کاریکاتور سازی از مفاهیم سیاسی مدرن
حبیب تبریزیان
•
پدر لیبرالیسم، جان استوارت میل جمله معروفی دارد که کمتر کسی میتواند خود را سیاسی بداند و آن را نشنیده باشد و آنهم این است: عقیده ات را نمی پسندم ولی حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آنرا ابراز کنی. حال آنکه پدر حزب لیبرال دموکرات اسلامی ما آقای حجت الاسلام و المسلمین رفسنجانی آنچه در توان داشت به کار برد تا مخالفین سیاسی خود را چه در دانشگاه اوین و چه در برون مرز از جمله رستوران میکونوس سر به نیست کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ تير ۱٣٨۵ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۰۶
«حسین مرعشی در گفتوگو با فارس:
کارگزاران حزبی لیبرالدمکرات مذهبی است اما هاشمی این را هم قبول ندارد
خبرگزاری فارس: حسین مرعشی، عضو مرکزیت حزب کارگزاران و سخنگوی این حزب در گفتوگویی مفصل با فارس بخشی از نگرش خود به انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته را تشریح کرد. او در عین حال نتوانست خود را از یک اتهام برهاند و گفت: «فکر میکنم خندههای آن شب من کار دستم داد.»
حسین مرعشی عضو برجسته و سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی متولد سال ۱٣٣۷ رفسنجان و فرزند سید محمد تقی مرعشی از مذهبیون ملاک و مورد اعتماد مردم آن خطه است. مرعشی دوران دانشجویی خود را در دانشگاه کرمان گذراند و با بسیاری از سیاسیون امروز از جمله محمدرضا باهنر در فضای دانشگاهی آن روزها فعالیت سیاسی میکرد.
وی که فارغالتحصیل رشته اقتصاد است با پیروزی انقلاب و به دلیل وابستگی سببی با اکبر هاشمی رفسنجانی وارد چرخه مدیریت سیاسی کشور شد و در کارنامه خود معاونت سیاسی استانداری کرمان، استانداری این استان برای مدت بیش از ۱۰سال، دو دوره نمایندگی مردم کرمان در دورههای پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی، رئیس دفتر رئیس جمهوری دوران هاشمی رفسنجانی و معاونت ریاست جمهوری و اولین رئیس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی دوران سید محمدخاتمی را در کارنامه خود دارد.
با اولین تماس تلفنی قرار مصاحبه را در دفتر کارش در «سازمان منطقه آزاد سیرجان» در خیابان ستارخان میگذاریم. شلوغی خیابانهای عصر تهران باعث میشود تا با ۱۰ دقیقه تاخیر سر قرار حاضر شویم و علیرغم اینکه تاکید میکند "تنها نیم ساعت فرصت داریم"، ولی گفتگوی ما بیش از یک ساعت طول میکشد.
مطالعه دقیق گفتوگوی فارس با حسین مرعشی (و البته مصاحبه با عطریانفر) عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران درباره ابعاد متفاوت انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ما را با دیدگاههای این طبقه از کنشگران سیاسی تکنوکرات آشنا میسازد.
مصاحبه رود در رو با مرعشی البته باعث شفاف شدن برخی دیدگاهها هم شد؛ بخصوص که او با تاکید بر اینکه «ما حزبی لیبرال دمکرات با گرایش مذهبی و اسلامی هستیم» یادآور شد که «البته آقای هاشمی رفسنجانی در این حد هم موافق این ایده نیست.» در ادامه مرعشی همچنین به تفصیل از «فصلی بودن فعالیت حزب کارگزاران» دفاع کرد.
این گفتوگو را با هم میخوانیم: ....»
نخستین بار نیست که جریانی اسلامگرا میکوشد، در عرصه سیاسی برای موجودیت و چونی تاریخی خود با عاریه گیری مفاهیم سیاسی مدرن پرده ساتری برای پنهان سازی پیکر پیش اندر پیش مدرن خود بسازد. آقای مرعشی در حقیقت بجای لیبرال و دمکرات شدن سعی دارد به انسیکلوپدیای سیاسی دستبرد زند و با استفاده از زیورهای مفهومی مدرن، عجوزه ای هزار چند صد ساله را به هیئت نو عروسی تر و تازه درآورد. این تلاش مفهموم رُباینه، در لایه پنهان خود به معنای اعتراف به این است که تعمیم و کار بست اصطلاحات فقهی در حوزه سیاسی چنان کار آئی خود را از دست داده اند که دیگر حتی برای مصرف اقشار مذهبی مخاطب این جریانها نیز مثمر ثمر نیست. تلاش برای عاریه گیری این اصطلاحات معنای دیگری نیز دارد و آنهم اینست که این گونه جرایانات توان برکنده شدن از اندیشه و گفتمان دینی را برای فراروئی و دست یابی به اندیشه مدرن انسانی امروز را ندارند و قانون توارث تاریخی و ارثیت ژنیتیکی تا حدود بسیاری سرنوشت این گونه جریانات را از پیش رقم زده و برای آنان مرز گذاری کرده است. این محدویت تاریخی و سیاسی توجیه سیاسی ـ تاریخی خود را دارد که از ظرفیت این نوشتار خارج است. البته تا هنگامی که فضای مسدود سیاسی کنونی حاکم است این آقایان هم میتوانند در این میدان سیاسی بی حریف، هر چه میخواهند خود را بنامند و این تنها آقای مرعشی نیست که ترمهای تعریف شده سیاسی را بنا به سلیقه خود مصادره به مطلوب میکند. قبل از وی آقای خاتمی در جایگاه رئیس جمهور کشور و به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری، که به روی کار آمدن باند کنونی منجر شد فرمود: ـ الحمدالله حالا دیگر آزادی انتخابات بدلیل شرکت همه جریانها و گرایشهای سیاسی تأمین است. حزب آقای کروبی در چپ و کارگزاران راست میانه و مشارکت و... (متأ سفانه بیان و جمله دقیق ایشان را به خاطر ندارم). ایشان با وجدانی آسوده اتیکت های احزاب سیاسی مدرن امروز را بر سینه این کاریکاتورهای سیاسی شبه حزبی نشاندند. ایشان کمترین اعتنائی به این ننمودند که کار پایه و راه کارهای فقیرنوازانه و پرورش فرهنگ صله رحمی و صدقه گرائی را نمیتوان با اتیکت چپی مزین کرد. چپی که نمایندگان راستین آن توسط همین رژیم هزاران هزار به فرمان و با شرکت مستقیم و غیرمستقیم همین چپ شده های اسلامی ذبح اسلامی شدند. و بنیاد اندیشه آن چپ نه در فرهنگ دینی و فرهنگ آشورائی، بلکه در جنبش طبقاتی و مبارزات مطالباتی زحمتکشان ـ و نه مستضعفان به شمول مستضعفان بازار و... ـ نطفه بسته بود و نام ـ ریشه و تبارشناسی سیاسی و تاریخی آن به جنبش کارگری و چپ جهانی میرسید که اعتراضات پارچه بافان لیون و منچستر و معدنچیان انگلیس و کمون پاریس و... آغازگر آن بوده اند و نه کشیش ها وکاردینالها و صدقه خواران دینگرا. و در انقلاب کبیر فرانسه ژاکوبونیسم انقلابی آنرا نمایندگی میکرد که در سمت چپ مجلس کنوانسیون مینشستند و درست به دلیل این ژنتیسم تاریخی آن چپی بود و کماکان از ظرفیت نوشوندگی مستمر و متناوب برخورداراست. در نقطه مقابل این ژاکوبونیسم سرخ، جریان راست گرای ژیروندون قرار داشت که نمایندگانش در سمت راست مجلس مینشستند که اندیشه لیبرال خود را در مبارزه با سلطه دین و دستگاه دینی و نه از آن، گرفته بودند. لیبرالیسمی که از لام آغازین تا لام پایانی خود در تضاد و تناقض ذاتی و بنیادین با هر گونه آئین دینی و نظم سالوس پرور آن قرار داشت. پدر لیبرالیسم، جان استوارت میل جمله معروفی دارد که کمتر کسی میتواند خود را سیاسی بداند و آن را نشنیده باشد و آنهم این است: عقیده ات را نمی پسندم ولی حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آنرا ابراز کنی. حال آنکه پدر حزب لیبرال دموکرات اسلامی ما آقای حجت الاسلام و المسلمین رفسنجانی آنچه در توان داشت به کار برد تا مخالفین سیاسی خود را چه در دانشگاه اوین و چه در برون مرز از جمله رستوران میکونوس سر به نیست کند. اندیشه لیبرال درهمه عرصه ها، خود را تابو و بت شکن میداند حال آنکه لیبرال دموکرات اسلامی ما حتی جرأت تراشیدن کامل ریش خود و پوشیدن پیراهن آستین کوته و یا کراوات را هم ندارد. جان استوارت میل، اندیشه پرداز جنبش آزادی زنان از جمله آزادی جنسی آنان بود حال آنکه تعداد افراد چند زنه در بین لیبرال دموکراتهای اسلامی ما کم نیست. لیبرال دموکراتیسم حزب کارگزاران مرا به یاد خاطره ای میاندازد که مرحوم مظفر بقائی در کتاب اسناد مذاکرات مجلس چهاردهم نقل میکند. بقائی میگوید: ـ پدر من والی کرمان بود و دوستی داشت که والی تبریز. روزی در تهران همدیگر را میبینند و پدرم از او میپرسد فلانی شنیده ام که در طرفهای شما بلشویکها آمده اند. این بلشویکهای طرف شما چه میگویند. چون در کرمان ما هم اینها پیدا شده اند.
والی تبریز جواب میدهد: ـ هیچی، اینها که در تبریز آمده اند، میگویند هرچه همه دارند مال همه و هرچه هم ما داریم مال همه.
پدرم میگوید: ـ ولی بلشویک های کرمان جوری دیگر میگویند. آنها میگویند هرچه ما داریم مال خودمان و هرچه هم بقیه هم دارند مال ما!!
لیبرال دمکراسی حزب کارگزاران از طراز بلشویسم کرمانیها است. آنچنان که آن مرحوم نقل کرده بوده است. حزب کارگزاران به دلایلی که بعداً خواهم گفت نه تنها قادر به کاربست عملی این اندیشه و گفتمان نیست بلکه حتی تردید است که بتواند عاریه ای هم آنرا طولانی مدت استفاده کند. زیرا بنیاد گفتمان دینی حاکم با طرد و تکفیر این گفتمان و آنهم از طرف رهبر راحل آن خود را آغازیده است.
و اما در توضیح اینکه چرا چپ خواندگی آن یک حزب و لیبرال دمکراتیسم این یک نمیتوانند نهادینه و درونزا شوند باید قدری به عقب و عصر آن خدا بیامرز برگردیم. طی دهه چهل و پنجاه با اذن ملوکانه احزاب ملیون، مردم و ایران نوین تإسیس یافتند که قرار بود جای احزاب ضد دربار را بگیرند. مبارزات انتخاباتی آنان از مبارزات انتخاباتی احزاب اسلامی امروز کمتر جدی نبود. اما احزاب این دو عصر تاریخی از بیماری مشابهی رنج میبردند. بیماری که کلاً نافی عنوان حزبیت آنان بود. این بیماری فقدان مشروعیت بود. پارادوکس قضیه در این جاست که، امروزه میتوان به جرات گفت که برنامه آن سه حزب شه ساخته، از برنامه سیاسی سازمانها و احزاب اپوزیسیون رژیم شاه فرسنگها به جهان مدرن امروزی نزدیکتر بود. حتی در مقایسه با برنامه احزاب نیمه علنی و میانه رو. ولی با این وجود، آن احزاب تاب ایستادگی نیافتند ولی احزابی که ـ با اتکاء به تجربه های بعدی ـ فاقد برنامه سیاسی واقع بینانه هم بودند و بعضاً سکتاریست و ماجراجو هم بودند، پایدار ماندند و امروز هم پیکر نیمه جان و لینچ شده اشان، رژیم جمهوری اسلامی را میترساند. و دلیل آنهم فقدان آزادی قانونی آنهاست. آما چرا چنین شد و راز این پارادوکس چیست؟ واقعیت این بود و هست که این احزاب حکومتی و نیمه حکومتی، صرفنظر از اینکه چه برنامه ای داشتند و دارند، مشروعیت خود را نه از پائین و مردم و جنبش سیاسی و مطالباتی توده ای بلکه از بالا از قدرت حاکمی میگرفتند و میگیرند که خود فاقد مشروعیت بوده و یا از مشروعیت افتاده است. این قدرت نامشروع، تنها میتواند بی اعتباری خود را بین این قبیل موسسات سیاسی توزیع کند و نه بیش. نتیجه مستقیم این رانت خوارگی سیاسی چیزی جز بی اعتباری نیست و اینرا نمیتوان به سادگی به حساب انفعال سیاسی مردم نوشت. اگر احزاب مجاز عصر پهلوی، میبایستی در خط کشی هائی که دربار وساواک تنظیم کرده بودند حرکت کنند و اگر آنان موجودیت سیاسی خود را از قدرت دربار میگرفتند، احزاب اسلامی موجود، منشاء قدرت و مشروعیت خود را از دین و دستگاه دینی میگیرند که با فریب، تقلب و کشتار دگر اندیشان قدرت را غصبی مصادره کرده است. و بدون اقتدار این دستگاه دینی و یا در یک رقابت آزاد، بهترین این احزاب هم حتی یکروز دوام نخواهد آورد، همچنانکه اتوموبیل پراید ایران خودرو، بدون حمایت سنگین مالیاتی و گمرکی، بیست و چهار ساعت هم در برابر، نه اتوموبیل های ژاپنی و کره ائ، حتا ترکیه ای تاب رقابت نخواهد داشت.
اگر احزاب، به قول آنروزیها، شه ساخته اقلاً کپیه برداری از احزاب مدرن دنیای امروز بودند، که خارج از قلمرو آزادی سیاسی، مشکلی با مدرنیته و جهان مدرن نداشتند، احزاب شیخ ساخته از این امتیاز آنها هم بر خوردار نبوده و در زهدان تنگ دینی خود همچنان زمینگیر و طلسم شده هستند و خارج شدن از این زهدان به معنای حکم مرگ آنان است. سربه نیست شدن بی افتخار این احزاب در فراموش خانه تاریخ از آنروی نبود و نخواهد بود که این احزاب چیزی برای گفتن نداشتند و یا ندارند، بلکه به این دلیل بود، هست و خواهد بود که بند ناف آنان به ساختارهای قدرتی متصل بوده و هست که اعتماد مردم را از دست داده بوده و داده اند. که البته اینرا باید اضافه کنم که علل زوال مشروعیت این دو رژیم ابداً شبیه به هم نبود. زوال مشروعیت رژیم شاه تا حدودی ناشی از حقانیت تاریخی آن بود، حقانیتی که از تیررس درک مدعیانش، در آن بحبوحه چیرگی گفتمان انقلابی و ضد امپریالیستی، خارج بود. و دستگاه دینی هم آنرا بر نمی تابید. حال آنکه زوال مشروعیت رژیم اسلامی ناشی از برملا شدن یک فریب و کلاه برداری کلان و پر هزینه تاریخی است. شباهت نسبی و صوری اقتدارگرائی این دو رژیم در این است که: آن یک از ابزار اقتدار و سرکوب برای پیش راندن جامعهی میخواست استفاده کند و این یک: برای باز گرداندن آن به عقب، با خشونت و قصاوتی صدها چندان. آن یک در صدد سزارین زودرس پیشرفت و تمدن و آنهم از نوع بزرگش بود و این یک به دنبال عقیم سازی و نطفه کشی پیشرفت و تجدد.
واقعیت تلخ قضیه در این است که در رژیم های استبدادی و بویژه دراین استبداد دینی که ما گرفتار آنیم، تصور توسعه سیاسی و پیدایش و تحکیم سیستم تحزبی جز اتوپی چیز دیگری نیست و لذا تا این رژیم هست، جامعه و میهن ما روی ثبات، امنیت و آرامش را هم نخواهد دید. تجربه نشان داده است که این رژیمها دیر یا زود میروند و با رفتن خود احزاب سیاسی خود ساخته خویش را هم با خود به گور میبرند. و تنها با کفن و دفن استبداد است که میتوانیم فرصت ایجاد یک ساختار سیاسی مبتنی بر سیستم مدرن تحزبی، که لازمه سامان دهی دموکراتیک سیاسی است، را بیابیم.
توصیه من به آقای مرعشی این است که بجای لیبرال دموکرات خواندن حزب خود، تابلوئی منبعث از فرهنگ اسلامی بر سردر حجره خود بیاویزد و از دستبرد به گنجینه واژگان سیاسی جهان کفر دست بردارد، یا اگر واقعاً قصد لیبرال شدن را دارد، به نقد جدی و ساختاری دستگاه سیاسی حاکم پرداخته و بیست هفت سال جنایت، کشتار، خفقان و دزدی و تاراج مملکت را از سوی تمامی سیستم حاکم یا توجیه کند و یا توضیح دهد. بدان سان که هر لیبرال تابو و تقدس گریز، اگر جای وی میبود میکرد. در غیر اینصورت کسی برای عنوان لیبرالی حزب ایشان تره هم خرد نخواهد نکرد، و این نمایشات لیبرال مآبانه فقط امت حزب الله و اقشار مستضعف را که به این کلمات ضاله حساسند از حزب ایشان خواهد رمانید. و فراموش نفرمایند که در تمامی انسیکلوپدیای سیاسی، هیچ واژه ای به اندازه واژه لیبرال همطراز و تداعی کننده نقد قدرت نبوده و نیست که تا این حد در نقطه مقابل اقتدار دینی و بویژه دین سیاسی قرار داشته باشد.
|