انار و سانسور
دو سروده، همراه با فیلم اجرای شعرهای انگلیسی علی عبدالرضایی در فستیوال جهانی پلاتفرما
علی عبدالرضایی
•
در قتل عام ِ کلماتم
سرِ سطرِ آخر را زدند
و خون مثل ِمرکب به جان ِ کاغذ افتاده ست
مرگ است که روی صفحه دارد دراز می کشد
و زندگی پنجرهی وامانده ای که سنگ او را کشت
(سانسور)
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۶ آذر ۱٣۹۰ -
۷ دسامبر ۲۰۱۱
انار
این درختِ خشک
چگونه خود را برگزار کرده که این قدر
این قدر زیرِ باران برقرار مانده؟
اناری را که بر دار مانده
چرا یکی بچلاند که نمی داند؟
دیگر نمی آید
بارانی که در این شعر باید بیاید
و زندگی این لالائیِ کوتاه بالاخره خوابم می کند
بر صفحه ای که عمری در نمی دانم گشت
چقدر بنویسم
شعری را که هرگز نخواهم نوشت؟
قطعن گروهِ خونی ِلندن
که حتمن باید اُ باشد یا
به من نمی خورد
که هی می روم زیر ِباران و آب می خورم
عجب سماعی دارد این فکر که در سر دارم
یکی بیاید
باز دارد این صوفی را که هی چرخ می خورد در سرم
بارانی که دارد می آید
دیگر به شعرم نمی آید
این ملعون
اشکِ همه را درآورده ست
این باز پرس
اینکه از ابرهای بالای سر ِلندن
اینهمه حرف می کشد بیرون
آیا کسی آن بالا بیکار است
یا حقیقت دارد
که باران دارد هنوز می بارد؟
ما همه می میریم
پس چیزی تمام نمی شود افسوس!
سانسور
در قتل عام ِ کلماتم
سرِ سطرِ آخر را زدند
و خون مثل ِمرکب به جان ِ کاغذ افتاده ست
مرگ است که روی صفحه دارد دراز می کشد
و زندگی پنجرهی وامانده ای که سنگ او را کشت
تفنگی تازه دنیا را هلاک کرده ست
و من که مثل ِکالا به درهای این کوچه واردم
هنوز همان اتاق ِ کوچکم که از خانه کوچ کرد
در زندگی ِمن که مثل خودکارم با سطرهای این صفحه مادرم
دستهای گربه رقاصی می کند هنوز
تا موش بدواند
پی ِسوراخی که پُر کردند
دنبال ِدرسی که در مدرسه کردم
دیگر برای سارای عاشقانه ام دارا نیستم
دارم تکلیفِ تازه ام را انجام می دهم
شما خط بزنید
و در دختری که آخرِ این شعر زمین می خورد
خانه ای درست کنید
پُر از دری که زخمش باز شده باشد
و از لای اضلاع ِ مرگ
مثل اتاقی از این خانه رفته باشد که خوشبخت شد
دختری که خواسته باشد خویشم کند
دانه بپاشد درصداش پیشم کند
و در خانقاهِ اندامش
چرخ بزند هی چرخ بزند چشمهام دوباره درویشم کند
چقدر چشمها
این حفره های تو خالی
در بازی ِ بین دو آدم هزار دستانند
چقدر این سمتِ هستی که هستم آن سمتی ترم همه ایرانند
! پدرد! مادرد! برادردم
حال من از درد وخیم تر است
نوشتن از من عقیم تر است
و لندن که آب و هوای مش کرده ای دارد هنوز
خواهرانه منتظر است
مرگ روی بدنم دراز بکشد
که زندگی باز مرا بکشد
برای شاعری که صفِ کلماتش طویل شده دلم می سوزد
برای گنجشکِ بی شاخه ای که جیک جیک هایش باد کرده ست در گلو
برای استراحتِ کلاغی که سیم برق ندارد
برای خودم
که مثل ِ برق رفته ام از خانه
آدمی بودم
حماقت کردم و شاعر شدم
...
فیلم اجرای شعرهای انگلیسی علی عبدالرضایی در فستیوال جهانی پلاتفرما
www.youtube.com
|