راهها چشمانتظار کاروانی با صدای زنگ!
احمد فرهادی
•
نخستین کاری که میتوان کرد این است که موضوع را به بحث عمومیِ چپ گذاشت. در این بحث هم احزاب و سازمانهای سیاسی چپ به صفت حزبی امکان شرکت داشته باشند، هم اعضای آنها به صفت فردی و هم فعالین سیاسی چپ مقیم داخل و خارج که امروزه فعالیت تشکیلاتی ندارند. روی خود این که چه موضوعاتی مورد بحث قرار گیرند نیز باید در روند کار بحث شده و یک توافق عمومی حاصل آید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲ آذر ۱٣۹۰ -
۲٣ نوامبر ۲۰۱۱
مبارزه با بیعدالتی و استبداد در میهن ما پیشینهای دیرینه دارد و آرمانهای عدالتخواهانه و استبدادستیزانه هر بار زیر پرچم شعاری و نامی مبارزه را برانگیخته است، از مبارزهی کاوه با ضحاک در ژرفای ماقبل تاریخ افسانهای گرفته تا جنبش پیروان مزدک در میانهی تاریخ تا جنبش بابیه در آستانهی تاریخ معاصر و سپیدهدم جنبش مشروطه. همزمان با جنبش مشروطه نظریههای سوسیالیستی و مارکسیستی نیز به عرصهی عدالتخواهی ایران راه یافت و بسیار زود به گفتمان مسلط در بین نیروهای عدالتپژوه و به گفتمانی بسیار تاثیرگزار در عرصهی سیاست فرا رویید. بخشی از روشنفکران عدالتخواه ایرانی زیر تاثیر این گفتمان در سیمای چپ سوسیالیستی پا به میدان سیاست گذاشت و مبنای ایجاد جنبشی اثرگذار و گسترش یابنده گشت که تا امروز ادامه دارد. تاثیرگذاری نظریههای سوسیالیستی و مارکسیستی تنها به جنبش چپ سوسیالیستی ایرانی محدود نماند و همهی روشنفکران عدالتخواه ایرانی، بیش یا کم، تحت تاثیر آنها قرار گرفتند. از روشنفکران عدالتخواه ایرانی که با باورهای مذهبی در میدان سیاستورزی حضور یافته و امروز هم حضور دارند نیز بخش بزرگی به پیوند دادن این گفتمان و باورهای دینی همت گمارد. چنین تلاشهایی کماکان ادامه دارد و هم اکنون بخشی از کوشندگان سیاسی مذهبی، مانند نیروهای ملی-مذهبی، مدل سیاسی مورد نظر خود را سوسیال دمکراسی معرفی میکنند.
جنبش چپ در میهن ما از پیشتازان مخالفت با انحصار فعالیت سیاسی در دستِ حاکمیت بوده و جنبش چپ سوسیالیستی نخستین جریانی است که در راه برهم زدن این انحصار و تبدیل فعالیت سیاسی به امری همگانی و اجتماعی فعالیت حزبی را در ایران بنیان گذارده و تا کنون ادامه داده. این نیرو از حدود سد سال پیش که فعالیت سازمانیافته را آغاز کرده، تنها کمتر از بیست سال امکان فعالیت آشکاره و نیمهآشکاره یافته و بیش از هشتاد سال با پرداخت بهای سنگین جانهای والا و پاکباخته مجبور به مبارزه به صورت مخفی بوده، و علیرغم اینکه بیش از هشتاد درسد عمر سامانیافتهاش را فعالیت مخفی داشته، از اقبال و رویکرد اجتماعی چشمگیری برخوردار بوده، پایگاه اجتماعی گستردهای داشته، افراد بسیاری را به فعالیت سیاسی جذب کرده و هرگاه امکان فعالیت آشکاره در داخل کشور یافته از اقبال و رویکرد بسیار بیشتری برخوردار شده و پایگاه اجتماعی پیرامون خود را بسیار گستردهتر کرده است. هم امروز نیز، علیرغم همهی بگیر و ببندها و سرکوبها، و علیرغم نبود فعالیت سازمانیافتهی آشکاره و سراسریِ چپ در داخل کشور، بخش بزرگی از فعالین سیاسی و متمایلین به فعالیت سیاسی در داخل کشور را نیروی سیاسی چپ تشکیل میدهد و بخش چشمگیری از جوانانی که به فعالیت سیاسی روی میآورند کشش زیادی به سمت چپ نشان میدهند.
این نوشته بر آن نیست که این نکتهها را بپروراند، بر آن نیز نیست که لزوم مبارزهی چپ یا لزوم سامانیابی آن را مستدل کند. نوشته مخاطباناش را باورمندان آن پیشفرضها و این دو لزوم میپندارد. زمینهی گفتوگو گسستگی ربعقرنی برآمد سامانیافتهی چپ در داخل کشور است و کوشش برای راه انداختن کاوشی در راستای دستیابی به راهی برای پایان دادن به آن. زمینهی گفتوگو کوشش برای یافتن آغازی است در راستای پایان دادن به تناقض بین گستردگی نیروی سیاسی چپ، باورمندی این نیرو به مبارزهی سامانیافته و موثر، نیاز جامعه به این مبارزه، پایگاه اجتماعی گستردهی چپ و ... از یک سو و عدم سامانمندی این نیرو از سوی دیگر.
سامانیافتگی چپ در داخل
آخرین دورهی فعالیت آشکاره و داشتن دفتر و ستاد علنی احزاب و سازمانهای سیاسی چپ، که همزمان با پیروزی انقلاب آغاز شده بود، دیری نپایید. «بحث پس از پیروزی انقلاب» پس از پیروزی انقلاب جای خود را به «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله» داد، که به سرعت از عرصهی شعار پا به عرصهی عمل گذاشت و به تدریج فضای فعالیت آشکاره را بر احزاب و سازمانهای سیاسی چپ و دیگر احزاب و سازمانهای سیاسی "غیرخودی" تنگ کرد و آنان را به سمت فعالیت نیمهعلنی راند. فعالیت چپها به صورت نیمهعلنی نیز طولانی تحمل نشد و دورهاش به سرعت برق و باد به پایان رسید.
فشار و یورش به احزاب، سازمانها و فعالین سیاسی چپ از همان فردای پیروزی انقلاب در دو سطح رسمی و غیررسمی آغاز و روز به روز بر دامنه و شدت آن افزوده شد. در سطح رسمی سپاه پاسداران و کمیتهها به بهانههای مختلف و واهی، بدون رعایت کمترین موازین قانونی و قضایی، فعالین سیاسی چپ را دستگیر و روانهی زندان میکردند، در شهرهای کوچک و در مناطقی مانند کردستان، گنبد و خوزستان آشکارا اعضای احزاب و سازمانهای سیاسی چپ را آماج حملهی نظامی قرار میدادند، حاکمان شرع در دادگاههای صحراییِ چند دقیقهای حکم اعدام فعالین سیاسی چپ را صادر میکردند و درجا به جوخهی اعدام میسپردند [پانویس ۱]. ماموریت یورش غیررسمی به "حزباللهی"ها واگذار شده بود. "حزباللهی"ها عمدتا همان پاسدارها و کمیتهایها بودند که هنگام انجام ماموریت به عنوان "حزباللهی" لباس فرم پاسداری و کمیتهای را از تن درمیآوردند. حتا برخی مواقع فقط به در آوردن کاپشن فرم بسنده میکردند. گروههای سازمانیافتهی جنایتکاری مانند گروه شیت نیز داوطلبانه در این یورشها مشارکت فعال داشتند. این نیروها فعالین سیاسی چپ را به انحای مختلف مورد آزار و اذیت قرار میدادند، مانع تبلیغ نظرات و پخش نشریاتشان میشدند، آنها را در خیابانها کتک میزدند، با سنگ و چاقو و حتا اسلحهی گرم مورد حمله قرار میدادند، برخی را میربودند و دزدانه به قتل میرساندند [پانویس ۲]. بعدها از جبههها خبر میآمد که نمونههایی از چنین جنایتهایی حتا به جبههها نیز سرایت کرده و از چپهایی که برای دفاع از میهن و بیرون راندن دشمن از خاک کشور به جبهه رفته بودند چند نفر از پشت سر هدف گلولهی "هممیهنان" خود قرار گرفتهاند.
هدف نهایی یورش به چپ برچیدن بساط فعالیت سازمانها و احزاب چپ بود که در مورد برخی از آنها نسبتا زود عاید شد. حوادث بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ و درگیری با مجاهدین خلق [پانویس ۳] نقطه عطف یورش به نیروهای سیاسی مخالف حکومت بود. بر چیدن بساط نیروهای چپ از تعقیب، بازداشت و اعدام فداییان اقلیت، پیکار و نیروهای رادیکال دیگر شروع شد و با تعقیب و مراقبت فعالین تشکیلاتی تودهای و اکثریتی از بهار سال ۱۳۶۱ دامنهی بسیار گستردهای یافت. زمستان همان سال دستگیری گستردهی تودهایها با هدف نابود کردن تشکیلات حزب توده ایران و همزمان دستگیری و بازداشتهای کمدامنهتر فداییان خلق با هدف تکمیل اطلاعات و تدارک یورش نهایی آغاز شد و دستگیری گستردهی آنها با هدف نابود کردن تشکیلات سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) از تابستان ۱۳۶۵ به بعد به مرحلهی اجرا درآمد. در روند این تعقیب و مراقبتها و یورشها، بسیاری از آنهایی که نتوانستند از کشور خارج شوند دستگیر و روانهی زندان شدند.
حکومت جمهوری اسلامی تنها به برچیدن فعالیت تشکیلاتی، زندان و اعدام بسنده نکرد و برای بستن پروندهی مجاهدین و چپ جنایتکارانه تصمیم به پاکسازی فیزیکی آنان گرفت و به جنایتی هولناک دست یازید که نامی جز جنایت علیه بشریت نمیتوان بر آن نهاد. تابستان سال ۱۳۶۷ به دستور آیتالله خمینی هزاران نفر از زندانیان سیاسی را، که دوران محکومیتهای به ناحق تعیین شده توسط دستگاه قضایی حکومت را میگذراندند، به جرم سرموضع بودن، یعنی پایبندی بر آرمانها و عقاید سیاسیشان، به تشخیص یک هیئت ۳ نفرهی مرکب از قاضی، دادستان و نمایندهی وزارت اطلاعات (در تهران نیری، اشراقی و پورمحمدی) در عرض دو ماه به جوخهی اعدام سپردند [پانویس ۴ و ۵]. جنایتی که روی نازیها را سفید کرد. تاکنون ۴۴۸۶ نفر از قربانیان این فاجعهی ملی شناسایی و نام آنها اعلام شده است [پانویس ۶].
آنانی که روابط تشکیلاتیشان از چشم حکومت پنهان ماند و تحت تعقیب و مراقبت قرار نگرفتند، توانستند در داخل کشور بمانند ولی از آن پس ناچار به قطع روابط تشکیلاتی شدند. چپهای زندانی که از فاجعهی ملی قتل عام زندانیان سیاسی ۶۷ جان سالم در بردند و سالها بعد به تدریج آزاد شدند نیز دیگر در شرایط برقراری روابط تشکیلاتی قرار نگرفتند. از خیل عظیم فعالین تشکیلاتی چپ، چندهزار نفر در زندان قتلعام شدند، چندهزار نفر به خروج از کشور تن دادند و بقیه ناچار به ترک فعالیت سازمانیافته در کشور گشتند. به این ترتیب جمهوری اسلامی ایران موفق شد در کمتر از ده سال، با کاربست جنایت و خشونت، فعالیت سازمانیافتهی آشکارهی گستردهای را که نیروی سیاسی چپ پس از پیروزی انقلاب سازماندهی کرده بود تار و مار کرده و در کمال استبداد، همانند دوران پهلویها، آن را ممنوع اعلام کند.
بخشهای متشکل احزاب و سازمانهای سیاسی چپ اجبارا به خارج از کشور کوچانده شدند. در داخل کشور، گرچه اکثریت قریب به اتفاق فعالان سیاسی چپ همهی این ۲۵ سال دمی از مبارزه باز نماندند و در همهی کنشها و واکنشهای سیاسی و اجتماعی و در همهی جنبشها، به ویژه در خیزش دوم خرداد ۱۳۷۶ و در رستاخیز ایستادگی جنبش سبز در برابر کودتای خرداد ۱۳۸۸، به صورت جدی و تاثیرگذار حضور داشتند، ولی توفیقی در ساماندهی و بازسازی دوبارهی برآمد سازمانیافتهی مشخص چپ حاصل نشد. برآمد مکرر برخی چهرههای شناختهشده و نامدار چپ در داخل و تلاشهای ارزشمندی که از سوی برخی فعالان چپ دانشجویی و از سوی برخی از هواداران احزاب و سازمانهای سیاسی برای برآمد سازمانیافته و دارای نام و نشان صورت گرفته و میگیرد نیز شوربختانه تا کنون نتوانسته به باری قابل ملاجظه در راستای سامانیابی مشخص چپ در داخل کشور بنشیند.
سامانیافتگی چپ در مهاجرت اجباری
از همان آغاز سازمانیابی فعالیت چپ در ایران، بخش گستردهای از روشنفکران ایرانی مقیم خارج از کشور، عمدتا دانشجویان، با آن همراهی کردند و به تدریج پای دوم سامانهی چپِ ایران را بنیان گذاشتند. این پای ارزشمند تاکنون هیچگاه از راه باز نمانده و همواره نقش مهمی در مبارزه ایفا کرده و در مقاطعی که فعالیت تشکیلاتی در داخل دچار گسست یا سستی شده اهمیت به مراتب بیشتری یافته است، از جمله و به ویژه در ربع قرن اخیر. از یورش دههی ۱۳۶۰ به بعد تقریبا همهی آن بخش از عناصر تشکیلاتی چپ که با خروج از کشور از دام تعقیب و مراقبتها و یورشها رَستند در خارج از کشور با رفقای همبختِ همسازمانی و همحزبی خود در ارتباط قرار گرفتند و از آن طریق به تشکیلات خارج کشور سازمان یا حزب خود پیوستند و اگر چنین تشکیلاتی وجود نداشت آن را شکل دادند. این تشکیلاتها در شرایط ازهمپاشیدگی تشکیلاتهای داخل کشور به تدریج عهدهدار کلیهی فعالیتهای سازمانیافتهی حزبی گشتند.
در این ربع قرنی که از آن زمانهی دلگیر کوچ میگذرد، احزاب و سازمانهای چپ در خارج از کشور در راستای ایفای وظایف حزبی تلاشهای زیادی کردهاند و میکنند و برخی از آنها دستآوردهای قابل توجهی داشتهاند. کوشش برای بازتاب صدای برآمد و مبارزهی دمکراتیک و ضداستبدادی داخل کشور در سطح افکار عمومی بینالمللی و در سطح نهادهای سیاسیِ حکومتی و حزبیِ کشورهای مختلف و اتحادیهی اروپا و همچنین نهادهای سیاسی و حقوق بشریِ سازمان ملل متحد، کوشش برای تحلیل واقعبینانه از روندهای سیاسی-اجتماعی و موضعگیریهای سیاسی در قبال رویدادهای کشور در راستای یاری رسانی به ارزیابی واقعی از اوضاع و اتخاذ سیاستهای درست و تاثیرگذاری بر افکار عمومی کشور، ادامهی فعالیت تشکیلاتی، برگزاری مرتب و متواتر کنگرههای حزبی، کوشش برای گسترش دمکراسیِ درونتشکیلاتی، کوشش در راستای تطابق ساختارهای حزبی با نیازهای روز و تدوین مبانی نظری چنین تطابقی، کوشش برای تدوین مبانی نظری و برنامهای، و کوشش برای نزدیک کردن نیروهای دمکراتیک به هم، بخشی از کارهای ارزندهی آنهاست در عرصههای ملی، بینالمللی و درونحزبی.
این تلاشها بسیار قابل تقدیر و ستایش هستند ولی با برآمد سامانیافتهی تاثیرگذار در کشور فاصلهی بسیار بسیار زیادی دارند. شاید بر پایهی همین باور است که طی این ربع قرن شاهد کاهش تدریجی ولی شدید تمایل به فعالیت تشکیلاتی در بین فعالان تشکیلاتیِ چپِ اجبارا کوچ کرده به خارج کشور هستیم. تکاپوی تقریبا همهگیر نخستین سالهای مهاجرت برای به هم پیوستن و به تشکیلات وصل شدن، در گذر زمان نخست کند شد سپس رشد منفی یافت و بخش چشمگیری از اعضای احزاب و سازمانهای چپ به تدریج از فعالیت تشکیلاتی در خارج کشور کناره گرفتند، گرچه اکثریت قریب به اتفاق آنان، همانند اکثریت قریب به اتفاق رفقایشان در داخل کشور، آرمانهای عدالتپژوه و باورهای انسانی خود را که پیوند دهندهی آنها با سازمانهایشان بود، نه تنها حفظ کرده، که آنها را صیقل داده و عمیقتر نمودهاند و از همبستگیشان به تشکیلاتشان نیز کاسته نشده است. به جرات میتوانم ادعا کنم که در برش زمانی کنونی بیش از هشتاد درسد اعضای تشکیلات خارج کشورِ احزاب و سازمانهای سیاسی چپ از تشکیلات خود کناره گرفتهاند، امری که متاسفانه بار کار را بر دوش کادرهای باقی مانده با تشکیلات سنگینتر کرده است.
گسست در سامانیافتهگی در داخل!
افت و خیز در سامانیافتگی و برآمد سازمانیافتهی چپ پدیدهای منحصر به ایران نبوده و نیست همانگونه که مبارزه با چپ و کوشش برای سرکوب آن نیز پدیدهای منحصر به ایران نبوده و نیست. از دو سده پیش که چپ آغاز به حضور سازمانیافته در میدان سیاست کرده، همهی حکومتها در سراسر گیتی، اعم از مستبد و غیرمستبد، اعم از پادشاهی و جمهوری، و اعم از مذهبی و غیرمذهبی، در تعقیب مقدس این شبح، که دیگر دیری است که در همهی جهان در گشت و گذار است، بوده و کوشیدهاند کلا سامانیابی و برآمد سازمانیافتهی آن را ناممکن سازند و چون از پس آن برنیامدهاند کوشیدهاند هرچه ممکن است سامانیافتهگی و سازمانیافتهگی آن را دچار گسستهای طولانیتر کنند. در جبههی مقابل این نبرد اما وجود شرایط اجتماعی که مبارزه و برآمد چپ را الزامی میکند و وجود پایهی اجتماعی گستردهی متناسب با این شرایط اجتماعی از سویی و ارداه و توان و پایداری سیاستورزان چپ از سوی دیگر سرنوشت این نبرد مرگ و زندگی را به راستایی دیگر کشانده است و میکشاند.
آری از همان نخست چپ زیر فشار و سرکوب سنگین به سامانیابی و سازماندهی خود برخاسته و پس از هر هجوم و سرکوبی و پس از هر شکستی دوباره سر بلند کرده و پرچم مبارزه را برافراشته است. در تعیین سنگینی و سبکیِ شکست یا پیروزیِ چپ و در تعیین درازی یا کوتاهی دورهی گسستِ برآمدِ سامانیافتهی وی عوامل زیادی نقش بازی میکنند ولی برآیند تقابل خواست و توان دشمنان چپ و بهویژه استبداد [پانویس ۷] از یک سو و خواست و توان پایگاه اجتماعی و فعالان سیاسی چپ از سوی دیگر نقش تعیین کننده را دارد. این برآیند تاکنون به گونهای بوده که موفقیت مخالفان و دشمنان چپ در بازداشتن او از مبارزه عموما کوتاه مدت بوده و هیچ نیرنگ و خشونت و استبدادی نتوانسته مانع سربرآوردن دوبارهی او از زیر آوارهای شکستها شود.
در ایران نیز اینگونه بوده است. از پسِ از هم پاشیدن برآمدِ سازمانیافتهی چپ نسل حیدر عمواوغلیها، نسل ارانیها زیر ساطور سرکوب خشن رضاشاهی برای ساماندهی چپ به پا خاست. حرکتی که «گروه ۵۳ نفر» آغاز کرد، علیرغم به اسارت گرفته شدن تقریبا همهی فعالیناش و به قتل رسیدن غیرانسانی پیشرواناش، به بنیانگذاری حزب تودهی ایران انجامید که موثرترین جریان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سالهای پیش از کودتای دستپختِ سیا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد، و پس از ضربهی مهلک استبداد محمدرضاشاهی بر پیکر سازمانیافتهی چپِ نسل روزبهها و وارطانها، دیری نپایید تا نسل جزنیها و پویانها و احمدزادهها و حنیفنژادها زیر ساطور سرکوب شدیدتر و مدرنتر محمدرضاشاهی برای ساماندهی چپ به پا خیزند. حرکتی که اینان آغاز کردند به شکلگیری جنبش چریکی انجامید، جنبشی که علیرغم به اسارت گرفته شدن و قتل غیرانسانی بسیاری از فعالین و پیشروان آن، فردای انقلاب چنان مورد اقبال گسترده قرار گرفت که، با وجود فشار گسترده و شدید استبداد در حال شکلگیری، در نخستین انتخاباتی که در آن شرکت کرد رای بیش از ۱۰ درسد رای دهندگان کشور را از آن خود کرد. (امیدوارم تصور نشود که دارم آرزوی یک خیزش چریکی را بازگو میکنم. نه! چنین آرزوی به غایت نادرستی ندارم و به ویژه در شرایط امروزین ایران و جهان چنین آرزویی را نه تنها ماجراجویی بلکه فاجعهبار میدانم).
این بار ولی در میهن ما قاعدهی کوتاه مدت بودن گسست مبارزهی سامانیافتهی چپ درست از آب در نیامده است. از یورش ددمنشانهی دههی ۱۳۶۰ به بعد شوربختانه اوضاع به گونهای دیگر و بسیار ناامید کننده پیش رفته و نابسامانیِ چپ در داخل کشور، در میدان اصلی نبرد، بسیار طولانی شده و عمری درازتر از ربع قرن یافته است. چپِ ایران هنوز نتوانسته غبار آخرین شکست را از چهره بزداید و سامانیافته و شکوفا در خاک میهن پا به میدان مبارزه برای اهداف انسانیاش بگذارد. جمهوری اسلامی ایران در نبردی تحمیلی و نابرابر با کاربست جنایت و خشونتی بینظیر احزاب و سازمانهای سیاسی چپ را، در کمتر از ده سال، تاراند و گسست فعالیت سازمانیافتهی پس از انقلاب را در داخل کشور به چپ تحمیل کرد. از آن پس نیز همهی امکانات و نیروی خود را برای پیشگیری از سامانیابی دوبارهی چپ به کار گرفته و میگیرد و میکوشد نگذارد این گسست به پایان برسد. لازم میدانم دوباره تاکید کنم منظور من از گسست، نبودِ برآمدِ سامانیافتهی چپ با سیمای آشکار چپ در داخل کشور است وگرنه قریب به اتفاق فعالان سیاسی چپ همهی این ۲۵ سال دمی از مبارزه در داخل کشور باز نماندهاند و در همهی کنشها و واکنشهای سیاسی و اجتماعی و در همهی جنبشها، به ویژه در خیزش دوم خرداد ۱۳۷۶ و در رستاخیز ایستادگی جنبش سبز در برابر کودتای خرداد ۱۳۸۸، به صورت جدی و تاثیرگذار حضور داشتهاند.
چه میتوان کرد؟
به گمان نگارنده آن کوشندگان سیاسی چپ که احساس مسئولیت میکنند در قبال سرنوشت میهنمان، که دارد با شتاب به غارت میرود و به نظر میرسد در حال اضمحلال است، همچنین احساس مسئولیت میکنند در قبال سرنوشت آن پایگاه اجتماعی گستردهای که از سامانیافتگی چپ سود میبرد و به آن، هم امروز و هم در فردای زیبای مبتنی بر مردمسالاری میهن، نیاز دارد، باید طولانی شدن نابسامانی چپ در داخل کشور را به دقت مورد بررسی قرار داده، ریشهیابی کرده و پای در راه از میان برداشتن آن بگذارند.
یافتن راه حل برای مسائل و مشکلات بزرگ و پیچیده آسان نیست ولی غیرممکن نیز نیست. مشکل طولانی شدن نابسامانی چپ در داخل کشور، به ویژه با در نظر گرفتن گسترهی قابل توجه کنشگران سیاسیِ چپ، بسیار پیچیدهتر از آن است که یک یا چند مقاله و یک یا چند فعال سیاسی بتوانند برای آن راه حل قطعی ارایه کنند. این کار کوششی جمعی را نیاز دارد. به گمان نگارنده اگر مسئله و اهمیت آن به صورت آشکار مورد بحث عمومی قرار گیرد، در مورد آن گفته و نوشته شود، آن چه از ذهن و نظر هر یک از ما کوشندگانِ سیاسی چپ میگذرد به صورت علنی مطرح شود، مشکل از حالت نهفته به حالت آشکار در آید و اهمیت مسئله مورد تاکید عمومی قرار گیرد، ارادهای فراگیر در نیروی سیاسی چپ برای برخورد با موضوع ایجاد میشود. هرگاه چنین ارادهی فراگیری ایجاد شد میتوان امیدوار بود که هم کوششِ درخور برای شکافتن علل مشکل صورت گیرد و هم کوششِ درخور برای یافتن راه حل مناسب.
از این رو به گمان نگارنده نخستین کاری که میتوان کرد این است که موضوع را به بحث عمومیِ چپ گذاشت. در این بحث هم احزاب و سازمانهای سیاسی چپ به صفت حزبی امکان شرکت داشته باشند، هم اعضای آنها به صفت فردی و هم فعالین سیاسی چپ مقیم داخل و خارج که امروزه فعالیت تشکیلاتی ندارند. روی خود این که چه موضوعاتی مورد بحث قرار گیرند نیز باید در روند کار بحث شده و یک توافق عمومی حاصل آید. برای آغاز موضوعاتی مانند بررسی انتقادیِ نظریههای سازمانی مورد باور چپ، بررسی امکانات نسبتا سالدار ولی به فراموشی سپرده شده برای سامانیابی چپ در داخل کشور، بررسی امکانات نوین برای سامانیابی چپ در داخل کشور که با کاربست نظریههای سازمانی برازندهی اوضاع کنونی ایجاد میشوند، نقش و وظیفهی احزاب و سازمانهای چپ موجود که در خارج از کشور فعالیت میکنند در قبال سامانیابی چپ در داخل کشور، میتوانند به بحث گذاشته شوند.
به هرحال باید پای در راه نهاد. پذیرش بزرگی و عظمت کار و اینکه این کار کوششی جمعی را نیاز دارد نباید مانع از گام برداشتن افراد باشد. هر کس به میزان توان خود باید گام پیش گذارد، پیشنهادی اگر دارد در میان نهد. من نیز نظراتی دارم که مایلام در نوشتاری جداگانه ارایه دهم و خوش ندارم به ساختار گزارشگونهی این نوشته لطمه بزنم. فزون بر آن روی شماری پرسش در بارهی موضوعاتی که در پاراگراف پیشین نام بردم کار کردهام که آنها را نیز جداگانه منتشر خواهم کرد.
مدیران مسئول «اخبار روز» و «عصر نو» موافقت کردهاند پرسشهای نامبرده و پاسخهای کوشندگان سیاسی و صاحبنظران به آنها را در «اخبار روز» و «عصر نو» انعکاس داده و امکان تبادل نظر در این زمینه را فراهم آورند. از هر دو رفیق بسیار سپاسگزارم و امیدوارم کوشندگان سیاسی و صاحبنظران با پاسخ دادن به پرسشها از این تلاش استقبال و به یافتن راههای برآمد موثرتر چپ در کشورمان یاری رسانند.
________
[پانویس ۱]: صحنهی اعدام گروهی که در بینشان برادر مجروحی را بر کول برادرش گذارده و اعدام میکنند، همچنین صحنهی اعدام مجروحی که توان ایستادن ندارد و خوابیده آماج تیرهای جوخهی اعدام قرار میگیرد، تابلوهای دهشتناک ثبتکنندهی جنایاتی هستند همسنگ جنایات نازیها.
[پانویس ۲]: یکی از پلیدترین نمونهها از آدمرباییها و جنایتهایی از این دست، ربودن کتابفروش بیستسالهی کرمانشاهی بود که چند روز بعد جسدش پیدا شد در حالی که قاتلاناش وحشیانه پوست صورتاش را کنده بودند.
[پانویس ۳]: سازمان مجاهدین خلق ایران از زمان بنیانگذاری تا چندین سال پس از انقلاب یک سازمان چپِ مذهبی محسوب میشد. به عبارتی کار مجاهدین ایجاد چپ برای جامعهی به قول خودشان مذهبی ایران بود.
[پانویس ۴]: پس از اینکه خانوادههای قربانیان از جنایت آگاه شدند، جمهوری اسلامی ایران همهی توان خود را برای پوشانده نگهداشتن جنایت به کار گرفت. گرچه نیروهای سیاسی مقیم خارج کشور به محض آگاهی از موضوع فعالانه به افشای جنایت پرداختند ولی افشای گستردهی آن در داخل کشور سالها بعد امکان عملی شدن یافت.
[پانویس ۵]: «... تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامهای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سرموضع هستند اعدام شوند، یعنی این سه نفر اگر دونفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو اینکه به یک سال یا دو سال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام میشد ...» و «... بعد از مدتی یک نامه دیگری از امام گرفتند برای افراد غیرمذهبی که در زندان بودند، در آن زمان حدود پانصد نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند، هدف آنها این بود که با این نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند ...». نقل از کتاب خاطرات آیتالله منتظری – فصل دهم.
توجه خوانندگان را جلب میکنم به این نکته که طبق این مدل از قضاوت، نه تنها «دادستان» در دو موقعیت کاملا متفاوت «دادستانی» و «قضاوت» قرار داده میشود بلکه «نماینده اطلاعات» نیز لباس «قضاوت» بر تن میکند در حالیکه اصولا نباید کمترین نقشی در «قضاوت» داشته باشد!
[پانویس ۶]: در فصل دهم کتاب خاطرات آیتالله منتظری تعداد زندانیان مجاهد اعدام شده حدود دو هزار و هشتصد یا سه هزار و هشتصد نفر و تعداد زندانیان اعدام شدهی غیرمذهبی و کمونیست حدود پانصد نفر ذکر شده است، مجموعا بین ۳۳۰۰ و ۴۳۰۰ نفر.
[پانویس ۷]: فراموش نباید کرد که در شرایط وجود استبداد سیاسی فشار بر چپ و پایگاه اجتماعی وی چندین برابر میشود و معمولا نخستین قربانی چنین استبدادی چپ است.
|