یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اعتراضات جهانی – آغاز از هم پاشیدگی؟


- مترجم: مازیار آزاد


• تنها راه حل قابل قبول برای بحران جهانی سرمایه یک توزیع مجدد عظیم ثروت و قدرت در میان طبقات پائین، مابین اکثریت فقیر بشریت در موازات با سوسیالیسم دموکراتیک قرن بیست و یکم میباشد که در آن بشریت دیگر با خود و با طبیعت اطرافش در جنگ نباشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ آذر ۱٣۹۰ -  ۶ دسامبر ۲۰۱۱


سانتا باربارا، کالیفرنیا – بنظر میرسد همانطوریکه بحران سرمایه داری جهانی از کنترل خارج میشود، قدرتهای سیستم جهانی نیز کاربری خود را از دست میدهند و قادر به جلو گذاشتن برنامه ای موثر نیستند. از کشتار بیش از ده جوان توسط نیروهای ارتش در مصر گرفته تا سرکوبی بیرحمانه جنبش وال استریت در امریکا و استفاده‍ی از ماشنیهای آبپاش فشار قوی بر علیه دانشجویان و کارگران توسط پلیس ضد شورش در شیلی، کشورها و طبقات حاکم مستأصل از عقب راندن امواج اعتراضات عمومی جهانی هستند و به متدهای کهنه خشونت و سرکوب با زور دست میبرند.

بزبان ساده، نابرابری بنیادین عظیم اقتصاد سیاسی جهانی دیگر از طریق مکانیزم کنترل اجتماعی با رضایت طرفین قابل مهار شدن نیست. طبقات حاکم حقانیت خود را از دست داده اند و ما شاهد ترک برداشتن تسلط کامل طبقات حاکم در سطح جهانی هستیم.

برای درک روشنتر آنچه در این دهه دوم قرن بیست و یکم در حال رخ دادن است، ما احتیاج به دیدن تصویری کلی در متن ساختاری و تاریخی آن داریم. رهبران جهانی امیدوار بودند که "رکود اقتصادی بزرگ"[i] که با بحران وامهای ملکی و فرو ریختن سیستم مالی جهانی در سال 2008 شروع شد، رکود-قتصادیِ-دوره ای باشد که بشود با واسطه گری دولتی و دادن بسته کمکهای مشوق از پیش رو بردارند. اما اکنون روشن است که این یک بحران بنیادیست. بحرانهای دوره ای در سیستم سرمایه داری اتفاقیست که تقریباً هر ده سال یکبار رخ میدهد و معمولاً هیجده ماه تا دو سال بطول می انجامد. این بحرانهای جهانی در اوایل دهه‍ی 1980، دهه‍ی 1990، و اوایل قرن 21 اتفاق افتاد.

بحرانهای بنیادی[ii] عمیقتر هستند و بهبودی آنها احتیاج به یک تجدید سازمان بنیادی نظام دارد. بحرانهای بنیادی پیشین در سالهای 1890، 1930، و 1970 از طریق برنامه ریزی دوباره نظام و پیش گذاشتن مدل جدیدی از کاپیتالیسم از میان برداشته شد. این "از میان برداشته شدن" بدان معنا نیست که مسائل و مشکلاتی که اکثریت بشریت در این نظام با آن روبرو هستند از بین رفته باشد بلکه تغییر سازمان سیستم سرمایه داری در هر دوره اجازه داد که از سرگیری انباشت سرمایه در سطح جهانی امکانپذیر شود. بحران سالهای 1890 در سطح جهانی سرمایه داری از طریق صدور سرمایه و دوره‍ی جدیدی از گسترش امپریالیسم از میان برداشته شد. رکود بزرگ اقتصادی سالهای 1930 از طریق اهداء دموکراسیهای اجتماعی گوناگون در شمال و جنوب – رفاه اجتماعی[iii]، سرمایه داری رشد یابنده[iv] و مردمی[v] شامل توزیع مجدد، بوجود آوردن بخشهای همگانی، و نظارت دولت بر سرمایه تسکین یافت.



جهانگرائی[vi] و بحران بنیادی کنونی

برای درک موقعیت کنونی باید به دهه‍ی 1970 برگردیم. این مرحله از جهانگرائی از سرمایه داری جهانی که اکنون در آن قرار داریم خود نتیجه‍ی راه حلهای مشخصی است که به بحرانهای قبلی، بخصوص بحران آغاز شده در دهه‍ی 1970 حاصله از گسترش نظارتهای وسیع دولت بر سرمایه، برنامه های مردمی ، و توزیع مجدد سرمایه داده شده بود. در جواب به آن بحران، قشر سرمایه داری فراملیتی[vii] نو پا و نمایندگانش برای آزاد کردن خود از محدودیتهای تک ملیتی بر تمرکز سرمایه، گسترش جهانی را پیش رو گذاشتند. این محدودیتها – بعبارتی "مصالحه‍ی طبقاتی" – در ازای دهها سال تلاشهای توده ای در سراسر جهان از طریق مبارزات طبقات کارگری مشخص شده با مرزهای کشوری اعمال شده بود. اما در سالهای 1980 و 1990، طرفداران جهانی شدن سرمایه قدرت را در بیشتر کشورها در دست گرفتند و امکان گسترش سرمایه داری جهانی را از طریق مدل نئولیبرال فراهم کردند.

جهانگرائی و سیاستهای نئولیبرال فرصتهای جدیدی برای انباشت سرمایه فراملیتی در سالهای 1980 و 1990 بوجود آورد. انقلاب در زمینه‍ی پیشرفتهای کامپیوتری و تکنولوژی اطلاعاتی و دیگرپیشرفتهای تکنولوژی به سرمایه فراملیتی در حال رشد کمک کرد که دستاوردهای عظیمی در بازدهی و تجدید سازمان، قدرت مانور، و عقب راندن نیروی کار در جهان بدست بیاورد. این قدرتِ حرکت، بنوبه‍ی خود دستمزدها و مزایای اجتماعی را کاهش داد و انتقال درآمد به سرمایه و بخشهای اجتماعی شدیداً مصرفی در جهان که خود بوجود آورنده‍ی بازارهای جدید مصرف و در نتیجه ادامه‍ی رشد بودند را تسهیل کرد. بطور خلاصه، جهانگرائی توسعه‍ی شدید با دامنه ای وسیع را در سیستم امکان پذیر کرد و یک دوره‍ی جدید تمرکز سرمایه‍ی دیوانه وار جهانی را دامن زد که بحران کاهش امکان سرمایه گذاری و در نتیجه کاهش سود بر سرمایه‍ی سالهای 1970 را جبران کرد.

با وجود این، مدل نئولیبرالیسم بطرز بیسابقه ای باعث گسستگی طبقات اجتماعی در سطح جهانی شده است. مبارزات اجتماعی و طبقاتی شدید جهانی قرن بیستم قادر بود تا حدی کنترل اجتماعی بر سرمایه تحمیل کند. طبقات توده‍ی مردم، به اندازه های متفاوتی قادر بودند تا بازتولید اجتماعی را به انباشت سرمایه مربوط کنند. چیزی که با جهانگرائی اتفاق افتاده قطع کردن این تعادل بین بازتولید اجتماعی با انباشت سرمایه است که نتیجتاً به نابرابری بیسابقه‍ی اجتماعی دامن زده و باعث تشدید بحران بقای بیلیونها انسان در سرتاسر جهان شده است.

تأثیر فقر پروری بوجود آمده توسط جهانگرائی کنشها و بحرانهای سیاسی را آغاز کرده است که اکنون سیستم بیشتر و بیشتر در حل کردن آن درمانده شده است. شعار "ما 99 در صد هستیم" از این واقعیت زاده شده است که نابرابری جهانی و فقر پروری از هنگام جهانی شدن سرمایه در سالهای 1980 بشدت افزایش پیدا کرده است. بخش وسیعی از بشریت نابودی کامل امکانات را در دهه های اخیر تجربه کرده اند.حتی IMF (صندوق مالی جهانی) نیز مجبور به قبول آن شده است که «در دهه های اخیر، نزدیک یک پنجم جمعیت جهان سیر قهقرائی داشته اند. این بطرز مستدلی یکی از بزرگترین شکستهای اقتصادی قرن بیستم بوده است.»

گسترش شکاف اجتماعی جهانی مشکل مزمن فوق-انباشت سرمایه را شدت میبخشد. این به تمرکز هر چه بیشتر ثروت در میان عده ای قلیل برمیگردد، و بنابراین بازار جهانی قادر به جذب و مصرف تولید جهانی نیست و سیستم راکد میشود. سرمایه داران فراملیتی برای تخلیه‍ی مازاد تولید باد کرده و در حال گسترش خود بیشتر و بیشتر به مشکل برخورد میکنند – آنها از پیدا کردن راههای جدید برای سرمایه گذاری بیشتر و اندوختن سود عاجزند؛ بنابراین سیستم به مرحله‍ی رکود و یا بدتر از آن میرسد. در سالهای اخیر سرمایه دارن فراملیتی به سمت انباشت از طریق نظامیگری، سرمایه گذاریهای ریسکی و نزول مالی، و هجوم و تجاوز به سرمایه های اجتماعی برای تقویت کردن و زنده نگهداشتن سود آوری در شرایط فوق-انباشت سرمایه روی آورده اند.

در حالیکه تهاجم سرمایه‍ی فراملیتی بر علیه طبقات توده ای و کارگری جهانی به سالهای 1970 برمیگردد که تا به امروز در شدت خود رشد کرده است، رکود سال 2008 بنوبه خود در چند وجه یک نقطه‍ی عطف محسوب میشود. بویژه همانطور که بحران در حال گسترش بود شرایطی برای یک دوره‍ی جدید از سختیهای مالی جهانی، اجبار به انعطاف پذیری بیشتر نیروی کار، بالا رفتن شدید بیکاری و یا کار ناکافی، و غیره را بوجود آورد. سرمایه مالی فراملیتی و نمایندگان آن بحران جهانی را مورد استقاده قرار دادند تا سختی بیشتری را تحمیل کرده و برای از هم پاشیدن باقی مانده سیستم کمکهای اجتماعی و امکانات جمعی دولتی در اروپا، امریکای شمالی، و جاهای دیگر تلاش کنند ، و بتوانند با له کردن نیروی کار ارزش بیشتری یا بصورت مستقیم از راه تشدید استثمار و یا بصورت غیر مستقیم از راه فشار بر اموال عمومی و دولتی بدست آورند. در نتیجه ادامه‍ی بحران 2008 درگیریهای اجتماعی و سیاسی در سرتاسر جهان افزایش یافته است.

با این وجود سیستم قادر به ترمیم خود نبوده است و هر چه بیشتر در هرج و مرج فرو میرود. رهبران جهانی قادر به اداره‍ی تناقضات در حال انفجار نیستند. آیا مدل نئولیبرالیسم سرمایه داری وارد دوران نهائی خود میشود؟ این حیاتیست که درک کنیم نئولیبرالیسم تنها یک مدل از سرمایه داری جهانی است؛ گفتن اینکه نئولیبرالیسم در بحرانی حیاتی گیر کرده است بدان معنی نیست که سرمایه داری جهانی نیز به همان سرنوشت دچار شده است. امکان آن وجود دارد که سرمایه داری جهانی به این بحران و جنبش توده ای ناشی از آن بتوسط تجدید سازمان دوباره ای که به مدل جدیدی در سرمایه داری جهانی تبدیل شود پاسخ گوید – احتمالاً یک سیستم جهانی کینسین (Keynesianism)[viii] با استفاده از توزیع مجدد فراملیتی و قوانین فراملیتی جدید برای سرمایه مالی میتواند یکی از آن راهها باشد؟ آیا نیروی شورشی آغاز شده در طبقات پائینی میتواند قانع به شرکت در نظم سرمایه داری با بازسازی نوین شود؟

یا بسوی یک بحران اساسی (systemic) در سیستم پیش میرویم؟ یک بحران اساسی چیزی است که راه حلش خارج شدن از خود سیستم باشد، یا بتوسط الغاء سیستم کنونی و سازمان دادن یک سیستم کاملاً جدید، و یا با در هم ریختن و فروپاشی کامل سیستم موجود. اینکه یک بحران بنیادی تبدیل به یک بحران اساسی بشود یا نه بسته به این است که نیروهای اجتماعی و طبقاتی چگونه عمل کنند – از جمله به پروژه های سیاسی که آنها جلو میگذارند و یا شرایط پیش بینی نشده ای که ممکن است در آینده بوقوع پیوندد. پیش بینی نتیجه این بحران از قبل غیر ممکن است. اما در این مقطع زمانی چندین وجه این پدیده مشخص است.

لحظه‍ی کنونی

اول، این بحران چندین مشخصه‍ی مشترک با بحرانهای سالهای 1930 و 1970 دارد اما در عین حال چندین مشخصه‍ی منحصر بفرد خودش را نیز داراست:

سیستم بسرعت به مرزهای محیط زیستی بازتولید خود نزدیک میشود. ما با تصویری واقعی از تقلیل مواد اولیه و فاجعه‍ی محیط زیستی روبرو هستیم که حیات این سیستم را تهدید میکند.

- عظمت قدرت خشونت و کنترل اجتماعی بیسابقه است. جنگهای کامپیوتری، هواپیماهای جنگی بدون سرنشین، بمبهای سنگر شکن، جنگ ستارگان، و غیره شکل شیوه های جنگ را بکلی عوض کرده اند. جنگ برای کسانی که در مسیر مستقیم رویاروئی با تجاوزات جنگی نیستند امری پیش پا افتاده و قابل قبول زندگی روزمره شده است. همچنین کنترل بر روی رسانه های اطلاعات عمومی، ساختن پیش فرضیات زندگی موفق، مدلهای اجتماعی مورد تقلید مردم بطرز بیسابقه ای در دست عده بسیار قلیلی تمرکز یافته است. به جوامعی نظارت شده توسط دوربینهای مدار بسته و کنترل افکار اورولین (Orwellian) رسیده ایم.

- ما به مرزهای نهائی گسترش شدید کاپیتالیسم نزدیک میشویم به آن معنا که دیگر عرصه ای کشف نشده و چشمگیر که قابل ادغام در سیستم سرمایه داری باشد باقی نمانده است. روستا منشی[ix] بطور وسیعی از میان برداشته شده است و کالائی کردن روستاها و کشاورزی و مناطق پیش سرمایه داری شدت گرفته است، به این معنا که، با حرکاتی گلخانه ای به سیستم سرمایه داری کشیده و جذب میشوند و شدت گسترش به عمقی رسیده که پیش از این هرگز به آن دست یافته نشده بود. مانند راندن یک دوچرخه، سیستم سرمایه داری احتیاج مداوم به توسعه دارد والا بر زمین خواهد افتاد. سیستم در شرایط کنونی به کجا میتواند گسترش پیدا کند؟

- مازاد رشد انسانی، محله های پرجمعیت و فقیر نشین را از انسانهائی پر میکند که از اقتصاد مولد بیگانه است، به کناره های جوامع رانده شده است و تحت کنترل شدید اجتماعی به بحرانی برای بقاء خود رسیده است؛ چرخه ای مرگبار ازسلب مالکیت – استثمار – و انزوا. این موضوع خطر بوجود آمدن راههای نوین رسیدن به فاشیسم قرن بیست و یکم و قتل عامهای عمومی برای تحت کنترل در آوردن توده مازاد انسانی و احتمال شورش بالفعل و یا بالقوه آنها را افزایش میدهد.

- شکاف و جدائی در بین مراجع سیاسی کشوری-ملیتی و اقتصاد جهانی وجود دارد. شاخه های اجرائی سیستم جهانگرائی (Transnational State) در دوره‍ی بدوی خود هستند و قادر به اجرای نقش، آنطور که دانشمندان علم جامعه شناسی عنوان میکنند، "هژمون" یا مسلط نبوده اند، و یا یک کشور با توان رهبری که به اندازه کافی نیرو و مرجعیت داشته باشد تا سیستم را مدیریت کرده و به توازن برساند وجود ندارد. هیچیک از کشورها نمیتوانند اقتصاد جهانی را که همانند یک تند باد غران پیش میرود کنترل کنند. کشورها با بحران در حال رشد حقانیت سیاسی رو در رو هستند.

دوم، رهبران جهانی نیز قادر به ارائه راه حلی نیستند. بنظر میرسد که آنها از نظر سیاسی آنقدر ورشکسته و ناکارآمد هستند که نمیتوانند رویداهائی را که در حال اتفاق هستند کنترل کنند. آنها اختلافات و چند دستگی خود را در G – 8 و G – 20 به نمایش گذاشته اند، ظاهراً فلج شده اند، و مطمئناً در به مبارزه طلبیدن امتیازات ویژه‍ی سرمایه مالی فراملیتی، بخش مسلط سرمایه در سطح جهانی، مخربترین و بی ثبات کننده ترین بخش آن بی میلند. با وجود اینکه ارگانهای صاحب قدرت کشوری و جهانی در دخالت کردن و تحمیل مقرراتی بر سرمایه مالی فراملیتی عاجز مانده اند، در تحمیل کردن بهای این بحرانها بر نیروی کار فعال بوده اند. بحرانهای بودجه ای و مالی که باصطلاح کم کردن خرجها و تحمیل مقررات "تحمیل سختی"[x] را توجیه میکند به مرحله‍ی اجرا گذاشته میشود. اینها عواقب بی میلی و یا ناتوانی دولتها در رو در رو شدن با سرمایه و خواست آن که انتقال دادن بار بحرانها بر دوش طبقات کارگری و مردمیست میباشد.

سوم، پی آمد سریعی از هرج و مرج کنونی جهان بدست نخواهد آمد. ما در مسیر درگیریهای اساسی و تحولات ناشی از آن هستیم. همانطور که در بالا اشاره کردم، یکی از خطرها پاسخی به شیوه‍ی نئو-فاشیستی است برای به کنترل در آوردن بحران. ما با جنگ سرمایه بر ضد همه روبرو هستیم. سه شاخه از سرمایه فراملیتی در این میان بیشتر از بقیه تهاجمی بوده و بچشم می آیند و مستعد استفاده شیوه‍ی سیاسی نئو-فاشیست برای پیش برد انباشت سرمایه در این شرایط بحرانی میباشند: سرمایه‍ی مالی ریسکی (Speculative Financial Capital)، مجموعه‍ی نظامی-صنعتی-امنیتی، و گروه صنایع مافوق فعال و انرژی. مجموعه‍ی نظامی-صنعتی-امنیتی وابسته است به درگیریها و جنگهای بی پایان، شامل باصطلاح "جنگ بر ضد تروریسم" و بر ضد مواد مخدر، و نیز نظامی کردن کنترل دولتها بر مردم در کشورهای خود. سرمایه‍ی مالی فراملیتی وابسته است به در دست گرفتن سرمایه ها و امکانات دولتی و تحمیل کردن مسئولیت قروض و سختیهای حاصله بر توده‍ی مردم، که تنها میتواند بوسیله‍ی سرکوب مردم بدست بیاید. و صنایع مافوق فعال وابسته هستند به دوره‍ی جدیدی از خواستهای شدید و خشونت زا و از بین برنده محیط زیست در سرتاسر دنیا.

چهارم، نیروهای مردمی در سرتاسر جهان خیلی سریعتر از آنچه همه انتظار داشتند حرکت کرده و از حالت دفاعی به تهاجمی رسیده اند. شروع این حرکت بروشنی در سال جاری بوقوع پیوست، از رهبران فراملیتی به نیروهای مردمی از پائین. نیروی عظیم مخرب سرمایه‍ی جهانی در سالهای 1980 و 1990 ارتباط بین نیروهای طبقاتی و اجتماعی را بنفع سرمایه فراملیتی چرخانده است. هر چند که مقاومت در سرتاسر جهان بوقوع میپیوست، نیروهای مردمی از پائین، در آن سالها دچار چند دستگی، پراکندگی، و گیجی بودند و در سالهای اوج نئولیبرالیسم، آنها در حالت تدافعی قرار داشتند. و سپس واقعه‍ی یازده سپتامبر 2011 به رهبران فراملیتی زیر پرچم کشور امریکا اجازه داد پایه های سیاست تهاجمی خود را بوسیله‍ی نظامی کردن سیاست جهانی و گسترش دادن سیستم سرکوب کننده کنترل اجتماعی به اسم "مبارزه با تروریسم" محکم کند.

اکنون تمام اینها دگرگون شده اند. بپا شدن جنبش جهانی تمام دورنمای سیاست و شروط درگیری را تغییر داده است. رهبران جهانی در حالت گیجی و تدافعی هستند و در مردابی که خود ساخته اند فرو میروند. بسیار قابل توجه است که نیروهای مقاومت در سرتاسر جهان نسبت به یکدیگر همبستگی نشان داده و نسبت به وجود یکدیگر در نقاط مختلف دنیا آگاهند. همانطور که خیزش مردم در مصر مشوقی برای جنبش تصرف وال استریت بوده است، این جنبش نیز بنوبه خود مشوقی بوده تا مردم در مصر باز برای خواسته های خود به خیابان بیایند.آنچه باقی میماند مرتبط کردن این مبارزات بین المللی و داشتن برنامه های هماهنگ فراملیتی است. با وجود این، بدون شک باید گفت "امپراتوری سرمایه جهانی" یک "ببرکاغذی" نیست. همانطور که رهبران جهانی دوباره گرد هم می آیند و موقعیت کنونی و خطر انقلاب جهانی را میسنجند، دست به عمل میزنند – و اکنون این کار را شروع کرده اند – و یک سرکوب هماهنگ توده ای را برنامه ریزی میکنند؛ جنگها و رو در روئیهای تازه، مکانیسم و پروژه های تازه برای مستحکم کردن تسلط دورباره‍ی خود.

به عقیده‍ی من تنها راه حل قابل قبول برای بحران جهانی سرمایه یک توزیع مجدد عظیم ثروت و قدرت در میان طبقات پائین، مابین اکثریت فقیر بشریت در موازات با سوسیالیسم دموکراتیک قرن بیست و یکم میباشد که در آن بشریت دیگر با خود و با طبیعت اطرافش در جنگ نباشد.

نویسنده ی مقاله ویلیام آی رابینسون پروفسور علوم اجتماعی و مطالعات جهانی آمریکای لاتین در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا میباشد. کتاب اخیر او "آمریکای لاتین و کاپیتالیسم جهانی" میباشد.
www.aljazeera.com


[i] Great Depression: رکود اقتصادی بزرگ
[ii] Structural Crisis: بحران بنیادی
[iii] Welfare: رفاه اجتماعی
[iv] Developmentalism تئوری اقتصادی که میگوید کشورهای جهان سوم باید از طریق بوجود آوردن بازارهای گوناگون داخلی و برقرار کردن سیستم مالیاتی سنگین بر اجناس وارداتی به رشد اقتصادی نایل آید
[v] Populist: مردمی
[vi] Globalization: جهانگرائی
[vii] Transnational: فراملیتی
[viii] Keynesian Economic: بر حسب نظرات اقتصاد دان قرن بیستم، جان مینارد کینس پایه گذاری شده است؛ اقتصاد کینسن چنین عنوان میکند که سرمایه داری خصوصی در گاهی مواقع باعث ناکارآمدی نتاثج اقتصاد بزرگ میشود و پیشنهاد میکند که پاسخهای قانونی فعال از طرف بخش مردمی یا غیر خصوصی، شامل قوانین اجرائی مالی توسط بانک مرکزی و قوانین مالیاتی سالانه توسط دولت لازم است تا نتایج دوره های اقتصادی را تعادل ببخشد
[ix] Deruralisation
[x] Austerity


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست