یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

ضرورت اتحاد میان فمینیستهای سکولار و فمینیستهای دین باور


منصور پویان


• «فمینیسم جدید» در چارچوب وضعیت بومی و در مسائل مدرنیته و گفتمان حقوق بشر می تواند محل التقای زنان لیبرال دینی و زنان لیبرال سکولار قرار گیرد. علیرغم تقسیم بندیها و ایجاد مباحثات گوناگون، فمینیستها می توانند جبهه ای مشترک برسازند و بطور مشترگ میثاق خویش را پیش ببرند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ آبان ۱٣۹۰ -  ۹ نوامبر ۲۰۱۱


در یک جامعه مدرن و سالم، فردیت امری ست مثبت و ضروری. حقوق فردی ایجاب می کند که «فرد» مبنا و واحد تشکیل دهنده اجتماع محسوب شود و نه خانواده یا ایل و تبار. فرد در یک جامعه مدرن در پرتو وجود امکانات مساوی و تحت لوای برابریهای حقوقی، با تلاش و استعداد خود باید بتواند موقعیت اجتماعی مطلوب خویش را تأمین نماید. فردیت را نباید با خود-محوری و خود-غرضی اشتباه کرد. احترام به فردیت بمعنای نفی اجتماعیت و یا بمعنی انکار تعلقات گروهی و اجتماعی نیست. استیفای حقوق فردی به معنی انقضای حقوق جمعی و الغای ارزشهای اجتماعی نمی باشد.
در بطن فرهنگی پدرسالار، افراد بخصوص زنان، امکانات برابر در تکوین شخصیت و مجال کسب هویت مستقل فردی را ندارند. هویت آنها وابسته به خانواده، ایل و تبار و یا بنابر گروه و سازمان مذهبی و یا سیاسی شان رقم زده می شود.
خشونت گرائی جلوه هایش همیشه یک چشم کبود یا دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت مصادیق اش همانا تحقیر، آزار و حتی یک نگاه شماتتگر است. خشونت ترسی ست مرموز که آرام آرام در طول زمان در جان زن نهادینه می گردد. وقوع خشونت آنجاست که وقتی مرد در را باز می کند، زن ناگهان مضطرب و غمگین شده امّا نمی داند چرا. خشونت آن نقابی است که زن به صورتش می زند تا خودش نباشد. خشونت دست پدری ست که برای ضرب بر صورت دخترش بلند می شود؛ هر چند که فرود نیآید. سخن فوریه هنوز وجاهت دارد که گفت: «میزان آزادی زن در یک جامعه، بهترین معیار وجود آزادی و دمکراسی در آن جامعه است».
استبداد سیاسی در جامعه و فقدان دمکراسی و آزادیهای فردی، باعث تحکیم مناسبات پدر سالاری و رواج خشونت در خانواده می گردد. از طرف دیگر، محیط استبدادی خانه و خانواده، منجر به انکشاف فرهنگ استبدادپذیر و فقر نیروی فردیت در نسل بعد می شود. بدین ترتیب دور باطلی بوجود می آید که استبداد را در کلیت فرهنگ جامعه نهادینه می کند. خانواده پدرسالار و سیستم سیاسی استبدادی، یکدیگر را هر آینه باز تولید می کنند.
تقسیم و تفکیک جنسیتی محیط کار و فضاهای اجتماعی، یکی از مهمترین ارکان قدرت در جامعه پدرسالار بسود قدرت مردان در ساختار خانواده می باشد. در یک جامعه پدرسالار، مادران از حق قیومیت برابر برخوردار نیستند. طبق قوانین خانواده پدرسالار، در صورت فقدان پدر؛ پدربزرگ صاحب بلامنازع نوه ی دختری اش می شود؛ بدون آنکه حضور مادر در جایی ملحوظ شود. خشونت در بطن روابط پدرسالار و در نگاه سنتی جامعه به زن مستتر است. خشونت حق ارث ِنابرابری ست که پس از مرگ پدر، به فرزندان ذکور می رسد.
***
پیش از وقوع انقلاب، اصل برابری شهروندان در پیش نویس قانون اساسی گنجانده شد. اما بعداً قرائت جزم-اندیش، با فریاد وامسلمانا خواستار ایجاد خانواده مردسالار و نابرابریهای جنسیتی در تمکین از فرامین و شریعت اسلامی شد. اسلام گرایی بنیادگرا برای سالیان دراز، نابرابریها و بی عدالتی های بسیاری را در قوانین مربوط به حقوق زن در خانواده بر بدنه جامعه تحمیل کرد. فمینیست های ایرانی از نیمه دهه هفتاد شمسی، پا به عرصه حضور گذاشتند تا با قوانین خانواده مردسالار به مبارزه برخیزند.
امروز در قلمرو مربوط به قراردادهای اجتماعی، همه شهروندانِ ایرانی از فقدان برابریهای قانونی و از نابرابریهای جنسیتی در حوزه خانواده در رنج اند. برابریهای جنسیتی در عرصه عمومی هر چند تا حدودی در ایران دایر ست، مع الوصف خانواده هنوز با سماجت پشت سنگر مواریث پدرسالارانه عقب مانده و با افکار محافظه کارانه ی اسلامی تقویت می شود.
اصلاحیه های قانون در مورد ساختار خانواده تحت تأثیر حاکمیت مذهبیون قشری پذیرفته نشده است. نابرابری میان شهروندان در فضای خانواده به نام دین، مشروعیت داده می شود و این امر نسبت به ساختارهای سکولار در کشورهای مصر، ترکیه و برخی کشورهای عرب در شرق مدیترانه در عقب ماندگی فاحشی بسر می برد. طبق موازین قانونی در این کشورها، برابری های مدنی فارغ از نژاد، جنسیت، طبقه اجتماعی و عقیده، حق مسلم همه شهروندان برشمرده شده است.
***
فمینیسم سکولار در ابتدای قرن بیستم پدیدار شد و فمینیسم اسلامی در اواخر همان قرن پا به عرصه وجود نهاد. ایندو میدان رشد و زمینه های اشتراک بسیاری برای همکاری و همپیوندی با یکدیگر دارند. فمینیسم اسلامی نظرات و ایده های فمینیسم سکولار را برمی تابد و جنبش خود را بر مبنای برابری جنسیتی استوار کرده؛ از الهیات نوآمدانه در اسلام دفاع می نماید. رویش این گفتمانها با مقاصد فمینیسم سکولار در ضدیت و تعارض قرار ندارد.
فمینیستهای اسلامی برای تغییر قانون خانواده و استیفای برابری میان شهروندان مبارزه می کنند و از این رو، رواست که از اهداف و از استراتژی شان پشتیبانی شود. سکولارهای لیبرال و دمکرات باید بیاموزند که چگونه فعالیت های خود را با فعالیت های فمینیستهای اسلامی پیوند زده؛ استراتژی مبارزات خشونت-گریز را سازماندهی کنند.
پیشگامان گفتمان فمینیسم اسلامی در حالیکه که از مباحث جقوق بشر غفلت نمی ورزند، تلاش می کنند تا قوانین خانواده را با شریعت مدرن منطبق سازند. گفتمان های اقناعی فمینیست های اسلامی در مورد برابریهای جنسیتی همانا کوششی ست در جهت رد تفاسیر آناکرونیستیک از قرآن و از منابع دینی. بعنوان نمونه، شیرین عبادی خسته از جامعه‌ای که حتی معنی فمینیست را نمی داند، می گوید: "از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، من یک فمینیست هستم". بعلاوه غیر مسلمانانی وجود دارند که از فمینیست های اسلامی و فعالیت های آنها و نیز از راهکارهایشان بهره برده و در گفتمانهای خود به آنها رجوع می کنند
یک فمینیست تلاش می کند که قوانین منسوخ ِخانواده را تغییر بدهد. این قوانین به طور تاریخی هم مسلمانان را در بر می گیرد و هم غیر مسلمانان را. بنابراین برابری جنسیتی موضوعی نیست که فقط به سکولارهای لیبرال و دمکرات و یا به سوسیالیستها مربوط باشد. به-روز کردن ِقوانین خانواده موضوعی ست مشترک میان همه زنان اعم از مسلمان و غیرمسلمان. در عین حال باید اذعان داشت که قوانین اسلامی مربوط به خانواده، متنوع و متفاوت اند و تعابیر و تفاسیر عدیده ای را برمی تابند.
فمینیست های اسلامی چشم اندازها و روابط گسترده ای دارند. آنها با هوشیاری نسبت به سیاستمداران اسلامی، روش های بومی کارسازی را برای عبور از موانع دینی و فرهنگی تدارک و بکار گرفته اند. استراتژی بومی آنها بمعنای واقعی با شرایط کنونی جامعه سازگاری دارد. فمینیست های بومی دانش محلی لازم را دارند، آنها به خوبی می دانند که در چه زمینی بازی می کنند و ویژگی های مشخص قوانین را می شناسند. بهر حال آنان در مقایسه با کسانی که در خارج زندگی می کنند؛ از شناخت بومی بهتر و دقیق تری از شرایط جامعه برخوردارند. فمینیسم های سکولار که هماره عمل گرا و ایدئولوژیک بوده اند، متأسفانه نتوانسته اند جنبش و یا گفتمان های خود را دامنگستر کنند. در یک کلام، فمینیسم سکولار در ایران صرفا یک پروژه پراکنده و نظری بیش نیست
جنبش فمینیستی در ایران می کوشد قوانین متکی بر مدل های برابری طلبانه را جایگزین قوانین موجود و مردسالار کند. کنشگران فمینیست محرک اصلی مبارزات شان استیفای حقوق زنان اعم از مسلمان، گبر، یهودی، مسیحی و یا سکولار می باشد. کنشگران دوشادوش یکدیگر و در کنار مردان، برای احقاق حقوق برابر برای همه شهروندان مبارزه می کنند و صد البته فعالان حقوق زن نیازمند حمایت های منطقه ای، بین المللی و برون مرزی می باشند.
فمینیست های ایرانی کمپین مبارزاتی یک میلون امضا را برای مدت طولانی و بمنظور دستیابی به حقوق برابر راه اندازی کردند. آنها در ارتباط با زنانی که نسبت به موارد تبعیض دغدغه خاطر دارند؛ فعالیتهای شبکه ای خود را مشترکاً به پیش می برند. مبارزات زنان مسلمان در مورد اصلاح قانون با مطالبات فمینیست های سکولار همجهت و موازی است. هرچند خاستگاه های گوناگون و تدقیق مطالبات؛ آنها را در ادامه مسیر از یکدیگر مجزا خواهد کرد.
گفتمان فمینیسم اسلامی رویشی بالنده دارد و استدلالات آنها برخی از آیات عظما مانند آیت الله منتظری را به عقب نشنی وادار نمود. فمینیستهای اسلامی به تدریج و در یک روند طبیعی توانسته اند خودشان را به طور موفقیت آمیزی تقویت و سازماندهی کنند و در نتیجه قادر شده اند بعنوان شبکه ای قدرتمند باقی بمانند. این شبکه با نقد قوانین خانواده و با گرد آوری اطلاعات و اجرای تحقیقات می کوشد قوانین کشور را از بند تفاسیر فقه بنیادگرا برهاند.
فمینیسم اسلامی بمثابه یک جنبش اجتماعی، باید با کنشگرانی که با پروژه های فمینیستی همبستگی داشته منتهی خودشان را فمینیست نمی نامند، همکاری و تشریک مساعی بیشتری برقرار نمایند. در این راستا، کنشگران فمینیست نیازمند همکاری و تفاهم در راهبردهای متکثر و چندگانه با یکدیگرند. این روندی ست که آنرا می توان «فمینیسم جدید» نام گذاشت. فمینیسم اسلامی در تلاقی اش با فمینیسم سکولار می شود فمینیسم جدیدی که تکثر را برمی تابد و با الزامات عبور از تمامیت-خواهی اسلامی ملازمت دارد.

پراکندگی مزمن در جبهه اتحاد عمل

ضدیت با اسلام فقط منحصر به بازی موش و گربه ی مارکسیسم و مذهب نیست. بر علیه ملّی-مذهبیون و لیبرالهای اسلامی در خارج از کشور جنگ روانی بر پاست. در حالیکه علی القاعده سکولار ها اعم از لیبرال ها، سوسیالیست ها و دمکرات ها اینک باید در یک جبهه مشترک و در اتحاد عمل با اصلاح طلبان اسلامی قرار داشته باشند. اصلاح طلبان دینی با مارکسیست های دمکرات و نیز با لیبرال دموکراتها دارای حوزه مشترکی در عرصه سیاست هستند.
در اردوگاه روشنفکری، نسبت به نقد قدرت نگاهی فراتر از منافع باید داشت. روشنفکران چپ هر چند اهداف خیرخواهانه شان بر کسی پوشیده نیست، امّا اشتباهات فاحشی در فرآیند ِشناخت و در عرصه تئوریک مرتکب شدند. درک ناقص و وارانه از مدرنیته و عقلانیت، آنها را در دامی انداخت که از بطن نظرگاههای احسان طبری ها و کیانوری ها؛ آل احمدیسم، فردیدیسم و خمینیسم بدر آمد.
اشتباه روشنفکران چپ سنتی ایران به شکلی مضحک دوباره از سوی اردوگاه روشنفکران دینی یا از جانب سکولارهای دمکرات تحت منویات "خودی و غیرخودی" نباید تکرار شود. روشنفکری چپ بهمراه سکولارهای رادیکال، امروز با همان توجیهات به این نتیجه وارونه رسیده اند که هرکس پسوند اسلامی داشته باشد؛ از دایره ی روشنفکری خارج و مرتد فکری محسوب می شود. این همان نگرش ِچپ ِسنتّی ست که میخواهد از قبلهء آمال و اتوپیای خیالی خود بهر طریقی دفاع کند. این اشتباهی ست که توده ای ها مرتکب شدند و امروز مدافعان خط مشی ِبراندازی و خشونت دوباره تکرارش می کنند. قصه آنها تا حد زیادی از ترس ِعقب ماندگی سیاسی شان و از فروکاهیدگی ِهژمونی نظری شان پس از برآمد جنبش سبز ناشی می شود. ترس از روشنفکران دینی و ترس از لیبرالها و اصلاح طلبان اسلامی همانا ترسی ست که از طرفی با بحران مشروعیت مارکسیسم و از طرف دیگر با تمایلات نارسیسسیستیک سکولارهای رادیکال عجین می باشد.
حقیقت اینست که گروههای مدرنیته ستیز(یعنی اسلام گرایان سنتی و اصولگرایان رادیکال) با مارکسیستهای غیر دمکرات و نیز با سکولارهای رادیکال، در اتحادی شوم علیه اصلاح طلبان دمکرات و خشونت-گریز(اعم از سکولار، لیبرال، سوسیالیست و اسلامی) حالیا همجهت عمل می کنند.

خلاصه سخن

باری «فمینیسم جدید» در چارچوب وضعیت بومی و در مسائل مدرنیته و گفتمان حقوق بشر می تواند محل التقای زنان لیبرال دینی و زنان لیبرال سکولار قرار گیرد. علیرغم تقسیم بندیها و ایجاد مباحثات گوناگون، فمینیستها می توانند جبهه ای مشترک برسازند و بطور مشترگ میثاق خویش را پیش ببرند. دستاوردهای فمینیست ها اعم از سکولار و دینی نه فقط برای زنان که برای کل کشور واجد اهمیت بسیار است. آنها با هوشیاری توانسته اند اثر مثبتی در پیشروی جنبش عدم خشونت داشته باشند. بسیارانی از مردان در ایران، از حقوق برابر زنان در دولت و در جامعه حمایت می کنند. مردان لیبرال ِدین باور نیز به رغم مصلحت گرایی شان، از اصلاحات و از سکولاریسم حمایت می کنند. با اینهمه الغای سیاست های مردسالار و فراروی از پدرسالاری، ایجاب می کند که در جهت تنویر افکار و تخفیف حساسیت های ویژه جنس مذکر؛ روشنگریهای بیشتری صورت تحقق پذیرد.
فراروی از فمینیسم سکولار یا اسلامی به این معنا نیست که فمینیستها استقلال اندیشگانی خویش را منحل کنند؛ بلکه سخن بر سر ضرورت همکاری میان آنهاست. این «فمینیسم جدید» با فراگیر شدنش، چه بسا معضل عدم همکاری میان گروههای سیاسی را نیز از بن بست برهاند. در این راستا فمینیسمهای ایرانی چه بسا قادر شوند یک مدل جامع برای اتحاد همه گروههای دمکرات و مردمسالار در پیوند با یکدیگر و در یک شبکه متحد ارائه دهند. چیزی که امروز جامعه ایرانی نیاز مبرم دارد همانا حضور بیشتر زنان در حوزه سیاست و سیاست ورزی زنان است. برای اینکار ضروری ست که فمینیست ها اعم از هر رده و نظرگاه، تلاش کنند تا حرکت خشونت گریز بسوی مدرنیته ایرانی را متحدانه دامن بگسترانند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست