یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گناهکار کیست؟ حکومت اسلامی؟ سازمان مجاهدین؟ اشغالگران آمریکایی؟
عراق، ۱۹۰ ایرانی در اسارت نیرو های آمریکائی؟!
گفتگوی نسرین بصیری با بستگان یکی از اسرای ایرانی در عراق


• ایرانیانی که الان حالت اسیر دارند آنجا، کاملا جان شان در تهدید است، سلامتی شان تهدید می شود و هیچکس هم اطلاعی ندارد. من می خواهم از این طریق تقاضای کمک کنم از تمام ایرانیان خارج کشور که از هر طریقی می توانند بطور حقوقی، بطور اطلاع رسانی به سازمان های حقوق بشری، سازمان های عفوء بین الملل، زیر مجموعه های سازمان ملل به هر صورتی که می دانند اطلاع رسانی کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٨ تير ۱٣٨۵ -  ۹ ژوئيه ۲۰۰۶


مهناز   محمد علی پور یکسال و چند ماه است همراه همسر و فرزندش در ترکیه بسر می برد و پناهنده ی سیاسی است و   به روایت خودشان با مشگلات   فراوان   روزگار می گذرانند. خانم محمد علی پور همسر بابک عادل است که مسئول کمیتهء تدارکات جبههء متحد دانشجویی بوده، بارها   دستگیر شده و   آخرین بار به دلیل   کوشش برای تحریم انتخابات ریاست جمهوری، به خانه شان حمله ور شدند و   خانواده شرایطی پیدا کرده که ناچار به فرار شده . مهناز   محمد علی پور می گوید: "ما هم مثل سایرین ناچار شدیم   فرار کنیم".
 
با بابک عادل آشنا هستم. آقای عادل از ترکیه تلفنی تماس می گیرد و از عمویش   می گوید که در عراق در وضعیت جانکاهی زندگی می کند.   پیشنهاد می کنم گفت و گویی داشته باشیم. می گویم من حرف هاتان را   می نویسم. می گوید یک دقیقه صبر کنید و همسرش را صدا می زند. به من می گوید: "خانمم هم به موضوع واردتر است و هم بهتر می تواند توضیح بدهد". اعتراض می کنم. چون فامیل شما هستند ترجیح می دهم با شما صحبت کنم. بابک عادل تاکید می کند عمویش، حسن عادل، دایی همسرش هم هست.
 
  مهناز محمدعلی پور می گوید: دایی من حدود ۱٨ سال پیش از ایران خارج شدند. ایشان به دلایل خاصی که من زیاد در جریانش نیستم ایران را ترک کردند و ساکن اروپا شدند و اقامت دائم آلمان را گرفتند. بعد حالا نمی دانم به چه دلیلی، خودتان بهتر می دانید که مسائل تبلیغاتی وجود دارد در خارج، بخصوص در اروپا. از طرف حزب ها و سازمان ها، حالا چه تبلیغاتی صورت گرفته، آن را نمی دانم، اما می دانم که دایی من کشیده شدند به طرف سازمان مجاهدین خلق . بعد برای سرکشی، برای ارزیابی این سازمان یا برای کمک به اپوزیسیون، وارد این سازمان شدند و به عراق رفتند. آنجا شرایط   خیلی سختی حاکم است. محدودیت های خیلی زیادی وجود دارد. اعضای سازمان حتی اجازه ندارند با ایران با خویشاوندان شان از طریق اینترنت یا تلفنی تماس بگیرند، از سلامت خودشان خویشاوندان را مطلع کنند.
 
دایی من هم به همین شکل بوده. هیچ تماسی با ما نداشتند. حتی ما فکر می کردیم که دیگر زنده نیستند؛ تا این حد. بعد از گذشت ۱٨ سال چند روز پیش با ما تماس گرفتند و اوضاع خودشان را و وضعیت خودشان را به ما اطلاع دادند. گفتند خودشان را تسلیم نیروهای آمریکایی کردند در عراق. گفتند سالهاست مشگل دارند با سازمان، مشگلات ایدئولوژیک، مشکلات تفکر و عقیده، و   بجز این دایی من دچار نقص عضو هم شدند. یک دست شان، دست چپ شان کاملا از کار افتاده. بخاطر سقوط از تپه این مشگل واسه شون پیش آمده. بعد هم با نبودن دکتر و دارو بدتر شده.   حالا چه دلایلی داشته که نتوانستند دست شان را جراحی کنند تا بهبود پیدا کند، این را نمی دانم؛ بهر حال ایشان کارآیی دست شان را بکلی از دست دادند. چند ماه هم تو حبس بودند، در سازمان. بخاطر اینکه می خواستند جدا بشوند و مشگل داشتند. اختلاف بین شان بوده. نه تنها ایشان؛   ایشان را ما اطلاع داریم. گروه کثیری بودند که سن شان بالا رفته کار آیی لازم را ندارند، دچار مشگلات روحی و روانی شدند، به هر حال خیلی مشگلات براشان پیش آمده که دیگر این راه را نمی توانند ادامه بدهند. در حال حاضر نیاز دارند به درمان دکتر، به استراحت، به اینکه یک زندگی نرمال داشته باشند، بلکه از طریق دیگر بتوانند کمک کنند به آزادی ایران و دموکراسی ایران، نه به صورت مستقیم. ایشان و دیگران به این طریق جدا شدند از سازمان و برای اینکه جان شان محفوظ بماند، امنیت جانی داشته باشند، پناه بردند به نیروهای آمریکایی و خدا پدرشان را بیامرزد، حالا نیروهای آمریکایی بهتر عمل کردند با اینها.
 
  در حال حاضر ۱۹۰ نفر هستند که داخل کمپ زندگی می کنند. در گذشته ۷۵۰ نفر بودند که ۵۵۰ نفرشان نمی دانم به چه شکلی، تا آنجایی که دائیم بهم گفت، به دست نیرو های عراقی تحویل ایران داده شدند. پراکنده شدند، یعنی گم و گور شدند. هیچ اطلاعی از سرنوشت شان در دست نیست. این ۱۹۰ نفر در حال حاضر در کمپی به اسم "تیپف" بسر می برند در نزدیکی بغداد. هر یک روز ۱۰ نفرشان، می توانند تماس بگیرند و طلب کمک کنند. از سلامتی خودشان اطلاع بدهند به خانواده هاشان. حالا هر ۱۹ روز یکبار دایی من اجازه دارند با ما تماس بگیرند. از طرفی ما شمارهء کمپ را هم داریم که روزهای زوج به ما اجازه می دهند باهاشون تلفنی صحبت کنیم.
 
  می پرسم شما فکر می کنید چه کاری از دست کسانی بر می آید که صدای شما را می شنوند و میل دارند تو این زمینه   کاری بکنند. می گویند: این خبر را چند روزی است که ما دریافت کردیم. من دیروز با رادیو صدای ایران تماس گرفتم و با شما. اینطور که مشخص است هیچکس خبری نداشت از همچین اسرایی. ایرانیانی که الان حالت اسیر دارند آنجا،   کاملا جان شان در تهدید است، سلامتی شان تهدید می شود و هیچکس هم اطلاعی ندارد. من می خواهم از این طریق تقاضای کمک کنم از تمام ایرانیان خارج کشور که از هر طریقی می توانند بطور حقوقی، بطور اطلاع رسانی به سازمان های حقوق بشری، سازمان های عفوء بین الملل، زیر مجموعه های سازمان ملل به هر صورتی که می دانند اطلاع رسانی کنند. حداقل جامعهء جهانی اطلاع داشته باشه از این گروه؛ چون تعدادشان کم نیست. ۱۹۰ نفرند. جان یک نفر هم بنظر من ارزش والایی دارد، چه برسد به جان ۱۹۰ نفر. یک طوری اطلاع رسانی شود که سازمان های حقوق بشری مسئول باشد در مقابل اینها و اینها را به عنوان پناهنده سیاسی بشناسند؛ یا حداقل از حقوق انسانی برخوردار باشند.
 
می پرسم   چرا شما فکر می کنید جان این عده در خطر است؟   آمریکا که رابطهء خوبی ندارد با ایران که بخواهند تحویل شان بدهند؟  
 
مهناز   محمدعلی پور می گوید: من این فکر را نمی کنم که آمریکایی ها بخواهند اینها را تحویل بدهند. عدهء قبلی هم که خارج شدند و فرار کردند از سازمان؛   توسط نیرو های عراقی تحویل داده شدند. چون الان یک حالت خیلی نزدیک دولت فعلی عراق دارد با جمهوری اسلامی. برای این ۱۹۰ نفر، از نظر تحویل داده شدن به ایران، ما به آن صورت نگرانی نداریم. نگرانی ما از گروه های افراطی و شبه نظامیان عراق است و از طرف خود سازمان. اگر بدانند اینها تبلیغات منفی علیه سازمان می کنند، ممکن است مشگلی براشان پیش بیاد. از طرفی هم نگران جو ناامن عراق هستیم. مدام در همان نزدیکی های کمپ، انفجارهای انتحاری هست. بمب گذاری و درگیری و جنگ و گریز جریان دارد. بالاخره آنجا در عراق در حال حاضر جنگ است و همه اطلاع دارند از موقعیت فعلی عراق. از این لحاظ من نگران سلامتی این عده و بطور خاص دایی خودم هستم که ۱٨ سال دور بودند در راه مبارزه، در راه رسیدن به دموکراسی برای ایران. بنظر من تمامی ما مسئول هستیم در برابر این عده.
 
در پاسخ سوال من که اگر ایشان اقامت دائم آلمان را دارند چرا به آلمان بر نمی گردند، مهناز محمدعلی پور می گویند: اقامت دائم آلمان را داشتند. اما سال ۲۰۰۰ مهلت پاسپورت شان تمام شده و سازمان به شان اجازه   نداده که اقدام بکنند از طریق سفارت آلمان و یا برگردند به آلمان برای درست کردن کارشان. اگر این کار شده بود، اگر پاسپورت شان بروز بود، الان دچار این مصیبت نمی شدند و مشگلی نداشتند. بهر حال الان ایشان دچار معلولیت شدند، نمی توانند هیچ فعالیتی داشته باشند، فعالیت مستقیمی داشته باشند و الان منتظر کمک هموطنان شان در خارج کشور هستند.
 
از فعالیت های دایی شان در ایران سوال می کنم. آیا پیش از خروج شان با گروهی، سازمانی فعالیت می کردند؟ مهناز   محمدعلی پور   می گویند: دایی من در ایران فعالیت سیاسی سازمانی و گروهی نداشتند. اگر هم فعالیتی داشتند ما از آن خبر نداشتیم.   ایشان ۲۰ سالشان بوده که از ایران خارج شدند و چه جوری شده که پناهندگی آنجا را گرفتند این چیزی است که ما خودمان هم نمی دانیم و می خواهیم از ایشان سوال کنیم. نمی دانیم دقیقا چه مشگلاتی داشتند که آمدند خارج.
 
خانم مهناز   محمدعلی پور شماره تلفن کمپ را   به من می دهند. ۶۶۶۰۱٨۷۵- ۲۱۶- ۰۰٨٨ می پرسم شماره اتاق را هم باید بگوئیم. در پاسخ به تلخی می خندند: شماره اتاق ندارند. این هموطنان ما زیر چادر زندگی می کنند و بین سیم های خاردار محصور هستند در گرمای ۵۰ درجهء سانتی گراد بغداد، شرایط خیلی خیلی سختی را دارند می گذرانند. بعضی ها دچار بیماری های عفونی شدند، عده ای شان تحت این فشارها دچار ناراحتی های روحی و روانی شدند، طوریکه در گیر می شوند و به همدیگر صدمه می زنند.  
 
مهناز محمدعلی پور در پایان گفت و گو اشاره کردند که شنیدند: یک آقایی به نام آقای امید نوری پور به عنوان یکی از اعضای بلند پایهء حزب سبزهای آلمان به پارلمان این کشور راه یافتند، به عنوان یک شخصیت برحستهء علمی و هنری و سیاسی تو مطبوعات و در رسانه های آلمان معرفی شدند. من اولا این موفقیت را به ایشان و   تمام ایرانیان تبریک می گویم و بطور خاص از ایشان   هم تقاضا می کنم به عنوان یک ایرانی بلند پایه در آلمان اگر در توان دارند، که فکر می کنم اینطور باشد، دست یاری به طرف هموطنان مان در اسارت دراز کنند، از طریق مطرح کردن در مجامع بین المللی و هر راه دیگری که خودشان صلاح می دانند. من برای تمام این ۱۹۰ نفر   و برای دایی خودم آقای حسن عادل که دارای اقامت آلمان بودند و همانجوری که گفتم بخاطر محدودیت سازمان مجاهدین نتوانستند به آلمان برگردند و پاسپورت شان را تمدید بکنند، از این آقای محترم تقاضا می کنم   اگر بتوانند و مانعی براشان نباشد، مشگلی براشان ایجاد نکند کمک بکنند به این گروه.
نشانی کمپ آمریکایی که ۱۹۰ ایرانی در آن نگهداری می شوند: بغداد- خالص – جنب اشرف . ریاست کمپ با خانم TIPF کلنل نورمن است نام کمپ
شماره تلفن ۶۶۶۰۱٨۷۵- ۲۱۶- ۰۰٨٨    روزهای زوج می شود تماس گرفت
babakadel۲۰۰۰@yahoo.com آدرس الکترونیکی بابک عادل و مهناز   محمد علی پور، خویشاوندان حسن عادل


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست