روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ آذر ۱٣۹۰ -
۱۴ دسامبر ۲۰۱۱
«پایان بسته فشار آغاز بسته پاسخ»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛حدود ٣ ماه پیش وقتی آمریکایی ها بسته جدید فشار به ایران را تدارک می کردند، دو پیش فرض مهم در ذهن داشتند: نخست اینکه ایران به سرعت از این فشارها تاثیر خواهد پذیرفت و محیط سیاسی و اجتماعی داخلی آن به هم خواهد ریخت و دوم، ایران فعلا قادر به پاسخگویی موثر به این فشارها نخواهد بود.
٣ پرونده حقوق بشر، هسته ای و تروریسم دقیقا به این دلیل با هم تلفیق شد که آمریکایی ها نسبت به درستی پیش فرض های خود اطمینان داشتند.
به لحاظ داخلی دولت آمریکا همچنان تصور می کند بالاخره زمانی قادر خواهد بود فشارهای سیاسی و دیپلماتیک از بیرون را تبدیل به پدیده های اجتماعی و سیاسی در داخل ایران بکند. اگر بگوییم هدف غایی همه فشارهای بیرونی علیه ایران فعال کردن مکانیسم های اعتراضی درون ایران است بیراه نگفته ایم. زمانی از «استفن هادلی» مشاور امنیت ملی بوش پرسیده بودند چه زمانی شما متقاعد خواهید شد که تحریم ها بر ایران تاثیر گذاشته است و او در پاسخ گفته بود: «زمانی که تحولات سیاسی و اجتماعی مطلوب ما در داخل ایران آغاز شود».
حدود ٣ ماه پیش برخی کدهای منتقل شده از داخل به همراه ارزیابی ساده لوحانه و حتی شاید بتوان گفت خیال پردازانه سفارتخانه های اروپایی در تهران - بویژه سفارتخانه انگلیس- دولت اوباما را به این نتیجه رساند که اختلاف های داخلی در ایران به بیشترین مقدار خود پس از حوادث سال ٨٨ رسیده و بنابراین وقت آن است که فشارهای بیرونی بر ایران مجددا از سر گرفته شود به این امید که این اختلاف ها مجددا تا جایی بالا بگیرد که بتوان با استفاده از آن تحریکات اجتماعی ایجاد کرد. نتیجه این است که آمریکایی ها به شدت به محیط داخلی ایران چشم دوخته اند و «سنجش میزات تاثیر بر محیط داخلی ایران» مهم ترین فاکتوری است که تعیین می کند آمریکا هم اکنون از چه گزینه ای علیه ایران استفاده خواهد کرد.
اما این فقط یک جنبه از مسئله است. جنبه دیگر این است که آمریکایی ها تصور می کردند اگر بسته ای پرحجم از فشار با مشارکت تعداد چشم پرکنی از بازیگران بین المللی و با سر و صدای تبلیغاتی فراوان روی ایران فعال شود، آن وقت ایران دچار نوعی «بحران مدیریت» خواهد شد و با مشغول شدن به مدیریت منفعلانه ضربه های پی در پی ای دریافت می کند، لاجرم در محیط منطقه -که اکنون مملو از آسیب های راهبردی برای امنیت ملی آمریکاست- به انفعال و بی عملی کشیده خواهد شد. در نتیجه تصور آمریکایی ها این بود که با فعال کردن این بسته فشار بر روی ایران می توانند لااقل اندکی وقت بخرند؛ وقت برای آنکه ببینند آیا در داخل ایران جریان های فتنه و انحراف قادر به کلید زدن پروژه های مدنظر آنها خواهند بود یا نه (پروژه هایی که باید جداگانه درباره آن بحث کرد) و وقت برای اینکه شاید بتوانند اندکی تحولات منطقه را کنترل کنند.
اما این همه ماجرا نیست. جنبه دوم فعال شدن بسته فشار بر روی ایران این بود که غربی ها تصور می کردند ایران قادر به تدارک یک بسته متقابل، در پاسخ به بسته فشار آنها نخواهد بود. این امر چند علت داشت:
اول، اینکه آمریکایی ها تصور می کردند تشدید فشارها از بیرون اجماع داخل برای مقاومت در مقابل غرب را در نخبگان ایران بویژه تصمیم گیرندگان از بین خواهد برد و بنابراین اتفاق نظری درون ایران برای پاسخ دهی به فشارهای غرب شکل نخواهد گرفت. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم از تعابیری که خود آمریکایی ها به کار برده اند استفاده کنیم اینطور می شود گفت که آمریکا تصور می کرد ایران دچار نوعی «بحران پاسخ دهی» خواهد بود.
دوم، تصور آمریکایی ها این بود که ایران پس از مواجه شدن با فشارها به جای تشدید درگیری با آمریکا تصمیم خواهد گرفت با این کشور وارد مذاکره شود. آدرس های غلطی که دو جریان فتنه و انحراف در ماه های گذشته درباره آمادگی برای مذاکره با آمریکا به واشینگتن ارسال کردند در شکل گیری این محاسبه غلط در ذهن آمریکا نقشی بسیار مهم و جدی داشت. بنابراین از دید آمریکا قرار بود خروجی فرآیند تشدید فشار نه تشدید درگیری بلکه متمایل شدن ایران به مصالحه باشد.
اما آنچه آمریکایی ها عملا می بینند با آنچه محاسبه کرده بودند کاملا متفاوت و بلکه در تضاد کامل است. ایران به جای آنکه منفعل شود فعال تر شده، به جای آنکه بترسد رفتار تهاجمی در پیش گرفته و به جای آنکه به مذاکره روی بیاورد تصمیم گرفته که سیبیل آمریکا را در منطقه و فرامنطقه دود بدهد.
مسلما آخرین چیزی که آمریکایی ها تصور می کردند رخ بدهد این بود ایران تصمیم به تدارک یک بسته فشار و آغاز سریع اجرای آن بگیرد.
در واقع اکنون اتفاقی که رخ داده این است که تنها فایده فشارهای اخیر آمریکا بر ایران برای این کشور این بوده که ایران نه همه بلکه مختصری از امکانات نظامی، اطلاعاتی، سیاسی، حقوقی، رسانه ای و دیپلماتیک خود را برای تدارک دوران بی سابقه ای از فشار بر آمریکا فعال کند.
آمریکایی ها سال هاست می دانند ایران امکانات منحصر بفردی برای تقابل منطقه ای و فرامنطقه ای با آنها دارد که به دلایلی هنوز آنها را دست نخورده باقی گذاشته است. شواهد نشان می دهد فشارهای اخیر آمریکا بر ایران باعث شده برخی از این امکانات فعال شود و پروژه های عملیاتی بر مبنای آنها تعریف گردد.
در گام نخست ایران سعی کرد با یک سیلی محکم شروع کند. به زمین نشاندن هواپیمای بدون سرنشین RQ-۱۷۰ ضربه ای آنچنان کاری به دولت آمریکاست که بدون شک سال های طولانی طول خواهد کشید تا حتی سازمان سیا به عمق آن پی ببرد. پس از حدود یک هفته از روز ۴ دسامبر که اپراتورهای آمریکایی کنترل خود بر این هواپیما را از دست دادند، واکنش دولتمردان آمریکایی همچنان حاکی از شوک و بهتی علاج ناپذیر است.
کمترین نتیجه این عملیات اطلاعاتی بزرگ این است که سیا مجبور خواهد بود در تمام روش های جمع آوری فنی خود در ایران به طور کامل بازنگری کند و این در یک تخمین کاملا حداقلی یعنی دود شدن و به هوا رفتن میلیاردها دلار سرمایه. اما نتایج اصلی فقط زمانی آشکار می شود که ایران فرایند دمونتاژ (باز کردن قطعات سر هم شده)، کشف رمز اطلاعات و استخراج آنها، تفکیک فناوری ها، و طراحی پدافند این فناوری ها را آغاز کند. این فاجعه ای است که به زودی بر سر آمریکایی ها خواهد آمد بدون آنکه بتوانند حتی یک محاسبه صحیح از میزان آن داشته باشند.
موضوع شکار پهپاد آمریکایی تنها زمانی به درستی درک و تحلیل می شود که در چارچوب بسته بزرگ ایران برای پاسخ به آمریکا نگریسته شود. این یک اقدام منفرد نیست بلکه آغازی از یک سلسله اقدام است که آمریکایی ها تصور برخی گزینه های آن را هم نمی توانند بکنند همچنانکه هرگز فکر نمی کردند ایران هواپیمای فوق مدرن و رادارگریز آنها را سالم بر زمین بنشاند. گام های بعدی مسلما از این هم سهمگین تر خواهد بود. دولت آمریکا بازی را شروع کرده که توان خروج سهل و آسان از آن را نخواهد داشت.
شروع بازی فشار البته با آمریکایی ها بود ولی پایان آن با آنها نخواهد بود. آمریکایی ها تقابلی را که شاید هنوز وقت آن فرانرسیده بود جلو انداخته اند. آسیب پذیری های نرم و نیمه سخت آمریکا در منطقه اکنون آنچنان جدی است که در طول تاریخ سابقه نداشته است. تجمیع این حجم از نقاط ضعف آمریکا در یک مکان و زمان معین حاوی فرصتی است که کشور هوشمندی مانند «ایران» بی شک آن را از دست نخواهد داد.
یک بار دیگر زمان اثبات یک اصل راهبردی به آمریکا فرا رسیده است: رفتار ایران تحت فشار نه فقط تغییر نمی کند بلکه سرسختانه تر می شود.
خراسان:انحراف بودجه و خطاهای هدفمندی یارانه ها
«انحراف بودجه و خطاهای هدفمندی یارانه ها»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم آرین رضایی است که در آن میخوانید؛خوانده شدن ٣ گزارش در صحن علنی روز گذشته مجلس شورای اسلامی درباره تفریغ بودجه ٨٨، مغایرتهای اساسنامه سازمان هدفمندی یارانه ها و البته خطاهای اجرای سال نخست قانون هدفمندی یارانه ها نشان داد که هنوز برای آسیب شناسی و رفع چالشها و انحرافهای بودجه ای و عملکردی دولت چاره اندیشی مبتنی بر نتیجه روشن صورت نگرفته است. به واقع خوانده شدن گزارش ها از انحراف عملکرد دولت و حتی ارجاع برخی موارد تخلف به دستگاه قضا کم کم به یک رویه تبدیل می شود بی آنکه مشخص باشد نتیجه نهایی گزارش این انحرافها و تخلفها چه خواهد شد.
اینکه مجلس در گزارشهای نظارتی اش درباره کارنامه عملکرد اقتصادی دولت به برخی ایرادها، انحرافها و تخلفات احتمالی اشاره کند و مواردی هم به دستگاه قضا ارجاع شود، نمی تواند ضامن اجرای وظیفه نظارتی قوه مقننه باشد، به ویژه اینکه بعید است دستگاه قضا هم اراده ای برای بررسی و احیانا برخورد با تخلفات مورد گزارش مجلس داشته باشد. اما ورای ناکارآمدی ابزارهای نظارتی مجلس و کم اثر شدن تدریجی گزارشهای نظارتی قوه ای که در راس امور قرار دارد و البته بی اعتنایی دولت به این گزارشها به نظر می رسد دقت درباره پیامدهای اقتصادی و اجتماعی تداوم این وضعیت ضرورت دارد.
نخست اینکه تداوم اجرای قانون هدفمندی یارانه ها به شیوه فعلی نگران کننده است و می تواند یکی از شاهکارهای اقتصادی دولت را زیر سوال ببرد، چرا که بر اساس گزارش مجلس کسری بودجه دستکم ۱۵ هزار میلیارد تومانی و در پیش گرفتن سیاست استقراض از نظام بانکی و یا دست بردن به سایر منابع مالی برای پرداخت یارانه نقدی می تواند ماهیت و فلسفه وجودی هدفمندی یارانه ها را زیر سوال ببرد.
جدی گرفتن هشدار های کارشناسان مبنی بر تورم زا بودن سیاست دولت برای تامین منابع یارانه های نقدی و چاره اندیشی درباره راههای اصلاحی می تواند شیرینی اجرای قانون هدفمندی یارانه ها را پایدار سازد. از این رو دولت باید هر چه سریعتر درخصوص پایش و شناسایی نیازمندان واقعی به یارانه های نقدی بر اساس حکم قانونی مجلس اقدام کند که به عدالت اجتماعی هم نزدیک تر خواهد بود.
البته در این میان به نظر می رسد تجربه یک سالگی هدفمندی یارانه ها نشان می دهد که دل خوش کردن به سیاست های قیمتی و بهره گرفتن از ابزار افزایش قیمت حاملهای انرژی بدون در اختیار داشتن سیاستهای غیرقیمتی و حمایتی تنها حالت تسکین انتظارات تورمی را به دنبال خواهد داشت اما در ادامه راه به تقویت پایه های تورمی دامن خواهد زد.
دوم اینکه هرچند دولت در اجرای فاز نخست هدفمندی یارانه ها و مهار انتظارات تورمی موفق شد اما نمره منفی را می توان در کارنامه دولت در بخش حمایت از تولید را ثبت کرد به ویژه اینکه نگرانی از افتادن چرخ تولید در چاه رکود توام با تورم باعث شده تا به صراحت وزیر صنعت ، معدن و تجارت از اجرایی نشدن وعده های حمایتی دولت گلایه کند و از آماده نبودن بخش واقعی اقتصادی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها پرده بردارد. البته به نظر می رسد دولت خواهد کوشید در دفاع از عملکرد خود با برگزاری همایش ها و انجام سخنرانی ها، به انتقادها پاسخ دهد ولی چه چاره که رویکرد انتقاد محض و دفاع یک جانبه دردی از بخش تولید کم نخواهد کرد و گرهی از گره های موجود باز نمی کند.
سخن آخر درباره انحراف های بودجه ای و مخاطرات آن است به ویژه اینکه نمایندگان مجلس در دوره فعلی آخرین لایحه بودجه در دوران نمایندگی خویش را تجربه می کنند. گزارش مجلس در باب تفریغ بودجه سال ۱٣٨٨ در غیاب گزارش های نظارتی دولت خود علامت آشکاری از ناکارآمدی و عدم مشروعیت علمی و کارشناسی نظام بودجه ریزی و نظارتی کشور است. چه اینکه همه ساله به هنگام ارائه لایحه بودجه از توجه ویژه به اعتبارات عمرانی سخن گفته می شود اما در عمل و اجرا هزینه های جاری دولت بر اعتبارات عمرانی چربش دارد و این تازه بخشی از کیک فاسد بودجه ریزی است.
تصور دولتی ها و مجلسی ها از بودجه سنواتی کشور؛ چون تصویر پهن شدن سفره ای و تلاش برای راضی نگه داشتن همه خورندگان بودجه است اما چه سود که همه ساله به سفره نشینان بودجه افزوده می شود اما در آخر روشن می شود که غذای سفره کم بوده و سلامتی مورد انتظار از مصرف غذاهای بودجه حاصل نشده است.
آیا وقت آن نرسیده است یک بار هم که شده سیاست کدخدامنشی در بررسی بودجه سنواتی و گلایه کردن های بی حاصل از اجرایی نشدن احکام قانون بودجه کنار گذاشته شود؟ بودجه ریختن بر مبنای پول نفت و بالا و پایین کردن ارقام را، بودجه ریزی نمی گویند، مهم این است که بودجه را بر اساس برنامه نوشتن و نه بر مبنای آرزوهای دولتی ها و تمنای مجلسی ها دستکاری کردن.این روزها هم می گذرد و مهم این که اعتماد اقتصادی و اجتماعی مردم را پاس بداریم.
رسالت:اسارت پیشقراول جنگ آمریکایی و وظایف حقوقی دولت
«اسارت پیشقراول جنگ آمریکایی و وظایف حقوقی دولت»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حشمتالله فلاحت پیشه است که در آن میخوانید؛طبق منشور ملل متحد تجاوز هواپیماهای دارای کاربرد نظامی و اطلاعات جنگی کشورها به خاک یکدیگر، از مقدمات جنگ به شمار میرود و هر کشوری که مقدمات جنگ را فراهم آورد به عنوان متجاوز جنگی معرفی شده و باید تبعات و خسارات مربوطه را تحمل نماید.
اقدام جمهوری اسلامی ایران در به زمین نشاندن هواپیمای «آر. کیو . ۱۷۰» آمریکا، اقدامی حرفهای بود که به طور معمول در شرایط جنگ سردی میان کشورها میتواند منجر به دست برتر نظامی، اطلاعاتی و حقوقی شود. از لحاظ نظامی و اطلاعاتی این اقدام، هشداری جدی به آن دسته از سیاستمداران و نظامیان آمریکایی بود که گمان میکنند، ایران نیز هدفی همچون دیگر اهداف و قربانیان آن قدرت در سیاست «جنگ دائم» است.
اما این مطلب به جنبه حقوقی موضوع میپردازد. اعتراض رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد (مجمع عمومی و شورای امنیت) در این رابطه صورت میگیرد. طبق این اعتراض آمریکاییها در صدد انجام اقداماتی هستند که ادله محکمه پسند مقدمه سازی برای جنگ به شمار میرود و مسئولیت عواقب بعدی آن به عهده آن قدرت میباشد.
واقعیت این است که سازمان ملل متحد و نهادهای تابعه، بخشی از تبعات تقسیم قدرت در دنیای امروز به حساب میآیند. بعد از جنگ جهانی اول، کشورها «جامعه ملل» را برای جلوگیری از تکرار یک جنگ جهانی و جنگهای منطقهای تأسیس کردند، اما جنگ دوم جهانی نشان داد که این سازمان از توان لازم برای حفظ صلح برخوردار نیست. و منظور از «صلح» در آن زمان، «صلح در میان قدرتها» بود. در سال ۱۹۴۵ میلادی و در شرایط پایان جنگ جهانی دوم سازمان ملل متحد به عنوان تبانی قدرتهای پیروز وقت تشکیل گردید و از آن زمان، این تبانی ادامه دارد. حق وتوی پنج قدرت دنیای امروز (آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و انگلیس) گرانترین رأی امروز دنیا است که گاه به قیمت میلیاردها دلار در دنیای سیاست خرید و فروش میشود.
بنابراین شکایاتی چون موضوع تجاوز «پهپاد» آمریکایی، بیشتر به معنای به معارضه طلبیدن یک نظم ناعادلانه است. و وزارت امور خارجه و دفتر حقوقی ریاست جمهوری نباید به این امر بسنده نماید. این تجاوز به اندازه کافی دارای استنادات حقوقی است که میتواند زمینه یک شکایت رسمی در «لاهه» را فراهم آورد. اکنون «لاهه» به شهری تبدیل شده که در آن چند دادگاه جنایات جنگی فعال است. دیوان بین المللی کیفری (آی.سی.سی) ادعای پیگیری جنایات جنگی و جنگ علیه حقوق بشر را دارد هرچند که این وظیفه را نیز به گونهای گزینشی و باز هم به عنوان تبعی از تقسیم قدرت دنبال میکند. ولی واقعیت این است که صدور حکم حقوقی و کیفری در خصوص اقداماتی که مقدمه جنگ است، میتواند پیش و بیش از تشکیل دادگاههای جنایات جنگی، نقش پیشگیرانه داشته باشد.
نگرانی ما از این است که دفتر حقوقی ریاست جمهوری و وزارت امور خارجه در پیگیری حقوقی و کیفری بخشهایی از حقوق مسلم ایرانیان، کارنامه موفقی نداشته اند. به عنوان نمونه کل غرامت و خسارات
دریافت شده در قبال بزرگترین جنایت علیه هواپیماهای مسافربری تاریخ ـ یعنی حمله ناو وینسنس به ایرباس ایرانی، قابل دفاع نیست. کل مبلغ غرامت حدود ۲۹۰ مسافر شهید و هواپیمای ایرباس ایرانی، یک دوازدهم غرامتی است که فلان خانم آمریکایی در دادگاهی کذایی علیه ایران درخواست کرده و از خزانه دولت آمریکا دریافت کرده است. آن خانم ادعا کرده است که چون شوهرش پنج سال در لبنان گروگان بوده است باید یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون دلار غرامت از ایران دریافت نماید.
اسارت پیشقراول جنگ آمریکایی و وظایف حقوقی دولت
مردم سالاری:دیپلماسی ایران در روزهای حساس
«دیپلماسی ایران در روزهای حساس»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی عباسی است که در ان میخوانید؛این روزها عرصه دیپلماسی کشور، روزهای حساسی را سپری می کند. به خصوص آنکه مدتی است فشارهای روانی آمریکا علیه ایران، رنگ و بوی جدی تری به خود گرفته و عملا این جنگ روانی با ادعای طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن وارد فاز جدیدی شد. اما بحث اساسی در ادامه فعالیت ها و جوسازی های آمریکا و همراهانش در اتحادیه اروپا، این است که چه میزان دستگاه دیپلماسی کشور توانسته از ظرفیت های بین المللی برای خنثی سازی این فشارها و تلا ش های غرب برای پروژه ایران هراسی استفاده کند؟
اگر به ماجرای تسخیر چند ساعته سفارت انگلیس در تهران توجه کنیم،علی رغم عذرخواهی وزارت امور خارجه ایران و مصاحبه های مختلف وزیر امور خارجه مبنی بر جلوگیری از تکرار چنین اتفاقاتی و همچنین حضور فرمانده نیروی انتظامی در سفارت انگلیس و تامین امنیت سفارتخانه، اما دولت انگلیس به صورت جدی در عرصه بین المللی و به خصوص در اتحادیه اروپا وارد عمل شد و در جهت محکومیت ایران هرگونه تلا شی را صورت داد.
۲۵ سفارتخانه اتحادیه اروپا در تهران را در اقدامی هماهنگ فعال کرد تا بازدید هایی از باغ قلهک و سفارتخانه انگلیس صورت دهند، شورای امنیت و سازمان ملل را نیز به صورت جدی تحت فشار برای واکنش قرار داد و بدین ترتیب ورود چند ساعته معترضان را اینگونه در عرصه دیپلماسی خودش مورد استفاده قرار داد; در این میان پس از چند روز، شاهد تجاوز هوایی آمریکا به خاک ایران بودیم. اگرچه هواپیمای بدون سرنشین آمریکا که قطعا با هدف جمعآوری اطلا عات وارد مرزهای کشور شده به زمین نشسته شد، اما باید این سوال را کرد در مقایسه با دیگر کشورها، دستگاه دیپلماسی ایران چه اقداماتی برای واکنش جدی به این تجاوز هوایی صورت داد؟
در این روزهایی که از نشاندن این هواپیما در ایران می گذرد، بیشتر شاهد بررسی ابعاد مختلف این کنترل هوایی بودیم تا برخوردهای بین المللی; اگرچه کنترل این هواپیمای جاسوسی و رونمایی از این هواپیما به صورت سالم در کشور، اقدامی قابل توجه است، اما نباید فراموش کرد که اتفاق مهمتر که باید دستگاه دیپلماسی به صورت جدی تر وارد عمل شود، توجه جهانیان به کنوانسیون های بین المللی در حفظ مرزهای هر کشور است.
اینکه واکنش های بین المللی مان در حد یک نامه اعتراضی به سازمان ملل یا احضار سفارتخانه سوئیس و افغانستان بسنده شود، نمی تواند جوابگوی اقدامات دیپلماتیک در عرصه بین المللی باشد. عرصه دیپلماسی بهره گیری از فرصت ها برای حفظ منافع ملی است، اما در روزهایی که آمریکا و اتحادیه اروپا می کوشند موج های جدیدی علیه ایران در عرصه بین المللی به راه بیندازند، تصور نمی شود بتوان نمره قابل قبولی به دستگاه دیپلماسی کشورمان داد.
شرق:دولت در آینه «دیوان»
«دولت در آینه دیوان»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سیدفاضل موسوی است که در آن میخوانید،دیوان محاسبات کشور در گزارش تفریغ بودجه سال ۸۸ که در صحن مجلس قرائت شد، تاکید کرده است که در نزدیک به دو سوم موارد احکام آن رعایت نشده است. در اینباره دو موضع اساسی بیشتر به چشم میخورد. نخست این واقعیت را باید بپذیریم که مجموعه کارشناسی حرفهای در بدنه دولت نیست که عمق مشکلاتی که به واسطه عدم رعایت تقویم بودجه به وجود میآید را ببیند.
بدنه کارشناسی که باید تورم را پیشبینی کرده و برای آن راهحل پیدا کند و از بدبینیها بکاهد، بدنهای که بتواند مشکلات را ببیند و از آن مهمتر جرات اعلام آنها را داشته باشد. جرات داشته باشد تا بگوید مثلا فلان تصمیم خلقالساعه دولت نباید انجام شود چون تبعات ناخوشایندی برای کشور دارد.
چنین مجموعهای در دولت وجود ندارد یا خود را نشان نمیدهد و اگر هم باشد ما آن را نمیبینیم. در نظام بودجه و برنامهریزی نیز نگاه دولت به دیدگاههای کارشناسی همراه با تحقیر دولت به این مساله است. دولت قانون بودجه را چند صفحهای آماده میکند در حدی که حتی میتوان آن را در جیب کوچک هم جا داد.
این نگاه خاص نسبت به بودجه سببساز بسیاری از مسایل و مشکلات کشور میشود. این دیدگاه تحقیرآمیز و نبود بدنه کارشناسی طبیعی نیست و با این نگاه نتیجه این خواهد شد که دیوان محاسبات چنین گزارشهایی را ارایه میدهد. اگر در خیلی از موارد دولت میبیند مردم از مالیات دادن گریزان هستند به این علت است که شاهد پایبندی کامل مسوولان به قانون نیستند. عدم احترام به قانون بودجه استنباط مردم از گزارش دیوان محاسبات خواهد بود و این استنباط باعث میشود خیلی با سیاستهای دولت همراه نشوند.
بودجهای که با چنین تاخیرهایی که شاهدیم بسته میشود نمیتواند نظم و انضباط زیادی در اجرای آن وجود داشته باشد. نتیجه هم این میشود که خود دولت هم به آن پایبند نیست. مجلس هم نشان داده که توان ایستادگی در برابر این مشکلات را ندارد. اگر داشت مطمئنا در چهار گزارش ارایه شده از سوی دیوان شاهد تکرار تخلفات نبودیم.
تخلفی که در سرنوشت ۷۵ میلیون آدم تاثیر مستقیم دارد. گزارشهای دیوان محاسبات را میتوان نمایی از نگاه دولت به قانون دانست. گزارشهایی که شاهد تخلفهای بسیار زیاد و عدم احترام به قانون در آن هستیم. گزارشهایی که دولت نشان داده آنها را انکار میکند و به هیچوجه زیر بارشان نمیرود.
تهران امروز:درباره درخواست بازپسگیری RQ-۱۷۰
«درباره درخواست بازپسگیری RQ-۱۷۰»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمود حسنپور است که در آن میخوانید؛تقاضای باراک اوباما، رئیسجمهوری آمریکا ـ و نیز هیلاری کلینتون وزیر خارجه ایالات متحده ـ برای بازپسگیری پهپاد فوق پیشرفته RQ-۱۷۰ پرسشهای بسیاری را در اذهان عمومی برانگیخته است.
نخستین نکته این است که اوباما تلویحا تجاوز به حریم هوایی جمهوری اسلامی ایران را پذیرفته است چرا که پهپاد RQ-۱۷۰ در عمق خاک ایران فرود آمده و براساس برخی منابع خبری در ۲۵۰ کیلومتری مرزهای شرقی کشور این فرود رخ داده است.
تردیدی نیست که با این پذیرش تلویحی کاخ سفید و اوباما باید تبعات حقوقی ناشی از تجاوز به حریم هوایی ایران را بپذیرند.
موضوع تبعات حقوقی این رویداد چندان ساده هم نیست. اینکه گفته شود یک هواپیمای جاسوسی پیشرفته بدون سرنشین در خاک ایران وادار به فرود میشود و پس از چند روز رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا خواستار بازپسگیری آن میشود، رویداد مذکور نمونه عینی انجام عملیات خصمانه علیه کشور دیگر است و این موضوع هم میتواند در شورای امنیت سازمان ملل متحد و هم در دیوان بینالمللی لاهه از سوی ایران مطرح شود و آمریکا باید مسئولیت انجام عملیات خصمانه علیه جمهوری اسلامی ایران را بپذیرد و درصدد جبران آن برآید.
موضوع دیگر این است که چرا رهبران کاخ سفید تصمیم گرفتهاند تقاضای بازپسگیری پهپاد RQ-۱۷۰ را از ایران مطرح کنند. به نظر میرسد دیپلماسی آمریکا بر مبنای معامله مستقیم با ایران بر سر پهپاد RQ-۱۷۰ پیش میرود. آنچه که کاخ سفید از آن هراس دارد، میل مفرط روسیه و چین برای دستیابی به اطلاعات و فنآوری به کار رفته در این پهپاد است. کاخ سفید چنین محاسبه میکند که پیشنهادهای چین یا روسیه یا هر دو هرچه باشد، نمی تواند از پیشنهادهای آمریکا مطلوبتر باشد.
بر این اساس آمریکا حاضر است امتیازهای متعدد و چشمگیری به تهران بدهد برای آنکه اطلاعات مربوط به فنآوری RQ-۱۷۰ را از دسترس دو رقیب چین و روسیه دور نگهدارد. اما موضوع دیگر مهندسی معکوس RQ-۱۷۰ توسط دانشمندان و مهندسان ایرانی است. ایران نشان داده است که در زمینه تولید پهپادهای گوناگون سالها تجربهاندوزی کرده و برخی از انواع پهپادها را به تولید انبوه رسانده است.
در صورتی که با مهندسی معکوس ایران به فنآوری تولید و ساخت پهپادهای شبیه RQ-۱۷۰ دست یابد، اولا تولید پهپادهای شبیه RQ-۱۷۰ را آغاز خواهد کرد و ثانیا امکان دارد که پهپادهای تولید شده را در اختیار برخی از متحدانش قرار دهد که در این صورت امنیت آمریکا و اسرائیل به شدت تهدید خواهد شد. برای کاخ سفید احتمال اخیر، خطرناکترین تهدید برای منافع آمریکا و اسرائیل خواهد بود. کاخ سفید میکوشد میان خطرات ناشی از ماندن پهپاد ۱۷۰ - RQ در دست ایران و حفظ پرستیژ و پرنسیپ بینالمللیاشدرخواست بازپسگیری پهپاد ۱۷۰ - RQ را مطرح سازد. گرچه این درخواست نمایانگر عجز و بیآبرویی کاخ سفید باشد.
ابتکار: باید باور کنیم که عقاب هستیم!
«باید باور کنیم که عقاب هستیم!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالیپناه است که در آن میخوانید؛کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. روزی بر اثر زلزله یکی از تخمها به پایین لغزید. برحسب اتفاق آن تخم به مزرعهای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ پیری روی آن تخم نشست و آنرا به جوجه تبدیل کرد. پس از مدتی جوجه عقاب از تخم بیرون آمد. او در کنار سایر جوجهها پرورش یافت. باور کرده بود که چیزی جز یک جوجهخروس نیست؛ بااینحال چیزی از درونش فریاد میزد که تو بیش از این هستی. روزی چند عقاب را دید که از بالای مزرعه پرواز میکردند. آهی کشید و با خود گفت ای کاش من هم میتوانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروسها او را مسخره کردند و گفتند تو خروسی و خروس هرگز نمیتواند بپرد؛ اما جوجهعقاب همچنان در آرزوی پرواز بود. هر وقت از این آرزو با جوجهخروسها صحبت میکرد، به او میگفتند که رویای تو به حقیقت نمیپیوندد و عقاب هم کمکم باور کرد. پس از مدتی فکر پرواز را رها کرد و به زندگی خروسی خود ادامه داد تا مرد. (گابریل گارسیا مارکز)
وقتی هواپیمای جاسوسی امریکا شکار عقابان تیزچنگ ایرانی شد، بسیاری در خارج و داخل باور نکردند.
گروهی که همیشه همهچیز را منکر میشوند، این موضوع را از اساس لاف و گزاف بهشمار آوردند و حتی تصویر هواپیما را دکوری دروغین از آهنپارههای ساختگی توصیف کردند تا هم دل خویش را خنک کرده باشند، هم به خیال خویش خورشید را گلاندود کنند و ندانستند که بهزودی ابرهای تیره دروغ و بدبینی کنار میرود و خورشید حقیقت رخ مینماید. تفسیرها و تحلیلهای برخی از ایرانیان خارجنشین و همیشهمخالف در این زمینه شنیدنی بود.
بیگمان وقتی امریکا رسماً ادعای ایران را پذیرفت، روی منکران از خجالت سیاه شد. وقتی هم اوباما در دیدار با مالکی رسماً در مصاحبه مطبوعاتی از ایران درخواست کرد که هواپیمای فوق مدرن آنان را پس بدهد، اینکه آن انکارکنندگان چه حالی داشتند، جالب و حدسزدنی است. امیدواریم که روشنشدن این حقیقت در قضاوت و اعتمادبهنفس ایرانیان تأثیر بسزایی داشته باشد.
اگر هم کسی همچنان بخواهد به انکار خویش ادامه دهد و اصرار کند که روز شب است، دیگر خود داند و بر طبل رسوایی خویش میکوبد؛ البته این انکار و نپذیرفتن حقایقی مثل این شکار کمنظیر و افتخارآمیز، علل و عوامل دیگری هم دارد. صرفنظر از لجبازی، کینه و حب و بغض برخی مخالفان با نظام جمهوری اسلامی، خودباختگی و سرخوردگی نیز عامل دیگری است که موجب چنین داوری و برداشتهای نادرست و بدبینی مفرط شده است.
گیریم که مخالفان به خون جمهوری اسلامی تشنه هستند و میخواهند سر به تن این مسئولان نباشد، اگر راست میگویند، چرا بر سر موفقیتهای فرزندان خویش پوشش انکار میگذارند و از اساس فکر و توان ایرانیان را ناچیز و بیارزش و دروغ تلقی میکنند؟
نباید انتقاد و مخالفت با عملکرد برخی مسئولان باعث شود که بهکلی شرف و هویت انسانی و ملی خویش را فراموش کنند و آنچنان به یاوهگویی و تبلیغ منفی روی آورند که هم عرض و آبروی خویش را بر باد دهند، هم به زیان میهن خود عمل نمایند. اگر از حساب این گروه بگذریم، بخش زیادی از مردم و البته مسئولان، ذهنیت تاریخی معیوبی دارند. همواره هر اقدامی که صورت میگیرد، اگر بهنفع مسئولان باشد، بخشی از مردم بدبین آنرا به خارجیها نسبت میدهند؛ برای مثال میگویند کار انگلیسیها و یا روسهاست. اگر آن اقدام بهزیان مسئولان باشد، باز میگویند از آن طرف آب میخورد و مسئولان، مخالفانشان را با چوب انگلیسی و امریکایی میرانند.
اگرچه ممکن است نشانههایی برای واقعیبودن پارهای از این اتهامها وجود داشته باشد، اما همواره اینگونه نیست. باز امکان دارد برخی از این تهمتزنیها آگاهانه و بهعمد برای تخریب رقیب باشد؛ اما بیگمان بخش وسیعی از آن از ذهنیت بیمارگونه ما و نبود خودباوری ناشی میشود. آنچنان اندیشه ما را آلوده کردهاند که در میان یاوهگوییهای مرغ و خروسها، گاهی فراموش میکنیم که از اساس عقاب بودهایم و قدرت پرواز داریم.
آفرینش:افزایش اشتغال پشت درب بانک ها !
«افزایش اشتغال پشت درب بانک ها !»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛از نخستین روزهای آغاز امسال بازار ارز و سکه فضایی را ایجاد کرد تا مردم زیادی با هدف کسب سود در صف بایستند و خرید ارز و یا سکه با نرخ رسمی و فروش آن را با قیمت بالاتر در بازار آزاد به عنوان یک شغل کاذب انتخاب کنند.
سکوت معنادار بانک مرکزی در مواجهه ابتدایی با این پدیده باعث شد تا حباب قیمت سکه طلا در بازار تا هشتاد هزار تومان افزایش یابد. اما پس از ورود بانک مرکزی برای کنترل بازار این حباب نه تنها شکسته نشد بلکه عطش بازار برای خرید سکه با نرخ رسمی افزایش یافت و مردم را برای کسب سود ۵۰ تا ٨۰ هزارتومانی از ساعات اولیه صبح در سرمای زمستان پشت درب بانک ها کشاند. بازار دلالی و پارتی بازی در گرفتن سکه هم که داغ داغ است و هیچ نظارت موثری تاکنون برای کنترل این وضعیت در نظر گرفته نشده است. سیاست های بانک مرکزی هم که یکی پس از دیگری ناکارآمد جلوه می کند و دردی از تلاطم بازار ارز و سکه دوا نکرده است.
با نگاه به صف های طویل بانک ها مسائل فراوانی جدای ازمباحث اقتصادی به ذهن خطور می کند که اکثرا غم انگیز و تاسف بار می باشند. اکثریت این متقاضیان را جوانان و خانم ها تشکیل می دهند که نیمی از ساعات روز خود را در صف سپری می کنند، لذا این نکته متصور است که اکثراً شاغل نیستند و دغدغه اتلاف وقت ندارند. حضور اکثریت جوانان در این صف ها بیانگر بیکاری وسیعی است که در جامعه گسترده شده و جوان بیکار چاره ای ندارد تا قبل از طلوع آفتاب در صف بانک قرار بگیرد و در قالب شغل های کاذب این چنینی خود را از ورطه بیکاری نجات دهد.
اما حضور خانم ها در میان فحاشی ها و دعواها برای گرفتن نوبت و شنیدن الفاظی که در شان یک خانم نیست، نشان می دهد که از سر ناچاری و برای کمک خرج زندگی، مجبور به تحمل این سختی ها شده اند. با پرس وجو در میان صف مشاهده می شود که اکثر متقاضیان فقط برای خرید یک یا دو سکه ساعت ها سرما و فشار روانی را تحمل می کنند و در آخرهم به خاطر حضور مافیای خرید سکه، نمی توانند خریدی داشته باشند.
حساب دلالان و سودجویان فرصت طلب جدا، اما مردم از روی ناچاری و برای گذران زندگی روزمره خود به خرید و فروش ارزو سکه روی آورده اند، اما ازفشارها و تبعاتی که با افزایش قیمت ارز و سکه گریبان گیر آنها خواهد شد بی اطلاعند. وقتی پایه اقتصاد کشور بر واردات نهاده شده، مسلماً افزایش قیمت ارز منجر به افزایش قیمت کالاها می گردد و فشار آن از سودی که مردم از خرید و فروش ارز و سکه بدست می آورند، بیشتر است. این وظیفه دولت است تا با اتخاذ سیاست های عاقلانه و علمی مانع از این قیمت ها و اشتغال های کاذب شود و مردم رااز فشاراقتصادی و روانی نجات دهد. انتظار می رود تا بانک مرکزی با به کارگیری نظرات نیروهای متخصص و اتخاذ سیاست های کارگشا، بی ثباتی موجود در عرصه اقتصاد کشور به خصوص بازار ارز و طلا را برطرف نماید.
دنیای اقتصاد:یورو در لبه پرتگاه
«یورو در لبه پرتگاه»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم عباس عاملی است که در آن میخوانید؛در ماهها و هفتههای اخیر وخامت شرایط کشورهای اتحادیه یورو شدت پیدا کرده است.
ریشه بحران دیگر نظام بانکی و موسسات مالی و اعتباری نیستند، نگرانی اصلی دیگر نگرانی از ورشکستگی بانکها نیست. ریشه بحران اکنون نگرانی از ورشکستگی کشورهاست، کشورهایی که خود ضامن سپردههای مردم عادی در حسابهای جاری بانکها هستند.
اکنون نزدیک به دو سال است که اقتصاددانان و سرمایهگذاران توجه خود را به سوی کشورهای عضو یورو جلب کردهاند. در این میان پرتغال، ایرلند، ایتالیا، اسپانیا و به ویژه یونان بیش از دیگر کشورها در معرض سقوط اقتصادی قرار داشتهاند. در هفتههای اخیر، حتی فرانسه نیز زیر ذره بین قرار گرفته شده است.
بحران کنونی، بحران بدهکاری کشورهاست. برای درک بهتر شرایط کنونی اروپا خودتان را به عنوان یک بدهکار فرض کنید. تصور کنید به شما گفته میشود که پنج سال وقت دارید کل میزان بدهکاری خود را کم کنید. در صورتی که موفق به کم کردن بدهی خود نشوید توانایی بازپرداخت وامهای جاری را نخواهید داشت و ورشکست اعلام خواهید شد. فرض کنید که بانک به شما یک وام پنج ساله با بهره سالانه ۵ درصد میدهد. تنها حالتی که شما میتوانید حجم وام خود را کم کنید این است که رشد درآمد شما از ۵درصد بیشتر باشد (یا اینکه تورم بیش از ۵درصد باشد ولی تورم معمولا حلال مشکل بدهکاری نیست و پیچیدگیهای خود را به همراه دارد، به علاوه اینکه بانک مرکزی اروپا هرگز اجازه تورمزایی در جهت کاهش بدهی را نخواهد داد). حالا به نمودار ۱ توجه کنید.
نمودار ۱ بهرهای را که کشورهای ایتالیا، پرتغال، اسپانیا، یونان و آلمان در برابر وامهای پنج ساله پرداخت میکنند، نشان میدهد. مقایسه بهره پرداختی کشورهای عضو یورو با آلمان از آن جهت حائز اهمیت است که آلمان کمترین احتمال ورشکستگی را دارد. تفاوت بهره پرداختی آلمان و دیگر کشورهای یورو بیانگر میزان بهره اضافهای است که سرمایهگذاران به خاطر احتمال ورشکستگی کشورهای یورو طلب میکنند.
چنانچه مشاهده میکنید، تا پیش از آغاز بحران اقتصادی بهره پرداختی این کشورها تقریبا یکسان بود. با آغاز بحران اقتصادی و آگاهی فعالان بازارهای اقتصادی از عمق تفاوت شرایط بدهکاری این کشورها، بهرهای که سرمایهگذاران از هر یک از این کشورها طلب کردند، بسیار متفاوت شد. برای مثال، در روز جمعه ۹ دسامبر، سرمایهگذاران در برابر خرید اوراق بهادار پنج ساله یونان، خواستار ۵٣درصد بهره سالانه شدند. با توجه به اینکه به طور حتم میتوان گفت که رشد اقتصادی یونان در پنج سال آینده منفی و در بهترین حالت صفر درصد خواهد بود، اعلام ورشکستگی یونان طی پنج سال آینده بسیار زیاد و تقریبا حتمی است.
دیگر کشورهای اروپایی نیز در شرایط بسیار نامناسبی قرار دارند. روز جمعه، نرخ بهرهای که دولت ایتالیا در برابر وام پنج ساله پرداخت کرد به ۷/۶درصد رسید، در حالی که بهره پرداختی آلمان تنها ۱/۱درصد میباشد. سوالی که ذهن فعالان بازار سرمایه را به خود مشغول کرده است این است که ایتالیایی که طی سالهای آینده به احتمال زیاد همانند یونان رشد اقتصادی صفر درصدی را تجربه خواهد کرد، چگونه میتواند میزان واقعی بدهی خود را با پرداخت نزدیک به ۷درصد بهره سالانه کاهش بدهد.
جوابی که کارشناسان بیش از پیش به آن میرسند، این است که خوشبینی در برابر شرایط اقتصادی کشورهایی چون ایتالیا سادهانگاری و خودفریبی است. در حالی که اجماع فعالان بازار سرمایه ورشکستگی تقریبا حتمی یونان است، سرمایهگذاران بیش از پیش نگران ورشکستگی ایتالیا نیز هستند. در حالی که اقتصاد یونان کوچک به حساب میآید و اقتصاد جهانی به احتمال زیاد تحمل شکست آن را خواهد داشت، ایتالیا هشتمین و بزرگترین اقتصاد دنیا است و ورشکستگی آن ضربه مهلکی بر پیکر نیمه جان اقتصاد جهانی خواهد زد.
در این میان، اسپانیا نیز در شرایط بسیار ناگواری است. برای درک افزایش نگرانی سرمایهگذاران از ورشکستگی اسپانیا، نمودار ۲ حائز اهمیت است. این نمودار قیمت خرید Credit Default Swap) CDS) پنج ساله اسپانیا است. خرید CDS در واقع خرید بیمه در برابر ورشکستگی است. هرچه CDS گرانتر باشد، به این معنی است که دارندگان اوراق بهادار اسپانیا حاضرند قیمت بالاتری برای خرید بیمه در برابر ورشکستگی اسپانیا پرداخت کنند. چنانچه مشاهده میکنید تا نیمههای سال ۲۰۰۷ قیمت CDS اسپانیا ٣ واحد بود. روز جمعه، قیمت CDS اسپانیا ۴۲۵ واحد بود.
با توجه به این شرایط، میتوان بدون شک گفت که یورو و به تبع آن اقتصاد جهانی در لبه پرتگاه است. با این حال، به نظر میرسد، اگرچه خروج یونان بسیار محتمل است، اما احتمالا سیاستمداران اروپا اجازه فروپاشی اتحادیه یورو را نخواهند داد و در حساسترین لحظات به نجات آن خواهند شتافت. سه دلیل اصلی برای اعتقاد به عدم فروپاشی یورو از این قبیلاند. نخست، عزم سیاسی سران کشورهای یورو. دوم، هزینه هنگفت اقتصادی برای همه کشورها و سوم، منافع چین است.
جهان صنعت:دایره محدود تصمیمگیری در وین
«دایره محدود تصمیمگیری در وین» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم حمید تهرانی است که در آن میخوانید؛ در آستانه فصل سرد نیم کرهشمالی، اجلاس امروز وزرای نفت اوپک در وین میتواند بازار نفت را سامان دهد و چشم انداز عرضه و تقاضای نفت در جهان و سهمی که اوپک میتواند تامین کند را تعیین نماید. به این ترتیب وزرای نفت کشورهای عضو اوپک در مورد افزایش، کاهش یا ثبات سقف تولید اوپک تصمیمگیری میکنند. البته تا پایان نشست امروز هیچ اطلاعاتی درخصوص اعداد و ارقام و نیز موضعگیریهای رسمی ابراز شده در نشست اقتصادی منتشر نشده است.
قرائن موجود حاکی از آن است که نوسانات فعلی بازار به سمت کاهش قیمت حرکت میکند به همین دلیل چندان دور از ذهن نیست که در نشست امروز، وزرای عضو به تثبیت تولید رای دهند در این صورت افزایش قیمتها به میزانی که قیمتهای فعلی حاشیه امن پیدا کنند، دور از ذهن نیست.
در عین حال اوضاع تولید نفت چندان راضیکننده نیست؛ ناآرامیها در لیبی و عدم ثبات در این کشور یکی از تولیدکنندههای مهم اوپک را به حاشیه رانده است در عین حال بحرانهای یمن و شورشهای فصلی در نیجریه نیز برخی تولیدکنندگان را در موقعیت ناپایدار قرار داده است، در چنین شرایطی تلاش ایالات متحده برای محدود ساختن صدور نفت از ایران و تحت فشار گذاشتن مشتریان ایران برای پرهیز از معامله با کشورمان بر جریان ورود نفت به بازار مصرف تاثیر منفی گذاشته اما با شگفتی باید اذعان کرد که قیمتها بهجای صعود، دچار فروپاشی شده و کاهش یافته است.
علت این کاهش البته ممکن است به اضافه تولید عربستان نسبت داده شود اما بیتردید اضافه تولید عربستان در آن حد نیست که بتواند قیمتهای جهانی را دچار تزلزل کند.
در این صورت میتوان کاهش قیمتها را به بحران اقتصادی اروپا نسبت داد؛ اروپا یکی از بزرگترین مصرفکنندگان و نیز مشتریان نفت در جهان است و رکود اقتصادی اروپا که بسیاری از صنایع انرژیبر این قاره را زمینگیر کرده مصرف نفت را در کشورهای قاره سبز محدود ساخته و کاهش داده است به این ترتیب جایی برای احساس کمبود عرضه در بازار باقی نمانده است.
منبع: جام جم آنلاین
|