سرمایهداری به نظم نوین تن ندهد، فرو میپاشد
ارزیابی کمال اطهاری از جنبش والاستریت در گفتوگو با شرق
•
۴۰ سال پیش و زمانی که دولت رفاه برچیده شد، لیبرالهای وطنی هورا میکشیدند که دولت رفاه برچیده شد و ابراز خرسندی میکردند از برچیده شدن این سیستم. امروز نیز درپی آغاز جنبش اعتراضی والاستریت، دولت را مقصر قلمداد میکنند. این دو سوی یک گفتمان رایج در جامعه ایرانی است که راه به جایی نخواهد برد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۹ آبان ۱٣۹۰ -
۲۰ نوامبر ۲۰۱۱
شرق - رضا غیبی: اعتراض به نظام سرمایهداری آن هم در پایگاه اصلی آن یعنی ایالات متحده آمریکا اتفاقی است که تمامی نگاهها را به خود جلب کرده است. جنبش والاستریت و همراهی شخصیتها و چهرههای برجسته آمریکا بدون هرگونه نگرانی هر چند به قول کارشناسان یک پز مدنی برای سرمایهداری محسوب میشود، اما نمیتوان این واقعیت را نیز نادیده گرفت که سرمایهداری این روزها گرفتار بحران و چالشهای کارکردی شده است. در رابطه با چرایی بنبست سرمایهداری این بار سراغ کمال اطهاری، اندیشمند برجسته نظامهای سیاسی و اقتصادی رفتیم. او بر این باور است که آزادی و استقلال اندیشمندان در نظام سرمایهداری در نهایت منجر به تدوین نظام و نظم نوینی خواهد شد که سرمایهداری را تا چند دهه آینده بیمه خواهد کرد. البته او تایید میکند که اگر نظام سرمایهداری نتواند نظم نوینی را تعریف کند باید در انتظار روزهای به مراتب بدتری باشد. متن این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
به نظر میرسد نظام سرمایهداری دوران پرفراز و نشیبی را در پیشرو دارد. دورانی که پس از بحران اقتصادی و کاهش آثار آن در اقتصاد، با شروع جنبش اعتراضی والاستریت وارد فاز دیگری شده است. از این رهگذر اما تحلیلهای زیادی ارایه شده که بعضا با واقعیتهای این جنبش و خواستههای برگزارکنندگان آن همخوانی ندارد. حال سوال اینجاست که چه اتفاقی برای نظام سرمایهداری در آمریکا افتاده است که منجر به بروز این پدیده شده است؟ پدیدهای که به نظر میرسد، گستردهتر نیز خواهد شد.
دو ماه پیش اعتراضات والاستریت به صورت تظاهرات مسالمتآمیز شروع شد که در ادامه راه جنبشی بزرگ از دل آن بیرون آمد و امروز این جنبش در ۱۶۰۰ شهر آمریکا و سایر کشورهای پیشرفته اروپایی قابل مشاهده است و در برخی از کشورها ازجمله ایتالیا به خشونت نیز کشیده شده است. اتفاقی که پس از جنبشهای صلح بینظیر است. این جنبش تنها مردم عادی را در دل خود جای نداده است و ما شاهد هستیم که دانشجوهای اقتصاد مدیریت هاروارد در حمایت از جنبش، کلاسهای خود را تعطیل کردهاند. این اقدام دانشجویان هاروارد مثل این است که طلبههای مصر کلاسهای خود را در اعتراض به مفتی اعظم مصر تعطیل کنند. به هر صورت این جنبش نشان میدهد که جامعه سرمایهداری نیازمند یک تغییر اساسی در نظم اقتصادی و اجتماعی حاکم بر جامعه است. این تغییر همان وعدهای است که باراک اوباما با استفاده از آن توانست به ریاست جمهوری ایالات متحده برسد که در نهایت تعلل دولت آمریکا در ایجاد تغییرات وعده داده شده و ناامیدی مردم، منجر به جنبش اعتراضی والاستریت شد.
نیاز به ایجاد تغییر در ایالات متحده در اثر چه عواملی احساس شد؟ مگر نه اینکه نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فعلی در چندین دهه گذشته توانسته بود، ثبات نسبتا خوبی را در آمریکا برقرار کند.
در واقع میتوان گفت، نظم قبلی از دهه ۱۹۷۰ در آمریکا حاکم شد و جناح مالی نظامی بر اقتصاد و جامعه آمریکا فایق شد و این جناح نئومحافظهکار یا نئولیبرال نام گرفت. در واقع این نظم چند مولفه اصلی دارد. اول اینکه بخش مالی بر ایالات متحده حاکم شد و این اتفاق یعنی تضعیف بخش اصلی و مولد اقتصاد که این تضعیف کاهش مزدهای واقعی را درپی داشت و در بخش دیگر با ایجاد جریانهای رانتجویانه و حباب در بازار مسکن اقتصاد را دچار چالشهای گوناگون کرد. دوم اینکه این مهم دولت رفاه را از میان برداشت، دولتی که تضمینکننده مصرف انبوه در مقابل تولید انبوه بود. نکته سوم هم کاهش مزدها به واسطه سرکوب اتحادیههای کارگری بود. پیش از دهه ۱۹۷۰ دولت رفاه مصرف انبوه را مورد حمایت خود قرار داده بود، چراکه بقای سرمایهداری در گرو تولید انبوه بود. ولی از ۱۹۷۰ تاکنون که چیزی حدود ۴۰سال را پشتسر گذاشتهایم نظام سرمایهداری سود خود را در کشورهای دیگر جستوجو کرد و با سرمایهگذاری در سایر کشورها، بخش مولد را در ایالات متحده تضعیف کرد. نظام سرمایه در این نظم جدید سعی کرد مصرف انبوه را به دو صورت تضمین کند. در چنین شرایطی بود که کالاهای ارزانقیمت تولیدشده در کشورهای دیگر روانه بازار شد و در کنار این اتفاق دست به اعطای اعتبارات مقرراتزداییشده زده شد. در واقع پس از برچیدهشدن دولت رفاه واردات کالای ارزانقیمت تولیدشده از کشورهای آسیای شرقی و حتی مکزیک و بدهکار کردن مردم به واسطه اعتبارات دادهشده در دستور کار قرار گرفت. این روند مردم را کماکان مصرفکننده صرف نگه داشت و مازاد سرمایهها روانه بازار بورس شد.
به این ترتیب بود که جامعه آمریکا که پایگاه اصلی هژمونی سرمایهداری است، رو به تضعیف گذاشت و جریان پارادکسیکالی ایجاد شد، یعنی تضاد بین جامعهای که مبنای سرمایهداری در جهان بود سرمایهداران آن کسب ارزش افزوده بیشتر و سود را در خارج از مرزهای خود جستوجو کردند. با در نظرگرفتن شرایط کنونی اقتصاد این تضاد نمیتوانست و نمیتواند دوام داشته باشد و ایجاد تغییرات در آن اجتنابناپذیر بود.
اما اتفاقاتی که شما از آن به عنوان تضاد نام میبرید در مجموع چندان هم ناخوشایند نبوده و سیاستهایی همچون سیاستهای اتخاذشده در بخش مسکن را نیز به همراه داشته است.
بله، سیاستهای اتخاذشده در بخش مسکن ممکن است در نگاه نخست کارآمد و راهگشا به نظر برسد ولی نمونه اساسی این تضاد ایجادشده در بخش مسکن قابل مشاهده است. بخش مسکن مبنای این شکاف شد و بحران را نمایان کرد. با تضعیف بخشهای صنعتی و در اولویت قرار گرفتن واردات، بخش مسکن به اساس گردش اقتصادی ایالات متحده تبدیل شد، چرا که این بخش مصرفکننده بزرگ کالاهای دیگر است. در چنین شرایطی که بخش مسکن بار گردش اقتصادی ایالات متحده را به دوش میکشید، دولت برای افزایش قدرت خرید مردم در این بازار (بازاری که سالانه ۲۰درصد سود را درپی داشت) پرداخت اعتبارات و تسهیلات مقرراتزداییشده را در دستور کار خود قرارداد. این اتفاق در حالی بود که از طرفی دستمزدهای واقعی مردم کاهش پیدا کرده بود و دیگر خبری از دولت رفاه برای حمایت از خرید مسکن وجود نداشت. بنابراین، دریافتکنندگان وامهای مسکن از بازپرداخت وامها عاجز ماندند و مشکلات شروع شد. این اتفاق به قول مارکس «آغاز رقص مرگ» بود.
جهانیشدن بخش مالی و عرضه اوراق قرضه یکی از مواردی بود که از آن به عنوان نقطه قوت نظام سرمایهداری در برابر بحرانها نام برده میشد. چه اتفاقی افتاد که در چنین سیستمی شاهد بههمریختگی و بیانضباطی هستیم؟
در پی جهانیشدن بخش مالی تمام اوراق قرضه (وام مسکن که رهن ثانویه نامیده میشود) در سطح جهان به چینیها فروخته شده بود. در واقع کالایی که مصرف داخلی داشت و حمایت دولت از آن برداشته شده بود، مشتقات مالی آن در جهان فروخته شده بود. وقتی شکست در بخش مسکن آمریکا رخ داد به بخش مالی جهان تسری پیدا کرد. بنابراین، جامعه آمریکا با بحران اقتصادی خود ساخته، از دست رفتن رفاه اجتماعی به واسطه منحلشدن دولت رفاه و کاهش دستمزدهای واقعی مواجه است، این عوامل واکنشهایی را دربردارد که امروز به شکل جنبش والاستریت بروز پیدا کرده است.
چرا والاستریت؟
برای اینکه بخش مالی حدود ۴۰ سال راهبر مالی اقتصاد آمریکا بوده و این واکنشی که مردم به شرایط امروزی نشان میدهند از مرکز مالی یعنی همان والاستریت آغاز شده است. مردم آمریکا نشان میدهند نسبت به راهبری سرمایهداران در اقتصاد آمریکا اعتراض دارند. شعار «والاستریت را اشغال کنید» نیز گواهی است بر این مهم که مردم خواهان پایانیافتن سروری بخش مالی در اقتصاد آمریکا هستند. این جنبش ماهیتا اقتصادی است و خواهان اصلاح نظام سرمایهداری.
پس شما هم بر این باور هستید که در آمریکا انقلابی رخ نخواهد داد و این جنبش در نهایت به اصلاحات ختم خواهد شد؟
فعلا همین است و این خصلت جنبش انتقادی است. ببینید پس از هر بحران یک انتظام جدیدی در جوامع حاکم میشود. بحران فعلی از نظر بزرگی قابل مقایسه است با بحران ۱۹۳۰ که در آن زمان «کنز» نظام و نظم جدیدی را برای سرمایهداری تعریف کرد که حاصل این نظام جدید تولد دولت رفاه بود. امروز هم باراک اوباما به دنبال احیای دولت رفاه است ولی در طرف مقابل جمهوریخواهان (نمایندگان نظام مالی غیرمولد) مانع هستند و با تسلط بر کنگره مانع بزرگی بر سر راه اصلاح ساختار توسط اوباما هستند.
اما به نظر میرسد بعضی از کارشناسان سعی در القای مرگ سرمایهداری و آغاز دوران جدیدی در عرصه جهانی اقتصاد دارند؛ دورانی که نسخههای متعددی را هم برای آن میپیچند. نظر شما در این رابطه چیست؟
مارکس عنوان میکند که سرمایهداری نظام خودتنظیمگر نیست و بحران درون این نظام اجتنابناپذیر است. اما در عین حال بر این نکته نیز تاکید دارد که سرمایهداری نظام خودبرانداز هم نیست و به خودی خود سرنگون نمیشود. بنابراین، اگر این نظام همچون گذشته یک شیوه انتظام جدیدی برای خود ایجاد کند، این بحران را پشت سر خواهد گذاشت. اگر این اتفاق رخ ندهد، این جنبشها به سمت این میرود که یک نظم آنتاگونیستیک در تقابل بنیانکن با سرمایهداری ایجاد کند. پس میتوان گفت این اتفاقات دور از ذهن نبوده و میتواند رخ دهد. ولی تا به امروز نظام سرمایهداری توانسته است نظم نوینی را از یک بحران تا بحران بعدی ایجاد کند. در واقع اینکه سرمایهداری همواره توانسته است نظم نوینی را تعریف کند تا از این طریق چند دهه سرپا بماند، واقعیت تجربی موجود و انکارناپذیر است.
پس احتمال بیشتر این است که سرمایهداری بتواند نظم جدیدی را تعریف کرده و تا بحران بعدی که شاید طی چند دهه آینده رخ دهد، به حیات خود ادامه دهد. در مورد تحلیلهایی که صورت میگیرد، میتوان گفت سرمایهداری به واسطه اینکه یک جریان دموکراتیک دارد و دانشگاههای آن مستقل عمل میکنند، اندیشمندان آن در نهایت نظم نوین را تعریف خواهند کرد. از طرفی نباید فراموش کرد این تحلیلها درون نظامی صورت میگیرد که از نظر اقتصادی ۱۰ برابر از نظام سرمایهداری ناکارآمدتر است. اما در سطح جهانی در برابر نظام سرمایهداری شیوههای جدیدی از
به کارگیری قواعد بازار مطرح است که با در نظر گرفتن خصلت دموکراتیک سرمایهداری و تجارب عبور از بحران در چند سده گذشته این نظام باز هم از این مصاف سربلند بیرون خواهد آمد.
اما لیبرالهای وطنی حتی گاهی اوقات به این ایجاد نظم نوین هم معتقد نیست و با تعصبی خاص میگویند سرمایه، سرمایه است و پا برجا. برای این مدعا تحلیلهایی نیز ارایه میدهند و به این نظریه خود پافشاری هم میکنند.
لیبرالهای وطنی در واقع حرفهای ابطالناپذیر را در مورد سرمایهداری یاد گرفته و همواره آن را تکرار میکنند. ابطالناپذیر واژه «پوپر» است که در نقد مارکسیسم به کار میبرد و به این امر اصرار داشت که بگوید سیستم اقتصادی و سیاسی مبتنی بر مارکسیسم در چه شرایط معینی پیروز خواهد شد. لیبرالهای وطنی نیز همواره این نکته را مورد اشاره قرار میدهند که دولت دخالت نابجا و غلطی در اقتصاد داشت اما برای شفافسازی و سالمسازی اقتصاد راهکاری ندارند. این اقتصادی است که طی ۴۰ سال گذشته هر نوع آزادی ممکن را به سرمایهداران داده است و بحران فعلی هم از اینجا نشأت گرفته است. ۴۰ سال پیش و زمانی که دولت رفاه برچیده شد، لیبرالهای وطنی هورا میکشیدند که دولت رفاه برچیده شد و ابراز خرسندی میکردند از برچیده شدن این سیستم. امروز نیز درپی آغاز جنبش اعتراضی والاستریت، دولت را مقصر قلمداد میکنند. این دو سوی یک گفتمان رایج در جامعه ایرانی است که راه به جایی نخواهد برد. تحلیلگران و کارشناسان وطنی نباید فراموش کنند که به طور قطع نظام سرمایهداری تا زمانی که بتواند رشد اقتصادی را تضمین کند و نیازهای اقتصادی را پاسخگو باشد، خود به خود سرنگون نخواهد شد و از طرف دیگر باید توجه داشت این نظام خود تنظیمگر نیست و نیازمند نظم نوین است و جنبش والاستریت به عنوان یک جنبش انتقادی خواهان تعریف نظم نوین برای این نظام است.
|