خطر وقوع جنگ نژادپرستانه در خاورمیانه
شهرام قوامی
•
خاورمیانه وضعیتی استثنایی دارد. این منطقه کمترین سرمایه گذاری خارجی را جذب کرده است و منابع طبیعی کافی برای جبران خسارتهای وارده ی جنگ را نیز دارد؛ به همین دلیل وقوع یک جنگ بزرگ، علاوه بر خالی کردن زرادخانه های کشورهای خاورمیانه، در صورت تضمین آسیب ندیدن جدی تاسیسات نفتی که با تصویب قطعنامه های لازم الاجرای سازمان ملل متحد امکان پذیر است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٣ مهر ۱٣۹۰ -
۱۵ اکتبر ۲۰۱۱
امروزه شاهد گسترش حرکتهای به اصطلاح ترقی خواهانه ی جهان عرب هستیم؛ حرکتهایی که حاکی از رستاخیز ملتهای عرب بر علیه دیکتاتورهای حاکم است. این جنبشها، بی شک دارای انگیزه ها و پتانسیلهای مردمی آزادیخواهانه است؛ اما سمت و سوی این جنبشها، ترقی خواهانه بودن آن را در پرده ای از ابهام پوشانده است. نگاهی به دگرگونیهای ساختاری حکومتهای نوین، شعارهای مطرح شده و حوضه ی گسترش این امواج در جهان عرب ما را به این نتیجه گیری نزدیک می کند که مسیر این حرکتها نه تغییرات ساختاری پیشرو، بلکه عقب گرد به سوی ناسیونالیزم است. بررسی تحولات جهان عرب به مثابه مهمترین قطب منطقه ای که ۶۰% ذخایر نفتی جهان را در خود دارد، بدون لحاظ کردن قطب دیگر این کانون (ایران) ناممکن است. اکنون حکومت ایدولوژیک ایران، که سی سال قبل داعیه ی متحد کردن جهان اسلام را داشت، به مهمترین مسآله ی امنیتی جهان عرب تبدیل شده است و پروژه ی یک جنگ بزرگ منطقه ای را به عهده دارد. نشانه های پیش رو بودن جنگ را می توان در: دستگاه حاکم ایران – موضع گیری قدرتهای بزرگ در قبال تحولات خاورمیانه – تحولات اخیر جهان عرب، یافت. در حال حاضر، حکومت ایران در دست سپاه پاسداران است؛ یک نهاد نظامی که توسط بنیان گذاران نظام برای مهار حرکتهای اعتراضی بعد از پایان جنگ ایران با عراق اختیارات و امتیازات بسیاری کسب کرد. از این رو به سرعت بر عرصه های مختلف نظام چنگ انداخت. اکنون سپاه پاسداران بیش از ۶۰% اقتصاد ایران را در دست دارد، بر مسند قدرت ایران نشسته است، بسیاری از کرسی های واقعی مجلس را در اختیار دارد و دارای شبکه ی جاسوسی موازی با وزارت اطلاعات است. از این رو به سرعت به سوی تصاحب کامل بنگاه های کلان اقتصادی ایران و به وجود آوردن یک حکومت ملیتاریستی گام بر می دارد. این نهاد واقعی قدرت، بنابر ضرورت عوام فریبانه، خود را در پشت چهره ی دروغین نهاد رهبری پنهان کرده است؛ زیرا قدرت فراگیر، علاوه بر ابزارهای خشونت و اقتصاد، به مشروعیت نیز نیازمند است. سپاه پاسداران که بعد از تقلب اجباری و حوادث بعد از انتخابات، دچار بحران شدید مشروعیت در سطوح مختلف اجتماعی ایران شده بود، اکنون با اجرای نمایش مظلومیت در مقابل نهاد رهبری، سعی بر بازیافتن مشروعیت از دست رفته دارد تا در انتخابات آینده بتواند با مطرح کردن شعارهای عوام فریبانه، توده ها را با خود همگام کند. این نظامی شدن روز افزون کشور و توسعه ی یک جانبه و ملیتاریستی آن از نشانه های یک جنگ فراگیر است.
١_ نشانه های اقتصادی درون ایران: دقت بر وضعیت اقتصادی ایران نشانگر صرف هزینه های بسیار بالا در بعد نظامی است؛ به گونه ای که وارد شدن بیش از ۴۰۰ ملیارد دلار پول فروش نفت به اقتصاد ایران، سبب بروز هیچ تغییر اقتصادی قابل لمسی در ایران نشده است. در حالی که تزریق چنین پول هنگفتی به یک اقتصاد ضعیف، موجب پیامدهای اقتصادی مشخص (رونق، تورم، فراوانی و...) می شود. وضعیت کنونی اقتصاد ایران نشان می دهد که نه تنها این مبلغ کلان به صورت همسان سازی شده با ریال، بلکه حتی به شکل کثیف هم وارد چرخه ی اقتصاد ایران نشده است. زیرا در حالت اول حداقل باعث ایجاد تورم در بخش مسکن و مستغلات و در حالت دوم باعث کاهش ارزش دلار و دیگر ارزهای خارجی در برابر واحد پول ایران می شد؛ در حالی که در ایران برعکس آن را شاهدیم. در نتیجه، تنها گزینه ی منطقی سرنوشت این مابه ازای فروش نفت با توجه به تحریم آگاهانه ی بانکهای ایران از طرف سازمان ملل متحد، وارد شدن این مبلغ هنگفت در بخش خرید تسلیحات و ملیتاریزه شدن کشور در سطح کلان است.
٢_ حمایت گسترده ی قدرتهای بزرگ از رشد سرطانی ملیتاریزم در خاورمیانه: بزرگترین بخش این حمایت با بالا بردن ناگهانی و بی سابقه ی قیمت نفت صورت گرفته است؛ که سبب ایجاد فرصتی استثنایی برای رشد ملیتاریزم شده است. بنگاههای تبلیغاتی جهان و اندیشه کاران نیولیبرالیزم سعی در ناهدفمند و غیر قابل کنترل نمایاندن تغییرات قیمت نفت دارند؛ در حالی که با در انحصار گرفتن پروسه ی تولید و فروش، قادر به کنترل قیمت و ایجاد نوسانند. نفت به دلیل دارا بودن ارزش مصرف بالا و اهمیت آن در فرآیند تولید و به سبب انحصاری شدن آن توسط تراستهای بزرگ جهانی، دارای ارزش مبادله ی بی مانندی است؛ به نحوی که امروز به لنگر اقتصاد نظام سرمایه داری تبدیل شده است. نوسانات مداوم قیمت نفت، منافع بسیاری برای در انحصار دارندگان آن دارد. به عنوان مثال افزایش قیمت نفت در وهله ی اول از سه نظر به نفع قدرتهای اقتصادی حوضه ی دلار (کشورهای متحده ی آمریکا) است. این بخش به عنوان بزرگترین وارد کننده ی نفت و داشتن امکان چاپ بدون پشتوانه ی دلار، در صورت بالا رفتن قیمت نفت، می تواند در مراحل گوناگون تولید، هزینه های اضافی به رقبای اقتصادی خود تحمیل نماید. ثانیا، این حوضه ی اقتصادی، با تسلط بر قیمت نفت می توند در مینیمم قیمت، نفت را خریداری کرده و در ماگزیمم آن، به فروش برساند. ثالثا، چاپ دلار بدون پشتوانه باعث کاهش ارزش دلار در برابر ارزهای دیگر می شود و با توجه به اینکه ۷۰% اقتصاد آمریکا داخلیست، این کاهش ارزش نرخ، باعث رشد اقتصاد داخلی آمریکا در مراحل بحرانی می شود. افزایش قیمت نفت علیرغم محسنات بالا برای سرمایه داری، به دلیل بیم از هزینه شدن آن در بخش توسعه ی صنعتی کشورهای خاورمیانه و بی نیاز شدن این کشورها از فروش اجباری نفت، در صد ساله ی گذشته هیچ گاه به گونه ای جدی صورت نگرفته است. احمدی نژاد، نماینده ی سپاه پاسداران، زمانی حکومت را به دست گرفت که قیمت نفت، رشد غیر قابل تصور بیش از ۵۰۰% نسبت به شروع کار حکومت قبلی را یافته بود. و این افزایش ناگهانی، منابع مالی بسیار گسترده ای در اختیار این جناح نظامی قرار داد. در نتیجه به مثابه یک کمک مالی بسیار گسترده به شکل گیری ملیتاریزم ایرانی-عربی است و می توان آن را با وامهای کلانی که در دهه های ۲۰ و ٣۰ میلادی به حزب نازی پرداخت شد مقایسه کرد.
٣_ حمایت از صورت بندی نوین جهان عرب: روند تحولات اخیر جهان عرب ،علیرغم پرده پوشی های بسیار، حاکی از حذف حکومت های میانه رو و به سر کار آمدن حکومت های ناسیونالیستی است. در این میان تغییر رژیم دو کشور سوریه و لیبی ، به عنوان تنها کشورهای عربی که همواره با حکومت ایران روابط حسنه داشته اند و طرفداری آنان از ایران یکی از عوامل عدم شکل گیری یک جبهه ی ناسیونالیستی عربی بر ضد ایران بود، نشان دهنده ی سازماندهی یک جبهه ی متحد عربی در برابر ناسیونالیزم ایرانی است.
انگیزه های جنگ: اولین انگیزه، همان تمایل تاریخی سربازان شکست خورده ی جنگ است. بخش اعظم نیروهای ایرانی در جنگ با عراق را نیروهای غیر حرفه ای تشکیل می دادند؛ که بدون هیچ چشم داشتی و تنها به دلیل ایدولوژی مذهبی خود در ابعاد گسترده به جبهه های جنگ پیوستند. این نیروهای فداکار جنگ، برعکس سران حکومت ها، نمی توانند درک کنند که نتیجه ی چنین جنگ هایی را نه رشادت سربازان، بلکه قدرت های بزرگ تعیین می کنند. از این رو پس از پایان اجباری جنگ، حس انتقام را در خود پروراندند و با توجه به امتیازات بی شمار کسب کرده، حرکت به سوی پیشرفت وسیع نظامی و تدوین برنامه ی نانوشته جنگ را آغاز کردند.
انگیزه های تاریخی: شاید به گونه ای نمادین بتوان شروع کینه ی ایرانیان و اعراب را در یکی از آیات قرآن یافت که در آن به مسلمانان (اعراب) مژده داده شده است، در جنگ آینده ی کشورهای ایران و روم، ایرانیان شکست خواهند خورد. بعد از گذشت سی سال، حکومت ابرقدرت ایران که در نتیجه ی جنگ های پیاپی با رومیان و اختلافات داخلی ضعیف شده بود، به تصرف اعراب درآمد. از آن زمان کینه ی ایرانیان از اعراب به صورت پروژه ی بازیابی هویت آغاز شد. بعد از گذشت ٨۰۰ سال، در زمان ضعف امپراطوری اسلامی وقت (عثمانی) در نتیجه ی جنگهای پیاپی با اروپاییان، ناسیونالیزم ایرانی در قواره ی مذهبی انشعاب یافته از اسلام که بر اساس یک واقعه ی تراژیک جعلی است به قدرت رسید. محور این افسانه، دختر آخرین پادشاه ایرانی (شهربانو) است که شوهرش (حسین نوه ی محمد) توسط مذهبیون دیگر شاخه ی اسلام (تسنن) کشته شده است.
امروز بخش بزرگی از مردم ایران که تجربه ی تلخ ٣٣ سال حکومت مذهبی را دارند، در نوعی انزجار از اسلام، اعراب و آیکون های وابسته به آن به سر می برند و آماده ی شرکت در یک پروژه ی فریبکارانه ی انتقام تاریخی هستند.
انگیزه های نظام جهانی برای شروع جنگ در خاورمیانه: نظام سرمایه داری، نظامی بحران زاست؛ که همواره برای رفع عامل بحران زای خود، یعنی عدم کنترل بر پروسه ی تولید ،تلاش کرده است؛ که از جمله ی این تلاشها می توان به ایجاد سازمانهای جمع آوری داده های لازم جهت پیشبینی سطح تولید از جمله بانک جهانی، یونسکو، یونیسف، سازمان خاروبار جهانی و...تحت عنوان نهادهای بشردوستانه وهمچنین مداخله ی دولتها در پروسه ی رقابت آزاد، دامپینگ و رفورمهای سوسیالیستی اشاره کرد. اما همیشه به دلیل خصلت سیال سرمایه، دوراندیشی سرمایه داران قربانی ضروریات مقطعی می شود. در پی تحولات سیاسی، اجتماعی صد ساله ی اخیر، این نظام کلید سه شاخه ای یافته است که سعی می کند با آن قفل تمام بحرانها را بگشاید. سه شاخه ی این کلید عبارتند از:
١_ بدون پشتوانه کردن پول
٢_ استفاده از نفت به مثابه لنگر اقتصادی
٣_ جنگ
در این میان جنگ آخرین نقطه ی اتکای سرمایه داری است؛ زیرا به یک باره باعث انهدام بخش بزرگی از اضافه تولید چندین سال نظام سرمایه داری می شود. در حال حاضر وقوع یک جنگ جهانی گسترده ی دیگر به دلیل در هم آمیختن حوضه های سرمایه گذاری در بسیاری از نقاط جهان و یا بستر نامساعد فرهنگی، اجتماعی دشوار است. اما خاورمیانه وضعیتی استثنایی دارد. این منطقه کمترین سرمایه گذاری خارجی را جذب کرده است و منابع طبیعی کافی برای جبران خسارت های وارده ی جنگ را نیز دارد؛ به همین دلیل وقوع یک جنگ بزرگ، علاوه بر خالی کردن زرادخانه های کشورهای خاورمیانه، در صورت تضمین آسیب ندیدن جدی تاسیسات نفتی که با تصویب قطعنامه های لازم الاجرای سازمان ملل متحد امکان پذیر است، با تحمیل خسارتهای کلان به زیرساختهای اقتصاد خاورمیانه، خون تازه ای در کالبد بیمار و بحران زده ی سرمایه داری تزریق خواهد کرد؛ خونی که از رگ های انسان های مظلوم گوشه ای از این کره ی خاکی خواهد تراوید.
|