اعدام، فیلمی که هرگز نباید دید
همای آزاد
•
نیازی به تهیّه ی بلیط نیست. این فیلم حرّاج انسانیّت است. این فیلم، تلاشی سیاه برای بر دار کشیدنِ حقیقت است. امّا اگر در قلبِ خود، دلواپسِ از دست رفتنِ رأفت وشفقتیـد، از من شما را پیام: این فیلمِ مبتذل، برای همگان ندیدنی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٨ مهر ۱٣۹۰ -
۱۰ اکتبر ۲۰۱۱
در ایران، در این مهد دلیران، یک فیلم حقِ اکران دائمی گرفته است: فیلم اعدام.
سالهاست که در سایه ی بینش دینی – سیاسی حاکم بر این سرزمین (که اکنون مجالِ قال و مقالِ آن نیست) شاهدیم که یک فیلم مکرراً ، بی پرده بر پرده می رود و بطور حیرت آوری تعداد تماشاچیان آن افزون میشود. فیلمی که هر نسخه ی جدید آن، با ابتکاری تازه تر و جذّابیتی گونه گون به روزنمایی میشود و تماشاچیان خاصِ خود را بهمراه می کشد.
گروه پشت صحنه ی آن، وسیعتر و ریشه دارتر از آنستکه بتوان به آسانی مختصر نمود؛ امّا گروه کارگردانی و عوامل اجرایی آن، سیستم بیمار و ناسالم قضایی و انتظامی کشور است.
نقش آفرینانِ این فیلم، دو گروهِ کاملاً متمایزند. گروه غالبِ آن، جسور مردان و شیرزنانی هستند که جرأت کرده و پای از یک گلیم پوسیده فراتر نهاده و گل واژه هایی بزرگتر از فهمِ کوته اندیشان از دهانشان بیرون آمده؛ در نتیجه نقشِ زندگیشان در پرده ی اعدام به جاودانگی می پیوندد.
گروه دیگرِ نقش آفرینان، قربانیان فساد، ناامنی و تشنجات اجتماعیند که یا افیون فروخته اند یا افزون فروخته اند، یا آفتابه دزدیده اند یا نقاب از روی یک مهتاب رویی ربوده اند، یا پهلوان کشته اند و یا گاه ناپهلوان...
صدابرداری در صحنه ی واقعیتِ محض خلق میشود. گاه سکوتی میبینی که از هر فریادی رساتر است و گاه فریادی که از سکوت بجاتر. گاه التماسِ بخشش یک گناه میشنوی و گاه ضجّه ی غم آلودِ یک وداع. گاه از شجاعتِ اعتراضِ غیوران متفکر میشوی و گاه از بلاهتِ و هلهله ی سفیهان، متحیّر.
در طراحـی صحنه هم رعایت تازگی و نوآوری میشود. رفته رفته چوبه های اعدام به میلـه های اعدام مبدّل شده تا با قـدرت تمام، جسد انسانیّت و عطوفت را در اوج، در آن بالای بالا به دَوَران درآورد که همگان خوبِ خوب ببینند وعدّه ای خون بگریند و پاره ای سیر بخندند.
فیلمبرداری در نهایت وسعت و وضوح شکل میگیرد. گاه حتّی هزاران دوربین کوچک و بزرگ، با دعوت و بی دعوت گردهم می آیند تا لحظه به لحظه ی این صحنه هایِ کمیابِ عالم را ثبت کنند، به یک چشم برهم زدن در تمام جهان منتشر کنند و سپس عدّه ای به شرمساری و عدّه ای به افتخار تفسیر کنند که: آری، اینجا همان زادگاهِ اوّلین بیانیّه ی حقوق بشر است که هم اکنون بشریّت در آن به کرّات به دار آویخته میشود.
فیلمنامه نیز با رعایت تنوع نگاشته میشود. گاه اصل داستان برحولِ محورِ تنها یک قربانی در گردش است و گاه به تقلید از پدیده ی تولید انبوه، قتلِ انبوه موضوع اصلی داستان میشود؛ یعنی برای اینکه تماشاچیان، درسِ عبرت را خوب از بَر کنند، چندین اجرایِ حکمِ اعدام، یکجا نشان داده میشود.
اوجِ خلاقیتِ داستان نویس، در لحظات پایانیِ معدودِ ساخته ها شکوفا میشود؛ یعنی ماجرا به قصدِ پرهیز از تکرار و دلزدگی، درست در لحظه ی انتهای فیلم و اجرایِ حکم، تغییر موضوع میدهد. یک سوارکارِ پُرگذشت از راه میرسد و فتوایِ بخشش، بدست جلّاد میدهد. تماشاچیان وادار به تحسین میشوند. تغییرِ حکمِ اینهمه گناه! مرحبا، عجب شاکی پرشفقتی!
و امّا، موسیقی انتهای فیلم، در کمالِ تعجّب، اذعانِ یکپارچـه یِ مردم به وحدانیّت و شکوه خداست. تشویـقِ اینهمه قساوت، در زیر پرچمِ خدایِ رئوف وغفور و رحیم؟!
ظاهراً فیلم در همینجا بپایان رسیده است، امّا چنـد تماشاچیِ مشتاق که دیر از راه رسیـده اند، با تعجّب سوال میکنند که: "این جماعت بلیط از کجا گرفته اند؟" از آن میان، یک قوم و خویشِ دلشکسته که تلاشش برای نجات ،ره به جایی نبرده است، با بُغضی در گلو ناله میکند، که نیازی به تهیّه ی بلیط نیست. این فیلم حرّاج انسانیّت است. این فیلم، تلاشی سیاه برای بر دار کشیدنِ حقیقت است. امّا اگر در قلبِ خود، دلواپسِ از دست رفتنِ رأفت وشفقتیـد، از من شما را پیام: این فیلمِ مبتذل، برای همگان ندیدنی است.
|