«امر مشترک» سوریها: خیزش جامعهی زحمتکش
یاسین الحاج صالح
- مترجم: فرزانه راجی
•
به نظر میرسد سوریه به سوی تاریخی جدید گام برمیدارد. این امر سوالات دشواری را طرح میکند که هیچ پاسخ تضمینشدهای ندارند. این وضعیت خود یکی از معانی آزادی است؛ سوالات و مشکلات بسیار و پاسخهای کم و اوضاع ثابت. امکان انتخابهای بسیار و سرگشتگیهای فراوان، اما یقینهای بسیار کم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۷ آذر ۱٣۹۰ -
۲٨ نوامبر ۲۰۱۱
خیزش روبه رشدِ سوریها اثرات متناقضی بر جامعهی سوریه گذاشته است. از سویی، به طور کلی فرصتی است بینظیر برای آموزش سیاسی و کسبِ درکی بهتر از مسائل کشور؛ از سوی دیگر هزینهی انسانی دگرگونی سیاسی را افزایش میدهد که بخش فزایندهای از سوریها مشتاق آن هستند و بالقوه میتواند به کشمکشی داخلی بیانجامد و برای تمامیت کشور خطرات عمدهای را به وجود آورد.
ـ۱ـ
این بحران استثنایی به صدها هزار نفر سوری فرصت میدهد تا بهطور جدی امور سیاسی را دنبال کنند. تجربهای سازنده برای اندیشه و شخصیت دهها هزار جوان ارائه میکند و سرمایهای بزرگ برای آیندهی سوریه است. این خیزش را میتوان تلاشی تاریخی از طرف تعداد زیادی از مردم سوریه برای در اختیار گرفتن زندگی خود و کنترل سیاست تعریف کرد که به معنای سازماندهی مستقل، آزادی و استقلال بیان و ابتکار عمل است. تمامی اینها توسط اقلیت سیاسی کوچکی مصادره شده بود که طی چهار دههی گذشته به باند توطئهگر بههمبافتهای تبدیل شده بود.
در چالش معترضان سوری برای رهاساختن سیاست از این باند توطئهگر که خود را خدا میداند و تلاش برای بسط سیاست به همهی سوریها، بُعدی پرومتهای وجود دارد. مارکس جوان، که عبارتهای پرآب و تاب را دوست میداشت، پرومته را «شریف ترین شهیدِ سالنمای فلسفه» توصیف کرد، زیرا آتش را از خدایان اُلمپ ربود و به انسانها داد. خدایان با فرستادن عقابهای کاسئوس برای دریدنِ ابدی جگرش، او را تنبیه کردند. این خیزش نیز، همچون پرومته، شریفترین سرکشی و طغیان مردم سوریه را از زمان استقلال آن در ۶۵ سال گذشته به نمایش میگذارد. همچون پرومته، غضب ِ باند ِ توطئهگر ِ الهی متوجه انبوه مردم شورشی شده است. مردم در سوریه هدف کشتار، بدنامی، توهین و بیحرمتی پستترین نیروها و انگیزهها شدهاند.
اما هیچ چیز نمیتواند مانع کسانی شود که در این عمل شریف برای آزادی شرکت کرده و وجد عصیان و تمرد علیه فساد سیاسی، اخلاقی و فکری را که رژیم برایشان به ارمغان آورده چشیدهاند. اگر این رژیم بنده و معتاد به قدرت شده است، صدها هزار سوری اعتیادی بسیار قویتر به آزادی و طغیان جمعی را در خود به وجود آوردهاند. درحالی که رژیم به مدت نیم قرن سوریها را از علائق سیاسی دور کرد و بیتفاوتی را در میانشان گستراند، خیزش کنونی تمرین جمعی بزرگ دربارهی سیاست و جلب توجه به منافع مشترک است. به این جهت، امید میرود که این تمرین برای آزادی به رغم خطرات و هزینههایش ادامه یابد. فداکاری و ازخودگذشتگی که خصوصیت مشارکت در این خیزش است، جوِ برادری و اعتماد در میان مردم، آمیزش و گردهمایی گسترده، واکنشهای قوی و تقسیم درد و رنج؛ همگی اینها خیزش را به جلوهای بدیع از زندگی تبدیل میکند، جلوهای که بندرت امکانپذیر است.
ـ۲ـ
خیزش مردم سوریه بخشهای پایینی طبقهی متوسط را گرد هم آورد و متحدانی از طبقه متوسطِ تحصیلکرده و متخصص را جذب کرد. این خیزش طیف متنوعی از مردم سوریه را برحسب موقعیت، فرهنگ، مذهب و فرقه مورد خطاب قرار میدهد. به این مفهوم این نزدیکترین چیز به «امر مشترک» سوری است. چنان انبوهی از مردم سوریه را گرد آورده است که قبلا هرگز از لحاظ تعداد، درصد یا میزان آگاهی به وحدت گرد هم نیامده بودند. خیزش یادشده با شعار محوری امروزش، «مردم میخواهند رژیم را سرنگون کنند»، مظهر تجربهای سازنده برای مردم سوریه است و درنتیجه مشروعیت جدیدی را با تکیه بر مردم و حاکمیت مردم میسازد.
خیزش مردم جنگی است در شرایطی بسیار بیرحمانه با طبقهای با منافع مشخص و حامیانشان از سایر طبقات. این طبقات از قدرتِ مطلق و امتیازات بیحد و حساب خود دفاع میکنند و نمیتوانند چیزی به مردمان دیگر سوریه بدهند. آنان به واقع نیرویی واپسگرا هستند که از گذشته، ارزشها و موقعیتهای آن دفاع میکنند. اما خیزش مردم شامل عناصر متنوعی است که زیبایی و جلالشان کمتر از هستههای حامیانی است که توسط رژیم بسیج میشوند تا ادعا کنند از حمایت «مردمی» برخوردارند. به هر حال، عناصر تشکیلدهندهی خیزش مردمی و پوپولیستی است. سطح تحصیلات در آن متفاوت است اما به شدت زنده و پویاست و درک هوشمندانهای از عدالت و سرکوب دارد. مهم این است که خیزش مردم، برای نخستین بار در تاریخِ معاصر سوریه، تودههای عوام حقیر و جدا از زندگی اجتماعی را با پویاترین و معتقدترین بخشهای جوانان و روشنفکران طبقه متوسط و تحصیلکرده پیوند داده است. اکثریت عظیم از ردهی مالکانِ مرسدسها و دو دیفرانسلها با رژیم همراهی میکنند.
خیزش مردم سوریه ویژگی طبقاتیای دارد که احتمالاً برجستهتر از آن چیزی است که در سایر خیزشهای عربی به منصهی ظهور رسید. این جنبش در بزرگترین روندِ خصوصیسازی ثروت عمومی به نفعِ یک گروه نخبه و فاسد که پیوندهای نزدیکی با باند حاکم دارد جوانه زد و در اعتراضات خود آگاهانه این عناصر فاسد را که در شخص رامی مخلوف[۲] متبلور بود مورد هدف قرار داده است. این ویژگی در شهرها و شهرستانهایی گسترش یافت که به حاشیه رانده و بیش از نقاط دیگر دچار بیکاری و فقر شده بودند. این شورش ِ جامعهی زحمتکش علیه جامعهی صاحبامتیاز و قدرت است. این جنبهی اخلاقیِ خیزشِ مردم سوریه و محکومیت مکرر «دزدان» در شعارهای خود به خشمی اجتماعی اشاره دارد که باعث چیرگی جامعهی زحمتکش علیه آن انگلهایی شده که خونش را میمکند، به آن فخر میفروشند و آن را به عقبافتادگی متهم میکنند و خود را برتر میانگارند.
اینها مسائلی است که بهندرت توسط چپ بومی و عرب تشخیص داده میشود که مدتهای دراز درگیر گفتمانی است که چپ را با لفاظی میانتهی ناسیونالیستی برابر میداند و در سالهای اخیر در بُعد ملیاش لقب مبهم "مصالحهناپذیر" را نیز کسب کرده است. این لقب چیزی بیش از برچسبی پرزرق وبرق برای گرایشی بومی نیست که دوز ضدامپریالیستی به آن تزریق شده و شرایط اجتماعی ـ سیاسی را که با خشونت و برتریطلبی استمرار یافته لاپوشانی میکند. این چپ در بُعد اجتماعیاش به ایدئولوژی حقیری تبدیل شده که با اندیشهای دولتمدار و سیاسی درآمیخته است.
اما این مهم نیست. مهم سرزندگی رهاییبخش خیزش است. هیچ چپی، اگر ارزش این نام را داشته باشد، نمیتواند شکوفا شود مگراینکه با این خیزش همپیمان شده و بکوشد آن را با ارزشهای برابریخواهانه و آزادیطلبانه پیوند دهد.
خیزش مردم سوریه برخلاف آنچه در ابتدا ممکن است به نظر برسد، فقط شورشی سیاسی نیست و به «کنشگران» سیاسیِ جوان و چهرههای سنتی سیاسی که صرفاً مشتاق تغییر سیاسیاند، محدود نمیشود. شورشی مردمی است که میکوشد نظام موجود اجتماعی را واژگون سازد که در قلب آن نظام سیاسی قرار دارد، چرا که مرکز اصلی خشونت و غارتگری است. این نظام همچنین پاسدار وفادارِ شرایطی است که بخش بزرگی که از آن نفع میبرند، مخرج مشترکشان این است که یا کار نمیکنند یا سودهای عظیمی از پروژهها و کارهایی میبرند که به واسطهی حق ویژه و وفاداریشان کسب کردهاند.
خیزش مردم سوریه شورش جامعهی زحمتکش تمامعیار علیه گروه اجتماعی بهرهمند از قدرت و امتیاز است. این واقعیتی اساسی است. موفقیت آن انگیزههای اجتماعی ریشهدارش را منعکس خواهد کرد، فقط اگر نظام اجتماعی ـ سیاسی و سلسلهمراتبِ ارزشهای ِ کار، شامل دانش و رقابت، را در تقابل با ثروت و قدرت، نوسازی کند. رژیم بعث، ابتدا و مشخصتر در دههی ۱۹۷۰، بر اساس پاداش به وفاداری و قدرت، و بعدها براساس پاداش به خویشاوندی و امتیازهای ویژه استوار بود که همهی آنها به هزینهی کار بود. ارزش کار و در نتیجه ارزش جامعهی زحمتکش و اهمیت سیاسی و فرهنگی آن در دو دههی پایانی قرن بیستم سقوط کرد. این در حالی است که ارزشِ قدرت و اقتدار سر به فلک زد و رئیسجمهور به خدایی تبدیل شد که باید ستایش میشد و وفاداری به او بالاترین ارزشِ موردِ نیاز بود. «مخابرات»، بازوی بلند نخبگانِ حاکم، از مصونیت مطلق بهرهمند شد. قدرتِ حاکم در همان زمان تازه بهدورانرسیدههایش را به وجود آورد؛ قاچاقچیان عتیقه و مواد مخدر، یا صرفاً، کسانی که سرمایهی عمومی را میدزدیدند. اینها آزادند هر کاری در سوریه انجام دهند، درحدی که هیچ میلیونری در هیچ کشور غربی حتی خوابش را هم نمیبیند. آنها در سالهای اخیر، به ویژه پس از ۲۰۰۵، شروع کردند که کشور را براساس انگارهی خود بازسازی کنند. با اشغال دولت و نمایش خود به عنوان نمونههایی رشکبرانگیز و برتر، از «مبارزهی» اقتصادی مخفیِ یعنی اختلاس، دزدی و باجگیری به انجام علنی آنها روی آوردند. تلویزیون سوریه در سه کانالش دو روز را به کشف دگردیسی مشکوکِ به اصطلاح یک شهروند خصوصی، رامی مخلوف، اختصاص داد که «کار خیریه» انجام میداد.
«توسعه و مدرنیزاسیون» چیزی نیست جز ایدئولوژیای که ثروت این گروه و موقعیت ممتازش را در رابطه با منابع ملی، به بهانهی «نیاز به توسعه و تشویق سرمایهگذاری» مشروعیت میبخشد. دکترین بعثی با انعطافپذیری دیدگاه طردگرایانهاش، صرفاً زبان و مجموعهای نماد است که به ایدئولوگهای سودجو کمک میکند ضمن غوطهخوردن در مخابرات و ظاهرشدن در تلویزیون سوریه برای ادای خطابهای دربارهی میهنپرستی، درحالی که اوقات فراغت خود را به خرج مردم سوریه در هتلهای پنج ستاره میگذرانند، خود را بفریبند. این امر نیاز به تحقیقی دقیقتر دارد که امیدوارم روزی انجام دهم، اما به نظرم محتمل میرسد که خیزش به طور کلی واکنشی است به این سیاست ِ «توسعه و مدرانیزاسیون». سیاستی که اقتدار سیاسی عوامانه را با وجهی از توسعه ترکیب میکند که به مراکز شهری و ثروتمند روی خوش نشان میدهد، و یک ایدئولوژی مدرنیستی که بیانگر سبکی از زندگی است که ملزوماتش ثروت، مصرف، و «باز بودن» است. این آمیزه همان چیزی است که سلطنت بشار اسد را از دنیای بیرون از خودش متمایز میکند.
ـ٣ـ
اینکه خیزش نه تنها قدرت سیاسی بلکه پیوندهای اجتماعی و ایدئولوژیک را هم هدف قرار داده است، همانی است که سرشت ریشهدارش را بازتاب میدهد که در ابتدا مشهود نیست. و این چیزی است که باید برای طیف وسیعتری از روشنفکران و کنشگران سیاسی روشن شود تا بتوانند خیزش کنونی را به پیش ببرند و از تغییر بالقوهی سیاسی حمایت کنند.
این ترکیب ویژهی خودِ خیزش مانع جدی در مقابل فرقهگرایی است. مسئلهی فرقهای خارج از منافع آن قرار دارد، زیرا علیه صاحبان امتیاز و قدرتمندان جهتگیری کرده، نه علیه گروه یا فرقهی مذهبی خاصی. این موضوع ِ آگاهی نیست بلکه ترکیب اجتماعی است و باید گفته شود که ترکیب اجتماعی خیزش که علیه امتیاز و قدرت مطلقه است، همان است که آگاهی ملی آن را تعیین میکند و این آگاهی فراسوی فرقهگرایی است. این امر همچنین راز جلب جوانان و روشنفکران از مذاهب و فرقههای متفاوت در سوریه برای شرکت در این فعالیتهاست. این ترکیب همچنین راز همجواری بینظیر در حوزههای تدارکاتی و رسانهای بین افرادی با سابقهی اسلامی و جوانان سکولار، شامل زنان با گرایش و اخلاق «مدرن» را برملا میکند. این امر همچنین دلیل قدرت بالقوهی آن برای فرمولهکردن مفهومی منعطفتر و فراگیرتر از سکولاریسم است.
به نظر میرسد فرقهگرایی برای همپیمانانِ قدرت و ثروت ابزاری آزمایششده برای حمایت از امتیازات و روشی ارزان برای حکمرانی است. این قدرت است که امکان بهرهبرداری از ندارها را برای دفاع از شرایطی به وجود میآورد که آنان به طور مادی از آن منتفع نمیشوند. در هرصورت، به نظر میسد آنچه فرقهگرایی را در بسترِ خیزشِ سوریه برمیانگیزد، ترسِ غیرعقلانی از آیندهای تاریک درصورت ِ تغییر وضعیت سیاسی کنونی نیست، بلکه ترسِ از دستدادنِ امتیازات غیرمشروع است. اینجا نیز فرقهگرایی از ترکیب اجتماعی رژیم پدید میآید، و یا مشخصتر، از منافع ممتازی که حمایت میکند نه از یک آگاهی قدیمی یا «انحرافی». برای حفظ این امتیازات فقط باید کشمکشهای اجتماعی را چون کشمکش بین تیپهای اجتماعی ترسیم کرد، تیپهایی که بعضی از آنها مافوق دیگران هستند. به این طریق، به نظر خواهد رسید که مثلاً مشکلاتی که فرقههای گستردهی سوریه با رامی مخلوف دارند، در ارتباط با پیشینه و خاستگاه اوست، نه امتیازات غیرمشروعش. اما سوریها او را دزد توصیف کردند، زیرا شخصا میدانند چگونه آنها را چپاول کرده است و او را مرتبط با قلمروی قدرتی میدانند که ظاهرا قرار بوده از آنها در مقابل او حمایت کند. هیچکس به پیشینه یا خاستگاه او اشاره نکرد.
در اینجا مهم است اشاره کنیم که آنچه برای تعیین عمق اجتماعی خیزش لازم است، نشان دادن دقیق عاملی است که میتواند فرقهگرایی را منزوی و انگیزههای مخرب اجتماعی و سیاسی آن را خنثی کند. منظورم نشاندادن انگیزههای طبقاتی است که شالودهی این خیزش است و در تغییرات اجتماعیـ اقتصادی که سوریه در سالها و دهههای اخیر شاهدش بوده ریشه دارد. این امر خیزش خودِ مردم سوریه را نیز ریشهدارتر میکند و در نتیجه از خواستِ تغییر نمای بیرونی سیاسی به خواستِ تغییر ِ خود رژیم، و از این یکی به خواستِ تغییر اجتماعی ژرفتری که به آرزوهای اقشاری پاسخ میدهد که محرومترین شرکتکنندگان در زندگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هستند روی خواهد آورد. اگر این اتفاق نیافتد ــ که درحال حاضر به واسطهی ضعفِ نیروهای پیشبرندهی خیزش احتمالاً اتفاق نخواهد افتاد ــ در آن صورت ممکن است در طی مدت کوتاهی قیام سیاسی با یک قیام اجتماعی دنبال شود. شاید همگرایی نیازهای اجتماعی، که با یک روشِ توسعهی اقتصادمحور برآورده نمیشوند، و ظهور نسلی نو که با پویاییهای خیزش آشنا شده و تغییر سیاسیای که به دنبال آن رخ خواهد داد، باعث حرکت به قیامی ژرفتر و دموکراتیکتر شود. پیشبینی اینکه در آینده چه اتفاقی میافتد دشوار است، اما ما به این افقهای بالقوه اشاره میکنیم تا هشیاری نسبت به شرایط جاری خود را افزایش دهیم.
ـ۴ـ
شرکت صدها هزار جوانی که افقهایشان روز به روز گستردهتر میشود و واقعیات جدیدی را دربارهی جامعه، کشور، همشهریها، خودشان و دنیا میآموزند، سرمایهی بزرگی برای آینده کشور است. کنشگریِ سیاسیِ گستردهای که بیشتر بهواسطهی نویدهای خیزش کنونی به بار آمده تا فقط با امید به سرنگونی رژیمِ ترسناک فعلی، به یک زندگی هیجانانگیز سیاسی انجامیده که نظیرش را سوریه در زمان بین استقلال و حکمرانی بعثیها تجربه کرده بود. بسیار محتمل است که جامعهی سوریه دوباره همان جامعهای شود که رئیس جمهور منتخبش، شکری قوتلی در سال ۱۹۵٨ توصیف کرد. همه سیاستمدارند؛ نصف رهبرند و یک چهارم پیامبر. بنابراین، این تودهی تاریخی که خیزش مردم سوریه را به پیش میراند، برای حفظ آزادییکه به سختی پس از مبارزهای دشوار به دست میآید و برای تضمین ثباتی که باعث تجمیع ملی و استقرار سنتهای جدید اجتماعی و سیاسی میشود، باید تعادل جدیدی را ایجاد کند. این امر توجه ما را به جنبهی تراژیک بحران ملی و مسائل سیاسی، اخلاقی و قانونییی که ایجاد میکند، معطوف میکند. تعداد شهدا احتمالاً خیلی بیشتر از آخرین ارقام مستند است: ۱۶۵۰ شهید {این مقاله در تاریخ ۷ ژوییهی ۲۰۱۱ نوشته شده است}. تعداد زخمیها بسیار زیادتر است و حتی تعداد آنهایی که دستگیر شدهاند و مورد شکنجههای وحشیانه قرار گرفتهاند بسیار بیشتر خواهد بود. این فقط انهدام زندگیهای با ارزش انسانی یا مجموعهای از تراژدیهای فراموشناپذیر برای بسیاری از خانوادهها نیست بلکه انهدام معنی و مفهوم سوریه به عنوان یک سرزمین، یک خلق و یک ملت است. بنابراین، واکنش جنایتکارانه به خیزش سوریه، که جنایتکاریش بستگی به این دارد که چقدر خشن و عریان باشد، موضوعات مربوط به عدالت، پاسخگویی و مسئولیت را طرح میکند. آنهایی که کشتهاند، یا دستور به کشتار صدها یا هزاران سوری را دادهاند چگونه میتوانند مسئول باقی بمانند؟ و آنهایی که شکنجه دادهاند یا دستور ِ شکنجه دادهاند؟ این امر بیش از اینکه حق ِ قانونی خانوادههای «قربانیان» باشد، حق خودِ کشور است. بنابراین کشور نمیتواند با آن همه خشونت، خون و کشتار در زیر سقفهایش التیام پیدا کند. اما آیا با پافشاری به اینکه عدالت با مطالبات آشتی ملی تضاد دارد مسئله حل خواهد شد؟ آیا راهی برای آشتی ملی، بدون تنبیه قاتلان وجود دارد؟ آیا عدالتی والاتر از بقای کشور و جامعهای که خود باید به وقت عدالت قانونی داوری کند، وجود دارد؟ سوال آخری احتمالا به یکی از مهمترین پرسشها در سیاست آیندهی نزدیکِ سوریه بدل خواهد شد. تنها چیزی که فداکردن عدالت قضایی را به خاطر منفعت و آشتی ملی توجیه میکند، تغییر رژیم و ساختن سوریهای بهتر و نو است.
ـ۵ـ
به نظر میرسد سوریه به سوی تاریخی جدید گام برمیدارد. این امر سوالات دشواری را طرح میکند که هیچ پاسخ تضمینشدهای ندارند. این وضعیت خود یکی از معانی آزادی است؛ سوالات و مشکلات بسیار و پاسخهای کم و اوضاع ثابت. امکان انتخابهای بسیار و سرگشتگیهای فراوان، اما یقینهای بسیار کم. احتمالاً پیش از اینکه تعادل و ثبات نهادی، اجتماعی و ذهنی بتواند تثبیت شود، زمانی طی خواهد شد.[٣]
۱. نویسنده و ناراضی سوریه که در سالهای اخیر از شجاعترین و برجستهترین شخصیتهای داخلی آن کشور بوده که مقالاتش بهطور منظم در روزنامهی لبنانی النهار و نیز روزنامهی دیلی استار انتشار مییابد. وی برای عضویت در یک جنبش کمونیستی مخالف بیشتر دورهی جوانی خود ــ ۱۶ سال ــ را در زندانهای رژیم سوریه گذراند. مقالهی حاضر که از عربی به زبان انگلیسی ترجمه شده بود در ۱۴ اوت ۲۰۱۱ در سایت www.jadaliyya.com انتشار یافته است ـ م.
۲. ثروتمند و بازرگان سوری و پسرخالهی بشار اسد. گفته میشود ۶۰ درصد اقتصاد سوریه شامل مخابرات، نفت و گاز، ساختمانسازی، بانکداری، خطوط هوایی و غیره در دست اوست. بنا به گزارش تحلیگران سوری هیچ شرکت خارجی بدون کسب موافقت او قادر به سرمایهگذاری در آن کشور نیست. وی در حلقهی درونی طبقه حاکم سوریه است ـ م.
٣. این مقاله در اواخر ژوئن نوشته شد و به زبان عربی در الادب شمارهی ۷ـ۹، ۲۰۱۱ منتشر شد و توسط ویراستاران سایت جدلّیه به انگلیسی ترجمه شد.
|