یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اپوزیسیون جمهوری اسلامی و اتحاد نیروها - ۲


• بخش دوم و آخر پرسش های احمد مرادی از مریم سطوت، یونس شاملی، ت. آبای، ف. تابان، جلیل گ و وهاب انصاری پیرامون تعریف اپوزیسیون و لزوم اتحاد نیروهای سیاسی کشور و موانع ایجاد این اتحاد ها ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ آذر ۱٣۹۰ -  ۲٨ نوامبر ۲۰۱۱


احمد مرادی: تعریف از نیروی اوپوزیسیون جمهوری اسلامی و مسئله اتحاد نیروهای اوپوزیسیون و علل عدم تحقق جبهه واحد ضد دیکتاتوری و مشکلات و راه حل های آن ، موضوعاتی هستند که آنرا در قالب چند سئوال با برخی از فعالین سیاسی کشورمان در میان گذاردم. بخش اول این مصاحبه قبلا انتشار یافت. با تشکر مجدد از کلیه دوستانی که در این مصاحبه شرکت نمودند، بخش دوم پاسخهای آنان در اینجا آورده میشود.


٣- آیا شما در ایجاد چنین جبهه واحد، طرح پیش شرطهایی مثل ایجاد سیستم فدراتیو در کشور و یا شکلی از حکومت و یا دیگر پیش شرطها را از سوی این ویا آن نیرو و فرد وشخصیت می پذیرید و یا اینکه اعتقاد دارید این جبهه باید عاری از هر گونه پیش شرطها و تحمیل نظرات بوده و باید حول کلی ترین اهداف و خواستهای عمومی شکل گیرد؟

مریم سطوت (عضو اتحاد جمهوریخواهان ایران)

سوال شما بر اساس یک پیش فرض است و آن هم اینکه ضروریست یک جبهه واحد از همه نیروها تشکیل شود و این همانطور که گفتم عملی نیست. برای هر اتحادی مابین نیروها پیش شرط تنها میتواند هم نظری در رابطه با اهداف همان اتحاد باشد. برای همکاری نیروها برای مبارزه در راه رعایت حقوق بشر هم نظری در رابطه با سایر مسائل استراتژی ضرور نیست. جنبش سبز نمونه یک جنبش موفق در همسویی و همکاری نیروهایی با نظرات گوناگون بود. نقطه مشترک همه نیروهای شرکت کننده در این جنبش مبارزه برای حق رای و پذیرش مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز بود.

یونس شاملی (فعال ملی آذربایجانی)
تشکیل یک جبهه متحد بدون پیش شرط غیرممکن است. در تشکیل یک جبهه متحد بخشا « چه باید کرد ها» و بخشا « چه نباید کردها» بایستی تا حد ممکن روشن باشد. وگرنه آش زیادی شور میشود.
برای نمونه فدرالیسم زبانی خط قرمز نیروهای سیاسی متعلق به خلقهای غیرفارس در ایران است. چرا که فدرالیسم قبل از هر چیز تامین کننده برابری حقوقی در عرصه سیاسی است. مگر میشود جامعه اتنیک فارس دارای دولت خود باشد، اما جامعه ترک ایران از حق داشتن دولت ایالتی خود محروم باشد و یا دیگر خلقها ها نیز همچنین. اخیرا آقای حسن شریعتمداری در یکی از سخنرانیهایشان در ارتباط با حقوق سیاسی ملیت ترک در ایرن مطرح کرده اند که برای بدست آوردن حقوق سیاسی لزوما نباید دولت تشکیل داد. میشود از طریق لوبیگری و قوی شدن در زمینه های اقتصادی حقوق لازم را بدست آورد. این نوع پاسخ به حقوق برابر سیاسی در جامعه ایران، این جامعه و حتی دمکراسی مورد نظر آن را به قهقرا میبرد. اینگونه حرف زدن در واقع خاک در چشم مردم پاشیدن است.
اگر منشور جهانی حقوق بشر و کنوانسیونهای الحاقی آن، حقوق فردی (شهروند) و حقوق جمعی (اتنیکی) را به رسمیت شناخته است، طفره رفتن از تامین این دو بخش از حقوق فرار از اجرای منشور جهانی حقوق بشر است. جامعه سیاسی فارس ایران برای حفظ موقعیت برتر سیاسی خود در ایران، میخواهد تنها حقوق فردی و شهروندی را در پلاتفرمهای سیاسی خود بگنجاند واز پذیرش حقوق جمعی در این منشور طفره میرود. آیا میشود با کسانی که به حداقل ها یعنی منشور جهانی پایبند نباشند متحد شد و در یک جبهه به مبارزه پرداخت؟ این همان پراکند شبه در میان خلقهاست. اگر قصد اتحاد و تشکیل جبهه داریم باید فریب را از سیاستهایمان به دور بریزیم وگرنه این امر تحقق اش غیرممکن خواهد شد و اگر تحقق یابد بزودی برهم خواهد ریخت.
همچنانکه پیش از این گفتم اتحاد ها نمیتوانند بدون پیش شرط ها شکل بگیرند. بنابراین پیش شرط تشکیل چنین جبهه ای از نظر من چنین است:
یکم: عمده ترین شرط اتحاد، باور به نفی و برکناری کلیت نظام جمهوری اسلامی در ایران است.
دوم: پذیرفتن دمکراسی با تعریف روشن و دقیق از آن.
سوم: پذیرش منشور جهانی حقوق بشر و تمامی کنوانسیونهای الحاقی آن و دیگر اعلامیه های جهانی و از آن جمله اعلامیه جهانی حقوق زبانی.
چهارم: اعتقاد به تاسیس نظام جمهوری فدرال در ایران بر مبنای فدرالیسم ایالتی (زبانی) و نه فدرالیسم استانی که فریبی جز در ذلت نگهداشتن خلقهای غیرفارس در ایران مفهوم دیگری ندارد.
پنجم؛ حرکت بسوی عدالت اجتماعی برمبنای نفی هرگونه برتری نژادی، جنسیتی، طبقاتی، دینی و یا هر نوع برتری جویی دیگر. نفی مجازات اعدام، نفی خشونت علیه کودکان و زنان، رفع تبعیض علیه همجنسگرایان، معلولین و دیگر گروههای ضعیف اجتماعی... در کشور است.

ت. آتابای (فعال ملی ترکمن)
راجع به سوال سوم ... که، آیا باید جبهه فرضی حاوی توافقات بر سر پیش شرط هایی باشد و یا نه؟ من در سئوال بالا اشاره کرده ام. باز تکرار می کنم که از آنجایی که ایران کشوری با چند ملیت و چند فرهنگ و اعتقادات مذهبی است، پس می بایستی خواستهای مناطق ملی به عنوان پیش شرطهایی آورده شود. اگر چنین نشود، رغبت جریانات منتسب به این مناطق، چندان بالا نخواهد بود. تجربه حرکت های موج سبز خود مثالی است روشن در این رابطه. اگر موسوی و کروبی که در رهبری این جریان بودند، به شکلی خواستهای این مناطق را برجسته می نمودند، امید به مشارکت آنان بالاتر می رفت. آنچه که روشن است، ایران را یا باید با همان روش دیکتاتوری شاه و یا خمینی اداره کرد.... و یا اینکه با پذیرش دموکراسی واقعی و احترام به حقوق بشر.... سیستم حکومتی را که حق و حقوق همه را تضمین می نماید، بی قید وشرط پذیرفت.

ف.تابان (مدیر مسئول سایت اخبار روز)
«بدون هیچ پیش شرط» عاقلانه نیست. «بدون هیچ پیش شرط» یعنی هرکس مخالف جمهوری اسلامی است. این تا حدودی شرایط سال های آخر دوره شاه را تداعی می کند. با این تفاوت که طیف مخالفین جمهوری اسلامی متنوع تر و از نظر جهت گیری های کلی متکثرتر است. مخالفت با جمهوری اسلامی فی نفسه ارزش نیست که بتوان بر سر آن با دیگران متحد شد. هدف این نیست که استبداد موجود را سرنگون کنیم و هر چه می خواهد جایش بیاید. مخالفت ما با استبداد اسلامی تلاش برای استقرار یک حکومت دموکراتیک است.
«کلی ترین اهداف و خواست های عمومی» را می توان در مفهوم دموکراسی و حکومت دموکراتیک تعریف کرد. بنابر این نخستین شرط تشکیل جبهه واحد تعهد آن به دموکراسی است. در مورد این که این دموکراسی در کشور ما به چه صورتی باید باشد باید بحث کرد. در حال حاضر چند گره اصلی وجود دارد که توافق را مشکل می کند.
اول این که آیا با عقب نشینی از شعار جمهوری خواهی می توان مفهوم دموکراسی را گسترده تر کرد. طیفی که بیشتر به جریان مشروطه خواهی تعلق دارد در این مورد می کوشد پیش شرط جمهوری خواهی حذف شود. این البته یک بحث مجرد و عام نیست، این تلاش به این دلیل صورت می گیرد که شانس بازگشت سلطنت – در شکل های تعدیل شده اش – بازتولید شود.
در این زمینه من طرفدار آن هستم که از شعار جمهوری عقب نشینی صورت نگیرد. ملاحظاتم بیشتر از آن که ملاحظات تئوریک و عمومی باشد، ملاحظات مشخص سیاسی است. سلطنت در ایران یک نیروی تعریف شده با سمبل مشخص خودش است. این سمبل احتیاج ندارد که بر سلطنت طلبی خود پافشاری کند. وجودش برابر با سلطنت خواهی است. جمهوری خواهان این موقعیت را ندارند و باید بر هویت خود پافشاری کنند.
گره دوم موضوع «قومیت»ها و یا «ملیت» هاست. هیچ جبهه ای امروز بدون آن که مشخص کند پاسخش به آینده ی چند ملیتی (یا قومیتی) ایران چگونه است، نمی تواند شکل بگیرد. برای این مساله باید راه حل مورد توافق ارایه شود. این موضوع را من به عنوان پیش شرط در نظر نمی گیرم. زیرا هیچ کدام از راه ها نه اثبات شده است و نه از اکثریت قاطعی برخوردار است که بتوان به عنوان «راه حل نهایی» مورد توافق قرار گیرد و پیش شرط باشد. اما این را می فهمم که بدون رسیدن به یک توافق در این مورد امکان تشکیل یک جبهه ی دموکراتیک ضعیف است.
گره سوم موضوع رابطه ی حکومت با دین است. این موضوع بیشتر به مناسبات لائیک ها و اصلاح طلبان مذهبی بر می گردد و از جمله عواملی است که بدون رسیدن به یک نتیجه مشخص در مورد آن نمی توان از یک ائتلاف گسترده سخنی به میان آورد.
در مورد این مسائل و گره گاه ها، به حداقلی از توافق نیاز است.

جلیل. گ (فعال ملی ترکمن)
پیش شرط قرار دادن برای متحد شدن در سطحی وسیع که در بر گیرنده دیدگاههای گوناگون باشد در واقع کار شکنی در مسیر اتحاد است و از طرف هر جریانی هم طرح گردد معنائی ندارد جز اینکه من       « حقیقت مطلق» هستم که البته ریشه در همان « درد »هائی دارد که قبلا اشاره کردم. از حالا نمیتوان نوع حکومت را مشخص کرد ،شکل حکومت ایران را مردم این کشور تعیین خواهند نمود.من جریانات سیاسی را برگزیدگان مردم ایران نمیبینم ،یعنی مردم آنها را انتخاب نکرده و به آنها مشروعیت نداده اند که از طرف آنها حکومت تعیین کنند، اینها بخشی از مردم هستند.ما باید یاد بگیریم فقط و فقط از طرف خودمان صحبت کنیم نه از طرف مردم!! .شکل حکومت را مردم در یک همه پرسی ویا منتخبین آنها تعیین خواهند کرد.
مقولاتی چون فدرالیسم و سیستم فدرالیستی ،و عملی شدن آن در ایران نیاز به بستر دمکراتیک دارد.اگرطرفداران آن بخواهند حقانیت این سیستم را که همان اتحاد داوطلبانه و دمکراتیک ملیتهای ساکن ایران است را آشکار کنند احتیاج به فضای سالم و دمکراتیکی دارند،فضای مسمومی که با توهینهائی از نوع « تجزیه طلب» و « شوونیست» ،« نژاد پرستها» ایجاد شده ، عملی شدن این پروژه را با مشکل روبرو خواهد نمود.
اپوزیسیون برای متحد شدن چاره ای جزتوافق بر روی معیارهای حقوق بشری، جدائی دین از دولت،برابرحقوقی تمامی شهروندان که در برنامه های همگی آنها جای گرفته ندارند.

وهاب انصاری (عضو شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت)
پاسخ: از نظر من برای همکاری و تشکیل نهاد و نوعی از جبهه کلیه نیروهای جمهوریخواه و دمکراتیک نباید هیچ پیش شرطی قرار داد. همانطور که در بالا گفتم، طیف نیروهای جمهوریخواه و دمکرات بسیار گوناگون و متنوع است. این طیف در مخالفت با جمهوری اسلامی و در استقرار یک جمهوری دمکراتیک و تماما انتخابی همسو و هم نظر هستند. برای چنین آلترناتیو نیز مبارزه مشترکی را پیش میبرند. اما در برنامه و اهداف دارای اختلافات و دیدگاههای گوناگونی هستند. تلاش برای همسان سازی و تلاش برای یکی شدن در تمامی عرصه های برنامه ای و سیاسی و اجتماعی ره بجائی نخواهد برد. این نوع نگاه تشکیل جبهه جمهوریخواهی را با دشواریهای زیادی روبرو میکند. شاید هم تشکیل آن را نا ممکن بکند. تفاوت جبهه با حزب هم در همین است. از نظر من جبهه یعنی همسوئی و همرائی در کلیات و تنوع و گوناگونی در جزئیات است.
آنچه که مهم است این است، که از یک طرف برای همکاری و تشکیل جبهه واحد مورد نظر شما نباید هیچ پیش شرطی قرار داد و از طرف دیگر تمامی نیروها باید تنوع و اختلاف نظر در میان این طیف را برسمیت بشناسند. تمامی طیفهای این نیرو نیز باید حق تبلیغ و ترویج برنامه و سیاست مختص خودشان را در جامعه داشته باشند. آنچه که باید همه نیروهای طیف جمهوریخواه و دمکرات بپذیرند، تلاش برای استقرار یک جمهوری دمکراتیک و تماما انتخابی و غیرمتمرکز باید باشد. برای همکاری و تشکیل جبهه واحد پیش شرطهایی مانند سیستم فدراتیو و یا هر نوعی از شکل جمهوری گذاشتن، عملا همکاری و تشکیل جبهه را ناممکن میکند. اما در آینده که کدام شکل از جمهوری میتواند باشد توازن قوا و روندهای آتی کشور تعیین خواهد کرد. مهم پذیرش تنوع نیروهای جمهوریخواه و دمکرات برای ارایه آلترناتیوهای اشکال مختلف سیستم اداره کشور میباشد.
تا آنجائی که من اطلاع دارم تمامی نیروهای جمهوریخواه و دمکرات به یک نظامی غیر متمرکز در شکل جمهوری معتقد هستند. این اجماع کمک بزرگی برای پذیرش و پیدا کردن راه حلهایی برای حل مسایل مختلف در کشور از جمله مسایل ملیتهای غیرفارس باز خواهد کرد. اینها نشانه های مثبت و امیدوار کننده ای هستند.



٤- سئوال آخر آنکه، در مقطع کنونی به نظر شما چه شعارها و خواستهای مشخص محوری می توانند هم توده مردم را بحرکت در آورند و هم وسیع ترین طیف نیروهای تحول طلب جامعه را برای ایجاد یک نظام دمکراتیک در جامعه متحد سازند. درراه متحقق شدن این هدف ، روشنفکران جامعه ما چه نقشی را میتوانند و باید ایفا کنند؟

مریم سطوت

شعارها از درون مبارزه مشخص بیرون می آید و وظیفه روشنفکران و نیروهای سیاسی تشخیص این ضرورت هاست. نمیتوان بر مبنای پیش فرض های ذهنی شعارهایی را طرح کرد که بتواند همه نیروها را متشکل کند. تجربه چند سال گذشته نشان داد که دو محور خواست مشترک وسیعترین نیروهای اجتماعی در کشور است:
اول مبارزه برای حق رای (انتخابات آزاد) و
دوم مبارزه علیه تبعیض در عرصه های گوناگون.

یونس شاملی
متاسفانه در تمامی پرسشهای مطرح در این مصاحبه نوع نگاه مرگزگرایانه و به اصطلاح نگاهی برمبنای « گفتمان مسلط» سیاسی و فارس محور تنظیم شده است. حتی در همین پرسش چهارم، مفاهیمی چون « توده مردم»، « روشنفکران جامعه ما»، از جمله آن مفاهیم بشمار میرود. مقصود از «توده مردم» چیست؟ کدام توده مردم؟ مگر توده های مردمی که در ایران زندگی میکنند از نظر سیاسی، اتنیکی، طبقاتی و جنسیتی یک رنگ هستند که بتوانیم همه آنها را با یک شعار گرد هم جمع آوریم. « روشنفکران جامعه ما» نیز از جمله چنین مفاهیمی در این پرسش به حساب می آید. روشنفکران کدام جامعه؟ آیا روشنفکران جامعه ایران واقعا یک رنگ و یک جنس هستند؟ روشنفکر ترک با روشنفکر فارس، روشنفکر کرد با روشنفکر عرب و یا روشنفکران دیگر خلقهای ایران را میتوان بدون ذکر ویژگیهایشان در یک تحلیل گرد هم آورد؟
به نظر من آرایش نیروی سیاسی در ایران کاملا تغییر کرده و چهره کاملا متفاوت تری نسبت به ٢٠ سال پیش دارد. بنابراین شعارها و خواستگاه این نیروها نیز تاحدود قابل ذکری متفاوت است. همچنان که عنوان شد. جامعه سیاسی فارس ایران شعارش دمکراسی خواهی و تغییر دولت استبدادی امروز ایران (فارس) به یک دولت دمکراتیک است. بنابراین شعار جامعه سیاسی فارس ایران دمکراسی در ایران است. مبارزه برای دمکراسی به کسانی تعلق دارد که دارای دولت هستند و برای تغییر ماهیت دولت از استبدادی به دمکراسی مبارزه میکنند. در ایران نیز خلق فارس ایران دارای دولت سیاسی است و لذا ماهیت مبارزه خلق فارس و پیشتازان سیاسی آنان نیز تلاش برای دمکراسی در ایران است. البته از ماهیت دمکراسی مورد نظر آنان در اینجا سخنی به میان نمی آورم. این را می گویم که ماهیت این جنبش ها را عموما روشن کنم.
اما جامعه سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس در ایران و از آن جمله، جامعه سیاسی ترک (آذربایجان) در ایران صاحب دولت نیست، بنابراین مرحله و ماهیت مبارزه آن با جامعه سیاسی فارس ایران که صاحب دولت سیاسی خویش است کاملا متفاوت است. ماهیت مبارزه خلق آذربایجان ملی-دمکراتیک است تا بتواند از طریق تکیه به شیوه ملی-دمکراتیک به اولین آرمان خود که همان تاسیس دولت ایالتی و ملی در آذربایجان است دست یابد. با تحقق این مرحله برابری سیاسی میان ملیتهای ساکن ایران تا حدودی تامین خواهد شد.
بایستی روشن کنیم که مبارزه دمکراتیک (دمکراسی خواهی) که در مرکز ایران و جامعه سیاسی فارس ایران به آن تکیه می کنند با مبارزه ملی-دمکراتیک که در مناطق متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران در جریان است، نه تنها در تعارض با هم قرار ندارند، بلکه مکمل همدیگر در یک مبارزه علیه استبداد و استعمار داخلی هستند. بدین معنی که اگر هر نیروی سیاسی در مناطق ملی خود رژیم را از قدرت سیاسی ساقط کند، عملا این جنبشها میتوانند رژیم را در کل کشور فلج و زمین گیر کنند و سپس این جنبشها میتوانند در راستای تاسیس یک دولت سراسری و فدرال در ایران متحدا عمل کنند.
ویژگی دیگر جنبشهای (سیاسی، مدنی، فرهنگی و طبقاتی) مطرح در ایران استقلال حرکتی آنهاست. یعنی جنبش سیاسی جامعه فارس در مرکز شعارهایش به تناسب ماهیت جنبشهای سیاسی، جنسیتی، مدنی و طبقاتی شکل و شمایل خاص خود را پیدا میکند. اما جنبشهای سیاسی در آذربایجان هم با حفظ استقلال جنبش های موجود (سیاسی، جنسیتی، مدنی و طبقاتی) شعارهای خاص خود را به میدان میکشد. برای نمونه شعار جنبش زنان در جامعه فارس ایران (فارسستان) ممکن است نفی ماهیت دینی از قوانین کشور باشد، اما ممکن است مسئله جنبش زنان در بلوچستان مبارزه با بیسوادی زنان در آن جامعه باشد. آیا نباید ادبیات فمنیستی را از سیطره زبان فارسی در کل ایران خارج ساخت و ادبیات فمنیستی را به زبان خلقهای غیرفارس ایران و در مناطق آنان و با تشکل های مستقل بال داد و پروراند؟ این مثال در مورد دیگر جنبشها از جمله جنبش کارگران و زحمتکشان جوامع مختلف نیز شامل میشود. نمونه دیگر شعار رسمیت زبان ترکی و یا دیگر زبانهای غیرفارسی امری بسیار جدی در مبارزه آنان است. اما این چنین شعارهایی در مبارزه دمکراسی خواهی مرکز محلی از اعراب ندارد. البته امیدوارم شعارهای ملی –دمکراتیک ترکان در تهران به تدریج به میدان آید و این شعارها در تهران جای رفیع خود را بیابد و به تدریج با تعامل اکثریت ترکان ساکن تهران بتوانند از حقوق برابر ملی و فرهنگی برخوردار گردند.
بالاخره شعار اصلی جنبش سیاسی جامعه مرکزگرای فارس دمکراسی است. جنبش های متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران با اینکه ماهیت مبارزه شان ملی دمکراتیک است، اما با تمامی وجود از جنبش دمکراسی خواهی در مرکز ایران حمایت میکنند. چه این مبارزه در جهت منافع عمومی تمامی خلقهای ایران است. یعنی به مراتبی که مبارزه دمکراسی خواهی سنگرهایی از سنگر استبداد را درهم بشکند، زمینه و شرایط برای گسترش مبارزات ملی-دمکراتیک متعلق به ملیتهای غیرفارس ایران فراهم تر خواهد شد.
خلاصه اینکه شعارهای عمومی این جنبشها را از پیش شرطهایی که من در پرسش قبل به آنها پرداخته ام میتوان به راحتی استخراج کرد.

ت. آتابای
راجع به سوال آخر که.... در حال حاضر چه شعاری را باید محوری قرار داد.... من اعتقادم بر این است که، شعار نخست باید مراجعه بر رفراندوم عمومی برای تعیین نوع حکومت باشد. حکومت ولایت فقیهی که بر اساس جو سال اوایل انقلاب و با اراده و خواست فقهای شیعه بر ایران تحمیل گردید، آزمایش خود را پس داده است. نه تنها اکثریت قاطع مردم ایران بلکه اکثریت قاطع روحانیون و شخصیت های مذهبی شیعی هم به نفی این سیستم رسیده اند. آن مدل حکومتی که می بایستی برای ایران تبلیغ کرد، به نظر من، غیر دینی ، غیر متمرکز و بر اساس رای آزادانه مردم ایران می تواند باشد. خود این انتخابات نیز حتما و می بایستی با نظارت سازمان ملل صورت بگیرد. در حکومت آینده، نه تنها حقوق زنان و اقلیت های دینی و یا اتنیکی بایستی تضمین شده باشد، بلکه با نهادی شدن ارگان های اجرائی دمکراتیکی، جلوی هر نوع گرایش به عقب نیز بایستی بسته شود. آیا بوجود آمدن چنین حکومتی، به نفع تمامی آحاد ایران، از هر ملیت و قوم و مذهب و مسلکی نخواهد بود؟.   

ف.تابان
تنها به حرکت درآوردن توده مهم نیست، توده می تواند به حرکت دربیاید، به نتیجه نرسد و سرخورده شود. من امروز بعد از تجربه چند حرکت بزرگ در جمهوری اسلامی فکر می کنم باید هم به «حرکت» فکر کرد و هم به نتیجه آن. این فکر که جنبش همه چیز نتیجه هیچ چیز را باید کنار گذاشت. جامعه ما در طول دو دهه گذشته، دو تجربه بزرگ اصلاح طلبانه را در سال ٧٦ و ٨٨ با ناکامی پشت سر گذاشته است (جنبش ٨٨ البته هنوز به سرانجام قطعی خود نرسیده است). وقتی می گویم ناکامی، به این معنا نیست که این جنبش ها دستاوردهایی نداشته اند. دستاوردهای زیادی داشته اند، به ویژه جنبش سبز. اما واقعیت این است که آن ها نتوانستند به اهداف خود – اجرای بی کم و کاست قانون اساسی در سال ٧٦ و پس گرفتن رای خود در سال ٨٨ دست یابند.
این جنبش ها، بزرگترین خدمت و دستاوردشان شاید همین بود که نشان دادند حکومت اسلامی اصلاح بشو نیست. هر جنبشی در آینده باید بر پایه این تجربه بنا شود. با توجه به این تجربه، من طرفدار شعارها و خواسته هایی هستم که واقعی باشند. سال ها اصلاح طلبان، انقلابیون را به خیال پردازی در طرح خواست ها و شعارهای خود متهم کردند. امروز مشخص شده است که اصلاح جمهوری اسلامی بزرگترین خیال پردازی تاریخ است که یک بار برای همیشه باید آن را کنار گذاشت تا راه برای واقع گرا شدن جنبش در کشور ما همراه شود.
روشنفکران و احزاب جامعه ما باید و می توانند این حقیقت را در جامعه ما تبلیغ و ترویج کنند و اشکال مناسب سازماندهی و مبارزه در این جهت را کشف کنند. از جمله مهم ترین وظیفه این روشنفکران زدودن سموم چندین ساله ای است که اصلاح طلبان در جامعه ما پیرامون یک جمهوری اسلامی اصلاح شده پراکنده اند.

جلیل.گ
دستیابی به حقوق بشر و دمکراسی خواسته امروز مردم ایران میباشد، در مقطع کنونی همدلی و اتحاد بر روی این هدف میتواند کشوررا از شر حکومت اسلامی نجات دهد.برای رسیدن به این هدف در شرائط فعلی زمینه برای شعار« انتخابات آزاد و دمکراتیک » زیر نظر ارگان های ذیصلاح بین المللی فراهم میباشد.امروز از هر زمان دیگری زمینه همکاری نیروهای وسیعی از مذهبی های سکولار ،ملی - مذهبی ها،چپ ها ،جمهوری خواهان دمکرات و بخش زیادی از سلطنت طلب ها برای پیشبرد این شعار وجود دارد.افکار جهانی هم از هر شرائط دیگر آماده است که جمهوری اسلامی را برای این منظور زیر فشار قرار دهد.

وهاب انصاری
در مقطع کنونی از جمله شعارهایی که میتواند طیف وسیعی را دور هم جمع کند، خواست مبارزه علیه دیکتاتوری و استبداد است که میتواند وسیعترین اقشار و طبقات را حول خودش بسیج بکند. در جنبش دمکراسیخواهانه اخیر مردم ایران هم به عینه دیدید که این شعار که مستقیما نهاد ولایت فقیه را در نظر داشت، به شکل وسیعی در میان مردم جا افتاد. در عین حال با طرح و خواستهای اقشار و طبقات زحمتکش و بویژه طبقه کارگر ایران باید تلاش کرد که جنبش سیاسی دمکراسیخواهانه مردم ایران را با اقشار و طبقات دیگر جامعه پیوند داد. یکی دیگر از خواستهایی که اکنون برای بخشهای مهمی از جامعه ما مطرح است، خواسته ها و مطالبات ملی مردم غیرفارس کشورمان است. پیوند حرکتهای ملی ملیتهای غیرفارس با جنبش دمکراسیخواهانه برای استقرار و نهادینه شدن دمکراسی در کشورمان حیاتی است. مبارزه و تلاش برای تمامی این خواسته ها و مطالبات اقشار و طبقات جامعه در پیوند تنگاتنگ و گسست ناپذیر مبارزه برای استقرار یک نظام دمکراتیک و غیر متمرکز برای کشورمان قرار دارد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست