یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آهوی مرده ام، نمی توانم بنویسم
۲۵ نوامبر روز مبارزه با خشونت علیه زنان


شیدا محمدی


• از راه سیب و خیار می رفتیم
با طاووس هایی که در تنت کشته بود
عسلین نگاهت آهو
می ریخت از باران های فیروزه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ آذر ۱٣۹۰ -  ۲۶ نوامبر ۲۰۱۱


 از راه سیب و خیار می رفتیم
با طاووس هایی که در تنت کشته بود
عسلین نگاهت آهو
می ریخت از باران های فیروزه.

آهوی مرده ام!
نمی توانم بنویسم
باید کسی در این حوالی گنبد شده باشد
که چشم های لجوجم شکل عقربک های ساعت       با اسب ها از مناره می پرند بیرون
و ابروهایم    شکل بندری کهنه
شبیه خانه ای که در خواب    شلوار سفید می پوشید.


کاش معشوق بودی یا
کاش شهر بزرگ بودی یا
کاش این همه دور    کاش این همه دیر
آسمان بودی زیر این ابرو
خانه ای قرمز میان کارت پستال
با زیتون پرورده و کمی انار
می نشستیم کنار این ساحل و
بیا ...


خواب دیده بود گردنبند بنفشم
که یک روز ریز ریز از آیینه می ریزد
و زاینده رود از شیر دستشویی خشک.

دریاچه را که نمک برد
از راه سیب و خیار برگشت
تنش بوی هندوانه   بوی جالیزهای شمال
چشم هایش دو مترسک پیر
افتاده بود در میدان شاه عبدالعظیم
آه عزیز!
میدان بریز
سنگ بریز
راه بریز بر این کویر لوت
لالم کن در الوند
شادم کن در البرز
زنم کن در سهند
سنگ ریز ریز سنگریزه بر تن دختر بلوچ
شکم توله ها    در تن شکارچی فوراه می زد    لوله تفنگ با تن کبود کبوتر
خرس مادری در مازن
در سرم می زد راه با جنگل های صنوبر   سرو
از رستم و اسفندیار
غارهای زیاد کش رفته بود
چند گاز سیب نفله در پوست چهارشنبه سوری
عروسی زاهدان در زهدان پیر من
دشتان نمی شد
نمی ریخت خون خونش بند نمی آمد در مازندران
توله هایش را شکم دراند دستی که طاووس ها را کشته بود در تنت
بند نمی آمد زبانم
خنک خنک بود دست هایت بوی هندوانه می داد و بهمن
داغ می خواستم لب هایت را   دست هایت را   تنت را در شب راویان
القصه!
از راه ابریشم و افسانه رفته بودند
وقتی میدان تیر هفت بار در تنت گلوله له شده بود دهانم
بند نمی آمد خونم
برگشته بود از کتابخانه های مجازی و داستان های فانتزی
قهرمانان در آسمانخراش ها تریاک   تاک می شدند پیچیده دور تنم
دود از سرم رفته بود
وقتی چشم هایش لوچ مست ملنگ
ریخته بود در دامنم
منم
بند نمی آمد در زبان تو.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست