درنقد اظهارات و ادعاهای آقای دکترمحمدعلی همایون کاتوزیان بخش پنجم (بخش پایانی) - دکتر منصور بیات زاده
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۵ آذر ۱٣۹۰ -
۲۶ نوامبر ۲۰۱۱
تاریخنگار و مورخ مسئول، منصف و بیطرف،
رویدادها، نظرات و عقاید را آنطوری که اتفاق افتاده و مطرح شده اند،
تحریر و تفسیرمی نماید و از
تحریف، تقلب، تملق، دروغ ، تزویر و عوامفریبی اجتناب می ورزد!
با توجه به مطالبی که تا کنون در مجموعهی ای از نوشته ها در نقد اظهارات آقای دکتر محمد علی همایون کاتوزیان در گفتگو با «شهروند امروز» در باره «کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی » ، «جبهه ملی ایران »، «نظریه نیروی سوم »، «هم تبار»بودن افراد باصطلاح اصلاح طلب وابسته به طیف های متضاد سیاسی... نوشته ام، روشن کردم که:
بی دقتی، تحریف واقعیتهای تاریخی، اظهارات دروغ، تقلب و حتی بی حرمتی به مخالفین و رقبای سیاسی ...، از شاخصه های محوری بعضی از نوشته ها و برخی از گفتار آن استادمحترم می باشد.
در واقع، " این «مورخ» محترم بجای «تاریخنگاری» با مهارت خاص خودش، «تاریخسازی» کرده است. در واقع وی فراموش کرده است که در هیچ زبانی و هیچ فرهنگ سیاسی ، بخصوص در امر تاریخنگاری، واژه «مورخ» بهیچوجه این همانی با واژه «مبلغ» ندارد و در واقع آن دومقوله دارای معانی کاملا متفاوتی هستند!" (١)
دراین بخش از نوشته (بخش پنجم) قصد دارم با اشاره به چند نمونه از مطالبی که وی آنهارا تحریر کرده است، توضیح دهم که شیوه تفسیر و توضیحات این استاد محترم در باره بسیاری از مسائل تاریخی، برپایه ی اصول و شیوه تاریخنگاری که یک تاریخنگارو مورخ مسئول، منصف و بیطرف حتمأ باید به آن پایبند باشد، قرار ندارد، بلکه بیشتر به «نوشته های تبلیغاتی » شباهت دارد!
١ ــ دکتر هماکاتوزیان در کتاب «مصدق و نبرد قدرت در ایران» می نویسد:
« از ١٣٢٢ به بعد دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران وجود داشته است: اردوگاه طرفدار شوروی که نمایندگی اش با حزب توده بود، و اردوگاه طرفدار غرب که هیأت حاکمه آنرا نمایندگی می کرد. کشور غربی ای که بیش از همه در ایران قدرت و نفوذ داشت انگلستان بود. انگلیسی ها می توانستند برخدمات، پشتیبانی، و حسن نیّت دولتمردان گوناگون ایرانی در طیفی گسترده متکی باشند. سید ضیاء، قوام، ساعد، تقی زاده، عناصری از این طیف بودند. در میان این هیأت حاکمه کسانی مثل شاه و زاهدی بودند که در ضمن به اتحاد با ایالات متحده در آینده، امید داشتند.
نظریهی نیروی سوم خلیل ملکی را با درنظر گرفتن چنین پیش زمینهی داخلی و بین المللی می توان فهمید. او ابتدا نظریه اش را طی رشته مقالاتی (در ١٣٣٠ و ١٣٣١) مطرح ساخت. بعد آنها را زیر عنوان« نیروی سوم پیروز می شود»، و « نیروی سوم چیست؟» منتشرکرد، هرچند در سایر نوشته ها و آثار خویش نیز این نظریه را مطرح ساخته بود. او این نظریه را در دومقولهی گسترده ــ نیروی سوم به طور اعم و نیروی سوم به طور اخص ـ ارائه کرد. مفهوم «اعم» اشاره به تلاش های گسترده ای دارد که هدف آنها گسستن از دو اردوگاه مسلط (سرمایه داری و سوسیالیستی) آمریکا و شوروی است. مفهوم «اخص» همانا مسیر سوسیالیستی ترقی و پیشرفت است، مسیری کاملا مستقل از بلوک سوسیالیستی که هر کشور باید بر مبنای تجارب فرهنگی و تاریخی اش آن را بیابد و ادامه دهد.» (٢) (تکیه همه جا از منصور بیات زاده)
آنانکه تا اندازه ای با تاریخ معاصر ایران آشنائی دارند، متوجه می شوند که آقای دکتر کاتوزیان با انتخاب چنان فرمولبندی درباره « نظریهی نیروی سوم خلیل ملکی » درمبارزه با «دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران » بعد از سال ١٣٢٢، سعی کرده است آگاهانه و بعمد بر بخشی از نظرات، مبارزات و فعالیتهای شخصیتهای آزادیخواه، ملی و استقلال طلب، ازجمله دکتر محمد مصدق و اصولا نهضت ملی شدن صنعت نفت، ـ نهضت ملی و ضد استعماری در آن مقطع تاریخی ـ وهمچنین بر برخی ازنوشتار انحرافی و غلط خلیل ملکی که علیه منافع ملی ایران و در مخالفت با دکترین «سیاست موازنه منفی» دکترمصدق درسالهای ١٣٢٣ و ١٣٢۴ تحریر و تبلیغ کرده بود، در این بخش از کتاب خود که صحبت از «دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران » شده است، سرپوش بگذارد و با این نوع شیوه تاریخنگاری، اطلاعات ناقص و تحریف شده به خوانندگان خود منتقل نماید. در واقع تاریخ سیاسی آن مقطع تاریخی وطنمان را آنچنان که مورد علاقه و خواست شخصی و... می باشد و نه آنطور که اسناد و مدارک تاریخی بیانگر آن هستند، ترسیم نماید. درحالیکه خود این استاد محترم، به رئوس برخی از آن اتفاقات و رویدادهای آن زمان، در بخشهای دیگر همین کتاب مورد بحث و کتابهای دیگرش اشاره نموده است و در واقع از آن رویدادها و اتفاقات کاملا با خبر بوده و اطلاع داشته است.
من در جملات زیر توضیح خواهم داد که در آن مقطع تاریخی مورد بحث، مقاومت و مخالفت در مقابله با سیاست و عملکرد « دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران » بعد از برکناری رضاشاه از سلطنت درشهریور ١٣٢٠ تا ٢٩ اسفند ١٣٢٩ ــ روز ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشورــ و خلع ید از شرکت غاصب نفت انگلیس در روز ٢٩خرداد ١٣٣٠...، بتدریج درطول روند زمان از سوی افرادی همچون دکتر سید علی شایگان، دکتر محمدمصدق و ... شروع و به آن دامن زده شد و در اثر مبارزات و فعالیتهای بخش بزرگی از مردم ایران، نهضت ملی شدن صنعت نفت ــ « نیروی سوم سیاسی ـ اجتماعی» ــ در وطنمان ایران شکل گرفت؛ ونه آنچنانکه آقای دکتر کاتوزیان بغلط به خوانند گان خود تلقین کرده است که «دواردوگاه عمده سیاسی در ایران » و حضور دولتمردانی وابسته به بیگانگان در صحنه سیاسی آن دوران ایران از قبیل « سید ضیاء، قوام، ساعد، تقی زاده »، بعنوان «پیش زمینه» برای طرح « نظریهی نیروی سوم خلیل ملکی ... طی رشته مقالاتی (در ١٣٣٠ و ١٣٣١) »شد. برعکس آن ادعای پوچ، « نظریهی نیروی سوم خلیل ملکی» برگرفته از دکترین «سیاست موازنه منفی» دکتر مصدق بود، دکترینی که در سال ١٣٢٣ مطرح شد و بر محور آن دکترین مبارزات اجتماعی ـ سیاسی در وطنمان ایران شکل گرفت!
اسناد و مدارک تاریخ معاصر ایران، بیانگر این واقعیت است که بخش بزرگی ازمردم ایران به حضور و وجود عناصر و نیروهای سیاسی ایرانی که طرفدار منافع و نفوذ دولتهای استعمارگر در وطنمان ایران بودند، آشنائی داشتند و اکثرأ نسبت به آن پدیده ی« ضد ملی»، حساسیّت و تنفر احساس می نمودند و آن نیروها را «آنگلوفیل»، «روسو فیل»، «آمریکوفیل»، «آلمانوفیل و یا ستون پنجم آلمان»، خطاب می کرده اند و آن بخش از نیروهای سیاسی که حاضر نبودند با بیگانگان همکاری نمایند و در مقابله و مخالفت با آن نیروها عمل می کردند، «ملیون» نام گرفتند.(٣)
پس از اشغال ایران توسط ارتش متفقین (انگلیس ـ ایالات متحده آمریکا ـ اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی) در سوم شهریور ١٣٢٠( در جنگ جهانی دوم) و برکناری رضاشاه از سلطنت، مجددأ در وطنمان ایران تا حدودی امکان فعالیت سیاسی بوجود می آید. البته نیروهای سیاسی طرفدار سیاست های دولتهای بیگانه همچنین در صحنه سیاسی ایران فعالانه حضور داشتند و بر تمام روابط کشوری حاکم بودند و حتی احزاب سیاسی تشکیل دادند و از آن طریق در فعل انفعالات سیاسی در وطنمان ایران شرکت می نمودند.
همچنین، از همان مقطع تاریخی مورد بحث ( پس از برکناری رضاشاه از مقام سلطنت) افراد وطن خواه و طرفدار استقلال و «حاکمیت ملی ایران(اشتات سوورنیتیت)» در مبارزات و فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی شرکت می نمایند. مثلا، در مرداد ١٣٢١، « همان زمانیکه مستشاران آمریکائی همچون «دکتر میلیسپو» برای وزارت دارائی، «سرهنگ شوارتسکف» به سمت مستشار ژاندارمری[ همان شوارتسکف که بنابر دستور انگلیس ٩٠٠ هزار متر پارچه در اختیار رشیدیان، دوست سیدضیاء و سپهبد زاهدی در آن مقطع تاریخی قرارداد و بعدأ باتفاق رشیدیان و زاهدی در کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ علیه حکومت ملی دکترمصدق نقش بزرگی ایفا کرد]، آقای« تیمرمن» به مقام مستشار شهربانی منصوب شدند...» (۴) ، دکتر سیدعلی شایگان در مخالفت با حضور مستشاران خارجی و در دفاع از «حاکمیت ملی ( اشتات سوورنیتت)» در روزنامه کیهان تحت عنوان " ایران باید بدست ایرانی اداره شود " دست بروشنگری و تبلیغ می زند و می نویسد:
« ... مستشار خارجی شخصی است که با اختیارات تامه، یا اختیارات زیاد برای اداره کردن وزارتخانه یا ادارات استخدام شود و در امور ملک و ملت همشأن همشانه وزراء یا روسا یا مدیران ادارات درجه اول مملکت شود. والا منظور متخصصینی نیست که کارفرما برای حسن جریان امور فنی یا افتصادی استخدام می کند.
هر مستشار خارجی یا موافق نظر وزیر مربوطه عمل خواهد کرد یا نخواهد کرد . اگر تسلیم نظر وزیر شود وزارتخانه را وزیر اداره می کند و مستشار خارجی اختیاری ندارد و اگر تسلیم نشود وزیر هیچ کاره و آلت مغلطه یا فراشباشی مستشار بوده و وزارتخانه در ید اختیار مستشار درخواهد آمد .... و چون برای پیشرفت امور باید سایر وزارتخانه ها نیز همآهنگ شوند ، لذا در رأس کلیه وزارتخانه های کشور مستشاران خارجی قرار خواهند گرفت و در نتیجه قوه مجریه مملکت به دست مستشاران خارجی خواهد بود و ادامه این وضع منجر به آن خواهد شد که قوه ی مقننه نیز تحت نفوذ و اختیار آنها در خواهد آمد.
... ملل قوی و درجه اول دنیا هیچ گاه چنین مستشارانی را قبول نمی کنند. مستشار خارجی چنان چه استقلال رأی داشت امکان فعالیت ندارد و اگر چنین نبود به درد ملت نمی خورد در هر حال نوشداروی حیات سیاسی، که حاکمیت ملی و اساس هر اصلاحی است، جز به دست مردم ما ساخته و پرداخته نخواهد شد....» . (۵)
دکتر محمد مصدق که بخاطر سابقه سیاست و عملکردهای ملیگرایانه و استقلال طلبانه اش در بین مردم طهران فردی شناخته شده و مورد اعتماد و توجه بود، از سوی مردم تهران بعنوان نماینده اول آن شهر در چهاردهمین دوره مجلس شورای ملی در سال ١٣٢٢ انتخاب می شود (مجلس چهاردهم در اسفند ماه سال ١٣٢٢ کار خود را آغاز می کند و در اسفند ماه سال ١٣٢۴ عمر آن به پایان می رسد). همان مجلسی که دکتر مصدق طی نطق های خود سعی می نماید پرده از ماهیت عاملین بیگانگان همچون سید ضیاء طباطبائی بردارد و کودتای سیدضیاء ـ رضاخان میرپنج (رضاشاه بعدی) درسوم اسفند ماه ١٢٩٩و قراد داد استعماری مورد نظر انگلیس ــ قرارداد سال ١٩١٩ وثوق الدوله ـ نصرت الدوله (فیروز) ـ کاکس ( سرپرسی کاکس، وزیرمختار انگلیس درایران) ـ را افشاء کند؛ (۶) علیه دکترآرتور میلسپو مستشار آمریکائی، فردی که مجلس دوره سیزدهم حق کنترل امور مالیه کشور را به او بعنوان مستشار وزیر دارائی واگذار کرده بود، با وجود اینکه در آنزمان ایران در اشغال ارتش متفقین جنگ جهانی دوم قرارداشت، در مجلس سخنرانی نمود و درجهت برکناری او و دیگرهمکاران آمریکائیش فعالیت نمود، که سرانجام در دوران نخست وزیری مرتضی قلی خان (سهام السلطان) بیات (٧) موفق به آن خواست شد.
مصدق در مصاحبه با مخبر روزنامه «مردامروز» در مخالفت با حضور «دکتر آرتور میلسپو» بیان می دارد که:
«به عقیده من ایرانیها خودشان به خوبی قادر به اداره کلیه امور کشور خود هستند و... محتاج به مستشار نیستند».(٨)
دکتر مصدق در همان مجلس دوره چهاردهم با طرح تز « سیاست موازنه منفی» به مخالفت با واگذاری «امتیاز» نفت به دولتهای خارجی می پردازد و بر این اصل تاکید می ورزد که نباید به دولتهای بیگانه اجازه دخالت در امور داخلی ایران را داد. نمایندگان حزب توده در مجلس چهاردهم نیزدر امر مخالفت با دادن امتیاز نفت به ایالات متحده آمریکا، با دکترمصدق همصدا، همنظر و همسو بودند. امّا، از زمانیکه « کافتارا دزه» معاون کمیسار خارجی شوروی به ایران آمد و خواستار امتیاز نفت شمال شد، حزب توده در نظرات قبلی خود بنفع خواست اتحاد جماهیر شوروی تجدید نظر کرد و احسان طبری ( احسان الله طبری) در دفاع از خواست شوروی (روسیه) در شماره ی ١٢ «مردم برای روشنفکران»، نوشت:
«...بهمان ترتیب که ما برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و بر علیه آن منافع صحبتی نمی کنیم، باید معترف باشیم که دولت شوروی هم از لحاظ امنیت خود در ایران منافع جدّی دارد... دولت شوروی نمی تواند یک کشور استعماری باشد و به همین جهت است که شوروی دارای وزن و اهمیت کنونی است. درست ازهمین مختصات شوروی است که ما به عنوان همسایه باید از آن حد اعلای استفاده را ببریم. درست از همین لحاظ است که ما بوجود عامل سیاست شوروی در ایران در مقابل عوامل دیگر معتقدیم... باید در ایران دولت به تمام معنی دموکراسی بوجود بیاید که با دول بزرگ جهانی یعنی انگلستان، آمریکا و شوروی روابط واقعأ صمیمانه ی خود را حفظ کند و مهمتر و بالاتر از همه اینکه این دولت عامل ادامه ی ائتلاف این سه قدرت بزرگ در محیط ایران باشد...»، ــ (٩)
موضعی غلط و انحرافی که یکی ازبزرگترین ضربه های سیاسی را متوجه حیثیت و اعتبار حزب توده نمود، چونکه تا آن مقطع تاریخی حزب توده ایران براین نظر بود که:
«استقلال یعنی هیچ اراده ی خارجی برملت ایران تحمیل نشود و ایرانی کشور خودش را به هر طریقی که می خواهد اداره کند»،(١٠)
موضع غلط و انحرافی احسان طبری، دوباره خاطره شوم دوران قرارداد ١٩٠٧ انگلیس و روسیه تزاری را در اذهان آن بخش از ایرانیان که با تاریخ معاصر ایران آشنائی داشتند، زنده می نمود.
آقای محمد علی عموئی ، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران، در رابطه با هفتاد سالگی حزب توده در گفتگوئی با رادیو فردا در تاریخ ۱۳۹۰/۰۷/۱۰ ، بدرستی بر غلط بودن موضع حزب توده در سال ١٣٢٣ اذعان نموده و در آن رابطه بیان کرده است که:« موضع حزب توده در حمایت از واگذاری نفت شمال اشتباه بود»،(١١) اظهار نظری که بنظر من مثبت و مفید باید ارزیابی گردد. زیرا چنین گفتاری کمک خواهد کرد تابدون هیچگونه پیش داوری و تعصب گروهی، تاریخ سیاسی وطنمان را آنطور که اتفاق افتاده است بتوان مورد بررسی و تحلیل قرارداد و با اشتباهات و انحرافات آن آشنا شد و از آن فاصله گرفت.
با توجه به توضیحاتی که رفت، پس باید باین نتیجه رسید که نوشتار دکتر کاتوزیان در رابطه با محتوی جملات«نظریهی نیروی سوم خلیل ملکی را با درنظر گرفتن چنین پیش زمینهی داخلی و بین المللی می توان فهمید. او ابتدا نظریه اش را طی رشته مقالاتی (در ١٣٣٠ و ١٣٣١) مطرح ساخت. »، اظهاراتی کاملا اشتباه، غلط و عوامفریبانه است. وی اگرچه بدرستی به این واقعیت تاریخی مبنی بر:« از ١٣٢٢ به بعد دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران وجود داشته است»، اشاره نموده است، اما بغلط از وجود آن پدیده شوم در کنار وجود و حضور دولتمردان وابسته به بیگانگان همچون سید ضیاء طباطبائی، احمد قوام(قوام السلطنه)، محمدساعدمراغه ای، سیدحسن تقی زاده بعنوان « پیش زمینهی » ای شکل گرفتن نظراتی که وابسته به آنها نبوده و در مقابله با آنها قرار داشته است، صحبت نموده است. اظهاراتی ناقص و بی پایهی که کاملا در مغایرت با اسناد و مدارک تاریخی آن مقطع تاریخی وطنمان ایران می باشد.اگر بنا شود برآن اظهارات بصورتی که آن استاد محترم دانشگاه آکسفورد ـ انگلیس فرموله کرده است، صحه گذاشت، درچنان حالتی حتمأ باید قبول نمود که از سال ١٣٢٢ تا سال ١٣٣٠ (مقطع تاریخی که خلیل ملکی با نگارش «رشته مقالاتی(در ١٣٣٠ و ١٣٣١) » در باره «نظریهی نیروی سوم » به اظهار نظر درباره « دواردوگاه عمده سیاسی» در ایران پرداخت)، کوچکترین مبارزات و فعالیت های نظری و عملی علیه سیاست و عملکرد طرفداران آن «دو اردوگاه» در وطنمان ایران، صورت نگرفته است؛ یعنی، «نیروی سوم سیاسی ـ اجتماعی» که مدافع منافع ملی و مخالف با عملکرد طرفداران آن «دواردوگاه عمده سیاسی» باشد، وجود نداشته است!!
اینکه خلیل ملکی در سالهای ١٣٣٠ و ١٣٣١، با طرح «نظریهی نیروی سوم» به شکل دادن سمت و سوی بخشی از مبارزات آن دوران علیه « دو اردوگاه عمده سیاسی » همچنین کمک کرده و نقش مثبتی داشته است، این یک واقعیت تاریخی است و من در بخش دوم و سوم این مجموعهی به ارزش های نظریه ای که خلیل ملکی از آن بنام «نیروی سوم» صحبت کرده بود، اشاره کردم. البته، در آن رابطه همچنین براین امر تاکید کردم که خلیل ملکی تز«نیروی سوم» را از دکترین «سیاست موازنه منفی» دکتر مصدق اتخاذ کرده بود!
اسناد تاریخی بعد از شهریور ١٣٢٠ بیانگر این واقعیت می باشد که در اثر مبارزات دکترمصدق و عده ای دیگر از فعالین و کوشندگان سیاسی، در مقابله و نبرد با طرفداران « دو اردوگاه عمده سیاسی » در آن مقطع تاریخی ، «نیروی سوم سیاسی ـ اجتماعی» گام بگام در وطنمان ایران شکل می گیرد. در رابطه با مبارزات ملی شدن صنعت نفت، شخصیتهای سیاسی همچون دکتر محمدمصدق، آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی، مهندس کاظم حسیبی، حسین مکی، دکتر مظفربقائی، الهیارصالح، دکتر علی شایگان، دکترحسین فاطمی و... در شکل دادن آن مبارزات در آنزمان نقش محوری و تعیین کننده ای داشته اند ـ اگرچه برخی از آن افراد بعدأ به نهضت ملی پشت کردند و حتی بعضی از آنان با بیگانگان همصدا و همسوشدند و علیه نهضت ملی و منافع ملی ایران عمل کردند، نباید سبب گردد تا برآن واقعیت تاریخی سرپوش گذاشت و به نقش مثبت آنان در آن نهضت ملی اشاره نکرد ـ !
برعکس ادعا و اظهارات غلط آقای دکتر هما کاتوزیان، جامعهی سوسیالیست های نهضت ملی ایران (سازمانی که خلیل ملکی یکی از رهبران و بنیانگذاران آن بود) طی بیانیهی ای در شهریور ١٣٣٩ که مقارن با تشکیل آن «جمعیت» است، می نویسد:
«مرحلهی اخیر نهضت ملی ایران از زمانی شروع شد که قانون تحریم امتیاز نفت به مجلس پیشنهاد و تصویب گردید.این قانون معیار و محکی بود تا عمال بیگانه را از صفوف ملت ایران جدا سازد.بعدها مبارزه برای آزادی انتخابات، شکل جبهه ملی به خود گرفت و مبارزه برای استیفای حقوق ملی به آن جبهه یک محتوا و برنامه داد.» (١٢) (تکیه از منصور بیات زاده)
منظور جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی از« قانون تحریم امتیاز نفت »، تصویب طرح ۴ ماده ای دکتر مصدق در مقابله با خواست «کافتارا دزه» در تاریخ ١١ آذر ١٣٢٣ در چهاردهمین دوره قانونگذاری مجلس شورای ملی می باشد.
آقای دکتر کاتوزیان اگرچه ادعا دارد که در دوران جوانی از طرفداران «نیروی سوم» بوده است، متأسفانه هنوز نتوانسته است ارزشهای دکترین سیاست موازنه منفی دکتر مصدق و اصولا اهداف و خواستهای جنبش ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران را بدرستی درک کند. آنهم بدین خاطر که آن استاد محترم ، اصولا ارزشی برای «حاکمیت ملی (اشتات سوورنی تیت)»، قائل نیست و فراموش کرده است که خلیل ملکی با کمک گرفتن از تز«سیاست موازنه منفی» دکتر مصدق، نظریه معروف به «نیروی سوم» را تدوین کرد.(١٣)
آیا چنین برخورد غیراصولی که آقای دکتر محمد علی همایون کاتوزیان در برخورد با درخشانترین دوران تاریخ معاصر ایران در رابطه با مبارزه و مقابله با «دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران» نموده است، جعل تاریخ و تقلب در امر تاریخنگاری نیست؟!
آقای دکتر کاتوزیان کاملا واقف است و اطلاع دارد، در زمانیکه دکتر مصدق مبارزات و فعالیتهای خود را بر محور دکترین « سیاست موازنه منفی» در جهت قطع نفوذ بیگانگان شروع کرد، خلیل ملکی بعنوان یکی از اعضای حزب توده ایران در دفاع از منافع اتحاد جماهیر شوروی در ایران ــ البته در «خارج از مجلس» ــ کار زار تبلیغاتی علیه نظرات و عقاید دکتر مصدق بپا کرده بود.
اما روشن نیست که آیا این «تاریخنگار» محترم، بخاطر سرپوش گذاشتن به اظهارات غلط ، انحرافی و «ضد ملی» خلیل ملکی در آن مقطع تاریخی بوده است که در این بخش از کتاب خود که از «دو اردوگاه عمده سیاسی در ایران» صحبت نموده است، بر مبارزات، فعالیتها، نظرات و عقاید دکتر مصدق و مبارزات نهضت ملی شدن صنعت نفت سرپوش گذاشته است؟ یا دلائل دیگری وجود داشته است؟
این «تاریخنگار» محترم اگر با مسئولیت، منصفانه و بی طرفانه که از خصوصیات هر تاریخنگار و محقق باید باشد، تاریخ آن مقطع تاریخی را به نگارش درآورده بود و بهیچوجه هدفش سرپوش گذاشتن برنظرات غلط و اشتباهات خلیل ملکی نمی بود، حتمأ در همین بخش از کتاب مورد بحث می بایستی متذکر می شد که خلیل ملکی پس از آنکه به محتوی دکترین «سیاست موازنه منفی » دکتر مصدق پی برد (همان دکترینی که دکتر کاتوزیان در صفحات ١٢١ و ١٢٣ همین کتاب مورد بحث، در بخش «نفت شمال ایران وموازنهی منفی» به آن موضوع اشاره کرده و در آن رابطه حمله شدیدی متوجه حزب توده، شوروی و ارتش سرخ نموده است، اما کوچکترین سخنی درباره نقش خلیل ملکی در آن ماجرامطرح نمی شود.). در آن رابطه برایش ثابت شد که دفاع از خواست «کافتارادزه» در مغایرت با «حاکمیت ملی(اشتات سوورنیتت)» قرار دارد و باید در آن نظرات، تجدید نظر شود و در اثر آن تجدید نظر و فاصله گرفتن از حمایت و پشتیبانی از شوروی بود که از حزب توده انشعاب کرد و به صفوف نیروهای نهضت ملی برهبری دکتر مصدق پیوست.
حتمأ اشاره به چنان واقعیت تاریخی، نه تنها کوچکترین ضربه ای به شخصیت سیاسی خلیل ملکی وارد نمی کرد، بلکه چنان شیوه تاریخ نگاری، می توانست سبب انتقال تجربه خلیل ملکی به نسل جوان گردد و همچنین، اعتباری برای این «تاریخنگار» محترم با خود بهمراه داشته باشد!
٢ ـ مخالفت خلیل ملکی با تز «سیاست موازنه منفی » دکتر مصدق و دفاع وی از خواست «کافتارا دزه» و واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی!
حال ببینیم اظهار نظر خلیل ملکی در سالهای ١٣٢٣ و ١٣٢۴ در رابطه با مخالفت دکترمصدق با خواست امتیاز نفت شمال از سوی «کافتارا دزه» چگونه بوده است، و اگر بناباشد به سیاست حزب توده درآن مورد انتقادی وارد باشد ــ که هست ــ ، چرا آقای دکتر کانوزیان سعی کرده است تمام انحرافات فکری آنزمان را متوجه احسان طبری و نمایندگان حزب توده ایران در مجلس شورای ملی ــ دوره چهاردهم ــ بنماید و کوچکترین سخنی درباره کج اندیشی و انحرافات فکری خلیل ملکی، که بنابر اظهارات دکتر انورخامه ای، «او یکی از گردانندگان اصلی تبلیغات علیه دکتر مصدق در آن مقطع تاریخی بوده است»، به میان نیاورده است ؟
دکترانورخامه ای، در باره مواضع خلیل ملکی در دفاع از خواست امتیاز نفت شمال توسط «کافتارا دزه» و حمله او به سخنان دکتر مصدق و مخالفت با طرح ۴ ماده ای، «تحریم اعطای امتیاز نفت»
ـــ همان طرحی که جامعهی سوسیالیست های نهضت ملی ایران، طی بیانیه ای در سال ١٣٣٩ تصویب آنرا، « شروع نهضت ملی» ارزیابی کرد ــ ، نوشته است:
«...طرح فوق و تصویب آن عصبانیت شدید رهبران حزب توده از دکتر مصدق بود. حملات شدید به او شروع گردید و بیشتر این حملات از جانب اصلاح طلبانی چون [خلیل ـ اضافه از منصور بیات زاده] ملکی و [ احمد ـ اضافه از منصور بیات زاده] قاسمی بود. ملکی در مقالاتی تحت عنوان های «توازن منفی»، «پس و پیش کردن عقربه های ساعت» و بویژه در مقاله ی «سروته یک کرباس» دکترمصدق را به باد انتقاد گرفت و تا آنحا رفت که نوشت :«طرح آقای دکتر«مصدق» مذاکرات را از محافل ایران و شوروی به محافلی منتقل می کند که روزنامه تایمز پیشنهاد کرده...» یعنی میان سه کشور انگلیس و آمریکا و شوروی مسئله را حل کنند. در حالیکه طرح مزبور هرگونه مذاکره ای را منع می کرد و اتهام همکاری دکترمصدق با روزنامه ی تایمز یعنی سخنگوی محافظه کاران انگلیس واقعأ بی انصافانه بود. قاسمی نیز در مقاله «شیر برفی» و مقالات دیگر سخت به دکتر مصدق می تاخت. این روش و حملات ناروا به شخصیتی که چندماه پیش خود نمایندگان فراکسیون توده او را یکی از بزرگترین عناصر ملی و مظهر آزاده ی ایران شمرده و روزنامه رهبر در باره او نوشته بود:« چه چیز دکتر مصدق را مورد احترام مردم قرار داده، همین حق بینی، همین حمایت دلاورانه از حق، همین مبارزه ی آشکار برعلیه ارتجاع و دسایس ارتجاعی»، این جملات بسیار به زیان حزب تمام شد و عده ی زیادی از آن روی گرداندند. ..» (١۴)
در جلد دوم کتاب انورخامه ای در رابطه با مخالفت دکتر مصدق با خواست امتیاز نفت از سوی دولت شوروی(روسیه) توسط «کفتارا دزه» وطرح پیشنهاد ۴ ماده ای دکتر مصدق درباره تحریم امتیاز نفت و مخالفت عده ای از اعضای حزب توده، ازجمله خلیل ملکی با آن نظرات و پیشنهاد، مطالبی بچاپ رسیده است که آشنا شدن با آنها می تواند به بحث موجود کمک کند و تا اندازه ای خوانندگان محترم را به چگونگی شیوه تاریخنگاری آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان آشنا نماید.
لینک آن مطالب در پانویس همین بخش از نوشته ذکر شده است. (١۵)
و همانطور که قبلا اشاره رفت، خلیل ملکی در روزنامه« رهبر بتاریخ ٨/١/١٣٢۴ » در مقاله ای تحت عنوان«توازن منفی» نوشت:
«...از آنجایی که در بحث و انتقادات اغلب ازما راجع به سیاست خارجی «حزب توده» و نظریه ی آن حزب راجع به امتیاز نفت سئوالاتی می شوند یکبار دیگر عقیده خود را، راجع به این مسئله به طور خلاصه بیان می کنیم. البته هدف ما اینست بالاخره ایران بتواند کلیه منابع خود را به دست خود استخراج کند. ولی در سیاست باید واقع بین بود. ما بارها گفتیم که به دست این دولت ها و مجلس ها نمی توان نفت را استخراج کرد. مادامی که دستگاه حکومتی ایران به طور کامل از سیاست یکجانبه تصفیه نشده، ملت ایران برای خنثی کردن آن باید از سیاست جهانی استفاده کند و از سیاست ضد استعماری شوروی حداکثر استفاده را عملی سازد. بنابر این تا موقعی که ایران قادر به الغاء کلیه امتیازات نشده و برای این که در ضمن عمل، خود را از لحاظ فنی و سیاسی مهیای لغو امتیازات سازد نه فقط ضرری ندارد بلکه لازم است که با علاقمند کردن دولت شوروی به روابط اقتصادی و تجارتی در ایران بتواند سیاست موازنه را آن طوری که باید عملی سازد.
... فروختن نفت به شوروی یعنی گرفتن قرضه از آن دولت آن طوری که آقای دکتر«مصدق» پیشنهاد کرده اند با دادن امتیاز از لحاظ اقتصادی فرقی ندارد به این معنی که اگر دادن امتیاز نفت به شوروی منافی با استقلال ما باشد گرفتن قرضه به عنوان نفتی که به دست دولت های بیات باید استخراج شود خطرناکتر از اولی خواهد بود ــ آنهایی که در مسائل اقتصادی و سیاسی مطالعه دقیق دارند، می دانند که برای ممالک کشورگشا گرفتن امتیاز با قرضه دادن فرق اصولی ندارد. حتا در بعضی موارد دولت کشور گشا با دادن قرضه می تواند فشار بیشتری بیارد تا با تحصیل امتیاز. ولی چون شوروی سیاست کشور گشایی ندارد پیشنهاد قرضه آقای دکتر «مصدق» را استقبال نکرد...» (١۶)
جملاتی که از نوشته خلیل ملکی نقل شد، بیانگر این واقعیت تلخ است که وی در فروردینماه ١٣٢۴ هنوز به ارزش های «سیاست موازنه منفی » دکتر مصدق، که بیانگر دفاع از «استقلال سیاسی» یعنی «حاکمیت ملی ایران» بود اصولا پی نبرده بود!!
اشاره به نمونه های دیگری از بی دقتی و تقلب دکتر کاتوزیان در امر تاریخنگاری:
٣ ــ تفسیر غلط دکتر همایون کاتوزیان از متنی که دکتر مصدق در زیر یکی از عکس هایش نوشته بود و سوء استفاده از آن متن بخاطر مخالفت با رهبران جبهه ملی که در آنزمان حاضر نشدند با خلیل ملکی به حمایت از دولت دکتر علی امینی (آمریکوفیل) همصدا شوند.
دکتر مصدق در آبان ماه ١٣۴١ در زیر یکی ازعکس های خویش متن زیر را می نویسد:
«بکسانیکه وقتی پای مصالح عموم بمیان آید از مصالح خصوصی و نظریات شخصی صرفنظر میکنند. بکسانیکه در سیاست مملکت اهل سازش نیستند و تا آنجا که موفق شوند مرد ومردانه میایستند و یک دندگی بخرج میدهند و باز بکسانی که در راه آزادی و استقلال ایران عزیز از همه چیز خود میگذرند این عکس ناقابل اهدا میشود. احمد آباد ـ آبان ماه ١٣۴١ ـ دکتر محمدمصدق»
آن عکس با آن محتوی که با دستخط دکتر مصدق بود، از سوی کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در رابطه با «سوگ مصدق» در اسفند ١٣۴۵ بصورت تراکت چاپ و در بین ایرانیان خارج از کشور پخش شد.
لینک تراکت کنفدراسیون در رابطه با سوگ مصدق بزرگ که من (منصور بیات زاده) در آنزمان بعنوان یکی از اعضای سازمان دانشجویان ایرانی شهرماینس ـ آلمان دریافت کردم، کپی آن در شبکه اینترنت، در پانویس این نوشته درج شده است. (١٧)
آن عکس با همان متن و دستنوشته دکترمصدق در صفحه اول کتاب مدافعات مهندس مهدی بازرگان در دادگاه نظامی، (١٨) و همچنین آن متن در صفحه ١۵ جلد دوم خاطرات مهندس مهدی بازرگان (١٩) چاپ شده است.
اما دکتر کاتوزیان متنی در صفحه ۴٣٧ کتاب «مصدق و نبرد قدرت در ایران» به چاپ رسانده است، که محتوی آن متن، با متنی که دربالا نقل شد، کاملا یکسان نیست. اما وی در رابطه با آن متن در پانویس شماره ٩ ، صفحه ۴۵٧ در بخش پانوشتهای فصل هفدهم همان کتاب توضیح داده است: «این عکس و دستنوشتهی مصدق در کتاب مدافعات بازرگان به چاپ رسیده است.». درباره محتوی آن متن و نوشتار آقای دکتر کاتوزیان توجه خوانندگان محترم را به توضیحی که در آنباره در پانویس اشاره رفته است،جلب می کنم.( ٢٠)
اما، سئوال انگیز است که استاد محترم دانشگاه آکسفورد ـ انگلیس، که همچنین «تاریخنگار» و «محقق » نیز هست، در زیر همان متن که اشاره رفت که در صفحه ۴٣٧ آن کتاب درج شده است، می نویسد:
«الهیار صالح به محض دریافت عکس توسط حسن عنایت( که گاه نقش پیک را برعهده می گرفت)، رنگش پرید و پرسید: معنی این حرف ها چیست؟ چه کسی سازش کرده است؟».
این محقق محترم، در توضیح اینکه آن اطلاعات مربوط به پریدن رنگ الهیار صالح و اعتراض او به موضوع «سازش» را، از چه منبعی بدست آورده است، ویا اصولا موضوع «سازش» الهیار صالح، در چه رابطه ای و با چه فردی و یا گروه و یا تشکیلات و یا مقام دولتی و یا دولت خارجی بوده است؟ چیزی نمی گوید ویا دربارهی اینکه اصولا کدام تحقیقات و کنکاش در باره صحت آن ادعا انجام گرفته است؟ سکوت می کند و فقط در باره منبع اطلاعات خود در پانویس شماره ١٠ در صفحه ۴۵٩ همان کتاب می نویسد:« حسن عنایت (بدون آنکه سابقهی ماجرا را بداند) در یک گفتگو در لندن ( تیرماه ١٣۴٢ ) که حمید عنایت، پرویز نیکخواه و اینجانب در آن شرکت داشتیم قضیه را شرح داد.»!! البته این تاریخنگار و محقق محترم در آن کتاب توضیح نداده است که منظورش از «سابقه ماجرا» چه بوده است! در واقع آن استاد محترم برپایهی شایعات، تاریخسازی کرده است!
اگر آقای دکتر کاتوزیان با مسئولیت، منصفانه و بیطرفی تاریخنگاری کرده بود و اسناد و مدارک مربوط به سیاست و عملکرد رهبران جبهه ملی در آن مقطع تاریخی را مدّ نظر قرار داده بود، حتمأ الهیارصالح رئیس هیئت اجراییه جبهه ملی (جبهه ملی دوم) را متهم به «سازشکاری» نمی کرد. آنهم بدین خاطر که هر واژه ای معنای مخصوص به خود را دارد و نمی توان و نباید آنرا بهر صورتی که تمایل داشت، معنا و تفسیر نمود.
مگر رهبران جبهه ملی در زمان دولت دکتر علی امینی خواستار اجرای کامل قانون اساسی و برگزاری انتخابات آزاد نشده بودند؟ همان سیاستی که آقای دکترکاتوزیان در گفتگو با «شهروند امروز»آنرا بهانه قرار داده وآنان را متهم به «نادانی» نمود!
این استاد محترم دانشگاه آکسفورد، حتمأ باید بداند که تاکید و پافشاری و سماجت بر خواست هائی که الهیار صالح و دکتر آذر بنابر تصمیم و خواست « شورای مرکزی جبهه ملی » با اسدالله علم، نخست وزیر شاه مطرح کرده بودند، رانمی توان «سازش» نام نهاد!
با توجه به محتوی سیاست جبهه ملی، که چه در دوران دولت دکتر علی امینی و چه در دوران دولت اسدالله علم، بدین خاطر که برخواست تحقق حاکمیت قانون، اجرای تمام اصول قانون اساسی و همچنین تاکید بر شعار محوری در نظام سلطنت مشروطیت مبنی بر «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت»، نمی بایستی فردی همچون الهیار صالح را متهم به «سازشکاری» نمود!
اما قصد دکتر کاتوزیان از دادن نسبت «سازش» به الهیارصالح، ضربه زدن به حیثیت و آبروی رهبران جبهه ملی ایران، آنهم بخاطرپشتیبانی کورکورانه وی از نظرات و عقاید جدید خلیل ملکی از یک سو و عدم پیروی سران جبهه از نظرات و عقاید جدید خلیل ملکی از دیگرسو، می باشد!
اگر ادعا شود، که بکار بردن چنان واژه هائی، بهیچوجه هدفش بی آبرو کردن رهبران جبهه ملی و لجاجت با آنان و تملق گوئی و چاپلوسی از خلیل ملکی نبوده است، پس باید آن جناب استاد دانشگاه آکسفورد قبول کند که اطلاعاتش درباره تاریخچه مبارزات جبهه ملی ایران و خواست ها و اهداف آن « جبهه» و همچنین تغییر مواضع خلیل ملکی درآن مقطع تاریخی مورد بحث، کاملا ناقص بوده است. آنهم باین دلیل که شخصیت آزادیخواه و قانونمداری همچون الهیار صالح، رئیس هیئت اجراییه جبهه ملی، فردی که خواستار اجرای قانون اساسی مشروطیت بطور کامل بود، از آنجا که باین نتیجه رسیده بود که شاه و ساواک بهیچوجه حاضر نخواهند شد، تن به چنان خواستی دهند و فعالیت سیاسی آزاد و علنی او و همنظرانش در جبهه ملی در گروی برسمیت شناختن «قدرقدرتی » محمدرضاشاه پهلوی و در واقع پشت کردن به اصول قانون اساسی مشروطیت می دید، درچنان وضعیتی، سیاست معروف به «صبرو انتظار» را مطرح می کند!
آقای دکتر کاتوزیان در هنگام نگارش آن اتهامات، هیچ از خود سئوال کرده است اگر الهیار صالح حاضر شده بود که شرایط اسدالله علم و محمد رضاشاه پهلوی را بپذیرد، یعنی «تسلیم» خواست آنها گردد و در آن رابطه، به «مهره ای» از «مهره های رژیم شاه» تبدیل گردد، آیا اصولا ضرورت داشت تا از سیاست «صبرو انتظار» صحبت نماید؟!
اگر این «تاریخنگار» و «محقق» محترم، محتوی نامه مورخ اسفند ماه ١٣۴١ خلیل ملکی به دکتر مصدق را، همان نامه ای که وی آنرا در کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی درج کرده است (٢٢)، دقیقأ توجه کرده بود، حتمأ متوجه می شد که خلیل ملکی در آن نامه صرفنظر از اشاره به مسائل و مطالبی همچون، توقیف نشریاتش از اواسط دولت دکترعلی امینی، ملاقاتش با اسدالله علم و شخص شاه و ضعف هیئت حاکمه، همچنین ازعملکرد رهبری جبهه ملی و «ناروشن» بودن مواضع آنها انتقاد کرده و حتی آنان را در رابطه با «ناروشن» بودن مواضعشان، متهم کرده است که حاضر نبوده اند به «قانون اساسی» احترام بگذارند!!
البته اظهارات خلیل ملکی مبنی بر اینکه به رهبری جبهه ملی انتقاد و اعتراض وارد بوده است که آنها حاضر نبوده اند به «قانون اساسی» احترام بگذارند، ادعائی غلط است،رهبران جبهه ملی در آن مقطع تاریخی حاضر نشدند، «تسلیم» خواست دربار و شاه شوند؛ خواستی که در مغایرت کامل با اصول قانون اساسی مشروطیت بود!
حال چرا و بچه دلیل خلیل ملکی تاکید رهبران جبهه ملی براجرای تمام اصول قانون اساسی و شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت»، که چیزی جز، بیان یکی از ارزش های فکری مصدق و طرفداران واقعی « راه مصدق» و در واقع یکی از اصول محوری تمایز «سلطنت مشروطه» از «سلطنت استبدادی» است، بعنوان «بی احترامی » رهبران جبهه ملی به « قانون اساسی» تلقی کرده بود، روشن نیست. مگر اینکه تصور کنیم که خلیل ملکی مقام شاه را بالای اصول قانون اساسی مشروطیت فرض می کرده و برعکس اصل چهل و چهارم قانون اساسی مشروطیت که تاکید داشت:
« شخص پادشاه از مسئولیت مبری است وزراء دولت در هرگونه امور مسئول مجلسین هستند»، برای محمدرضاشاه پهلوی حقوق فراقانونی قائل بود؟
آیا محتوی نامهی خلیل ملکی بیانگر این واقعیت تلخ نیست که وی در آنزمان مورد بحث، بهرقیمتی خواستار همکاری جبهه ملی با رژیم شاه بوده است، حتی بدون اینکه محمدرضا شاه پهلوی حاضر باشد، کوچکترین قدمی درجهت برقراری «حاکمیت قانون» بردارد و به یکی از ارزش های محوری که «سلطنت استبدادی» را از «سلطنت مشروطه» تمیز می دهد، توجه نماید .یعنی قبول کند که «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» و برآن پایه «حاکمیت قانون» برقرار کند؟!
در نامه خلیل ملکی به دکتر مصدق که با عنوان «پدر بزرگوار ملت ایران» تحریر شده بود،می خوانیم:
«... بهر صورت اگر درست عمل شده بود، ممکن بود جبههی ملی به جای دکتر امینی روی کار بیاید ولی چنین نشد. در دورهی حکومت دکتر امینی نیز فرصت نوع دیگری وجود داشت و میان هیأت حاکمه شکاف افتاده بود و به آسانی می شد پس از امینی حکومت ملی تشکیل داد، اما رهبران جبهه با اشتباه کاری های حیرت انگیز این فرصت را نیز از دست دادند... متأسفانه سران جبههی ملی درعمل، نشان دادند که مردانی نیستند که در جریان های سیاسی آگاهانه دخالت کنند و با تدبیر و موقع شناسی از فرصت ها استفاده کنند. آنها نشان دادند که هدفشان محبوب القلوب بودن صرف است نه اقدام و خدمت اجتماعی که محبوبیت تاریخی بیاورد. آنان در سنگر راحت منفی بافی موضع گرفتند. در آن زمان که هیأت حاکمه سخت متزلزل بود و همه گونه امتیاز را به نفع نهضت ملی می شد گرفت اعلام کردن دوکلمه دربارهی قانون اساسی و حزب توده می توانست وضع نهضت را از جنبهی داخلی و خارجی مشخص و روشن سازد...».( همه جا تکیه از منصور بیات زاده)
مطالبی که از نامه مورخ اسفند ١٣۴١ خلیل ملکی به مصدق نقل شد، بیانگر این واقعیت می باشد که اگر گیرنده آن عکس مصدق با آن محتوی که در ذیل آن عکس با دستخط دکتر مصدق درج شده است، رهبران جبهه ملی ، ازجمله شخص الهیارصالح هم بوده باشد ــ که هر مبارز و آزادیخواه با افتخارخود را مخاطب آن متن قرار می داد و می دهد، همانطور که کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی و مهندس بازرگان و نهضت آزادی ایران خود را مخاطب قرار دادند ــ ، چونکه متن آن نامهی بهیچوجهی بمعنی سرزنش بخاطر «سازش» با دربار شاه نبود، بلکه تائید و پشتیبانی از آن افراد و سازمانهائی بود که تسلیم شاه و دربار نشدند و براجرای قانون اساسی مشروطیت و اجرای انتخابات آزاد ــ که فقط از طریق «انتخاب آزاد» و مخالفت با هرنوع تقلب انتخاباتی است که استقرار «حاکمیت ملت» ممکن می گردد ــ ، تاکید داشتند!
خلیل ملکی در آن بخش از نامهی مورد بحث متذکر شده است که:
« متأسفانه سران جبههی ملی درعمل، نشان دادند که مردانی نیستند که در جریان های سیاسی آگاهانه دخالت کنند و با تدبیر و موقع شناسی از فرصت ها استفاده کنند. آنها نشان دادند که هدفشان محبوب القلوب بودن صرف است نه اقدام و خدمت اجتماعی که محبوبیت تاریخی بیاورد. آنان در سنگر راحت منفی بافی موضع گرفتند.»،
با کمی دقت و توجه برویدادهای آن زمان، حتمأ متوجه می شویم که منظور خلیل ملکی از نگارش چنان جملاتی، اشاره به محتوی اطلاعیه هیئت اجرایی جبهه ملی در آذر ماه ١٣۴١ می باشد که آن هیئت، ماجرای مذاکرات الهیار صالح و دکتر مهدی آذر ... با اسدالله علم، نخست وزیر وقت را به اطلاع مردم ایران رسانده و توضیح می دهد که چرا و بچه دلیل حاضر بهمکاری با دولت نشد و به سه شرطی که هیئت نمایندگی برای همکاری مطرح کرده بودند ــ از جمله «اجرای کامل قانون اساسی» ، «انتخابات آزاد» و خواست «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» ــ ، که از سوی محمدرضاشاه پهلوی و اسدالله علم پذیرفته نشد، اشاره رفته است.
من در پایان بخش دوم همین مجموعه، متن آن اطلاعیه هیئت اجرایی جبهه ملی را نقل کرده بودم. آن متن را مجددأ در پانویس همین بخش نیز ذکر می کنم.( ٢٣)
۴ ــ درباره «ابتکار جالب» دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان در امر تاریخنگاری!
آقای دکتر کاتوزیان در هنگام تنظیم صفحات کتاب «خاطرات سیاسی خلیل ملکی»، به ابتکار جالبی دست زده است؛ و آن اینکه در صفحه ۴٨٦ آن کتاب که بخش پایانی نامه اسفند ماه ١٣۴١ خلیل ملکی به دکترمصدق درج شده است. در زیر امضاء خلیل ملکی و تاریخ نامه(اسفند ماه ١٣۴١) ، نامه ی دوسطری ازدکتر مصدق به خلیل ملکی که در ١٨ آبان ماه ١٣۴٠ ، یعنی حدودأ ١٦ ماه پیش از نامه خلیل ملکی به دکتر مصدق تحریر شده بود، بچاپ رسانده است. در واقع این استاد محترم شیوه ای از تاریخنگاری را پیشه کرده است که هیچگونه جنبه علمی نداشته و بیشتربه «سند سازی» شباهت دارد! در هرحال، چنین شیوه ی تاریخنگاری، بخوانندگان نامه خلیل ملکی که دقت چندانی به اختلاف بین تاریخ نامه ها نکرده باشند،چنین تلقین می کند، که محتوی نامه خلیل ملکی مورد تائید دکتر مصدق نیزبوده است.(٢۴)
در صفحه ۵٠٧ همان کتاب، نامه ای از دکتر مصدق خطاب به «کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران» که در واقع پاسخ دکتر مصدق به پیام نخستین کنگره آن جامعه می باشد، درج شده است. تاریخ تحریرآن نامه، همچنین ١٨ آبان ماه ١٣۴٠می باشد. در واقع دکتر مصدق در تاریخ ١٨ آبان ماه ١٣۴٠ دو نامه نوشته است، یکی خطاب به خلیل ملکی و دیگری خطاب به «کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران».
حال روشن نیست، اگر واقعأ هدف این استاد محترم همانطور که اشاره رفت، تلقین به خوانندگان نبوده که دکتر مصدق با محتوی آن نامه خلیل ملکی مخالفتی ابراز نداشته است، چرا و بچه دلیل، نامه دکتر مصدق به خلیل ملکی را در کنار نامهی دکتر مصدق به «کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران» در صفحه ۵٠٧ ، که هردوی آن نامه ها در یک روز تحریر شده اند قرار نداده، و آنرا در ٢١ صفحه قبل در زیر نامهی خلیل ملکی که حدودأ ١۶ ماه بعد از نامه دکتر مصدق، یعنی در اسفند ماه ١٣۴١ تحریر شده، در صفحه ۴٨٦ کتاب خاطرات سیاسی، قرار داده است؟
حتمأ «عاقلان» دانند که منظوراز آن ابتکار جالب تاریخنگار محترم آقای دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان چه بوده است و البته «نادانان»!، چون «نادان» !هستند، نامه ١٨ آبان ماه ١٣۴٠دکتر مصدق را بحساب پاسخ دکتر مصدق به نامه اسفند ماه ١٣۴١ خلیل ملکی نخواهند گذاشت.
ضروریست یادآور شود که من تا کنون درجائی نخوانده ام که دکتر مصدق به نامه مورخ اسفند ١٣۴١ خلیل ملکی پاسخ داده باشد.
آقای دکتر کاتوزیان حتمأ اطلاع دارند که دکتر مصدق اکثرأبه تمام نامه های دریافتی پاسخ داده است. محتوی متن سخنرانی ها، متن نامه ها و نوشته ها و عملکرد دکتر مصدق بیانگر این واقعیت است که ایشان هیچگاه به نظرات و عقایدی که باور نداشت و صحیح ارزیابی نمی کرد، صحه نمی گذاشت.
در حالیکه خلیل ملکی در نامهی اسفند ماه ١٣۴١خود به دکتر مصدق، شدیدأ به مواضع رهبری جبهه ملی نسبت به خواست های شاه، انتقاد کرده بود؛ که چرا آن هیئت حاضر نشده بودند سیاستی را اتخاذ کنند که مورد پسند و رضایت محمدرضاشاه پهلوی باشد، تا از آن طریق زمینهی «سازش» با رژیم شاه، که بنابر ادعای وی می توانست سبب تشکیل «حکومت ملی» گردد، بوجود آید!!
محتوی نامه مورخ اسفند ماه ١٣۴١ خلیل ملکی بیانگر مواضع سیاسی بودند که بعضی از آن مواضع، بهیچوجه نمی توانست مورد تائید دکتر مصدق قرار گیرد. مگر همان متنی که دکتر مصدق در زیر عکسش نوشته بود ـ عکس مورد بحث ـ ، همچنین جمله زیر را شامل نمی شد:
«... بکسانیکه در سیاست مملکت اهل سازش نیستند و تا آنجا که موفق شوند مرد ومردانه میایستند و یک دندگی بخرج میدهند ...»؟!
آقای دکتر کاتوزیان اظهار داشته است، که آقای دکتر امیر پیشداد تمام نامه هائی که از خلیل ملکی دریافت می کرده است همچنین برای وی ارسال می داشته است و وی از محتوی تمام آن نامه ها با خبر می شده است. باتوجه به محتوی بعضی از آن نامه ها، روشن نیست که چرا این استاد محترم، الهیار صالح را متهم به «سازش» نموده است؟ من بخشی از متن نامه ایکه خلیل ملکی در ٢٩ دسامبر ١٩٦٣ (٨ دی ١٣۴٢) از وین به آقای دکترامیر پیشداد نوشته است را نقل می کنم، چون محتوی آن نامه بروشن کردن جوانب موضوع مورد بحث و غلط بودن اظهارات آن جناب در گفتگو با «شهروند امروز»، کمک می کند.
محتوی آن نامه صرفنظر از اینکه بروشنی بیانگر این واقعیت است که خلیل ملکی نه تنها در آن زمان از «نظریهی نیروی سوم»، کاملا فاصله گرفته است، حتی به آن بخش از نیروهای سیاسی که باسیاست و عملکرد امپریالیسم آمریکا مخالف بودند، اعترض دارد. همچنین محتوی آن نامه بیانگر این واقعیت است که «جبهه ملی » حاضر به «سازش» با هیئت حاکمه و شاه نبوده است.
در آن نامه می خوانیم:
«... آنچه در کنگره [جامعهی سوسیالیست های ایرانی در اروپا] تصویب شده و از مقاله ای در شمارهی اول سوسیالیسم ماهانه انتخاب شده که «امپریالیسم آمریکا دشمن شماره یک ملّت هاست»، به نظر من، شعار پوچ و بیهوده و خالی از معناست. همین «دشمن شماره یک ملّت ها» در ایران با زور و فشار سعی کرد که جبهه ملی [دوم] را جانشین رژیم شاه کند و آنچه در قدرت داشت به شاه فشار می آورد. اگرجبههی ملّی [دوم] موفق نشد، تقصیر آن «دشمن شماره یک» نبود....» (٢۵)
خلیل ملکی نویسنده «نظریهی نیروی سوم» در نامه ای دیگر بتاریخ ٢١ آذر ١٣۴٣ برابر با ١٢ دسامبر ١٩۶۴ ، به دکتر امیر پیشداد صریحأ یاد آور شده است که دکتر علی امینی طرفدار دولت ایالات متحده آمریکاست و وی به او «خوش بین» هست. در آن نامه می خوانیم:
«[دکترعلی] امینی نیز امید خود را به سوی اقیانوس ها دوخته است امّا ما و همه نسبت به او خوش بین هستیم».(٢٦)
البته خلیل ملکی برای «دانایان» توضیح نداده است که دولت استعمارگرایالات متحده آمریکا و شخص دکتر علی امینی آمریکوفیل، عاقد قرارداد کنسرسیوم ـ قرارداد معروف به قراداد امینی ـ پیچ، همان قراردادی که خلیل ملکی معترف است که در تهیه متن سخنرانی محمد درخشش ــ نماینده مجلس شورایملی دوره هجدهم ــ در مخالفت با آن قرارداد، نقش داشته است،(٢٧) از چه زمانی و بچه دلایلی به جرگه «نیروی سومی» ها پیوسته اند؟
ویا اینکه خلیل ملکی با فاصله گرفتن از مواضع نیروی سومی خود، بجمع طرفداران سیاست ایالات متحده آمریکا پیوسته بود و زیرکانه سعی کرده بود تا تغییر مواضع خود را تحت عنوان «عوض شدن سیاست آمریکا » به طرفداران و دوستان سیاسی «دانای» خود حقنه کند ؟!
خلیل ملکی در ٢٢خرداد ١٣۴۴ برابر با ١٢ ژوئن ١٩۶۵ طی نامه دیگری به امیرپیشداد در رابطه با دکتر علی امینی و «عوض شدن سیاست آمریکا » می نویسد:
«جشنی در سفارت آمریکا بوده و ناظران امور آن را دلیل عوض شدن سیاست آمریکا تلقّی کرده اند. می دانید که دکتر[علی] امینی امروز فیگوری [چهره ای] شده است توده ای [= ملی، مردمی] و مورد علاقه [مردم]. او نیز در سفارت آمریکا بوده و اُمید زیادی برای [به قدرت رسیدن] خودش دارد و کار را خاتمه پذیرفته می داند. دکتر امینی روابط نزدیک و صمیمی با ما دارد.
از اینها گذشته، سمیناری بوده است در هاروارد آمریکا. مستر [کایلر] یانگ، یک آمریکائی ایران شناس و معلّم زبان فارسی در آنجا، گزارشی در مورد ایران داده است (محرمانه) که تقریبأ مساوی گزارشی است که فرضأ ما می دادیم. از راه هائی، نسخه ای از آن [گزارش] مدّتی در اختیار ما بود که تلخیصی از آن به عمل آمده، که شاید بتوانیم با این نامه نسخه ای از آن بفرستم. اُمید وارم متن انگلیسی آن [گزارش] را تکثیر کرده و به خارجی ها و جرائد خارجی برسانیم. این گزارش در محافل سیاسی ایران تأثیری بسزا خواهد گذارد.». (٢٨) (تکیه از منصور بیات زاده)
ضروریست یادآور شود که درآن مقطع تاریخی مورد بحث ، اعتراضات و مخالفتها با رژیم شاه بصورت مسالمت آمیز در رابطه با اعتراض به پایمال شدن اصول قانون اساسی و تحقق خواست های «حاکمیت قانون» و «حاکمیت ملت» دور می زد. برعکس موضع خلیل ملکی (که قبلا به موضع وی درباره عملکرد امپریالیسم آمریکا اشاره رفت )، اکثر نیروهای سیاسی مخالف رژیم شاه ـ از جمله «جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا» (همان تشکیلاتی که آقای دکتر مخمدعلی همایون کاتوزیان یکی از فعالین آن بوده است) ، رژیم محمدرضاشاه پهلوی را، رژیم وابسته به امپریالیسم که در اثر کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ بر ایران حاکم شده بود، می دانستند. موضوع کسب «استقلال سیاسی (حاکمیت ملی)» و افشای عملکرد دولت های امپریالیستی، بخصوص امپریالیسم آمریکا، همچنین درصدر مبارزات نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب ایرانی در آن مقطع تاریخی مورد بحث قرار داشت و در همین رابطه بود که به جای همکاری با دولت دکتر علی امینی، بدرستی بافشای ماهیت وابسته او پرداختند. در همین رابطه ضروریست یادآور شود که اسناد و مدارک مربوط به مبارزات طرفداران نهضت ملی پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، بیانگر این واقعیت هستند که عده ای از اعضای حزب زحمتکشان از جمله «دکتر محمد علی خنجی» و «دکتر مسعود حجازی» بخاطر عملکرد و سیاستهای جدید اتخاذ شده از سوی خلیل ملکی، بمخالفت و مبارزه با نظرات و عملکرد او می پردازند و از یکدیگر انشعاب می کنند. توضیح دقیق در اینمورد احتیاح به نوشته ای جداگانه دارد. (٢٩)
همانطور که قبلا اشاره رفت، خلیل ملکی ، نویسنده یکسری مقالات، تحت عنوان « برخورد عقاید و آرا» ، در نامه ایکه در ١٢ بهمن ١٣٤٣( برابر با اوّل فوریه ١٩۶۵) به امیر پیشداد نوشته است، بجای بحث و برخورد نظری با «عقاید» مخالفین سیاسی خود در جبهه ملی، آنان را «پُفیوز» خطاب کرده است. با توجه باین نوع برخورد غیراصولی که فقط میتوان آنرا بحساب تحریک اعضای سازمان علیه منتقدین و مخالفین نظری تلقی نمود ــ آن نامه بضمیمه نامه های دیگر برای اولین بار در سال ١٣٨١ بصورت کتابی انتشار خارجی پیداکرد ــ .
حال چرا و بچه دلیل کسانی که نظرات و عقایدی عکس نظرات و عقاید خلیل ملکی داشته اند، باید «پُفیوز» خطاب شوند، نویسنده مقالات « برخورد عقاید و آرا»، دلائلی ارائه نداده است!!
شاید بدین خاطر «پُفیوز» بودند، چونکه حاضر نشدند همچون خلیل ملکی طرفدار دولت دکتر علی امینی آمریکوفیل شوند و آن «نادانان» براین باور بودند که رژیم شاه رژیم وابسته به امپریالیسم آمریکاست ــ و حتی به نقل قول از فردی (٣٠) ، مدعی می شود که دکتر مصدق آن دونفر ـ خنجی و حجازی ـ را «خیانتکار» نامیده است. حال «خیانت» به چه مسئله و موضوعی، کوچکترین اشاره ای نشده است؟
در واقع نویسنده «نظریه نیروی سوم» بخاطر سرپوش گذاشتن به تغییر مواضع سیاسی اش و فاصله گرفتنش از« ارزش» های نهضت ملی، همان ارزشهائی که سبب شدند، تا وی در سالهای ١٣٣٠ و ١٣٣١ ، «نظریهی نیروی سوم » را مطرح نماید، متوسل به شایعه پراکنی و جوّ سازی علیه منتقدین و مخالفین خود می شود. در آن نامه می خوانیم:
«...ضمنأ باید بگویم که خنجی و حجازی، از مدّتها پیش، میان دانشجویان دانشگاه و دیگران، آبروی خود را از دست داده بودند و تنها برخی از رهبران پُفیوز جبهه ملّی [دوم] با آنها بودند. حالا که پُفیوزها کنار گذارده شده اند، چند نفر از بزرگان که برای جبههی ملی سوّم باقی مانده اند، به اضافه خود مصدّق، این دونفر[خنجی و حجازی] راخیانتکار اعلام می کنند.مصدّق بمناسبتی، ملاقاتی با یکی از رفقای از اروپا برگشته داشت که خنجی را خیانتکار اعلام کرده بود و نسبت به من و شماها [سوسیالیست های ایرانی در اروپا] اظهار محبت کرده بود.» (٣١)
آنانکه تا حدودی بمسائل سیاسی و اختلافات فعالین سیاسی با یکدیگر در آن مقطع تاریخی آشنائی دارند، نمی توانند با اظهارات خلیل ملکی توافق داشته باشند. البته این واقعیتی است که در آنزمان عده ای از فعالین طیف چپ با خنجی و حجازی مخالف بودند و در رابطه با عضویت در جبهه ملی، نظرات و عقایدی متفاوت داشتند، آنهم باین دلیل که آن دونفر و همفکرانشان در جبهه ملی مخالف با عضو شدن افراد چپ منتسب به حزب توده بودند. حتی در خارج از کشور اگرچه خنجی و حجازی وجود نداشتند، چنان وضعیت و جوّی همچون ایران در بین طرفداران جبهه ملی وجود داشت.من در نوشته هائی که در رابطه با کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی و جبهه ملی ایران در اروپا نوشته ام، بآن اختلافات اشاره کرده ام.( ٣٢)
دکترکریم سنجابی نیزدر کتاب خاطرات سیاسی خود ــ «امیدها و ناامیدی ها» ــ همچنین به اختلافات در صفوف دانشجویان وابسته به جبهه ملی درآن دوران اشاره نموده و برعکس خلیل ملکی که به شایعه سازی و بد گوئی خنجی و حجازی متوسل شده است، او به موضوع مورد اختلاف اشاره نموده و درآنباره چنین می نویسد:
«...جمع قابل توجهی از دانشجویان ما تملایات چپی افراطی داشتند.آنها بظاهر در سازمان ما ولی عملا و علنأ علیه آن بودند. چنانکه میدانید بعضی از همین دانشجویان آن زمان وابسته به نهضت آزادی و جبهه ملی بودند که بعدأ از بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق شدند. من بسیاری از آنها را شخصأ می شناختم، بعضی از آنها در دانشکده حقوق شاگرد خود من بودند. من مخصوصأ به ضیا ظریفی و بیژن جزنی می گفتم فرزند این چه روش وچه انصافی است که شما در جبهه ملی باشید و علنأ علیه آن تبلیغ بکنید. اگرشما معتقد به این سازمان و راه و روش آن نیستید می توانید از آن خارج شوید و خودتان فعالیت دیگری در پیش بگیرید. ولی آنها در آن زمان پایگاه علنی دیگری نداشتند و سازمانشان در داخل جبهه ملی بود. بعضی از افراد شورای جبهه ملی هم با آنها خوش و بش داشتند و آنها را تقویت میکردند...» (٣٣)
دکترحسین موسویان، نیزدر رابطه با اختلافات برخی از دانشجویان چپ ( منتسب به حزب توده) با دکترمحمدعلی خنجی و دکتر مسعود حجازی در آن دوران که خود دانشجوی دانشگاه تهران بوده است، در نوشته ای تحت عنوان «تهاجم به جبهه ملی ایران » اشاره نموده و درباره موضوع اختلافات و جهت گیریهای متفاوت، توضیحاتی داده است. در آن نوشته میخوانیم:
«... تمام نشریات تعلیماتی و بسیاری از اعلامیه های مهم جبهه ملی دوم به قلم دکتر خنجی بود و هم او بود که در تنظیم اساسنامه و منشور جبهه ملی در کنگره ١٣۴١ نقش اساسی داشت . اما اولین کسانیکه اصطلاح « باند خنجی » را برای دکتر خنجی و دوستانش ابداع کردند عده ای از اعضای نفوذی حزب توده در داخل جبهه ملی دوم بودند که در داخل جبهه ملی برای خود شبکه مخفی داشتند و علی التحقیق با پیشرفت و تعالی جبهه ملی مخالف بودند. تحرکات این گروه توسط دکتر خنجی که در کمیسیون تعلیمات ، اداره کننده مسائل تعلیماتی و کلاس های گویندگی جبهه ملی بود و دکتر حجازی که مسئول سازمان جوانان بود شناخته شده و از کارشکنی آنان جلوگیری بعمل می آمد.»
(٣۴)
با نقل و قولهائی از دکترکریم سنجابی رهبر فقید جبهه ملی و دکتر حسین موسویان ـ رئیس هیئت اجرائیه ومسئول تشکیلات کنونی جبهه ملی ایران تا اندازه ای روشن شد که اظهارات خلیل ملکی مبنی بر «بی آبرو» شدن خنجی و حجازی در رابطه با چه مسائلی و در بین کدام یک از نیروهای سیاسی بوده است!!
اسناد و مدارک آن مقطع تاریخی گواهی بر این امر دارند که «مبارزات مسالمت آمیز» بخاطر قانون شکنی های رژیم شاه و سرکوب و قلع و قمع فعالین و کوشندگان سیاسی و جلوگیری از هر نوع فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی در چارچوب قانون اساسی مشروطیت، با بن بست روبرو شده بود، در واقع شکست خورده بود!
رژیم شاه با هر نوع فعالیت سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی که کنترلش را در اختیارنداشت، شدیدأ مخالفت می کرد و بهیچوجه اجازه فعالیت نه تنها بمخالفین و منتقدین نمی داد. حتی طرفداران رژیم را نیز کنترل می کرد. درحقیقت اتخاذ موضع «صبر و انتظار» از سوی الهیار صالح پاسخ به آن فضای سیاسی بسته و خفقان حاکم برجامعه در آن مقطع تاریخی برای کسانی که خود را پایبند به مبارزات علنی و قانونی می دانستند بود!
با توجه به آن فضای خفقان و بسته حاکم بروطنمان، باید اذعان داشت که بهیچوجه امکان مبارزه و فعالیت مسالمت آمیزبصورت علنی و قانونی وجود نداشت و آن وضع، بیانگر «قدرقدرت» بودن شاه بود، اگر کسی و یا سازمان و حزبی حاضر می شد در خدمت شاه عمل کند و از آن طریق ،تصمیم می گرفت که در «هیئت حاکمه » سهیم شود ــ در آنزمان خلیل ملکی خواستار سهیم شدن جبهه ملی در هیئت حاکمه بود، نگاه کنید به نامه اسفند ماه ١٣۴١ او به دکتر مصدق ــ (٣۵) ، حتمأ می بایستی از خواست «حاکمیت قانون» و «حاکمیت ملت (حاکمیت مردم)» صرفنظر می کرد و در واقع مجبور به «تسلیم» به خواست ها و سیاست مورد نظرشاه می شد!
متأسفانه بسیاری از جوانان آن دوران از جمله من (منصور بیات زاده) بخاطر مشکل معرفتی که در آنزمان با آن روبرو بودیم، نتوانستیم درک کنیم که اصولا منظور الهیار صالح از اتخاذ موضع «صبر و انتظار» چه می باشد؟ در مقابله با اظهارات او بمخالفت برخاستیم و حتی آن مشکل معرفتی سبب شد تا گام بگام از خواست و تبلیغ «حاکمیت قانون» فاصله بگیریم. البته ضروریست یادآور شد که در بوجود آوردن آن فضای سیاسی ، محمدرضاشاه پهلوی و سازمان امنیت شاه (ساواک) نقش بسزائی داشت!
البته با این انتقاد از خود، آنهم در رابطه با «مشکل معرفتی» که با آن روبرو بودیم، بهیچوجه قصد ندارم شیوه های دیگر مبارزه که علیه رژیم شاه در دستور فعالیت و مبارزات جوانان در آنزمان قرار گرفت را مورد انتقاد قراردهم، بلکه من می خواهم از این طریق توضیح دهم که در آنزمان من، همچون بسیاری از جوانان و فعالین سیاسی به پیش شرط هائی که مبارزه قانونی و علنی احتیاح داشت، کمتر اطلاع داشتم، اگر چنین نمی بود، نمی بایستی الهیار صالح را مورد انتقاد قرار می دادیم.اما با گذشت زمان، عملکرد رژیم شاه نشان داد که حق با الهیار صالح بود، چون از آنزمان ببعد رژیم شاه فقط به طرفداران «کنگره آزاد زنان و آزاد مردان » و نیروهائی که، همچون قماش « غلام خانه زاد» و «چاکر جان نثار» بودند، اجازه فعالیت می داد، آنهم بشرطی که کاملا تحت کنترل سازمان امنیت (ساواک) عمل کنند. داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت های هویدا و آموزگار و تئوریسین حزب فاشیستی رستاخیز هم از چگونگی عملکرد «ساواک» گله داشت که حتی شخص او، فردی که یکی از مهره های اصلی رژیم شاه بود ، از سوی جاسوسان ساواک در امان نبوده است.
جبهه ملی معروف به «جبهه ملی سوم» که از احزاب و سازمانهای «جمعیت نهضت آزادی ایران»، «جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران»، «حزب ملت ایران»، «حزب مردم ایران»،«سازمان دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه ملی ایران» تشکیل شد، اگرچه اکثر فعالین آنها با سیاست«صبر و انتظار» الهیار صالح مخالف بودند، اما بخاطر فضای خفقان حاکم برجامعه و بازداشت تعدادی از فعالین و رهبران جبهه ملی، آن تشکیلات نتوانست بصورت علنی و قانونی بمبارزه خود ادامه دهد. فعالیت جبهه ملی تا خردادماه ١٣۵۶ ، یعنی ٢٠ ماه قبل از انقلاب بهمن ١٣۵٧ تعطیل شد. در ٢٢ خرداد ١٣۵۶ فعالیت مجدد جبهه ملی ایران طی نامه سرگشاده ای به محمد رضاشاه پهلوی با امضاء دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار، داریوش فروهر شروع می شود. (٣۶)
از سوی دیگر ضروریست یادآور شود که در امور سیاسی بین «سازش» کردن و «تسلیم» شدن، تفاوت زیادی وجود دارد. در جوامعیکه « حاکمیت قانون » برقرار است، از جمله در نظام های دمکراسی کشورهای اروپائی، یکی از اصول پایه ای آن نظام براین اصل برقرار شده است، زمانیکه حزبی بتنهائی اکثریت نمایندگان مجلس برای حکومت کردن را در مبارزات انتخاباتی کسب نمی کرد، حتمأ باید با حزب و یا احزاب و سازمانهای مخالف برای تشکیل دولت، انتلاف نماید. در آن ائتلاف احزاب و سازمانهای تشکیل دهنده دولت با حفظ هویت سیاسی خود و محترم شدن اصول قانون اساسی، در رابطه با برنامهی و اعضای هیئت دولت با یکدیگرمجبور به «سازش» می شوند. البته چنان سازشی در چارچوب قانون اساسی انجام می گیرد.
اما زمانیکه صحبت از «تسلیم» می شود، نظریهی ای که مورد توجه حاکم مستبد و نیروهای تمامیت خواه می باشد، بهیچوجه دیگراحترام به چارچوب و اصول قانون اساسی و حفظ هویت سیاسی گروها و احزاب سیاسی مطرح نیست. حاکم (پادشاه)همچون دوران استبدادی که قانون اساسی وجود ندارد، در تمام امور دخالت می کند و دستورمی دهد و حکم صادر می کند (فرمان ملوکانه) که چه کاری باید انجام گیرد و چه موضوع و خواستی نباید در دستور کار هیئت دولت قرار داده شود. در واقع هیئت دولت وظیفه اش چیزی جز اطاعت و فرمانبرداری نیست.
شاه بدون توجه به اصول قانون اساسی و حضور مجلس شورای ملی، بنابردستور و خواست پرزیدنت جان اف کندی، بخاطر مبارزه با اتحادجماهیر شوروی و جلوگیری از نفوذ «کمونیسم» در ایران، یکسری به اصطلاح « اصلاحات» را در دستور کار خود قرار داد.
شعار «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» پاسخ جبهه ملی به آن سیاست و عملکرد در آنزمان بود. پس از سرکوب قیام ١۵ خرداد ١٣٤٢ در دوران دولت جانثار اسدالله علم، عده ای از جوانان میهنمان ایران ــ بخش بزرگی از آنان از طرفداران جبهه ملی، نهضت آزادی و حزب توده بودند ــ ، که تحت تأثیر مبارزات آزادیبخش و مسلحانه کوبا، الجزایر، چین، ویتنام ... و ادبیات انقلابی از جمله آثار چهگوارا، فانون، مائوتسه دون، جیاپ، رژه دبره ... قرار گرفته بودند ـ ، بخاطر اعتراض به آن وضع خفقان حاکم، بمبارزات مسلحانه و قهر آمیز دست زدند.
اتفاقأ «جامعه سوسیالیست های ایرانی در اروپا»(همان تشکیلاتی که آقای دکتر کاتوزیان یکی از فعالین آن بوده است) ، جزو اولین سازمانهائی بود که در معرفی و ترجمه آن آثار و معرفی آن مبارزات نقش داشته است!
با حمله عده ای از جوانان در تاریخ ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹به پاسگاه «سیاهکل» در استان گیلان در شمال ایران، مبارزات چریکی و مسلحانه در ایران شروع می شود. همان مقطع تاریخی که کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی از سوی دادستان نظامی رژیم شاه، غیر قانونی اعلام شد و جناب دکتر همایون کاتوزیان در اثر میانجیگری آقای دکتر خداداد فرمانفرمایان (احتمالا غلط تحریر شده است و منظور دکتر خداداد فرمانفرمائیان است) در نزد مقامات امنیتی و دولتی، موفق می شود بدون هیچگونه پیگرد و مشکلاتی به سلامتی و میمنت به ایران مسافرت نماید!
همچنین باید خاطر نشان کرد که درآن مقطع تاریخی،هنوزجنبشی بنام جمهوریخواهی در ایران وجود نداشت، اگرچه دکتر محمد علی خنجی و دکتر مسعود حجازی بعد از شکست کودتای ٢۵ مرداد ١٣٣٢ و فرار شاه و همسرش ملکه ثریا بختیاری از ایران، از خواست دکتر حسین فاطمی، مبنی بر اعلام «نظام جمهوری» دفاع کردند!
من (منصور بیات زاده) در نوشته ای تحت عنوان "تأملی بر گفتار آقای دکتر سعید حجاریان مبنی بر «فاطمی جمهوریخواه بود اما من مشروطه خواه هستم»" در تاریخ ۱۹ آبان ماه ۱۳۸۶ برابر با ١٠ نوامبر ٢٠٠٧ (مصادف با ٥٣ امین سالگرد اعدام دکتر حسین فاطمی) نوشتم:
« ...ضروریست یاد آور شد که من نیز همچون دکتر حجاریان براین نظرم که در دوران حکومت دکتر مصدق « جنبش جمهوریخواهی» وجود نداشته است و اصولا در آن مقطع تاریخی کمتر مردم با چنان نظام حکومتی آشنا بودند. اگر افرادی همچون دکتر حسین فاطمی ، دکتر محمد علی خنجی، دکتر مسعود حجازی ... صحبت از نظام «جمهوری » نموده اند ، اتخاذ این نوع موضعگیری سیاسی بطور علنی مربوط به مقطع تاریخی پس از شکست کودتای ٢٥ مرداد ١٣٣٢ می باشد. همان دورانی که «محمد رضا شاه » ، بنابر خواست تیم جاسوسی «سیا» علیه نظام سلطنت مشروطه دست به توطئه زده بود و بنا بر دستور مأمور سازمان جاسوسی «سیا» ، دو برگ کاغذ سفید را امضاء نمود و آنها را در اختیار آن تیم قرار داده بود، تا هر زمان که آن تیم جاسوسی تشخیص داد، روی یکی از آن کاغذ ها حکم عزل دکتر مصدق از مقام نخست وزیری نوشته شود و روی کاغذ دیگر حکم نخست وزیری برای فرد مورد اعتمادشان صادر گردد. باید بخاطر آورد که در همان مقطع تاریخی ، مردم کوچه و خیابان و برخی از فعالین سیاسی مجسمه های شاه و پدرش (رضاشاه) را به پائین کشیدند و به تخریب آنها پرداختند و محمد رضاشاه باتفاق ملکه ثریا از رامسر به رم فرار کرد!
بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ، بعضی از فعالین مصدقی همچون دکترخنجی و دکترحجازی که در آن زمان از همکاران خلیل ملکی در تشکیلات حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) ، یکی از سازمانهای وابسته به جبهه ملی فعالیت می کردند ، به طرفداران از نظام جمهوری معروف شدند ، که آن زمان دیگر به دوران حکومت مصدق مربوط نمی شود.
بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، یکی از مسائل مورد اختلاف آن افراد( دکتر خنجی ، دکتر حجازی...) با خلیل ملکی ، بر محور « جمهوریخواهی » بود.»(٣٧)
۵ ــ ضروریست همچنین یادآور شود که :
١ ـ آقای «علی شاکری زند»، مقالاتی تحت عنوان:
«افشاء یک تحریف بزرگ تاریخی یاپاسخی به ادعاهای نسنجیده بی پایه ی آقای همایون کاتوزیان درباره ی کنفدراسیون جهانی و عده ای از رهبران آن» در دست تهیه دارند که تا کنون دو بخش از آن از طریق سایت های اینترنتی انتشار پیدا کرده است. لینک آن ها در پانویس این نوشته ذکر شده است. (٣٨)
٢ ـ در این بین همچنین مطلع شدم که آقای «عبدالحسین ناهیدی آذر»، چگونگی شیوه تاریخنگاری آقای دکتر کاتوزیان را مورد انتقاد قرار داده است.
آقای دکتر کاتوزیان «متنی» بنام نوشته احمدکسروی بامقدمه ای در ٨٠ صفحه، تحت عنوان «قیام شیخ محمد خیابانی» ـ ویرایش و مقدمه محمد علی همایون کاتوزیان ـ ، درسال ١٣٧۶، یعنی ٧۴ سال بعد از تحریر آن نوشته، انتشار داده است.
متن مورد استفاده آقای دکتر کاتوزیان برای انتشار، متن تصحیح شده و نهائی نوشته مرحوم احمد کسروی ــ متنی که او برای مرحوم حسین کاظم زاده ایرانشهر جهت انتشار در «روزنامه ایرانشهر» به برلین ارسال کرده بود ــ ، نبوده است؛ بلکه آن متن، کپی ای از«پیش نویس» آن نوشته بوده که همچنین احتیاح به اصلاح و ویرایش داشته است. اما کسروی بدلایلی در آنزمان از انتشار آن صرفنظر می کند و از مرحوم کاظم زاده ایرانشهر نیزمی خواهد که آنرا چاپ نکند. آن نوشته در طول حیات مرحوم احمد کسروی انتشار پیدا نکرد.
در نوشته آقای «عبدالحسین ناهیدی آذر» توضیحاتی درباره علل منتشر نشدن نوشته ی احمد کسروی در باره «قیام شیخ محمد خیابانی» داده شده است. او در آن رابطه می نویسد:
«... نوشته کسروی در برلین امکان چاپ نمی یابد و خود کسروی نیزدرطول زندگی خود به چاپ مستقل آن اقدام نمی کند تا این که پس از ٧۴سال، فتوکپی پیش نویس این اثر توسط یکی از نوادگان کسروی در اختیار آقای محمدعلی همایون کاتوزیان قرار می گیرد و ایشان با نوشتن مقدمه و ویرایش اثر، به چاپ آن اقدام می کند. آقای کاتوزیان در این کتاب اساسأ با استفاده از داوریهای یکجانبه مخبر السلطنه هدایت،سرکوب کننده نهایی جنبش خیابانی و تحلیلهای بی اساس ومغرضانه عبداللّه مستوفی) مولف کتاب شرح زندگانی من؛ تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه( و نوشته نادرست آقای دکترمحمد جواد شیخ السلامی) نویسنده کتاب دوجلدی سیمای احمدشاه قاجار) به نوشته جانبدارانه کسروی » ـ دشمن و بد خواه خیابانی ـ (۴) « مهر تایید می زند. در مقدمه هشتاد صفحه ای آقای کاتوزیان از منابع اصلی و دست اول از جمله از روزنامه تجدد (ارگان حزب دموکرات آذربایجان(و ازسخنرانیهای شیخ محمد خیابانی و یا از سایر منابع، مانند نوشته های کسانی که جنبش خیابانی را یک نهضت ملی نهضت ملی و ضدامپریالیستی می دانند، استفاده نشده است. آقای کاتوزیان خودشان معترف هستند که نوشته کسروی» متن پاکنویس شده نیست و]...[ در بیشتر صفحات خط خوردگی و تصحیحات قلمی به چشم می خورد.».
نقد آقای «عبدالحسین ناهیدی آذر»، تحت عنوان:
" شیخ محمد خیابانی و سید احمد کسروی ـ نقدی بر کتاب »قیام محمدخیابانی« نوشته احمد کسروی با مقدمه محمد علی همایون کاتوزیان" انتشار پیدا کرد، که در پانویس به لینک آن اشاره شده است (٣٩)
دکتر منصور بیات زاده
پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۹۰ - ۲۴ نوامبر ۲۰۱۱
dr.bayatzadeh@ois-iran.com
پانویس:
١ ـ تأملی بر نوشته آقای عبدالله شهبازی در باره «سرویسهای اطلاعاتی و انقلاب اسلامی ایران»
سازمانهای دانشجویان ایرانی در خارج از کشور ـ بخش اول ـ دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق.
www.ois-iran.com
٢ ـ صفحات ١٩۵ و ١٩٦ کتاب مصق و نبرد قدرت در ایران، چاپ نخست/ ١٣٧١ ، موسسهی خدمات فرهنگی رسا. نوشتهی همایون کاتوزیان ـ ترجمهی احمد تدین.
٣ ـ دکتر منصور بیات زاده ـ کتاب دکتر محمد مصدق و «راه مصدق» ـ فصل شانزدهم، صفحه ١٠٧ .
با طرح « سیاست موازنه منفی »، براین نظر بود که حفظ استقلال ایران در گروی قطع نفوذ بیگانگان در ایران است.
به نقل از سایت «راه مصدق»
www.rahe-mossadegh.ois-iran.com
ــــ سید حسن مدرس(سیدحسن طباطبایی قمشهای، ملقب به مدرس) با طرح نظریهی «سیاست موازنه عدمی» یکی از اولین سیاستمداران ایرانی است که علیه نفوذ دولتهای بیگانه در ایران دست بمبارزه و روشنگری زده است. مرحوم مدرس می گوید:
« ما را بگذارید که صلاح و فساد خودمان را می دانیم... من مناسب نمی بینم که دولت ها و دوست های خصوصی پیدا کنند، یکی تعریف ما را بکند یکی مذمت، من اگر بخواهم، اگر بد، تو برو خود را باش. من که با همه خوبم، هیچ دوست ندارم که یک دولتی چه در اینجا و چه در مرکز خود، تعریف مرا بکند. من اگر خوبم، برای خودم و اگر بدم، برای خودم هستم. من از هر دولتی که بخواهد دخالت در امور بکند، می ترسم و باید توازن عدمی را نسبت به همه مراعات کرد، نه توازن وجودی یعنی شما برای خودتان، ما هم برای خودمان..»
به نقل از « بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران»، علی مدرس، جلد اول، ١٣٧۵ ، صفحه ١۶٣ .
۴ ـ گذشته ، چراغ راه آینده است . پژوهش گروه جامی ، صفحات ١٧۶ و ١٧٧ و
ـــ بخش سوم " حاکمیت ملی " و " حاکمیت مردم ( حاکمیت ملت )"دو مقوله سیاسی هستند که معانی آنها کاملا متفاوت است ـ دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق.
www.ois-iran.com/pdf188.pdf
۵ ـ همان پانویس ۴
۶ ـ نطق دکترمصدق در مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء طباطبائی در مجلس شورایملی دوره چهاردهم در ١٦ اسفند ١٣٢٢ .
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
٧ ـ دوران نخست وزیری مرتضی قلی خان (سهام السلطان) بیات از تاریخ ۴ آذر ١٣٢٣ تا ١٢ اردیبهشت ١٣٢۴ .
٨ ـ کتاب «سیاست موازنهٌ منفی در مجلس چهاردهم » ـ حسین کی استوان، صفحه ١١٠ ـ جلد اول، چاپ انتشارات مصدق، به نقل از مصاحبه دکتر مصدق با مخبر روزنامه «مردامروز» ـ شماره ١۶ ، مورخ دوم اردیبهشت ١٣٢٣.
٩ ـ احسان طبری ـ مردم برای روشنفکران، شماره ی ١٢، مورخ ١٩/٨/١٣٢٣ ـ به نقل از جلد دوم خاطرات دکتر انور خامه ای ـ صفحات ١٣٧ و ١٣٨ ـ انتشارات هفته ،
ـــــ احسان طبری ـ مردم برای روشنفکران، شماره ی ١٢، مورخ ١٩/٨/١٣٢٣، مسئله نفت/ به نقل از کتاب: گذشته، چراغ راه آینده است، پژوهش گروهی: جامی چاپ دوم: پائیز ١٣٧١، صفحه ٢١٩
١٠ـ گذشته، چراغ راه آینده است ـ پژوهش گروهی: جامی چاپ دوم: پائیز ١٣٧١ ، صفحه ٢٢١ .
١١ ـ محمد علی عموئی ـ « موضع حزب توده در حمایت از واگذاری نفت شمال اشتباه بود»
به نقل از سایت رادیو فردا.
www.radiofarda.com
١٢ ـ بیانیهی جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران ـ نیروهای مستقل از دو بلوک، نیروی سوم، در همه جهان پیروز می شود ـ صفحه ١٩۵. کتاب نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی ـ خلیل ملکی؛ گزینش و ویرایش عبدالله برهان ـ نشرمرکزـ چاپ اول اسفند ١٣٧٧.
در صفحه ٢۴۶ همان کتاب در بخش «یادداشت ها»، بند ٢ می خوانیم: منظور طرح منع مذاکره در باره دادن امتیاز نفت به خارجیان است که دکترمصدق آن را در تاریخ ١١ آذر ١٣٢٣ از تصویب مجلس چهاردهم گذراند.
١٣ ـ توضیحی کوتاه درباره دلایل پیوند مفاهیم«آزادی و استقلال » دربین طرفداران «راه مصدق» تأملی بر گفتار دکتر همایون کاتوزیان در باره کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ـ دکتر منصور بیات زاده به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
و
ـــ «حاکمیت ملی» و «حاکمیت مردم (حاکمیت ملت)»، دو مقوله سیاسی هستند که معانی آنها کاملا متفاوت است ! و اشاره ای کوتاه به معنای لغت فرانسوی ـ لاتین « سوورینیتت» ـ دکتر منصور بیات زاده ــ به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com/pdf186.pdf
١۴ ـ جلد دوم خاطرات انور خامه ای : فرصت بزرگ از دست رفته، چاپ اول، صفحه ١۴٨ ، انتشارات هفته.
١۵ ـ متن صفحات ١۴۵ تا ١۵٢ جلد دوم کتاب انورخامه ای که در رابطه با مخالفت دکتر مصدق با خواست امتیاز نفت از سوی دولت شوروی(روسیه) توسط «کفتارا دزه» وطرح پیشنهاد ۴ ماده ای دکتر مصدق درباره تحریم امتیاز نفت و مخالفت عده ای از اعضاء و فعالین حزب توده از جمله خلیل ملکی با نظرات دکتر مصدق و دفاع آنان از خواست «کفتارا دزه»، در شبکه جهانی اینترنت قراردارد. لینک آن متن به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیست های طرفدار راه مصدق عبارتست از:
www.ois-iran.com/2011/mehr-1390/ois-iran-5750-mobarezahe_hezbe_todah_ba_dr_mossadegh.pdf
ـــــ و کتاب گذشته، چراغ راه آینده است ـ پژوهش گروهی: جامی، چاپ دوم: پائیز ١٣٧١ ، صفحه ٢٣٠، به نقل از روزنامه رهبر ـ شماره ۴٣٨ ـ بتاریخ ١٩ /٩/١٣٢٣ تحت عنوان «سروته یک کرباس».
ـــــ و کتاب «سیاست موازنهٌ منفی در مجلس چهاردهم » ـ حسین کی استوان، صفحه ٢٣۵ ـ جلد اول، چاپ انتشارات مصدق، به نقل از روزنامه رهبر ـ شماره ۴٣٨ ـ بتاریخ ١٩ /٩/١٣٢٣ تحت عنوان «سروته یک کرباس».
١۶ ـ کتاب گذشته، چراغ راه آینده است ـ پژوهش گروهی: جامی، چاپ دوم: پائیز ١٣٧١ ، صفحه ٢٣١، به نقل از روزنامه رهبر ـ شماره ۵١٩ رهبر ـ مورخه ی ٨/١/ ١٣٢۴ تحت عنوان «توازن منفی ».
١٧ ـ تراکت کنفدراسیون در رابطه با سوگ مصدق بزرگ
www.ois-iran.com/2011/mehr-1390/ois-iran-5758-soge_mossadegh-terakte_CISNU.pdf
١٨ ـ کتاب مدافعات مهندس مهدی بازرگان استاد و رئیس سابق دانشکده فنی، عضو هیئت مدیرهی موقت خلع ید در دادگاه غیر صالح تجدید نظر نظامی ـ انتشارات مدرس، مهرماه ١٣۵١
١٩ ـ خاطرات بازرگان، شصت سال خدمت و مقاومت. جلد دوم، سرهنگ غلامرضا نجاتی، موسسهی خدمات فرهنگی رسا، صفحه ١۵ .
٢٠ ـ در حالیکه متن درج شده در صفحه ۴٣٧ کتاب «مصدق و نبرد قدرت در ایران» با متنی که در زیر عکسی که در اول کتاب محاکمات مهندس بازرگان درج شده است و عین همان در سوک مصدق چاپ و پخش شده بود، یکسان نیست و بهیچوجه نمی تواند کپی آن متن باشد. متن مندج در کتاب «مصدق و نبرد قدرت» عبارتست از:
«تقدیم به همه کسانیکه وقتی پای مصالح عموم درمیان باشد اختلاف های شخصی و منافع خصوصی را کنار می گذارند، به همه کسانیکه در سیاست به سازش تن در نمی دهند و تا رسیدن به پیروزی از پای نمی نشینن و پایداری می کنند. به همه کسانی که حاضرند در راه آزادی و استقلال ایران همه چیز خود را فداکنند. احمدآباد آبان ماه ١٣۴١ امضاء دکتر محمد مصدق».
من در زیر واژه ها و جملاتی که در متن اصلی (عکسی که در کتاب مدافعات بازرگان بچاپ رسیده است) وجود ندارند با کشیدن خط در زیر آنها، آنها را مشخص کرده ام. جالب اینکه مطالبی همچون «مرد و مردانه»، «ایران عزیز»، « ازمصالح خصوصی و نظریات شخصی صرفنظرمی کنند»، «عکس ناقابل» ... که در متن اصلی وجود داشته اند ، در متن مورد استفاده آقای دکتر کاتوزیان وجود ندارند. کپی صفحه ۴٣٧ کتاب آقای دکتر کاتوزیان در شبکه اینترنتی قرارداده شد.
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com/2011/aban-1390/ois-iran-5800-A-safhaye_437_ketabe_mossadegh_wa.pdf
متن مندرج در صفحه ۴٣٧ کتاب آقای دکتر کاتوزیان را با متن پا نویسهای ١٧ ـ ١٨ و ١٩ همین نوشته مقایسه کنید، متوجه می شوید ، همانطور که قبلا توضیح داده شد، متن مورد استفاده آقای کانوزیان، متن معروف دکتر مصدق نیست.
متن اصلی نوشته دکترمصدق ، همان متنی است که در رابطه با تراکت کنفدراسیون در پانویس ١٧ـ به آن اشاره رفت. مجددأ به لینک آن اشاره می گردد.
www.ois-iran.com/2011/mehr-1390/ois-iran-5758-soge_mossadegh-terakte_CISNU.pdf
٢١ ـ کتاب نامه های خلیل ملکی، صفحه ٢٨۴
٢٢ ـ نامه مورخ اسفند ١٣۴١ خلیل ملکی به مصدق،صفحات ٤٦٣ تا ٤٨٦ خاطرات سیاسی خلیل ملکی
٢٣ ـ اما شورای جبهه ملی برای همکاری با دولت سه شرط قائل می شود، که هیئت اجرائیه جبهه ملی طی اطلاعیه ای در آذر ماه ١٣۴١ ماجرای مذاکرات را به اطلاع مردم ایران می رساند.
«... در جلسهی سوم که آقای علم تکلیف کردند که با شخص اعلیحضرت در این خصوص مذاکره شود، هیئت اجرائی جبهه ملی ، حدود مذاکرات را که نمایندگان جبهه ملی می توانند در آن حدود مذاکره و گفتگو کنند، به صورت یادداشتی در سه قسمت به این شرح :
« ١. جبهه ملی معتقد است که باید قانون اساسی را محترم و معتبر دانست و رعایت اصول آن را، که متضمن حفظ سلطنت مشروطه و ملت است، صادقانه عهده دار بود.
٢. جبهه ملی، به حکم قانون اساسی و با توجه به مقتضای حکومت مشروطه، اجرای فوری انتخابات را واجب می داند.
٣. جبهه ملی، طرفدار اجرای اصلاحات و مبارزه با فساد است و وجود آزادیهای قانونی و پارلمان ملی را از لوازم تحقق یافتن اصلاحات و هماهنگی بین ملت و دولت و جلوگیری از اتلاف بیت المال عمومی می داند. » تسلیم آقای علم نمود و پاسخی از طرف ایشان نرسید. تا آنکه اخیرأ بار دیگر خواستار ملاقات شدند، ولی در این نوبت هم نتیجه ای که با اصول هدفهای جبهه ملی سازگار باشد به دست نیامد. در ضمن مذاکرات، آقای علم اظهار داشتند پافشاری جبهه ملی به اینکه اعلیحضرت باید سلطنت نمایند نه حکومت، عملی نبوده و با واقع بینی منطبق نیست. ولی نمایندگان جبهه ملی به این تذکر پاسخ دادند که برای جبهه ملی قبول چنین امری، که مخالف قانون اساسی و مقتضای حکومت مشروطه سلطنتی و به مصلحت ملک و ملت و سلطنت نمی باشد، امکانپذیر نبوده و نیست و ادامه چنین وضعی را موجب وخامت بیشتر اوضاع می داند ... »
هیئت اجرائی جبهه ملی ایران هفتم آذر ماه ١٣۴١»
به نقل از تاریخ سیاسی بیست و پنج سالهی ایران ( از کودتا تا انقلاب ) تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی ، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا ، چاپ اول ١٣٧١ ، صفحات ٢٠٩ و ٢١٠
٢۴ ـ دکتر منصور بیات زاده ـ درباره «ابتکار جالب» دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان در امر تاریخنگاری.
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
٢۵ ـ نامه مورخ ٢٩ دسامبر ١٩٦٣ خلیل ملکی از وین به آقای دکترامیر پیشداد .کتاب نامه ها، صفحات ١٦٣ و ١٦۴ .
٢۶ ـ کتاب نامه های خلیل ملکی، صفحه ٢٧٩
٢٧ ـ خلیل ملکی در نامه ای که در اسفندماه ١٣۴١ به دکتر مصدق تحت عنوان «پدر بزرگوارملت ایران» ـ همان نامه که در این بخش از نوشته تاریخ آن در رابطه با نامه دکتر مصدق بتاریخ ١٨ آبان ماه ١٣۴٠ مورد بحث قرار گرفت ـ ، در باره مخالفت وی با قرارداد کنسیوم که دکترعلی امینی بعنوان وزیر کابینه دولت کودتای سرلشگر زاهدی به مجلس دوره هجدهم برای تصویب ارائه داده بود، می نویسد:
«هنگامی که مسأله قرارداد کنسرسیوم مطرح شد، علاوه بر انتشارات مخفی دیگر در این مورد یک نشریه مخفی بطور پلی کپی تهیه شد که نسخه ای از آن را تقدیم می کنم. ما لازم دانستیم علاوه بر نشریات مخفی در مجلس فرمایشی نیز تریبونی به دست آوریم تا صدای ملت ایران را علیه قرارداد کنسرسیوم ـ که مخالف با اصل ملی شدن صنعت نفت بود ـ به گوش جهانیان برسانیم. برای این منظور مخصوصأ آقای درخشش آمادگی بیشتری داشت. ما در سابق با درخشش تماس هائی داشتیم و به مناسبت مبارزه ای که در داخل جامعهی لیسانسیه های دانشسرای عالی وجود داشت ما همواره کمک های فکری و سازمانی لازم را به آقای درخشش می کردیم در عین این که با ایشان اختلافاتی داشتیم، معهذا تا حدود لازم به ایشان کمک می کردیم. بهرصورت با آقای درخشش صحبت کردیم و اوهم آمادگی خویش را برای مخالفت با قراردادکنسرسیوم اعلام کرد. متعاقب آن اشخاص مختلفی برای آقای درخشش مطالبی فرستادند و ازجمله آقای مهندس حسیبی نیز مطالبی در این مورد تهیه کرد، که آقای درخشش مجموعهی آنها را به ما داد تا سخنرانی او را تنظیم کنیم. یک نسخه از این سخنرانی خدمتتان تقدیم می شود. مطالب فنی این سخنرانی بطور عمده توسط آقای مهندس حسیبی و یکی از دوستان ایشان از مجلات خارجی مربوط به صنعت نفت ترجمه شده است و مطالب اجتماعی و سیاسی و قضاوت ها و تفسیر های مربوط را ما اضافه کرده ایم.»
به نقل کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی، صفحه ۴٧٠، چاپ انتشارات «کوشش برای پیشبُرد نهضت ملّی ایران» ـ چاپ دوم، چاپ هانور ـ آلمان (اروپا ـ آذر ١٣۶٠ برابر دسامبر ١٩٨١).
٢٨ ـ کتاب نامه های خلیل ملکی، صفحه ٣١۵
٢٩ ـ در خاطرات مسعود حجازی ـ رویدادها و داوری، همچنین به یکسری ازمسائل مورد اختلاف خنجی ـ حجازی با خلیل ملکی اشاره رفته است. ازجمله:
درباره ملاقات خلیل ملکی با شاه قبل از کودتای ٢٨ مرداد؛ چگونگی و علت افشای ملاقات خلیل ملکی با شاه و دریافت کمک مالی حزب نیروی سوم؛ تجزیه و تحلیل خلیل ملکی از هدف سیاست جهانی آمریکا در دوران نهضت ملی خلاف واقع و مغایر اعتقادات قبلی او می باشد؛ بررسی دلایلی که نویسنده [دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان] کتاب خاطرات سیاسی خلیل ملکی علیه رفراندوم و راجع به غلط بودن تصمیم دکتر مصدق در این باره اقامه کرده است ؛ آیا مصدق می بایست پیشنهاد هندرسن را می پذیرفت و…
مسعود حجازِی، رویدادها و داوری، چاپ اول: تابستان ١٣٧۵، چاپ گلشن
٣٠ ـ آقایان امیر پیشداد و محمدعلی همایون کاتوزیان در یاداشت های خود در صفحه ٢٩۵ کتاب نامه های خلیل ملکی، نام آن فرد را دکترسیروس داورپناه ذکر کرده اند.
٣١ ـ کتاب نامه های خلیل ملکی، صفحه ۴٢٩
٣٢ ـ جبهه ملی ایران در اروپا؛
ـ چگونگی شکل گرفتن تشکیلات «جبهه ملی ایران در اروپا»، بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ ــ
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
٣٣ ـ دکترکریم سنجابی، «امیدها و ناامیدی ها»، خاطرات سیاسی، صفحه ٢٣۵ ، مرکز پخش کتاب، از انتشارات جبهه ملیون ایران ـ چاپ لندن، چاپ اول ١٣۶٨ .
دکترکریم سنجابی، دبیر شورای مرکزی جبهه ملی، وزیرفرهنگ در کابینه مصدق و قاضی ایران در دادگاه لاهه ...
٣۴ ـ دکترحسین موسویان ـ تهاجم به جبهه ملی ایران ـ
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
٣۵ ـ خاطرات سیاسی خلیل ملکی، صفحات ۴۶٣ تا ۴٨۶ و نامه های خلیل ملکی صفحات ۶۴ تا ٩١
٣۶ ـ نامه سرگشاده دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار، داریوش فروهر به محمدرضاشاه پهلوی درباره « فزایندگی تنگناها و نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور چنان دورنمای خطرناکی را در برابر دیدگان هر ایرانی قرار داده...»
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.tvpn.de
٣٧ ـ تأملی بر گفتار آقای دکتر سعید حجاریان مبنی بر «فاطمی جمهوریخواه بود اما من مشروطه خواه هستم» ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
٣٨ ـ علی شاکری زند ــ «افشاء یک تحریف بزرگ تاریخی یاپاسخی به ادعاهای نسنجیده بی پایه ی آقای همایون کاتوزیان درباره ی کنفدراسیون جهانی و عده ای از رهبران آن»
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق.
بخش اول:
www.ois-iran.com
بخش دوم:
www.ois-iran.com
٣٩ ـ عبدالحسین ناهیدی آذر ــ " شیخ محمد خیابانی و سید احمد کسروی ـ نقدی بر کتاب «قیام محمدخیابانی» نوشته احمد کسروی با مقدمه محمد علی همایون کاتوزیان" .
به نقل از سایت سازمان سوسیالیست های ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق
www.ois-iran.com
|