ستاره و چند سروده ی دیگر
بیژن باران
•
بر تک پای کشیده،
پر خاکستری آبی،
نوک بلند در امتداد گردن با وقار
با دیدگان تیز، آب را میبیند در لغزش مار
(درنا)
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۱ آذر ۱٣۹۰ -
۱۲ دسامبر ۲۰۱۱
• ستاره
بیژن باران
آه، نازنین
حال زادروز توست.
محفل عاشقان
بیاد بردن توست.
ستاره گان در بالا-
فروزان و درخشان.
دیریست مرده اند-
برخی در دور زمان.
ولی هنوز نورشان
بجاست در غروب آسمان.
زیرا، ببین! چون عشق-
هرگز نمیرد فروغ ستارگان.
۰۱۱٨۱۱
• درنا
برون ز آب، بر صخره
تنها به مساحی ایستاده
قامت قدیمی روح رود
بر تک پای کشیده،
پر خاکستری آبی،
نوک بلند در امتداد گردن با وقار
با دیدگان تیز، آب را میبیند در لغزش مار
سفید کف پیچش تند ناهموار
فوج موج، زمزمه تنهایی رود
سنگهای بستر، خزان ز یخ دیر دوران شمال،
در آبهای روان ز برف کوه، چشمههای فصول، باران بهار
ساکنان نخستین، آبزیان، آمده از آبهای ولرم کنارهها
با پرورش طبیعت، شنا بهسوی دریای بیکران
درنا، در انفراد اندیشه دراز، طرحهای دور
فارغ ز لحظهی عکس سینه بر جاری آب و نور
ایستاده بر سایه خود در خاموشی آسمان فراموشی
• پرواز
هر از گاهی بخواب، کنم پرواز
از پنجره به آسمان باز
میپرم بهدور آبی، بالای شهر، بینیاز
فراز کیان ردیف چنار خیابان، خالی از تردد مردم آز
بر بامی فرود آیم، باز
کنار خرپشت، بین آنتن رادیو و اقاقیای طناز
با حجم عطر خوشههای سفید، پرنده و آواز
گریز ز غم حال، بهیاد شاد کودکی، مسیر بادبادک فراز.
سار در خط مستقیم ز بام
به ایوان پرید، دانه بهکام
یادم ز دورهای دور
خروس خون، سحر بلور
دختر کوه راهی مزرعه، کودکی بر کول صفور
از تماس شبنم بوتههای گل محمدی، نوک گیوه نمور
در چلک، تل گل، چیده برای گلاب، جور
• کتیبه
The Great Wall of China.. F. Kafka ۱٨٨٣-۱۹۲۴
دیواری بدور خود-
پس چرا دری؟
• غزل ۹
عشق من
رودیست روان-
همیشه همان
هرگز نه بی، یکسان.
• رنگین کمان
در گذر آرام جوی جاری یادها-
با غبار ساکت ایام دور
در رخوت خاطرات خمار
از ایقان کاذب ثنوی ما و نه آنها، بیزار.
نامرئی بلند، گرم ماوراء،آسیب مادون، برد موج کوتاه.
نیمرخ عظیم گنبد خیال، الماس مرئی میانی مطبوع اورنگ آسمانی:
سفید نور، بازتاب ۷ رنگ-
بنفش زنبق پنجره تنهایی
کبود گستره دریایی
آبی آسمان تهی از افسانه های ازلی
سبز حجم برگهای استتار کوه عریانی
زرد شنهای نرم ساحلی
نارنجی منگوله های میوه تقویم باغ
قرمز غروب، ناپایداری داغ
سیاه شب پنهان، پشت کوه .
• حرف
با تو حرف دارم
ای عزیز دور!
در شعله های سرخ داغ
ُلخت آتشین باغ
در سپیدی حریر زمهریر
در شکوفانی پرآب بهار
با تو به حرف آیم
ای غروب نارنجی افق
در دیوار کویر شب
با قالی نقش هندسی نور آبی و مجمر زعفران
در صداقت صبح شنگرفی
و عدل ظهر و همهمه ی بازار
زنی با کودکی در تردد هشتی، دود کباب دکه ی نبشی
نسیم نرم عصر، تلنگری بر خوشه عطر اقاقیا
و شب، آه باز شب
در ایمن ناسوتی حضور تو
و مغناطیس زوج قطب مشهودت
جهاز آز، دروازه باز، تاز ساز راز ناز گاز
به حرف تو نیاز دارم
چون به هوای تازه، آب خنک، چهچه زردجامه، لمس نان تنوری، الوان میوه رسیده.
ای فراوانی شور و شعور،
حجم جور شنگرفی آتش دور،
لحظه ی نور و سرور، نغمه ی فرٌار چُگور.
وقتی با تو حرف زنم
دلم آرام گیرد
سرم مرام گیرد
خواهم دانست آنگاه حرفم را.
۲۰۱۱/۰٨/۰۲ ۰۶:۰٨:۰۰ ق.ظ
|