یاد آوری ی اسماعیل خویی
در پیوندِ با کشتار۶۷
اسماعیل خویی
•
در تاریخچه ی شومِ فرمانفرمایی ی آخوندی، هر چه از کشتارِ ۶۷ دورتر می شویم، هراسِ من از این جنایتِ اهریمنی و- هنوز نیز- باورگریز بیشتر می گردد:
نه از این رو که شناختِ تاریخی ی ما از رویهها وسویههای گوناگون و گسترده ی آن افزایش می یابد،
نه! فرمانفرمایی ی آخوندی ،در پیوند با این تبهکاری ی سترک، درها و روزنهها را بر هرگونه پژوهشِ روشمند، تا آنجا که می تواند ،همچنان بسته می دارد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۹ مهر ۱٣۹۰ -
۱ اکتبر ۲۰۱۱
در تاریخچه ی شومِ فرمانفرمایی ی آخوندی، هر چه از کشتارِ ۶۷ دورتر می شویم، هراسِ من از این جنایتِ اهریمنی و- هنوز نیز- باورگریز بیشتر می گردد:
نه از این رو که شناختِ تاریخی ی ما از رویهها وسویههای گوناگون و گسترده ی آن افزایش می یابد،
نه!
فرمانفرمایی ی آخوندی ،در پیوند با این تبهکاری ی سترک، درها و روزنهها را بر هرگونه پژوهشِ روشمند، تا آنجا که می تواند ،همچنان بسته می دارد.
هراسِ من از گذشته ی این فاجعه ی ملّی نیست.
هراسِ من از آینده ی آن است.
بحرانی که فرمانفرمایی ی آخوندی را به آن جوان کُشی ی آینده سوزانه و امید ستیزانه کشاند در بافتار وساختارِ بنیادی ی این فرمانفرمایی هنوز نیز همچنان برجاست؛ و بر جا خواهد بود تا روزی که این دینوسورِ سیاسی دیگر بر جا نباشد. بحران، در سه چهره ی بحران زاد بودن، بحران زای بودن وبحران زی بودن، از ویژگی های ذاتی و جدایی ناپذیرِ این فرمانفرمایی ست. و همین چگونگی ست که سایه ی شومِ کشتار ۶۷ را ، سالها پس از انجام گرفتنِ آن، هنوز و همچنان، همچون خطری نزدیک و حس شدنی ، سرنوشتِ انبوهه ای از هم میهنانِ به ویژه جوانِ ما را که، به نامِ "زندانی ی سیاسی"،در شکنجه گاهها و جنایتکدههای مردمخوارانِ دستاربند به سر می برند، تاریک وترس آور می دارد.همین بس که بحرانِ درونی و همیشگی ی فرمانفرمایی ی آخوندی ، در یکی از نمودگاههای آن، از اندازههای پذیرفتنی و تاب آوردنیاش در چشم خامنهای و همکارانِ او بیرون یا بالاتر زند تا رهبری ی کنونی شیوه ی بحران زدایی ی رهبری ی گذشته را دیگر بار مشکل گشای خویش یابد والگوی کارِ خویش گیردو...
ما مردم، باز هم دیری پس از آن که کار از کار گذشته باشد، دریابیم که هزاران تن از برومندترین فرزندانِ ایران ، دیگر بار،در کشتاری ی همگانی ، جان باخته اند. آری،
هم میهنانِ داغدیده ام!
برای پیش گرفتن از تکرارِ آن فاجعه ی دردناکِ ملّی ست، بیش وپیش از هر چیز،که یادمانهای کشتارِ ۶۷ را باید پیوسته زنده و تازه نگاه بداریم.
فریاد رسِ زندانیانِ سیاسی در فرمانفرمایی ی آخوندی نمی توانیم باشیم.
دستِ کم فریاد رسانِ ایشان باشیم.
بلندگویی باشیم برای رساتر کردن وپژواک بخشیدن به فریادِ اغلب به دشواری از سینه برآینده ی ایشان.
به هنگامی که فرمانفرمایی ی آخوندی همه ی توانِ خود را به کار می گیرد تا نگذارد صدایی از پشتِ دیوارهای ستبرِ جنایتکدهها و شکنجه گاههایش به بیرون درز کند، وظیفه ی کوچک و بسیار کم هزینه ی فریاد رسان بودن برای انبوههای از دلیرترین فرزندانِ میهن را از دوشِ وجدانِ خویش فرو نگذاریم.
من با تو نگویم که چه یا چون بنویس:
از حالِ درون یا که زبیرون بنویس:
بنویس بدانچه ت آید از دل، یعنی
- ای شاعرِ قتل عام!- با خون بنویس.
نابود با جمهوری ی اسلامی! زنده باد مردمانِ ایران!
زنده باد مردم سالاری و همه ی حقوق جهانی ی شهروندی!
جداباد حکومت از دین!
اسماعیل خویی
بیست وسوم سپتامبر ۲۰۱۱،
بیدرکجای لندن
|