روند، یک سری گفتگوی غیرمستقیم میان سازمان مجاهدین خلق و آیت الله خمینی را در بر می گیرد که بصورت نامه نگاری و سخنرانی انجام می پذیرد.
در ادامه این روند، رهبری سازمان مجاهدین در تاریخ 26 خرداد 1360 تصمیم به رودررویی مسلحانه می گیرد.
اطلاعیه سیاسی- نظامی شماره 25 سازمان مجاهدین خلق با اعلان "قاطع ترین مقاومت انقلابی" و تاکید بر "حق" سازمان مجاهدین خلق در مورد "کیفر و مجازات انقلابی" آمران و عاملان حکومتی، یعنی رودررویی خشونت بار و تمام عیار سازمان و حکومت، منتشر می گردد. (8)
در پی انتشار این اعلامیه ، سازمان هواداران خود را به تظاهرات 30 خرداد فرا می خواند و در پی آن سازمان مجاهدین خلق بطور رسمی تبدیل به یک سازمان نظامی می شود و از همه اعضا و هواداران خود می خواهد که اسلحه به دست بگیرند. بمب گذاری و کشتار مقامات رسمی حکومت، تیراندازی به پاسداران و حزب اللهی ها، و عملیات انتحاری برای کشتن روحانیون حکومتی از جمله اقداماتی است که سازمان در پیش می گیرد.
همزمان، موج اعدام های گسترده و بشدت بیرحمانه ی اعضا و هواداران سازمان مجاهدین توسط حکومت جمهوری اسلامی ایران آغاز می گردد که تا به امروز نیز ادامه دارد. واقعیت تاسف بار اینست که برخورد حکومت جمهوری اسلامی با هواداران سازمان مجاهدین خلق و بویژه کودکان بشدت بیرحمانه و غیرانسانی بوده تا بدانجا که بسیاری از مسائل انسانی از جمله کودکان سرباز کاملا در حاشیه قرار گرفته است.
سربازگیری کودکان به شیوه اختیاری
روند رخدادهایی که به درگیری نظامی میان سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی انجامید، نشان می دهد که سازمان مجاهدین خلق با صدور یک بیانیه، تبدیل به یک سازمان نظامی می گردد و همه اعضا و هواداران خود را تبدیل به سربازان مسلح می نماید. این اقدام در حقیقت یک سربازگیری جمعی از همه کودکان هوادار سازمان مجاهدین خلق است.
اما این کودکان به اجبار هوادار سازمان نشده بودند، و به اجبار اسلحه به دست نگرفتند. باور عقیدتی کودکان دانش آموز نسبت به سازمان مجاهدین واقعیتی است که نمی توان انکار کرد. بسیاری از آنان تا پای مرگ آگاهانه از عقاید خود دفاع کردند. با این وجود، نباید این حقیقت را کتمان کرد که آنها کودک بودند. اجباری یا اختیاری بودن پیوستن این کودکان به سازمان تفاوتی در ماهیت سربازگیری کودکان ایجاد نمی کند. با هم نگاهی دوباره به تعریف سربازگیری کودکان بیاندازیم:
"سربازگیری" شامل سربازگیری اجباری، به زور و اختیاری در هرگونه گروه مسلح یا نیروی نظامی معمولی یا غیر معمولی می گردد. (5)
در سال 1360، جمع چندین هزارنفری کودکان دانش آموز در سراسر ایران که با میل و اشتیاق در هوادارای از سازمان مجاهدین خلق می کوشیدند، ناگهان خود را سربازان مسلح سازمان یافتند.
ادامه مساله از گذشته تا به اکنون
باید یادآوری کنم که اینگونه تعریف و سند بین المللی درباره سربازگیری کودکان در سال 1360 هنوز در هیچ کجای دنیا وجود نداشت. اهمیت بررسی وقایع سال 1360 با دیدگاه امروزین از آن رو اهمیت دارد که عملکردی را که سازمان مجاهدین خلق از آن زمان آغاز کرده و تا به امروز نیز ادامه می دهد بررسی کنیم. اگر سازمان مجاهدین به سربازگیری کودکان پایان داده بود و این بخش از تاریخ بسته شده بود، نیازی به بررسی تاریخ سی سال پیش با سندهایی که پس از آن نگارش یافتند وجود نمی داشت. اما این عملکرد هنوز ادامه دارد و از این رو بررسی مساله کودکان سرباز در سازمان مجاهدین خلق دارای اهمیت جدی است.
ترویج فرهنگ «شهادت طلبی»
چنانکه پیشتر اشاره شد، در سند «اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون» آمده است که:
"جایگزین هایی به جای با شکوه نمایاندن جنگ، از جمله تصویرهایی که در رسانه ها نشان داده می شود، می تواند به کودکان ارائه شود."(5)
درهنگام جنگ ایران و عراق اما حکومت ایران درست به عکس عمل نموده و جنگ را باشکوه جلوه می دهد، و "ایثار" و "شهادت" را بویژه برای کودکان و دانش آموزان تبلیغ می کند. (1) به همین ترتیب، در درگیری نظامی سازمان مجاهدین خلق با حکومت جمهوری اسلامی، "شهادت" و به "قربانگاه" رفتن توسط سازمان مجاهدین تبلیغ شده و برای سازمان و هوادارانش بالاترین مایه افتخار و مباهات تلقی می شود.
"چهار روز برای آمادگی فرصت داریم. تظاهرات تاکتیکی و هرکار دیگری را تعطیل کنید، هر چقدر که میتوانید برای 30خرداد آماده شوید. ما به قربانگاه میرویم تا نسلهای آتی لعنتمان نکنند." (9)
"آری، جان هر مجاهد در مسیر خدا و خلق همانند آجری است بر بنای نورانی و مرتفعی که قلب تاریکی ها را از هم می درد و در مسیر مبارزه با انواع ستم و بهره کشی که لازمه ی وصول به یگانگی اجتماعی است بسوی خدا پر می کشد."(10)
"اگر خونبهای آزادی و تداوم انقلاب رهائی بخش ضد امپریالیستی ما، بازهم شهدای بیشتر، شکنجه گاه ها و زندان های لبریزتر است، مجاهدین خلق ایران به مثابه ی پیشتازان راستین انقلابی و مکتبی که طی شانزده سال گذشته بارها آزمایش داده اند، با طیب خاطر به منظور جلب رضای خلق و خالق از این سرنوشت شکوهمند استقبال می کنند."(8)
سربازگیری جمعی کودکان از سوی رهبری سازمان مجاهدین خلق با آگاهی از اینکه این کودکان به "قربانگاه" می روند، نشانگر بی توجهی به حق زندگی کودکان است.
تا به این روز نیز سازمان مجاهدین بدون رودربایستی درباره کودکان سربازی که در هواداری از این کشته شده اند صحبت نموده و آنها را "مجاهد شهید" خوانده و نه تنها مایه ی افتخار بلکه حتی سند محبوبیت مردمی خود می داند.
"خانم رجوی ... بعنوان مدرکی برای حمایت گسترده، یک آلبوم صحافی شده قرمز رنگ را نشان می دهد که حاوی عکس های وحشتناک و اسامی «20 هزار نفر از شهدای اعدام شده سازمان مجاهدین خلق ایران» میباشد،. در عکس ها مادران جوان، دانشآموزان، دانشجوها، خردسالان و خانواده ها دیده میشوند. همگی آنها جان باخته اند."(11)
دگرگونی ناگهانی شیوه های فعالیت دانش آموزان
کودکان در این سازمان به فعالیت های سیاسی و اجتماعی مشغول بودند. اما ناگهان در 26 خرداد 1360 سازمان تصمیم گرفت که وارد عملیات نظامی شود و اولین نمایش نیروی خود را در تظاهرات 30 خرداد 60 انجام داد. بیایید نگاهی دقیق تر به فعالیت های سیاسی سازمان پیش از سی خرداد 60 و نیز فعالیت های نظامی سازمان پس از آن تاریخ که کودکان را نیز درگیر می کرد بیاندازیم.
آ – فعالیت های دانش آموزی
میزان فعالیت دانش آموزان هوادار سازمان مجاهدین خلق در سطح دبیرستان ها بسیار چشمگیر بود.
"ما در مدرسه تشکلی داشتیم به نام «انجمن دانش آموزان مسلمان.» کارهای تبلیغی می کردیم، اعلامیه ها و نشریه های مجاهدین را توزیع می کردیم، از دانش آموزان برای مجاهدین کمک مالی جمع می کردیم، در مدرسه ورزش جمعی و نماز جماعت داشتیم، ورزشمان همان ورزش میلیشیا بود، نماز جماعتمان هم با نیایش مجاهدین به اتمام می رسید."(12)
ب - دستور رهبری سازمان مجاهدین خلق در مورد فاز نظامی
انبوه گسترده دانش آموزان هوادار سازمان مجاهدین خلق در سراسر کشور در انجمن های دانش آموزان مسلمان مشغول فعالیت بودند و گاه برخی از فعالیت های آنان، مانند فروختن نشریه مجاهد در خیابانها، می توانست خطراتی در پی داشته باشد و آنها مورد حمله و ضرب و شتم هواداران حکومت قرار بگیرند. اما این حمله ها هنوزاتفاقی و خودسرانه بشمار می رفت وخطر گسترده و سیستماتیک هواداران مجاهدین را تهدید نمی کرد.
اما هنگامی که سازمان مجاهدین در خرداد 1360 بصورت رسمی وارد "فاز نظامی" شد و مبارزه مسلحانه با حکومت جمهوری اسلامی ایران را آغاز کرد، همه کودکان دانش آموزی که هوادار این سازمان بودند، بصورت دسته جمعی به عنوان سربازان سازمان وارد عملیات نظامی شدند.
پ - مسلح کردن کودکان به سلاح سرد و گرم
سازمان مجاهدین خلق از همه اعضا و هواداران خود خواسته بود که در تظاهرات روز 30 خرداد 1360 شرکت کنند.
" دستگیری من در روز سی خرداد 1360 اتفاق افتاد. یکی از دوستان نزدیکم که سرتیم مجاهدین بود به من خبر داده بود که قراراست یک تظاهرات خیلی بزرگ در روز 30 خرداد برگزار کنیم. او از من خواسته بود که با خودم تیغ همراه داشته باشم، یا تیغ موکت بری و یا اینکه چند تا تیغ ریش تراشی را در کنار هم، بصورت موازی ولی با اندکی اختلاف ارتفاع از بالا به پایین، به هم چسب بزنم بطوری که استحکام پیدا کند و در عین حال تیز و برنده باشد. همینطور از ما خواسته بود که محلول آب با فلفل و نمک در قوطی های استوانه ای پلاستیکی برای پاشیدن به چشم پاسدارها همراه بیاوریم.
روز سی خرداد، پدر و مادرم در را روی من قفل کرده بودند که از خانه بیرون نروم. اما من از ایوان پریدم پایین و از خانه فرار کردم. به همین دلیل، چیزی همراه خودم نبرده بودم. ولی دوستم که سرتیم بود، چند تایی تیغ و محلول آب با نمک و فلفل اضافی هم همراه خودش آورده بود که در صورت نیاز به دیگران بدهد.
ما پنج نفر بودیم و سرتیم به ما گفت که دو سه ساعتی زودتر به محل تظاهرات یا خیابان های اطراف آن برویم. آن روزها - یعنی از دو سه هفته پیش از سی خرداد – سازمان مشغول برگزاری تظاهرات موضعی بود و از هواداران خواسته بود که در گروه های کوچک در مناطق مختلف تهران تظاهرات موضعی داشته باشند تا هم نیروی سازمان را نشان دهیم و هم در دل رژیم و پاسداران ترس ایجاد کنیم. به همین دلیل برخی گروه های چهار پنج نفره قرار بود که پیش از تظاهرات به محل بروند تا باعث شود که مردم معمولی هم در تظاهرات شرکت کنند. بجز گروه ما، چند گروه چند نفره دیگر هم در میدان فردوسی و خیابان های اطراف آن بودند. همه گروه ها یا تیغ همراه خودشان داشتند، یا چاقو، یا محلول آب با فلفل و نمک، و یا همه اینها را با هم.
من و دوستان همراهم را پیش از ظهر در خیابان دستگیر کردند و به کمیته فردوسی بردند. در آنجا دهها نفر دیگر هم بودند، شاید حدود صد نفر بودیم که دستگیر شده بودیم. بسیاری از آنها مانند خود من دانش آموز بودند.
همه ما در حیاط کمیته فردوسی ایستاده بودیم که از ما خواسته شد چند قدم به جلو برداریم تا بازرسی بدنی آغاز شود. هنگامی که چند قدم به جلو رفتیم، مشاهده کردم که جایی که چند لحظه پیش ایستاده بودیم تعداد زیادی چاقو، تیغ موکت بری، و تیغ ریش تراشی بصورتی که توضیح دادم، و قوطی های محلول آب با نمک و فلفل روی زمین ریخته شده بود. بچه ها هر چه را که همراه داشتند به زمین ریخته بودند. بعدا فهمیدم که بچه هایی که هنگام دستگیری چاقو یا تیغ همراهشان داشتند یکراست به اوین برده می شدند ولی در آن روز ما به کمیته برده شدیم چون که پیش از شروع تظاهرات دستگیر شده بودیم.
آن شب خلخالی از میان ما برخی را انتخاب می کرد که به اوین برده شوند. من هم به اوین برده شدم چون هنگام دستگیری سه بار تلاش کرده بودم که از دست پاسدارها فرار کنم و بشدت کتک خورده بودم. از این رو، سروصورتم کبود و خونی و ورم کرده بود و حتی روی مانتویی که به تن داشتم خون ریخته بود. بعدا شنیدم که بچه هایی که آن روز با چاقو یا تیغ دستگیر شده و مستقیم پس از دستگیری به اوین برده شده بودند، اعدام شدند."(13)
جالب اینکه سازمان مجاهدین خلق در آن زمان گویا سلاح سرد را "اسلحه" نمی دانست و یا استفاده از سلاح در عملیات دفاعی را یک اقدام مسلحانه به حساب نمی آورد. شاید در آن زمان از نظر سازمان مجاهدین استفاده از سلاح فقط در حمله به دیگران عملیات مسلحانه شمرده می شد، و نه در دفاع از خود، چرا که به نظر می رسد حتی برخی از اعضای سابق سازمان مجاهدین که امروزه به نقد عملکرد سازمان می پردازند هنوز به چنین تعریفی از "اسلحه" و "مسلح" بودن باور دارند.
"گفته شد در این تظاهرات، مجاهدین خلق اسلحه داشتند که نداشتند. بیشترین امکاناتی که مجاهدین خلق در این تظاهرات داشتند، اسپری های فلفل بود که جنبه دفاعی داشت و شماری اندک نیز تیغ موکت بری با قاطعیت می توان گفت که مجاهدین خلق سلاح گرم نداشتند. دستگیرشدگان به زندان اوین برده شدند. از نیمه شب سی خرداد اولین موج اعدام ها توسط دادستانی انقلاب اعلام شد."(7)
حکومت جمهوری اسلامی تعریف دیگری از "اسلحه" و "مسلح" بودن داشت و دست کم در یک مورد یک پسر دانش آموز به خاطر داشتن چاقو در هنگام دستگیری اعدام شد.(13)
پس از این تظاهرات، در عمل همه اعضا و هواداران به سرباز تبدیل شده بودند. یعنی یک سربازگیری جمعی از همه کودکان هوادار سازمان مجاهدین خلق. سازمان مجاهدین خلق در حقیقت یک ارتش چندین ده هزار نفری از کودکان سرباز براه انداخته بود که نه آموزش نظامی مناسب دیده بودند، نه جا و مکان مناسب برای پنهان شدن داشتند و نه اینکه هیچ تصوری از چگونگی ادامه جنگ شهری در ذهن کودکانه آنها می گنجید.
"من از وضعیت نیرویی سازمان پرسیدم. حسن مهرابی گفت ما حتی به اندازه پنج تیم عملیاتی زمان شاه نیروی نظامی نداریم. البته بلافاصله توضیح داد که مقصودش نیروی نظامی آموزش دیده است."(7)
یک دختر دانش آموز دبیرستانی که هنوز هوادار سازمان مجاهدین است وضعیت سرگردانی آن روزها را چنین وصف می کند.
" فرقی نمی کرد زن باشند یا مرد، ولی به خصوص برای خواهران شرایط واقعاً طاقت فرسا بود. آنها در ساعات روز سعی میکردند خودشان را در اینطرف و آنطرف سرگرم کرده و در میان توده های مردم استتار و عادی سازی نمایند ولی وقتی شب میشد، اول مکافات بود. خیلی از بچه ها هم مشکلشان این بود که نمی توانستند تمام شبانه روز را در یک مکان ثابت بمانند و بایستی جای خود را تغییر میدادند و ناگفته پیداست که انطباق با آن شرایط برای دختری که از هیچ جهت امنیتی احساس نمیکرد، چقدر دشوار بود. خیلی از بچه ها واقعاً شبها جایی برای ماندن و خوابیدن نداشتند. انبوهی از همین خواهران معصوم، در زیر پلها، در داخل منابع زباله، داخل کامیون و ماشینهای پارک شده در پارکینگها و حتی داخل قبر و غسالخانه و یا گودالها و خاکریزها، در هر کجا که امکان ماندن و اختفا بود و در طول روز شناسایی کرده بودند، شب را به صبح می رساندند، بدون هیچ وسیله یی، بدون حتی یک زیرانداز یا روانداز."(14)
ت - شرکت کودکان در عملیات نظامی
صرف نظر از اینکه سازمان مجاهدین خلق اسلحه به دست کودکان می داده یا نه، از آنها به عنوان سرباز استفاده کرده است. فرقی نمی کند که این کودکان به مرتب کردن کاغذها و نشریه ها در خانه های تیمی مشغول بوده اند و یا واقعا اسلحه به دست گرفته و به سوی دشمن شلیک کرده اند.
"کودک سرباز" هر کسی است که سن او زیر 18 سال باشد و در هرگونه نیروی نظامی یا گروه مسلح در هر ظرفیتی شرکت کند، از جمله - ولی نه محدود به - آشپزی، باربری، پیام رسانی، و هر کسی غیر از اعضای خانواده که چنین گروه هایی را همراهی کند. این تعریف دخترانی را که به منظور جنسی و ازدواج اجباری بکار گرفته می شوند در بر می گیرد. از این رو، این تعریف تنها شامل کودکی که اسلحه بدست می گیرد نیست.
سازمان مجاهدین خلق ایران اسلحه به دست کودکان داده است.
"خواهر کوچکترم هم هوادار مجاهدین بود و هنوز دبیرستانی بود. بلافاصله بعد از این جریان فاز نظامی من دستگیر شدم و او هم دیگر به خانه نیامد. پدرم بشدت نگران او بود چون حدس می زد که به خانه تیمی رفته و مخفی شده است. ولی خواهرم گویا خودش هم ترسیده بود چون بعد از چندی به محل کار پدرم رفته و به او گفته بود که می ترسد و می خواهد کنار بکشد. یک اسلحه کوچک هم در کیفش داشته که به پدرم داده بود. پدرم فوری او را به شهرستان برد و مخفی کرد."(15)
سازمان مجاهدین خلق کودکان زیر 18 سال را در عملیات نظامی شرکت داده است.
"افشین برادرانقاسمی، به هنگام دستگیری در مهرماه ۶۰، پانزده ساله بود. وی در جریان یک درگیری نظامی زخمی و دستگیر شده بود. در ابتدا تا مدتها از مجاهدین و آرمانهای آنها دفاع میکرد و مدتی را نیز در انفرادی به سر برده بود. وی سه سال زیر حکم اعدام بود و عاقبت در ۱۷ مهرماه ۶۳ در سن هیجده سالگی اعدام شد. رژیم جمهوری اسلامی برای اولین بار با اعدام او مدعی شد برای اجرای حکم اعدام زندانیان زیر هیجده سال منتظر میماند تا به سن قانونی برسند."(16)
دو - سربازگیری فردی کودکان
پس از سربازگیری جمعی کودکان در هنگام ورود به فاز نظامی، سازمان مجاهدین خلق به سربازگیری کودکان به شیوه فردی ادامه داد. این سربازگیری از راههای گوناگون تبلیغ و ترویج می شد.
1- هسته های مقاومت دانش آموزی
خاطرات یکی از دانش آموزان هوادار سازمان مجاهدین که در کتابخانه اینترنتی این سازمان موجود است، بیانگر چگونگی عملکرد هسته های مقاومت دانش آموزی است. این خاطرات بدینگونه آغاز می شود.
"اولین باری که دستگیر شدم، 15 ساله بودم. در دبیرستان دخترانه فاتح در محله جهانشهر کرج درس می خواندم. درست در آخر اولین هفته اردیبهشت ماه سال 1360."(17)
این دانش آموز که در 16 سالگی وارد هسته مقاومت شده - "در اوایل سال 61 به یک هسته مقاومت وصل شدم" (18) - شیوه شکل گیری و فعالیت هسته های مقاومت را چنین توضیح می دهد.
"در همین مسیر بود که من، همان طور که پیش از این شاره کردم، با یکی از هسته های مقاومت هوادار مجاهدین ارتباط پیدا کردم. شرایط سخت اختناق و خفقانی که نیروهای وسیع اجتماعی مجاهدین مجبور بودند مخفی شوند، ارتباطهای گسترده با ارگانهای اصلی سازمان را غیرممکن کرده بود. گستردگی نیروهایی که می خواستند به مقاومت بپردازند، باعث شده بود که سازمان رهنمود تشکیل هسته های غیرمرتبط را به نیروی وسیع اجتماعیش بدهد تا با بهره گیری از خطوط عام سیاسی و آموزشهایی که از طریق رادیو و نشریات سازمان به دستشان می رسید، در هر محیطی با تشکیل هسته های مقاومت، مبارزه با رژیم را پیش ببرند.
این مکانیسمی بود که نیروهای وسیعی از هواداران سازمان را به عرصه مبارزه با رژیم می کشاند و امکان می داد هرکس در هر محیط و شرایطی با کمترین امکانات و در چارچوب هر امکان و توانی به فعالیت علیه رژیم بپردازد و فعالیتهایش را به مراحل بعدی ارتقا دهد."( 19)
نمونه هایی از رهنمودهای رسانه های سازمان مجاهدین خلق در تشویق و راهنمایی کودکان دانش آموز برای تشکیل هسته های مقاومت و "ارتقاء مبارزه" را در نشریه مجاهد می توان دید.
"برادر "علی. م." دو نامه ای که در تاریخ های 4/7/62 و 5/8/62 نوشته بودید رسید. فعالیت های شما و برادرانتان در تشکیل هسته های دانش آموزی و معلمین قابل تحسین است. در نظر داشته باشید که رابطه ی فعال شما با ما می تواند نقش بسیار مهمی در ارتقاء مبارزه تان داشته باشد. منتظر گزارش فعالیت های شما در زمینه های گوناگون هستیم. ضمنا جهت نوشتن نامه ی نامرئی می توانید از آبلیمو و آب پیاز خالص استفاده کنید."(20)
توجه به تاریخ این رهنمود به تشکیل هسته های مقاومت دانش آموزی ضروری است که در پائیز سال 1362 انجام می گیرد یعنی زمانی که شیوه برخورد بشدت خشن و بیرحمانه حکومت جمهوری اسلامی با کودکان دانش آموز دیگر برکسی پوشیده نیست.
هسته های مقاومت چه می کردند
سازمان مجاهدین خلق بطور مشخص از کودکان دانش آموز می خواست که دست به چه نوع فعالیت هایی بزنند؟ نشریه های مجاهد آن دوران بخوبی پاسخ این پرسش را در تشریح فعالیت هسته های مقاومت روشن می سازد.
"اخباری از فعالیت های انقلابی هسته های مقاومت"
"هسته های مقاومت مجاهد خلق در مردادماه گذشته، در شهرهای تهران، رشت، تبریز، شیراز، اصفهان، خوی، جیرفت، بهشهر، قم، بروجرد، بابل، اراک و ... موفق به اناجم بیش از 180 فقره عملیات از جمله به آتش کشیدن خودروهای مزدوران و نهادهای سرکوبگر، انفجار بمب های صوتی، پخش اعلامیه و تراکت، شعارنویسی و ... گردند."(21)
"تهاجم مسلحانه به یک نفربر حامل پاسداران اختناق در اصفهان"
"در این تهاجم قهرمانانه حداقل 2 مزدور خمینی بهلاکت رسیده و 12 مزدور دیگر زخمی می شوند.
مقارن ساعت 7 و 30 دقیقه بامداد روز 4 اسفند یکی از واحدهای مقاومت مجاهد خلق با یک تهاجم برق آسا و دلاورانه یکی از نفربرهای حامل پاسداران اختناق در اصفهان را با پرتاب بمب در هم کوبیده و آنرا منهدم کردند...."(22)
2- سربازگیری کودکان درون اردوگاه اشرف
اردوگاه اشرف در عراق مرکز فعالیت های نظامی سازمان مجاهدین خلق برعلیه حکومت جمهوری اسلامی بوده است. از جمله عملیات ساکنان اردوگاه اشرف، حمله نظامی معروف به "فروغ جاویدان" است که در حقیقت لشکرکشی سازمان مجاهدین خلق به داخل خاک ایران بود.
سازمان مجاهدین خلق در این لشکرکشی نیز از کودکان استفاده نمود.
مریم قیطانی دختربچه ای بود که همراه با پدر و مادر خویش ساکن اردوگاه اشرف بود، گرچه به نظر می رسد که در طول هفته جدا از پدرومادر بسر می برده و تنها آخر هفته همراه با خانواده اش بوده است. تبلیغات سازمان مجاهدین در زمینه شهادت طلبی بقدری در این کودک تاثیر کرده که او داوطلب شرکت در جنگ و شهادت می شود. سازمان مجاهدین حتی برای او اونیفورم جنگی می دوزد. مادر این دختربچه نیز با دیدن کودک خویش در لباس رزم ذوق زده می شود و برای ما از اینکه دخترش مایه "افتخار من و تمام فامیل" شده صحبت می کند.
کودک سرباز که در 15 سالگی کشته می شود باز دست مایه تبلیغات بیشتر در زمینه شهادت طلبی شده و "در کهکشان جاودانهفروغهای آزادی، ستارهیی تابناک" خوانده می شود.
"در کهکشان جاودانه فروغهای آزادی، ستارهیی تابناک به نام مریم قیطانی درخششی ویژه دارد؛ جوانی 15ساله که با شهادت معصومانهاش بر لئامت خمینی دژخیم و بر پاکبازی خانوادهٌ بزرگ مجاهدین در مسیر رهایی خلق و میهن محبوبشان گواهی میدهد.مریم در خانوادهیی مجاهد دیده به جهان گشود و ... در فاز نظامی در پایگاههای مجاهدین زندگی میکرد و هنگامی که با خانوادهاش به منطقهٌ مرزی رفت، در مدرسهٌ قرارگاه اشرف تحصیلاتش را در کنار دوستان همسن و سال خود ادامه داد. بهشدت علاقمند بود که یک رزمندهٌ آزادی باشد ولی مقررات پذیرش چنین اجازهیی را به نوجوانی در سن و سال او نمیداد. ضمن تحصیل در مدرسه، شعرهای نغزی میسرود که نشاندهندهٌ احساس لطیف و فهم عمیق اوست.... مریم با اصرار زیاد خود، لباس رزم پوشید و به میدان شتافت."(23)
یکی از " شعرهای نغزی" که مریم "میسرود که نشاندهندهٌ احساس لطیف و فهم عمیق اوست" - و فیلمی از مریم نیز ضبط شده که او را در حال خواندن این شعر در یک مراسم در اردوگاه اشرف در سال 1366 نشان می دهد - بخوبی نشانگر شدت تبلیغات شهادت طلبی سازمان مجاهدین خلق در میان کودکان در اردوگاه اشرف است.
...
اینجا
میدان تیر!
اینجا! اینجا
میدان مین است
و اینان سربازان
یکبارمصرف
ببین!
اینان
داوطلبان جبهه جنگند!
نگاه کن!
آن را که نشسته
در اندوه و درد و رنج
آه، ولی نه! نه!
من فردا به مدرسه
نخواهم رفت
فردا به زندان می روم
من فردا با تخت شکنجه
سخنها خواهم گفت!
..."(23)
مریم در هنگام سرودن این شعر، یک کودک 14 ساله بوده است. با این وجود، سازمان مجاهدین خلق این شعر را چنین تعبیر می کند که او "منتظر پرواز" ("پرواز" در ادبیات سازمان مجاهدین خلق یعنی جان باختن) بوده است.
برادر کوچکتر مریم که پس از چندی برای تحصیل به آلمان فرستاده شده بود، تحصیلات دانشگاهی در آلمان را رها نموده و به اردوگاه اشرف بازگشت.
3- سربازگیری کودکان از کشورهای غربی
بسیاری از کودکانی که توسط سازمان مجاهدین خلق از اردوگاه اشرف به کشورهای غربی فرستاده شدند، به عنوان کودکان سرباز به اردوگاه اشرف بازگشتند.
در «اصول و بهترین راهکاری کیپ تاون» در بخش "بازپذیری در خانواده و زندگی اجتماعی" از جمله چنین آمده است.
" پیوستن به خانواده عامل اصلی در بازپذیری موثر اجتماعی است.
- برای آنکه پیوستن به خانواده موفقیت آمیز باشد، توجه ویژه باید به برقراری مجدد پیوند عاطفی میان کودک و خانواده پیش و پس از بازگشت کودک مبذول شود؛
- در جایی که کودکان به خانواده هایشان نپیوسته اند، نیاز آنان به برقراری و حفظ روابط عاطفی پایدار باید شناخته شود؛
- نگهداری در پرورشگاه باید به عنوان آخرین راه حل و برای کوتاه ترین مدت در نظر گرفته شود، و تلاش جهت یافتن راه حل خانواده مدار باید ادامه یابد. "(5)
اما در شرایطی که خانواده کودک و پدر و مادر او سرباز هستند و یا در عملیات نظامی جان باخته اند، پیوند عاطفی میان کودک و خانواده در حقیقت او را به زندگی به عنوان سرباز تشویق می نماید.
زندگینامه برخی از این کودکانی که به عنوان سرباز به اردوگاه اشرف بازگشته و در سنین بالاتر جان باختند نشانگر آن است که رنج های دوران کودکی و مصیبت های خانوادگی در دوران گذشته، بشدت آنها را تحت تاثیر قرار داده است. از سوی دیگر، تلاش های کافی برای بازپذیری موثر اجتماعی آنان در غرب انجام نگرفته و آنان نتوانسته اند به محیط اطراف خود خو بگیرند.
"جامعه بین المللی باید تشخیص دهد که کودکانی که کشوراصلی خود را ترک می کنند که از سربازگیری غیرقانونی یا شرکت در درگیریها بپرهیزند به حمایت بین المللی نیاز دارند. کودکانی که تبعه کشوری که در آن می جنگند نیستند نیز نیازمند حمایت بین المللی هستند."(5)
در مورد این کودکانی که از اردوگاه اشرف به غرب رفتند نه تنها حمایت بین المللی کافی انجام نگرفت، بلکه از آنجایی که این کودکان در غرب با خانواده های هوادار سازمان مجاهدین زندگی می کرده اند احتمالا در معرض تبلیغات سازمان مجاهدین نیز بوده اند. از این رو، پس از مدتی کوتاه به اردوگاه نظامی اشرف بازگشته و از سوی سازمان مجاهدین خلق به عنوان کودکان سرباز پذیرفته می شوند. این کودکان که زندگی دیگری را تجربه نکرده اند و همه اطرافیان نزدیک خود را هوادار مجاهدین می یابند، پس از رسیدن به سن بلوغ به زندگی سربازی ادامه می دهند و برخی از آنان در ادامه این مسیر در سنین بالاتر جان می بازند.
صبا و آسیه دو نمونه از کودکان سرباز در اردوگاه اشرف هستند که در حمله به اردوگاه اشرف در بهار سال 1390 در دومین دهه زندگی خویش جان باختند.
"صبا در سال ۱۳۶۱ در زندان اوین متولد شد، و به جای لالایی روحنواز مادر، با صدای ضجه و ناله خواهرش به خواب میرفت و با نعره دژخیم از خواب برمی خاست. مادرش در اسفند سال ۶۰ دستگیر شده بود. پدر و مادرش به جرم مجاهدت در راه آزادی و افشای پایمالی حقوق مردم توسط استبداد ولایتفقیه، زندانی بودند. و صبا سالها پدرش را که او نیز در زندان خمینی بود ندید. دژخیمان خمینی، شیرخشک کودکان شیرخواره را، ابزار شکنجه صبا کرده بودند، تا مادر را از پای در آورند. از همین رو ماهها غذای صبا در دوران شیرخوارگی روزی چند جرعه قندآب بود.
در سال ۶۲، صبا یک و نیم ساله بود که با مادرش از زندان بیرون آمد، اما آثار محرومیتهای غذایی و عدم رسیدگی پزشکی در زندان تا لحظه شهادتش با او بود. سرانجام پس از گذران دوران کودکی در رنج بسیار، پس از رهایی از زندان، صبا با پدر و مادرش از ایران خارج شده به ارتش آزادی پیوستند.
صبا به کودکستان و سپس به مدرسه کودکان مجاهدین در شهر اشرف رفت. سال اول دبستان بود که با وقوع جنگ خلیج، والدینش صبا را به آلمان فرستادند تا از بمبارانهای جنگ منطقه دور باشد. چند سال بعد در نامهای از آلمان برای پدرش نوشت:
«از وقتی فهمیدم تو، که اینقدر من و سارا را دوست داری حاضر شدهای از ما جداشوی و در اشرف بمانی، به تو افتخار میکنم و میگویم تو بهترین بابای دنیا هستی».
حالا صبا در آلمان، مدرسه و زندگی راحت و آیندهای روشن داشت. اما گویی همان صدای شکنجه که در زندان در گوشش طنین انداخته بود، در طول زندگیش همواره ادامه یافت. و آنجا حتی از فرسنگها دور از میهنش نیز به گوش صبا میرسید. بله! این بار او صدای شکنجه تمام هموطنانش توسط رژیم ولایتفقیه را میشنید. صدای کودکان خیابانی، صدای زنان محروم که خود را میسوزاندند، صدای کارگران بیکار…
اما صبا برگشت. تصمیم گرفت و به قرارگاههای نبرد برگشت و یک مجاهد شد."(24)
صبا در سن 16 سالگی رسما به عنوان یک کودک سرباز به "ارتش آزادیبخش ملی" پیوست و "مجاهد" شد.
یکی دیگر از این کودکان که زندگی و سرنوشت مشابهی داشت، آسیه رخشانی بود که در سن 15 سالگی به اردوگاه اشرف رفته و به عنوان کودک سرباز در "ارتش آزادیبخش ملی" پذیرفته شد.
به گفته سازمان مجاهدین خلق "آسیه رخشانی به رغم داشتن یک زندگی مرفه در آمریکا هرگز از فکر مردم محروم ایران و جوانان هم سن و سالش باز نماند. او در سال 1377 عزم پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران کرد و یک اشرفی شد."(25)
توجه داشته باشیم که این شخصیت بزرگوار که با چشم پوشی از "یک زندگی مرفه در امریکا" و "فکر مردم محروم ایران" به عراق رفت، در حقیقت یک کودک 15 ساله بود که به شدت به محیط عاطفی خانواده در اطراف خویش و پذیرفته شدن اجتماعی نیاز داشت و به عنوان کودک سرباز به سازمان مجاهدین خلق پیوست.
4- سربازگیری کودکان از کشورهای منطقه
کودکان دیگری نیز بودند که پیشتر تجربه زندگی در اردوگاه اشرف را نداشتند ولی به عنوان سرباز در اردوگاه اشرف پذیرفته شدند.
یکی از این کودکان سرباز حمید سلیمی بود که در یکی از کشورهای حاشیه خلیج فارس اقامت داشت. به گفته ی سازمان مجاهدین خلق، "با گوش کردن به رادیو صدای مجاهد، نام و آرمان مجاهدین در ضمیرش ثبت شد."(26)
سازمان مجاهدین خلق با افتخار از حمید می گوید که تحصیلات ابتدایی داشت و "در نامهٌ درخواستش نوشت: «… امیدوارم یکی از شهیدان مجاهدین باشم.»"
روشن نیست که حمید در چه سنی به اردوگاه اشرف رفت. گفته می شود که او "در آستانهٌ عملیات فروغ جاویدان خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش رساند" وپس از یک دوره آموزش نظامی کوتاه روانه میدان جنگ شد:" آموزشها را بهصورت فشرده با دیگر رزمندگان جدیدالورود گذراند."
حمید در سال 1367 در حمله سازمان مجاهدین خلق به خاک ایران در کرمانشاه جان باخت.(26)
دو تن از برادران حمید نیز در این عملیات کشته شدند. حبیب الله سلیمی که تحصیلات راهنمایی داشت و در 19 سالگی جان باخت، از 14 سالگی برای سازمان مجاهدین خلق فعالیت می کرد.
حبیب الله سلیمی، با "سابقه مبارزاتی: 5 سال ... در جهت کمک رسانی مالی به مجاهدین فعالیت می کرد. در سال 65 به منطقه اعزام شد. در عملیات آفتاب و در عملیات چلچراغ در فعالیتهای پشتیبانی شرکت داشت. سرانجام در فروغ جاویدان به میدان نبرد رویاروی با دشمن شتافت."(27)
5- ادامه روند سرباز گیری کودکان
آمار دقیقی از ترکیب سنی افرادی که در حال حاضر در اردوگاه اشرف بسر می برند وجود ندارد. اما پرونده جعفر کاظمی درمورد ارتباط وی با اردوگاه اشرف که منجر به صدور و اجرای حکم اعدام وی گشت، روشن ساخت که پسر او، بهروز کاظمی، به اردوگاه اشرف رفته است.
جعفر کاظمی به مدت ده سال در زندان بوده و حتی اگر فرض کنیم که بلافاصله پس از آزادی از زندان ازدواج نموده و بچه دار می شود، بهروز کاظمی متولد 1370 است. بهروز کاظمی در سال 1389 در گفتگو با صدای امریکا بیان می دارد که دو سال پیش، یعنی در سال 1387، پدرش با وی دیدار داشته است. پس می توان دید که جعفر کاظمی پیش از سن 17 سالگی به اردوگاه اشرف رفته است. (28)
حضور بهروز کاظمی در اردوگاه اشرف نشانگر آن است که سازمان مجاهدین خلق هنوز به سربازگیری کودکان ادامه می دهد ولی روشن نیست که اکنون چه تعداد کودکان سرباز در این اردوگاه بسر می برند.
• عملکرد بیرونی سازمان - کشتار کودکان سرباز و غیرنظامی
یکی از سیاست های سازمان مجاهدین خلق در راستای "قاطع ترین مقاومت انقلابی" و " کیفر و مجازات انقلابی" آمران و عوامل حکومت، ترورخیابانی، بمب گذاری و عملیات انتحاری بود.
حکومت جمهوری اسلامی مشغول جمع آوری " لیست 17159 نفری قربانیان ترور" است و ادعا می کند که سازمان مجاهدین خلق ایران "تا به حال ۱۲۰۰۰ نفر از مردم ایران از زن و مرد، پیر و جوان، کودک و بزرگسال را به شهادت رسانده است."(29)
دشوار است بتوان آمار واقعی تعداد کسانی را که بدست سازمان مجاهدین خلق کشته شده اند تخمین زد، اما آنچه که به بحث ما مربوط می شود اینست که سازمان مجاهدین خلق دست به کشتار کودکان سرباز هوادار جمهوری اسلامی زده است.
متاسفانه می توان حدس زد که هسته های مقاومت دانش آموزی نیز در این راستا فعال بوده اند و چه بسا کودکانی که به دست کودکانی دیگر کشته شده اند.
1- کشتار کودکان سرباز
اطلاعات مربوط به چند تن از کودکان سرباز هوادار حکومت که بدست این سازمان کشته شده اند برای نمونه ارائه می شود. این کودکان بطور مستقیم مورد سوءقصد قرار گرفته اند.
"محسن جهان پور درروز بیست وششم اسفندماه سال هزار و سیصد و چهل وپنج در تهران به دنیا آمد و تا دوره ابتدایی به تحصیل پرداخت. وی تراشکار بود ودر تهران سکونت داشت تا اینکه در بیست و دوم فروردین ماه هزار و سیصد و شصت و یک در دوراهی قپان تهران مورد سوء قصد نیروهای سازمان مجاهدین خلق ... قرار گرفت و به شهادت رسید."(30)
"شهید علیرضا فتحی دُخت در سوم تیر ماه سال هزار و سیصد و چهل و سه در خانواده ای مذهبی و متدین و کشاورز در روستای لفمجان از توابع لاهیجان دیده به جهان گشود ... سرانجام در سحرگاه ... روز قدس مورخه ۹ مرداد سال ۱۳۶۰ ... در حالی که جهت نصب پرده شعار و پوستر با چهار تن از دوستانش در پایگاه مقاومت لفمجان لاهیجان به نامهای محمد شاداب و اسماعیل صادقی و محمد بختیاری و عزیز غلامی همکاری می کردند ... به اتفاق به شهادت می رسند."(31)
"ارسلان آقایی پور حسن علی ده در اول مرداد ماه هزار و سیصد و چهل و هفت در استان گیلان بدنیا آمد.وی دارای تحصیلات راهنمایی و بسیجی بود.ارسلان مجرد و در لنگرود سکونت داشت.وی سرانجام در سوم آبان ماه هزار و سیصد وشصت و یک درمسجد صاحب الزمان لنگرود توسط عناصر تروریستی سازمان مجاهدین خلق مورد سوء قصد واقع شد و جان سپرد."(32)
"محمد رضا بهفر در روز چهارم بهمن ماه سال یکهزار وسیصد و.چهل وشش متولد شد. تا دوره ابتدایی به تحصیل پرداخت و جهت امرار معاش به شغل آزاد رو آورد. وی در شهرستان ساری سکونت داشت. او در روز هشتم آبان ماه سال یکهزار وسیصد وشصت ودو در شهرستان بانه مورد سوء قصد سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و به ضرب گلوله اسلحه کمری به شهادت رسید."(32)
"سعید صفر زادگان در روز بیست و هشتم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و چهل و دو دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا دوره ابتدایی ادامه داد. وی ساکن شهرستان قم بود. او در روز چهاردهم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و شصت در شهرستان قم هدف سوء قصد سازمان مجاهدین خلق ... قرار گرفت و به شهادت رسید."(32)
"علی رضاییان درروز دهم دی ماه سال یکهزارو سیصدو چهل ودو به دنیا آمد.تا دوره متوسطه تحصیل کرده وبه عنوان پاسدار درسپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول کارو خدمت بود.علی رضاییان درروز بیستم آبان ماه سال هزاروسیصدو شصت در تهران توسط نیروهای سازمان مجاهدین خلق... موردشناسایی وسوءقصد قرارگرفت وبه شهادت رسید."(32)
2- کشتار کودکان در بمب گذاری و تیراندازی
برخی از این کودکان در جریان بمب گذاری و تیراندازی توسط هواداران سازمان مجاهدین خلق جان باخته اند. اما اطلاعات داده شده درباره چگونگی جان باختن آنها روشن نیست. بطور مشخص، روشن نیست که آیا این کودکان به نیروهای نظامی پیوسته و مثلا بسیجی بوده اند و به خاطر حضور در محل ویژه ی بسیج جان باخته اند، یا اینکه کاملا غیرنظامی بوده و برحسب اتفاق در جریان بمب گذاری و تیراندازی خیابانی درگذشته اند.
سید اسماعیل موسوی "در خانواده ای محروم در روستای خراشا در بجنورد به دنیا آمد و پس از گذراندن دوران ابتدایی در روستا ، برای ادامه ی تحصیل به بجنورد رفت... وی در دبیرستان مشغول درس خواندن بود و هنوز تحصیلاتش به پایان نرسیده بود که در شامگاه 5/8/1360 ... با شلیک چند گلوله به شهادت رسید." (33)
"حبیب الله عبدی لنگان در روز نهم فروردین ماه سال هزار و سیصد و چهل و هشت متولد شد محل زندگی او شهر تهران بود.او تا دوره راهنمایی تحصیل کرده و به شغل آزاد روی آورد و فروشنده ابزار صنعتی بود .حبیب الله عبدی لنگان در روز شانزدهم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و هفتاد و سه درخیابان فداییان اسلام شهر ری در جریان بمب گذاری عناصر سازمان مجاهدین خلق ... به شهادت رسید." (32)
3 - شکنجه کودک سرباز
به گفته دادستانی انقلاب اسلامی تهران، برخی از هواداران سازمان مجاهدین خلق دست به ربودن سه پاسدار زدند تا از آنها اطلاعات کسب کنند. این سه تن تحت شکنجه های بسیاری وحشتناکی قرار گرفته و در نهایت کشته شدند. یکی از این سه پاسدار، کودکی 17 ساله به نام طالب طاهری بود. (34)
"در پی ضربات شدید در اوایل سال 61 و لو رفتن بسیاری از خانههای تیمی، سازمان دستور داد افراد مشکوکی را که در حوالی خانههای تیمی مشاهده میکردند، ربوده و سپس آنها را برای کسب اطلاعات مورد شکنجه قرار دهند. این عملیات نوظهور توسط سازمان، "عملیات مهندسی" نام گرفت و تحلیل در مورد عملیات مهندسی نیز این بود که: "کار مهندسی خیلی پیچیدهتر از کار عملیاتی است و احتمال بریدن هست. ما شکنجه میکنیم چون مجبوریم ولی وقتی که حاکم شویم، نمیکنیم!"."(35)
پدر طالب طاهری چنین می گوید:" وقتی به کمیته انقلاب رفتم، پیکر 3 شهید را دیدم. پاسداران از من خواستند تا فرزندم را از میان این سه شهید شناسایی کنم؛ اما به دلیل رفتارهای غیرانسانی و شکنجههای وحشیانه ... فرزندم قابل شناسایی نبود. برای شناسایی طالب عاجز شده بودم که به یاد جای ترکشی که در کمر داشت، افتادم؛ از پاسداران خواستم تا پیکرها را به پشت برگردانند تا مگر از روی ترکش بدنش شناسایی شود. ...شهدا را به پشت برگرداندند؛ یک دفعه چشمم به جای سوختگی "اتوی برقی" افتاد که دقیقاً در جای ترکش بر پشت کمر فرزندم گذاشته بودند؛ با دیدن این صحنه دیگر چیزی متوجه نشدم و تنها از خدا خواستم که در آن لحظه به من صبوری عطا کند. ... پوست سر و صورت طالب را کنده بودند، دندانهایش را کشیده بودند و چشمهایش را از حدقه درآورده و بینیاش را بریده بودند."(36)
4-کشتن کودکان غیرنظامی
در عملیات نظامی و ترورهای خیابانی بدست سازمان مجاهدین خلق تعدادی افراد غیرنظامی نیز کشته شده اند که در میان آنها کودکان نیز وجود داشته اند.
حکومت جمهوری اسلامی ادعا می کند که " طی دو سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ تعداد ۳۶۶ مورد ترور مردم عادی در استان تهران توسط اعضای سازمان مجاهدین انجام شد. ۵۳ درصد از این افراد کارمند نهادهای دولتی بودند که ۳۶ درصد آنها شاغل در سپاه، ارتش، بسیجی و شهربانی بودند. بنابراین بقیه ۶۴ درصد ترورشدگان مردمی دارای مشاغل غیرنظامی و آزاد بودند که تنها جرم آنها داشتن ظاهری حزباللهی یا قرار گرفتن در تیررس تیمهای شکار سازمان مجاهدین بوده است."(29)
آماری که حکومت تهیه نموده به گونه ای است که بررسی جداگانه قربانیان نظامی و غیرنظامی آسان نیست همانطور که مرتب کردن آمار این قربانیان برحسب ترکیب سنی با استفاده از آمار قابل دسترسی بسیار دشوار است.
"محمد هادی فیروز آبادی در روز یکم تیر ماه سال یکهزار و سیصد و پنجاه و پنج متولد شد. وی در شهرستان شیراز سکونت داشت. هنوز پنج سال بیش نداشت که در روز سیزدهم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و شصت در خیابان سپاه شهرستان شیراز در جریان بمب گذاری تروریستی سازمان مجاهدین خلق ... به شهادت رسید."
"شهید روح الله کریمی فرزند عبدالله به تاریخ ۱۳۴۵/۱/۱ درمنطقه سعدی شمالی شهرستان زنجان به دنیا آمد... و در حالیکه سال دوم دبیرستان را به اتمام رسانده بود برای یاد گرفتن صنعت مکانیکی، تعطیلات تابستان را در یک مغازه مکانیکی مشغول به کار شد ... در یکی از این ترورها در مورخ ۱۳۶۰/۵/۲۹ در ساعت ۱۵/۴۵ دو نفر ... به مغازه مکانیکی ابراهیم چراغی ،واقع در خیابان سعدی شمالی مراجعه و قصد ترور وی را داشتند که در این ترور برادر چراغی از ناحیه گلو زخمی و شاگرد ایشان –روح الله کریمی- بر اثر اصابت گلوله به شهادت میرسد."(37)
امید است که این نگاهی گذرا به مساله کودکان سرباز در ایران – با همه کاستی هایی که در این مطلب وجود دارد- آغازگر بررسی جدی وضعیت کودکان سرباز بصورت گسترده و همه جانبه در جامعه ما باشد. این نه تنها وظیفه کنشگران حقوق بشر، بلکه وظیفه اخلاقی همه روشنفکران جامعه ماست که همواره استانداردهای بین المللی حقوق بشر و بویژه حقوق کودکان را در نظر گرفته و برای تحقق آن تلاش نمایند تا از قربانی شدن بیشتر کودکان پیشگیری شود.
ما ایرانیان می توانیم و باید به سربازگیری کودکان توسط گروه های نظامی رسمی و غیررسمی، از حکومت گرفته تا گروه های سیاسی ، پایان دهیم.
1 - بچه های بسیجی، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش یک) – سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39598
2- عملکرد رژیم در کشتار نوجوانان هوادار سازمان مجاهدین خلق، نگاهی به کودکان سرباز در ایران (بخش دو) – سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39709
3- کشتار و اعدام "بچه های پژاک" بدست حکومت، نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران (بخش سه) - سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39885
4- سربازگیری کودکان توسط پژاک، نگاهی به مساله کودکان سرباز در ایران (بخش سه) - سهیلا وحدتی
akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=40310
5- اصول و بهترین راهکارهای کیپ تاون، سند بین المللی درباره کودکان سرباز و مسئولیت دولت ها – ترجمه سهیلا وحدتی
www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=39531
6- «مقاوله نامه اختیاری میثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ»، ترجمه ن. نوریزاده
hoghoogh.online.fr/article.php3?id_article=127
7-گام به گام تا فاجعه؛ محاسبه هردوطرف اشتباه بود، سعید شاهسوندی: عضوسابق کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران
www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/06/110625_l78_30khordad60_shahsavandi2.shtml
8- نشریه مجاهد، شماره 127، سال دوم – سه شنبه دوم تیرماه 1360
www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/nashriat/nash0044/0127.pdf
9- مصاحبه مسعود رجوی با نشریه ایرانشهر در دی ماه 1360، برگرفته از صحبت های آموزشی مسعود رجوی در اسفند 1388
www.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=55146
10- پیام مسعود رجوی به مناسبت آغاز بیستمین سال بنیانگذاری سازمان، نشریه مجاهد، شماره 219، سال ششم – پنجشنبه 15 شهریور 1363
www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/nashriat/nash0044/0219.pdf
11- اخبار سایت سازمان مجاهدین خلق، به نقل از گروه رسانه یی دروستن
www.mojahedin.org/pages/printNews.aspx?newsid=29583
12- "نبردی برای همه" خاطرات زندان متین کریم، انتشارات امیرخیز، مرداد 1386، ص 6
www.mojahedin.org/links/books/nabardibarayehame_karim.pdf
13-نقل قول از یک شاهد عینی که در 30 خرداد 1360 در سن 16 سالگی در خیابان دستگیر شده و چهار سال در زندان بسر برده است. این شاهد عینی همچنین در زندان با زنی هم بند بوده که پسر 16 ساله اش بخاطر داشتن چاقو اعدام شد.
14-"آخرین خنده لیلا، خاطرات مهری حاجی نژاد از زندانهای رژیم آخوندی"، مهری حاجی نژاد، انتشارات بنیاد رضاییها، بهمن 84، ص 24
golkhorshid.net/images/stories/laila-pdf.pdf
15- نقل قول به مضمون از یکی از هواداران سابق سازمان مجاهدین خلق، نام محفوظ
16- شرفیابی و درخواست عفو و انابه در حضور رهبری، ایرج مصداقی
www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=360
17-"نبردی برای همه" خاطرات زندان متین کریم، انتشارات امیرخیز، مرداد 1386
.www.mojahedin.org/links/books/nabardibarayehame_karim.pdf
18-همانجا، ص 32
19-همانجا، ص 41
20- پاسخ به نامه های رسیده، نشریه مجاهد، شماره 180، سال پنجم- پنجشنبه 10 آذرماه 1362، ص 31
.www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/nashriat/nash0044/0180.pdf
21- اخباری از فعالیت های انقلابی هسته های مقاومت، نشریه مجاهد شماره 219، سال ششم - پنجشنبه 15 شهریور 1363، ص 153
.www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/nashriat/nash0044/0219.pdf
22- نشریه مجاهد شماره 142، پنجشنبه 12 اسفندماه 1361، ص 3
.www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/nashriat/nash0044/0142.pdf
23- به یاد مجاهد شهید مریم قیطانی، تارنمای سازمان مجاهدین خلق ایران
.www.mojahedin.org/pages/martyrsDetails.aspx?MartyrId=14548
24-صبا صدای دل انگیز مهر فردا بود، تارنمای سازمان مجاهدین خلق ایران
.www.mojahedin.org/pages/memorial.aspx?newsid=83818
25-جاودانه فروغ اشرف، شهید مجاهد خلق آسیه رخشانی، تارنمای سازمان مجاهدین خلق ایران
.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=83833
26-به یاد مجاهد شهید حمید سلیمی، تارنمای سازمان مجاهدین خلق ایران
.www.mojahedin.org/pages/martyrsDetails.aspx?MartyrId=17245
27-به یاد مجاهد شهید حبیب الله سلیمی، تارنمای سازمان مجاهدین خلق ایران
.mojahedin.org/pages/martyrsDetails.aspx?MartyrId=17244
28- مصاحبه صدای آمریکا با فرزند جعفر کاظمی محکوم به اعدام
.www.youtube.com/watch?v=uUEseT_8NGw
29-تاریخچه منافقین، تارنمای کانون هابیلیان
.www.habilian.ir/fa/mko-history/تاریخچه-منافقین.html
30-شهید محسن جهان پور، تارنمای کانون هابیلیان
.www.habilian.com/view.asp?ID=01994
31-علیرضا فتحی دخت، تارنمای کانون هابیلیان
.www.habilian.ir/fa/terror-victims/علیرضا-فتحی-دخت.html
32- روزشمار آمارترورهای منافقین(آبان ماه)، تارنمای کانون هابیلیان
.www.habilian.com/prt-pe.asp?ID=01661
33-سیداسماعیل موسوی، تارنمای کانون هابیلیان
.www.habilian.com/view.asp?ID=00121
34-وصیت نامه شهیدی که توسط منافقین زنده بگورشد، تارنمای خبرگزاری فارس
.www.farsnews.com/newstext.php?nn=9002022006
35-مروری بر یک کارنامه سیاه، تارنمای خبرگزاری فارس
.www.farsnews.com/newstext.php?nn=9001200504
36-افشای جنایت منافقین در گفت و گوی فارس با پدر پاسدار شهید «طالب طاهری»
.www.farsnews.com/newstext.php?nn=9002022007
37- شهید روح الله کریمی، تارنمای کانون هابیلیان
/www.habilian.ir/fa/terror-victims/شهید-روح-الله-کریمی.html
توضیح: تارنماهایی که برای تهیه این مطلب مورد استفاده قرار گرفته، از آغاز مرداد تا 7 مهرماه 1390 بازدید شده است.
|