یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جاذبه های ناسالم قدرت - رضا اسدی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ آذر ۱٣۹۰ -  ۷ دسامبر ۲۰۱۱


مفهوم واقعی خلاقیٌت، اندیشه ها و ایده های جدیدی است که به ذهن انسان خطور میکند. زمانی محصول ذهن، مفید و مثبت واقع خواهد شد که انسان انعطاف پذیر، آینده نگر و دور اندیش باشد.
این سوال که چرا بعضی از رهبران، وقتی به قدرت می رسند، حتٌی به قیمت از دست دادن جان خودشان و کسانشان آن قدرت مطلقه را رها نمیکنند؛ نشان از بسته بودن ذهن و کمبود خلاقیٌت در اندیشه آنها دارد. حال فرق نمی کند که آن فرد در قرن حاضر از نوع دیکتاتورهایی مثل صدام حسین، قذٌافی و بشٌار اسد ، یا رهبران مذهبی بمانند آیت الله خامنه ای و یا رهبران فرقه هایی مثل مجاهدین خلق باشند.
شکٌی در این نیست که قدرت جاذبه دارد و لذٌت بخش است. حال میخواهد این قدرت در دستان یک رییس خانواده، مدیر یک اداره، و یا رهبر یک مملکت باشد. آن حاکمانی که به راحتی کرسی صدارت را رها می کنند و جای خودشان را به مغزهای جوان، فعال و روشنفکر می دهند درکی بهتر از واقعیات دارند که در اطرافشان و در این جهان رو به ترقٌی و تکامل در حال گذر است. آنها این نوع جاذبه های نا سالم را رها نموده و جایگاه خویش را به فرد شایسته تری واگذار میکنند. نمونه بارزش نلسون ماندلا و بسیاری از روئسای دولت های در حال توسعه هستند. آن گروه فوق الذکری که با چنگ و دندان پایه های قدرت را محکم نگه داشته اند، نه تنها کوله اشان خالی از ارمغان آزادی، رشد سیاسی و اجتماعی جامعه میباشد بلکه خودشان را در قفس خودساخته حفظ قدرت محصور نموده اند که بیشتر به تابوت چوبی مردگان در کشورهای غربی شباحت دارد که هیچ روزنه ای برای ورود هوای تازه در آن تعبیه نشده است.
به نظر میرسد که صدٌام حسین ها و قذٌافی ها فکر میکردند که آنها تنها ناجیان ملتشان هستند، و از آسمان به زمین نازل شده اند؟ و آیت الله خامنه ای، بن لادن و رهبران گروه طالبان فکر میکنند که وجود اسلام را به خودشان پیوند زده اند؟ و یا آقا و خانم رجوی و دیگر رهبران فرقه ها بر این عقیده هستند که بدون وجود آنها امکان بسط و گسترش جامعه بی طبقه توحیدی در این جهان پهناور از بین خواهد رفت و دنیا از نعمت این پدیده تخیٌلی محروم خواهد ماند؟ اگر چنین است که باید غزل تمامی این نوع تفکٌرات و اندیشه ها را خواند و آنها را با این افراد به گور سپرد، چرا که هیچکس زندگی ابدی ندارد و هرگز نخواهد داشت. با طرز تفکٌری که آنها دارند چطور می شود از حق اختیار و آزادی هر انسان در انتخاب نوع عقیده و زندگیش صحبت نمود؟
این نوع افراد در جاذبه های نا سالم قدرت غرق گردیده اند.
دیکتاتور ها در درون حصاری محبوسند که بله قربان گوها ، چاکر منشان و پاچه خواران فرصت طلب به دورشان کشیده اند. چنانچه آنها در روزگارانی آزادی خواه بودند، اکنون قدشان آنقدر کوتاه شده و آب رفته است که دیدن افق روشن از بالای این چنین دیواری برایشان متصوٌر نیست. آنها به این وضعیٌت خو کرده اند و جهان را به اندازه ذهن و در حد محدوده خودشان کوچک می بینند.
این حاکمان به این نوع بله قربان گویی ها عادت نموده و از شنیدن چنین آواهایی لذٌت می برند.
اگر قذٌافی از رهبریت کناره میگرفت یک سرهنگ معمولی میشد که دیگر با کب کبه و دب دبه او هماهنگی نداشت، لذا بهتر دانست که مرگ همراه باعزلت را برای خودش بپذیرد.
زمانی صدام حسین در جشن تولٌد خودش شاهد هورا کشیدن ملیون ها عراقی بود و در بالای برج و بارویی بلند می ایستاد و خودش را چنان از دیگران بالاتر می دید که با یک دست اقدام به شلیک گلوله با مدرن ترین تفنگ میکرد و با دست دیگرش به ابراز احساسات کاذب و اجباری جماعت پاسخ میداد. برای او هرگز بازگشت به میان مردم تکریت متصٌور نبود، چرا که مرگ را به زندگی در میان هموطنانش ترجیح داد. در نهایت هم او را با حالتی ژولیده از سوراخی بیرون کشیدند که هیچ موش کور صحرایی شایسته خودش نمیدانست، چه رسد به یک انسان.
و آیت الله خامنه ای خوب میداند که به یدک کشیدن چندین و چند نوع از القاب مذهبی به دنبال اسمش برای متعٌصبین و افراطی های اسلامی به قدری مهمٌ است که جایگاهی استثنایی، نه تنها برای خودش بوجود آورده است بلکه بیتش هم از آن نعمات کاذب بهره مند گردیده. به نظر میرسد که ایشان هم در زنجیره ای از هواداران متعٌصب و تندرو طوری محصور شده و جا خوش کرده است که" پرس پکتیوی" فراتر از آن را نمی بیند. گویا حاضر نیست که به هیچ قیمتی به میان مردم بازگردد و در جایگاه یک مرجع معمولی مذهبی قرار بگیرد و به جانشینی فردی تن بدهد که از طریق آرای مردم انتخاب شود، جوانتر باشد و به امورات و نیازهای انسان امروزی بیشتر اشراف و آگاهی داشته باشد. مگر نه اینکه به محمدرضا شاه انتقاد میشد که اختیارات مٌلت را به بیت، خواصٌ و بادمجان دور قاب چین های خودش واگذار نموده بود و ده ها لقب کاذب هم به دنبال اسمش یدک می کشید و ما ملٌت انقلاب نمودیم که حاکمین جدیدمان صدایمان را بهتر از آن بشنوند که او می شنید.
شاهد و ناظر بوده و هستم که " قدرت ناسالم" برای مسعود و مریم رجوی به عنوان رهبران "فرقه شهید پرور" مجاهدین با شدٌت بیشتری نسبت به دیگران جاذبه ایجاد نموده است. آنها چنان لذتٌ نا سالمی از این رهبری ایدیولوژیک و عقیدتی نسیبشان شده است که به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی حاضر به آزاد سازی جسم و روح خودشان و اعضای این فرقه از این بحران نیستند.
زوجینی که خود را مجاهد خلق مینامند، در چنان قدرت نامحدودی غرق شده اند که خویش را مالک بلا منازع اعضای این سازمان میدانند و همه نیرنگ ها را در جهت جذب دولت های استعماری برای بمب باران خلق، به بوته آزمایش گذاشته اند. آنها اعضای سازمانشان را به انجام کارهایی وادار میکنند که هرگز بر خود روا نمی دارند، این نابرابری ها تا حدٌی پیش رفته که این سازمان را میتوان به عنوان یک جامعه مطلقاٌ با طبقه و ناقض حقوق انسان ها محسوب نمود. مسعود و مریم رجوی در هر زمان و به هر میزانی که نیاز دارند استراحت می کنند و کسی را جراتی بر مزاحمتشان نیست. اگر مراجعه کننده کاری ضروری داشته باشد از رییس محافضان خواهد شنید که" مزاهم برادر نشوید چرا که ایشان در حال استراحت هستند". برادر و خواهر لباس های زربفت میپوشند که از حد و توان ملکه انگلیس و پرنسس موناکو فراتر رفته است. غذاهایی میل می نمایند که از لذیذترین ها است و قبل از تناول توسط پیش مرگه ها آزمایش شده است. ازدواج های شرعی و غیر شرعی و عشق بازی هایی میکنند که برای سایرین ممنوع شده و حکم تابو پیدا کرده است. سخنرانی های جمعی برقرار میکنند و تصمیماتی می گیرند که هیچ فردی را جرات مخالفت و اظهار نظر به آن نمی باشد. دستور قتل و کشتاری می دهند که انجامش در قلعه حیوانات جرج اورول هم متصٌور نبوده است.
بالطبع جاذبه های چنین قدرت های کاذبی به آنها اجازه نخواهد داد تا قادر به دیدن تصویر خویش در قیاس با یک عضو معمولی سازمان و یا یک فرد اجتماعی باشند.
این طور دیکتاتورها در نهایت، مخفی شدن در سوراخ و مرگ در ذلٌت را به بازگشت افتخار آمیز به میان ملٌت ترجیح میدهند.
برای مسعود رجوی و همسرش باز گشت به جامعه، زندگی و فعٌالیت مسالمت آمیز متصوٌر نیست زیرا که امکانات یک پناهنده کفاف بلند پروازی ها و قدرت طلبی های کاذب آنها را نمی دهد. پس بی دلیل نیست که آنها با تمام توان و با استفاده از لابی های ریز و درشتشان تلاش بر حفظ قرارگاه اشرف در عراق تا حدٌ به کشتن دادن سه هزار و چهارصد نفر ساکنین آن را دارند.
اخیراٌ هم خانمی از اعضای شورای رهبری مجاهدین که موفق به فرار از این قلعه مرموز شده است افشا نموده که مسعود رجوی در زیر زمین آن مکان مخفی است. و گفته است که تمامی سعی مریم رجوی در به دم توپ دادن اعضا، حفظ مسعود در مخفیگاهش می باشد.
"قدرت نا سالم" چنان جاذبه ای دارد که حتی پادشاهان و ملکه های کشورهای پادشاهی مثل انگلیس و هلند را چنان مجذوب خودش ساخته است که آنها تا آخر عمر و در سنین فوق کهولت هم حاضر به ترک تاج و تخت، و واگذاری آن به فرزندان و ولیعهد های جوان تر از خودشان نمی شوند. اینها نیز تحت عنوان پادشاهان سمبلیک همچنان خودشان را به پایه های کرسی قدرت محکم بسته اند.
زمانی برای تمامی انسانهای موجود در روی این کره خاکی، آزادی، آسایش و آرامش میسر خواهد گردید که مردم به آن میزان از آگاهی برسند که خود عامل فراهم نمودن" جاذبه ناسالم قدرت" برای این نوع حاکمان و رهبران قدرت طلب نباشند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست