سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نئولیبرالیسم و بحران در انباشت جهانی


فرهاد علوی


• بازگشت به دولت رفاه در آمریکا در شکل قدیمی ان امکان ناپذیر، اما کنترل منطقی آن در وجهی دموکراتیک ویا سوسیال دموکراتیک در وجهی اوبامایی، کاملا امکان پذیر است. در حال حاضر، اکثریت عظیم طبقات میانی در غرب چاق و چله تر از آنند که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، و پارادایم مارکس را به عنوان مسئولیتی ملی و جهانی در شکل لنینیسم و کلاسیک آن بخوانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ آذر ۱٣۹۰ -  ۱۱ دسامبر ۲۰۱۱


مقدمه: منظور از مقاله- یک نکته مهم اینست که: اگر سرمایه فاتح جهانی تا حدود سالهای 1980 از طریق صدور سرمایه ،سیستم اقتصاد جهانی را مدیریت می کرد و قرار گیری در هرم مدیریت بازار جهانی، بر اساس قدرت ملی تعریف میشد،پی آمد بحرانهای مالی بعد از آن، در شروع قرن بیست ویکم ،نشان میدهد که امکان صدور سرمایه و مدیریتی این چنینی در جهان،در وضعیت کنونی ،اگر نه ناممکن ،بلکه محدود و ضعیف ،وبه گونه ای معکوس میگردد،شرکت های فرا ملیتی با هر ملیتی،در مدیریت بازار جهانی منافع مشترکی خارج از حوزه های ملی تعریف شده پیدا کرده اند،در چنین انباشتی چالشی عظیم بین اقتصاد جهانی شده،و دولت های ملی فراهم آمده و به اقتضای آن، این تضاد نوین رو به وخامت میگذارد،سیستم نوین انباشت در جهت افزایش هرچه بیشتر نرخ سود،بجهت حفظ امکانات آن جهان گشایی های قدیم ،اقدام به ریسکهای خطرناک کرده،که نه تنها برای کشورهای حاشیه ای قابل تحمل نبوده ،بلکه هیچ گونه حاشیه امنی برای دولت های ملی و ملت ها،در هر منطقه جغرافیایی،حتی در اروپا و آمریکا نیز باقی نمی گذارد،در عین حالی که کلوپ سرمایه جهانی هر چه بیشتر محدود تر و بسته تر می گردد.

مدخل: در تعریف نئو لیبرالیسم از دانشنامه آزاد (ویکی پدیا)میخوانیم ،نئولیبرالیسم،نظریه ای در مورد شیوه هایی در اقتصاد سیاسی است که، بر اساس آن ، با گشودن راه، برای تحقق آزادی های کار آفرینان و مهارت های فردی در چارچوب نهادی که ویژه گی آن، حضور و حقوق مالکیت خصوصی قدرتمند،وبازار آزاد و تجارت است،میتوان رفاه وبهروزی انسان را افزایش داد،و نقش دولت ایجاد وحفظ یک چارچوب و نهادی مناسب برای عملکرد این شیوه هاست ،،،،،،،،،و در ادامه: و طرفداران این مکتب ،اقتصاد لیبرالیستی خاص ( کینزی) را شکسست خورده و مخالف می دانند.ویکی پدیا،قوائد اساسی نئولیبرالیسم را،چنین تیتر می کنند :1-دولت وظیفه دارد به وسیله وضع قوانین کارتل از رقابت حفاظت نماید،2-ثبات ارزش پولی،3-تضمین مالکیت فردی 4- مسئولیت پذیری کامل هر عامل اقتصادی ووو

با این تعریف به نظر می آید ،که هر نظریه اقتصادی دیگر که مبتنی بر دخالت دولت در مکانیزم خود گردان بازار و حمایت های ملی باشد، مانند نظریه کینزی ویا پارادایم مارکسی ،در تقابل معینی (بسته بدرجه دوری و نزدیکی آن)با هژمونی نئولیبرالیستی واقع می شود.

ودر تعریف دیگری از نئو لیبرالیسم :میخوانیم ،لیبرالیسم ابتدا، بعنوان مکتبی اقتصادی بر اساس مکانیزم تنظیم خود بخودی بازار و عدم دخالت دولت ، در اروپای 1779 توسط آدام اسمیت طرح و در کتاب ثروت ملل تئوریزه و نشر یافت و در بحران بزرگ 1929 آمریکا ، توسط جان مینارد کینز،به چالش کشیده شد،کینز،خواهان دخالت دولت و بانک مرکزی به منظور افزایش اشتغال و بهره وری ودر نتیجه افزایش مصرف گردید،نظریه کینز مورد اقبال دولت روزولت واقع گردید،و موجب بسط و شکوفایی عظیمی در صنعت ،وانباشت ثروت در آمریکا و تشکیل دولت رفاه شد،هستی جنین انباشتی ،در خود نهادها و بنیاد هایی را بیرون داد،که در سالهای بعد از آن با کاهش سودقابل پیش بینی بود،در نتیجه،جریان فرو خفته لیبرالها ،از درون بنگاه ها و شرکت های بزرگ ،با جهانی سازی سریع فرا روئید،وجریان اقتصادی جدیدی با مدیریت شرکت های عظیم فراملی،با ویژه گی های زیر باز سازی گردید ،که بعدا بنام نئولیبرالیسم شناخته و مشهور شد،عمده ترین این ویژه گی ها از قرار زیرند:

طرح قوانین حمایتی در جهت خود گردانی بازار
عدم دخالت دولت و کم کردن هزینه های دولتی از جمله هزینه های عمومی
مقررات زدایی از آندسته مقرراتی که سود را کاهش می دهد
خصوصی سازی بانک ها، صنایع بزرگ راه ها بیمارستان ها و،،،،
حذف نفع عمومی و پذیرش مسئولیت فردی

آشنایی مختصر با مهمترین آکادمیسین های تاثیر گذار در اقتصاد سیاسی جهان سرمایه داری،در قرن بیستم

کینز (keynese) از (1883 تا 1946 میلادی). بحران های سرمایه داری در جنگ اول و رکود اقتصادی 1929 و جنگ دوم جهانی ،موجب پیدایش نظرات جدیدی در مورد سرمایه داری منطقی گردید،که عموما" بر پایه نظرات کینز استواربود، جان مینارد کینز در انگلستان متولد شد ،در 1909 به عنوان دانشیار ارشد دانشگاه کمبریج شد، با لیدیا بالرین روسی ازدواج کرد، در1919 نماینده وزیر دارایی، در شورای عالی اقتصاد شد ،در 1936،مهمترین اثر تئوریک خود،تئوری عام اشتغال سود وپول رامنتشر کرد، او در پایان جنگ دوم جهانی، بسال 1944 نماینده کشور خود در کنفرانس برتون ودز بود.

او در ادبیات اقتصادی ،منشاء بحران ها را در ماهیت ساختار سرمایه داری ارزیابی میکند،از نظر کینز کلید حل بحران ،دخالت دولت برای تقاضای کافی در برابر انبوه تولید و عرضه کالا، برای تامین اشتغال کامل می باشد،همچنین او معتقد بودکه این روند با خیزش سرمایه مالی برای تسلط بر جامعه سرمایه داری ،پایان سرمایه داری منطقی را رقم خواهد زد،او از کاهش تجارت آزاد ،یا کنترل در سطح ملی و بدرجاتی از خود کفایی در برابر گلوبالیزاسیون جانبداری می کرد،او از طراحان سیستم برتون وودز بود که با هدف تثبیت سیستم تجاری ومالی ، از راه ایجاد موافقت نامه های عمومی تعرفه تجارت،سرمایه گزاریهای پولی بین المللی (صندوق بین المللی پول)و بانک جهانی حمایت میکرد،کینز ،بطور کلی سوسیال دموکراسی و دولت رفاه را، تجلی سرمایه داری منطقی ارزیابی میکرد.

شم پیتر schem peter در هاروارد فردی محافظه کار و مخالف کینز بود ،او نظریه کینز در باره سرمایه داری منطقی را تبلیغ میکرد ،اما بر این ایده پافشاری میکرد ،که رشد بیشتر انحصارات فراملیتی،اجتناب ناپذیر است،اما میتواند به شکست سرمایه داری منطقی بیانجامد،او بر این مبنا ،در اثر خودجامعه شناسی امپریالیسم در سال 1919 ماهیت سرمایه را ضد امپریال میداند،اما هم کینز و هم پتر آنقدر ساده اندیش نبوداند که تصور کنند سرمایه داری ،میتواند به ساده گی بر اساس منطق خود بطور نامحدود رشد کند.

Friedrich august von hayek-فون هایک (1899-1992) اقتصاددان و فیلسوف نئو لیبرال،به خاطر مخالفت با سوسیالیزم و در دفاع ازلیبرالیسم مشهور گردید، او در اطریش بدنیا آمد،از طرف مادر با لودویک ویتگشتاین نسبت داشت،تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته حقوق و علوم سیاسی در اتریش به پایان رساند ،در دهه 1930 وارد انگلستان شد ودر مدرسه اقتصاد لندن به تدریس پرداخت،در 1950 بقصد تدریس در دانشگاه شیکاگو به آمریکا رفت،ودر سال 1974 موفق بدریافت جایزه نوبل اقتصاد گردید ،در دفاع از کاپیتالیسم ،در واقع واضح مکتب شیکاگو در کنار فرید من بود،بنظر او از دید معرفت شناسی ،سوسیالیسم محال است،زیرا هر نظام اقتصادی و اجتماعی ،که بازار در آن آشفته و حقیر باشد ،قادر به جذب و بهره گیری دانش عملی و پراکنده شهروندان خود نمی باشد،ونظم خود جوش و کنترلی بازار نیاز به کنترل همه جانبه دولت ندارد.

Milton Friedman -میلتون فرید من-1912-2006-اقتصاددان نئولیبرال آمریکایی و در واقع از پیروان فون هایک و از مکتب شگاگوست،او در بروکلین در خانوادهای فقیر بدنیا آمد، در 1946 فارغ التحصیل دکترای اقتصاد از دانشگاه کلمبیا گردید، و به دانشگاه شیکاگو رفت و مدت سی سال به فعالیت آکادمیک در آن دانشگاه مشغول بود،در سال 1962 کتاب سرمایه داری و آزادی را، منتشر کرد ودر آن از مکانیزم خود گردانی بازار و عدم دخالت دولت در برآمد هر چه آزادانه تر سرمایه، دفاع کرد،و در سال1976 جایزه بانک مرکزی سوئد ،همان نوبل اقتصاد را برد،او پس از کودتا در شیلی ،طی نامه ای به پینوشه ،مسیر صحیح و سیاست های اقتصادی را به او نشان داد ،وتعدادی از دانشجویان شیلیایی تربیت شده در دانشگاه شیکاگو را به خدمت پینوشه فرستاد ،که به مقام و منصب های بالایی در شیلی رسیدند و به پسران شیکاگو مشهور شدند.فرید من که باشعار آزادی به میدان آمده بود ،و اما از کودتای ضد دموکراسی و آزادی خواهی نظامیان حمایت میکرد مورد انتقاد شدید قرار گرفت،جایزه او اما پس از بازنشستگی ،رفتن به دانشگاه استنفورد بود،او به نیکسون و ریگان ،مشاوره اقتصادی میداد،بنظر فرید من مهمترین عامل ایجاد تورم ،رشد سریعتر پول واعتبارات،به نسبت مقدار واقعی تولید کالا و خدمات،است.رشد نقدینگی نه تنها،بیکاری را کاهش نمی دهد،بلکه،باعث رکود نیز میشود.او بهترین راهکار اقتصادی برای کشورهای نفتخیز را، اعطای سهام یکسان نفتی، به هر فرد بالغ بالای 21 سال سن میدانست.

بحران ساختاری در انباشت نئولیبرالی – کشور نمونه آمریکا

بعد از جنگ و شکوفایی عظیم اقتصاد در آمریکا ،تادهه 70 میلادی ،چنین بنظر می آمد ،که بحران مالی 1929 مربوط به گذشته بوده و مکانیزم خودگردان بازار، بدون دخالت دولت، موجب شکوفایی چرخه ی اقتصادی است.
اقتصاد دانان نئو لیبرال معتقد بودند، زیانهای ناشی از مداخله دولت ،بیش از زیان های بر آمده از گردش چرخه ی بازار است.فون هایک حتی هر گونه مداخله و راه کار صوری، برای حل ناهمخوانیهای این نوع از انباشت را، جهت گیری سوسیالیستی ، در دولت روزولت دانسته است.

در بحران مالی بزرگ (دوشنبه سیاه) 19 اکتبر 1987، تعداد اندکی از اقتصاددانان مثل مندل بر آن بودند، که این بحران قابل مقایسه با بحران 1929 باشد ،اما با گذشت زمان امروز،(با وجود اینکه در بحران 1987سهام داوجونز 6/22% ودر بحران 2008 کمتر و 9/6% سقوط داشته) مشخص گردیده، این بحران ،در مقایسه با بحران دوشنبه 6 اکتبر 2008 بیشتر به یک شوخی می ماند وادامه همان و بسیار پیشرونده است ،شدت و سرعت بحران اخیر چنان بوده ،که تقریبا همه اقتصاددانان خواهان مداخله دولت برای نجات بازار گردیدند.رئیس بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو بانک)آقای بن برنانک،که اقتصاد دان پول محور شناخته شده ایست،و دارای پژوهشهای مستقل در بحران 1929، 1983 و2005 است ،یه این نتیجه رسید که یگانه راه نجات دولت ،برای پیش گیری از بحران ،دخالت در اقتصاد و بازار است،و هنری پالسون،وزیر خزانه داری آمریکا بشدت از طرح 700 میلیارد دلاری کمک دولت حمایت کرد،سناتور جمهوریخواه آقای جیم بانینگ ،در همین ارتباط گفت:هنگامی که دیروز از خواب بیدار شدم،خیال کردم در فرانسه ام نه در آمریکا،که اکنون زیر سایه سوسیالیزم قرار گرفته،و رئیس خزانه داری مان مثل وزیر دارایی چین رفتار می کند،گوئیا وال استریت سوسیالیست شده است، سپس بانینگ خواهان برکناری پالسون میگردد.

معلوم است که: نئولیبرال ها،فون هایک اطریشی و میلتون فرید من آمریکایی،و دیگران،هر گونه مداخله دولت در بازار را،گرایش به سوسیالیزم دانسته و حتی، تنها راه، برای پوشش دادن به تنش های ناشی از نمود های اولیه بحران سازی های سرمایه یعنی پروژه نیودیل دولت روزولت را، گرایش به سوسیالیزم در آمریکا ارزیابی می نمایند.باید در نظر داشت که اینان بحران مالی را نه در ساختار چنین انباشتی ،بلکه به اشتباه و اختلاس مدیریت بنگاه ها و بانک وبیمه (چتربازان طلایی )ووو   غیره نسبت می دهند.در حالی که الگوی بحران نئولیبرال ،در اساس با طرح نیودیل و دولت رفاه متفاوت گشته است و بحرانی ساختاری دارد.وبه نظر میرسد که نظام اقتصادی جهان در گاردی ملی ودر شکلی خود پویا گرایشی به سمت جهان چند قطبی دارد.

شاخصه های انباشت نئولیبرال ،در الگوی آمریکایی

1-ریسک سیستمیک مسموم کننده ،همزاد این شیوه انباشت
دوران تاچریسم و ریگانیسم در دهه 80 و ادامه آن، بصورت پروژه خصوصی سازی و مقررات زدایی در جهت حذف کنترل دولت در اقتصاد، به معنی بازنگری در شالوده نیودیل و فوردیسم و در کلیت آن دولت رفاه و سرمایه داری منطقی، و اقتصاد اخلاق گرای کینزی بود.که بیش از سه دهه پس از جنگ، بر اقتصاد سرمایه داری پیشرفته، تسلط داشت.

واژه فوردیسم، ساخته کمونیست برجسته ایتالیایی آنتونیو گرامشی است و مترادف با ماشینیزم ،و تولید متمرکز و انبوه و همانست که چارلی چاپلین در اثر سینمایی خود، عصر ماشین جاودانه کرد،گرامشی هماهنگی بین طبقه کارگر و کارفرما را از عوامل کسب هژمونی ارزیابی کرده است.

فوردیسم در عمل، بر مدیریتی عمودی و سلسله مراتبی استوار بوده، که با همراهی وهمکاری طبقه کارگر،همراه گشته،افزایش دستمزد ها متناسب با رشد بهره وری نیروی کار، تضمین شغلی و برقراری تامین اجتماعی،(هنری فورد مزد پایه کارگران را از 2.5 دلار به 5 دلار افزایش داد)،نیروی کار را به سوی خرید هر چه بیشتر کالاهای مصرفی با دوام می کشاند و یک شبکه اعتباری بانکی، بر پایه نرخ بهره وری صفر یا منفی، از آن حمایت می کند، ازاین رو فوردیسم در اقتصاد کلان، به معنی ،گسترش بازارهای داخلی و ملی، و مصرف انبوه است،فوردیسم برای اقتصاد کشورهای پیشرفته صنعتی، نتایج درخشانی داشته،میانگین 5% نرخ رشد در این کشورها، در طول سه دهه، پایدار بوده ،دوره نیودیل و روزولت با اصل اعتبارات رهنی ،جهت صاحب خانه کردن همه آمریکائیان و ایدئولوژی آمریکاگرایی بود .رهنی کردن ابتدا دولتی بود سپس در دوره جانسون به بخش خصوصی، واگذار گردید این بخش خصوصی، همانست که در سال 1970 ،بنام شرکت وام رهنی مسکن فدرال، بر پا شد و در بحران سال 2008 با نام اختصاری فردی مک، در کانون بحران، بر سر زبانها افتاد.

فوردیسم، در هستی خود، یعنی اانباشت از طریق پول کالا پول،بالابردن بهره وری در تولید و افزایش سود صنعتی،بازتولید درآمدها،و افزایش دستمزدها،گسترش بازارها،ودر نهایت تشکیل دولت رفاه بود، اما هم بنا به پیشبینی های خود کینز، و نیز

پارادایم مارکس ،این فرآیند، در واقع ضد خود ،یعنی افزایش و گسترش خدمات بازرگانی وسرمایه مالی و اعتباری و انباشت از طریق، پول، پول می آورد،و تبدیل نظام بانکی به زائده بازار بورس در ازای سود های کازینوئی وبیمه های خدمات مالی و رهنی و غیره را ، در درون خود پرورش میداد.

شوک بزرگ نفتی، ناشی از افزایش قیمت نفت در سال1973، و کم شدن نرخ سود، موجب رکود شد، درحالت رکود بر حسب معمول،بیکاری و پائین بودن دستمزد هاو قدرت خرید ،ظاهرا نباید شاهد افزایش قیمت و افزایش نرخ سود شد،اما محرک های ناشی از افزایش حجم پول، در دولت پول محور ،موجب افزایش قیمت ها، وبه اصطلاح مرض رکود تورمی گردید، و مورد نقدهای تند نئو لیبرالها از جمله فریدمن شد ،خصوصی سازی تاچری و مقررات زدایی ریگانی در واقع بازگشت به دوره قبل از 1929بود، ونئولیبرالها دولت پسا فوردیسم را به نمایش در آوردند،رژیمی با انباشت متکی به افزایش هرچه بیشتر نرخ سود سهام، و سرمایه گذاری غیر مستقیم،و سودهای کازینوئی،و اعتبارات مجازی و حباب های اقتصادی بحرانزا،که در ابتدا،به کاهش نرخ بیکاری از 6.5% به 4.5% منجر گردید ،سپس الگوی جد ید در توزیع و تعریف جهانی، توسط سه قلوهای همزاد ،بانک جهانی، صندوق بین المللی پول ، سازمان جهانی تجارت (گات) ،سیاستگذاری و توجیه شد،باید سنجید و تایید کرد که در اوج این عصر ،انباشت 5%فوردیستی ،به مدت سه دهه، میداندار و قویتر از الگوی3% نئولیبرالی بود.، در عین حال الگوی نئو لیبرال به مدت کمی ،حدود 12سال ،تا سال 1989 طول کشید.

ویژه گی های این الگوی انباشت، مبتنی بر حذف مقررات کنترل دولتی و خصوصی سازی ،ورود شرکتهای دولتی خصوصی شده به بازار بورس،و افزایش نقش بازار بورس ،و در واقع رویارویی بی واسطه عرضه وتقاضای سرمایه ،کاهش نقش بانکها از نقش اولیه بانکها، که موجب گرایش برای سود بیشتر، در خرید و فروش سهام شرکتی، واوراق بهادارگردید وبدین ترتیب سپرده و اندوخته مردم عادی مردم وارد بازار بورس شد.

با پایان دولت رفاه ،خصوصی شدن صندوق های بیمه اجتماعی،و توسعه سازمان های سرمایه گذاری و بیمه و دلالی مالی،پس انداز بازنسشسته گان ، بیوه ها و مزدبگیران نیز وارد عرصه قمارهای مالی و بورس شد ،وبه گسترش نقش غیر تولیدی لایه اجتماعی( مزد بگیر سهام ) انجامید ،پاره ای از هواداران سوسیالیزم بورژوایی نیز، مفتون این الگو شده، ومزدبگیران سهام ، رفته رفته به سهامدار مالک، بدل گردیدند ،در رژیم انباشت از طریق سود سهام، و دلارهای کاغذی، از دهه ی 70 میلادی تا سال 2005 ،جمعیت دارندگان سهام از 16% به بیش از 50%از جمعیت آمریکائیان فزونی یافت،رابرت رایش وزیر کار کابینه کلینتون در اثر خود، سوپر سرمایه داری می گوید :این دگر گونی موجب تغییر روانشناختی اجتماعی آمریکائیان شد،بر خلاف رژیم فوردیستی ،:که در آن دستیابی به بیشترین سود، در صنعت و تولید،هدف بود،الگوی تازه انباشت، هر جه بیشتر کردن ارزش سود سهام (سرمایه موهوم مارکس)بود ،حباب سرمایه موهوم در مقابل سرمایه ای حقیقی،افزایش ارزش دلارهای کاغذی در مقابل سود ناچیز دلارهای واقعی،مارکس در جلد سوم کاپیتال بدرستی در مورد بحران سرمایه مالی وشیوه پخش و گردش آن ، (فیکتیشیسم کالایی)، آنرا موهوم قلمداد می کند،مارکس و کینز اهمیت اقتصاد کازینویی وابسته به بازار بورس، رایادآوری می کنند و بر تضاد منافع سرمایه صنعتی و مالی انگشت می گذارند،در رژیم تازه انباشت، شرکتهای سهامی سرمایه داری به پشتوانه شیوه های نوین حسابداری،و حساب سازی ،دلالی و بیمه مالی ،میتوانند بهای سهام و سود بر آمده از خرید و فروش آنرا در طی مدتی کوتاه، و بشکلی مجازی، به بیشترین اندازه نشان دهند،بی اینکه با ارزش های واقعی یا بنیادین، همخوانی داشته باشد و سپس سهام آنرا، در بازار بورس با سود های هنگفت بفروش برسانند.

در شیوه فوردیستی، سرپرستی یا اداره شرکتها ، تنها بر پایه سود سهامداران نبود ،بلکه در گروه های، دارای سود صنعتی، مانند مدیران ،کارکنان و عرضه کنندگان مواد میانی بود و گاه، پاره ای از مصرف کنندگان نیز در آن نقش داشتند. ولی در شرکتهای سرمایه ای جدید، سامانه انباشت، بیشتر بر پایه مقدار و سود سهام، و به جای آنها، مدیران، با مزد و سود و رانت های کلان، تصمیم گیرنده بوده.و بسط قراردادهای ناپایدار و کوتاه مدت،موجب فرعی شدن مناسبات کارمزدی میگردد.هدف تنها به بیشترین حد رساندن سود سهام است ونه بیشتر رساندن سود صنعتی که مکانیزم مشخص و حد معینی را داراست،در آنجا مزد بیشتر و تشویق و بهره وری بیشتر از سطح موجود در بازار ،مطرح است ،در این یکی ،افزایش هر چه ممکن ارزش سهام با کمترین هزینه به یاری قراردادهای موقت یا پیمانی و نبود تضمین شغلی واخراجهای گروهی وو،.

شیوه انباشت فوردیستی ،به گسترش بازارهای داخلی و ملی وافزایش سرمایه مستقیم استوار بود، در حالی که سرمایه مالی رویکردی به بازارجهانی، وجهانی کردن اقتصاد داشته، و به هیچ منطقه جغرافیایی محدود نگشته است.و در نتیجه کمبود سرمایه در وجه ملی، نمایان میشود،سرمایه مالی (فراری)در اولین تکانه اقتصادی، باکمتر شدن اولیه سود،با تمایل به خروج، یا خروج قطعی، موجب تشدید بحران شده،و افت ارزش سهام وامکان خطر زنجیره ای بحران را در سطح ملی فراهم می آورد، و بدنبال

آن ،موجب گسترش بحران و جهانی شدن آن میگردد،و حضور منابع مالی غیر مستقیم دیگر، مانند صندوق بازنشستگی و سهام داران جزء ،هیچ نقشی در جایگاه مدیریت بحران ندارد.رژیم فوردیستی بیشتر به بخشهای صنعتی اتومبیل یخچال ،تلویزیون وووو و کالاهای مصرفی با دوام استوار بود،اما،رژیم جدید،بابخشهای خدماتی مدرن و حسابداری مخصوص، پیوند داشته و توسط دانشگاه های معتبری چون استانفورد و هاروارد، در زمینه رشته های مالی، بیمه و بازرگانی و ترابری ، با استفاده از تکنولوژی و کمکهای سخت افزاری و نرم افزارهای جدید ،موبایل و اینترنت وو، با اعتبارات مالی بسیار گسترده، حمایت شده است.

استحاله اقصاد فوردیستی – مکنامارا

رابرت مک نامارا (robert macnamara -1916-2009) متولد سانفرانسیسکو،دارای دو مدرک دکترا در رشته اقتصاد و ریاضی از دانشگاه کالیفرنیا،و استاد درس (کسب وکار)،ابتدا مدیر نیرومند دیدگاه کینزی ،از مدیریت برنامه ریزی و تحلیل مالی شرکت فورد، در سال 1949 به ریاست فورد در سال 1960 منصوب شد،او اولین رئیس غیر خانوادگی فورد بود، سپس به مدت 7 سال، وزیر دفاع کندی و جانسون شد،مدل های او بعنوان یک استراژیست،((تهاجمی))نه تنها برای رهبری جنگ ویتنام ،بلکه بعنوان یک ویژه گی، برای آموزش بازرگانی و تربیت نسل جدیدی از مدیران اجرایی،برای گسترش امپراتوری جهانی، تعلیم داده شد،او در پست های رئیس بانک جهانی،ووزارت دفاع،به ترتیبی صنعتی ،نظامی پرداخت ،و رویه ای جدید در پر کردن شکاف، بین اجزای عمده شرکت سالاری، پایه گذاری کرد ،جانشینان عمده وی،جورج شولتز(رئیس خزانه داری و شورای سیاست گذاری نیکسون)،رئیس بچل(وزیر کشور ریگان)،کاسپر وانبرگر و ریچارد هلمز (رئیس سیا)،چینی ،وووومدیران بعدی،چنان شرکت سالاری شرکتهای فرا ملیتی نئولیبرالی، را تضمین کردند،که حتی خود رئیس جمهور ،جورج دبلیو بوش ،شرکت نفتی زاپاتا را،پایه گذاری کرد.و بدین ترتیب گذر از دولتی رفاه به دولتی نئو لیبرال تکمیل گردید.

ساپ پرایم (سهام مسموم)و رشد سیستمیک، عامل بحران زای نئولیبرالیسم

معنی علمی آن اینست که ،عاملان اقتصادی و سهامداران، در پاسخ عقلانی به ریسکی که مشاهده می کنند ،به جای عملکرد ی در جهت بهبود ریسک، از جهت توزیع آن ،بدلیل عدم اعتماد ، به بی ثباتی می کشانندش ،بدان ترتیب که در هم تنیدگی بازارهای مالی چنان ساختار پیوسته ای ایجاد کرده ،که خطر ورشکستگی یا پایبند نبودن به تعهدات مالی از جانب بخشی از بازیگران ،خطر زنجیره ای ور شکستگی یا ناتوانی از متعهد ماندن به تعهدات را، برای دیگر بازیگران پدید می آورد،این بدان معناست ،که شخص بدهکار، با عدم پرداخت بدهی خود،طلبکار را ناتوان از پرداخت بدهی و در موقعیت مشابه در مقابل شخص سومی قرار می دهد،افزایش بی رویه و هر چه بیشتر سود، در مقابل خواهان اعتبارات و سرمایه،بدون اندیشه به بازپرداخت آن ،ترجیح مشتری بد باسود بیشتر، در بازار بورس و بنیاد های مالی ،دنباله روی و گرایش بانکها به این فضاها،بدون اندیشیدن به بازپرداخت آن،عدم توانایی درکنترل مصرف اعتبارات مالی،وام گیرنده را در موقعیت عدم توانایی، در بازپرداخت قرار داده، بانک ها و بنیاد ها را در موقعیتی قرار میدهد ،که به وامدار وام های تازه ای بدهند ،تا او را از خطر ورشکستکی برهانند،،(این پدیده در اقتصاد را پدیده اخلاقی گویند که هیچ ربطی به اخلاق ندارد،وتنها به منظور فرصت طلبانه نمایاندن معامله از دو سوی است).

رویا رویی مستقیم دارندگان و خواهندگان سرمایه، در بازار بورس بدون میانجی گری و وارسی بانک به مراتب ریسک بیشتری دارد،در شکل جدید انباشت، بانکها، نقش میانجی نداشته، بلکه خود از بازیگران بازار سهام است و با همان ریسک ها و خطر هایی روبرویند، که دو طرف دارنده و خواهنده سرمایه در بازار بورس روبرویند، رشد ریسک سیستمیک با افزایش هر چه ممکن سود، از این جا آغاز و مایه اصلی بحران رژیم تازه است ،از منظر تاریخی آثار مخرب و رشد یابنده هستی چنین انباشتی، از دهه 80 میلادی، ابتدا در کشورهای در حال رشد و سپس پیشرفته نمایان شد، (در سال1990در ژاپن ،1994 در مکزیک،1995 قدیمی ترین بانک انگلیس بارینگز ،در 1997 در خاور دور، در 1998 در روسیه،)و بعد در شروع قرن به آمریکا رسید،(در 1998 صندوق سرمایه گذاری ال-تی-اس-ام ورشکست شد،سال 2000 سهام مربوط به شرکت فناوری جدید در وال استریت سقوط کرد، وبه ترکیدن حباب شرکت های اینترنتی شهرت یافت، در 2001 شرکت بزرگ مالی در حوزه انرژی (نرون) ورشکسته شد،در 2002 نوبت غول مخابراتی ورلد کام بود،دراین زمان طبل بزرگ کنار گوش آقای کرینزین (ملقب به رهبرارکستر)رئیس بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزو )ترکید ،او کوشید با پائین نگه داشتن نرخ بهره در بانک ها،بازار را رونق دهد،شرکت ها و مردم با گرفتن اعتباری ارزان، به بازار بورس می رفتند، تا در بازار بورس به قمار بگذارند، با ترکیدن این حباب، ودر ادامه برنامه تشویقی آقای کرینزن، برای جانشینی بازار سهام شرکتهای اینترنتی ،مردم به بازار عرصه و تقاضای مسکن روی آوردند،از سال2001 تا 2008 با پائین بودن نرخ بهره بانکها، این بار مردم عادی و شهروندان معمولی آمریکایی ،و حتی آنهایی که به تحقیق توانایی پرداخت نداشتند، بودند، که با دریافت وام با سود اندک، راهی بازار مسکن می شدند، شرکتهای بیمه، این وامهای ریسک دار، یا سهام مسموم را، که از هر نوع نظارت دولتی مصون بود،

بیمه می کردند ،واین در زمانی بود که بدهکاری دولت بوش پسر،از مرز هشت تریلیون دلار گذشته،و علاوه بر آن، در همین روزها،آمریکا با کسری موازنه ی ، پرداخت های ماهانه خارجی ،در حدود 60 میلیارد دلار در ماه مواجه بود. با رشد حباب در این بازار، سرانجام دومین موج ترکیدن جهانی شد،.پی آمد این بحران، خرید بنگاه های ورشکسته ،با تزریق سرمایه از جیب مالیات دهندگان در آمریکا، و سهیم کردن دیگر شرکا،در اروپا و دیگر کشورهای جهان بود.

روش ملی کردن بانکهای ورشکسته، و شرکتهای بیمه کننده اعتبارات بانکی ورشکسته،توسط مارگارت تاچر باملی کردن بانک نورتون راک انگلیس، به آمریکائیان معرفی شد.

محققین، از دو زاویه به عوامل تولید بحران نظر داشته اند،صاحبنظرانی مانند فیلیپس نرخ بهره اندک بانکها، و نبود بازبینی عوامل دولتی را، عامل پیدایش این بحران دانسته و ظاهرا بحران را،ناشی از ساختار بحران زای آن ارزیابی نمی کنند، ونیز عامل سوم، نقش و تاثیر جهانی شدن و اهمیت وتاثیر دلارهای کاغذی بدون پشتوانه در جهان را نمی بینند، (در زمان ریاست جمهوری نیکسون در سال 1971 وابستگی دلار به طلا منسوخ شد)، و نقش جدید بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ،و پایه ارز دلار جهانی را از یاد میبرند، و بحران مدیریت انرژی،از جهت کم شدن حجم ذخائر و استخراج نفت و بالا رفتن قیمت آنرا، که پیوسته بعنوان منافع ملی آمریکا در بازار های جهانی تعریف شده است را، فراموش می کنند،و اینکه سهم تولید جهانی امریکا در سال 2004 حدود32% کل جهان بوده ،در حالی که 75% از کل مبادلات ارزی،در جهان به دلار انجام میشود،در عین حالی که ،45% بدهی قابل توجه آمریکا ،و 35%بدهی شرکت های آمریکایی ،متعلق به سرمایه گذاران خارجی میباشد، وهرگز تا کنون دنیا،اینهمه ذخیره در آمریکا نداشت،این رقم بیش از 60% تولید ناخالص ملی آمریکا را شامل میشود.و نیز اینکه پس انداز آمریکائیان در این زمان، اگرکه بسیار منفی نباشد نزدیک به صفر بوده است،وآمریکا هزینه های گزاف تری بر حداقل حدود 3 تریلیون دلار در آنسوی مرزها داشته و همچنین افزایش قیمت نفت و سوخت،که هزینه های زیادی را به مردم آمریکا تحمیل کرده است.

در سراسر دوران ریاست جمهوری بوش ،تشویق آمریکائیان به مصرف ،از راه کاهش مالیات هاونرخ بهره اندک یا پول آسان بود.با توجه به پس انداز صفر آمریکائیان، آنان چگونه میتوانستند از پس هزینه هایی گزاف برآیند؟ اساسا" مدیریت شرکتهای فرا ملیتی حاکم در اقتصاد کازینوئی جهانی شده ،با پخش دلارهای کاغذی در جهان ،نسبت به مشکلات ملی حساسیت های لازمه را داشته اند؟

(لازم به یاد آوریست،که بطور سنتی رئیس بانک جهانی از آمریکا، و مدیر صندوق بین المللی پول از اروپا انتخاب میشوند)

بعنوان نمونه شرکتهای فراملیتی ،شرکت آکسون در سال2006 در آمدی در حدود 340 میلیارد دلار داشته که سود آن بالغ بر 36 میلیارد دلار بوده .ویا شرکت وال مارت با درآمدی بیش از 315 میلیارد دلار بیش از 11 میلیارد سود خالص داشته است. آمار سازمان ملل قدری روشنگر است:

از 100% اقتصاد بزرگ جهانی ، 70% آن را، 500 شرکت فرا ملیتی ،به خود اختصاص میدهد این در صد در طول بیست سال گذشته پیوسته در حال افزایش بوده است.

از مجموع این شرکت های فرا ملیتی 60% آن آمریکایی اند.و 5% از ثروتمند ترین مردم جهان 80% از در آمد جهان را به خود اختصاص داده اند.

در حالیکه 5% از فقیرترین مردم جهان تنها 1% ازدر آمد جهانی را دارایند، این شکاف بین سال های 1960 تا 2000 دو برابر گردیده است .    8/2 میلیارد نفر از مردم جهان در آمدی کمتر از یک دلار در روز زندگی میکنند.

این در حالیست که بیش از 80% از سرمایه گذاری ها ی مسستقیم خارجی ،خارج از حیطه ترکیب و ادغام در سرمایه گذاریهای تولیدی و ایجاد شغل و صادرات است.وهیچ رابطه ای میان سرمایه گذاری خارجی و کاهش فقر را نشان نمی دهد0

حجم تولیدات ناخالص جهانی حدود 50000 میلیارد ، در حالی که حجم سرمایه مالی در حدود 150000 میلیارد دلار بر آورد شده است.

بخش خصوصی آمریکا در طی تنها چهار سال گذشته 3000 میلیارد دلار از خارج از کشورهایی مثل چین ،آلمان ،ژاپن ،و عربستان ،وام گرفته است.و نهادهای مالی از طریق این پولها، وامهای رهنی را تامین و تضمین کرده اند و به مصرف انبوه خود ادامه داده اند، این جهانی کردن برای نئو لیبرالهای آمریکایی، بس سود مند بود یعنی صدور تقریبا نیمی از سهام مسموم،یا سرمایه موهوم،به کشورهای دیگر ،و کاهش ارزش دلار و رونق اولیه کالاهای آمریکایی ،و بدین ترتیب در واقع نئولیبرال های آمریکایی بدهی ها و رکود و هزینه جنگی خود را جهانی کرده است.و بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ،از هدفهای اولیه خود دور افتاده و به عنوان عامل مستقیم شرکت های فراملیتی و نئولیبرالها و خزانه داری آمریکا عمل کرده است.

بی توجه بودن شرکت های فرا ملی در مدیریت اقتصاد جهانی ،همچنان که بتدریج روشن میشود،نظام های اقتصادی مناطق دیگر از جمله اروپا و ژاپن و چین و روسیه را،که توان رویارویی با چنین بحران هایی را ندارند، را نیز،با چالش های سنگینی مواجه میکند ،و بنوبه خود خطری بزرگ برای اقتصاد آمریکا ،خطر کاهش اعتبار دلار، بعنوان پول تنظیم کننده جهانی ،و روشدن بحران مالی بخش خصوصی، و به پیوست آن،یک بحران تمام عیار ملی است، که اهمیت آن در اقتصاد جهانی کمتر از فرو ریزی دیوار برلین نخواهد بود. سار کوزی در 30 سپتامبر 2008 بعنوان رئیس اتحادیه اروپا،سران 4کشور آلمان فرانسه انگلیس و ایتالیا را در پاریس گرد آورد و متعهد شدند که از بانک های اروپایی پشتیبانی کنند،و یک صندوق مشترک اروپایی را پیشنهاد داد که با مخالفت آلمان رد شد.والبته پیشنهاد وضع مقررات و آئیین نامه هایی در جهت کنترل بحران در منطقه یورو همچنان باز ماند.

پیشینه پیدایش کنونی بحران،از 16 مارس 2008 با عدم توانایی پرداخت 400/13 میلیاردی یکی از بانک های بزرگ آمریکا، بیر سلیرنس شروع شد و بصورت زنجیره ای بانک ها و بنگاه های اعتباری و رهنی مثل فانی مای و فردی مک با500/1 میلیارد دلار، تعهدات غیر قابل پرداخت، را دربر گرفت،در 7 سپتامبر 2008 این دو بنگاه با هزینه 200 میلیارد دلار ملی شدند،اما لمان برادرز پنجمین بانک بزرگ آمریکا ورشکست شد، دولت جهت جلوگیری از گسترش بحران،به حمایت از بانک ها و بنگاه های اعتباری و بیمه رو آورد،کاخ سفید و پالسون در واقع، با خریداری هفتصد میلیارد دلار از سهام مسموم وتشویق به بخشودگی مالیاتی آنان به مبلغ 150 میلارددلار،به حمایت از بانکها و شرکت های بیمه و سرمایه گذاری، که حلقه آسیب پذیر سامانه مالی بوده اند،رو آورد،اما بانکها ،افزایش سرمایه را برای دادن وام های تازه بکار نبردند ،بلکه از این فرصت در جهت خرید بانک های دیگر و تشکیل سامانه متمرکز بانکی غول آسا ، بهره بردند،

از ژوئیه تا سپتامبر،باگسترش بحران ،نه تنها وال استریت بلکه کاخ سفید و بانک مرکزی آمریکا نیز سوسیالیست شدند،با این حال، اقدام واشینگتن در سنجش با بحران های مالی قبلی چشمگیر بود،در طی 7 ماه در چهار گوشه جهان شیپور بیدار باش بصدا در آمد،بریتانیا بخشی از سازمان های اعتباری خود را ملی کرد،مدیران دولتی هلند،بلژیک و لوگزامبورگ 49%سهام بانک ورشکسته فورتیس را خریدند،بانک مرکزی آلمان،یک اعتبار 50 میلیارد دلاری برای بنگاه معاملات ملکی و مسکن شرکت هیپو تامین کرد،بانک فرانسوی و بلژیکی دکسیار 2/9 میلیارد دلار سرمایه دریافت کرد،در 13 اکتبر 2008،سران اروپا منطقی تر بودند ،آنان متعهد گردیدند: سهام مسموم را نخرند،بلکه تا 1300میلیارد یورو،به بانکهای اروپایی جهت افزایش سرمایه تزریق کنند،و در صورت لزوم ملی کنند.

پرسش اساسی در این میان اینست که با سفت کردن کمربند ملت ها ،و خرید سهام مسموم (یا سرمایه موهوم) ،یا ملی کردن بانک های و بنگاه های ورشکسته از جیب مالیات دهندگان،یا حتی از جیب کشورهای حاشیه ای،میشود به برون رفت از این بحران امیدوار بود وکمک کرد؟ از ویژه گی های بحران اخیر ، سرعت جهانی شدن آن است،که منطقه کشورهای عربی ،از جمله عربستان، کویت ،ابوظبی امارات،را هم در بر گرفت ،حاصل ان، افت ارزش اوراق بهادار ، به مقدار 7/8% و یک خسارت 27 میلیارد دلاری در بورس های عربی بود ،ونیز ،کاهش رشد اقتصادی چین از 11%به 9% ،و کاهش رشد اقتصادی روسیه از 8% به 6%کاهش قیمت نفت و در نتیجه آن، زیانی در حدود 63 میلیارد دلار برای کشوری مثل ایران و دیگر کشورهای نفتخیز،گواه جهانی شدن سهام مسموم،بحران وامها و بدهی های ناشی از رکود اقتصادی و هزینه های جنگی سیستم مدیریتی و هستی بحران زای نئو لیبرالهای آمریکایی در قالب شرکت های فراملیتی است،در عین حال مخارج دولت نئو لیبرال پیوسته بالاترین هزینه را باکم کردن هر چه بیشتر هزینه های اجتماعی و بالابردن هزینه های نظامی در حدود سه دهزار میلیارد داشته است، و همچنان که امروز مشهود گردیده بحرانی بواقع اقتصادی به صورت یحران های اجتماعی دهان گشوده اند و کم کم در اشکال سیاسی آن رو می آیند.مایکل مور کارگردان شهیر آمریکایی،در مصاحبه با تلویزیون

CNN می گوید،آمریکا اکنون 40 ملیون بیسواد دارد،و شعار وال استریت را اشغال کنید ، ما 99% از مردم حق داریم سرنوشت خود را خود تعیین کنیم ،بتدریج شعار روز میشود وگسترش می یابد،و آنان بعنوان اولین گام در این فرآیند ،خواهان گرفتن مالیات های کلان بدهکاران گردیدند

سئوالات بعدی اینست:
1-آیا دلار بعنوان ارز تنظیم کننده پول جهانی ،قادر به ادامه حیات است؟
2- آیا یورو بعنوان پول واحد اروپایی،با توجه به کسری بودجه کشورهای اروپایی،حفظ خواهد شد؟

جورج بوش ،در سخنرانی خطاب به ملت آمریکا می گوید،کل اقتصاد ما در خطر است ،ما اکنون میانه یک بحران جدی هستیم،بدون اقدام سریع کنگره، آمریکا میتواند به دام هراسی بزرگ بلغزد.بقل کارشناسان،هر چه هست، پس از بحران مالی اخیر ، جهان دیگر آنی نخواهد شد که قبل از بحران بوده،وباعث و بانی این بحران درواقع، نگاه رایج در آمریکا ست ،که بازار نیاز به کنترل و مقررات ندارد.

همانقدر که پیداست ،(در نشست های اخیر اتحادیه اروپا و بیست کشور صنعتی ) مقررات و کنترلهای جدیدی در پهنه نفوذ یورو و اقتصاد بین الملل صورت خواهد پذیرفت؟

در صورت چنین تغییراتی، زلزله چند ریشتری خواهد بود؟

چشم انداز آینده: چه بر سر پارادایم امپریالیسم آمده است ؟زیرا اکنون هر گاه از این عنوان ذکری به میان می آید،مارکسیست های جوان گیج و منگ بنظر می رسند،رویدادهای بسیار مهم روز به بحث گذاشته میشود بدون اینکه هیچ اشاره ای به آن شود،و جستار های مارکسیستی ،از صفحات مجلات مارکسیستی و رسانه های گروهی بویژه آنهایی که مربوط به سالهای اخیرند به شکلی مودبانه ، حذف شده اند،


آیا باز گشت به کیینز ممکن است؟با کسری بودجه سالیانه 5/8 –تا 5/9% با حجم زیاد بدهی های خارجی امکان اشتغال و آشتی طبقاتی و افزایش در آمد و مزد ،و پیش از آن گرایش به سرمایه گذاری پویا در صنایع و خدمات اشتغال زا ،سفت کردن بیش از این کمربند ها،گرایش به عرصه ملی وووووو در ساختار نئولیبرالیستی جهان حاضر ممکنست ؟

بسیاری از مستعمرات و کشورهای توسعه نایافته قبلی ،در طی قرن حاظر،انقلاب مکانیکال را پشت سر گذاشته و قدم های محکمی در انقلاب الکترونیکی و اطلاعاتی برداشته اند ،بنظر نمی آید ،بعد از شیوع بحران های حاد اخیر، جهان را بتوان به روشهای قبلی برگرداند و اداره کرد،اما خام فکریست اگر توانائی های عظیم غرب را در بازیافت منافع و منابع داخلی و خارجی دست کم گرفت ،قدرت نظامی بعنوان اهرم راه حلهای امپریالیستی ،در جهت کنترل مواد معدنی و انرژی ،ونیز انحصار تولیدات فکری و اطلاعاتی،و تحمیل بهای انحصاری برای لیسانسها و برخی اقلام تغییر ژنتیکی داده شده و مواد دارویی وفیلم های سینمایی ووو، و نیز بحران انتقالی به کشورهای حاشیه ای ،فرصت مناسب در جهت ایجاد مدیریتی هر جند بظاهر نو،را فراهم آورده است ،بازگشت به دولت رفاه در آمریکا در شکل قدیمی ان امکان ناپذیر ،اما کنترل منطقی آن در وجهی دموکراتیک ویا سوسیال دموکراتیک در وجهی اوبامایی، کاملا امکانپذیر است.در حال حاظر، اکثریت عظیم طبقات میانی درغرب چاق وچله تر از آنند که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، و پارادایم مارکس را به عنوان مسئولیتی ملی و جهانی در شکل لنینیسم و کلاسیک آن بخوانند.

منابع مورد استفاده :
دکتر مهرداد وهابی   سیاسی اقتصادی اطلاعات شماره 253-254
دکتر محمد قراگزلو   سیاسی اقتصادی اطلاعات شماره 253-254
ف-ع       نئو لیبرالیسم و اهرم نفت در کنترل بازاری جهانی   
پل ماتیک ترجمه ناصر زرافشان
سوسیال دموکراسی یک تجربه ی ملی است که وجدان جهانی دارد   ناصر کاخساز
جان بلامی فاستر در مورد جوزف استینگر
مارکس کاپیتال جلد سوم
مینکیلی( MINKILI )] از مارکسیست های برجسته و زندانی سیاسی چینی مانتلی ریویو ژانویه 2004
ارنست مندل
مقالاتی از    بلامی فاستر ،هاری و فرد مگداف ، بلاک من ،وینسنت ناوارو،میچائیل دبیت،    پایان سرمایه داری منطقی       گرد آوری و تلخیص و ترجمه    دکتر حسن فشارکی زاده
سمیر امین   سعید عبدلی دانشجوی کارشناسی ارشد
شریف نیوز   دکتر سهراب شهابی
فروم ایران آمریکا    رابرت مکنامارا
سخنرانی مایکل مور کارگردان شهیرآمریکایی    در مصاحبه با تلویزیون
CNN
ویکی پدیا دانشنامه آزاد


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست