یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اوپوزیسیون جمهوری اسلامی و اتحاد نیروها


• بخش اول پرسش های احمد مرادی از مریم سطوت، یونس شاملی، ت. آبای، ف. تابان، جلیل گ و وهاب انصاری پیرامون تعریف اپوزیسیون و لزوم اتحاد نیروهای سیاسی کشور و موانع ایجاد این اتحاد ها ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ آذر ۱٣۹۰ -  ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱


احمد مرادی: تعریف از نیروی اوپوزیسیون جمهوری اسلامی و مسئله اتحاد نیروهای اوپوزیسیون و علل عدم تحقق جبهه واحد ضد دیکتاتوری و مشکلات و راه حل های آن ، موضوعاتی هستند که آنانرا در قالب چند سئوال با برخی از فعالین سیاسی کشورمان در میان گذاردم. تنوع و تمایز برخی دیدگاههای موجود از سوی مصاحبه شوندگان و در عین حال وجود نقطه نظرات مشترکی میان آنان، هم مایه امیدواری است و هم اینکه تأمل جدی بر برخی نکات مطرح از سوی آنان را می طلبد. ضمن تشکرفراوان از این دوستان عزیز جهت شرکت در این بحث، بخش نخست پاسخهای آنان نسبت به سئوالات مطروحه در اینجا آورده میشود.


سئوال ١- سئوال اول من اینست که امروز چه تعریفی را میتوان از نیروی اوپوزیسیون جمهوری اسلامی (مذهبی و غیر مذهبی) ارائه داد و معیار شما در این تعریف و بشمار آوردن افراد و شخصیتها و جریانات سیاسی در طیف این اوپوزیسیون چیست؟

مریم سطوت - عضو اتحاد جمهوری خواهان ایران: معیار در تعریف نیروهای اپوزیسیون چه در ایران و چه در هر کشور دیگر نوع رابطه نیروها با قدرت و سیاست حاکم است و همه آنهاییکه با سیاست نیروهای حاکم مخالف و خواهان تغییر این سیاست ها هستند اپوزیسیون محسوب میشوند.
اپوزیسیون جمهوری اسلامی طیف وسیعی از نیروها را در بر می گیرد، از محمد خاتمی رئیس جمهوری پیشین و موسوی و کروبی در داخل کشور گرفته تا طرفداران حکومت شاهنشاهی در خارج از کشور. تمامی این نیروها خواهان تغییراتی در سیستم می باشند. برخی تغییرات بنیادی می طلبند و برخی خواهان اصلاحات در سیستم می باشند.

یونس شاملی - فعال ملی آذربایجانی: اپوزیسیون سیاسی نظام جمهوری اسلامی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول، شخصیتها و نیروهای سیاسی داخل جمهوری اسلامی که امروز خودشان را اصلاح طلب (خاتمی، کروبی و...) و مصلحت گرا (موسوی، رفسنجانی...) میخوانند و جنبش سبز و اعتراضات بعد از انتخابات خرداد ٨٨ را صرفا منتصب به خود میکنند.
دسته دوم، تمامی شخصیتها، احزاب و سازمانهای سیاسی که به تغییر نظام سیاسی در ایران و برکناری جمهوری اسلامی معتقدند و عملا نیروهای خارج از حاکمیت جمهوری اسلامی به حساب می آیند را تشکیل میدهند. به نظرم برای روشنترشدن شخصیتها و احزاب سیاسی اپوزیسیون خارج از نظام و به دلیل ویژگیهای خاصی که دارند، بایستی به دو دسته تقسیم کنیم :
دسته اول اپوزیسیون خارج از حاکمیت؛ شخصیتها و احزاب سیاسی مرکزگرا هستند که خود را شخصیتها و احزاب سیاسی سراسری هم میخوانند، اما در واقع نیروی سیاسی جامعه فارس ایران را تشکیل میدهند. در میان این دسته، شخصیتهای متعلق به ملیتهای غیرفارس کم نیستند، اما به دلیل تعلقیت فکری و جهتگیری سیاسی آنان این شخصیتها (آقای محمد رضا شالگونی و آقای حسن شریعتمداری و...) را بایستی در شمار فعالان سیاسی جامعه سیاسی فارس ایران به حساب آورد. یکی از مشخصه های اصلی این بخش از اپوزیسیون پناه گرفتن در زیر چتر نام کلی ایران است. به عبارت دیگر خودشان را فقط با مشخصه ایرانی بودن تعریف میکنند. مشخصه دیگر این بخش از اپوزیسیون فرار از طرح تعلقیت اتنیکی و زبانی (فارس) خود است. اما در فهم از ایران مورد نظر این بخش قائل بودن به جایگاه برتر و بی نظیر زبان فارسی در ایران بسیار برجسته است. تعلق و جهتگیری طبقاتی، شخصیتها و جریانات سیاسی این دسته را از همدیگر جدا میکند و عملا این نیرو را به سه بخش از جهت فکری و جهتگیری طبقاتی تقسیم میکند:
بخش اول؛ جریان موسوم به اصلاح طلبان (کروبی و خاتمی...) و مصلحت گرایان (موسوی و رفسنجانی...) است که عموما در سمت و سوی حفظ حاکمیت جمهوری اسلامی در عین روا داشتن اصلاحاتی در ساختار حقوقی و قانون اساسی آن است. جار و جنجالهای اصولگرایان علیه تیم احمدی نژاد را با تمامی تضادهایشان با رهبری جمهوری اسلامی، نمیتوان در جبهه اپوزیسیون جای داد. چه اینک عنان قوه مجریه جمهوری اسلامی همچنان در دست احمدی نژاد و تیم اوست.
بخش دوم؛ جریان راست افراطی (ناسیونالیسم افراطی فارس) چه از نظر فکری و چه از نظر طبقاتی است که سلطنت طلبان، جبهه ملی ایران، پان ایرانیستها و حتی جریاناتی مثل سومکا را در خود جای میدهد. رضا پهلوی را میتوان برجسته ترین شخصیت سیاسی این بخش به حساب آورد. کسی که بعضا تصور میرود به عنوان چلبی ایران ممکن است مورد استفاده قرار گیرد. اما تصور بسیار ضعیفی وجود دارد که رضا پهلوی شانس چلبی شدن را داشته باشد.
بخش سوم؛ نیروهای میانی جامعه سیاسی فارس ایران است که از شخصیتها و احزاب سیاسی میانه و چپ را از انواع سازمانهای جمهوریخواه، نهضت آزادی، مجاهدین خلق، سازمان فدایی اکثریت، راه کارگر، تشکل های تحت عنوان کمونیست کارگری و... در خود جای میدهد. احزاب میانی و متمایل به چپ در جنبش سیاسی خلق فارس در ایران البته از این اقبال نیز برخوردار است که در شرایط انقلابی و تغییر جمهوری اسلامی بخشی از نیروهای میانه اپوزیسیون داخل، از ملی- مذهبی ها تا اصلاح طلبان، را نیز در خود جای دهد.
دسته دوم اپوزیسیون خارج از حاکمیت؛ شخصیتها و احزاب سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس (ملیت ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و...) در ایران است. ویژگی این شخصیتها و یا سازمانهای سیاسی آن نه فرار از هویت اتنیکی و نه حتی هویت کشوریست. خلق ترک در ایران، خلق کرد در ایران، خلق بلوچ در ایران، خلق ترکمن در ایران، خلق عرب در ایران و... آن نگاهی است که این نیرو به آن دقت نظر دارد. دیگر مشخصه این بخش از اپوزیسیون تاکید به حقوق برابر در عرصه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (زبانی) است. این دسته از اپوزیسیون متعلق به جامعه غیرفارس ایران را نیز از بابت جهتگیری فکری و سمتگیری سیاسی آن میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
بخش اول؛ نیروهای سیاسی میانه و چپ با جهتگیری مبارزاتی ملی –دمکراتیک است. ستون فقرات این بخش یافتن راه حلی برای مسئله ملی در داخل ایران است. « کنگره ملیتهای فدرال ایران» نیز حاصل آن نوع تلاش در راستای حل مسئله ملیت ها در داخل کشور است.
بخش دوم؛ آن دسته از شخصیتهای راست و میانه است که در جهتگیری مبارزات ملی خود، امید به همگرایی در میان خلقهای ایران را از دست داده و به جدایی از ایران و برپایی یک کشور مستقل در سرزمینهای تاریخی خود باور دارند.
بخش سوم؛ این بخش هر چند کوچک، اما با تمایلات ناسیونالیستی افراطی در جنبشهای ملی متعلق به ملیتهای غیرفارس در ایران، هم نوا با ناسیونالیستهای افراطی فارس، عملا در تشدید تضادهای غیراصولی و تعارضات داخلی جنبشهای سیاسی در ایران نقش بازی میکنند. این بخش حتی زمین مناسبی برای نفوذ عوامل رژیم برای برهم زدن تعادل در ایجاد همبستگی میان جنبش های سیاسی کشور از سویی و برهم زدن هارمونی مبارزاتی تمامی خلق ها در ایران نقش بازی میکند.

ت. آتابای - فعال ملی ترکمن: قطعا هر نوع تعریفی از یک مقوله و یا مسئله، از نگرشی ناشی می شود که بدان باور است. در رابطه با ماهیت و یا آرایش اپوزوسیون سیاسی در ایران نیز، بدون شک تعریف های مختلفی خواهد بود. من با این شناخت و با این باور که مذهب هم در درون حاکمیت و هم در بین اپوزوسیون حضور گسترده و فعالی را دارد، معتقد هستم که در تحلیل و یا هر نوع بررسی از چگونگی اپوزوسیون در ایران، نقش و تاثیرات آنرا باید به طور جدی در نظر گرفت. از طرفی و بویژه بعد از تکوین مکاتب لیبرالیستی و غیر کلیسائی در غرب و رشد فزاینده دانش و تکنیک بشری و نقش آن در تکامل اجتماعی ( تدریجا بعد از رنسانس ) ایده های لائیک یا سکولار و یا غیر مذهبی نیز جای مستحکم خود را در بخش بزرگی از جهان پیدا کرده است.بنا بر این به نظر می آید که، ابتدا باید اپوزوسیون ایرانی را به مذهبی و یا سکولار تقسیم کرد و بعدا و بر اساس نزدیکی و یا دوری آنان به گرایشات دموکراتیکی، آنها را به سنترالیست و یا فدرالیست و یا سندیکالیست و غیره تقسیم کرد.   
اما از آنجایی که فاز تحولات دمکراتیک در سطح جهان به آنچنان مرحله ای رسیده است که « دموکراسی » را به یک محک ارزشی تبدیل نموده است و نتیجه آن نیز تشکیل جوامع پارلمانتاریستی و با شرکت فعالانه تمامی احزاب سیاسی ( چه مذهبی و چه غیر مذهبی ) در یک کشور است، به نظر من بایستی اپوزوسیون ایرانی را نیز بر این اساس تقسیم بندی نمود.
تجارب تحولات در مقطع بهمن ٥٧ در ایران و همانطور که شاهد می باشیم، در دیگر جوامع به خوبی نشان داده است که، اپوزوسیون بودن، دلیل بر برحق و یا مترقی بودن نیست. به عنوان مثال، همین جریان اسلامی به رهبری خمینی، اپوزوسیون شاه را تشکیل می داد. یا در افغانستان طالبان ها و در برخی کشورهای عربی، جریانات اخوان المسلمین و یا حماس و غیره. بهر حال اپوزوسیون چنانکه از نامش بر می آید، در فرهنگ و لغت معنایی غیر از مخالف سیاسی یک حکومت فرضی را ندارد. بار سیاسی آن را، نگرش ما تعیین می کند. اپوزوسیون در کشورهای غربی، به جریاناتی اتلاق می شود که خواهان بهبودی جامعه را دارند. ایده های غیر دمکراتیک در این جامعه، با مقرراتی کنترل می شود و اما به این مفهوم نیست که آنان خواهان تحولات ترقی خواهانه باشند.
راجع به جریانات و شخصیت های سیاسی در ایران که جملگی خواهان تغییر حکومت و ایجاد فضای دمکراتیک می باشند، به نظر من آنها را با در نظر گرفتن چند ملیتی و یا چند فرهنگی بودن ایران، البته با در نظر داشتن میزان گرایش آنان به این مسئله، می توان به دو طیف مختلف تقسیم بندی کرد.
الف: اپوزوسیونی که بدون عمده کردن واقعیت چند ملیتی بودن ایران، خواهان ایجاد ایرانی دمکراتیک است.
ب: شخصیت ها و جریانات مدنی و سیاسی مناطق ملی ( غیر فارس) که خواهان تشکیل یک حکومت فدرال – سکولار در ایران می باشند.

ف. تابان - مدیرمسئول سایت اخبار روز: اپوزیسیون مفهوم شناخته شده ای در سیاست است و قاعدتا نباید در مورد آن اختلافی وجود داشته باشد. اپوزیسیون یعنی مخالف، و اپوزیسیون جمهوری اسلامی به مخالفین جمهوری اسلامی گفته می شود، یعنی کسانی که دنبال یک نظام حکومتی دیگر در ایران هستند و برای آن تلاش می کنند.
با این تعریف مثلا مخالفین دولت احمدی نژاد، یا مخالفین این یا جناح حکومت را نمی توان اپوزیسیون جمهوری اسلامی محسوب کرد.

جلیل. گ - فعال ملی ترکمن: اپوزیسیون یا مخالفان سیاسی به مجموعه افراد و شخصیت های سیاسی ،گروهها و احزاب سیاسی مخالف دولت حاکم و سیاستهای آن اتلاق می گردد ، اگر این تعریف از اپوزیسیون را مبنا قرار دهیم، هر نیروئی که برای تغییر سیاست دولت حاکم تلاش و مبارزه کند،حالا فرقی نمیکند این تغییر به نفع کدام قشر ویا طبقه باشد، اپوزیسیون یا مخالفین دولت حاکم محسوب می گردند. موقعیت اپوزیسیون بسته به شرائط و ویژگی های هر کشوری متفاوت میباشد . مثلا در کشورهای دمکراتیک غربی، دارای حقوق خود در چارچوب قانون کشورشان هستند و دولت هم آنها را برسمیت میشناسد، متقابلا اپوزیسیون هم مشروعیت دولت را قبول دارد.اما در نظامهای اقتدار گرائی مانند ایران دولتها نه تنها برای مخالفین سیاسی خود حق و حقوقی قائل نبوده بلکه آنها را « دشمن » و عامل بیگانه میدانند و متقابلا مخالفین سیاسی هم دولت حاکم را فاقد مشروعیت میدانند. صف بندی در درون اپوزیسیون در کشورهای دمکراتیکی که از ثبات سیاسی کافی برخوردار هستند تغییرات نا محسوس میباشد ولی در کشورهائی مانند ایران که دارای ثبات سیاسی نیستند « جبهه اپوزیسیون » دائما در حال تغییر می باشد و با کوچکترین تلاطمات سیاسی بروزنه آن افزوده یا کم میشود!.بطور مثال حزبی مانند مشارکت اسلامی و کادر های آن که تا چندی قبل در جبهه حاکمیت قرار داشتند با بوجود آمدن بحرانهای سیاسی و اقتصادی به جبهه مخالفین رانده میشوند. ایران در شرائط کنونی نیاز به تغییرات، آنهم با سمت و سوی دمکراتیک دارد و طبیعتا در مقابل این تغییرات موانع زیادی وجود دارد. در شرائط فعلی اصلی تری مانع در برابر هر گونه تحول دمکراتیکی در جامعه « ولی فقیه » و ارگانهای انتصابی وی میباشد.
ولی فقیه اصلی تری پایه و ستون خیمه استبداد است که با از میان برداشتن این« ستون » ،خیمه بر سر مستبدین به راحتی فرو خواهد ریخت . در مرحله فعلی ،افراد ،گروه ها و احزاب و سازمانهای سیاسی که برای حذف خامنه ای و ارگانهای انتصابی وی مبارزه میکنند در صف اپوزیسیون قرار دارند.
در حال حاضر علاوه بر نیروهای سکولار (اعم از چپ ، ملی گرایان تا طرفداران مشروطه سلطنتی )، بخش عظیمی از کادرهای جمهوری اسلامی ، مخالف جدی خواهان حذف خامنه ای و ارگانهای منتصب به وی هستند و هر روز هم بر مخالفین ولی فقیه افزوده میشود، بخصوص بعد از طرح حذف نهاد ریاست جمهوری در آینده، بر ریزش طرفداران متزلزل وی افزوده شده است.

وهاب انصاری - عضو شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت): حقیقت این است که امروز نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی طیفهای گوناگون و خیلی گسترده ایی را در بر میگیرند. اگر تعریف اپوزیسیون را کمی گسترده به معنای تمامی نیروها و کسانی که از وضعیت کنونی جمهوری اسلامی و سیاسیتهایش ناراضی هستند را در نظر بگیریم، اپوزیسیون رژیم را حتی بخشهایی از نیروها و شخصیتهای درونی خود نظام جمهوری اسلامی که به سیاستها و عملکرد رژیم معترض هستند، را هم در بر میگیرد. میدانیم که بعد از انتخابات ریاست جمهوری ٢٢ خرداد سال ١٣٨٨ بخش بزرگی از نیروهایی که خودشان را جزو رژیم جمهوری اسلامی میدانستند و برای اصلاحات نظام در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی عمل میکردند، عملا با سرکوب مواجه شدند و به حاشیه و خارج از نظام جمهوری اسلامی رانده شدند. عملا بخش بزرگی از این نیروها نیز اکنون در طیف مخالفین و ناراضیان جمهوری اسلامی قرار دارند که هنوز هم بخشی از اینها در زندانهای جمهوری اسلامی قرار دارند. آنچه که امروز میتوان تشخیص داد و بر آن تاکید کرد، اینست که اپوزیسیون جمهوری اسلامی به معنای تمامی نیروهایی که به انحاء مختلف از سیاسیتهای آن مخالف هستند، طیف خیلی گسترده ایی را در بر میگیرد. این روند نارضایتی و گسترش طیفهای مختلف مخالفین رژیم جمهوری اسلامی رو به افزایش است.
از نظر من امروز تمامی نیروهایی که مخالف استبداد، علیه فشارها و سرکوبهای رژیم جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، اپوزیسیون و مخالف جمهوری اسلامی هستند. اما مشکل و اختلاف نظر در تعریف اپوزیسیون نیست و نباید هم باشد، بلکه موضوع این است که از میان مخالفین و نیروهای اپوزیسیون رژیم کدام یک از آنها همراه با مخالفت و مبارزه علیه استبداد جمهوری اسلامی، مبارزه برای استقرار دمکراسی و برقراری یک جمهوری تماما انتخابی با معیارهای شناخته شده دمکراتیک را سازماندهی میکنند. تجربه نشان داده است، صرف اپوزیسیون بودن کافی نیست، بلکه ضمن مخالفت و مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری نظام حاکم، باید با اتکا بر یک برنامه سیاسی کاملا دمکراتیک برای استقرار یک جمهوری کاملا دمکراتیک و انتخابی غیر متمرکز تلاش کرد.
تجربه تاریخی در کشورمان نیز نشان داده است، که صرف مخالفت و مبارزه با جمهوری اسلامی و سیاستهای آن که لازمه اپوزیسیون بودن است، کافی نیست. بلکه با ارایه یک برنامه دمکراتیک و جمهوریخواهانه و غیر متمرکز باید در جهت شکل دادن یک آلترناتیو دمکراتیک برای آینده ایران تدارک دید.


سئوال ٢- واقف هستید که امروز هیچ نیرویی در جامعه ما به تنهایی توان تبدیل شدن به یک قدرت آلترناتیو را در قبال جمهوری اسلامی ندارد. چرا بخش اعظم نیروهای اوپوزیسیون که حامل شعارها و اهداف کلی مشترکی هستند به ایجاد یک جبهه متحد و واحد اقدام نمی کنند؟ چه موانعی بر سر راه آنان قرار داشته و راه حل پیشنهادی شما چیست؟


مریم سطوت:
برای متحد شدن تنها مخالفت با نیروی حاکم کافی نیست. برای متحد شدن ضروریست که نیروها در چارچوبهای عمومی خط مشی خویش همسویی داشته باشند. طبیعی است که کسانی که خواهان سرنگونی رژیم به اتکا دخالت کشورهای خارجی هستند با کسانی که خواهان اصلاحات در همین سیستم موجودند نتوانند با یکدیگر متحد شوند.
در انتخابات ریاست جمهور نهم و متحد شدن مردم حول شعار رای من کو نشان داد که بخش عمده مردم خواهان مشارکت در حیات سیاسی هستند و این بمعنای آنست که خواست انتخابات آزاد میتواند بخش عمده نیروها را پوشش دهد. علاوه بر آن حقوق بشر نیز خواستی است که میتواند زمینه همکاری نیروها را فراهم نماید. عدم همکاری نیروها در عرصه های ممکن ناشی از عوامل تاریخی و روانی و عدم ارتباط با مبارزه واقعی اجتماعی است

یونس شاملی: دقیقا آنجا که نقطه قوت جنبش های سیاسی در ایران است، نقطه ضعف قابل ذکری نیز هست. همچنانکه میگویید و در سالهای اخیر بخصوص اعتراضات بعد از سال ٨٨ نشان داده، هیچ نیرویی در جامعه به تنهایی توان تغییر جمهوری اسلامی را ندارد.
قبل از هر چیز روشن کنیم که مقصود از « نیرو» و یا « نیروی سیاسی» یک حزب و یا فرد خاص نیست. چون اگر باز هم هژمونی حرکت سیاسی در تغییر حاکمیت جمهوری اسلامی با یک فرد و یا حتی یک حزب سیاسی باشد، باز هم روز از نو، روزی از نوست و در واقع چنین وضعیتی اگر پیش آید (که بسیار غیرمحتمل است) فریاد شوم بازتولید یک نظام استبدادی دیگر در ایران فردا خواهد بود.
مقصود من از آن « نیروی سیاسی » جنبشهای سیاسی موجود در کشور است. جنبش دمکراسی خواهی در مرکز که جنبشی است عمدتا متعلق به جامعه فارس ایران. البته این بدان معنا نیست که غیرفارس ها در این جنبش دخیل نبوده و یا نیستند. اما جهتگیری این جنبش در دمکراتیزه کرده دولت و یا تغییر آن در راستای یک دولت مدرن و دمکراتیک راهکاریست که جنبش سیاسی عمومی در جامعه فارس ایران دنبال میشود.
جنبش های سیاسی دیگر، جنبشهای ملی-دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس (خلق ترک، کرد، بلوچ، عرب، ترکمن و...) در ایران هستند.
در این میان جنبشهای دیگری نیز در صحنه سیاسی اجتماعی نقش بسیار موثری را بازی میکنند که جنبش زنان، جنبش کارگری و حتی جنبش دانشجویی را میتوان در این ردیف نام برد.
اعتراضات مردمی در بعد از انتخابات سال ٨٨ آخرین تلاش جامعه سیاسی فارس ایران برای بدست گرفتن هژمونی سیاسی در تغییر حاکمیت و یا تغییر نظام بود. در این حرکت اعتراضی سعی وافری به عمل آمد که تمامی مردم در کشور را پشت سر رهبرانی که خود را سبز میخواندند بسیج کنند. در این راستا حتی صدای آمریکا، تلویزیون بی بی سی نیز مایه گذاشته، اما نتیجه ای نداد. نه آذربایجان، نه کردستان و بلوچستان و نه الاهواز به این حرکت نپیوستند و فاصله خود را حفظ کردند.
سرکوبهای شدید رژیم علیه اعتراضات سال ٨٨ میخواست این فکر را بر ذهنیت مردم القاء کند که گویا توانایی اعتراضی مردم به صفر رسیده و اعتراضات تماما سرکوب شده است. اما حرکتهای اعتراضی و تظاهرات مردم در دو شهر تبریز و اورومیه یکسال بعد از اعتراضات عمومی در مرکز، نشان دیگر داشت و سناریوی دیگری را به صحنه سیاست آورد، و آن اینکه آذربایجان در دوره اعتراضات عمومی در تهران در سال ٨٨ توانایی بسیار خوبی برای اعتراض داشت، اما انگیزه کافی برای پیوستن به آن اعتراضات را نداشت. حتی بعد از سرکوبها با طرح اعتصاب عمومی در کردستان که مطالبه احزاب سیاسی کرد بود، اهالی کردستان یک روز را به عنوان اعتراض به اعدام های فعالین کرد بازار را تعطیل کردند. بنابراین تفرق نیروی های سیاسی و یا عمده ترین تفرق میان نیروهای سیاسی جامعه در دو زمینه شگل گرفته و در حال تعمیق است :
اول تفرق در عمل؛ و یا استقلال نیروی سیاسی متعلق به ملیتهای ایران، نیروی سیاسی جامعه فارس ایران که خود را در جنبش موسوم به سبز آزمود و در جلب و جذب دیگر خلقها برای پیوستن به آرمانهای جنبش سبز کاملا ناکام ماند. در عین حال نیروهای سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران نیز توانایی خود را به میدان گذاشتند و به تدریج روشن گردید که نیروی سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران تحت نام و عنوان خود و بصورت مستقل و برای مطالبات خویش در میدان سیاسی ایران حضور دارد.
اندکی دقت در چند و چون قوای سیاسی در مقابله با جمهوری اسلامی، میتوان به عینه شاهد تغییر آرایش قوای سیاسی در اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی بود. دیگر آن همگرایی عمومی که رهبران سیاسی از مرکز حرکت مردم را کنترل میکردند به سر آمده است. امروز زمان حضور مستقل نیروهای سیاسی در اشکال جنبش های سیاسی با ماهیت های متفاوت در صحنه سیاسی ایران فرا رسیده است.
دوم تفرق در تفکر؛ و یا در نوع نگاه به سیاست و تفاوت استراتژی و تاکتیک در میان شخصیتها و احزاب سیاسی موجود در میان جنبشهای سیاسی در ایران است. بدین معنی که اگر جامعه سیاسی فارس را درنظر بگیریم، همچنانکه در پرسش اول بدان اشاره کردم، این جنبش به دلیل جهتگیریهای فکری خود به خود به دسته بندیهای مختلف تقیسم شده و امکان عمل متحد را از آنان میگیرد. همین پروسه در میان جنبشهای ملی-دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران نیز به چشم میخورد.
بنابراین اگر تفرقی میان نیروهای سیاسی موجود در کل جامعه ایران وجود دارد، یک حسن مثبت و یک تاثیر منفی از آن عاید جامعه سیاسی میگردد. تاثیر منفی آن سرعت اتحاد و نزدیکی است و این فرصت دشمن را برای حرکتهای ایضایی اش بیشتر میکند. اما خطر بسیار بزرگ چنین اتحادهایی را در انقلاب ٥٧ دیدیم. همه با سرعت و به دلایل مذهبی گرد هم آمدند و سرنگونی رژیم پهلوی را سرعت بیشتری دادند. اما نتیجه آن بسیار شوم و نامبارک بود. چرا که به شکل گیری اسبتدادی به مراتب خشن تر، عقب مانده تر انجامید و جمهوری اسلامی بر اریکه قدرت در ایران صعود کرد.
اما تفرق میان نیروهای سیاسی ممکن است کندی کار سیاسی در کل را به دنبال داشته باشد، اما نتیجه حاصل از آن بسیار مثبت است و حداقل ترین تاثیر مثبت آن عدم شکل گیری یک استبداد سیاسی تازه در کشور است. تاثیری که خود به خود به تقسیم قدرت سیاسی در کشور منجر شده و اولین پایه های دمکراسی سیاسی که همانا تقسیم قدرت سیاسی به مناطق مختلف در کشور است پایه گذاری میگردد.
ویژگی دیگر چنین شرایطی پیچید گی راهی است که بایستی طی گردد. پیش از این رهبری پیشگام بود و همه مردم و عموما ناخودآگاه به دنبال این رهبر طی طریق میکردند و نهایت در گرداب اسارت جدیدی درمی آمدند. اما پیمودن راه در شرایط جدید و تفرق نیروهای سیاسی بسیار بغرنج تر از شرایط قبلی است و گذر از پیچ و خم های مختلف وملاحظات متعدد دیگری را می طلبد، اما نتیجه مثتبی از آن عاید جامعه میگردد.
اینکه پرسیده اید، چرا، بخش اعظم نیروهای اوپوزیسیون که حامل شعارها و اهداف کلی مشترکی هستند به ایجاد یک جبهه متحد و واحد اقدام نمی کنند؟ پاسخ اش در خود پرسش مستتر است، و آن اینکه شعارها و اهداف کلی مطرح و مشترک شرط کافی برای برپایی یک اتحاد نیست، وگرنه بایستی تاکنون کاری در این خصوص انجام میگرفت و اتحادی میان نیروهای سیاسی جامعه بر اساس آنچه که شعارها و اهداف مشترک خوانده میشود برپا میشد. در عین حال من فکر نمیکنم که بخش اعظم نیرویهای اپوزیسیون حامل شعارها و یا اهداف کلی مشترکی باشند. اگر جنبشهای سیاسی موجود در ایران را جنبشهای صرفا سرنگون طلب به حساب نیاوریم، آنوقت متوجه خواهیم شد که جنبشهای سیاسی نه در شعار و نه در اهداف با هم مشترک نیستند. تنها شعاری که امروز تقریبا تمامی نیروهای سیاسی خارج از نظام به آن تاکید میکنند برکناری جمهوری اسلامی از اریکه قدرت در ایران است. البته در کنار این شعار و به مثابه بدیل نوعی شبه دمکراسی در فکر نیز در حال تبلیغ است. اما این دمکراسی تا یک درک رئال از آن فاصله زیادی دارد. با یک نگاه گذرا در زمینه آلترناتیو و بدیل فکری جنبش های سیاسی موجود در کشور به شکلی جدی به دو شقه تقسیم میشوند:
شق اول؛ جنبش سیاسی دمکراسی جو و مرکزگرای فارس
شق دوم؛ جنبشهای ملی-دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس در ایران
این دو شق در خصوص بدیل سیاسی در تعارض با همدیگر قرار میگیرند. در جنبش سیاسی جامعه فارس ایران نیز سه جریان عمومی مدعی هژمونی سیاسی هستند که در پاسخ به پرسش اول به آن پرداخته ام.
ویژگیهای شق اول اینست که به یک « دولت تک ملیتی »، « فارس محور »، « متمرکز» و سیلان «دمکراسی از بالا » روبرو هستیم، اما ویژگی شق دوم در آنست که بدیل « دولت چند ملیتی»، «چند زبانه»، «غیرمتمرکز» و سیلان « دمکراسی از پایین» به میان میکشد. این دو بدیل ابدا در کنار هم قرار نمیگیرند و اساسا در تقابل با همدیگر هستند. یکی دولتی را میخواهد که در تهران برای هفتاد ملیون تعیین تکلیف کند و زبان این دولت فارسی باشد و دیگران به دنبال فدرالیسم زبانی و تقسیم قدرت به ایالتهای ایران هستند. در شق دوم هرایالتی دولت ایالتی خود را شکل میدهد و با اتحاد دولتهای ایالتی دولت فدرال ایران برپا میگردد. همچنان که می بینید هدف جنبشهای سیاسی در بیان بدیل خود نه تنها مشترک نیستند، حتی در تعارض باهم نیز قرار میگیرند.
در اینجا کدامین شعارها ویا اهداف به هم نزدیک است؟ در جدل این دو بدیل حتی شعار دمکراسی هم گاه برای فریب اذهان عموم و جلب و جذب افراد و اشخاص به این یا آن جریان فکریست. جالبتر اینکه حالا درجنبش مرکزگرا (که عموما جنبش خلق فارس ایران به شمار میرود) همه فعالین و تشکل های حزبی دمکرات و دمکراسی طلب شده اند. اما با نگاه به ادبیات سیاسی شفاهی و کتبی اغلب آنان اصول منشورجهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای آن در جای جای رفتار و گفتارشان مخدوش میگردد.
باری، آیا شعار های نفی استبداد دینی، مطالبه دمکراسی، آنهم فقط شبهی از آن، نفی مجازات اعدام، حقوق برابر جنسیتی، آزادی اندیشه و مذهب و... برای چیدن یک برنامه سیاسی و ارائه یک بدیل فکری کافیست؟ به نظرم کافی نیست... چون عملا این فاکتورها سالهاست که مورد بحث نیروی سیاسی در جامعه است. این فاکتورها حتی نتوانسته است نیروی سیاسی جامعه فارس (و مرکزگرای) ایران را حول خود گرد آورد، چه رسد به کل نیروهای سیاسی جامعه ایران که فوقا از آن سخن گفته ام.
به نظرم هنوز فضای فکری در جنبش سیاسی جامعه فارس (و مرکزگرای) چنان بهاری را از سرنگذارنده است که بتواند یک جنبش واقعا دمکراتیک در سطح سراسری را بعنوان بدیل سیاسی خود برگزیند. هنوز یخ های گفتمان برتری جویانه، مرکزگرا و حتی استعماری در ادبیات سیاسی و... آب نشده است. هنوز دیسکورس ضدنژادپرستی در میان این جنبش محلی از اعراب ندارد. این نیرو از جهان پیرامونی درسهای لازم دمکراتیک را نگرفته است. بخشی از این نیرو برای یافتن یک بدیل حکومتی در زمینه فدرالیسم، فدرالیسم آلمان را به مثابه نسخه برای ایران پیچیده بودند، این در حالیست که سوئیس (یک کشور چند ملیتی) مدل بسیار مناسبتری نسبت به آلمان (تک ملیتی) برای ایران است. تازه این پیشنهاد از سوی بخشی از چپ فارس مطرح شده بود، شما حدیث مفصل را میتوانید از راست فارس ایران بخوانید.
اما نمیخواهم امیدواری خودم را نسبت به جوانه های فکری دمکراتیکی که در جنبش سیاسی جامعه فارس ایران و بخش فکری این جنبش به چشم میخورد کتمان بدارم. تعداد کسانیکه که طلسم گفتمان سلطه طلبانه در این جنبش را درهم میشکنند روز به روز بیشتر و بیشتر میشود.

ت. آتابای: راجع به سئوال دوم که مطرح کردید، یعنی با توجه به اینکه هیچ نیروئی قادر به آن نیست که به تنهایی به یک قدرت سیاسی تعیین کننده تبدیل گردد و... پس چرا آنها برای ایجاد یک جبهه گسترده تلاش نمی نمایند، البته جواب این سئوال قابل توجه چندان آسان نیست.
به نظر من دو مانع اساسی مانع از ایجاد چنین جبهه ای می باشد. یکی از این موانع به پراکندگی و کثرت گرایشات سیاسی و بینشی در داخل نیروهای اپوزوسیونی مربوط می گردد. اگر دقت شود، مدل ها و طرح های مورد تبلیغ جریانات سیاسی از همدیگر متفاوت می باشد. به نظر من همه نیروهای اپوزوسیونی حاضر ابتدا می بایستی بر سر قبول یک فرمول کلی تر به توافق برسند. این توافق کلی، بدون شک طرح و یا مدل حکومتی نمی تواند باشد. چرا که مدل و یا نوع حکومت را مردم ایران رقم خواهند زد و نه گروههای سیاسی موجود. طبیعتا چه قبل از پیروزی و چه بعد از آن، همه مختار هستند تا طرح ها و مدل های مورد نظر خود را تبلیغ بنمایند ولی اینکه چی خواهد شد، بر اساس رفراندوم عمومی روشن خواهد شد. در اینجا یک سوال جدی پیش کشیده خواهد شد، یعنی ... آیا میزان حقوق ملیت های ایرانی چون کردها و ترک های آذری و عربها و ترکمنها و بلوچ ها و... را می توان بر اساس رای اکثریت قربانی کرد؟. طبیعتا نه. اما آیا عمده شدن این موضوع از همین امروز خود نمی تواند در بین نیروهایی که خواهان تغییر نظام کنونی هستند، شکاف ایجاد بنماید؟. به نظر من چه اپوزوسیون ایرانی خود قادر به تغییر نظام بشوند و یا قدرت های بزرگ دخالت نموده و تجارب کشورهایی مانند عراق و یا افغانستان تکرار گردد، تغییرات عجایب تری در این کشور ایجاد نخواهد گردید.
نیروهای اپوزیسیونی از هر دو طیف می توانند با توافق بر این مسئله که در ایران یکپارچه فردا، ملیت های غیر فارس از حقوق دمکراتیکی که منطبق بر موازین حقوق بشری و سازمان ملل است و... به توافق برسند. در آنصورت تشکیل جبهه گسترده ای از مجموعه نیروهای اپوزیسیونی فراهم خواهد شد.
یکی دیگر از موانع وحدت در صفوف اپوزیسیون به نظر من، به نقش نفوذی های حکومت موجود بر می گردد. در برخی از گزارشات که در جریان اوج فعالیت های موج سبزی ها منتشر گردید، آنها از طریق عامل های ناشناخته خود، به طرق مختلف به دور کردن نیروهای اپوزیسیونی از همدیگر مشغول می باشند. با توجه به گزارشاتی که از طریق سازمان های اطلاعاتی برخی از کشورهای قدرتمند غربی فاش گردید، جمهوری اسلامی در این زمینه بسیار با دقت عمل می نماید.

ف. تابان: وضعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی، پیچیدگی های خاص خود را دارد. این پیچیدگی ها خود ناشی از ویژگی ها و پیچیدگی های نظام اسلامی و نحوه شکل گیری آن و این واقعیت است که این رژیم محصول یک انقلاب است که در ابعاد تاریخی هنوز تازه است.
من نمی دانم معنای «بخش اعظم اپوزیسیون» که در این سئوال به آن اشاره رفته چیست و کدام بخش ها مورد نظر است. اما در برابر این بخش اعظم، باید یک بخش دیگر هم قاعدتا وجود داشته باشد که با بقیه اپوزیسیون دارای اهداف کلی و مشترک نیست. واقعیت متاسفانه در جامعه ما به همین صورت است. یعنی اپوزیسیون نظام اسلامی در کشور ما از یکدستی حتی در شعارها و هدف های کلی برخوردار نیست. یعنی ما یک اپوزیسیون سلطنت طلب (پهلوی طلب) داریم که می خواهد جامعه را به وضعیت قبل از انقلاب برگرداند و بساط حکومت پادشاهی را دوباره برقرار کند و یک اپوزیسیون جمهوری خواه )و نیمه جمهوری خواه( داریم که هم با استبداد پهلوی فاصله دارد و هم با استبداد اسلامی مخالفت می کند. در کنار این ها نیروهای اصلاح طلبی داریم که می خواهند نظام دینی را با اصلاحاتی حفظ کنند.
این جهت گیری های مختلف، نخستین عاملی است که «اتحاد» را در میآن نیروهای اپوزیسیون در مفهوم وسیع آن ناممکن می کند. این شکاف، یکی از شکاف های ناشی از انقلاب بهمن ماه ٥٧ است. این انقلاب نه تنها به تاریخ نپیوسته، بلکه همین امروز در جامعه سیاسی ایران حضور نیرومندی دارد و بسیاری از شکاف های موجود هنوز ناشی از آن هستند. نیروها و طبقات موثر در این انقلاب باز هم در عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه ما حضور دارند و نقش خود را بازی می کنند.
برخی دیگر از شکاف های التیام نیافته ای که در جامعه ی ما وجود دارد، عبارتند از:
- شکاف های باقی مانده از صف بندی های سال های نخست انقلاب که هنوز خود را در مناسبات بین نیروهای سیاسی نشان می دهند.
- شکاف بین نیروهای اصلاح طلبی که در سی سال گذشته به درجات از حکومت فاصله گرفته اند با نیروهایی که از ابتدا مخالف جمهوری اسلامی بوده اند.
اختلاف بین مجاهدین خلق با سایر نیروهای سیاسی در دو جبهه حکومتی و غیرحکومتی.
و بالاخره شکاف بین نسلی که نتیجه سی سال سرکوب و رشد ناقص سیاست در کشور ماست.
این شکاف ها مشکلات بسیاری را در نزدیکی نیروهای اپوزیسیون به یکدیگر ایجاد می کنند.
عدم موفقیت نیروهای اپوزیسیون در نزدیکی به یکدیگر تا حدودی ناشی از ملاحظات سیاسی است و تا حدودی ناشی از عوامل تاریخی و روانی. حضور نیروهایی که در دوره های زمانی در دو جبهه سرکوبگر و سرکوب شده قرار داشته اند، به آسانی ممکن نیست. اختلافات در چنین وضعیت هایی را بیشتر از آن که بتوان با برنامه ها و خط مشی های سیاسی توضیح داد، باید با عوامل تاریخی، و روانی توضیح داد. این ها عواملی است که در بسیاری موارد نیروهایی را که از نظر سیاسی اختلاف چندانی با هم ندارند، از متحد شدن با یکدیگر باز می دارد. من البته این وضعیت را تایید نمی کنم، اما می خواهم بگویم عدم نزدیکی و اتحاد نیروهای سیاسی در ایران دلایلی فراتر از دلایل سیاسی دارد.

جلیل. گ: این یک واقعیت انکار نا پذیر است که ، هیچ نیروی سیاسی به تنهائی قادر نیست که تمامی نحله های فکری، اقشار و طبقات گوناگون اجتماعی را زیر چتر خود در آورده و آنها را رهبری نماید. این اتفاق یکبار تحت رهبری روحانیت در سال ٥٧ بوقوع پیوست و نتیجه آنرا همگان دیدیم.از آنجهت علاوه بر نیروهای سکولار طرفدار   جدائی دین از دولت ، شخصیت های سر شناس مذهبی ، موسوی و کروبی بار ها در بیانیه ها و یا موضع گیری هایشان اعلام کرده اند که « جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران که در جنبش سبز متبلور یافته متعلق به دیدگاه خاصی نبوده ،بلکه از افراد وتشکلها با دیدگاه های گوناگونی تشکیل گردیده است». این نوع نگرش در واقع زمینه ساز همکاری ها و اتحاد ها ی جریانات سیاسی با دید گاه های گوناگون میباشد. حضور این نوع تفکر و نگرش قبلا در بین اپوزیسیون بسیار کمرنگ بود.
اما اینکه چرا به ایجاد یک جبهه واحد از طرف اپوزیسیون اقدام نمیشود ،باید گفت ، دهه هاست که توسط نیروهای سیاسی ترقیخواه ،شخصیت های سیاسی ایران شعار اتحاد و همبستگی داده میشود و مقالات زیادی در مورد اتحاد و وحدت توسط آنها نگاشته شده و یا نشست های زیادی برگزار گردیده است . صد البته به درست بودن و ضرورت شعار اتحاد و همکاری نمیتوان شک نمود. بدون متحد شدن نیروهای سیاسی دمکراسی خواه و تبدیل شدن آنها به نیروئی قوی نمیتوان بر « استبداد» غلبه نمود اما علیرغم تاکید ها بر« همکاری و اتحاد» متاسفانه نه تنها اپوزیسیون جمهوری اسلامی در این مسیر موفقیت آمیز حرکت نکرد بلکه در برخی موارد به سمت افتراق و انشعاب پیش رفت.در حزب دمکرات کردستان ایران ، کومله ،اتحاد جمهوری خواهان بجای فشرده شدن صفوف شان انشعاب بوجود آمد.
لازم است قبل از وارد شدن به بحث« تشکیل جبهه» ،به علل پراکندگی ها ئی که تا بحال بر اپوزیسیون حاکم بوده پرداخت.البته پرداختن به این موضوع ساده نیست و نیاز به بحث ها و تبادل نظرهای جمعی دارد . من مختصرا بسته به توان خود اشاره میکنم : - حاکم بودن تفکر ایدئولوژیک و بقایای تفکر ایدئولوژیکی در درون تشکلهای سیاسی اعم از مذهبی ویا غیر مذهبی،یکی از موانع تفاهم با یکدیگر است.هر کدام اندیشه و نظرات خود را وحی مطلق میدانند و حاضر نیستند یک سانتیمتر از مواضع خود عقب نشینی کنند و تنها با کسانی حاضر هستند متحد شوند که نظرات و اندیشه های آنها را تائید کنند!!
انحصار طلبی ، خود محور بینی و هژمونی طلبی از دردهایست که همیشه گریبانگیر نیروهای سیاسی ما بوده و هنوز هم با جان سختی به حیات خود ادامه میدهد.متاسفانه این گروهها قبل از هر چیز به منافع گروهی خود می اندیشند ، با این روحیه نمیتوان به « اتحاد » و همبستگی دست یافت و زیر چتر واحدی گرد آمد.متاسفانه بخش زیادی از این « درد » ها به فرهنگ سیاسی تبدیل گشته و از بین رفتن آن کار ساده ای نیست و احتیاج به زمان دارد.با تمامی این تفاسیر سئوال این استکه چگونه میتوان از این بن بست خارج گردید و توافقهای نسبی را سازماندهی نمود؟ به باور من در خارج از کشور تمامی گروههای سیاسی ،شخصیت های سیاسی در پشتیبانی از جنبش سبز بطور یکپارچه عمل کنند و تلاش کنند که این جنبش مظهر اراده تمامی جریانات سیاسی فارغ از تفاوت در نگرش و دیدگاهها باشد.

وهاب انصاری: همانطور که شما گفتید، هیچ نیرویی در کشورمان به تنهائی قادر به ارایه آلترناتیو در قبال جمهوری اسلامی نیست. همین وضعیت نشان میدهد که اپوزیسیون جمهوری اسلامی طیفهای گوناگون و وسیعی با برنامه های مختلفی را تشکیل میدهند، که در عین اشتراکاتی دارای اختلافاتی نیز هستند. البته اینکه هیچ نیرویی به تنهایی نمیتواند تبدیل به آلترناتیو رژیم تبدیل شود، الزما منفی نیست. این وضعیت بخشا نشان از پلورالیزه شدن جامعه ما حکایت دارد و از این طریق ضرورت هماهنگی و همکاری نیروهای جمهوریخواه و دمکرات را برای ارایه یک آلترناتیو دمکراتیک الزامی میکند.
بخشی از این اختلافات بر میگردد به اختلاف داشتن در برنامه و اهدافی که برای فردای جمهوری اسلامی دارند. میتوان نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی را بطور کلی بر سه بخش تقسیم کرد. نیروهایی که همچنان خواهان بازگشت نظام پادشاهی بجای جمهوری اسلامی هستند، نیروهایی که هر چند هم با نظام جمهوری اسلامی و هم با نظام پادشاهی مخالف هستند، اما آلترناتیوی که بجای جمهوری اسلامی ارایه میدهند یک آلترناتیو دمکراتیک نیست، آنها قدرت را فقط برای خودشان میخواهند. این را هم در برنامه و هم در سیاست و هم در عمل ارایه میدهند و عمل میکنند.
از نظر من تشکیل جبهه متحد و واحد با این دو نیروغیر ممکن است. شاید در این و یا آن عرصه سیاست جاری با این نیروها که مخالف جمهوری اسلامی هستند، همسو شد. در عمل برای تحقق یک سری شعارها و یا زیر فشار گذاشتن جمهوری اسلامی نیروهای اجتماعی کلیه اپوزیسیون همسو عمل بکنند. اما صحبت کردن از تشکیل جبهه متحد و واحد، بدون در نظر گرفتن آلترناتیوهای ارایه شده از طرف نیروها غیر واقعی است.
طیف دیگری که از نظر من در جامعه ما نیروی قابل توجه و اکثریت را تشکیل میدهند، نیروهایی هستند که اعتقاد به یک آلترناتیو دمکراتیک در شکل جمهوری تماما انتخابی و غیر متمرکز دارند. یک نگاهی به اعتراضات گسترده سالهای اخیر در کشورمان نشان میدهد که نیروی خواهان استقرار دمکراسی طیف وسیعی را در جامعه ما تشکیل میدهند. اما متاسفانه این نیرو هنوز متشکل نشده است.
از نظر من تلاش و کوشش برای نزدیکی و همکاری و در نهایت تشکیل یک شکلی از جبهه برای تداوم همکاری و ارایه یک آلترناتیو دمکراتیک ضرورت دارد. امروز گفتمان دمکراتیک در بین این نیروها به شکل وسیعی در جریان هست. در هیچ دوره ای از تاریخ سیاسی کشورمان این حد از گفتمان و تعامل و تسامع در بین نیروهای جمهوریخواه و دمکراتیک وجود نداشته است. در سالهای اخیر تلاشهای گسترده و سترگی برای تبدیل این گفتمان به همکاریها و تشکیل نهادهایی صورت گرفته است.
اولا رابطه و گفتمان بین فعالین و نیروهای اپوزیسیون داخل و خارج از کشور در شکل وسیع و متنوعی گسترش یافته است. حتی میتوان گفت که دیوار بین داخل و خارج از کشور فرو ریخته است. این تحول توانسته است، بر بی اعتمادی بین اپوزیسیون داخل و خارج از کشور و بر فشارهای جمهوری اسلامی برای جدائی نیروهای داخل و خارج غلبه کند.
دوما تلاش برای متشکل شدن هم در میان منفردین و شخصیتهای سیاسی جمهوریخواه و دمکرات و هم در میان احزاب و سازمانها در شکل بی سابقه ای گسترش پیدا کرده است. میتوان تلاشهای منفردین و شخصیتهای سیاسی طیفهای مختلف جمهوریخواه و دمکرات در شکل تشکیل اتحاد جمهوریخواهان و لائیک و دمکرات جمهوریخواه را نام برد. در میان احزاب و سازمانها میتوان به همکاری تداوم دار و گسترده ٥ سازمان و ٩ سازمان چپ و جمهوریخواه و دمکراتیک در سالهای اخیر اشاره کرد. باید این تلاشها ادامه داشته باشند. هنوز ما مشکلات زیادی داریم. تلاش و کوشش برای تداوم این همکاریها و امتداد دادن این همکاریها برای متشکل کردن و گرد آمدن کلیه نیروهای جمهوریخواه و دمکرات داخل و خارج از کشور در یک ظرف معین و قابل قبول برای همه باید ادامه داشته باشد. مشکلات هست اما روندهای مثبتی نیز برای غلبه بر این مشکلات وجود دارد.

ادامه دارد


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست