نوشتاری در نقد مقاله محمد قوچانی
پاسخ به «اخلاق تحریم و تحریم اخلاق»
عباس حکیم زاده
•
رویکرد کلی چند ساله این روزنامه، که بیشتر توسط سردبیرش، محمد قوچانی، به منصه ظهور رسیده است، به سمت و سویی بوده که از آن نه یک رسانه در خدمت جامعه مدنی بلکه بنگاه و تجارتخانه ای به منظور کسب سود بیشتر برای ذی نفعان ساخته است. شرق با رویکرد اتخاذی نه فقط در مقابل بسیاری از وقایع سکوت پیشه می کند که به قلب واقعیت می پردازد. وقایع زشت و کریه موجود در سپهر سیاسی کشور را در زرورقی از کلمات متنطن و پرطمطراق می پیچد و به خورد خواننده می دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱٨ تير ۱٣٨۵ -
۹ ژوئيه ۲۰۰۶
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود / خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
چندی پیش در پی شکست تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی سرمقاله ای در روزنامه شرق با عنوان «خیانت کردیم»، درج شد. در آن مقاله نگارنده به بازگو نکردن و به نقد نکشیدن مشکلات و معضلات موجود در ساختار فوتبال و تیم ملی ایران توسط روزنامه نگاران، و قربانی کردن آن نقدها در پای مصلحت اندیشی های بیجا، خیانت فعالین مطبوعاتی و منتقدین دانسته بود. در مقابل آن مقاله جناب عیسی سحرخیز نیز مقاله ای دیگر قلمی کرد و طی آن سکوت منتقدین و قلم به دستان را نه صرفا در مقابل فوتبال، که در مقابل وقایع ریز و درشت دیگر و تضییع فراوان حقوقی که هر روز در حول و اطرافمان می گذرد، به خاطر مصلحت اندیشی ها و یا به بیان بهتر منفعت اندیشی ها، به نقد کشیده بود. آقای سحرخیز در مقاله خود سویه انتقاد را تا حدی و آن هم به صورت تلویحی، خصوصا با آوردن عبارت «غیرقابل چاپ»، به سمت روزنامه شرق روانه کرده بود، اما به صورت مبسوط به روند این رسانه اشاره نکرده و در ادامه مقاله نقد خود را به تمام رسانه ها گسترده کرده بود.
نگارنده بر این باور است که روزنامه شرق نه فقط در مقوله فوتبال و تیم ملی و نه صرفا در این برهه زمانی که دیر زمانی است، به قول سرمقاله نویس خود، به «خیانت» مشغول است. پیش از شروع صحبت بایستی به پیشگاه نویسندگان و کارکنان شریف این روزنامه ادای احترام نمایم و تاکید کنم که روی سخن من ایشان نیستند. قلمزنان شریفی که حتی جمع کثیری از ایشان، از رویکرد این رسانه به سطوح آمده اند و اغلب به روزنامه جدیدالتاسیس اعتماد ملی رویگردان شده اند. انتقادات وسیع خود این دوستان به چنین رویکردی در وبلاگ های شخصی شان، در آستانه سال نو و پس از انتشار سالنامه شرق، دیدنی و خواندنی بود. زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست / کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
به زعم بنده رویکرد کلی چند ساله این روزنامه، که بیشتر توسط سردبیرش، محمد قوچانی، به منصه ظهور رسیده است، به سمت و سویی بوده که از آن نه یک رسانه در خدمت جامعه مدنی بلکه بنگاه و تجارتخانه ای به منظور کسب سود بیشتر برای ذی نفعان ساخته است. شرق با رویکرد اتخاذی نه فقط در مقابل بسیاری از وقایع سکوت پیشه می کند که به قلب واقعیت می پردازد. وقایع زشت و کریه موجود در سپهر سیاسی کشور را در زرورقی از کلمات متنطن و پرطمطراق می پیچد و به خورد خواننده می دهد. البته چنین رویکردی از این فرد چندان بعید نیست، چرا که خود در جایی دیگر و با اندک فشاری از سوی حاکمیت نوشته بود: «برای ماندن آمده ایم». اما از خود نپرسیده بود که ماندن به چه قیمت؟! در هر حال، روزنامه شرکتی سهامی نیست که هر کس از گرد راه می رسد به قدر قدرت خود سهمی و نصیبی از آن خود سازد و بایستی حداقل روشنگری را داشته باشد. حال اما روشنگری پیشکش، از سردبیر روزنامه شرق باید پرسید آیا تنها راه ماندن زیبا جلوه دادن زشتی ها و حسن نمودن کاستی هاست؟! وقت آن است که بار دیگر باب چهارم گلستان سعدی را که در «فواید خاموشی» است بخوانیم. به خاطر دارم که منتقدی زمانی در همین روزنامه به درستی نوشته بود که قوچانی چنان کلمات را اشتباه استفاده می کند و در این کار تبحر دارد که هر گاه کسی قصد دارد به نقد وی بپردازد بایستی ابتدا یک به یک به معنای درست کلمات استفاده شده در متن وی اشاره کند و سپس به نقد وی بپردازد. این گونه است که در نوشتارهای وی «چپ به راست می غلتد» و «راست به چپ». از منتهی الیه راست، چپ بیرون می زند و از منتهی الیه راست، چپ را بیرون می کشد و آن گاه است که دست به کشفی بزرگ می زند که: «راست از دنده چپ برخاسته» و به قول خود قانون لنینی را این طور اصلاح می کند که: «انتهای راست روی چپ گرایی است»! به این سیاق است که وی تمامی کلمات را استادانه از مفهوم تهی می کند و آش شله قلم کاری می سازد که از آن همه چیز بیرون می آید. دکتر سروش پا از دامنه روشنفکری دینی بیرون می گذارد. جورج بوش، پدرِ چپگرایی می شود و مارکس لیبرال می گردد. هاشمی رفسنجانی حامی جدی آزادیخواهی می شود و علی اکبر ولایتی در اردوی لیبرال ها جای می گیرد و قس علی هذا.
اوج این رویکرد را می توان در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته مشاهده کرد. انتخاباتی که در آن بسیاری از طیف های فکری غایب بودند و حاکمیت حتی به شخصی مانند دکتر معین بر اساس مصلحت اندیشی و با منت جواز حضور در انتخابات را داده بود. انتخاباتی که مخدوش بودن آن را مهدی کروبی با صدای بلند فریاد زد و متاسفانه گوش شنوایی پیدا نکرد. ولی قوچانی با بی شرمی این انتخابات را «بهار تهران» می خواند و آن را در مقابل بهار آزادی بخش پراگ می نشاند. چشم بر تمام تضییع حقوقی که در جریان انتخابات اتفاق افتاده می بندد و انتخاباتی چنین را در زرورقی به نام «بهار تهران» می پیچد و مخالفین آن را مخالفین آزادی می نامد.
اخیرا نیز قوچانی بر علیه شخصیت هایی که سال گذشته با منطق و استدلالی خاصِ خودشان از شرکت در انتخابات خودداری نمودند در مقاله ای با عنوان «اخلاق تحریم و تحریم اخلاق»، تاخته است. آن هم در شرایطی که این دسته از افراد اجازه در اختیار داشتن رسانه ای فراگیر برای دفاع از خود ندارند. البته عصبانیت قوچانی و تیم سیاستگذار شرق مانند تمامی آنانی که برای خویش سهمی ویژه در انتخابات ریاست جمهوری در نظر گرفته بودند و عاقبت با انتخاب احمدی نژاد تمام آن آرزوها بر باد رفت، قابل درک است. چه خوب است نیم نگاهی به ویژه نامه انتخاباتی شرق در آن روزها بیاندازیم تا به عینه مشاهده کنیم که شرق بنگاه تبلیغاتی تمامی کاندیداها بود جز احمدی نژاد. حتی از آن جا که امیدی به پیروزی وی در انتخابات نداشتند، گاه با تمسخر و نیشخند وی را می نواختند. بسیاری، مقالات به دور از موازین حرفه ای و اخلاقی قوچانی را پس از آن تاریخ به نوعی جبران مافات می بینند. باری، قوچانی در مقاله «اخلاق تحریم و تحریم اخلاق»، خود را در اردوگاه روشنفکران و روزنامه نگارانی می خواند که «باده دموکراسی هوش از سرشان برده». البته جناب ایشان شاید مدهوش باشند، ولی این مدهوشی مسلما ناشی از باده دموکراسی نیست، چرا که به عنوان مثال وی وجود افرادی چون هاشمی، روحانی و ولایتی را در ساخت قدرت مانع انسداد سیاسی می داند! و یا عمکرد پراشتباه و بعضا فرصت طلبانه اصلاح طبان حکومتی و عدم وفای به عهد ایشان با دانشجویان و ملت را باز زرورق پیچ می کند و از آن بتی می سازد که جز ستایش در مقابل آن کاری از انسان ساخته نیست. و از این طریق زیرآب هر گونه نقد جدی را به اصلاح طلبی می زند و ناچار تنها راه مطلوب رسیدن به آزادی و دموکرسی و پیشرفت را همانی نشان می دهد که در ٨ سال اصلاحات پیموده شد. بدین ترتیب رویگردانان از اصلاح طلبان حکومتی و بازی بی ثمر ایشان را به تمامه خائن و دشمن آزادی و آزادگی به تصویر می کشد. از قید تمام اشتباهات ریز و درشت اصلاح طلبان در می گذرد و صرفا به ذکر «دیرهنگام» بودن تحصن مجلس ششم بسنده می کند.
قوچانی، تحریمیان را تازه به دوران رسیده هایی می داند که از اصلاح طلب خواندن خود شرم دارند، حال آن که یکی از صاحبان، خلق کنندگان و حامیان ابتدایی و جدی اصلاحات همین افراد بودند. او با خلط مبحث به جای پرداختن به استدلالات تحریمیان، پای یلتسین و گورباچف و کرزای را به میان می کشد و سعی دارد از این نام ها در راستای تحقیر طرفداران تفکر تحریم استفاده نماید. وی تحریمیان را جمله افرادی می خواند که در انتظار ظهور دولتی طالبانی بودند تا از این طریق آمریکا و انگلیس را به حذف و براندازی آن ترغیب نمایند و در این میانه خود نقش کرزای را بر عهده بگیرند. اما اگر او کمی از حافظه خود کمک می گرفت و استدلالات تحریمیان را به خاطر می آورد، دیگر لازم نبود پای امثال یلتسین و کرزای را برای اثبات مدعای خود به میان آورد. نکته ای که خالی از طنز نیست، این است که در هر حال بازی در نقش گورباچف، یلتسین وکرزای بسیار شریف تر از بر عهده گرفتن نقش مضحک سعید الصحاف است!
جناب ایشان، در مایه گذاردن از افراد و اسامی مختلف به همین جا بسنده نکرده و به منظور نمایش قوت استدلال خود از نویسندگان و روشنفکرانی سخن به میان آورده است که در انتخابات اخیر شرکت جسته اند. بایستی در این رابطه این نکته را متذکر شد که آن چه مهم است سخن است و نه سخنگو. سخن است که بایستی با معیار درستی یا نادرستی سنجیده شود و نه آن کس که سخن را به زبان می آورد. چرا که به هر حال در هر دو جبهه به اندازه کافی نیروهای وجیه و چهره های شناخته شده وجود دارند. لذا مسابقه ردیف کردن اسم، به نظر می رسد چندان در مقوله یک بحث منطقی نمی گنجد. در ثانی ایشان در ذکر اسامی نیز جانب امانت را رعایت نکرده و باز دست به قلب واقعیت برده است. کسی حتی شاگرد دکتر سروش نیز محسوب نمی گردد و با این حال به خود اجازه می دهد وی را به سبب ایراد یک سخنرانی به بدترین شکل ممکن بنوازد و او را از دایره روشنفکران دینی اخراج نماید، حالا بر علم رسوای خود پیراهن خونین عثمان فراز کرده و عنوان می دارد دکتر سروش در دایره کسانی بود که در انتخابات شرکت نمود و به مهدی کروبی رای داد. بهتر است راه دوری نرویم و به آرشیو روزنامه شرق، سرکی بکشیم و متن مصاحبه جناب دکتر را بار دیگر دقیق مطالعه کنیم تا دریابیم، در دور اول انتخابات دکتر سروش انتخاب شدن کروبی را در شرایط و اوضاع واحوال آن زمان مناسبتر از سایر گزینه ها می دانستند، اما در مقابل پافشاری خبرنگار بر این پرسش که آیا سروش در انتخابات شرکت خواهد کرد و به کروبی رای می دهد، سکوت پیشه کردند و گفتند: «بگذارید همه در این باب فکر بیشتر بکنیم». در دور دوم انتخابات هم که یاران جناب قوچانی تنور تزویر را برای چسباندن نان طمع گرم تر از همیشه می دیدند و در به در به افزودن بر جبهه آزادیخواهی پشت سر هاشمی مشغول بودند، دکتر سروش طی بیانیه ای به صراحت عنوان کردند: «اکنون بسیاری افراد از ترس اینکه مملکت به دست رقیب آقای هاشمی بیفتد، به سرعت یکی پس از دیگری اعلامیه صادر و حمایت خود را از آقای هاشمی اعلام می کنند، زیر پرچم ایشان می روند و دیگران را به رای دادن به وی توصیه می کنند. اما نظر من این است که این عملی بسیار شتاب زده است و کسانی که چنین می کنند، ایکاش دست کم ابتدا با آقای هاشمی اتمام حجت می کردند و از او می خواستند که حالا که قرار است ایشان ایران را گلستان کند، از هم اکنون بیاید و یکی از گل های آن گلستان را بکارد. آن گل عبارتست از ایستادگی برای احقاق حق کامل آقای کروبی و رسیدگی به شکایت او تا جایی که همه مردم، از جمله خود ایشان، اقناع شوند که حق به حق دار رسیده است و رای مردم، که آن را امانت الهی می نامیدند، مورد خیانت قرار نگرفته است. پیش از آن، حمایت از ایشان مانند دادن چک سفید، به صورتی شتاب زده و آن هم از ترس پیروزی رقیب، در ترازوی مصلحت سنجی سیاسی وزنی ندارد. انتخاباتی که صحت و سلامتش از اصل مورد تردید است و بالاترین نهاد کشور در مخدوش کردن آن متهم شده است، لایق این همه حمایت بی دریغ نیست. زمین شوره سنبل برنیارد/ درو تخم عمل ضایع مگردان». در انتخابات مجلس هفتم نیز که دکتر سروش به صراحت گفت: «در این برهوت بی اخلاقی و بی عدالتی دوستان همدل بی تابانه از من می پرسند با انتخابات چه می کنی؟ می گویم انتخاب می کنم. اما عدالت را نه تبعیض و قساوت را. این گوسفند اسفندی که نه ذبحش شرعی است و نه گوشتش حلال چه جای خوردن دارد؟ باده با محتسب شهر ننوشی زنهار / بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد»
القصه، استدلال نیروهای طرفدار تحریم انتخابات به صورت مشخص این بود که حاکمیت اقتدارگرا برای قبضه قدرت عزم را جزم کرده و امکانات لازم را در اختیار دارد. از دولت تدارکاتچی خاتمی نیز کاری برای مقابله با این عزم برنمی آمد. همان طور که همگان دیدند خاتمی مانند همیشه چه طور چشم بر تقلبات گسترده مورد ادعای هم حزبی سابق خود، کروبی، بست و بی چون و چرا به تایید انتخابات پرداخت. تحریمیان تمام این مسائل را دریافته بودند و مصرف بیهوده رای و وجاهت خود را در انتخابات به صلاح نمی دیدند. چرا که از سویی همان طور که گفته شد رقیب برای نیل به هدف عزم خویش را استوار کرده بود و از طرف دیگر و بر فرض محال، چنانچه اصلاح طلبان موفق به رای آوردن در انتخابات می شدند باز امید گشایشی در کار نبود و در بر همان پاشنه ٨ ساله می چرخید و رای بی دریغ ملت بیهوده در سبد ناکام تدارکاتچی اقتدارگرایان قرار می گرفت. قوچانی به درستی اذعان کرده است که «آن کسی که رای می دهد در خطای منتخب خود شریک می شود». اتفاقا با همین استدلال تحریمیان در انتخابات شرکت نکردند، چرا که کارنامه پراشتباه کلیه نامزدهای موجود در انتخابات را در پیش رو داشتند. اما بر خلاف نظر جناب ایشان تحریمیان «در نفی مبهم و کلانی بی معنی» شریک نشدند که اتفاقا مدعای این افراد بسیار واضح و روشن بود. تحریمیان از شرکت در آزمونی مخدوش که نتیجه آن از پیش مشخص و واضح بود خودداری نمودند.
قوچانی اصلاح طلبی را پیش از آنکه از جنس سیاست ورزی بداند از نوع اخلاق گرایی می داند و مرام اصلاح طلبی را مروت با دوستان و مدارا با دشمنان می داند. واقعا نسبت اصلاح طلبان با اخلاق و اخلاق گرایی و مروت با دوستان امروز کاملا مشخص و معین است. اصلاح طلبانی که جز منافع خویش به هیچ چیز نیندیشیدند. با هر گامی که حریف در نقض حقوق اولیه مردم به جلو برداشت، ده گام به عقب نشستند و در نهایت پشتوانه بیست میلیونی خود را به شغل شریف تدارکاتچی اقتدارگرایان تقلیل دادند!! عدم اعطای مجوز به نشست های دفتر تحکیم وحدت و در مقابل به رسمیت شناختن گروه اقلیت مطلق طیف شیراز تحکیم و اعطای مجوز و فرستادن پیغام و پسغام برای ایشان، سکوت در برابر به زندان افکنده شدن دانشجویان و روشنفکران، عدم ایستادگی در مقابل یکه تازی اقتدارگرایان در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم و بسیاری وقایع دیگر لابد همگی ذیل مروت با دوستان قرار می گیرد؟! البته اصلاح طلبان در مدارا با دشمنان گوی سبقت را از هر مدعی ربودند ولی در مروت با دوستان کارنامه ای سیاه بر جای گذاردند. وی تحریمیان را به آیینه شکنی متهم می کند. باید گفت آنانی آیینه شکستند که کوچکترین انتقادی را از سوی دانشجویان برنتافتند، آنانی آیینه شکستند که در مقابل توقیف نزدیک به ۱۰۰ نشریه صرفا به غرولند بسنده کردند. آنانی آیینه شکستند که به سفارش نهادهای امنیتی در اوج اعتصاب غذا و وضعیت بحرانی رادمردی چون اکبر گنجی با بی شرمی در سرمقاله خود نوشتند سخنان و حرکات گنجی «حاصل مفاهمه با خودش در زندان» است! آنانی آیینه شکستند که .... ریا حلال شمارند و جام باده حرام / زهی طریقت و ملت، زهی طریقت و کیش
قوچانی در ادامه با چشم بستن بر تردد حامیان اصلاح طلبان حکومتی، که به غایت شیفته راه و مرام آن هاست، به کنگره آمریکا، و بدون پرداختن به محتوای بحث، با صحه گذاردن برسخنان نهادهای امنیتی و سرمقاله های روزنامه کیهان و با ادبیاتی بسیار مشابه به آن ها، تحریمیان را افرادی می خواند که «سرمایه خویش را در کنگره آمریکا صرف می کنند»، سخنی که این روزها از نهادهای بازداشت کننده افرادی چون مهندس موسوی خوئینی، رامین جهانبگلو، یاشار قاجار و عابد توانچه نیز زیاد شنیده می شود و این قدر همسو بودن مواضع این دو تردیدهای جدی در آدمی پدید می آورد. وی در ادامه با کنایه می گوید: «در گذشته اهالی تحریم به برج عاج روشنفکری پناه می بردند اما اکنون آغوش کنگره آمریکا برای آنها باز است!». در هر حال آن چه مشخص است این است که سخن منطقی و مستدل قابل بحث و گفت و شنود است، ولی از جایی که دامن سخن به گزافه گویی، لجن پراکنی، توهین و گوشه و کنایه انداختن آلوده گردد، دیگر مجال توقف نیست و بایستی از کنار آن عبور کرد تا غباری از آن همه عقده گشایی ناجوانمردانه بر دامانمان ننشیند. این مدعا و دیگر مدعیات غیرمنصفانه جناب قوچانی را به تاریخ حوالت می دهیم چرا که تاریخ محک تجربه ای مناسب است که هر آن کس که در غش باشد را سیه روی خواهد نمود.
در پایان به جناب ایشان مشفقانه تذکار می دهم که پرده دری و اهانت به انسان های بزرگی چون دکتر سروش، دکتر ملکی، مهندس علی افشاری، اکبر گنجی و... ، راه بزرگ شدن نیست. آدمی بایستی به عرق جبین و کد یمین به کسب آبرو و اعتبار بپردازد. نه این که از راه زیر سوال بردن اعتبار دیگران در صدد کسب شهرت و آوازه برای خود باشد. چرا که مقصد این راه به ترکستان می رسد و از این رو عرض خود می برد و زحمت ما می دارد!
* سردبیر نشریه دانشجویی واژه- پلی تکنیک تهران
|